انتظار

عامل مقاومت و حركت

مقدّمه:

بسمه تعالى و له الحمد

پس از رحلت رسول خدا 9 و شهادت اميرالمؤمنين و سيد الشهدا 8 تا امروز، ريشه تمام حركات و نهضت هاى شيعه و مسلمين، عليه باطل و استثمارگران، همين فلسفه اجتماعى انتظار و عقيده به ادامه مبارزه حق و باطل تا پيروزى مطلق بوده است. ازمتن كتاب

«انتظار»، حالتى است كه از تركيب ايمان و اعتقاد به مبانى دين و ولايت امام زمان، شوق و علاقه به ظهور و حكومت و زيست و همراهى با اهل بيت، تنفر از وضع موجود (غيبت امام) و توجه به نقص و فساد و تباهى آن سرچشمه گرفته، در وجود انسان شعله مى كشد و انواع دگرگونيها را در حالت قلبى، انديشه و آمال انسانى، رفتار فردى و تلاش اجتماعى انسان، ايجاد مى نمايد كه بحث و سخن از آنها، نيازمند به حال و مجال بيشترى است.

اين جزوه كه در مقام بيان ارزش و اهميت انتظار مؤمنين براى ظهور مولا، حضرت ولى عصر، امام زمان ـ عليه الصلاة والسلام ـ مى باشد، در بررسى اثرات انتظار، به تبيين تأثيرات اجتماعى آن پرداخته، اين امر را از زواياى گوناگون روشن مى سازد، و تعهدات و وظائف يك منتظر را در قبال مقدمات ظهور و جامعه جهانى و مسلمين آشكار مى گرداند.

اين كتاب كه بار نخستين آن، سالها پيشتر از اين، در دوره ننگين طاغوت منتشر شده بود، هم اكنون براى بار ديگر با تغييراتى اندك، به خدمت منتظران و علاقمندان به آستان قدس امام زمان، حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ تقديم مى گردد.

«الحمد لله الذي يؤمن الخائفين ، وينجي الصالحين ، ويرفع المستضعفين ، ويضع المستكبرين ، ويهلك ملوكاً ، ويستخلف آخرين1= سپاس خدا را كه بيمناكان را ايمنى، و شايستگان را رهايى مى بخشد، و مستضعفين را بلند مى گرداند، و مستكبرين را فرو مى كشاند، و پادشاهانى را هلاك مى كند، و ديگران را به جاى آنها مى نشاند».

(هو الذي أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون)2= «او (خدا) است آنكه پيامبر خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا دين حق را بر تمام اديان غالب و پيروز گرداند، اگر چه مشركان كراهت داشته باشند».

(ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون)3= «به تحقيق در زبور، پس از ذكر (تورات) نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث مى برند».

«ثلاث من كن فيه وجد حلاوة الايمان :

أن يكون الله ، ورسوله أحبّ اليه مما سواهما ،

وأن يحب المرء لا يحبه إلا لله ،

وأن يكره أن يعود في الكفر بعد أن أنقذه الله منه كما يكره أن يُلقى في النار4= سه صفت است كه در هر كس باشد، شيرينى ايمان را چشيده است:

1ـ خدا و پيامبر خدا در نزد او، از هر چيز و هر كس محبوبتر باشند.

2ـ هر كس را دوست دارد، براى خدا دوست داشته باشد.

3ـ بعد از نعمت اسلام، از بازگشت به كفر (ارتداد و ارتجاع) كراهت داشته باشد، چنانچه افكنده شدن در آتش را كراهت دارد».

پيشگفتار

درك صحيح، شناخت درست، توجيه و تعبير معقول، تفسير دقيق و واقعى الفاظ و واژه ها و اصطلاحات اسلامى، بر هر مسلمان و هر كس كه بخواهد به روح تعاليم اسلام، حقيقت مكتب، برنامه هاى تربيتى، اجتماعى، اخلاقى، مدنى، معنوى و مادى آن آشنا شود، لازم است. چنانچه فهم جوانب ايجابى و سلبى و مثبت و منفى دين، ارتباط آن با عمل و ترقى و كمال، بهبود زندگى، عدالت اجتماعى، بهتر زيستن و ظهور ارزشهاى انسانى، همه و همه منوط به دريافت درست اين اصطلاحات است.

اگر مفاهيم واقعى واژه هاى اسلامى و معانى آنها درك شود، اشتباهات و سوء تفاهمائى كه در شناخت دين و مقاصد آن براى جمعى پيش آمده، مرتفع، و هدفهاى واقعى و مقاصد حقيقى دين معلوم مى گردد. و اگر الفاظ و اصطلاحات دينى بطور صحيح درك نشود و با مفاهيم نادرست عرضه شود و نادانان يا مغرضان، آن را به صورت ديگر جلوه دهند، زيان آن از گمراهى صريح كمتر نخواهد بود; زيرا موجب سوء ظن و بدگمانى و برداشتهاى غلط و ناروا از دين مى گردد; تا آنجا كه مترقى ترين و كامل ترين مكتب را عامل انحطاط، زبونى، بى عدالتى و نابرابرى مى پندارند; و حقيقتى را كه عامل ايجابى و عملى و نشاط بخش و انقلابى است، عامل سلبى و منفى و ركود و سكون و وقوف و كناره گيرى مى شمارند.

از اين نظر معرفى مفاهيم واقعى هدفها و تعليمات و ارشادات دينى، در هر رشته، و ارتباط آن با عمل و اخلاق، و تحرك و فعاليّت و كوشش و مبارزه و مقاومت و جهش و پيشرفت، كما اهميّت را دارا است. به خصوص در زمان ما كه بيگانگان مى خواهند با تلقينات و تبليغات سوء و غرض آلود، جامعه و به ويژه نسل جوان را گمراه، و از آگاهيهاى كافى پيرامون اصطلاحات و شعائر دين محروم نمايند، در معرفى مفاهيم ياد شده، توجه و دقت بيشتر لازم است.

اين مفاهيم كه انحراف از درك حقايق آنها مساوى با گمراهى در اصل دين، و يا رشته هاى اساسى و مهم آن است و بايد نسل جوان كه جوياى حقيقت، و طالب كمال و ترقى و آگاهى است، در فهم آن يارى شود، بسيار است مانند:

زهد، قناعت، توكل، تسليم، قضا وقدر، علم غيب، شفاعت، ولايت، خلافت، امامت، وصايت، تقيّه، دعا، زيارت، رژيم مستمر حكومتى اسلام در عصر حضور امام و عسر غيبت، فلسفه غيبت امام، روش تشيع و شيعه بودن، مرجعيّت، و...

و از جمله، يكى هم «انتظار ظهور يا انتظار فرج و قيام حضرت مهدى اهل بيت و قائم آل محمد 9 است.

اگر چه اصالت مفهوم اين انتظار، هنوز در اذهان، كم و بيش و به حسب مراتب معارف و آگاهيهاى افراد محفوظ مانده است; ولى به گمان بسيارى، تلقى و برداشت اكثر جامعه از آن، چنانكه بايد سازنده و مثبت نيست و جوانب سلبى و منفى آن نيز كه از تعليمات اساسى و مترقى اسلام و مبارزات سلبى رهبران دين سرچشمه مى گيرد، نادرست و غير از آنچه بايد باشد عرضه شده است، و در جهت جنبش و تحرّك، قدم به پيش نهادن، مجاهده، امر به معروف و نهى از منكر، ثبات قدم و پايدارى، حبّ فى الله (محبت به خاطر خدا)، بغض فى الله (دشمنى به خاطر خدا) و قطع رابطه با اعداء الله، از آن بهره بردارى نشده، بلكه آن را عامل سكون و سكوت، سازشكارى، وقوف، تسليم، ساخت و باخت با ستمگران، رضايت دادن به وضع موجود و فراموش ساختن اهداف عالى اسلام معرفى كرده بودند.

جشن و چراغانى نيمه شعبان و خواندن دعاى ندبه را وسيله خاموش كردن آتش اعتراض، و ايجاد آرامش موقّت، و مسكّن نگرانيها و نارضايتيهاى جامعه از بى عدالتيها و فشارها و نابرابريها و مفاسد ديگر مى پنداشتند، كه شور و هيجانى را كه بايد بر قوّت و حدّتش افزود تا همه تباهيها و نابسامانيها و بشر پرستى ها و استعبادها و استضعافهاى گوناگون را بر باد دهد، فرو مى نشاند و بر آتش روحانى و مقدسى كه اسلام براى سوختن كاخهاى ستم و استضعاف برافروخته و بايد هميشه روشن و روشن تر شود، آب مى ريزد.

لذا براى رفع هر گونه سوء تفاهم و درك مفهوم واقعى انتظار و تأثير آن در اصلاح اجتماع، بلكه انقلابات اجتماعى و سياسى و تقويت اراده و تربيت افراد مبارز و سرسخت و شكست ناپذير، و شناخت فلسفه مراسم جشن و چراغانى و خواندن دعاى ندبه و توسلات و توجّهات، و عرض ادب ها به ساحت مقدس وبا عظمت حضرت بقية الله فى الارضين ـ أرواحنا له الفداء ـ بخشى از كتابى را كه در دست تأليف دارم، به كسانى كه مى خواهند از مفهوم صحيح انتظار ظهور و ارزش حقيقى آن آگاه گردند، تقديم مى نمايم.

اميد است به خواست خداوند متعال اصل كتاب نيز در آينده نزديك با تجديد نظر و بررسى لازم در اين بخش چاپ و منتشر شود.

پيام منتظر5

بيا صبا ببر از اين گدا يكى پيغام بسوى پادشه مُلك جان، امام آنام

كه اى طفيل وجود تو آنچه در گيتى است كه اى يگانه دوران و مفخر ايام

كنون كه صفحه گيتى است پر ز جور و ستم ز عدل و داد به عالم نمانده غير از نام

فسادكرده جهان راچوشام هجران تار صلاح رفته چوروى تودرعالم حجاب غَمام6

چه شامهاكه به اميدوصلگشتسحر چه صبحهاكه نموديم در فراقت شام

تو آفتاب وجودى، روا مدارد گر به زير سايه غيبت كند رخ تو مقام

نهيم در ره تو چند ديده اميد در انتظار تو تاكى بسر بريم ايام؟

خوش است گربنمائى به عشاقان رويى كه جلوه ايش كندزنده دل خواصوعوام

به كعبه تكيه نمائى و مخلصان بينى پى طواف درت بسته سر بسر احرام

در آزپرده كه از دين نماند رسم و اثر به جان دشمن دون زن شررز برق حسام7

بياكه از تو شود پر زعدل و داد جهان بيا كه از تو شود فتنه جهان آرام

بيا كه از توشود نسخ رسم استبداد جهان درآيد درزيرپرچم اسلام

بياكه منتظران را به لب رسيد نفس بياكه طاقت ماطاق گشت وصبر تمام

بيا وقطع نما ريشه هاى استضعاف براى يارى دين خدانما اقدام

به يك نظرزتومن قانعم شها، لطفى خجسته آنكه به ديدارخودكنيش اكرام

جنود جهل نموده است روح من تسخير هواى نفس زعقلم ربوده است زمام

كنم چه چاره به محشرولات حين مناص8 كجاپناه برم من، وَلَيسَ لى معصام9

مگر ولاى توزين مستمندگيرد دست به اين وسيله زيزدان نمايم استرحام10

اگر به «صافى» مسكين نظر كنى شايد كه از ولايت تويافت دينش استحكام

«اللهم أظهر به دينك وسنة نبيك حتى لا يستخفي بشيء من الحق مخافة أحد من الخلق11= خدايا، به سبب ظهور مهدى منتظر 7 دين خود و سنت پيغمبرت را آشكار كن; آن چنانكه از بيم احدى از خلق چيزى از حق پنهان نگردد ـ و حق گوئى و حق پرستى در همه جا و براى همه كس آزاد باشد».

اللهم إنا نرغب اليك في دولة كريمة تعز بها الاسلام وأهله ، وتذل بها النفاق وأهله ، وتجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك ، والقادة الى سبيلك ، وترزقنا بها كرامة الدنيا والاخرة12= خدايا، ما از تو دولت با كرامتى مى خواهيم كه به آن، اسلام و اهل اسلام را عزيز گردانى، و نفاق و اهل نفاق را خوارسازى، و ما را در آن دولت از دعوت كنندگان به سوى طاعتت و رهبران به سوى راهت قرار دهى، و كرامت دنيا و آخرت روزى فرمائى».

مناجات و نيايش

خدايا، تو را سپاس مى گوئيم و هر كار و هر سختى را فقط با نام تو آغاز مى كنيم، و جز تو را نيايش و پرستش نمى نمائيم و از غير تو يارى نمى خواهيم.

چقدر از حقيقت و آزادى دور افتاده اند آنان كه سخنان و كارهايشان را به نام سركشان و ستمگران مى گشايند و به شرك و بت پرستى مى گرايند، و در برابر نابكاران و استضعاف گران به تملّق و چاپلوسى و مدح و نيايش مى ايستند و شرافت انسانيّت خود را به طمع مال و مقام نابود مى كنند.

خدايا، به بندگان برگزيده و نيك و فروتنت كه وجودشان از استكبار و استثمار و استبداد و استضعاف ديگران منزّه است; و به نمونه هاى رحمت و مهر و برابرى و برادرى و انسان دوستى و خير خواهى; به پيامبرانى كه براى راهنمائى بشر و آزادى انسانها از ذلّت و اسارت فرستاده اى، خصوصاً گرامى ترين و عزيزترين بنده ات، سر حلقه أصفيا، خاتم انبياء محمد مصطفى و خاندان پاك و پاكيزه اش، درود مى فرستيم.

و به آن شخصيت عظيمى كه به فرمان تو كاخهاى ستمگران را ويران، و بيدادگرى و فساد و استبداد را ريشه كن مى سازد و جهان را در پناه حكومت اسلام و نظامات قرآن، از شرّ كفر و شرك و رژيمهاى فاسد و نظامات استعبادى و غير انسانى نجات مى دهد، حضرت ولى عصر و امان دهر، صاحب الامر حجة بن الحسن العسكرى ـ أرواح العالمين له الفداء ـ صلوات وسلام عرض مى كنيم.

خداوندا، اين آيه از كتاب بزرگ تو است:

(ونريد أن نمنّ على الذين اسضعفوا في الارض ونجعلهم أئمة ونحعلهم الوارثين)13= «و چنين مى خواهيم كه بر آنان كه در زمين به استضعاف گرفته شده اند، منت گذاشته و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم».

بارالها، تو وعده داده اى به آنانكه در اين زمين استضعاف مى شوند و حقوق و آزادى و موجوديتشان مورد تعرض و دستبرد واقع مى شود، منت گذارى و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهى.

تو خواسته اى كه ضعيفان، و آنان كه از حقوق خود محروم شده اند، با ظهور مهدى ناگهان به پاخيزد و انقلاب كنند وبا بزرگترين نهضت آزادى بخش، طاغيان و ياغيان و جباران را از صفحه زمين براندازند و به حيات زورمندان ستم كيش، و قوى پنجه گان ددمنش پايان دهند; و قصرهايشان را بر سرشان ويران، و جهان را از آلودگى عناصر كثيف ناپاك، پاك سازند.

آفريدگارا، تو وعده داده اى كه مؤمنان و بندگان صالح و شايسته ات را به رهبرى مهدى آل محمّد ـ صلوات الله عليهم أجمعين ـ در زمين خلافت دهى تا نهضت جهانى اسلام را عليه بيداد گران و كسانى كه حقوق ضعفا را پامال، و بر آنها به زور حكومت مى كنند.

و عليه سرمايه دارانى كه اموال ملتها را به يغما برده، و ربا خوارانى كه با سرمايه گذارى در بانكها خون نيازمندان بى نوا را مكيده و به تهيدستان و افتادگان رحم نمى نمايند.

و عليه دانشمندانى كه علم خود را وسيله كسب مال و جاه، و تقرب به فرمانروايان، و توجيه تجاوزات آنها قرار داده و در برابر منكرات و ستمگريها، و فحشا و هتك نواميس و تجاوز به احكام تو، قفل خاموشى بر دهن زده اند.

و عليه آنان كه با حكومت و احكام تو مخالفت مى كنند.

و عليه اجتماعات فاسدى كه زن و مردش در منجلاب فساد و فحشا، نابكارى، بى عفتى و بى حجابى و خود فروشى، غوطهور شده اند; آنچنان انقلابى بى امان و دگرگون كننده، و وسيع و همه جانبه بر پا كنند كه به تمام بدبختيها، نابسامانيها، نابرابريها، بولهوسيها و تبعيضات، خاتمه دهند; و رعب و وحشت و ترس و بيم بشر را از شكنجه و آزارهاى روحى و جسمى، تبديل به امن و آرامش سازند.

خدايا، اين سخن محكم و مؤكّد تو است:

(وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم ، وليمكن لهم دينهم الذي ارتضى لهم ، وليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لا يشركون بي شيئاً)14= «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، وعده داده است كه حتماً ايشان را در زمين جانشين و خليفه قرار دهد ـ همان گونه كه پيششينيان را خلافت بخشيد ـ و دينشان را كه برايشان انتخاب كرده و پسنديده است، پا بر جا و برقرار سازد و آنچنان ترس و ناامنى آنان را به آرامش و امنيّت تبديل كند كه فقط مرا پرستيده و هيچ چيز را شريك من قرار ندهند».

الها، پايان امور از براى تو و بازگشت همه به سوى تو و سرانجام نيك براى بندگان و پرستندگان تو است; آنان كه زمامدارى و حكومتشان بر اساس پرستش تو ونظام اجتماعى و اقتصادى و سياسى دين تو است.

آنان كه در قرآن مجيد در توصيفشان فرموده اى:

(الذين إن مكناهم في الارض أقاموا الصلاة ، وآتوا الزكاة وأمروا بالمعروف ، ونهوا عن المنكر ولله عاقبة الامور)15= «آنان كه اگر در زمين مستقرشان سازيم، نماز به پا مى دارند، زكات مى دهند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، و پايان امور از براى خدا است».

خدايا، تو اراده كرده اى كه فرعونيان و هامانيان جهان را به كيفر برسانى و روز سياهى را كه از آن بيم دارند به آنها بنمايانى; توئى كه فرموده اى:

(ونري فرعون وهامان وجنودهما منهم ماكانوا يحذرون)16= «و نشان دهيم به فرعون و هامان و لشكريانشان، آنچه را بيم داشتند».

خدايا، تو مى دانى كه در جهان، كسانى كه تو را مى پرستند و به عدالت، انسانيّت، شرف، فضيلت و حقيقت ايمان دارند مستضعف شده، و مستكبرين شرق و غرب، و آنها كه از تو بيگانه اند، و انديشه هاى شيطانى و آرمانهاى حيوانى دارند، قوى پنجه و سركش گشته اند.

پروردگارا، تو آگاهى كه ضعيف شمرده شدگان، از دست استضعاف گران و ستمگران چه مى كشند; و تو مى دانى كه زورمندان براى زيردستان، هر روز و شب چه نقشه هاى جنايتكارانه طرح مى كنند; و تو دانائى كه اگر از عدل، صلح، آزادى، مساوات، انقلاب، همكارى، همزيستى، دموكراسى، سوسياليزم، رفاه و هر لفظ و اصطلاح ديگر دم مى زنند، دروغ مى گويند و اين الفاظ را بهانه رسيدن به مقاصد خائنانه و تسلط بر بندگان تو و غارت كردن ثروت و ذخائر مالى و معادن آنها كرده اند.

تو مى دانى كه زورمندان بزرگ، همانها كه پرونده هاى خيانت و آلودگى و شهوترانى هاشان، كثيف ترين و رسواترين پرونده ها است، چگونه مى خواهند دنيا را يك لقمه كنند و خود و گروهشان آن را يكجا ببلعند; و تو مى دانى كه سرمايه داران بزرگ دنيا كه بيشتر يهودى و يهودى منش هستند و دارائيهاى بى حساب را از غصب اموال كارگران مظلوم و توده هاى محروم اندوخته كرده و بر سياست، اقتصاد، فرهنگ، علم و اخلاق بشر مسلط شده اند، همه را در مسير ارضاى شهوات و اندوختن سرمايه، استخدام كرده اند و چه جنايتها و قتل عامها مى كنند، و چه جنگهائى را بر پا كرده و چه خونهائى را مى ريزند. صدها هزار انسان بى گناه را در فلسطين از خانه و كاشانه خود آواره كرده و در بيابانها و صحراها سرگردان ساخته، و هر روز هم به بهانه اى به آنها حملهور مى شوند، و زن و بچه و كوچك و بزرگشان را مى كشند.

بارالها، تو مى دانى كه تبعيضات نژادى چگونه به زور اقويا و زمامداران ملل متمدن نما، هنوز هم كه هنوز است، قيافه زشت خود را نشان مى دهد.

تو دانائى كه بانوان به اسم آزادى و مساوات، غير متساوى در اسارت افتاده و وسيله اطفاء شهوت مردان شده، و امنيّت و آسايش ندارند; و از حقيقت مقدّس و رمز متعالى رابطه ازدواج و محيط انس و اطمينان و پر مهر و لطف خانواده محروم شده اند و روز به روز اين تمدن منحوس يا توحش قرن اتم، آنها را به سوى سياه چالهاى سقوط پرت مى كند.

تو آگاهى كه در فرهنگ و تمدن غرب و شرق، غيرت همّت، فداكارى د عفت، نجابت، حجاب، حيا و آزرم چسان مفهومش مسخره و مبتذل و بى ارزش شده است كه از آن چيزى جز لفظ باقى نمانده است.

خدايا، اگر ما به پا نخيزيم و بنشينيم و اين همه صحنه هاى گمراهى و تباهى را در جهان ببينيم و تكان نخوريم، در پيشگاه تو شديداً مسؤول و مقصّريم.

همه سنتهائى كه تو برقرار كرده اى، يا مظلومان و محرومانى هستند كه براى بر پا داشتن حق و مبارزه با جهل و ظلم و باطل قيام مى كنند و جنود و امدادهاى تو، همه پشتيبان حق پرستان و عدالت خواهان مى باشند و براى نابودى ظلم و باطل، و ايجاد و گسترش حكومت حق و عدل، در كنار اهل حق و مجاهدان واقعى قرار دارند.

تو از مطبوعات دنيا، سينماها، مراكز فساد و فحشاء سياستها، بازرگانى ها، فرهنگها و تعليم و تربيتها، و از همه اوضاع آگاهى و مى بينى كه همه اين نمونه ها مظاهر انحطاط فكر بشر و گرايش او به سوى حيوانيّت شده است.

جهان به دو جبهه تقسيم شده است: جبهه زور مندان و استضعاف گران، و جبهه اكثريت استضعاف شده.

خدايا، ما نمى دانيم وقت ظهور فرا رسيده يا نه، اما اين قدر مى دانيم كه مستضعفيم، و اگر آن انقلاب تمام عيار مهدى آل محمد ـ عجّل الله تعالى فرجه ـ وقتش نرسيده باشد، تو بايد به ما همّت و نهضت و شوق دهى تا به پا خيزيم و مشعل علم و هدايت اسلام را به دست گرفته و با همراهى و همكارى صدها ميليون مستضعف خدا پرست، با صفوف فشرده و متحد، دين تو را يارى كنيم، و احكام تو را حاكم سازيم، و قرآن را منبع الهام و حركت خود قرار دهيم و به سوى آينده اى درخشان و اسلامى كه نشانه آينده تابناك عصر حكومت مهدى 7 باشد پيش رفته و روز بيدادگر و دشمن دين تو را سياه سازيم.

خداوندا، يأس و نااميدى از رحمت تو در هيچ حال جائز نيست و تو خود فرموده اى: (إن تنصروا الله ينصركم ويثبت أقدامكم)17= «اگر خدا را يارى كنيد، او هم شما را يارى مى نمايد و گامهايتان را استوار مى دارد».

و (الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وإن الله لمع المحسنين)18= «و آنان كه در «راه» ما جهاد كنند البته آنان را به راههايمان هدايت مى كنيم، و خداوند هر آينه با نيكوكاران است».

و با وعده هاى صريح تو هيچ كس را در ترك يارى حق و يارى دين تو، عذرى نيست. و انتظارى كه دستاويز تبليغات دشمنان اسلام، عليه مسلمين شده است، از اسلام نبوده بلكه عين رضايت به وضع موجود و امضاى نابسامانيها و عقب ماندگيها، و مخالف با تحول و تكامل انقلاب اسلام است; كه اين انتظار، انتظارى كه در قرآن تو و در احاديث و روايات دستور داده شده، نيست.

ما را از انتظار بى هدف و بى معنى دور ساز و به آن انتظار حقيقى كه عامل جنبش و حركت و مبارزه و مقاومت است، هدايت و آشنا كن.

بارالها، ما را به مسؤوليتهاى خطيرى كه در برابر تو، نسبت به دين تو و كتاب و احكام تو داريم، راهنمائى فرما; و به ما توفيق كامل عطا كن تا وظايف خود ا در راه يارى هدفهاى عالى اسلام و اجراى احكام آن و امر به معروف و نهى از منكر، نصب العين و برنامه خود قرار دهيم.

(ربنا أفرغ علينا صبراً ، وثبت أقدامنا وأنصرنا على القوم الكافرين)19= «پرورگارا، بر ما صبر و پايدارى ببخش گامهايمان را استوار بدار، و ما را بر قوم كافران يارى عنايت فرما».

به سوى هدفهاى اسلامى

(إن هو إلاّ ذكر للعالمين ولتعلمن نبأه بعد حين)20.

: قرآن، كتابى براى جهان و جهانيان است. براى دانستن خبرها و اثرهاى شگفت انگيزتر و بزرگتر آن، منتظر آينده باشيد.

به سوى هدفهاى اسلام

اسلام دينى است كه چهارده قرن پيش به وسيله پيامبر بزرگ خدا، حضرت خاتم الانبياء 9 جهانيان به آن دعوت شدند، و شكوهمندترين و نجات بخش ترين نهضتهاى تاريخى و جنبشهاى مذهبى و انقلابات حقيقى را به وجود آورد.

هدف اسلام، آزاد كردن انسانها، خاتمه دادن به شرك و بت پرستى و فساد و گناه، بر چيدن بساط ظلم و استثمار، آزاد نمودن و پاكسازى مغزها از خرافات و عقايد موهوم، برداشتن امتيازات پوچ و مادّى، مبارزه با جهل و نادانى، تصميم عدالت و امنيّت، بهره بردارى عموم از نعمتهاى الهى، برقرارى احكام خدا، استقرار نظم، حفظ حقوق، فراهم كردن امكانات ترقى، تكامل علمى، روحى، فكرى، جسمى، مادّى و اقتصادى براى همه، و خلاصه: دعوت به توحيد و پرستش خداى يگانه و عدل و رحمت و احسان و علم و ايمان و نور و روشنائى است.

(كتاب أنزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور)21= «كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكى ها به سوى نور خارج كنى».

(وما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمين)22= «و نفرستاديم تو را مگر رحمتى براى جهانيان».

پيروزى اسلام بر همه اديان

خدا و عده داده است كه اسلام را بر همه اديان پيروز سازد و اين وعده اى است كه قوانين خلقت و سنن آفرينش با آن موافق است; و وعده نصرت و غلبه همه جانبه اى است كه به انبياء داده است; چنانكه در سوره صافات آيات171 ـ 173، مى فرمايد:

(ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين إنهم لهم المنصورون وإن جندنا لهم الغالبون) = «و به تحقيق سخن ما براى بندگان ما كه پيامبرند، پيشى گرفته; كه همانا ايشان يارى شدگانند، و همانا سپاه ما بر آنها (دشمن) پيروزند».

و در سوره غافر، آيه 51، مى فرمايد:

(إنا لننصر رسلنا والذين آمنوا في الحياة الدنيا ويوم يقوم الاشهاد) = «همانا ما يارى مى دهيم پيامبرانمان و كسانى را كه ايمان آوردند، در زندگى دنيا و روزى كه شاهدان (معصومين :) به پا خيزند».

اسلام با چنين هدفها و برنامه هاى سازنده اى كه اين هدفها را تأمين كند، شروع به كار كرد و جلو آمد; و عالى ترين و پاكترين روش رهبرى را به مردم ارائه داد و هدفهاى خود را در عقايد، احكام، اخلاق، اقتصاد، اجتماع، دين و دنيا به مردم عرضه داشت.

مردم، شيفته و فريفته نهضت اسلام و برنامه ها و پيشنهادهاى آن شدند، از آن استقبال كردند، و آن را ملاك و معيار آزادى شناختند; و پس از آن همه ذلّت هائى كه در برابر حُكّام و سلاطين خود كامه داشتند، عزّتى را كه اسلام به آنها عطا كرد، بزرگ ترين غنيمت شمردند.

فرزندان كارگران و دهقانان و چوپانان، كه خود را با فرزندان پادشاهان و اميران برابر ديدند، لغو تقيسمات و درجه بنديهاى طبقاتى را كه طبقه پائين تر و فرزندانشان را از ترقى و ورود در حريم منطقه طبقه به اصطلاح بالاتر ممنوع مى كرد، از جان و دل پذيرفتند و جنگ با اسلام و سپاه مسلمان را جنگ با سعادت و آزادى خود دانستند.

اسلام به زودى جاى خود را در دلها باز كرد و دعوتش در عمق و جدان و شعور همه با شور و شعف بسيار استقبال شد.

هيچ كشورى را مسلمانان فتح نمى كردند مگر بعد از آنكه قلوب مردم آن را بانگ جان بخش توحيد و آزادى و برابرى اسلام فتح كرده بود.

اين نهضت مقدّس با اين برنامه هاى عالى و مايه هاى ارج دار انسانى بايد جهان را فتح كرده و به همه اهدافش رسيده باشد.

چرا چنين نشد؟

و چرا اسلام در نيمه راه ماند و متوقف گشت؟

دستگاه رهبرى آن، به زودى به دست افرادى جاهل و استثمارگر و عيّاش و هرزه افتاد كه مسير واقعى اسلام و جهان اسلام را تغيير دادند و همان مظاهر و اوضاع و رژيمهائى را كه اسلام با آن مبارزه كرده بود، به اسم اسلام، به اسم خلافت اسلام، به اسم جهاد اسلام، به اسم عدالت اسلام، به اسم قانون اسلام و به اسم تحاد اسلام، دوباره زنده كردند.

اسلام آمد تا بشريّت را از بشر پرستى نجات دهد، تا كاخهائى را كه اكاسره و قياصره (كسرى و قيصرها) از عصب حقوق و اموال و ظلم بر زير دستان بنا نهاده بودند، ويران سازد; و فاصله اى را كه ميان زمامداران و افراد عادى بود از ميان بردارد و انسانهاى ناآگاه، خفته، و ناآشنا به حقوق خود را بيدار و آگاه نمايد، و از مداين و رُم و پايتخت هاى ستمگران زمان، مدينه بى تجمّل، بى دستگاه، بى كاخ و قصر، و نزديك به همه و با همه، بسازد. اسلام بود كه رهبر دوّمش اميرالمؤمنين على بن ابى طالب 7 مى فرمود:

«ألا وان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمرته ، ومن طعمه بقرصه23= هان! كه امام شما از دنيايش به دو كهنه جامه، و از خوراكش به دو قرص نان اكتفا نموده است».

وهم او مى فرمود:

والله لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت أفلاكها على أن أعصي الله في نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته24= به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با هر چه در زير آسمانهاى آنها است به من دهند كه خدا را نافرمانى كنم، در گرفتن برگ جوى از مورچه اى، چنين نخواهم كرد».

و هم از او روايت است كه: هر كس بخواهد نظر كند به شخصى از اهل جهنم، نظر كند به شخصى كه نشسته است و در اطراف او ديگران به عنوان احترام ايستاده اند.

ولى غاصبان مقام رهبرى اسلام به جاهليّت پيشين گرائيده و همان اساس گذشته را كه اسلام با آن مبارزه دارد، داغ تر و ظالمانه تر تجديد كرده، همان عيّاشها، همان هرزگيها، و همان كاخها و قصور را از نو بنياد كردند. مدينه پيغمبر و كوفه على را كنار گذارند، و بغداد، دمشق، غرناطه، قرطبه، اسلامبول، قاهره، آكره و نقاط ديگر را كه در استعباد بشر و صرف ميليونها دست رنج مردمان ضعيف و عقب مانده، كمتر از مداين و رم نبود، به دنيا نشان دادند; و در واقع، روش و رژيم ضعيف ضد اسلامى آنها كه به اسم اسلام روى كار مى آمدند، اسلام را از فتح قلوب و از رسيدن به هدفهايش مانع شد.

هر كس تاريخ و سرگذشت دستگاههاى جبّار بنى اميّه، بنى عبّاس، امويين اندلس، سلاطين عثمانى و ديگر كسانى را كه بر جوامع مسلمان به اسم اسلام و حاكم مسلمان، در هند، ما وراء النهر و ايران، مصر، شام و نقاط ديگر آسيا و آفريقا و اروپا، مسلط شدند بخواند، مى فهمد چه وضع بسيار نااميد كننده اى جلو آمد كه هدفهاى واقعى و اصولى اسلام بيشتر از رسميت افتاد و اصلاً مطرح نبود.

انتظار، عامل پايدارى در برابر رهبريهاى فاسد

يگانه يا مهمترين چيزى كه مسلمانان را در برابر اين وضع نگاه داشت و آنها را در حال اعتراض به اوضاع و تقاضاى اجراى برنامه هاى اسلامى، شجاع و دلير مى كرد، و عده هاى قرآن و پيغمبر 9 بود كه: اين دين از بين نمى رود و آينده براى اسلام است، اسلام عالم گير و پرچم حكومت توحيد و حق و عدل در سراسر جهان به اهتزاز خواهد آمد.

اين وعده ها بود كه مسلمانان را در برابر حوادثى مثل تسلط بنى اميّه، جنگهاى صليبى، هجوم چنگيز و بالاخره مثل استعمار قرن اخير، پايدار و شكيبا نگه داشت و سرانجام مسلمانان را عليه آنان به جهاد و پيكار برانگيخت.

اين وعده ها كه واقعيت آن را حقايق مسلّم دينى و تاريخى صد در صد ثابت كرده است و در كتاب «نويد امن و امان» دلائل قطعى آن را نگاشته ايم، همواره به مسلمانان نويد مى داد كه دور اسلام و روزگار آن به پايان نمى رسد و حكومتهائى مانند بنى اميّه و بنى عبّاس، مظهر كمال و پيشرفت و نمايش رژيم سياسى و روش رهبرى حق و عدالت اسلام نيستند و بايد در انتظار آينده بود و عقب نشينى نكرد، از مرزها و سنگرها حمايت و حفاظت كرد، تا آن عصر طلائى و دوران حكومت مطلقه حق و عدالت فرا رسد; و موعود آخر الزمان كه از دودمان پيغمبر اسلام و فرزندان على و فاطمه، و نهمين فرزند سيدالشهدا حسين و يگانه فرزند بى مانند حضرت امام حسن عسكرى : است ظاهر شود و تمام برنامه هاى اسلام اجرا گردد. دنيا از اين همه اضطرابات روز افزون، ناامنيها، افكار متضاد و رژيمهاى رنگارنگ ظالمانه نجات يافته و در مهد امن و امان و اطمينان و اعتماد و اتحاد قرار بگيرد.

مسلمان هميشه به سوى آينده مى نگرد و هر وضعى كه موجود باشد اگر چه نسبتاً خوب و عادلانه باشد او را قانع نمى كند، آن را نهايت كار و پايان راه نمى شمارد; و اگر هم ظالمانه و غير اسلامى باشد، در هر صورت و شرايطى، مسلمان نااميد نمى شود و وظيفه دارد كه ظلم و فساد و تجاوز و جهل و خود كامگى و استضعاف را محكوم سازد و براى حصول هدفهاى اسلام، كوشش و تلاش بيشتر نمايد تا به سهم خود به اسلام عزيز و به نوع بشر و جوامع متحيّر و سرگردان و مضطرب، خدمتى انجام دهد. و نشستن و تسليم بودن و كناره گيرى كردن و تماشاگر صحنه هاى تباهى و فساد و فقر و انحطاط اخلاقى شدن، هرگز در اسلام جايز نيست; و بر مسلمان منتظر و مؤمن و متعهد روا نمى باشد و با انتظار ظهور حضرت ولى عصر ـ أرواح العالمين له الفداء ـ و فلسفه انتظار موافقت ندارد.

(وقل اعملوا فسيرى الله عملكم ورسوله والمؤمنون) = «وبگو عمل كنيد، پس به زودى خدا و پيامبرش و مؤمنان، عمل شما را خواهند ديد». سوره توبه، آيه105.

انتظار و وعده الهى

(قال موسى لقومه استعينوا بالله ، واصبروا إنّ الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين)25= «موسى به قوم خود گفت: از خدا يارى بخواهيد و شكيبائى كنيد; به تحقيق كه زمين از آن خدا است، به هر كس از بندگانش بخواهد، منتقل مى فرمايد; و حسن عاقبت از براى پرهيزكاران است».

(وأورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي باركنا فيها وتممت كلمة ربك الحسنى على بني اسرائيل بما صبروا ودمرنا ماكان يصنع فرعون وقومه وما كانوا يعرشون)26= «و ميراث داديم به قومى كه ضعيف شمرده شده بودند، خاورهاى زمين و باخترهاى آن را كه مبارك گردانيده بوديم. و تمام گرديد كلمه (ووعده) نيكوى پروردگار تو بر بنى اسرائيل به سبب آنكه صبر كردند; و ويران ساختيم آنچه را فرعون و قومش مى ساختند و آنچه را كه افراشته بودند.

مسأله اى كه همواره مايه اميد مسلمانان منتظر و هسته مركزى انقلابات عليه نظامهاى استثمارگر و اوضاع ظالمانه بوده وعده الهى به پيروزى نهايى مستضعفين و محرومين است.

با اينكه مى بينيم زورمندان و استضعاف گران، مخالفان رژيم خود را مى كوبند، در بند مى كنند، به زندان مى اندازند، در خاك و خون مى كشند، باز هم استضعاف شدگان به پا مى خيزند و مسير تاريخ را عوض مى كنند; باز هم سياه پوست آمريكائى و آفريقائى قيام مى كند و حقوق خود را مى طلبد; باز هم اندونزى و الجزاير، استعمار را طرد مى كنند و آن را بيرون مى رانند و به حياتش خاتمه مى دهند.

فلسطينى هاى آواره و از خانه و وطن رانده شده، مى كوشند تا روز اسرائيل و رژيم فاسد نژاد پرست صهيونيسم را ـ با اينكه قدرتهاى بزرگ دنيا پشت سرش و بلكه در كنارش، و بلكه پيش رويش ايستاده اند و از او دفاع مى كنند ـ سياه نمايند، و او را از اراضى مقدّسه و سرزمين هائى كه غصب كرده بيرون برانند.

مسلمانان و بويژه شيعيان در طول تاريخ، على رغم همه مشكلات و مصائب و فشارها، به دليل همين اميد و همين اعتقاد، سنگر مبارزه را رها نكرده مستمراً به تلاش خود ادامه داده اند.

مسأله اين است كه اگر چه ما جهان و وضع جهان را در مسير هوى و هوس و آرزوهاى زير دستان و اقويا و طبقه حاكمه، و عليه ضعيفان و زير دستان و طبقه محكوم و محروم و مظلوم ببينيم; اگر چه جريان دنيا را به كام طبقه اى كه در عيّاشى، هرزگى، هوسرانى، شهوات و تجملات غرق شده و لوكس ترين زندگيها را دارند، مشاهده نمائيم; و اگر چه بسيارى از مردم جهان در نهايت فقر و پريشانى، گرفتار بيماريهاى گوناگون و محروم از حد اقل زندگى يك انسان ـ بلكه يك حيوان كه صاحب با انصاف داشته باشد ـ باشند و وحشيانه ترين قدرتها، ملتها و جامعه ها را در زير ضربه هاى ظلم و تجاوز پامال كنند.

مع ذلك تاريخ بر مبناى سنتهاى الهى و وعده خدائى، سرانجام به نقطه اى مى رود كه به نفع طبقه محروم و زيان طبقه غاصب و حاكم است; به سوئى مى رود كه در آنجا همه نسبت به حقوق متساوى حق، برابر و مساوى و يك شكل و يك رنگ گردند و تمام رنگها و امتيازات پوچ شسته شود و از بين برود و برترى انسانها فقط بر اساس تقوا باشد.

ستمگران و تجاوزكاران در برابر اين وعده، مانند كسى هستند كه بخواهد در جهت مخالف سيلى عظيم شنا كند، كه هر چه قوى و شناگر باشد، سرانجام شكست مى خورد و سيل او را به پيش رانده، و خواه و ناخواه در مسير واقعى و جهت موافق سيل قرار مى گيرد، يا نابود و معدوم مى شود.

كسانى كه عليه متجاوزان و استثمارگران انقلاب مى كنند، اگر فاقد تمام وسائل هم باشند، بهترين و ينرومندترين وسيله و اسلحه پيروزى آنان اين اميد است كه در جهت خواست و رضايت و وعده الهى قرار دارند و قطعاً در مبارزه نهايى پيروزى با آنها است.

آينده جهان در كلام الهى

اين گونه اعتقاد به سنت الهى ـ اگر چه از آن، گاهى بطور صحيح بهره بردارى نمى شود و انقلابى نماها هم آن را وسيله قرار مى دهند ـ اصل است و حقيقت; و در زبان قرآن كريم و احاديث شريفه به تعبيرات وافى و صحيح تر و الفاظ كافى تر شرح و بيان شده است; كه از جمله اين آيات، واقعى ترين تعبيرات و شرح و تفسير اين مسأله است:

(قال موسى لقومه استعينوا بالله ...)27= «موسى به قوم خود گفت از خدا يارى خواهيد ...».

(وأورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون ...)28= «و ما قومى را كه به استضعاف كشيده شده بودند وارثان (مشرق و مغرب زمين) گردانيديم».

(بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق)29= «بلكه حق را با شدت بر باطل افكنيم; پس حق، باطل را در هم مى شكند، آنگاه از ميان مى رود».

(يريدون ليطفؤا نور الله بأفواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون)30= «مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش سازند و خدا تمام كننده نور خويش است، هر چند كافران را خوش نيايد».

موضوع انتظار حضرت صاحب الامر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ و ايمان به ظهور مهدى موعود مبناى اين وعده الهى است و با سنت الهى و آنچه در كتب آسمنى ثبت شده، كاملاً مطابق است.

در قرآن مجيد مى فرمايد:

(ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون)31= «و همانا در زبور، پس از ذكر ـ تورات نگاشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث مى برند».

شيعه و تمام مسلمانان بر اساس اين عقيده سازنده و تحول آور، ايمان دارند كه تاريخ در مسير عدالت و به سوى عدالت جلو مى رود و توقف نمى كند و زمين را بندگان صالح و شايسته خدا به ارث مى برند. و سرانجام حق در همه جا حاكم و پيروز مى شود; و اين سنت خدا و قانون خدا و خواست او است كه مى فرمايد:

(ونريد أن نمن على الذين استضعفوا في الارض ...)32= «يعنى ما خواسته ايم كه منت گذاريم بر آنان كه در زمين استضعاف شده اند ...».

خدا چنين اراده كرده است كه قدرت خود را به دست طبقه ضعيف آشكار سازد و طبقه استثمارگر قوى و غالب و ظالم را به دست آنان كه استضعاف شده اند بكوبد و مغلوب نمايد.

اين ايمان، جزء عقايد شيعه و بلكه هر مسلمان است كه به هر نحو و هر طور كه اوضاع به نفع ستمگران و فرعونيان استعباد پيشه قرار بگيرد، عاقبت با انقلاب مستضعفان شايسته و پرهيزكاران مجاهد، نظم و عدالت، حاكم و برقرار مى شود.

اين عقيده از نظر اجتماعى، بسيار مهّم و انقلابى و مترقّى است و مردم را به كار و تلاش و نهضت و قيام و فعاليت، تشويق مى كند و از سستى و ترك وظايف، و تسليم زبونى و ذليل شدن، باز مى دارد.

حضرت اميرالمؤمنين 7 مى فرمايد:

«لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها ـ وتلا عقيب ذلك : ـ ونريد أن نمن على الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين»33.

مضمون اين سخنان اميد بخش و مژده دهنده اين است:

اين دنيائى كه مانند مركبى چموش و سركش، از سوارى دادن به صاحب خودش خوددارى مى كند و با ما خاندان پيامبر ناسازگارى پيشه كرده و بر ما سخت و تنگ گرفته است; و حزب خدا و اهل بيت و خاندان رسالت و شيعيانشان را در فشار ظلم و استبداد غاصبان و مرتجعان گذارده، و آنان را از حقوقشان محروم، و گرفتار شكنجه و زندان، و قطع دست و پا و گوش و بينى، و كشته شدن ساخته است; بعد از اين همه ناسازگاريها و ظلم و جور و غصب حقوق، البته و حتماً ـ مانند شتر بد خو و گزنده اى كه به بچه اش مهربان و مايل مى شود، به ما مايل گرديده و رام اهل حق و شايستگان و مستضعفان خواهد شد. چون خدا در قرآن خبر داده است، خواستش اين است كه بر آن كسان كه در زمين مورد استضعاف قرار گرفته اند منت گذارد، و آنان را امامان و پيشوايان و وارثان زمين فرمايد.

معلوم است در هنگامى كه ابرهاى مأيوس كننده فتنه هاى بزرگ، و تسلط غاصبان زمامدارى و مقام رهبرى جامعه اسلامى بر سر مردم و اهل حق، باران بلا و نااميدى مى باريده است، با اين كلمات اميدوار كننده و انتظار بخش، على 7 دلهاى مردم را محكم كرده و به اين حقيقت بزرگ و وعده تخلف ناپذير الهى مژده داده و آنان را به فتح و ظفرى كه حزب خدا و حاميان حق در جلو دارند نويد داده و به استقامت و پايدارى تشويق فرموده است.

اين كلام در عين حال كه خبرى از آينده و غيب، و پيشگوئى قاطع است، همين مسأله سنت خدا (يا به زبان ديگر، وعده الهى) را كه على 7 از آن آگاهى كامل داشته است، اعلام مى كند.

آرى، ولىّ خدا و كسى كه مصداق (ومن عنده علم الكتاب)34 است، به سنن الهى عالم و واقف است و از خواست خدا و نظامات و قواعدى كه در جهان ماده و مجردات قرار داده، به اذن خدا و به تعليم او با اطلاع است.

علاوه بر اين آيه كريمه، در سوره قصص در ضمن داستان استعلا و گردنكشى فرعون، اين خواست و سنت خدا را صريحاً بيان فرموده است; چون معلوم است كه اين سنت الهى فقط در مورد موسى و فرعون نيست بلكه سنت عام اليه است و در مورد هر گروه مستضعف و مؤمن، و شخص يا دسته استضعاف گر در هر عصر و زمانى صادق است; اگر چه مصاديق آن، همه در يك رديف نباشند و صدق اين آيه و تطبيق آن و ظهور اين سنت وقاعده، بر موردى ظاهرتر و آشكارتر از موارد ديگر مى باشد.

و لذا على 7 بعد از اينكه خبر از يك تحّول بزرگ و انقلاب جهانى به نفع حزب حق و پيروان مكتب ولايت مى دهد، اين آيه را نيز تلاوت مى فرمايد; چون چنانكه گفته شد، مفهوم آيه، اختصاص به عصر موسى و فرعون ندارد و عام و كلى است35 و ظاهرترين مصداق اين آيه در تاريخ همان انقلابى است كه به رهبرى حضرت مهدى، قائم آل محمد ـ عجل الله تعالى فرجه ـ بر پا مى شود. انقلابى كه حتماً واقع خواهد شد و خواست خدا و سنت الهى است.

(ولن تجد لسنة الله تبديلاً ، ولن تجد لسنّة الله تحويلاً)36= «و هركز در سنت خدا، تبديل و تحويلى نخواهى يافت».

بنا بر آنچه بيان شد، معلوم مى شود كه انتظار و عقيده به ظهور مهدى 7 فكر و انديشه را چگونه آينده گرا مى سازد و مسلمان را براى مقاومت، استقامت، پايدارى، مبارزه با باطل و جهل و فساد، آماده و مصمم مى كند و او را با اين فلسفه مهم تاريخ در ضمن اصطلاحات دينى و قرآنى كه كامل تر و صحيح تر از هر منطق ديگر بازگو كرده است، آشنا مى نمايد.

انتظار عامل مبارزه با فساد و انحراف

(ياأيها الذين آمنوا إن تطيعوا الذين كفروا يردوكم على أعقابكم فتنقلبوا خاسرين بل الله مولاكم وهو خير الناصرين)37= «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر از كفار فرمان ببريد، شما را به عقب (كفر و جاهليت) بر مى گردانند، پس شما زيانكار مى گرديد; بلكه خداوند مولى و صاحب اختيار شما است و او بهترين يارى كنندگان است».

(انّ الذين ارتدوا على أدبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سوّل لهم وأملى لهم)38= «به درستى آنان كه به عقب برگشتند (مرتجع شدند) بعد از آنكه هدايت بر ايشان آشكار گشت، شيطان اين كار (ارتجاع) را بر ايشان بيار است، و خدا آنها را (براى امتحان و اتمام حجّت) مهلت داد».

«الائمة بعدي إثنا عشر تسعة من صلب الحسين والتاسع مهديهم»39.

پيامبر اعظم 9 فرمود:

امامان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنها از فرزندان حسين 7 مى باشند و نهمين آنها مهدى 7 است.

قال رسول الله 9 :

«لو لم يبق من الدهر الا يوم ، لبعث الله رجلاً من أهل بيتي يملاها عدلاً كما ملئت جوراً»40.

: رسول خدا 9 فرمود:

اگر باقى نماند از روزگار مگر يك روز، البته خدا بر مى انگيزد مردى از اهل بيت مرا كه زمين را از عدل پركند، همچنان كه از ستم پر شده باشد.

انتظار عامل مبارزه با فساد و انحراف

مسلمانان عموماً و شيعه اثنى عشرى خصوصاً، انتظار ظهور شخصيتى را مى كشند كه انقلاب اسلام را جهانگير، حق و عدالت را پيروز، بشر را از تضادهاى گوناگون، استثمار، استعباد، استعمار و از وقوف و توقف نجات دهد و به سوى جلو پيش براند و اصول توحيد، مساوات، آزادى و برادرى اسلامى را رايج نمايد.

اين شخص موعود، امام دوازدهم از دوازده نفر پيشوايان و رهبرانى است كه پيغمبر عالى مقام اسلام 9 در صدها حديث آنها را معرفى كرده و فرزند عزيز رهبر يازدهم، حضرت امام حسن عسكرى 7 است.

اصل انتظار به صورتهاى گوناگون در بين ملل مختلف همواره محفوظ بوده و آينده نگرى هميشه بشر را به خود مشغول داشته، برگشتن به عقب و بلكه وقوف و ايستادن در يك مرحله به هر حال محكوم بوده و خلاف سنن عالم خلقت است.

حرمت بازگشت به فرهنگ جاهلى

قرآن مجيد با بيانى محكم در آيات متعدد، به عقب برگشتن را محكوم فرموده است.

در غزوه تاريخى اُحُد كه مسلمانان آزمايش شدند، اميرالمومنين على 7 فداكاريها كرد و پرچمداران و دليران نامى مشركان را كشت; و جبرئيل مواسات بى نظيرش را با پيغمبر 9 ستود و به پيغمبر گفت: «هذه المواساة» پيغمبر در جواب فرمود: «انه مني وأنا منه = او از من است و من از اويم». جبرئيل گفت: «وأنا منكما = من نيز از شما هستم» و ندا در داد: «لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى الا علي».

در اين غزوه وقتى پاسداران درّه اى كه كمينگاه بود و پيغمبر 9 آنان را به پاسدارى آنجا مأمور فرموده بود، هزيمت و شكست كفار را در اثر مجاهدات على 7 ديدند، سنگر خويش را رها كردند و خالد بن وليد با گروهش كه در آنجا كمين كرده بود از همانجا به مسلمانان حملهور شدند و تنى چند از پاسداران و فرماندهشان عبدالله بن جبير را به شهادت رساندند. چهره جنگ به نفع مشركان تغيير كرده و گروهى از مسلمانان كشته شدند و ديگران فرار كردند; غير از على بن ابى طالب و بر حسب بعضى از نقلها دو نفر ديگر هم كه در نام آنها اختلاف است، كسى با پيغمبر ثابت نماند و راه فرار پيش گرفتند; و بعضى كه شنيدند پيغمبر كشته شده است، در مقام ارتجاع و ارتداد و امان گرفتن از كفار برآمدند.

و از جمله فراريان، ابوبكر و عمر و عثمان بودند; و عثمان به قدرى در فرار و پشت كردن به جهاد و دفاع از اسلام و پيغمبر، از ميدان جنگ دور شده بود كه سه روز بعد برگشت!

نظر به اين سستى ها و تصميم بعضى ديگر بر بازگشت به عصر جاهليّت و ارتداد، آيات متعددى در نكوهش و سرزنش آنان و حرمت ارتجاع و وجوب ثبات قدم و استقامت نازل شد كه از جمله اين آيه بود:

(وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم ، ومن ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئاً ، وسيجزي الله الشاكرين)41= «و نيست محمد مگر رسولى كه قبل از او هم پيامبران بسيارى بوده اند; آيا پس اگر (او) مرد، يا كشته شد، به عقب برمى گرديد؟ و هر كس به عقب برگردد، هرگز به خدا زيانى نمى رساند و خدا به زودى شاكران را پاداش مى دهد».

اين آيه با كمال صراحت دستور مى دهد حتى با رحلت يا كشته شدن پيغمبر ـ كه بزرگترين ضربت بر روح طرفداران انقلاب اسلامى و الهى اسلام است ـ انقلاب اسلام نبايد توقف كند و بايد در مسير خود پيشرفت نمايد و بايد مسلمانان دنبال اين انقلاب را بگيرند و به عقب برنگردند.

وقتى رحلت رسول خدا نبايد اين عكس العمل را داشته باشد كه كسى به فكر ارتداد و بازگشت به عقب و رژيمهاى دوره هاى جاهليت و پذيرش برنامه هاى غير اسلامى بيفتد، معلوم است كه مسلمان از هيچ حادثه و فاجعه ديگر، هر چه سخت و جانكاه باشد و هر چه زيان مالى و مادى و جانى داشته باشد، به ارتداد و عقبگرد، و قبول برنامه ها و نظامهاى كافر مايل نمى شود و از كوشش براى پيش رفتن، ترقى و جهانى شدن انقلاب اسلام، چشم برنمى دارد.

انتظار مصلح آخر الزمان و مهدى موعود، علاوه بر ريشه هاى استوار مذهبى و اسلامى، داراى عالى ترين فلسفه اجتماعى است.

مسلمانان عقيده دارند كه انقلاب اسلام، جهانگير و پيروز مى شود و عالم از اين نابسامانيهاى مدنيّت منهاى شرف و انسانيت نجات پيدا مى كند و بازگشت به عقب و ارتداد و عقبگرد، خلاف اصل و خلاف نهضت انبيا و تعاليم اسلام است.

اگر چه دنياى مادى امروز به ظاهر رو به جاهليّت گذارده و اهداف عالى انسانى و حقيقت و فضيلت و ما به الامتياز بشر از حيوان، در بسيارى از جوامع فراموش شده، و طغيان و ظلم و بيدادگرى و تجاوز و زور و استبداد و قلدرى و استثمار و شهوترانى و نابكارى و خيانت و ناامنى به صورتها و جلوه هاى نو در جهان رايج شده و روز به روز رايج تر مى شود; و اگر چه الفاظ و كلمات صلح، عدالت، آزادى، مساوات، برادرى، همكارى، تعاون و بشر دوستى را در معانى ديگر يا براى مقاصد ديگر به كار مى برند; و اگر چه فاصله بين زورمندان و فرماندهان و زيردستان و فرمانبران هر روز زيادتر و رابطه آنها با يكديگر به رابطه دو انسان برابر هيچ شباهت ندارد; ولى اين توحّش تا هر كجا برود، تا دو هزار و پانصد سال، تا سه هزار سال، و پنج هزار سال بيشتر هم به عقب برگردد، چون خلاف خواستهاى واقعى بشر و سير كمالى او و خلاف عقيده و آرمان او است، پيروز نمى شود و سرانجام به شديدترين وضعى سركوب و ريشه كن خواهد شد.

اين جاهلى مسلكى هر چه نيرو بگيرد و از هر حلقومى برايش تبليغ شود، و هر چند كه آموزش و فرهنگ را با زور قواى انتظامى با آن همگام و همراه سازند، عاقبت در برابر منطق آسمانى، قرآن كه مى فرمايد:

(تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبينكم أن لا نعبد إلاّ الله ، ولا نشرك به شيئاً ، ولا يتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله)42= «بيايد به سوى كلمه و عقيده يكسان و مشتركى بين ما و شما، كه نپرستيم مگر خدا را و به او شرك نياوريم و هيچ كدام از هم ديگر را غير از خدا رب خود نگيريم». و در برابر آيه:

(إنا خلقناكم من ذكر واُنثى وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم)43= «ما شما را از يك مرد و زن خلق كرديم و شما را در قبايل و ملتهاى مختلف قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، البته گرامى ترين شما نزد خدا، متقى ترين شما است».

و در مقابل منطق وحى:

(ولقد أرسلنا في في كل اُمة رسولاً ان اعبدوا واجتنبوا الطاغوت)44= «و ما در هر امتى، رسولى فرستاديم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد».

و آيات بسيار ديگر شكست مى خورد، و زبان و بلندگوهايش خاموش و قلم نويسندگانش مى شكند.

فساد، فحشا، نابكارى جوانان و بانوان، وضع بسيار ننگين و پر از آلودگى هاى زن در شرق و غرب جهان امروز و خيانت و جنايت، هر چه جلو برود; و هر چه نيروهاى مادّى، اين فسادها را تهييج كند و آن را براى منافع پليد استثمارى يا استعمارى گسترش دهد، جنبش و انقلاب را عليه اين مفاسد، كوبنده تر و ضربت آن را بر كاخهاى فساد و طغيان، كارى تر مى سازد.

مقاومت، در برابر بازگشت به جاهليّت

مسلمانى كه با چنين فكر و عقيده آينده گرا زندگى مى كند، هرگز با گروههاى فاسد و مشرك و خدانشناس همراه نمى شود و تا مى تواند تقدّم و نوگرائى و آينده بينى خود را حفظ كرده، ثابت و استوار به سوى هدف پيش مى رود.

او اطمينان دارد و به يقين مى داند كه بساط ظلم و فساد برچيده شدنى است، چون بر جامعه و بر فطرت بشر تحميل است و آينده براى پرهيزكاران و زمين از آن شايستگان است:

(ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين)45= «همانا زمين از آن خدا است و به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث مى دهد و عاقبت از آن متقين است».

بنا بر اين مسلمان تسليم ظلم و فساد نمى شود و با ستمگران و مفسدان همكار و همراه و هم صدا نخواهد شد.

اين اصل انتظار مانند يك قوّه مبقيه و عامل بقا و پايدارى، طرفداران حق و عدالت و اسلام خواهان حقيقى را در برابر تمام دستگاههاى فشار، استعباد، جهل و شرك، بشر پرستى و فساد انگيزى پايدار نگه مى دارد و همواره بر روشنى چراغ اميداورى منتظران و ثبات قدم و مقاومت آنها مى افزايد و آنان را در انجام وظايف، شور و شوق و نشاط مى دهد.

اين اصل انتظار است كه در مبارزه حق و باطل صفوف طرفداران حق را فشرده تر و مقاوم تر مى كند و آنها را به نصرت خدا و فتح و ظفر نويد مى دهد و گوش آنها را همواره با صداهاى نويد بخش قرآن آشنا مى دارد:

(قل انتظروا إنا منتظرون)46= «بگو منتظر باشيد كه ما هم منتظريم».

(فتربصوا إنا معكم متربصون)47= «منتظر باشيد كه ما هم با شما منتظريم».

(فانتظروا إني معكم من المنتظرين)48= «منتظر باشيد كه من هم با شما منتظرم».

خاص و عام، و شيعه و سنى، از رسول خدا 9 روايت كرده اند كه فرمود:

«لولم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل الله ذلك اليوم حتى يخرج رجل من ولدي يواطي اسمه اسمي ، وكنيته كنيتي يملا الارض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً = يعنى اگر نماند از دنيا مگر يك روز، خداوند متعال آن روز را طولانى فرمايد تا بيرون آيد مردى از فرزندان من كه نامش نام من و كنيه اش كنيه من باشد، زمين را پر از عدل و قسط كند، همچنانكه از جور و ظلم پر شده باشد».

اين انتظار، ضعف و سستى و مسامحه در انجام تكاليف و وظايف نيست و عذر كسى در ترك مبارزه مثبت يا منفى و ترك امر به معروف و نهى از منكر نمى باشد; و سكوت و بى حركتى و بى تفاوتى و تسليم به وضع موجود و يأس و نااميدى را هرگز با آن نمى توان توجيه كرد.

اين انتظار، حركت، نهضت، فداكارى، طرد انحراف و مبارزه با بازگشت به عقب و ارتداد است; مكتب زنده و سازنده اسلام و محمد على و زهرا و حسن و حسين و زين العابدين و جعفر بن محمد و تمام ائمه : و اصحاب و ياران خاص و پيروان آنها است. اگر نادانان يا مغرضان آن را بطور ديگر تفسير كرده و آن را مكتب كنار رفته ها و كنار گذاشته شده ها، بيچاره ها، مأيوسان، تن به خوارى دادگان، چاپلوسان و دين فروشان، معرفى كنند، خود در رديف يهود كه مصداق (يحرفون الكلم عن مواضعه)49مى باشند، قرار داده اند.

(ياأيها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون في الكفر من الذين قالوا آمنا بأفواههم ، ولم تؤمن قلوبهم ، ومن الذين هادوا سمّاعون للكذب سمّاعون لقوم آخرين لم يأتوك يحرّفون الكلم من بعد مواضعه)50= «اى پيامبر، آنان كه به زبان گفتند ايمان آورديم ولى قلبهايشان ايمان نياورد و به سوى كفر سرعت گرفته اند، تو را ناراحت نكنند و همچنين آن يهودانى كه حرفهاى تو را تحريف كرده و به دروغ، سخنان فتنه خيز براى قومى كه پيش تو نيامده اند، نقل مى كنند، اينان سخنان را ـ مطابق ميل و هواى نفس خود ـ از مواضع اصليش تحريف مى كنند».

ارزش انتظار

(قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من أصحاب الصراط السوي ومن اهتدى)51= «بگو همه منتظرند، پس انتظار بكشيد، زود باشد كه بدانيد راه راست پويان و كسانى كه هدايت يافته اند كيانند».

(وقل للذين لا يؤمنون اعملوا على مكانتكم إنا عاملون ، وانتظروا إنا منتظرون)52= «بگو به آنا كه ايمان نمى آورند (از راه تهديد) عمل كنيد به حال خود، ما هم عمل مى كنيم؟ و منتظر باشيد، ما هم منتظريم».

قال الصادق 7 :

«إن لنا دولة يجىء الله بها اذا شاء ثم قال : من سرّ أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر ، وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر»53.

حضرت امام جعفر صادق 7 فرمود:

البته كه براى ما دولتى است كه وقتى خدا خواست آن را مى آورد. هر كس شاد مى شود كه از اصحاب قائم 7 باشد، بايد منتظر باشد و بايد كار به پارسائى و اخلاق نيك كند و منتظر باشد.

قال الامام زين العابدين علي بن الحسين 7 :

«تمتد الغيبة بولي الله عزوجل الثاني عشر من أوصياء رسول الله 9 والائمة بعده . إن أهل زمان غيبته القائلين بامامته ، والمنتظرين لظهوره أفضل من أهل كل زمان»54.

امام زين العابدين 7 فرمود:

غيبت ولى خدا و دوازدهمين وصىّ پيغمبر خدا و امامان بعد از پيغمبر 9 امتداد پيدا مى كند. اهل زمان غيبت آن حضرت كه معتقد به امامت و منتظر ظهور او باشند، از اهل هر زمان برترند.

قال رسول الله 9 :

«أفضل العبادة انتظار الفرج»55.

رسول خدا 9 فرمود:

برترين عبادت، انتظار فرج (و پايان نابسامانيها و دشواريها و بى عدالتى ها و ظهور دولت حقه حضرت مهدى 7 و برقرارى مطلق نظام اسلامى) است.

ارزش انتظار

بشر در زندگى اجتماعى و فردى، مرهون نعمت انتظار است; و اگر از انتظار بيرون بيايد و اميدى به آينده نداشته باشد، زندگى برايش مفهومى نخواهد داشت و بى هدف و بى مقصد مى شود.

حركت و انتظار در كنار هم مى باشند و از هم جدا نمى شوند; انتظار علت حركت و تحرك بخش است. آنچه مورد انتظار است، هر چه مقدّس تر و عالى تر باشد، انتظارش نيز ارزنده تر و مقدّس تر خواهد بود و ارزش مردم را بايد از انتظارى كه دارند شناخت:

يكى انتظارش اين است كه پايان سال شود و رتبه اى بگيرد و حقوق و جيره اش زياد شود.

يكى ديگر انتظارش اين است كه پايان سال تحصيلى برسد، گواهى نامه و مدركى پيدا كند و به وسيله آن كار و شغل مناسبى تهيه نمايد.

يكى منتظر است و ضعش روبراه شود، تا خوانده تشكيل دهد و همسرى اختيار كند و از تجرد و تنهائى خود را خلاص سازد.

ديگرى منتظر است درآمدش بيشتر شود، خانه شخصى، ماشين سوارى و... خريدارى كند; يا اگر همت و نظرش بلند باشد، بيمارستان يا مسجد يا مدرسه، يا كتابخانه و دار العلمى تأسيس كند.

يك نفر انتظار دارد در فلان مناقصه يا مزايده برنده شود.

خلاصه همه منتظرند; كاسب، منتظر; كشاورز، منتظر; كنتراتچى، منتظر، باغ دار، منتظر; صنعتگر، منتظر; پدر، مادر و معلم همه منتظرند; بلكه ملتها و جامعه ها و حكومتها همه منتظرند.

رژيمهاى سرمايه دارى انتظار دارند كه قدرتشان بيشتر گسترش يابد و دنيا را شديدتر به زير يوغ بى رحم استثمار خود بكشند و خون ضعفا را بمكند.

رژيمهاى كمونيستى منتظرند انقلاب كمونيستى همه جا را زير چتر خود بگيرد، و شدت فقر و جنگ و اختلاف طبقاتى تحول ايجاد كرده، اوضاع را به نفع آنها عوض كند تا كمونيسم، آزاديهاى فردى و حرمت انسانى را در كام خود فرو برد و افراد جامعه مانند يك ماشين يا يك مركز دامدارى كه وسايل خوراك و فربه شدن و خوردن و چريدن در آن فراهم شده باشد، منهاى انسانيت زيست كنند.

دانشجويان واقعى و محققان منتظرند با نيروى تفكر و انديشه، مشكلات علمى را حل كرده و هر چه بيشتر بر دانش و درك خود بيفزايند و داريره معلومات را توسعه دهند.

پزشك با ايمان منتظر است نتيجه معالجات خود را در بيمارش ببيند.

(قل كل متربص فتربصوا)56= «بگو همه منتظرند، پس منتظر باشيد».

اگر انتظار در اين دنيا كه عامل تدريج و تدرّج، تأثير و تأثّر، فعل و انفعال، و گذشت زمان است، از بشر گرفته شود، ديگر ادامه حيات برايش بى لذت و بى معنى است.

انتظار است كه زندگى را لذت بخش و با روح و با معنى مى سازد و شخص را به زندگى علاقه مند مى نمايد.

يك درخت تا وقتى انتظار مى رود رشد كند و سايه داشته باشد و ميوه بدهد، باقى مى ماند; ولى وقتى از ميوه دادن و از نمو و ترقى افتاد، آن را قطع مى نمايند و به جايش نهالى مى نشانند كه تا سالها چشم انتظار به رشد و نمو ميوه آن بدوزند و آن را پرورش دهند و آبيارى كنند.

پس همه جهان و همه جامعه ها و همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشيبى سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نيستى وارد نشده اند، منتظرند و بايد منتظر باشند.

اسلام و انتظار

اسلام كه تعليمات و هدايتهايش بر اساس فلسفه هاى عميق و صحيح اجتماعى و واقعى قرار دارد، اصل انتظار و نگاه به سوى آينده را، پشتوانه بقاى جامعه اى مسلمان و محرك احساسات و مهيّج روح فعاليّت و اقدام قرار داده است; و انتظار آينده بهتر، و عصر فتح و گشايش و فرج را برترين اعمال شمرده است و رهبر عظيم الشأن آن در حديث شريف: «أفضل أعمال أمتي انتظار الفرج57= برترين كارهاى امّتم انتظار فرج است»، انتظار فرج را افضل اعمال امت خود معرفى فرموده است.

آن هنگام كه پيغمبر بزرگ اسلام 9 در حالى كه غير از على 7 و عموى بزرگوارش ابوطالب، از مردها يار و ياور ديگر نداشت و مردم را به خدا و دين توحيد دعوت مى فرمود; آن هنگام كه دست يافتن بر خزائن كسرى و قيصر، آن هم براى مردمى محروم و مستضعف، جزء محالات عادى محسوب مى شد; و در آن هنگامى كه به جاى همكارى و قبول آن دعوت نجات بخش و آزاد ساز توحيدى، از مردم دشنام و ناسزا و اهانت مى شنيد و رنج و آزار و اذيت مى ديد، مردم را به آينده درخشان اين امت نويد مى داد و وعده مى داد كه كلمه توحيد را بگوئيد تا رستگار شويد: «قولوا لا اله إلا الله تفلحوا» تا عرب خاضع شما گردد و عجم به شما جزيه بدهد. سوگند ياد مى كرد كه گنجهاى كسرى و قيصر در اختيار شما قرار خواهد گرفت.

و پيروانش با سرمايه و اسلحه انتظار رو به سوى آينده و قدم به پيش قرار داده بود. و در برابر سيل مخالفت ها و شيطنت ها، قطع ارتباط ها و محاصره ها، شكنجه ها و آزارهاى بدنى مسلح، به مقاومت و ايستادگى حتى تا ترك مال و خانه و شهر و مسكن در راه اسلام و هدفهاى توحيد آن، تشويق مى كرد و از پيروزى حق و مغلوب شدن باطل سخن مى راند.

اين انتظار و ايمان به اين وعده هاى الهى بود كه مسلمانان را در ميدانها فاتح و جانباز و فداكار كرد.

مسلمانان در انتظار اين روزهاى درخشان، آن روزهاى سخت و تلخ و پر از مصيبت را پشت سر گذاشته و جلو رفتند.

قرآن مجيد در آيات متعدّدى مسلمانان را به انتظار آينده گذارده و آينده بهتر را به اين امت نويد داده است و آينده گرائى را تعليم مى فرمايد.

از جمله در اين آيه نويد مى دهد كه هرگاه خطر ارتجاع پيش آيد و از مسلمانان، افرادى مرتد و بى دين شوند و از دين برگردند، خدا قوم و گروهى را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنها خدا را دوست مى دارند، نسبت به مؤمنان فروتن هستند، نسبت به كفار، عزيز و غالب و خوددار و غير قابل انعطاف مى باشند، در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت و سرزنش ملامت كنندگان بيم ندارند; كه آيه54 سوره مائده مشعر بر اين مطلب است:

(ياأيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم ويحبونه أذلة على المؤمنين أعزة على الكافرين يجاهدون في سبيل الله ، ولا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم) .

در اين آيه كه خطر ارتداد و بى دينى و باز گشت به سوى كفر و شرك و فحشا و بشر پرستى و سنن و رسوم باطل شده به وسيله اسلام، شده است قيام گروهى مجاهد را كه با ارتجاع مبارزه كنند و آن را سركوب نمايند، نويد داده; و مسلمانان حقيقى را در برابر اين مرض مهلك و خطرناك، با انتظار و اعلام آينده سالم و شكست ارتجاع و پيروزى دوستان خدا، مصونيّت بخشيده است.

و آيه: (إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون)58= «همانا ما قرآن را فرو فرستاديم و خود نيز آن را حفظ خواهيم كرد».

خبر از حفظ قرآن مجيد و رسالت اسلام، و اين دين و آئين مقدّس مى دهد و مخصوص به يك دوره و عصر نيست و تا ابد و تا هنگام ظهور حضرت مهدى 7 و تشكيل جامعه جهانى اسلام، اين آيه نويد بخش و اميدوار كننده است كه در هيچ حال و شرايطى مسلمانان نبايد نااميد باشند، بقاى اين دين بر حسب سنن الهى و وعده هاى خدا و رسول خدا تضمين شده است.

اگر بازگشت به عقب و ارتداد و رجعت به جاهليّتى پيش بيايد و در بين ملل مسلمان صداى افتخار به دوره هاى جاهليّت و زنده كردن رسوم پيش از اسلام بلند سود; و اگر به هر شكل و وضع بيگانگان يا افرادى كه در شمار مؤمنان بوده و به ارتداد و فساد روى نهاده اند بخواهند پيشرفت و جهانگير شدن انقلاب الهى اسلام را متوقف كنند، يا از بين ببرند و شعائر اسلام را تعطيل و در فراموشى اندازند قانون خلقت و صداى وجدان و فطرت و اراده اليه، گروهى مصمّم و با عزيمت را كه خدا آنها را دوست دارد و آنها خدا را دوست مى دارند، براى حمايت اين دين و جهانى شدن اين انقلاب و روشن نگاهداشتن اين چراغ برمى انگيزد.

از هنگام رحلت پيغمبر اكرم 9 تا حال، تاريخ اسلام مصاديق و نمونه هاى بسيارى از آنچه در اين آيه پيش بينى شده است نشان مى دهد و ارتداد در صورتهاى مختلف دعوت اسلام را تهديد كرده و بلكه به ظاهر متوقف ساخت; ولى چنانكه در اين آيه خداوند متعال وعده فرموده است، هر مرتبه، ارتداد به وسيله افرادى الهى و مخلص و فداكار سركوب شده و خطر خاموش شدن صداى دعوت اسلام مرتفع گشت. ارتداد و عقبگردى كه پس از رحلت پيغمبر 9 59 مخصوصاً در امر خلافت و رژيم حكومتى اسلام پيش آمد و منتهى به عثمان ها و معاويه ها و يزيدها، و سائر بنى اميّه و بنى عباس و ستمگران ديگر شد و نظام سياست و حُكم و اداره جامعه اسلامى را به نظام حكومتهاى قيصرها و كسرى ها برگرداند، ابتدا با مقاومت و مخالفت رسمى افرادى انگشت شمار به رهبرى على و فاطمه زهرا 8 رو برو شد; و پس از آن اگر چه عقبگرد از دين به مرور زمان گسترش يافت، ولى كسانى كه از آن بازگشته و به گروه على 7 و وفاداران حقيقى انقلاب اسلام ملحق گرديدند زياد شدند و با قيام مسلمانان انقلاب خواه عليه عثمان، حكومت على 7 فرهنگ جاهلى را در يك قدمى نيستى و فنا قرار داد; اما بازمانده و وارث حقيقى جاهليّت (معاويه) در باره پرچم اتداد را برافراشت و از آن به بعد اگر چه جاهليّت ريشه كن نگرديد و اسلام تا حال به هدفهاى بزرگ خود نرسيده و انقلابش كامل نگشته و در بين راه است و بايد منتظر آينده بود تا آن مصلح حقيقى و منظر موعود بيايد و انقلاب اسلام را عالمگير ساخته و حكومت جهانى الهى را تشكيل دهد; ولى همواره تحت تأثير همين تعاليم اسلام و برنامه انتظار، مبارزه با ارتداد و جاهليّت جريان داشته و دارد و در صورتهاى مختلف از تسلط كامل و تمام عيار جاهليّت جلوگيرى شده است كه شهادت سيدالشهدا 7 و قيام مقدّس حسينى عليه بنى اميه، كارى ترين ضربتها بر پيكر ارتدادى بود كه به وسيله بنى اميه رهبرى مى شد.

ما در اينجا نمى خواهيم تاريخ اين مقاومتها و مبارزه ها را در عصر بنى اميه و بنى عباس و ادوار مختلف شرح دهيم، و از نقش اهل بيت و برنامه ها و تعاليم ائمه طاهرين : كه بيشتر به صورت مبارزه منفى بسيار دقيق به حملات خلفاء جور عليه موجوديّت اسلام و حقايق و اهداف مقدّس اين دين پاسخ داده و مدافعه مى نمايد، چيزى بگوئيم; ولى بايد متذكر شويم كه روش مبارزه منفى آنها اكنون هم مؤثرترين روش مبارزه با دشمنان داخلى، منافقان و دشمنان خارجى است و نتايج مهمى نيز داشته است. مثلاً به زندان افتادن امام هفتم حضرت موسى بن جعفر 7 به شدّت، اركان جاهليتى را كه به وسيله هارون ديكتاتور با آن همه قدرت و توسعه قلمرو حكومت استبدادى نگهدارى مى شد لرزاند. بيان كامل اين مطلب، حد اقل به يك كتاب مفصل نياز دارد كه فعلاً در پى آن نيستيم.

بلكه فقط مى خواهيم متذكر شويم كه انتظار و مثل اين وعده هائى كه در اين آيه كريمه و آيات ديگر است، يكى از پايه هاى مهم و زنده مبارزه عليه فساد، در جامعه اسلام بوده، كه آن را بايد سر چشمه مقاومتها و منبع تحركات و مبارزات ايجابى و سلبى اهل حق با اهل باطل شمرد كه مسلمان هيچگاه كار اسلام و انقلاب آن را پايان يافته و تمام شده نخواهد دانست و همواره به مضمون آيه كريمه (يريدون أن يطفؤا نور الله بأفواههم ويأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره الكافرون)60 تلاشهاى دشمنان و منافقان نقش بر آب و نور خدا در اتمام و گسترش خواهد بود.

انتظار جامعه شيع

مسلمانان عموماً و شيعيان خصوصاً منتظرند كه سراسر گيتى را عدل و علم و توحيد و ايمان و برابرى و برادرى فر گيرد و آن رهبرى كه وعده ظهور او در قرآن و صدها احاديث معتبر وارد شده است ظاهر شود و آئين توحيدى اسلام را كه در شرق و غرب جهان وارد شده است ظاهر كرده و گسترش دهد و امت واحد، حكومت واحد، قانون واحد، نظام واحد تمام افراد بشر را متحد، هم صدا، هم قدم، و به هم پيوسته سازد.

اين عقيده به ظهور مصلح منتظر، حضرت مهدى موعود، چنانكه در روايات به آن اشاره شده است، شيعه را در جريان زمان براى مقاومت در برابر صدمات و لطماتى كه بر هر دعوتى وارد مى شد و آن را متلاشى مى كرد، پرورش داد و فكر شيعه را كه فكر خالص اسلامى است و جامعه شيعه را از زوال و انقراض نگاه داشت; و تا امروز اين فكر و اين عقيده و ايمان عامل بقاى شيعه و پايدارى و استقامت اوست.

آن شيعيانى كه با آن وضع جانگزاى حكومت بنى اميه و بنى عباس رو برو شده بودند كه تمام حيثيّات و شؤون ظاهرى و اجتماعى آنها الغا شده و از همه مشاغل محروم، و در همه جا مورد تعقيب و زير نظر جاسوسان حكومت قرار گرفته، و كمترين مجازات آنها زندان بود، تا مجازاتهاى شديد از بريدن دست و پا و زبان و بينى، و شكنجه هاى غير قابل تحمل ديگر، اگر منتظر و آينده بين نبودند و اعتقاد به پيروزى حق و عدالت، و شكست باطل و ستم نداشتند، با اينكه همه چيز را از دست رفته مى ديدند، هرگز برايشان حال مقاومت باقى نمى ماند و همه حتى در دل شكست خورده و تسليم مى گشتند و از دگرگون شدن اوضاع، و عوض شدن و ورق خوردن صفحه تاريخ نااميد مى گرديدند و ريشه هر نهضت و حركت و پايدارى در آنها خشك مى شد.

اما پيغمبر اكرم 9 و على 7 وعده داده و قرآن مجيد نيز بشارت داده است كه اين دين پايدار مى ماند و اين راه بسته نمى شود و اين نزاع و نبرد حق و باطل، با غلبه ظاهرى جباران تاريخ مانند يزيد و وليد و زياد و حجاج و هارون و ديگران پايان نمى پذيرد.

و پس از رحلت رسول خدا 9 و شهادت اميرالمؤمنين و سيدالشهدا 8 تا امروز ريشه تمام حركات و نهضتهاى شيعه و مسلمين عليه باطل و استثمارگران، همين فلسفه اجتماعى انتظار و عقيده به ادامه مبارزه حق و باطل تا پيروزى مطلق بوده است; كه مى بينيم هميشه از ميان شكست ها پيروزى هايى آشكار و در عين ذلت ظاهرى، پرتو و شعاع عزت و سربلندى و آقايى نمودار شده و اراده ها و همت ها به حركت و جنبش در مى آيد و افراد با اراده و مصمم و متعهد وارد ميدان مى شوند; و هر چه دشمنان حق و عدالت، مسلمانان را مى كشند و به زندان مى اندازند و هر گونه شكنجه و عذابى را در باره آنها اجرا مى نمايند و آنها را از اجراى قوانين اسلام و برقرار كردن شعائر دينى با زور و تطميع باز مى دارند و تعليم و تربيتشان و مطبوعات و تبليغات و تمام وسايل ارتباط جمعى و رسانه هاى گروهى را ضد اسلامى و منحرف كننده مى سازند، در ايران، الجزاير، اندونزى، فيليپين، اوگاندا، اتيوپى، فلسطين و نقاط ديگر باز هم مبارزه ادامه مى يابد تا ملتهائى مثل ايران، الجزاير و اندونزى آزاد مى شوند.

اين است فلسفه بزرگ اجتماعى انتظار ظهور و اين است يكى از اسرار غيبت حضرت صاحب الامر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ و از اين جهت است كه ثواب منتظرين مانند ثواب مجاهدين و بلكه شهيدان بدر واُحد است.

و اين است كه از نظر يك فرد مسلمان در هر شرايط و اوضاع نامساعد و ناگوارى كه جلو بيايد، كار اسلام خاتمه يافته تلقى نمى شود و روز اين دين به آخر نمى رسد.

و اين است همان فلسفه اى كه در اديان گذشته نيز مايه اميدوارى پيروان آنها و مشوّق آنان به استقامت و پايدارى و مقاومت و جهاد بوده است. و در حقيقت، انتظار، فلسفه محكم و استوارى است كه در تمام اديان مورد توجه بوده و به آن عقيده داشته اند و از سنن و نواميس ثابتى است كه همه اديان آسمانى در بقاى خود از آن مايه گرفته اند و همه در انتظار آينده عالى تر و بهتر بوده اند و ظهور اسلام، اين دين جامع، به تمام آنها نويد داده شد; تا وقتى خورشيد جهانتاب اسلام طلوع كرد و عالم، و تمام پيروان اديان از انتظار آن بيرون آمدند، در اسلام نيز كه آخرين رسالت ها و اديان است، مسأله انتظار، اين فلسفه بزرگ در ظهور مصلح و منجى آخر الزمان و ولىّ دوران حضرت مهدى 7 كه در بيت رسالت و از فرزندان على و فاطمه و حسن و حسين، و نهمين فرزند حسين است، خلاصه شد.

عامل بقا

بنا بر اين چنانكه از بررسيهاى عمقيق و دقيق در تاريخ و در فلسفه اديان، و در قرآن كريم و احاديث و روايات استفاده مى شود، فلسفه انتظار مانند يك عامل و ماده حياتى مهم در تمام اديان آسمانى وجود داشته و رمز بقا و موجوديت آنان بوده است و اكنون هم از عوامل بقاى جامعه مسلمين است.

ديدگاه وسيع

در ضمن، اين انتظار است كه ديدگاه وسيع و افق نظر بلند مسلمانان و مخصوصاً شيعيان را نشان مى دهد.

در حالى كه بسيارى از مردم و ملل ديگر انتظار مى برند كه بر ملل ديگر مسلط شده و آنها را استثمار نمايند.

و در حالى كه هر يك از شرق و غرب در انتظار روزى هستند كه حريفشان از پا در آيد و جهان مسخّر هوى و هوسشان گردد.

و در هنگامى كه كمپانيهاى بازرگانى و حكومتهاى زير نفوذ آنها انتظار مى كشند دنيا بازار تجارت آنها شود و بشر در عالم اقتصاد برده آنها گردد.

و در وقتى كه گروههاى بسيارى در جهان بى هدف امروز در كنار كاباره ها و سينماها و تماشاخانه ها صف كشيده و دقيقه شمارى مى كنند و در انتظارند كه در اين اماكن فساد به رويشان باز شود و به اين ترتيب هستى خويش را تباه مى كنند.

در اين هنگام، مسلمان آگاه و روشن فكر و شيعه متعهد و مبارز، در انتظار روزى است كه جهان به زير پرچم حق و عدالت و توحيد و حكومت جهانى اسلام و احكام خدا در آيد و تمام بى عدالتيها و نابرابريها نابود گردد و اين فاصله هاى پوچ از ميان خلق خدا برداشته شود.

مسلمانان انتظار روزى را مى كشند كه فقر و بدبختى، و جهل و نادانى از سراسر جهان ريشه كن گردد و بينش و بصيرت جامعه، كامل، و افراد صالح و رشيد و دادگر، زمامدار و مصادر امور باشند، و اختلافات جغرافيائى و ملى و دينى، و سياستها و رژيمها و مسلكهاى باطل از بين برود.

اين بينش و مقصد و هدف و انتظار مسلمانان است كه خير و سعادت عموم، عصر آزادى، برابرى همگان و آسايش و رفاه، علم و ترقى، و عدالت و نيك بختى را براى تمام افراد بشر خواهان است.

اين انتظار، شخص را متعهد و مسؤول مى سازد كه براى تحقق هدفهاى اسلام و عملى شدن برنامه هاى دين بدون هيچ يأس و ضعف و سستى و نااميدى، شب و روز كوشش نمايد و فداكارى كند تا بلكه يك گام به سوى مقاصد متعالى اسلام جلو برود.

اين انتظار، شخص را محكم و مقاوم، با اراده، نفوذ ناپذير، مستقل، شجاع و بلند همت مى سازد.

اين انتظار، لفظ نيست; گفتن نيست; عمل است، حركت است، نهضت و مبارزه و جهاد است، صبر و شكيبائى و مقاومت است.

نيمه شعبان

نيمه شعبان، عيد انتظار، عيد نور، عيد نهضت و آماده شدن براى جهاد بيشتر، مقاومتهاى سخت تر; و جشن و چراغانى آن، اعلان نشاط، آگاهى، روشنى ضمير، توجه منتظران و نمايش شادمانيها و زوال تاريكيها در جامعه جهانى اسلام است.

كسى كه منتظر است، بايد به سوى آن رستاخيز عظيم و بى مانند قدم بردارد و آماده شود و از هر فرصتى بهره بردارى نمايد، و دين خدا و احكام خدا و آنچه را كه به صاحب وقت و ولىّ عصر ـ أرواحنا له الفداء ـ انتساب دارد، از مال و جان و فرزند و مقام خود گرامى تر بدارد و براى حفظ و نگاهدارى آن كوشاتر باشد; و بايد جشن و چراغانى و تبليغات و سخنرانيها و مجالس و محافل نور، اين انتظار حقيقى را در دلها روشن تر سازد و بر نشاط و تعهّد و مقاومت جامعه بيفزايد.

كسى كه منتظر است، به معانى بزرگى كه از جشن و چراغانى نيمه شعبان در نظر است التفات داشته و هدف و مقصد را فراموش نمى نمايد، و جشن و چراغانى را وسيله سرگرمى قرار نمى دهد; و به جاى وظائف خطير و مسؤوليتهاى مهمى كه در برابر خدا و قرآن و شخص حضرت ولى عصر ـ أرواح العالمين له الفداء ـ و اسلام و تشيع دارد، به مراسم خشك و خالى جشن و چراغانى اكتفا نمى كند، و از حقيقت و درسى كه از اين مراسم بايد گرفت غافل نخواهد ماند، تا خداى نخواسته دشمنان يا نادانان، اين مراسم و بلكه اصل انتظار را عوضى تفسير نمايند و آن را عامل سكوت و ركود و ترك امر به معروف بشمارند.

اين جشنها و چراغانى ها بايد اعلان وفادارى به اسلام و تصميم محكم به مقاومت در برابر نقشه هاى ضد اسلام، و ابراز علاقه به قرآن، و مطالبه حقوق اسلامى، و هم صدايى و اتفاق و اتحاد باشد.

اين مراسم كه در نهايت خلوص صورت مى گيرد، اعلام خواسته هاى حقيقى جامعه، مخالفت همگان با نظامهاى نا مشروع، و موافقت آراى عموم با نظام خالص و صحيح اسلامى است كه بايد هميشه و در تمام مواقع و فرصتها ابراز شود.

والسلام على ناموس الله الاكبر والامام الثاني عشر أب الوقت، ومولى الزمان الذي هو للحق أمين، وللخلق أمان، مولانا وسيدنا صاحب الزمان أرواح العالمين له الفدا وعجل الله تعالى فرجه و جعلنا من شيعته وأنصاره وأعوانه.



1 ـ از دعاى افتتاح، مروى از حضرت مهدى 7 .

2 ـ سوره توبه، آيه33.

3 ـ سوره انبياء، آيه105.

4 ـ حديث نبوى، الجامع الصغير، ج1، ص135، حرف الثاء.

5 ـ اشعار از قصيده «پيام منتظر» و از ديوان عالم فقيه، مرحوم آية الله آقاى آخوند ملا محمد جواد صافى 1 والد مؤلف كتاب است.

6 ـ غمام: ابر تيره.

7 ـ حسام: شمشير.

8 ـ «ونيست آن زمان، زمان قرار و پناهندگى».

9 ـ و نيست براى من پناهگاه.

10 ـ استرحام: طلب رحمت ودلسوزى.

11 ـ دعاى افتتاح، مروى از حضرت مهدى 7.

12 ـ دعاى افتتاح، مروى از حضرت مهدى 7.

13 ـ سوره قصص، آيه5.

14 ـ سوره نور، آيه55.

15 ـ سوره حج، آيه41.

16 ـ سوره قصص، آيه6.

17 ـ سوره محمّد، آيه7.

18 ـ سوره عنكبوت، آيه69.

19 ـ سوره بقره، آيه250.

20 ـ سوره ص، آيه87 ـ 88.

21 ـ سوره ابراهيم، آيه1.

22 ـ سوره أنبياء، آيه107.

23 ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، ص966.

24 ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه215 ص714.

25 ـ سوره اعراف، آيه128.

26 ـ سوره اعراف، آيه137.

27 ـ سوره اعراف، آيه128.

28 ـ سوره اعراف، آيه137.

29 ـ سوره انبياء، آيه21.

30 ـ سوره صف، آيه8.

31 ـ سوره انبياء، آيه105.

32 ـ سوره قصص، آيه5.

33 ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، كلمات قصار، (200).

34 ـ سوره رعد، آيه43.

35 ـ از عالى ترين بيانات راجع به اين سنت و وعده الهى و فلسفه تاريخ، بيانات حضرت زينب 3 است كه در خطبه تاريخى و بى نظير كه در مجلس يزيد انشا فرمود، تذكر داد.

در اين مجلس كه با برنامه و تشريفات بسيار جبارانه و مستكبرانه ترتيب يافته و وحشت و رعب آن، دل افراد عادى را مى لرزاند و توانائى سخن گفتن را از آنها مى گرفت، ابراز مخالفت و توبيخ و سرزنش و تحقير يزيد و اعلان رسمى محكوميّت و انقراض حكومت او كه خطر اعدام فورى داشت، از جانب يك نفر خانم اسير و داغ ديده و مصيبت ديده، از معجزات بود.

چنانكه آن بلاغت و از قرآن مجيد الهام گرفتن، سنجيده و به سامان گفتن، يزيد و چاپلوسان دربارى و مزدوران خود فروخته دستگاه را تحت تأثير قرار دادن، كرامت و حقانيّت اسلام و اهل بيت را اثبات نمودن، ستمگران و مستبدان را حقير و پست شمردن، آن پيشگوئيها و خبر از آينده دادن و متلاشى شدن نظام يزيدى گفتن كه هر جامعه شناس و روانشناس را مات و متحير مى سازد، از معجزات است. اگر كسى در اين اعجاز ترديد دارد، به او پيشنهاد مى كنيم و از تمام بلغا و سخنوران ماهر مى خواهيم كه از اين خطبه تاريخى و سخنان عقيله قريش، خطبه اى كوبنده تر، قاطع تر، محكوم كننده تر و مناسب تر با آن مجلس و موقف انشا نمايند.

الحق اين خطبه از نشانه هاى درخشان جلالت، حقيقت، فضيلت و عظمت اهل بيت رسالت است، و از خدا مى خواهم كه شرحى بر اين خطبه بنگارم و به افتخار خدمتى به آن حضرت سرافراز گردم.

در اين خطبه قانون و سنت و وعده تخلف ناپذير الهى (وبه اصطلاح بعضى، فلسفه تاريخ) را زينب مطرح ساخته و در موقعى كه به حسب ظاهر همه چيز تمام شده و بسيارى مأيوس و نااميد و تسليم وضع حاكم مى شوند و يزيد بر اوضاع مسلط گرديده، در نهايت استبداد و استعباد سلطنت مى نمايد، طرفداران حق و حزب حق و شيعيان اهل بيت را از يأس و نااميدى نجات مى دهد و اهل بيت و هدفها و مقاصدشان را فاتح و پيروز، و بنى اميه و حزب استعبادگر را مغلوب و شكست خورده معرفى مى فرمايد و اعلام مى كند كه از كرامت اهل حق چيزى كم نشد و بر اهل باطل چيزى افزوده نگشت و هر چه يزيد كوشش و تلاش كند و اهل حق را بكشد و از ميان بردارد و بر كيد و كينه و ستمگرى بيفزايد، نمى تواند ارتجاع و ارتداد جاهليّت را تجديد كند و از پيشرفت انقلاب اسلام جلوگيرى نمايد و نور خدا را خاموش سازد. آرى، زينب به آينده درخشان اسلام و اهل بيت و آثار نجات بخش انقلاب برادرش حسين 7 صد در صد اطمينان داشت و مى دانست راهى را كه برادرش رفته است راه خدا، راه حق و راه تاريخ است.

در كربلا روز يازدهم محرم، در آن هنگامى كه او را به اسارت عازم كوفه كرده بودند و ابدان پاك شهداى راه حق روى زمين افتاده بود، همين خبر را مى داد و آينده را مى ديد.

در مجلس يزيد نيز با همين منطق محكم، مجلس را قبضه كرد و يزيد را چنان كوبيد و در آن دادگاه تاريخ، چنان محكوم كرد كه يزيد نتوانست يك كلمه از خود دفاع نمايد، يا آنكه غيظ و خشم خود را با تصميم جنايت ديگر فرو بنشاند.

اينك اين قسمتى از خطبه را كه خطاب به يزيد است بخوانيد و در معنى انتظار، تأمل فرمائيد:

ثم كد كيدك واجهد جهدك فوالله الذي شرفنا بالوحي والكتاب والنبوة والانتخاب لاتدرك أمدنا ولا تبلغ غايتنا ولا تمحو ذكرنا ولا يرخص عنك عارنا = پس تمام مكر و حيله ات را بكار گير و تمام كوششت را انجام ده، كه قسم به خدائى كه ما را مشرف به وحى و كتاب و نبوت و انتخاب نمود هرگز نمى توانى عمق و نهايت ما را درك كنى و ذكر و ياد ما را محو نمايى، و آن عارى كه بر ما وارد نمودى از تو زدوده نخواهد شد. (احتجاج طبرسى، چاپ بيروت، ص309).

و به اين قاعده الهى و قانون تاريخ، شخص امام 7 نيز در ضمن جريان نهضت كربلا مكرر تصريح فرمود، كه شرح و تفصيل آن از حدود اين مقاله مختصر خارج است.

36 ـ سوره فاطر، آيه43.

37 ـ سوره آل عمران، آيه149 ـ 150.

38 ـ سوره محمد، آيه25.

39 ـ منتخب الاثر، ف1، ب7، ح2، 106 حديث ديگر به اين مضمون.

40 ـ منتخب الاثر، ف2، ب1، ح4.

41 ـ سوره آل عمران، آيه144.

42 ـ سوره آل عمران، آيه64.

43 ـ سوره حجرات، آيه13.

44 ـ سوره نحل، آيه36.

45 ـ سوره اعراف، آيه128.

46 ـ سوره انعام، آيه158.

47 ـ سوره توبه، آيه52.

48 ـ سوره اعراف، آيه78.

49 ـ كلامها و سخنان را از مواضع اصلى خود تحريف و دگرگون مى كنند. (سوره نساء، آيه46).

50 ـ سوره مائده، آيه41.

51 ـ سوره طه، آيه135.

52 ـ سوره هود، آيه121.

53 ـ منتخب الاثر، ف10، ب2، ح9.

54 ـ منتخب الاثر، ف2، ب24، ح1.

55 ـ منتخب الاثر، ف10، ب2، ح16.

56 ـ سوره طه، آيه135.

57 ـ تحف العقول عن الرسول، ص37.

58 ـ سوره حجر، آيه9.

59 ـ رسو اعظم اسلام 9 بر حسب اخبار مستفيض و بلكه متواتر حوض كه در معتبرترين جوامع حديث اهل سنت، مثل صحيح بخارى و صحيح مسلم و موطأ مالك و مسند احمد روايت شده است، خبر داد كه گروهى از اصحابش پس از وفات آن حضرت بى دين و مرتد گرديده، بازگشت به عقب و قهقرا مى نمايند، و صدق خبر پيغمبر 9 ظاهر گشت. هنوز جسد اطهر پيغمبر 9 دفن نشده بود كه مرتجعان وارد ميدان شده، و برنامه هائى را كه پيغمبر در امور ولايت و رهبرى امت و لزوم تمسّك به كتاب و عترت اعلام فرموده بود كنار گذارده، و سقيفه بنى ساعده، نخستين مظهر رسمى اين ارتجاع گرديد; و اين همان ارتجاعى است كه زهراى مرضيّه ـ سلام الله عليها ـ در آخر خطبه تاريخى در مسجد مدينه آن را محكوم فرمود و از جمله فرمود: «فلما اختار الله لنبيه دار أوليائه ، ومأوى أصفيائه ظهرت فيكم حسكة النفاق ، وسمل جلباب الدين ونطق كاظم العاوين ، ونبغ خامل الاقلّين ، وهدر فنيق المبطلين ، فخطر في عرصاتكم ، وأطلع الشيطان رأسه من مغرزه هاتفاً بكم ، فالفاكم لدعوته مستجيبين ... = وقتى خدا جان پيامبر خود را قبض كرد، قومى به عقب برگشته و راه ارتجاع پيش گرفتند و راههاى گوناگون، آنها را گمراه كرد، و به بيگانه اعتماد كردند و با غير رحم پيوند نمودند، و سبب و وسيله اى را كه مأمور به مودّت و دوستى آن بودند ترك كردند و بنا را از اساسش كنده و در غير جايگاه خود بنا نمودند».

و در مكتوبى (نامه 32، صبحى صالح) كه به معاويه مرقوم فرموده است پيروانش را كه پس از رهبران گذشته اين ارتداد، وارث آنان شد نكوهش نموده و مى فرمايد:

«فجازوا عن وجهتهم ، ونكصوا على أعقابهم ، وتولوا على أدبارهم وعوّلوا على أحسابهم = كسانى كه گرفتار مكر و خدعه معاويه و اضلال او شدند، از راه خدا بر كنار گرديده و به قهقرا برگشته و راه ارتداد و ارتجاع پيش گرفته و به حسبهاى پست و بى مايه و الغا شده، اعتماد كردند».

60 ـ كافران مى خواهند نور خدا را با گفتار جاهلانه خود خاموش كنند ولى خداوند نمى خواهد مگر آنكه نور خود را به پايان برساند اگر چه كافران كراهت دارند. (سوره توبه، آيه32).