بخش نخست

پيرامون بشارتهاى قرآن مجيد

و احاديث به ظهور حضرت صاحب الزمان ـ عجل الله تعالى فرجه ـ

(الذين يؤمنون بالغيب)1

ايمان به غيب

هسته مركزى نبوات و اديان حقّه و ما به الامتياز عمده مكتب انبيا و پيامبران از مكتبهاى ديگر، ايمان به غيب است.

انبيا ربط عالم محسوس و شهادت را به عالم معقول و غيب بيان كرده و بشر را با عوالم غيب آشنا مى سازند.

ايمان به غيب يعنى ايمان به امور و چيزهائى كه از حواس ظاهرى پنهان است، خواه ادراك آن با حواس باطنى و قوه عاقله ممكن باشد، مثل وجود خدا و صفات ثبوتيه و سلبيه او، و معاد و بهشت و دوزخ و فرشتگان.

و خواه ممكن نباشد مثل حقيقت ذات و صفات خدا و حقيقت ملائكه و روح و خواه راج به امور و حوادث گذشته و خواه مربوط به امور آينده باشد.

ايمان به خدا، ايمان به ملائكه، ايمان به عالم برزخ، ايمان به بهشت و جهنم و ايمان به وحى و آنچه پيغمبران از عوالم غيب و گذشته و آينده خبر داده اند همه ايمان به غيب است.

ايمان به غيب يا مستند به دليل عقلى است يا به دليل نقلى، و اگر مستند آن دليل نقلى باشد بايد آن غيب چيزى باشد كه امتناع وجود يا وقوع آن از راه هاى خردپسند معلوم نشده و وجدو و وقوع آن را عقل احتمال بدهد.

وقتى عقل امكان وجود چيزى را تصديق كرد يا بر اثبات امتناع آن راهى نيافت، با دليل نقلى معتبر باور آن جايز بلكه به حكم عقل لازم است.

اديان آسمانى شرط قبول اعمال صالح را ايمان به غيب مى دانند و تعديل اخلاق و تكميل و تكامل فضايل انسانى را وابسته به آن مى شمارند. و اصولاً دعوت پيغمبران و رهبران آسمانى در نفوسى تأثير شايسته دارد كه احتمال وجود عالم غيب و امور ما وراء اين عالم محسوس را بدهند.

ايمان به ظهور مهدى و مصلح آخر الزمان نيز از جمله مطالب غيبى است كه پيامبر اعظم اسلام از آن خبر داده و تصديق او واجب است.

همانگونه كه وقتى پيغمبر 9 خبر مى داد احدى از مسلمانان در راستى گفتار و درستى اخبار آن حضرت شك و ترديد نمى كرد و همه آن را مى پذيرفتند اكنون هم مسلمانان و مؤمنان به نبوت آن حضرت همين باور و ايمان را دارند.

پيغمبر از حوادث عظيم تر و شگفت انگيزتر از ظهور حضرت مهدى 7 خبر داد، مثل تكوير شمس، تفجير درياها، انكدار، انتثار ستارگان، تسيير كوه ها، انشقاق و انفطار آسمان، خروج دابة الارض و معاد و قيامت.

اينها همه خبر از غيب است و در قرآن پيشگويى و اخبار از حوادث آينده و چيزهاى غيب بسيار است و ايمان به نزول وحى بر پيغمبر، با ايمان به اين امور (اگر چه بطور اجمال باشد) انفكاك ندارد.

روزى خواهد آمد كه اين حوادث و انقلابات عجيبى كه پيغمبر و قرآن از آن خبر داده اند واقع مى شود و روزى هم چنانچه قرآن خبر داده و پيامبر و اوصياى آن حضرت در ضمن صدها روايات مژده داده اند مصلح آخر الزمان ظهور مى كند و اسلام جهانگير خواهد شد.

خبرهاى غيبى پيغمبر 6 و ائمه طاهرين : از آينده از حد تواتر گذشته و معتبرترين مدارك و اسناد تاريخى بر آن دلالت دارد.

امروز از آغاز بعثت پيغمبر اعظم 6 باور كردن خبرهاى غيبى آن حضرت آسان تر و منطقى تر است. زيرا در آن موقع هنوز گذشت زمان، صحت و درستى آن اخبار را تأييد نكرده بود و هر چه ما به سوى عصر پيغمبر برگرديم و تاريخ را به سوى گذشته ورق بزنيم، زمينه اين باور كمتر مى شود، به عكس هر چه جلو بيائيم و تاريخ اسلام را از آغاز به سوى آينده آن ورق بزنيم، فكر و وجدان ما براى پذيرفتن اين اخبار آماده تر و ايمان ما كامل تر مى گردد.

گذشت زمان و حوادث آينده روشن كرد كه پيامبر اسلام، آينده را در روشنائى وحى پيش بينى كرده و مى ديده و هر چه جلوتر آمديم اين روشنائى بيشتر شد.

آنگاه كه اين آيه را تلاوت مى كرد: (وان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة اُعدّت للكافرين)2= «اگر شما شك داريد در قرآنى كه ما بر بنده خود (محمد) فرستاديم، پس يك سوره مثل آن را بياوريد; و گواهان خود را بجز خدا بخوانيد اگر راست مى گوئيد و اگر اين كار را نكرديد كه هرگز نمى توانيد بكنيد، طعن به قرآن نزنيد و از آتشى كه هيزمش مردم بدكار و سنگهاى خارا و مهيا شده براى كافران است، بترسيد».

و آن زمان كه مى خواند: (لئن اجتمعت الانس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيراً)3= «اگر جن و انس متفق شوند و با پشتيبانى يكديگر، كتابى مانند اين قرآن بياورند هرگز نخواهند توانست».

آن روز كه صد و چهارده سوره قرآن را صد و چهارده معجزه جاودان اعلام مى كرد و خبر مى داد: هرگز مانند يكى از اين سوره ها هم نتوانيد بياوريد و جن و انس از آوردن بمانند قرآن ناتوانند.

آن روز كه پيغمبر به مسلمانان مى فرمود: شما كلمه توحيد را بگوئيد و خداى يگانه را بپرستيد تا عرب تسليم شما شود و گنج هاى كسرى و قيصر به دست شما افتد و كشورها را فتح كنيد.

آن روز كه مى فرمود: زمين براى من جمع شد و خاور تا باخترش را به من نشان دادند و ملك امت من به آنچه برايم جمع گرديد، خواهد رسيد.

آن روز كه از فتح مكه، بيت المقدس، يمن، شام، عراق، مصر و ايران سخن مى گفت، و آن روز كه در مكه به مشركين مى فرمود: اجساد شما در «قليب» افكنده مى شود و از حال ابوسفيان خبر مى داد كه جنگ احزاب را بر پا مى نمايد.

در آن وقتى كه از فتح خيبر به دست على 7 خبر مى داد و ابوذر را از آينده اش با خبر مى ساخت كه تنها زندگى خواهى كرد و تنها از دنيا خواهى رفت.

آن زمان كه پيش از جنگ بدر از كسانى كه از سپاه كفار در بدر كشته مى شوند اطلاع مى داد و مى فرمود: در اينجا فلانى كشته مى شود و در اين زمين فلانى، و يكا يك كفّارى را كه در جنگ بدر كشته شدند نام برد.

در آن زمان كه به عمّار مى فرمود: تو را گروه باغى مى كشند. و به دختر عزيز و گراميش فاطمه 3 مى فرمود: تو اوّل كسى هستى از اهل بيت من كه به من ملحق خواهى شد. و به زنان خود مى گفت: كدام يك از شما است كه سگان حوأب بر او بانگ زنند و سوار بر شتر گردد و در اطراف او خلق بسيار كشته شوند و به عايشه فرمود: نگاه كن تو آن زن نباشى. و طبق روايت بيهقى4 به او فرمود: چگونه اى اى حميرا آنگاه كه سگان حوأب بر تو بانگ زنند و تو چيزى را طلب مى كنى كه از آن بر كنارى.

و به زبير از جنگ جمل و طرفيّت او با على 7 خبر داد.

آن روز كه شهادت يافتن على و حسن و حسين : را صريحاً اعلام مى فرمود; و در آن زمان كه از جنگ على با ناكثين و قاسطين و مارقين خبر مى داد و قتل ذوالثديه خارجى را در جنگ نهروان و خصوصيات و نشانى هايش را پيش بينى مى كرد و از فتنه هاى بنى اميه و بنى الحكم و حكومت آنان شهادت اهل عذرا (حجر و اصحاب او) مردم را مسبوق مى ساخت5.

آن روزها مسلمانان همه اين خبرهاى غيبى را باور مى كردند; چون پيغمبر خدا از آن خبر داده بود و چون ايمان به رسالت خبر دهنده داشتند و چون معنى قبول رسالت و نبوت، ايمان به صحت و درستى خبرهاى پيامبر از غيب است، ولى هر چه اسلام جلوتر آمد و صفحات تاريخ ورق مى خورد اين خبرهاى غيبى بيشتر توجه مردم را جلب كرد و آنهائى كه كم باور بودند هم باورشان زياد و ايمانشان محكم و استوار گرديد.

خطباء و بلغاى عصر رسالت، از آوردن سوره اى مثل سوره هاى قرآن عاجز شدند و تا زمان ما كه يك هزار و چهار صد سال از آغاز نزول قرآن گذشته و اين همه دانشمندان سخنور و اُدباء و بُلغاء و سخندانان مشهور كه در اين چهارده قرن دنيا به خود ديده و اكنون در جهان از مسيحى ها و دشمنان اسلام از عرب هاى مسيحى و ديگران، سخن شناسان و سخنوران و فصحاء بسيار هستند، كسى نيست كه بتواند حتى يك سوره مانند يكى از سوره هاى سه آيه اى قرآن را بياورد. اعجاز قرآن و صدق اين خبر غيبى از زمان پيغمبر 6 آشكارتر گشته، زيرا اگر امكان داشت با شدت دشمنى و خصومتى كه با اسلام دارند، تا كنون صدها كتاب مانند قرآن تأليف شده بود. اگر امكان داشت دستگاههاى استعمارى مسيحى شرق و غرب و مؤسسات تبليغى آنها و ساير دشمنان اسلام چنين موضوعى را در مسابقه گذارده و با تعيين ملياردها جايزه آن را عملى مى ساختند.

غزوه بدر جلو آمد و كسانى كه پيغمبر 6 نام برده بود، كشته شدند و اجسادشان را در «قليب» افكندند، جنگ احزاب را ابوسفيان بر پا كرد. پيغمبر اكرم 6 مكه را فتح كرد و به زودى مسلمانان بيت لمقدس، شام، عراق، مصر، ايران و كشورهاى ديگر را فتح نمودند. خيبر به دست على 7 فتح شد. ابوذر در ربذة تنها از دنيا رفت. عمّار را سپاه معاويه كه همان فئه باغيه بودند كشتند. حجر و اصحابش را به امر معاويه در عذراء دمشق شهيد كردند. بعد از پيغمبر اوّل كس كه از خاندان آن حضرت از دنيا رفت و به او ملحق شد فاطمه زهرا بود. اميرالمؤمنين و حسن و حسين : به همان تفصيلى كه پيغمبر 6 خبر داده بود شهيد شدند. على 7 با ناكثين و قاسطين و مارقين جهاد كرد. و ذوالثديه در جنگ نهروان كشته شد. عايشه جنگ جمل را بر پا كرد و در حوأب سگان بر او بانگ كردند و خلق بسيارى را به كشتن داد. بنى اميه بر مردم تسلط و بنى الحكم سلطنت يافتند و اسلام روز سرخى را كه پيغمبر اعظم خبر داده بود از ستم آنها ديد.

اين خبرهاى غيبى و اخبار غيبى بسيار ديگر، به تدريج و مرور زمان واقع شد و علاوه بر اينها صدها خبر كه وصى و جانشين و باب علم آن حضرت، على 7 و ساير ائمه از غيب دادند، مطابق واقع از آب در آمد.

بعد از اين مقدمه مى گوئيم ما مى بينيم ده ها بلكه صدها از خبرهائى كه پيغمبر از غيب داده به شهادت معتبرترين مدارك و شواهد تاريخى يكى پس از ديگرى واقع شد كه اگر يك شخص عادى هم فرضاً يكدهم يا يكصدم اين خبرها را داده بود، در صحت ساير اخبار او ترديد نمى كرديم و باور مى نموديم; پس چگونه ممكن است در صحت اخبار آن حضرت از حوادث آخر الزمان و امتحانات شديد و آزمايشهائى كه اين در پيش دارد و منتهى به ظهور حضرت مهدى ولى عصر 7 مى شود، ترديد داشته باشيم. باز هم به خاطر توجه بيشتر خواننده عزيز تكرار مى كنيم: تعداد خبرهاى غيبى آن حضرت بقدرى زياد است كه راه يافتن شك در آنها براى كسى كه از عقل و فكر مستقيم با بهره باشد عادةً محال است و هر كس تواريخ اسلام را كه مضبوط و محفوظ است مطالعه كند، اين ادعا را تصديق خواهد كرد.

با اين وصف چرا ما در ظهور حضرت مهدى 7 كه پيغمبر اكرم و اوصياى محترم ـ صلوات الله عليهم ـ با تأكيدات بليغ و در ضمن اخبار متواتر از آن خبر داده اند، شك و ترديد داشته باشيم.

ايمان به اين ظهور لازمه ايمان به نبوت پيغمبر، صحت و درستى خبرهاى غيبى آن حضرت است و از آن جدا نيست.

آن مسلمانانى كه در آغاز بعثت هنوز وقوع اين خبرها را نديده بودند، در صحت خبرهاى پيغمبر از غيب ترديد نمى كردند، چگونه ما با اينكه وقوع بسيارى از آنها را ديده و يا به نقل يقين آور شنيده ايم ترديد كنيم.

حتى افرادى مانند معاويه و عمرو عاص، درستى اين اخبار را نمى توانستند انكار كنند چرا ما كه امروز علاوه بر اخبار پيغمبر صادق مصدّق و اوصياى او، اين شواهد قطع آور را نيز داريم، ايمان نداشته باشيم؟

مسلمانان صدر اوّل اسلام در خبر پيغمبر از نزول عيسى و ظهور مهدى : و فتن آخر الزمان شك نداشتند، و همه معتقد بودند و ايمان داشتند كه اين اخبار صد در صد مطابق واقع و حقيقت است بعد كه مرور زمان و گذشت اعصار آنچه را پيامبر اعظم خبر داده بود بموقع و در وقت خود نشان داد، در صحت آن قسمتى كه بايد در آينده هاى ديگر واقع شود شك و ترديد هرگز راه نخواهد يافت.

اگر يك نفر به شما اطلاع بدهد كه: فردا شخصى از فلان شهر با اين علامات و نشانيها خواهد آمد و يك ماه ديگر ده نفر به اين علامات وارد مى شوند و پنج ماه ديگر پانصد نفر مى آيند و يك سال ديگر هزار نفر مى رسند و دو سال ديگر در آن شهر انقلاب مى شود و حكومت تغيير مى كند و بيست سال ديگر در آنجا جنگ روى مى دهد و پنجاه سال ديگر زمامدار آنجا را مى كشند و صد سال بعد ... و دويست سال بعد ...

شما اين خبرها را هر چند تصديق نمى كنيد رد هم نمى نمائيد، چون راه نفى احتمال صحت آن بر شما بسته است، تا فردا صبر مى كنيد اگر آن شخص اوّل با آن نشانيها و علامات آمد تعجب مى كنيد و احتمال صحت خبرهاى ديگر نزد شما قوّت مى گيرد.

يك ماه بعد كه آن ده نفر آمدند، احتمال شما تقريباً مبدّل به قطع و يقين به درستى خبرهاى او مى شود.

خبر سوّم كه واقع شد ديگر يقين شما ثابت مى شود.

و بعد از خبر چهارم و پنجم اگر كسى صحت اين اخبار را انكار نمايد و وقوع آن را بعيد شمارد او را غير متعارف و شكّاك مى شناسيد.

پس هر چه خبرها بيشتر با واقع منطبق شود در خبر ششم و هفتم و هشتم و نهم و ...، يقين و ايمان شما قوّت و ثباتش بيشتر مى گردد.

اكنون مى گوئيم پيغمبرى كه صادق و مصدّق است و پيامبرى او به معجزات و دلائل علمى و عقلى ثابت شده است، پيغمبرى كه ده ها و صدها خبر او از غيب، صورت وقوع يافته و همچنين اوصياى او به خصوص على بن ابيطالب 7 به نقل كتب معتبر شيعه و اهل سنّت، خبرهاى بسيارى از غيب دادند و واقع شد. خبر داده اند كه: اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خدا آن روز را آن قدر طولانى سازد تا مهدى ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد سازد پس از آنكه از جور و ستم پر شده باشد. و خصوصيات و نشانه هاى اين ظهور را نيز شرح دادند.

حال اگر كسى (پناه بر خدا) بگويد خبر پيغمبر و اوصياى او با واقع مطابق نيست يا ترديد داشته باشد چه مى كند با اقرار و اعتراف به نبوت و پيغمبرى او و اين همه معجزات و براهين علمى كه نبوت آن حضرت را ثابت و محرز ساخته است؟

چه مى كند با ايمانى كه به نبوت پيامبر خاتم و نبوت ساير انبياء دارد (چون پيغمبران ديگر نيز ظهور مصلح آخرالزمان را بشارت داده اند)؟

چه مى كند با اين همه خبرهائى كه رسول اكرم 6 از غيب داده و به مرور زمان در اين چهارده قرن واقع و صحت آن تأييد شده است؟

و اگر بگويد: پيغمبر چنين خبرى نداده دستش را مى گيريم و به كتابخانه هاى اهل سنّت و شيعه مى بريم و مى گوئيم: مراجعه كنيد به اين كتابها و مصادرى كه از هزار سال پيش تا حال تأليف شده، ببينيد در چند مورد اخبار و روايات بقدر اين مورد رسيده است؟!

آيا چند خبر معتبر براى باور شما كافى است؟

شما كه مطالب عمده تاريخى را به نقل يك نفر مورخ قبول مى كنيد و حوادث مهم جهانى را به گفته يك خرنگار كه صد گونه غرض و مرض دارد مى پذيرد در اين مورد چند خبر صحيح و معتبر مى خواهيد تا باور كنيد؟

اگر شخص منصفى باشيد خواهيد گفت: يك حديث معتبر هم كفايت مى كند و اگر قدرى شكّاك و دير باور باشيد مى گوئيد: اگر دو سه حديث باشد بيشتر اسباب اطمينان مى شود.

مى گوئيم: حديث معتبر از يك و دو و ده و پنجاه و صد، و بلكه هزار هم بيشتر است و در صدها كتاب معتبر حديث و جوامع اخبار و تاريخ و رجال، ضبط و ثبت است.

پس با توجه و دقت و تأمل در آنچه گفته شد هيچگونه شبهه و ترديدى باقى نمى ماند كه در آخر الزمان بر حسب اين احاديث و بشارات پيامبر اكرم و اوصياى مكرم او ظهور مصلح منتظر و مهدى موعود و كسى كه دنيا را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد حتمى و واقع شدنى است.

مصلح جهان6

يكى از مسائل و امورى كه فِرَق اسلام بر آن، اجتماع و اتفاق نموده اند، ظهور مهدى اهل بيت حضرت قائم آل محمد ـ صلوات الله عليهم أجمعين ـ در آخرالزمان است كه همه متفق الكلمه انتظار يك قيام روحانى جهانى و ظهور مصلحى7 را مى كشند كه عدالت اجتماعى و نظام جهان را بر اساس ايمان به خدا و احكام دين اسلام برقرار سازد و دنيا را از چنگال ستمكاران و جباران نجات بخشد و پرچم عزيز اسلام را در تمام نقاط به اهتزاز در آورد.

همه چشم به راهند و انتظار دارند كه شايسته ترين فرزندان پيغمبر قيام كرده، آئين توحيد و رسم برادرى و مساوات اسلامى را زنده نموده بشر را از نعمت آسايش بهره مند سازد و موجبات تفرقه و محروميّت و ناكامى را از ميان بردارد.

اين وعده الهى است و تخلف پذير نيست. دنيا به طرف آن عصر درخشان در حركت است، سير زمان، گردش دوران هر دم بشر را به چنين روزگارى نزديك تر مى سازد.

ايمان به ظهور حضرت مهدى ـ عليه الصلاة والسلام ـ و جهانگير شدن دين اسلام به آيات متعددى از قرآن مجيد و متواترترين روايات و قوى ترين اجماعات اتكاء و استناد دارد كه هر مسلمان معتقد به قرآن و رسالت پيغمبر اسلام 6 بايد به اين ظهور، ايمان راسخ و ثابت داشته باشد.

اگر چه در اين مقاله تفصيل و شرح اين مطالب ممكن نيست ولى براى توجه خوانندگان محترم تحت چهار عنوان: (1ـ آيات قرآن مجيد 2ـ اجماع و اتفاق مسلمين 3ـ روايات اهل سنّت 4ـ روايات شيعه) بطور اختصار توضيحاتى مى دهيم.

1ـ آيات قرآن مجيد

خداوند در قرآن مجيد در آيات كريمه متعددى تشكيل يك حكومت جهانى اسلامى، بسط دين اسلام، غلبه آن بر كليه اديان، زمامدارى صلحاء و ارباب لياقت را وعده فرموده است كه از آن جمله اين آيات است:

(وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين كله لله)8= «با كافران جهاد كنيد تا در زمين فتنه و فسادى نماند و آيين همه دين خدا گردد».

(هو الذي أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله)9= «او است خدائى كه رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم او را تسلط و برترى دهد».

(يريدون أن يطفؤا نور الله بأفواههم ويأبى الله الاّ أن يتم نوره)10= «كافران مى خواهند كه نور خدا را با نفس تيره و گفتار جاهلانه خود خاموش كنند ولى خدا نمى گذارد، تا آنكه نور خود را به منتهاى ظهور و حد اعلاى كمال برساند».

(يريدون ليطفؤا نور الله بأفواههم والله متم نوره)11= «كافران مى خواهند تا نور خدا را با گفتار باطل و طعن مسخره، خاموش كنند، البته خدا نور خود را تمام و كامل مى كند».

(ويريد الله أن يحق الحق بكلماته ويقطع دابر الكافرين)12= «و خدا مى خواست كه صدق سخنان حق را ثابت گردانده و ريشه كافران را از بيخ و بن بركند».

(وقل جاء الحق وزهق الباطل انّ الباطل كان زهوقاً)13= «بگو كه حق آمد و باطل را نابود ساخت، كه باطل خود لايق محو و نابودى است».

(ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون)14= «ما بعد از تورات در زبور نوشتيم كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد».

(وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض)15= «خداوند وعده فرموده، به كسانى از شما كه نيكوكار گردد در زمين خلافت دهد».

(ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون)16= «همانا عهد ما در باره بندگانى كه به رسالت فرستاديم سبقت گرفته است كه البته آنها بر كافران فتح و پيروزى يابند و سپاهيان ما غالبند».

(انا لنصر رسلنا والذين آمنوا في الحياة الدينا)17= «ما البته رسولان خود و كسانى كه ايمان آورند در حيات دنيا نصرت و ظفر مى دهيم».

(كتب الله لاغلبن أنا ورسلي ان الله قوي عزيز)18= «خدا حتم گردانيده كه البته من و رسولانم غالب مى شويم كه خداوند قوى و مقتدر است».

و آيات ديگرى كه تأويل آنها هنگام ظهور حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه آشكار شود، دلالت دراند بر غلبه اسلام بر سايرا اديان و غلبه اهل حق بر اهل باطل و حتمى بودن غلبه انبياء و اتمام نور خدا كه اين معانى بطور مطلق تا حال ظاهر نشده و اين آيات تحقق آن را در آخرالزمان بشارت مى دهد.

خداوند وعده داده كه البته پيغمبران را غالب سازد و يارى كند و معلوم است كه اين نصرت و غلبه فقط نصرت و غلبه در آخرت نيست، براى اينكه مى فرمايد: (في الحياة الدنيا) و نصرت و غلبه انبيا بر قوم خودشان و پيشرفت كار آنها در عصر خودشان هم نيست، زيرا دعوت بسيارى از پيغمبران در قومشان اثر نبخشيد بلكه بعضى از آنها كشته شدند.

اين نصرت و غلبه، نصرت و غلبه مقصد و هدف و دعوت آنها است كه بر طبق ظاهر آيات مقيد به مرتبه اى نيست بلكه نصرت و غلبه مطلق است.

همچنين است اتمام نور، كه معنى اينكه خدا نور خود را در مقابل آنهائى كه مى خواهند نور او را خاموش كنند و مانع از پيشرفت اسلام شوند تمام مى گردادن اين است كه دين را جلو مى برد و بر قلمرو اسلام مى افزايد و اتمام آن وقتى است كه اسلام تمام جهان را بگيرد.

چنانكه معنى استخلاف و جانشينى مؤمنين در زمين و وارث شدن آنها زمين را نيز استخلاف در تمام زمين و واث شدن كره ارض است كه براى امام زمان و ياران و اصحاب آن حضرت حاصل مى شود.

معناى غلبه حق بر باطل بطور اطلاق هم غير از اين نيست كه به تمام معنى حق بر باطل پيروز شود و اگر از جهت حجت و برهان غالب باشد (با اينكه به اين معنى هميشه غالب است) ولى در ظاهر غالب نباشد غلبه مطلق نيست و ظاهر اين آيات غلبه مطلق است.

و اما آيه (ليظهره على الدين كله) كه دلالتش بر غلبه اسلام واضح است.

و مؤيد مستفاد از اين آيات است رواياتى كه در اين خصوص از حضرت رسول 6 منقول است، مثل: «ليدخلن هذا الدين على ما دخل عليه الليل = البته اين دين در هر كجا كه شب داخل شده باشد داخل مى شو».

و شايد نكته اينكه فرمود: «على ما دخل عليه الليل» و نفرمود: «على ما دخل عليه اليوم أو الشمس» تشبيه دين به آفتاب باشد كه همانطور كه روز آفتاب در هر كجا كه شب رفته باشد وارد مى شود، خورشيد عالمتاب اسلام نيز به تمام اماكن پرتو افكن خواهد شد و تاريكى كفر و شرك و ضلالت را نابود خواهد ساخت، همانطور كه آفتاب، تاريكى شب را از ميان مى برد.

2ـ اجماع مسلمين

اگر مقصود از اجماع و اتفاق، شيعه باشد كه محتاج به ذكر نيست وهمه مى دانند كه از ضروريات مذهب اماميه ظهور قائم آل محمد فرزند حضرت امام حسن عسكرى 7 است. و اگر مقصود اتفاق عامّه مسلمين (از شيعه و سنى) باشد براى اثبات آن، عبارت يكى از متتبع ترين علماى اهل سنت، علامه معتزله ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (طبع مصر، ج2، ص535) كافى است كه مى گويد:

«قد وقع اتفاق الفريقين من المسلمين أجمعين على ان الدنيا والتكليف لا ينقضي الا عليه = اتفاق سنى و شيعه بر اين است كه دنيا و تكليف، منقضى و تمام نشود مگر بر آن حضرت ـ يعنى بعد از ظهور آن حضرت ـ»19.

كسانى كه در تاريخ تتبع دارند مى دانند كه ظهور مصلح منتظر و مهدى آل محمد ـ عليه الصلاة والسلام ـ آنچنان مورد اتفاق و مسلّم نزد تمام مسلمين بوده كه از همان قرن اوّل هجرى تا حال در مقام ردّ ادعاى افرادى كه ادعاى مهدويّت كردند يا اين ادعاء را به آنها نسبت دادند، اصل ظهور قائم آل محمد 7 را كسى انكار نكرد، زيرا بر خلاف اجماع مسلمين و انكار اخبار قطعى صادر از پيغمبر 6 بود. بلكه در مقام ردّ آنها به فاقد بودن اوصاف و علاماتى كه براى مهدى موعود در اخبار و احاديث مذكور است استناد مى جستند.

چنانچه چهار نفر از بزرگان علماى مذاهب چهارگانه اهل سنت، ابن حجر شافعى مؤلف «القول المختصر» و ابوالسرور احمد بن ضياء الحنفى و محمد بن احمد مالكى و يحيى بن محمد حنبلى در جواب استفتائى كه از ايشان شده و در باب13 از كتاب «البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان» عين فتاواى آنها را نقل كرده، همين روش را انتخاب نموده و به صحت اصل ظهور مهدى در آخرالزمان و اينكه عالم را پر از عدل و داد كند و عيسى به آن حضرت اقتدا نمايد و اوصاف ديگر آن حضرت، رسماً فتواى محكم و مستدل و قاطع داده اند حتى شاعر بنى اميه حكيم بن عياش كلبى نيز در ردّ نسبتى كه به جناب زيد بن على بدون رضايت آن جناب داده شده بود (و او را مهدى خوانده بودند) گفته:

«ولم أر مهدياً على الجذع يصلب»20.

مقصودش اين است كه آن مهدى كه ظهور مى كند مستولى بر ممالك و فاتح كشورها مى گردد و عدل و داد را بسط مى دهد، پس چگونه ممكن است جناب زيد كه مصلوب شد مهدى باشد.

3ـ احاديث اهل سنّت

محدثين بزرگ اهل سنّت كه ذكر اسامى و كتب و مصنفات ايشان در اين مقال سخن را طولانى مى سازد، احاديث راجع به ظهور حضرت مهدى را تخريج نموده اند و از جماعتى از صحابه21 و جمع كثيرى از تابعين راجع به ظهور آن حضرت روايات بسيارى نقل كرده اند و بعضى از ايشان در تخريج اين احاديث كتاب خاص نوشته اند و گروه بسيارى از آنان تواتر22 اين روايات را صريحاً تصديق كرده اند و به آنچه در كلمات بسيارى از ايشان تصريح شده اين است كه نه فقط اصل ظهور مهدى 7 به روايات متواتر از پيغمبر اكرم 6 ثابت و قطعى است، بلكه به تواتر ثابت است كه آن حضرت زمين را پر از عدل و داد كند و عيسى از آسمان نزول كرده به آن حضرت اقتدا نمايد و تمام جهان را فتح كرده و احكام قرآن را نشر دهد.

علاوه بر اين; بسيارى از محققين علماى عامه در اشعار و قصايد يا كتب و تصنيفاتشان ايمان خود را به اينكه حضرت مهدى 7 همان يگانه فرزند امام حسن عسكرى 7 است اظهار داشته اند، كه ما در كتاب «منتخب الاثر» در باب اوّل از فصل سوّم تصريحاتى از بيش از شصت نفر علماى اهل سنت راجع به ولادت يا غيبت و امامت آن حضرت را ضبط كرده ايم و هر منصفى مجموع اين اعترافات را ملاحظه كند برايش جاى شبهه باقى نخواهد ماند.

4ـ روايت و اخبار شيعه

بطوركلى احاديثى كه از طرق شيعه روايت شده معتبرترين روايات است زيرا از عصر حضرت رسول اكرم 6 تا به حال كتابت حديث، ضبط و حفظ و روايات در بين ايشان منقطع نشده و هم اكنون بعضى از كتبى كه در نيمه اوّل و دوّم هجرت نوشته اند موجود و محل مراجعه است و اوّلين كتاب ايشان همان كتابى است كه به املاى رسول الله 6 و خط اميرالمؤمنين على 7 مى باشد و در اخبار مكرر ديده مى شود كه ائمه : در نقل احاديث و بيان احكام به آن استناد مى جستند.

روايات شيعه با روايات ديگران فرق ديگر نيز دارد و آن اين است كه روايات شيعه از ائمه اهل بيت : كه علم و زهد و تقوى و فضيلت ايشان نزد فريقين مسلّم است، اخذ شده و به مقتضاى «أهل البيت أدرى بما في البيت» طبعاً نقل آنها محكم تر و از اشتباه دور است. و بالاخره سوّمين جهتى كه روايات شيعه را در بالاترين درجه اعتبار قرار داده و در حقيقت پشتوانه اين روايات است، احاديث متواتر ثقلين و احاديث سفينه و احاديث امان و روايات ديگرى است كه امت را ارجاع به ائمه معصومين از اهل بيت كه اعدال قرآن مجيد هستند نموده و قول ايشان را حجت و اخذ از ايشان را امان از ضلالت معرفى كرده و دلالت بر خالى نبودن زمان از وجود امام معصوم از اهل بيت دارد.

بنا بر اين احاديثى كه از ائمه طاهرين صادر شده از راه بناى عُقلا بر احتجاج و عمل به خبر واحد در اعلى درجه اعتبار است، زيرا اختصاص و ارتباطى را كه ائمه طاهرين : با پيغمبر اكرم 6 داشته اند احدى از صحابه و تابعين نداشتند و از طريق حديث متواتر ثقلين شرعاً نفس اقوال و گفته هاى ايشان مأخذ و مستند است و بر امت مراجعه و اخذ از ايشان كه از قرآن جدا نمى شوند و معصومند، فرض و واجب مى باشد.

بعد از بيان اين مقدمه كوتاه (كه در كتابى كه در بيان وجوب پيروى از اهل بيت و اخذ علم از ائمه : نگاشته ايم شرح و تفصيل آن را داده ايم) مى گوئيم.

از طرق شيعه راجع به ظهور حضرت ولى عصر قائم آل محمد ـ عجل الله تعالى فرجه ـ معتبرترين روايات در كتب مشايخ و محدثين ايشان كه از همان قرن اول هجرت تا به حال تأليف شده، موجود است مانند روايات كتب اصولى كه پيش از ولادت حضرت قائم تأليف شده مثل كتاب مشيخه حسن بن محبوب (متوفى224) و كتاب سُليم بن قيس (متوفى70 يا 90).

رواياتى كه بسيارى از آنها به تنهايى براى اثبات امامت امام زمان، يگانه فرزند عزيز و گرامى امام حسن عسكرى 7 كافى و قطع آور است. رواياتى كه از لحاظ پيشگوئيهائى كه در آنها شده و وقوع يافته، از معجزات اولياى دين، و اخبار آنان از مغيّبات شمرده مى شود. رواياتى كه در آنها خصوصيات اين ظهور و شرايط و علامات آن بطور واضح بيان شده است. اين روايات، فوق تواتر بوده و احصاى آن جز براى اشخاصى كه تتبع و احاطه كامل داشته باشند، ممكن نيست.

خوانندگان عزيز! اين سخنان حرف و ادعاء نيست بلكه بيان حقيقت و روح واقع است، علاوه بر تمام جوامع حديث، صدها كتاب و مصنفات محدثين بزرگ ايشان در خصوص موضوع، دليل و برهان اين سخنان است.

مانند كتاب «المهدى» تأليف عيسى بن مهران مستعطف از بزرگان قرن سوّم، كتاب قائم و غيبت فضل بن شاذان و غيبت عبدالله بن جعفر حميرى از اكابر قرن سوّم، كتاب غيبت و ذكر القائم تأليف ابن اخى طاهر (متوفى358) كتاب غيبت محمد بن قاسم بغدادى معاصر ابن همّام (متوفى333)، اخبار القائم علان رازى كلينى دائى كلينى معروف (متوفى339)، اخبار المهدى تأليف جلودى (متوفى332)، غيبت نعمانى از اعلام قرن چهارم، غيبت حسن بن حمزه مرعشى (متوفى358)، دلائل خروج القائم تأليف ابى على حسن بن محمد صفارى بصرى از اعلام قرن سوّم، كتاب ذكر القائم من آل محمد 6 تأليف احمد بن رميح المروزى، اخبار القائم تأليف ابى على احمد بن محمد الجرجانى از قدماى محدثين، الشفاء والجلاء احمد بن على رازى، ترتيب الدوله تأليف احمد بن حسين مهرانى، كمال الدين، كتاب غيبت كبير تأليف صدوق (متوفى381)، غيبت ابن جنيد (متوفى381)، غيبت مفيد (متوفى413)، غيبت سيد مرتضى (متوفى436)، غيبت شيخ طوسى (متوفى460)، التاج الشرفى تأليف اسعد آبادى معاصر سيد مرتضى، كتاب ما نزل من القرآن فى صاحب الزمان، تأليف عبدالله بن عياش (متوفى401)، فرج كبير، تأليف محمد بن هبة الله طرابلسى شاگرد شيخ طوسى، بركات القائم، و تكميل الايمان، بغية الطالب، تبصرة الاولياء و كفاية المهدى، اخبار القائم، أخبار ظهور المهدى، الحجة البالغة، تثبيت الاقران، حجة الخصام، الدر المقصود و اثبات الحجة، اتمام الحجة، اثبات وجود القائم، مولد القائم، الحجة فيما نزل في الحجة، الذخيرة في المحشر، السلطان المفرج عن الايمان، سرور اهل الايمان، جنى الجنتين، سيزدهم بحار، غيبت عوالم و صدها كتاب ديگر كه ذكر نام آنها و اسماى مؤلفين موجب كمال تطويل خواهد شد.

و فقط بعضى مواردى را كه اين روايات به تواتر قطعى را جع به اوصاف حضرت مهدى 7 و علائم ظهور آن جناب بر آن دلالت دارد، فهرست وار يادآور مى شويم و بحث و توضيحات لازم در اطراف هر يك از اين موارد را به موقع و فرصت ديگر موكول مى كنيم23.

در خاتمه يادآور مى شويم كه دلائل ديگرى از عقل و نقل بر وجود امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نيز اقامه شده كه ما در اين مقاله در صدد بيان آن نبوده ايم و اجمالاً همه آن ادله عقلى و نقلى كه در امامت عامه دلالت دارند بر لزوم وجود امام معصوم در تمام اعصار و وجوب معرفت امام و اينكه زمين خالى از وجود حجت نمى ماند كه «لو بقيت الارض بغير حجة لساخت بأهلها = اگر زمين بدون حجت بماند اهل خود را فرو خواهد برد». بر وجود حضرت صاحب الزمان 7 و امامت آن حضرت نيز دلالت دارند و اگر در مقام استدلال فقط همان براهين امامت عامّه را مستند قرار دهيم، در اثبات امام عصر ـ أرواحنا فداه ـ و بقاى آن حضرت در پشت پرده غيبت كاقى خواهد بود.

ائمه اثنى عشر : (دوازده امام)

چنانچه مى دانيم شيعه، و زمامدارى دينى و سياسى را بعد از پيغمبر اعظم يك مقام الهى و منصب خليفة اللهى مى داند كه به امر خداوند متعال، پيغمبر كسى را كه شايسته باشد معرفى و منصوب مى نمايد و همانگونه كه پيغمبر رهبرى دينى، روحانى، سياسى و انتظامى جامعه را عهده دار است امام كه قائم مقام پيامبر و جانشين او است نيز رهبر جامعه است با اين فرق كه بر پيغمبر وحى نازل مى شود و بى واسطه احدى از بشر دين و شريعت را از عالم غيب فرا مى گيرد و به امّت و جامعه مى رساند ولى امام آورنده شريعت و كتاب نيست و مقام نبوّت ندارد و از مجراى كتاب و سنّت و به واسطه پيغمبر رهبرى اجتماع را انجام مى دهد.

معلوم است كه اين روش موافق با عدل و عقل و منطق و صواب بوده و از هر ترتيب ديگر براى اداره امور اجتماع بيشتر مورد اعتماد و اطمينان است; زيرا يقيناً كسى را كه پيغمبر از جانب خدا معرفى كند واجد همه شرايط رهبرى و شايسته زعامت و امامت است چنانچه از جانب خدا معرفى كند واجد همه شرايط رهبرى و شايسته زعامت و امامت است چنانچه فيلسوف بزرگ و مفخر حكماى شرق و غرب شيخ الرئيس ابو على سينا گفته است: «والاستخلاف بالنص أصوب فان ذلك لا يؤدي الى التشعب والتشاغب والاختلاف».

يعنى، تعيين جانشين و انتخاب خليفه به نص و نصب (كه مذهب شيعه است) صواب تر است، براى آنكه منجر به تفرقه و اختلاف و شرّ و فتنه نمى شود.

زمامدارى و رهبرى آن هم رهبرى روحانى و دينى و سياسى كه عهده دار آن سخن و كارش براى همه حجت و ميزان و حاكم بر امور دين و دنياى مردم باشد، بسيار مقام با عظمت و حساسى است و مقامى از آن بالاتر نيست. اگر در اين انتخاب اندكىاشتباه رخ دهد، فسادهاى بزرگ از آن برخواهد خاست و نقض غرض از بعثت انبياء لازم مى آيد.

تعيين زمامدار صالح

شناختن كسى كه داراى اين صلاحيّت است بالاتر از افق ادراك انسانها ويا بالاتر از حدّ درك اشخاص عادى است.

شاغل اين پست و مقام بايد از جهت صلاحيّت و ملكات عالى انسانى و صفات شريف نفسانى از قبيل علم، حلم، عفو، اغماض، رحم، عدل، تواضع، احترام به آزادى حقوق انسانها، نوع دوستى، عقل، كفايت، تدبير، اطلاع بر دقايق امور دينى و روحانى و شرايط ديگر لايق و برجسته و ممتاز باشد و شناختن واجد اين صفات فقط با هدايت و راهنمائى خداوند متعال امكان دارد.

به اين دليل و ادله عقلى و نقلى ديگر كه در كتابهاى كلام و عقائد ذكر شده است، شيعه عقيده دارد كه نصب و تعيين امام مانند پيغمبر با خداوند است و تعيين امام همانطور كه در آيه شريفه تصريح شده اكمال دين و اتمام نعمت است و ترك آن نقض غرض و سهل انگارى به امور مهم جامعه و تقريباً اتلاف زحمات انبياء است.

انتخاب بشر مقرون به صواب نيست.

شيعه مى گويد: انتخاب آن كس كه كار و گفتار و تقرير و سكوتش ميزان كار همه است و حافظ ناموس شرع و مبيّن احكام است هرگز به انتخاب بشر بطور صحيح انجام نمى شود. انتخاب ولى امر كه به حكم (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول واولي الامر منكم) اطاعتش واجب است فقط از جانب خدا به جا و صحيح است. زيرا علمش به جميع جهات و از مراتب صلاحيّتهاى ظاهرى، باطنى، روحى، و فكرى جميع افراد آگاه است. نه اغفال مى شود و نه غفلت در ساحت قدس او راه مى يابد و نه فريب ريا كارى و سالوسى و ظواهر بى حقيقت و عوام فريبى كسى را مى خورد و نه تحت تأثير احساسات و عواطف، يا وحشت و رعب و بيم قرار مى گيرد. و نه به اغراض شخصى و ملاحظه منافع خود كسان و فاميل و هم شهريانش آلوده مى شود.

ولى اگر بنا باشد مردم در اين انتخاب مداخله نمايند، اولاً; اگر بخواهند صالح را انتخاب كنند نمى توانند او را بشناسند.

ثانياً; اعمال نفوذ و اشتباه كارى و جار و جنجال و ارعاب و تطميع آنها را از آزادى تفكر و اظهار رأى مانع مى شود.

و ثالثاً; منافع و اغراض شخصى را ملاحظه مى كنند. چنانچه در انتخابات عرفى ديده و مى بينيم كه در هر انتخاب آزاد و به اصطلاح صحيح و دور از اعمال نفوذ، اين اغراض و علل و موانع دخالت دارد و اغراض شخصى را مردم بيشتر بر مصالح نوعى ترجيح مى دهند، لذا تا كنون انتخاب بشر در تعيين زمامداران از همه جهت كامل نبوده و افرادى را كه انتخاب كرده لايق تر از همه نبوده و اشخاصى كه صلاحيّت بيشتر داشتند انتخاب نشده اند و اگر در بعضى موارد، زمامدار نسبتاً صالحى انتخاب شده جهتش نه واقع بينى و تشخيص و پاكى و طهارت نظر مردم بوده، بلكه تصادف و اتفاق و اوضاع و احوال يا يك نوع اضطرارهاى سياسى موجب آن شده است.

و اگر تشخيص مردم، صحيح و پاك و بى غل و غش و بر اساس حقيقت بينى و شناخت صلاحيّت واقعى بود بايد هميشه انتخاب شوندگان آنها واجد صلاحيّت و شايستگى باشند.

پس اينكه مى بينيم گاهى انتخاب بشر غلط و گاهى بالنسبه و بندرت صحيح واقع شده، دليل ناتوانى او از تشخيص صالح و شايسته واقعى است.

چنانچه حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ در جواب سعد بن عبدالله اشعرى قمى كه از امام پرسيد: چرا مردم نمى توانند براى خود امام انتخاب نمايند؟

فرمود: پيشواى مصلح يا مفسد؟

گفت: مصلح.

فرمود: با اينكه هر يك از آنان از باطن ديگرى و نيّت او ناآگاه است آيا ممكن است مفسد را انتخاب كنند؟

گفت: بله (ممكن است).

فرمود: «فهي العلة»24 يعنى اين است علت آنكه مردم نمى توانند امام را خودشان انتخاب كنند.

پس معلوم شد كه تعيين و برگزيدن امام كه قائم مقام پيغمبر است بايد از سوى خدا و به نص و تعيين پيغمبر باشد و گرنه مردم از عهده برنخواهند آمد و مدينه فاضله انسانى و نظامى كه هدف دين و انبياء است، تشكيل نخواهد شد.

لذا ديديم در موضوع خلافت چون بعد از رحلت پيغمبر از اين اصل عدول كردند، نخست عده اى گفتند: خلافت هم مثل رياست جمهورى به انتخاب و اجماع آراء است (كه آن هم عملى نشد) چون ابوبكر عمر را به جانشينى خود معين كرد و حق انتخابى را كه به قول خودشان حق عموم امّت بود، از آنها سلب نمود و مستبدانه عمر را معين كرد، گفتند: خليفه مى تواند خليفه بعد از خود را معين نمايد.

جلوتر كه آمدند به عمل و تعيين شوراى شش نفرى براى انتخاب خليفه برخوردند كه با هيچ روشنى از روش هاى حكومتى دنيا منطبق نبود. گفتند: به اين شكل هم تعيين خليفه ممكن است.

پيشتر كه آمدند، به پادشاهى بنى اميه و شرابخوارها و زناكاران رسيدند، ديدند اگر بخواهند براى اولوا الامر يك شرط كوچك هم قائل باشند بايد غير شرعى بودن آن حكومتها را رسماً اعلان كنند و صاف و پوست كنده عقيده شيعه را ترويج نمايند، گفتند: زمامدارى اسلامى هم مثل زمامداريهاى دوران ارتجاع و اعصار جاهليّت است و هيج شرطى ندارد. هر كس با زور سرنيزه به اسم ارث يا هر اسم ديگر سلطنت يافت اطاعتش واجب و فرمانش بر اموال و نفوس نافذ است.

اين سبك فكر و عقيده در انحطاط اخلاق و تشويق ستمگران و جباران و آماده شدن محيط براى پيدايش و ادامه حكومتهاى زور و قلدرى بسيار مؤثر شد و بايد آن را از علل مهم بلكه علّت عمده تسلط بنى اميه و بنى عباس و ساير سلاطين و زمامداران جبار و ستمگر در تاريخ اسلام تا اين زمان دانست كه شرح مفاسد و جنايات اين حكومات و صدماتى كه بر اسلام از ناحيه آنان وارد شد، خارج از وضع اين مقاله است و خوشبختانه در عصر ما بعضى از متفكرين نامى اهل سنّت نيز به علت مفاسدى كه اين روش عقيده دارد از آن به شدّت انتقاد نموده اند.

اما عقيده شيعه در تعيين امام بر اساس اصول عقلى و نقلى در نهايت استحكام است و از آغاز تا كنون آن عقيده هسته و مايه تفكرات آزاديخواهانه و عدالت منشى و مبارزه با ظلم و ستم و قيام براى اقامه حق بوده و هست و فقط يكى از علماى شيعه (علامه حلّى) در كتاب «الفين»، هزار دليل بر لزوم تعيين و نصب امام از جانب خدا اقامه كرده است.

از نظر يك نفر شيعه تصدى كوچك ترين مقامات اجتماعى و مناصب دولتى و دينى بدون صلاحيّت علمى و عملى جايز نيست و حكومت بايد مظهر عدالت اسلام و تحقق بخش هدفها و مقاصد اسلام و مجرى احكام اسلام باشد.

زمامدارانى كه در دوران خلافت بنى عباس و بين اميه و دورانهاى ديگر روى كار آمدند، بيشتر از نظر مذهب شيعه واجد شرط كدخدائى يك ده بلكه رُفتگرى يك كوچه هم نبوده اند.

هر كس تعاليم اسلام، روش پيغمبر و اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين و وضع معاش و معاشرت آنها را با مردم ملاحظه كند و پس از آن به تاريخ زمامداران خودسرى كه در جوامع مسلمين روى كار آمدند، رجوع نمايد كه چگونه با زور، حكومت مسلمين را قبضه كردند و خود را بر مردم تحميل نمودند و بيت المال مسلمين را صرف عياشيها و شهوترانيهاو تجملات و كاخ نشينى خود و خويشاوندان و درباريان خود كرده و با سربازان و سواران مخصوص كه موكب آنها را اسكورت مى كردند به مردم جاه فروشى كرده و مقام و قدرت خود را به رخ آنان مى كشيدند، تصديق مى كند كه روش زمامدارى آنها با برنامه ها و تعاليم آزادى بخش و عدالت گستر اسلام سازش و ارتباطى نداشت25 و همانطور كه بعضى از بزرگان مى گفتند: مراسمى كه معمول مى داشتند، مراسم خلافت و زمامدارى اسلامى نبود بلكه بدترين رسوم ديكتاتورى و استبداد و بازگشت به عصر جاهليّت و دوران قبل از اسلام بود.

ما اگر در اين موضوع وارد شويم از مقصد خود دراين مقاله دور مى شويم غرض اين است كه عقيده به زمامدار عادل و خدا پرست، روحيه شيعه را از ستم وتجاوز، گريزان و او را از كرنش و احترام و تعظيم در برابر ستمگران متنفر ساخته است.

بنا بر آنچه گفته شد حتماً و قطعاً موضوع جانشينى و رهبرى امّت مورد توجّه پيغمبر اعظم اسلام بوده و امكان ندارد پيغمبرى كه حتى در بيان مستحبّات و مكروهات و مسائلى كه دخالت جزئى در سعادت امّت داشته مسامحه نفرموده; در موضوع خطير خلافت كه فوق العاده اهميّت دارد برنامه و تربيتى نداده باشد و پس از اين مقدمات اين سؤال پيش مى آيد.

سؤال:

پيامبر اعظم چه اشخاصى را به جانشينى خود معرفى فرمود و آيا همانطور كه ساير برنامه ها و احكام اسلام از كتاب يا سنّت استنباط و استفاده مى شود، مى توانيم با مراجعه به قرآن مجيد و احاديث شريف، رهبران واقعى امّت را پس از پيغمبر بشناسيم؟ و آيا احاديث و نصوص معتبرى كما ما را در اين موضوع راهنمائى كند، در مآخذ و مصادر اسلامى مورد اعتماد وجود دارد؟

جواب:

اين موضوع، هم در قرآن مجيد و هم در احاديث شريفه ذكر شده است و با اينكه سياستهاى حُكّام وقت، نقل و بيان اين مدارك و اخبار را ممنوع و به شدّت مؤاخذه مى نمودند بقدرى كه در اين موضوع احاديث و اخبار در مصادر معتبر ضبط است در كمتر مسأله اى از مسائل اسلامى حديث و خبر داريم.

ما از حديث غدير خم كه تنها در اسناد آن يك نفر از علما، بيست و هشت جلد كتاب نوشته و عبقات و الغدير در مجلّدات متعدد پيرامون آن نگاشته شده و حفاظى مانند «ابن عقده» كتاب مخصوص راجع به آن تأليف و مفسران و متكلمان و محدثان و لغت شناسان، همه آن را نقل كرده اند سخنى به ميان نمى آوريم.

احاديث ثقلين كه متواتر و در معتبرترين كتاب اهل سنّت با سندهاى صحيح و مورد اعتماد نقل شده، احاديث امان، احاديث سفينه و صدها احاديثى را كه همه دلالت بر نص و تعيين اميرالمؤمنين و ائمه : دارد، در اينجا يادآور نمى شويم چون بيشتر اين احاديث را شنيده و مى دانند.

احاديث ائمه اثنى عشر

فقط در اينجا به يك سلسله احاديث از كتب اهل سنّت كه دلالت بر عدد امامان و اشخاص و نامهاى ايشان دارد و همانطور كه علماء و شارحان اين احاديث بيان كرده اند او اخبار مبشّر به حضرت مهدى 7 نيز هست، اشاره مى كنيم.

اين احاديث با هيچ يك از مذاهب مسلمين در گذشته و حال جز مذهب شيعه اثنا عشرى انطباق ندارد.

«راويان احاديث دوازده امام از صحابه»

جمعى از صحابهپيغمبر 6 احاديثى را كه دلالت بر ائمه اثنى عشر (دوازده امام) دارد روايت كرده اند مانند:

1ـ جابر بن سمره، 2ـ عبدالله بن مسعود، 3ـ ابو جحيفه، 4ـ ابو سعيد خدرى، 5ـ سلمان فارسى، 6ـ انس بن مالك، 7ـ ابوهريره، 8ـ واثلة بن اسقع، 9ـ عمر بن الخطاب، 10ـ ابوقتاده، 11ـ ابو الطفيل، 12ـ على 7، 13ـ امام حسن 7، 14ـ امام حسين 7، 15ـ شفى اصبحى، 16ـ عبدالله بن عمر، 17ـ عبدالله بن ابى اوفى، 18ـ عمار بن ياسر، 19ـ ابوذر، 20ـ حذيفة بن اليمان، 21ـ جابر بن عبدالله انصارى، 22ـ عبدالله بن عباس، 23ـ حذيفة بن اسيد، 24ـ زيد بن ارقم، 25ـ سعد بن مالك، 26ـ اسعد بن زراره، 27ـ عمران بن حصين، 28ـ زيد بن ثابت، 29ـ عايشه، 30ـ ام سلمه، 31ـ ابو ايوب انصارى، 32ـ فاطمه زهرا 3، 33ـ ابوامامه، 34ـ عثمان بن عفان.

كتابهائى كه اين احاديث در آنها تخريج شده

احصاء كتب و جوامع و اصولى كه اين احاديث در آنها روايت شده در نهايت صعوبت است اما آنچه اكنون از كتب شيعه و اهل سنّت در نظر است چند كتاب را نام مى بريم.

از كتب شيعه

1ـ الصراط المستقيم الى مستحقى القديم در 3جلد، 2ـ اِثبات الهداة شيخ حرّ عاملى كه اخيراً در هفت جلد چاپ شده است، 3ـ كفاية الاثر، 4ـ مقتضب الاثر، 5ـ مناقب ابن شهر اشوب26، 6ـ بحار الانوار، 7ـ عوالم، 8ـ منتخب الاثر تأليف نگارنده.

از كتب اهل سنّت

1ـ صحيح بخارى، 2ـ صحيح مسلم، 3ـ سنن ترمذى، 4ـ سنن ابى داود، 5ـ مسند احمد، 6ـ مسند ابى داود طيالسى، 7ـ تاريخ بغداد، 8ـ تاريخ ابن عساكر، 9ـ مستدرك حاكم، 10ـ تيسيرالوصول، 11ـ منتخب كنز العمال، 12ـ كنز العمال، 13ـ الجامع الصغير، 14ـ تاريخ الخلفاء، 15ـ مصابيح السنة، 16ـ الصواعق المحرقه، 17ـ الجمع بين الصحيحين، 18ـ معجم طبرانى، 19ـ التاج الجامع للاُصول.

متن احاديث

ما فقط متن چند حديث از اين روايات را در اينجا ذكر مى كنيم، تا معلوم شود كه بنيان مذهب شيعه اثنى عشرى بر استوارترين مآخذ و مدارك معتبر مورد قبول فِرَق مسلمين قرار دارد و نام «اثنى عشرى»، نامى است كه از زبان وحى و رسالت يعنى كلام معجز نظام، حضرت خاتم الانبياء 6 گرفته شده است.

1ـ احمد حنبل در مسند كه از معتبرترين كتب مسانيد و جوامع اهل سنّت و معروف ترين كتب حديث مسلمين است، سى و پنج حديث با سندهائى عالى، از پيغمبر روايت كرده است كه همه دلالت دارند بر اينكه جانشينان و رهبران امّت بعد از آن حضرت دوازده نفرند. از جمله سند را به جابر بن سمره صحابى معروف مى رساند كه گفت: شنيدم پيغمبر 6 فرمود: «يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة27= براى اين امّت دوازده نفر خليفه است». و چنانچه همه مى دانند، فقط شيعه اثنى عشرى اين مذهب را دارند.

2ـ ابن عدى در كامل و ابن عساكر از ابن مسعود روايت كرده اند از پيغمبر اكرم 6 كه فرمود: «انّ عدة الخلفاء بعدي عدة نقباء موسى28= شماره جانشينان من به شماره نقباء موسى است». كه به اتفاق دوازده تن بوده اند.

3ـ طبرانى از ابن مسعود روايت كرده كه پيامبر خدا 6 فرمود: «يكون من بعدي اثنى عشر خليفة كلهم من قريش29= بعد از من دوازده نفر خليفه اند كه همه از قريش مى باشند».

4ـ ابن النجار از انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر 6 فرمود: «لن يزال هذا الدين قائماً الى اثنى عشر من قريش فاذا هلكوا ماجت الارض بأهلها30= اين دين همواره بر سرپا است تا دوازده نفر از قريش، پس وقتى آنها مردند زمين به اهلش مضطرب مى شود».

5ـ ديلمى در فردوس الاخبار از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيامبر اعظم 6 نماز اولى را با ما بجا آورد سپس به طرف ما برگشت و فرمود: اى گروه اصحابم به درستى كه مثل اهل بيت من در بين شما مثل كشتى نوح و باب حطه بنى اسرائيل است، پس متمسك شويد به اهل بيت من بعد از من كه پيشوايان راشدين از ذريه من هستند پس به درستى كه شما هرگز گمراه نشويد. «فقيل : يارسول الله كم الائمة بعدك ؟ قال اثنا عشر من أهل بيتى (أو قال) من عترتي = پرسيد شد: يا رسول الله امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: دوازده تن از اهل بيت من يا فرمود: از عترت من مى باشند»31.

6ـ شارح «غاية الاحكام» به سند خود از ابوقتاده حديث نموده كه گفت: شنيدم پيغمبر خدا 6 فرمود: «الائمة بعدي اثنى عشر عدد نقباء بني اسرائيل وحواري عيسى 7»32.

از اين قسم اخبار در كتب اهل سسنّت بسيار است، براى نمونه همين مقدار كافى است.

7ـ فاضل قندوزى از ابوالفضيل عامر بن واثله از على 7 از پيغمبر 6 روايت كرده كه فرمود: يا على تو وصى منى، جنگ تو جنگ من و سازش تو سازش من است، و تو امام و پدر امام و پدر يازده امامى كه پاك و معصومند و از ايشان است مهدى كه زمين را از قسط و داد پر كند33.

8ـ و نيز قندوزى روايت كرده كه پيغمبر 6 فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند اول ايشان يا على توئى و آخر ايشان قائم است كه خدا به دستش مشارق و مغارب زمين را مى گشايد34.

9ـ حموئى در «فرائد السمطين» و سيد على همدانى در «مودة القربى» از ابن عباس روايت كرده اند كه رسول خدا 6 فرمود: «أنا سيد النبيين ، وعلي بن أبي طالب سيد الوصيين ، وأنّ أوصيائى اثنا عشر أولهم علي بن أبي طالب ، وآخرهم القائم35= من سيد پيامبرانم و على سيد اوصياء است و اوصياى من دوازده نفرند كه اوّل آنها على و آخرين ايشان قائم است».

10ـ در روضة الاحباب و فرائد السمطين از ابن عباس روايت شده كه پيغمبر 6 فرمود: جانشينان و اوصياء من و حجتهاى خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند كه اوّل ايشان برادر من است و آخر ايشان فرزند من است.

پرسيده شد: يا رسول الله برادرت كيست؟

فرمود: على بن ابيطالب.

پرسيده شد: فرزندت كيست؟

فرمود: مهدى است كه زمين را از قسط و عدل پر كند همچنانكه پر از ظلم و جور شده باشد. سوگند به آن كس كه مرا به حق بشارت دهنده مبعوث كرد، اگر باقى نماند از دنيا مگر يك روز خدا آن روز را طولانى گرداند تا فرزندم مهدى در آن بيرون آيد، پس عيسى بن مريم نزول كند و پشت سر او نماز بخواند و زمين به نورش روشن شود و سلطنتش به مشرق و مغرب برسد36.

11ـ شارح غاية الاحكام از حسين 7 روايت كرده است كه فرمود: از ما است دوازده نفر مهدى اوّل ايشان على بن ابيطالب و آخر ايشان قائم : است37.

12ـ حموئى و همدانى از ابن عباس روايت كرده اند كه پيغمبر 6 فرمود: «أنا وعلي والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون38= من و على و حسن و حسين، و نه تن از فرزندان حسين مطهّر و معصوميم».

13ـ خوارزمى در «مقتل الحسين» و «مناقب» و همدانى در «مودة القربى» از سلمان روايت كرده اند كه گفت: وارد شدم بر پيغمبر 6 در حالى كه حسين بر زانوى او بود چشمهايش را مى بوسيد و دهانش را مى بوسيد و مى فرمود: تو آقا، پسر آقائى. تو امام پسر امام، برادر امام، پدر امامانى، تو حجت خدا پسر حجت خدائى و پدر نُه حجتى كه از صلب تو هستند و نهمين ايشان قائم آنها است39.

و مفصل تر از اخبارى كه نقل شد رواياتى است كه در آنها اسامى مبارك دوازده امام از حضرت على 7 تا حضرت حجة بن الحسن العسكرى، امام دوازدهم، مهدى منتظر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نامبرده شده اند كه شارح رواياتى مى باشند كه در آنها فقط عدد ائمه ذكر شده است.

اين اخبار از طرق شيعه بسيار و متواتر است، و از طرق اهل سنّت نيز روايت شده است و اعتبار آنها به روش اهل سنّت با همان روايات مشتمل بر عدد ائمه كه در كتب صحاح تخريج شده تأييد و تضمين مى شود.

14ـ مانند روايت جابر كه در روضة الاحباب و مناقب، روايت شده است40.

15ـ و مانند روايت ابو سلمى (راعى ابل حضرت رسول الله 6 كه خوارزمى و قندوزى روايت كرده اند41.

16ـ و مثل روايت حضرت اميرالمؤمنين 7 كه خوارزمى روايت كرده است42.

17ـ و روايتى كه حافظ ابو الفتح محمد بن احمد بن ابى الفوارس (متوفاى س 412) به سند خود در «اربعين» خود نقل كرده از پيغمبر اكرم 6 و اين حديث چهارم اربعين او است: پس از آنكه نام ائمه را از حضرت اميرالمؤمنين تا حضرت امام على نقى : ذكر فرموده، مى فرمايد: «ومن أحب أن يلقى الله عزوجل وهو من الفائزين فليتول ابنه الحسن العسكري ومن أحب أن يلقى الله عزوجل ، وقد كمل ايمانه ، وحسن اسلامه فليتول ابنه المنتظر محمداً صاحب الزمان المهدي فهولاء مصابيح الدجى ، وأئمة الهدى وأعلام التقى فمن أحبهم ، وتولاهم كنت ضامناً له على الجنة»43.

اين احاديث و رواياتى كه نقل كرديم اگر به نامهاى شريف دوازده امام هم تصريح نداشت و فقط به همان عدد دوازده امام اكتفا شده بود جز بر ائمه اثنى عشر : و مذهب شيعه، بر هيچيك از مذاهب و پيشوايان آنها انطباق ندارد، زيرا فقط شيعه اماميه است كه قائل به امامت ائمه اثنى عشر است و اين روايات در قوت و اعتبار و تواتر به پايه اى است كه احدى از اهل سنّت در صحت آنها ترديد نكرده است هر چند در تفسير و توجيه آن بى جهت دست و پاكرده و خود را به زحمت انداخته اند، ولى چنانچه در حواشى منتخب الاثر نگاشته ايم نتوانسته اند هيچگونه توجيه قابل قبولى براى اين احاديث بنمايند، اين احاديث مستقيماً اعلان صحت مذهب شيعه است و با اخبار و رواياتى كه نامهاى شريف امامان را دارد، مؤيد و معاضد يكديگرند.

از اين جهت جمعى از علماى عامه مانند علامه كبير شيخ رحمه الله، مؤلف كتاب نفيس «اظهار الحق» و كتب ديگر در جزء2، ص94; قندوزى صاحب «ينابيع الموده»، علامه محمد معين بن محمد امين سندى، مؤلف «دراسات اللبيب» و «مواهب سيد البشر فى حديث الائمة الاثنى عشر»، سيد جمال الدين مؤلف «روضة الاحباب»، ابن الصباغ مالكى در «الفصول المهمة»، سبط ابن الجوزى در «تذكرة الخواص»، نور الدين عبدالرحمن جامى در «شواهد النبوة»، حافظ ابى عبدالله گنجى شافعى مؤلف «كفاية الطالب» و «البيان»، كمال الدين محمد بن طلحه شافعى مؤلف «مطالب السؤل»، قاضى روزبهان مؤلف «ابطال نهج الباطل»، شارح «الشمائل»، ابن خشاب مؤلف «مواليد الائمه»، شيخ سعد الدين حموى، خواجه محمد پارسا، حافظ ابى الفتح محمد بن ابى الفوارس، عبدالحق دهلوى، صلاح الدين صفدى، جلال الدين رومى، شيخ عبدالرحمن صاحب «مرآة الاسرار»، قاضى شهاب الدين دولت آبادى صاحب تفسير «البحر المواج» و «هداية السعداء»، عبدالله بن محمد المطيرى مدنى صاحب «الرياض الزاهرة»، محمد بن ابراهيم حموينى شافعى صاحب «فرائد السمطين»، قاضى بهلول بهجت افندى، شمس الدين زرندى، شبراوى رئيس دانشگاه الازهر مؤلف «الاتحاف» شيخ ضياء الدين احمد كشمخانوى مؤلف «لوامع العقول» و جماعت ديگرى كه ذكر اسامى آنها موجب اطاله كلام است، صريحاً به امامت ائمه اثنى عشر اعتراف كرده و فضايل و مناقب آن بزرگواران را نوشته اند44.

بنا بر آنچه گفته شد روايات و احاديث دوازده امام صحت و حقانيّت مذهب شيعه اثنى عشرى (دوازده امامى) را مانند آفتاب آشكار مى سازد و بر هيچيك از مذاهب جز مذهب شيعه اثنى عشرى منطبق نيست و دلالت اين احاديث بر امامت حضرت مهدى 7 بطورى مورد قبول و مسلّم است كه ابو داود احاديث دوازده امام را در جامع خود كه از معتبرترين و معروف ترين كتب مورد اعتماد اهل سنّت و از «صحاح ستّه» به شمار مى رود در كتاب «المهدى» تخريج كرده است.

و براى مزيد بصيرت يادآور مى شويم كه طبق احصاى ناقص ما، در كتاب منتخب الاثر، 271 حديث دلالت بر امامت دوازده امام دارد.

و 94 حديث دلالت دارد كه حضرت مهدى 7 دوازدهمين ايشان است.

و 91 حديث دلالت دارد بر اينكه اميرالمؤمنين على 7 نخستين ايشان و مهدى ـ عجل الله تعالى فرجه ـ دوازدهمين آنها است.

و 107 حديث دلالت دارد بر اينكه امامان دوازده نفرند و نه تن ايشان از فرزندان حسين 7 و نهمين آنها حضرت قائم ـ أرواحنا فداه ـ است.

و 50 حديث دلالت بر اسامى شريف دوازده امام دارد.

بديهى است احاديث و اخبار در هر يك از موضوع هاى نامبرده بيش از اينها است و آنچه يادآور شديم فقط بر حسب احصائى است كه در اين كتاب انجام داده ايم و به خواست خداوند متعال در كتابى كه در آينده تقديم جامعه شيعه و حقايق پژوهان خواهيم كرد، احصائيه هاى جامع تر و بيشتر عرضه خواهيم كرد.

وما توفيقي الا بالله عليه توكلت واليه اُنيب.

مشخصات و اوصاف حضرت مهدى 7

تمام مخلوقات و ممكنات و انواع و اجناس و اشخاص مركب مى باشند از «ما به الاشتراك» و «ما به الامتياز» به عبارت ديگر هر يك از افراد و اشخاص و انواع در عين حال كه در بعضى اوصاف ذاتى يا عرضى يا اعتبارى با افراد ديگر جهت اجتماع و اشتراك دارند داراى اوصاف و مشخصاتى نيز مى باشند كه به آن اوصاف از ديگران ممتاز و مشخص مى شوند و اين مسأله مميزات و مشخصات يكى از بزرگترين حكمتهاى عالم آفرينش و از پايه هاى عمده بقاى نظام جهان است.

ما به الاشتراك يا قدر مشترك، آن چيزى است كه فرد يا افراد ديگر در آن شركت دارند و ملاك صحت اطلاق يك مفهوم كلى و لفظ عام بر افراد كثير است مانند انسان، مسلمان، ناطق، ضاحك...

ما به الافتراق و الامتياز، اوصاف و مشخصات حقيقى و عرضى و اعتبارى است كه افراد به ملاحظه آن از يكديگر مميز و بطور استقلال تحت ملاحظه و تصوّر واقع مى شوند.

بديهى است كه مشخصات يك فرد بسيار و بلكه شايد قابل احصاء نباشد، ولى در مقام شناختن يك نوع يا يك فرد، بايد طورى مشخصات او گفته شود كه با توجه به آن مشخصات، آن فرد با فرد ديگر اشتباه نشود، مثلاً در خصوصيات مسكن بايد نام كشور، استان، شهرستان، بخش، نام خيابان، نام كوچه، شماره اطاق، و در خصوصيات اندام بايد شكل، شمايل، قيافه رنگ چهره، نشانه هاى مو، ابرو، و قد و قامت، و در مشخصات نسبى و فاميلى، اسم پدر و مادر و اجداد (پدر بزرگها) و جدات (مادر بزرگها) و در مشخصات عملى، اقدامات اصلاحى، جنگها، غزوات، معاهدات، كار و پيشه، مقامات، مواقف تاريخى، سلوك و وضع معاشرت، و در مشخصات علمى، روش فكرى، ايمان، عقيده، نظرات اجتماعى و سياسى و آراى ديگر، و در اوصاف اخلاقى، چگونگى صفات و خُلق و خوى او از قبيل شجاعت، سخاوت، عفو، گذشت، تواضع و فروتنى، شكيبائى، عدل و ساير اوصاف و محامد اخلاقى و يا اضداد آنها بايد ذكر شود.

هر چه اين مشخصات روشن تر بيان شود فردى كه مقصود شناساندن او است، بهتر شناخته مى شود.

راجع به حضرت مهدى 7 و اوصاف آن بزرگوار بايد بدانيم كه شناختن مشخصات آن حضرت از دو جهت اهميّت بخصوص دارد: يكى از نظر تكليف زيرا شناختن امام شرعاً و عقلاً واجب است و به حكم حديث معروف: «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية = هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، مرده است (همانند) مردن جاهليّت». و ديگر از جهت شناختن دروغ و باطل بودن دعاوى كسانى كه به دروغ ادعاى مهدويّت كرده يا بنمايند، زيرا با ملاحظه اين مشخصات، كذب و بطلان دعواى اين افراد روشن و واضح مى شود چون فاقد اين صفات و خصائص بوده اند.

صفات و مشخصات حضرت مهدى 7 كه در احاديث و روايات ذكر شده مشخصاتى است كه هر كس آن مشخصات را در نظر بگيرد هرگز آن حضرت را با افراد ديگر اشتباه نخواهد كرد و اگر ديده مى شود پاره اى فريب خورده و دعواى مهدويّت را از شيادانى پذيرفته اند، به دليل غفلت يا بى اطلاعى از اين مشخصات و خصائص بوده، و يا آنكه بعضى مشخصات را كه تمام مشخّص نبوده و وصف عام آن حضرت و ديگران بوده، تمام مشخّص شمرده و صاحبان وصف عام را با صاحب وصف خاص اشتباه كرده اند. بسيارى هم دانسته و عمداً اين دعاوى را براى يك سلسله اغراض مادّى و سياسى و حُبّ جاه و رياست، به ظاهر پذيرفته و ترويج مى نمايند.

و گر نه خصوصيات و اوصافى كه براى آن حضرت بيان شده مشخصاتى است كه جز بر آن شخص خاص و موصوف به آن صفات خاص (يعنى امام دوازدهم، يگانه فرزند امام حسن عسكرى 8) بر احدى از كسانى كه ادعاى مهدويّت كرده اند قابل انطباق نيست و بطلان دعاوى آنها با توجه به اين نشانيها و علامات مانند آفتاب آشكار و هويدا است.

علماء و دانشمندان متتبع و محيط به احاديث كه وثاقت آنان مورد تأييد علم رجال و تراجم است، در كتابهاى معتبر و مستند به نحو كافى و وافى اين مشخصات را تعيين و توضيح داده اند كه چون نقل آن احاديث در اينجا امكان پذير نيست لذا ما فقط بر طبق احصاى ناقص خودمان در كتاب «منتخب الاثر» قسمتى از اين مشخصات را با ذكر عدد احاديثى كه بر هر يك از آنها دلالت دارد به عرض خوانندگان ارجمند مى رسانيم.

1ـ مهدى 7 از خاندان و ذريه پيغمبر 6 است. «طبق 389 حديث».

2ـ همنام و هم كنيه پيغمبر 9 و شبيه ترين مردم به آن حضرت است. «طبق48 حديث».

3ـ در صفت شمائل و قيافه آن حضرت. «21 حديث».

4ـ از فرزندان اميرالمؤمنين 7 است. «طبق214 حديث».

5ـ از فرزندان حضرت فاطمه زهرا 3 است «طبق192 حديث».

6ـ از فرزندان حسن و حسين 8 است «طبق 107 حديث»45.

7ـ از فرزندان حسين 7 است «طبق185 حديث».

8ـ نهمين از فرزندان حسين 7 است «طبق 148 حديث».

9ـ از فرزندان زين العابدين 7 است «طبق 185 حديث».

10ـ هفتمين از فرزندان حضرت باقر 7 است «طبق 103 حديث».

11ـ ششمين از فرزندان حضرت صادق 7 است «طبق 99 حديث».

12ـ پنجمين از فرزندان موسى بن جعفر 8 است «طبق 98 حديث».

13ـ چهارمين از فرزندان حضرت رضا 7 است «طبق 95 حديث».

14ـ سوّمين از فرزندان امام محمد تقى 7 است «طبق 60 حديث».

15ـ جانشين جانشين امام على نقى و پسر امام حسن عسكرى 8 است «طبق 146 حديث».

16ـ اسم پدرش حسن 7 است «طبق 147 حديث».

17ـ مادرش سيده كنيزان و بهترين ايشان است «طبق 9 حديث».

18ـ دوازدهمين امام و خاتم ائمه است «طبق 136 حديث».

19ـ داراى دو غيبت است (صغرى و كبرى) «طبق 10 حديث».

20ـ غيبتش از بس طولانى خواهد شد كه مردم ضعيف الايمان و كم معرفت، گرفتار شك و ترديد مى شوند «طبق 91 حديث».

21ـ بسيار طويل العمر است «طبق 318 حديث».

22ـ زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد «طبق 123 حديث».

23ـ مرور روزگار او را پير نسازد و به سيماى جوانان باشد «طبق 8 حديث».

24ـ ولادتش پنهان باشد «طبق 14 حديث».

25ـ دشمنان خدا را مى كشد و زمين را از شرك و ظلم و ستم و حكومت ديكتاتوران پاك و به تأويل جهاد كند «طبق 14 حديث».

26ـ دين خدا را آشكار و اسلام را در تمام روى زمين گسترش دهد و فرمانرواى روى زمين گردد و زمين را خدا به او زنده سازد «طبق 47 حديث».

27ـ مردم را به هدايت و قرآن و سنّت برگرداند «طبق 15 حديث».

28ـ داراى سنّتهائى از انبياء است كه از آن جمله غيبت است «طبق 23 حديث».

29ـ با شمشير قيام كند «طبق احاديث بسيار».

30ـ روش او روش پيغمبر 9 باشد «طبق 30 حديث».

31ـ ظاهر نشود مگر بعد از آنكه مردم در امتحانات و آزمايشهاى سخت واقع شوند «طبق 24 حديث».

32ـ عيسى نازل شود و در نماز به آن حضرت اقتدا نمايد «طبق 25 حديث».

33ـ پيش از ظهورش بدعتها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور، زنا، ربا، ميگسارى، قمار، رشوه، ترك امر به معروف و نهى از منكر و معاصى ديگر رايج شود، زنان مكشفه و در كارهاى مردان شركت كنند، طلاق بسيار و مجالس لهو و لعب و غنا و آوازهاى مطرب علنى گردد. «طبق 37 حديث».

34ـ هنگام ظهورش منادى آسمانى به نام او و نام پدرش ندا كند كه همه آن را بشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام كند «طبق 27 حديث».

35ـ پيش از ظهورش نرخها بالا رود و بيماريها زياد شود و قحطى ظاهر و جنگهاى بزرگ بر پا شود و خلق بسيار از ميان بروند «طبق 23 حديث».

36ـ پيش از ظهورش «نفس زكيّه» و «يمانى» كشته شوند و در «بيدا» (كه مكانى بين مكه و مدينه است) خسفى واقع شود و دجّال و سفيانى خروج كنند و صاحب الزمان 7 آنها را بكشد. «طبق احاديث باب6 و7 از فصل6 و باب9 و10 از فصل7».

37ـ بركات آسمان و زمين بعد از ظهورش ظاهر شود و زمين معمور آباد گردد و غير خدا پرستش نشود و كارها آسان و خردها تكامل يابد «طبق احاديث باب2 و3 و4 و11 و12 از فصل7».

38ـ سيصد و سيزده نفر اصحاب او در يك ساعت به محضرش حاضر شوند «طبق 25 حديث».

39ـ ولادت و مشروح تفصيلات و تاريخ آن و بعضى از احوال مادر جليله آن حضرت «طبق 214 حديث».

40ـ شرح بعضى از معجزات او در زمان حيات پدر بزرگوارش و در غيبت صغرى و غيبت كبرى و نام جمع كثيرى از كسانى كه مشرف به نعمت ديدار و لقاى آن حجت خدا شده اند «طبق باب2 و3 از فصل3 و باب1 و2 از فصل4 و باب1 و2 از فصل5».

بيش از اين و به تفصيل هر كس خواسته باشد، از اوصاف حضرت مهدى 7 اطلاع حاصل نمايد مى تواند به كتاب منتخب الاثر نگارنده و يا كتابهاى مبسوط و مفصل و جامع محدثين بزرگ مانند صدوق، نعمانى، شيخ طوسى ومجلسى ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ رجوع نمايد.

السّلام على المهدي الذي وعد الله به الامم46

شايد بعضى گمان كنند كه ايمان و عقيده به ظهور حضرت مهدى منتظر ـ عليه الصلاة والسلام ـ اختصاص به شيعه دارد و مصادر و مدارك احاديث آن فقط كتابهاى شيعه و روات آن همه از شيعيان هستند و از كثرت احاديث وارده از طرق اهل سنّت و جماعت و تأليفات علماء و محدثين معروف ايشان در اين موضوع بى اطلاع باشند. لذا ما در اين مقاله بطور اختصار و بدون اينكه در مقام استقصاء باشيم، بشارتهاى قرآن مجيد و احاديث شريف و اسامى كسانى كه از اهل سنّت آن احاديث را روايت كرده اند و كتابهاى ايشان را كه اين احاديث در آن ضبط است و تأليفات بخصوصى را كه علماى عامه در اين باب دارند، با مطالب ديگر كه مناسب اين موضوعات است در تحت چند عنوان مى نگاريم.

1ـ قرآن شريف و حضرت مهدى منتظر 7

از قرآن شريف آيات متعددى47 به ظهور حضرت مهدى 7 تفسير و تأويل شده است مانند آيه: (ليستخلفنهم في الارض)48 و آيه: (ليظهره على الدين كله) كه جمعى از مفسرين مثل ابن عباس و سعيد بن جبير و سدى گفته اند كه اين وعده در وقت ظهور حضرت مهدى 7 عملى خواهد شد49.

و آيه: (ولقد كتبنا في الزبور ...)50.

و آيه: (الذين يؤمنون بالغيب)51.

و آيه: (ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا في الارض ...)52.

و آيه: (وانه لعلم للساعة) كه مقاتل بن سليمان و اتباع او از مفسرين همه گفته اند در حق مهدى 7 نازل شده است53.

2ـ احاديث وارده در موضوع ظهور

احاديث در موضوع ظهور حضرت مهدى ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ بسيار و در نهايت كثرت است شايد در كمتر مسأله اى از مسائل اسلامى كثرت روايات به اين حدّ باشد كه بديهى است ردّ يكدهم بلكه يكصدم اين روايات خلاف ايمان و خلاف طريق عقلاء در قبول و اعتماد به اخبار ثقات است، خصوصاً كه قرائن و نشانيهائى در بعضى از اين روايات است كه قطع به صدور آنها حاصل مى شود و شكّى باقى نمى ماند.

در بين اين احاديث، احاديث «عالية الاسناد» و احاديثى كه روايت آن موثق و ممدوح باشند زياد است، چنانچه از تاريخ و تراجم و كتب حديث استفاده مى شود اين اخبار در بين روات مشهور و راجع به مضامين و مفاد آنها از صحابه و تابعين توضيحات مى خواسته اند و مضمون آنها را مسلّم و حتمى الوقوع مى دانستند و بعضى اصحاب مثل «حذيفة بن اليمان» در اينگونه احاديث اطلاع و تخصص بسيار داشته اند.

***

3ـ تواتر احاديث

جمع كثيرى از مشايخ و حفاظ اهل سنّت مانند صبان در اسعاف الراغبين (ب2، ص140، ط مصر، س1312) و شبلنجى در نور الابصار (ص155، ط مصر، س1312) و شيخ عبدالحق در لمعات به نقلى كه در حاشيه سنن ترمذى (ص46، ج2، ط دهلى) است، و ابى الحسين آبرى به نقل صواعق (ص99، ط مصر) و ابن حجر و سيد احمد بن سيد زينى دحلان مفتى شافعيه در الفتوحات الاسلاميه (ج2، ص211، ط مصر) و حافظ در فتح البارى و شوكانى در التوضيح به نقل غاية المأمول (ص382، ج5) و گنجى شافعى در البيان (ب11) و شيخ منصور على ناصف در غاية المأمول و استاد احمد محمد صديق در ابراز الوهم المكنون و ابو الطيب در الاذاعة و ابوالحسن سحرى و عبدالوهاب عبداللطيف مدرس دانشكده شريعت در حاشيه صواعق، تصريح به تواتر روايات وارده در باره مهدى 7 و صفات و علائم آن حضرت مثل اينكه زمين را پر از عدل و داد كند و از اهل بيت پيغمبر و اولاد فاطمه و فرزندان حسين است نموده اند و علامه شوكانى در خصوص تواتر اين روايات كتابى به نام «التوضيح فى تواتر ما جاء فى المنتظر والدجال والمسيح» تأليف كرده، و محمد بن جعفر الكتانى در «نظم المتناثر» مى گويد: «الاحاديث الواردة فى المهدى المنتظر متواترة» و شيخ محمد زاهد كوثرى در كتاب «نظرة عابرة» گفته است: «واما تواتر احاديث المهدى والدجال والمسيح فليس بموضع ريبة عند اهل العلم بالحديث».

و اسنوى در مناقب شافعى گفته: اخبار در ظهور مهدى و اينكه از اهل بيت پيغمبر است متواتر است.

4ـ نام جمعى از صحابه كه اين احاديث را اهل سنت از آنها روايت كرده اند

1ـ حضرت على 7 2ـ حضرت امام حسن 7 3ـ حضرت امام حسين 7 4ـ حضرت فاطمه 3 5ـ عايشه، 6ـ عبدالله بن مسعود، 7ـ عبدالله بن عباس، 8ـ عبدالله بن عمر، 9ـ عبدالله بن عمرو، 10ـ سلمان فارسى، 11ـ ابوايوب انصارى، 12ـ ابوعلى الهلالى، 13ـ جابر بن عبدالله الانصارى، 14ـ جابر بن سمره، 15ـ ثوبان، 16ـ ابوسعيد الخدرى، 17ـ عبدالرحمن بن عوف، 18ـ ابو سلمى، 19ـ ابو هريره، 20ـ انس بن مالك، 21ـ عوف بن مالك، 22ـ حذيفة بن اليمان، 23ـ ابو ليلى الانصارى، 24ـ جابر بن ماجد صدفى، 25ـ عدى بن حاتم، 26ـ طلحة بن عبيدالله، 27ـ قرة بن اياس مزنى، 28ـ عبدالله بن الحارث بن جزء، 29ـ ابو امامه، 30ـ عمرو بن العاص، 31ـ عمار بن ياسر، 32ـ ابو الطفيل، 33ـ ام سلمه، 34ـ اويس ثقفى54.

5ـ نام مشاهير علماى بزرگ اهل سنّت، و كتابهاى آنها كه احاديث ظهور در آن تخريج شده است

1ـ مسند احمد، 2ـ سنن ترمذى، 3 و 4ـ كنز العمال و منتخب كنز العمال على متقى هندى مكى، 5ـ سنن ابى داود، 6ـ سنن ابن ماجه، 7ـ صحيح مسلم، 8ـ صحيح بخارى، 9ـ ينابيع المودة قندوزى، 10ـ مودة القربى همدانى، 11ـ فرايد السمطين حموينى شافعى، 12 و 13ـ مناقب و مقتل خوارزمى، 14ـ اربعين حافظ ابى الفوارس، 15ـ مصابيح السنة بغوى، 16ـ التاج الجامع الاصول شيخ منصور على ناصف، 17ـ صواعق ابن حجر، 18ـ جواهر العقدين شريف سمهودى، 19ـ سنن بيهقى، 20ـ الجامع الصغير سيوطى، 21ـ جامع الاصول ابن اثير، 22ـ تيسير الوصول ابن الديبع شيبانى، 23ـ المستدرك حاكم، 24ـ معجم كبير طبرانى، 25ـ معجم اوسط طبرانى، 26ـ معجم صغير طبرانى، 27ـ الدر المنثور سيوطى، 28ـ نور الابصار شبلنجى، 29ـ اسعاف الراغبين صبان، 30ـ مطالب السؤل محمد بن طلحه شافعى، 31ـ تاريخ اصفهان ابن منده، 32 و 33ـ تاريخ اصفهان و حلية الاولياء حافظ ابى نعيم، 34ـ تفسير ثعلبى، 35ـ عرايس ثعلبى، 36ـ فردوس الاخبار ديلمى، 37ـ ذخائر العقبى محب الدين طبرى، 38ـ تذكرة الخواص سبط ابن الجوزى، 39ـ فوائد الاخبار ابى بكر الاسكاف، 40ـ شرح ابن ابى الحديد، 41ـ غرائب نيشابورى، 42ـ تفسير فخر رازى، 43ـ نظرة عابرة كوثرى، 44ـ البيان و التبيين جاحظ، 45ـ الفتن نعيم تابعى، 46ـ عوالى ابن حاتم، 47ـ تلخيص خطيب، 48ـ بدايع الزهور محمد بن احمد حنفى، 49ـ الفصول المهمة ابن صباغ مالكى، 50ـ تاريخ ابن عساكر، 51ـ السيرة الحلبية على بن برهان الدين حلبى، 52ـ سنن ابى عمرو الدانى، 53ـ سنن نسائى، 54ـ الجمع بين الصحيحين عبدرى، 55ـ فضايل الصحابه قرطبى، 56ـ تهذيب الاثار طبرى، 57ـ المتفق و المفترق خطيب، 58ـ تاريخ ابن الجوزى، 59ـ الملاحم ابن منادى، 60ـ فوائد ابى نعيم، 61ـ اسد الغابه ابن اثير، 62ـ الاعلام بحكم عيسى 7 سيوطى، 63ـ الفتن ابى يحيى، 64ـ كنوز الحقائق منادى، 65ـ الفتن سليلى، 66ـ عقيدة اهل الاسلام غمارى، 67ـ صحيح ابن حبان، 68ـ مسند رويانى، 69ـ مناقب ابن المغازلى، 70ـ مقاتل الطالبيين ابى الفرج اصبهانى، 71ـ الاتحاف بحب الاشراف شبراوى شافعى، 72ـ غاية المأمول منصور على ناصف، 73ـ شرح سيرة الرسول عبدالرحمن حنفى سهيلى، 74ـ غريب الحديث ابن قتيبه، 75ـ سنن ابى عمرو المقرى، 76ـ التذكره عبدالوهاب شعرانى، 77ـ الاشاعة برزنجى مدنى، 78ـ الاذاعة سيد محمد صديق حسن، 79ـ الاستيعاب ابن عبدالبر، 80ـ مسند ابى عوانه، 81ـ مجمع الزوايد هيثمى، 82ـ لوامع الانوار البهية سفارينى حنبلى، 83ـ الهدية الندية سيد مصطفى البكرى، 84ـ حجج الكرامة سيد محمد صديق، 85ـ ابراز الوهم المكنون سيد محمد صديق، 86ـ مسند ابى يعلى، 87ـ افراد دارقطنى، 88ـ المصنف بيهقى، 89ـ الحربيات ابى الحسن الحربى، 90ـ نظم المتناثر من الحديث المتواتر محمد بن جعفر الكتانى، 91ـ التصريح بما تواتر فى نزول المسيح شيخ محمد انور كشميرى، 92ـ اقامة البرهان غمارى، 93ـ المنار ابن القيم، 94ـ معجم البلدان ياقوت حموى، 95ـ مقاليد الكنوز احمد محمد شاكر، 96ـ شرح الديوان ميبدى، 97ـ مشكاة المصابيح خطيب تبريزى، 98ـ مناقب الشافعى محمد بن الحسن الاسنوى، 99ـ مسند بزار، 100ـ دلائل النبوة بيهقى، 101ـ جمع الجوامع سيوطى، 102ـ تلخيص المستدرك ذهبى، 103ـ الفتوح ابن اعثم كوفى، 104ـ تلخيص المتشابه خطيب، 105ـ شرح ورد السحر ابى عبدالسلام عمر الشبراوى، 106ـ لوامع العقول كشخانوى و تقريباً جميع كتب و جوامع حديث.

***

6ـ كتابهائى كه علماى اهل سنّت در اين موضوع و مسائل مربوط به آن تأليف كرده اند:

1ـ البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان، تأليف عالم شهير ملا على متقى (متوفاى سنه 975).

2ـ البيان فى اخبار صاحب الزمان، تأليف علامه گنجى شافعى (متوفاى به سال 658).

3ـ عقد الدرر فى اخبار الامام المنتظر، تأليف شيخ جمال الدين يوسف الدمشقى، يكى از اعلام قرن هفتم.

4ـ مناقب المهدى 7 تأليف حافظ ابى نعيم اصفهانى (متوفاى قرن پنجم هجرى).

5ـ القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر، تأليف ابن حجر (متوفاى 974).

6ـ العرف الوردى فى اخبار المهدى، تأليف عالم شهير سيوطى (متوفاى 911).

7ـ مهدى آل الرسول، تأليف على بن سلطان محمد الهروى الحنفى نزيل مكه معظمه.

8ـ فوائد الفكر فى ظهور المهدى المنتظر، تأليف شيخ مرعى.

9ـ المشرب الوردى فى مذهب المهدى، تأليف على القارى العالم الشهير.

10ـ فرائد فوائد الفكر فى الامام المهدى المنتظر، تأليف المقدسى.

11ـ منظومة القطر الشهدى فى اوصاف المهدى، نظم شهاب الدين احمد خليجى حلوانى شافعى.

12ـ العطر الوردى بشرح قطر الشهدى، تأليف بليسى.

13ـ تلخيص البيان فى علامات مهدى آخر الزمان، تأليف ابن كمال پاشا حنفى (متوفاى 940).

14ـ ارشاد المستهدى فى نقل بعض الاحاديث والاثار الواردة فى شأن الامام المهدى، تأليف محمد على حسين البكرى المدنى.

15ـ احاديث المهدى و اخبار المهدى، تأليف ابى بكر بن خثيمه.

16ـ الاحاديث القاضيه بخروج المهدى، تأليف محمد بن اسماعيل امير اليمانى (متوفاى 751).

17ـ الهدية النديه فيما جاء فى فضل الذات المهدية، تأليف ابى المعارف قطب الدين مصطفى بن كمال الدين على بن عبدالقادر البكرى الدمشقى الحنفى (المتوفى 1162).

18ـ الجواب المقنع المحرر فى الرد على من طغى و تبحر بدعوى انه عيسى أو المهدى المنتظر، تأليف شيخ محمد حبيب الله بن مايابى الجكنى الشنقيطى المدنى.

19ـ النظم الواضح المبين، تأليف شيخ عبدالقادر بن محمد سالم.

20ـ احوال صاحب الزمان، تأليف شيخ سعد الدين حموى.

21ـ اربعين حديث فى المهدى، تأليف ابى العلاء همدانى (بنقل ذخائر العقبى، ص136).

22ـ تحديق النظر فى اخبار المهدى المنتظر، تأليف محمد بن عبدالعزيز بن مانع (مقدمه ينابيع المودة).

23ـ تلخيص البيان فى اخبار مهدى آخر الزمان، تأليف على متقى (متوفاى 975).

24ـ الرد على من حكم وقضى ان المهدى جاء ومضى، تأليف ملا على قارى (متوفاى 1014).

25ـ رسالة فى المهدى در ضمن مجموعه اى تحت شماره 3758 در كتابخانه اسعد افندى سليمانيه تركيه.

26ـ علامات المهدى، تأليف سيوطى.

27ـ كتاب المهدى، تأليف ابى داود (اين كتاب از كتب سنن ابى داود است و مكرر طبع شده).

28ـ المهدى، تأليف شمس الدين ابن القيم الجوزية (متوفاى 751).

29ـ المهدى الى ما ورد فى المهدى، تأليف شمس الدين محمد بن طولون.

30ـ النجم الثاقب فى بيان ان المهدى من اولاد على بن ابيطالب، در 78 صفحه در مكتبه لاله لى سليمانيه به شماره 679.

31ـ الهدية المهدوية، تأليف ابو الرجاء محمد هندى.

32ـ الفواصم عن الفتن القواصم اين كتاب را مؤلف آن مخصوص شرح حال مهدى 7 تأليف كرده است (السيره الحلبية، ص227، ج1).

7ـ اتفاق مسلمين بر ظهور حضرت مهدى 7

راجع به ظهور مصلح آخر الزمان در ميان اصحاب و تابعين در قرن اول هجرت و بعد از آن تا حال خلافى نبوده و همه بر ظهور آن حضرت اتفاق داشته و دارند و اگر كسى در صحت احاديث آن و صدور اين بشارات از پيغمبر اسلام 6 ترديد مى كرد حمل بر عدم استقامت سليقه يا بى اطلاعى مى نمودند. و لذا تا كنون كسى مدعيان مهدويّت را به انكار اصل ظهور حضرت مهدى 7 ردّ نكرده، بلكه در اثبات بطلان ادعاى آنها به واجد نبودن اوصاف و علاماتى كه براى آن حضرت در احاديث ذكر شده استناد مى نمايند.

سويدى در سبائك الذهب (ص78) مى گويد: «الذي اتفق عليه العلماء ان المهدي هو القائم في آخر الوقت ، وانه يملا الارض عدلاً ، والاحاديث فيه وفي ظهوره كثيرة = آنچه علماء بر آن اتفاق دارند اين است كه مهدى آن كسى است كه در آخرالزمان قيام فرمايد و پر كند زمين را از عدل و داد و احاديث راجع به مهدى 7 و ظهور او بسيار است».

ابن ابى الحديد نيز در كلامى كه پيش از اين نگاشته شد به اين اتفاق تصريح كرده است.

ابن خلدون در مقدمه (ص367) گويد: «اعلم ان المشهور بين الكافة من أهل الاسلام على ممر الاعصار انه لابد في آخر الزمان من ظهور جل من أهل البيت يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون ويستولي على الممالك الاسلامية ويسمى بالمهدي = مشهور بين تمام مسلمانان در مرور اعصار اين است كه چاره اى نيست در آخرالزمان از ظهور مردى از اهل بيت پيغمبر 6 كه دين را تأييد و عدل را آشكار كند و مسلمانان از او پيروى نمايند و بر كشورهاى اسلامى مسلّط شود و ناميده شود به مهدى».

شيخ على ناصف در غاية المأمول (ج5، ص362 و 381) گويد:

«فائدة : اتضح مما سبق ان المهدي المنتظر من هذه الامة الى أن قال ـ وعلى هذا أهل السنة سلفاً وخلفاً = از آنچه سبق بيان يافت روشن شد كه مهدى منتظر از اين امت است... و اهل سنت از گذشتگان و آيندگان همه بر اين عقيده بوده و هستند».

علامه ابوالطيب در كتاب «الاذاعة لما كان ويكون بين يدي الساعة» گفته است كه: مهدى در آخرالزمان ظاهر مى شود، و انكار او گستاخى عظيم و لغزشى بزرگ است.

و همانند اين سخنان را در كلمات دانشمندان متتبع و محقق اهل سنت فراوان توان يافت.

8ـ بعضى از صفات و علائم حضرت مهدى 7 در كتب اهل سنّت55

1ـ مهدى موعود از عترت پيغمبر و از فرزندان فاطمه : است.

2ـ مهدى موعود از فرزندان حسين 7 است.

3ـ حضرت مهدى جهان را پر از عدل و داد كند پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد.

4ـ حضرت مهدى داراى دو غيبت است، يكى از آن دو غيبت طولانى مى شود.

5ـ مهدى خليفه و رهبر و امام دوازدهم از ائمه اثنى عشر است كه پيغمبر، امت را به امامت آنها بشارت داد و بر طبق روايات كثير مسند احمد، صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ابى داود و كتابهاى معتبر ديگر اهل سنت، امامتشان ثابت است.

6ـ حضرت مهدى 7 بر تمام كشورها و شهرها مستولى مى شود و لشكرهاى كفر را هزيمت مى دهد.

7ـ دين اسلام و توحيد به وسيله آن حضرت عالمگير خواهد شد و در زمين كسى نماند مگر اينكه به توحيد خدا گواهى دهد.

8ـ در زمانش آنچنان مردم در نعمت و وسعت خواهند بود كه نظير آن در هيچ عصرى نبوده است.

9ـ حضرت مهدى 7 همنام و هم كنيه حضرت رسول 9 است.

10ـ حضرت مهدى شبيه ترين مردم است به پيغمبر در خلق و خُلق.

11ـ مردم را به سنت و شريعت و ملت پيغمبر اكرم 9 برگرداند و كتاب و سنت را زنده سازد.

12ـ پوشاك و خوراك آن حضرت در نهايت سادگى باشد.

13ـ بركات زمين و آسمان در عصرش فراوان شود.

14ـ علم و دانائى او به حلال و حرام از همه كس بيشتر باشد.

15ـ نسبت به فقرا مهربان و بر عُمّال و مأمورين سخت گير باشد كه بر مردم ستم نكنند.

16ـ عيسى بن مريم 7 فرود آيد و در نماز به مهدى 7 اقتدا كند.

17ـ پيش از ظهور آن حضرت حوادث بزرگ و فتن عظيم و جنگهاى عالمگير اتفاق افتد كه دو ثلث مردم تلف شوند.

18ـ پيش از ظهور آن حضرت معاصى رايج شود، فروش خمر و قمار علنى شود، عفت و پاكدامنى در زنها كم شود، اسباب لهو و طرب و غنا ظاهر شود، ربا جزء معاملات رايج گردد (مؤسسات ربوى آشكار شود). زنها برهنه و نيم برهنه از خانه ها بيرون آيند و در امور و مشاغل مردها وارد شوند و مردها از آنها اطاعت كنند، احكام خدا و حدود معطل ماند و اجرا نشود، امر به معروف و نهى از منكر ترك شود بلكه امر به منكر و نهى از معروف رايج گردد تا حدى كه مردم منكر را معروف و معروف را منكر بدانند. زنها فاسد و جوانان بدكار شوند، كارها به نااهلان سپرده شود و چيزهاى ديگر از اين قبيل كه شرحش فعلاً ميسور نيست.

هر كس بخواهد از اين علائم و نشانيها (كه خيلى بيش از اينها است) و همچنين راجع «به خسف بيداء»، «خروج سفيانى» ، «دجال» ، «يمانى» ، «قتل نفس زكيه» ، «كيفيّت ظهور آن حضرت»، ندا و اعلامى كه به ظهور مى شود و ساير مطالب اطلاع پيدا كند بايد به كتب مفصل رجوع نمايد.

9ـ اسامى جمعى از علماى عامه كه به ولادت و حيات آن حضرت اعتراف كرده اند

در كتاب منتخب الاثر فصل سوم، باب اول، جمع بسيارى از علماى اهل سنّت را كه قائل به امامت و حيات آن حضرت بوده اند ذكر كرده ايم كه با آنچه بعداً به آن ملحق شده متجاوز از هفتاد نفر هستند.

10ـ كفر منكر مهدى 7

در كتاب فرايد السمطين و كتاب البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، ب2 و كتاب الاشاعه، ص112 و كتاب الاذاعه، ص137 و كتاب التصريح، ص442 و كتاب العرف الوردى فى اخبار المهدى، ج2، ص83 و بعض كتب ديگر از فوائد الاخبار ابى بكر اسكاف و از ابوبكر بن خيثمه در اخبار المهدى در حديثى كه سفارينى سند آن را مرضى دانسته و از سهيلى در شرح سير از جابر بن عبدالله انصارى از حضرت رسول خدا 6 روايت كرده است كه فرمود: «من أنكر خروج المهدي فقد كفر = هر كس خروج مهدى را انكار نمايد كافر گرديده» و در لفظ ديگر است كه فرمود: «من كذّب بالمهدي فقد كفر = هر كس ظهور مهدى را دروغ بشمارد كافر گرديده».

سفارينى در كتاب «لوامع» گفته است: ايمان به خروج مهدى واجب بوده و از عقائد اهل سنّت و جماعت است.

مؤلف كتاب ارشاد المستهدى56 در ص53 مى گويد: بپرهيز اى خردمند از هر شبهه و شكى در ظهور حضرت مهدى 7 زيرا عقيده به ظهور آن حضرت اتمام ايمان به خدا و رسول خدا 6 و آنچه پيغمبر آورده و از آن خبر داده است مى باشد و پيغمبر، صادق و مصدّق است و همچنين شبهه اى نداشته باش در اينكه مهدى موعود تا حال ظاهر نشده و هر كس اين ادعا را كرد دروغگو و كذّاب است به جهت اينكه علامات و نشانيهائى كه در روايات شريف ذكر شده در آن اشخاص موجود نيست و ظهور مهدى و راه شناسائى او مشهور و روشن است و ظهور او پيش از نزول عيسى خواهد بود و اجتماع او با عيسى (بر حسب اخبار ثابت) امرى ضرورى و بديهى است.

هر كس بخواهد بطور مبسوط اطلاع پيدا كند به كتابهائى كه در اين موضوع تأليف شده رجوع نمايد، مقصود ما در اين كتاب (ارشاد المستهدى) اثبات تواتر روايات ظهور آن حضرت به اختصار است.

در ص52 مى گويد: اين احاديث (احاديث ظهور) و آثار را، عموم محدثين و غير محدثين در كتابهايشان نقل كرده اند و ايمان به ظهور مهدى ـ رضى الله عنه ـ (اين تعبير از ارشاد المستهدى است) مشهور و شايع در بين صحابه بوده و اصحاب اين عقيده و ايمان را از پيغمبر 6 اخذ كرده اند و همچنين است آثار و مراسيلى كه از تابعين رسيده زيرا آنها در اينگونه از مسائل به رأى و از پيش خود چيزى نمى گفتند.

نتيجه اى كه ما از اين مقاله مى خواهيم بگيريم اين است كه مسأله ظهور حضرت مهدى منتظر موعود ـ أرواح العالمين له الفدا ـ كه صاحب صفاء و علامات مذكور در روايات است، مورد اتفاق و اجماع مسلمين و احاديث وارد شده در اين موضوع از طرق عامه به حد تواتر و مسلّم و ثابت است و با ايمان به صدق پيغمبر اكرم و تصديق به نبوت آن حضرت و صحت آنچه از آن خبر داده، از اخبار غيبى است و شك در آن راه ندارد و ايمان به نبوت مستلزم ايمان به ظهور آن حضرت است و انفكاك اين دو از يكديگر جايز نيست.

آنچه توضيح داده شد، مبتنى بر اقوال علماى اهل سنت است و اگر كسى به كتب معتبر شيعه و روايات آنها از اهل بيت عصمت و طهارت به سندهائى كه در نهايت اعتماد مى باشد و به كتابهائى كه از پيش از هزار سال پيش تا حال نوشته اند و احصاى آنها دشوار، بلكه غير ممكن است رجوع شود اطلاعات او در اين موضوع جامع تر خواهد شد.

شيعه اين روايات و احاديث را در كتبى كه از عصر حضرت اميرالمؤمنين 7 شروع به تصنيف آنها كرده اند و در اصولى كه در عصر ائمه : و پيش از ولادت حضرت مهدى و ولادت پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكرى 8 تأليف نموده اند ضبط كرده اند كه فى الواقع يكى از معجزات و اخبار غيبى، همين احاديث و روايات است. اميد است خداوند متعال چشم عموم مسلمين را به زيارت آن جمال عديم المثال روشن و منوّر فرموده و به انتظار آنها پايان بخشيده، تزلزل و اضطرابى را كه در همه شؤون بشر طاهر شده به ظهور آن يگانه مصلح حقيقى مرتفع فرمايد. فانه على كلّ شىء قدير.

در انتظار يك آينده درخشان57

(ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر انّ الارض يرثها عبادى الصالحون)58

دين اسلام دعوتش ايمان به خداوند يگانه و توحيد خالص است و چنانچه از اعتقادات و تعاليم اخلاقى، قوانين حقوقى و كيفرى، آداب كشوردارى و حكومت و كليه احكام و وظايفى كه راجع به تمام نواحى فرد و جامعه مقرر نموده معلوم و آشكار است كه هدفش متحد كردن جماعات و ملتها، برداشتن ديوارهاى امتيازات و اعتبارات لغو و بى اثر، برقرار كردن توحيد كلمه، همكارى و ارتباطى كه ريشه و پايه آن كلمه توحيد و ايمان و عقيده به آن است مى باشد.

اسلام مى خواهد تمام اختلافات و جدائيهائى را كه به نامهاى گوناگون پديد آمده به وسيله عقيده توحيد از ميان بردارد، اختلافات نژادى، اختلافات طبقاتى، اختلافات ملى و وطنى و جغرافيائى، اختلافات مسلكى و حزبى و زبانى همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار و اعتبار نباشد حتى بايد اختلافات دينى هم كنار گذاشته شود و همه تسليم فرمان خدا (كه همان است) باشند.

اسلام براى بشر، رسيدن به چنين روزى را پيش بينى كرده و در حدودى كه وظيفه تشريع است مقدمات آن را فراهم ساخته و عملى شدن آن را موكول به آماده شدن زمينه كامل آن نموده است.

ما مى بينيم جريان اوضاع جهانى و پيشرفتهائى كه نصيب بشر در ناحيه امور مادّى و صناعى شده; و روابط نزديكى كه به واسطه وسائل ارتباط كنونى با هم پيدا كرده اند، همه را به يك اتحاد واقعى و همكارى صميمانه روحانى و برادرى حقيقى، بيشتر محتاج كرده و هر چه جلوتر برويم احساس اين احتياج بيشتر مى شود.

امروز تمام ملل جهان به صورت يك واحد در آمده و همه افراد بشر نسبت به يكديگر حكم همسايه بلكه اعضاى يك خانواده را دراند، همچنان كه دو همسايه يا اعضاى يك خانواده اگر با هم اختلاف داشته باشند و هر كدام مسلك يا دين يا وطن يا زبان يا عادات جداگانه داشته و بخواهند از حكومت بخصوص و روش و مكتب خاصى پيروى كنند، زندگى براى هر دو همسايه تلخ شده و بايد همواره در جنگ و ستيز باشند، مردم دنياى امروز نيز چنين شده اند تا يك وحدت عقيده و وحدت رويّه و هدف قوانين، عادات و آداب و نظامات برقرار نشود آن هم بطورى كه تمام جامعه هاى كوچك و بزرگ دنيا در آن برابر و مساوى باشند، اروپائى بر آفريقائى و شرقى، و غربى بر شرقى آقائى نداشته باشد، امنيت و آسايش واقعى حاصل نمى شود و همواره يك دسته محروم و يك طبقه برخودار، يك دسته غالب و يك جامعه مغلوب خواهد بود. بايد اين همه موجبات اختلاف و جدائى كه در اثر ترقى فكر بشر، بى مايه بودن آنها معلوم شده از ميان برود و آن جامعه محكم و حقيقت پرست صالحى كه قرآن مجيد و عده داده است وارث زمين بشود.

بديهى است رسيدن بشر به چنين مقصد عالى آسايش بخش در گرو اسباب چندى است كه از آن جمله وجود قوانين عادلانه، تعاليم اجتماعى، نظامات جزائى و حقوقى، برنامه هاى وسيع تعليم و تربيت صحيح و عمران است كه از آلايش اغراض افراد و طبقات پاك باشد، كه تنها دين مقدس اسلام به حد اعلا اين جهات را تأمين و تضمين نموده است، و از جمله ترقى فكر بشر و توجه او به لزوم تشكيل چنان اجتماع عادل و درخشان در اثر فشار ظلم، طغيان، فراوانى نابكارى، فساد و عجز زمامداران از اصلاح امور است.

و از آن جمله است وجود يك رهبر عالى مقام روحانى، يك رهبر پاك و منزه از احساسات حيوانى، خشم، شهوت، كبر و غرور و خودخواهى. يك رهبرى كه فقط وابسته به خدا باشد و به همه ملتها، جمعيتها نژادها با چشم مهربانى و تساوى و برابرى كامل نگاه كند كه «لا فضل لعربي على عجمي = هيچ فضيلت و برترى براى عربى، نسبت به عجمى نيست». و «الناس كلهم سواسية كأسنان المشط = همه مردم همانند داندنه هاى شانه مساويند». و «الخلق كلهم عيال الله فأحبهم الى الله أنفعهم لعياله = همه مردم عيال خدايند پس محبوب ترين ايشان به خدا، سودمندترينشان بر عيال خدا است».

رهبران ديگر كه به اين صفات آراسته نيستند و به اين تعاليم آشنائى ندارند حتماً نخواهند توانست چنين دنيائى را كه افرادش تشنه يك حكومت عادلانه هستند اداره كنند و همه افراد بشر اعم از سياه، سفيد، آسيائى، اروپائى، آفريقائى و آمريكائى را يكسان ببينند و در حقوق عالى انسانى همه را شريك قرار دهند.

اينها عالى ترين همتشان استثمار يك دسته براى دسته ديگر و هضم يك جامعه در جامعه قوى تر و كوشش براى مصالح يك ملّت است. اين مى خواهد آفريقائى بينوا و الجزائرى آزاده روح را، با كشتارهاى مهيب و تعذيبهاى دلخراش غلام حلقه بگوش ملت ديگر كند و اگر يك لقمه نانى هم در دست او است از او ربوده و ذخائر طبيعى او را مالك باشد تا عياشها و ثروتمندان كشورش را از خود راضى كند. آن ديگرى هم مى خواهد به نام طرفدارى از ضعفاء و جنگ با استثمار و استعمار، آزادى فردى را در عالم نابود سازد و بشر را از ابتدائى ترين حقوقش محروم و جامعه را به صورت يك ماشين جاندار بى اراده كه پشت فرمان آن چند نفر بى وجدان خدا نشناس نشسته باشند در آورد. آن يكى ديگر هم تقويت اقليت ها، جدائى انداختن ميان ملل و تجزيه آنها را وسيله سلطه خود بر مردم ضعيف قرار مى دهد.

اين برنامه كار رهبران دنيا است و در گذشته و حال، وضع به همين منوال بوده و خواهد بود. اين اشخاص هر چه هم بى غرض و بى هوا باشند فقط حفظ مصالح آن جامعه اى را كه در آن وابسته هستند در نظر مى كيرند و به مصالح جمعيتها و آزادى ملل ديگر چندان اهميتى نمى دهد زيرا خود را برگزيده يك جامعه و منتسب به يك حزب و مسلك مى شمارند، لذا نبايد هم، از آنها انتظار ديگرى داشت. امروز و فردا معرف كاردانى و لياقت زمامداران علاقه مند به مصالح جامعه است، و به همين علّت است كه همواره اقوياء، ضعفاء را مى بلعند و براى آنها حقوقى را كه براى يك ملّت قوى مى شناسند، قائل نيستند و به حساب نمى آورند و براى حفظ مصالح خود از روشن كردن آتش جنگهاى وحشتناك پروائى ندارند.

اما رهبران آسمانى چون وابسته به جمعيت خاصى نبوده و خود را وابسته به خدا كه خالق و رازق همه است مى دانند هدفشان يك آسايش عام و آزادى وسيع و يك سازمان عالى الهى است كه در سايه آن جامعه بشر مانند افراد يك خانواده زندگى كنند و سياه پوست و سفيد پوست با هم برادر شوند كه البته پيروزى ايشان در اين مقصد بسته به درجه حضور خود افراد و آمادگى و ترقى سطح معلومات و رشد علمى و فكرى آنان مى باشد.

بطورى كه در اخبار و احاديث پيش بينى شده و خبر داده اند، در آخرالزمان بر اثر ترقى علوم و فنون و توسعه روابط و نزديك شدن ملل به يكديگر و نيز در اثر جنگهاى خانمان براندازى كه دو ثلث بشر يا بيشتر نابود شوند و شيوع ظلم و بى اعتدالى و فساد و فحشاء59، و عجز زمامداران از اصلاح امور دنيا براى قبول حكومت عادلانه الهى و پيروى از يك رهبر صالح دينى و مذهبى يعنى حضرت مهدى موعود ـ عليه الصلاة والسلام ـ آماده مى شود.

همچنان كه شبه جزيره عربستان و وضع عمومى دنيا به علت فساد و خرابى دستگاهها و بى نظيمها و پريشانى فوق العاده ضعفاء براى ظهور حضرت خاتم الانبيا 9 آماده شد، همچنين در آخرالزمان، دنيا براى ظهور مصلح بزرگى كه دوازدهمين جانشين آن حضرت و از فرزندان و اهل بيت او است آماده خواهد شد، اگر آن روز به واسطه بُعد مسافتها و نبودن وسايل ارتباط و انحطاط سطح فكر مردم، رساندن همه ملل به اين هدف عالى ميسّر نگشت ولى حتماً ظهور دين اسلام دنيا را به اين مقصد نزديك ساخخت و نمونه اى از آن وضع حكومت حق را، در صدر اسلام مخصوصاً زمان پيغمبر اكرم 9 و زمان حضرت اميرالمؤمنين على 7 و در استانهائى كه امثال سلمان، حذيفه، عمار و مقداد حكومت داشتند بشر مشاهده كرد.

چهارده قرن پيش اگر براى رساندن نداى آزادى بخش قرآن (تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبينكم أن لا نعبد الاّ الله ، ولا نشرك به شيئاً ولا يتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله)60= «بيائيد از كلمه حق كه بين ما و شما يكسان است پيروى كنيم كه بجز خداى يكتا را نپرستيم و چيزى را با او شريك قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى را به جاى خدا تعظيم نكنيم». به گوش تمام ملل به زمانهاى طولانى و فرصتهاى زياد احتياج بود; امروز فاصله زمان و مكان از بين رفته و صداى يك دعوت نجات دهنده روحانى به گوش همه كس مى رسد و بطور مسلّم در آينده اين وسايل كامل تر و بيشتر مى شود.

پيغمبر اسلام 9 زمينه را براى تحقق وعده اى كه در قرآن مجيد داده شد تا حدّى كه در عهده مقام تشريع و نبوت است فراهم ساخت و آماده شدن زمينه هاى ديگر را به گذشت زمان و تحولات شگرفى كه اسلام براى جهان پيش بينى كرده واگذار فرمود و در ضمن بشارات قرآنى و اخبار متواتر صريح، ظهور مصلح آخرالزمان حضرت ولى عصر حجة بن الحسن ـ أرواح العالمين له الفداء ـ و توسعه دين اسلام در شرق و غرب را بطورى كه احدى نماند مگر آنكه موحّد و زبانش به كلمه طيبهتوحيد گويا شود وعده داد.

و به حدّى اين اخبار و بشارات راجع به ظهور آن حضرت و علائم و خصوصيات و جزئيات آن در كتب بزرگان علماء و مشايخ محدثين شيعه و سنى متواتر، قطعى، مشهور و معروف است كه در امور اعتقادى و مذهبى جز چند مورد، كثرت اخبار و روايات به اين مقدار نيست و بايد گفت كه ايمان به رسالت پيغمبر اكرم 9 و ساير اخبار غيبى آن حضرت با ايمان به وقوع اين ظهور و عالم گير شدن دين اسلام به توسط حضرت مهدى 7 ملازم و توأم است.

ما به بسيارى از امور مذهبى و خصوصيات بعضى مطالب اعتقادى معتقديم (و بايد هم معتقد باشيم) در حالى كه در آن موارد بيشتر از چند حديث صحيح نقل نشده است; پس به چنين مطلبى كه عقل و شرع آن را تأييد و تصديق كرده و از زمان پيغمبر 9 تا حال مورد توجه علماى اسلام و مُخرِجين احاديث بوده و علاوه بر علماى شيعه جمعى از علماى عامه راجع به آن كتابهائى نوشته اند و متجاوز از هزار حديث بر آن دلالت دارد و آياتى از قرآن مجيد به آن تفسير شده، بايد ايمان قوى تر و باور بيشتر داشته باشيم.

آرى ما معتقديم و يقين داريم كه سرانجام اداره امور جهان در كف با كفايت صالح ترين افراد بشر قرار خواهد گرفت و بشريّت از آسيب ظلم و ستم نجات يافته و از ترس فقر، پريشانى و ناامنى هاى گوناگون آزاد مى شود. ما مى دانيم كه عالم به سوى يك آينده درخشان و يك تكامل روحانى و عقلانى و نظام مستحكم دينى و الهى، و يك عصر صلح و صفا و برادرى و همكارى پيش مى رود. به اميد آن عصر نورانى با نشاط فراوان و دلى زنده پا بر جا ايستاده و انجام وظيفه مى كنيم و روز نيمه شعبان را كه روز تولّد آن مصلح بزرگ و نجات دهنده بشر است از اعياد بسيار بزرگ دينى شمرده و همه ساله در چنين روزى با تجديد مراسم معمول از جشن و چراغانى، تقديم مدح و ثنا و اظهار چاكرى به آستان فرشته پاسبانش نشاط خود را تازه تر مى سازيم و از خداوند متعال براى همه شيعيان و دوستان آن حضرت در تعظيم شعائر مذهبى و عمل به وظايف دينى توفيق مسئلت مى نمائيم.

«عجل الله تعالى فرجه وسهّل مخرجه وجعلنا من أنصاره وأعوانه».

مصلحى كه جهان در انتظار او است61

طبق مدارك قطعى و احاديث متواتر، هنگامى كه دنيا گرفتار سخت ترين اضطرابات شود و آتش ظلم و بيدادگرى در همه جا شعلهور گردد، امنيت و برادرى از ميان نوع بشر رخت بربندد و زمامداران كشورها از اداره امور و مبارزه با فساد عاجز شوند، جنگ و خونريزى و اختلاف، نسل بشر را تهديد به انقراض كند. اختراعات مهيب و سلاح هاى مرگبار، به حد اعلا ترقى نمايد و صفات عالى انسان از جوامع بشرى رخت بر بسته و مفاسد اخلاقى و اجتماعى جاى آن را بگيرد. ملل ضعيف و افراد ستمديده، از توسل به مجامع و مجالسى كه به نام حفظ حقوق ضعفاء و رعايت ملل كوچك تشكيل داده مى شود نتيجه نگيرند و خلاصه انواع جنايات و فحشاء و منكرات رايج گردد در اين موقع يك مصلح بزرگ الهى كه بشارت ظهور او با تمام مشخصات و خصوصيات داده شده قيام مى كند و دست به يك اصلاح عمومى در تمام عالم مى زند و به تمام اين بدبختى ها خاتمه مى دهد.

او از دردمان پيامبر اسلام و از نسل على و فاطمه زهرا 8 خواهد بود به مقتضاى حديث معروف «يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً»62 كه در باره او از طرق بيشمارى روايت شده است. اين مصلح عالى مقام، جهان را در لواى يك حكومت حق و عدالت در خواهد آورد و نور اسلام را در همه شهرهاى بزرگ و كوچك و قراء و قصبات روشن گرداند. در همه جا احكام آسمانى قرآن اجرا شود، مقررات و قوانين الهى (كه از اغراض و منافع شخصى منزه است) بر همه حكومت كند و همه سازمانها در راه رفاه و آسايش خلق و عمران و آبادى بكوشند و تكامل علمى و اخلاقى بشر با بهترين برنامه شروع شود و بالاخره از فرط بهبود و ترقى سطح زندگى، فقيرى در تمام دنيا باقى نماند.

اين مطالب يك به يك مورد روايات مسلّم از طرق عامه و خاصه بوده كه تفصيل آن را در كتاب «منتخب الاثر» بيان كرده ايم.

ضمناً مراجعه به اين روايات ما را به اين پيش گوئى عجيب و اعجاز آميز كه پيشوايان مذهب در چند قرن پيش فرموده اند آشنا مى سازد و با حيرت مشاهده مى شود كه آنچه امروز به ظهور مى پيوندد، چه در تكامل صنعت و چه در انحطاط اخلاق، در اخبار آنان به عنوان علائم ظهور آمده است.

از جمله در قرآن كريم در آيات سوره توبه، سوره صف، و آيه 105 سوره انبياء و آيه 55 سوره نور وعده فرموده كه دين اسلام عالم گير خواهد شد و اين وعده را ظهور اين بزرگوار تحقّق خواهد بخشيد.

و در اخبار مسلّم قطعى شيعه و سنّى بشارت اين عيد بزرگ را پيامبر اسلام داده و فرموده است كه روزها تمام نشود و دنيا به انتها نرسد تا مهدى موعود ظهور نمايد و اگر بيش از يك روز از عمر عالم باقى نماند خداوند آن روز را به قدرى طولانى خواهد كرد كه اين مصلح بزرگ بيايد و جهان را از عدالت و فضيلت پر كند همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد، اوصاف، كمالات، سجاياى اين بزرگوار و برنامه دعوت و تشكيل حكومت او، در اخبار بيشمارى وارد است همانطور كه مشخصات او از ولادت و خصوصيات رفتارش در بين مردم و طول عمر او، علّت غيبت و وظايف مردم در زمان غيبت او نيز در اخبار آمده و موضوع بحث كتب فوق العاده زيادى از محققين و متتبّعين از هزار سال پيش به اين طرف قرار گرفته است. و اين مباحث به قدرى توسعه يافته است كه براى هيچ متتبّعى احاطه بر آنها امكان پذير نيست.

نويسنده در كتاب «منتخب الاثر» در باره مسائل فوق بر روايات بسيار دست يافته و با آنكه در مقام استقصاء نبوده اين موفقيت حاصل شده كه تواتر روايات اغلب موضوعات و عناوينى را كه اشاره شده اثبات نموده است كه خوانندگان گرامى مى توانند با مراجعه به كتاب مذكور آن را بررسى فرمايند.

مقصود اين است بر هر كس كه در كتابها و جوامع حديث شيعه و سنّى تتبع نمايد معلوم مى شود كه كثرت احاديث راجع به حضرت ولى عصر ـ أرواحنا فداه ـ به حدى است كه در كمتر موضوعى از مباحث دينى تا اين حد روايت وارد شده است و به طور مسلّم ايمان و اعتقاد به ظهور حضرتش از ايمان به رسالت پيغمبر اسلام غير قابل تفكيك است.

حتى محدّثين بزرگ ـ از عامّه و خاصّه ـ قبل از ولادت آن حضرت اخبار مربوط به او را در كتب خود نقل نموده اند بطورى كه جاى هيچ اشتباهى براى مسلمانان باقى نمانده است.

تحولات جهان، شرايط زندگى بشر و تكامل مادّيات، تحقق اين بشارت بزرگ را حتى به كسانى كه مسائل را از نظر علل و اسباب ظاهرى مطالعه مى كنند نويد مى دهد و ثابت مى كند كه بالاخره بايد مردم جهان به يك حكومت الهى پناهنده شوند.

بشرى كه به اين همه قواى طبيعت دست يافته است و مدعى است در ظرف مدتى كمتر از يك ساعت مى تواند موجودى در روى كره زمين زنده باقى نگذارد با توجه به اينكه از معنويّات و اخلاق روى گردانده و در راه ارضاى شهوات خود از هيچ كوششى فروگذار نمى كند و براى دست يافتن به مقاصد جاه طلبانه و سيطره بر ديگران به هر وسيله اى دست مى زند، آيا آرام مى نشيند و از جنگ پرهيز مى كند؟!

آيا همين علل و موجبات سبب نمى شود كه بشر پس از يك سلسله انقلابات جهانى آنگاه كه از كوششها و تلاشهايش جز محو مدنيّت و اخلاق ثمرى نديد، براى قبول يك حكومت عادل روحانى كه بر اساس ايمان به خدا و روز معاد تشكيل شود آغوش خود را بگشايد.

ما و هر مسلمانى در انتظار چنين روزى براى بشر هستيم، و آينده را براى همه روشن و درخشان مى بينيم و با روحى سرشار از نشاط و اميد به وظائف خود مى پردازيم و جشن ميلاد اين آخرين نجات دهنده بشر را به جامعه بشر مخصوصاً به كسانى كه از ظلمت مادّيات و از ظلم ستمگران، و از ظلمات فساد و تباهى به جان آمده اند تبريك مى گوئيم.

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه واجعلنا من أنصاره وأعوانه

جامعه جهانى اسلامى63

بر حسب عقيده عموم مسلمين و صريح آيات كريمه قرآن مجيد و احاديث شريفه، دعوت و رسالت حضرت خاتم الانبياء محمد 6 يك دعوت خصوصى و رسالت منطقه اى و اقليمى كه هدف آن فقط اصلاح يك مجتمع و هدايت يك قوم و ملت و رهبرى حكومت يك ناحيه باشد نبوده است و قوانين اسلام و احكام قرآن، نظام يك جامعه و برنامه مردم يك كشور و وطن و يك نژاد نيست.

دعوت همگانى

بلكه دعوت اسلامى دعوت جهانى64 و تشريعات آن براى همه و هدايت جميع زن و مرد، غنى و فقير، سياه و سفيد، شهرى و دهاتى و كليه طبقات و اصناف است.

پيامبر اسلام رحمت خدا براى جهانيان و مبعوث به عالميان بود، و رسالتش آزاد ساختن همه انسانها از يوغ عادات زشت، و استثمار و استعباد، و دعوت به توحيد، مكارم اخلاق و احترام به حقوق و شرف انسانيّت مى باشد.

دعوت به يكتا پرستى و راهنمائى عموم به بهترين روش عالى انسانى كه منتهى به اتحاد و برداشتن فاصله ها و رفع تبعيضات گوناگون مى شود و كوشش براى تأسيس يك جامعه جهانى و تشكيل مدينه فاضله واقعى از مختصات اسلام است.

ريشه تمام اختلافات، شرك و انصراف از خداى يگانه و پرستش غير خدا است.

تشكيل حكومتها با سيستم هاى مختلف و برنامه هاى متضاد و قوانين متخالف، همه ناشى از عدم درك معناى توحيد، محدوديّت وضع تربيت و ديدگاه بصيرت افراد است، توجه به فلسفه رسالت جهانى اسلام و عقيده توحيد، ديدگاه بصيرت را وسيع مى سازد كه همه نقاط و همه انسانها را از پشت پرده هاى ضخيم مرزها، زبانها و نژادها ببينيم و اطمينان داشته باشيم كه در سايه تعاليم عالى اسلام يك جامعه جهانى تأسيس گردد.

توحيد حقيقى

يكى از اركان مهم دعوت اسلام كه فلسفه نُبوات هم مبتنى بر آن است اين است كه مصدر تشريع و به وجود آمدن نظامها و قوانين، فقط خداوند متعال است و جعل احكام و تشريع شرايع، مختص به ذات بى زوال عالم و حكيم بالذّات او است و فقط مردم بايد در برابر احكام خدا خاضع و تسليم باشند و خضوع در برابر احكام ديگران و تسليم نظامات غير اسلامى شدن، نشانه انحراف از راه اسلام و توجه به شرك و عدم اهتداء به حقيقت توحيد است65.

خضوع در برابر احكام خدا خضوع براى خدا و پرستش خدا است و خضوع در برابر نظامهائى كه مصدر آن خدا نيست پرستش غير خدا و قبول استعباد است.

هر كس براى خودش حق قانون گذارى و جعل احكام قائل باشد خود را شريك در افعل مخصوص به خدا دانسته است و هر بشرى كه براى بشر ديگر به چنين حقى اعتراف كند حق مقام اُلوهيت و خدائى را براى او اعتراف نموده و بندگى خود را نسبت به او پذيرفته است.

حكومت الهى

اسلام مى خواهد حاكم بر مردم، خدا و احكام خدا باشد و با تمام مظاهر شرك كه در آن روزگار در ايران و روم و نقاط ديگر به صورتهاى متعدد و با اسم احترام از زمامداران انجام مى شد مبارزه كرد و اولياى اسلام مانند على 7 به مردم نشان دادند كه آن تشريفاتى كه در آن دورانهاى جاهليّت در دربارهاى روم و ايران مرسوم بود همه خلاف روح خدا پرستى بوده و تحقير مقام انسانيّت افراد است. و زمامدارى مثل على 7 كه تمام نواحى وجودش عظمت واقعى بشرى بود شخصاً به كارها رسيدگى مى كرد و براى فقرا آرد و نان و خرما مى برد و از اينكه مردم براى او تشريفات قائل شوند و به رسم دوران جاهليّت رفتار كنند بشدّت منع مى كرد، و با لباس كهنه و وصله زده در بين مردم آمد و شد داشت و خودش به بازار رفته و آنچه را لازم بود مى خريد به منزل مى آورد.

اين شدّت و اهتمام اولياى دين براى اين بود كه كسى خود را صاحب جامعه و حاكم بر تعيين سونوشت كسى نشناسد و همه در حكومت خدا و منطقه نفوذ احكام خدا وارد باشند و صاحب مملكت و رهبر همه، خدا باشد.

اعلاميه آزادى بشر

مفاد آيه شريفه: (ياأهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا ، وبينكم أن لا نعبد الاّ الله ، ولا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله)66، كه اعلان آزادى و حريّت تمام جز خدا صاحب اختيار، و مالك او نيست. نبايد يك نفر جامعه را مال خودش بداند بايد همگان وارد مملكت خدا شوند كه صاحب همه و صاحب اختيار همه است تا عدل، احسان، مساوات و برادرى جهانى همگانى گردد و تبعيض و جدائى مرتفع شود:

پيشرفت سريع

اين اصول بود كه موجب شد اسلام در مدت كمتر از يك قرن مانند برق پيشرفت كند و دلها را روشن نمايد و ملّت ايران و ملّت روم كه آن همه استعباد زمامداران را ديده بودند و آن تشريفات زايد و بى اساس و در واقع پرستشهاى جاهلانه از زمامداران آنها را خسته كرده و بشر پرستى آنها را در پست ترين دركات شقاوت انداخته بود از اين تعاليم بيدار شدند67، به حال آمدند و خود را شناختند. برادرى زمامداران اسلامى را با افراد ديگر، با سربازان و با جامعه مى ديدند، لذّت مى بردند، نفس راحت مى كشيدند، طعم آزادى را چنان چشيدند كه يك باره شيفته و دل باخته اسلام شدند. اگر خلافت از مسير خود تغيير نكرده بود، مخصوصاً حكومت امثال معاويه ها دوران اكاسره و قياصره68 و تشريفات آنها را تجديد نكرده بود در دنيا اثرى از بشر پرستى وجود نداشت.

پس اسلام با اين تعاليم، ناچار منتهى به يك حكومت عادلانه و جامعه جهانى انسانى خواهد شد براى اينكه رسالتش دعوت عموم و شامل تمام ابناء بشر از سياه و سفيد و تساوى همه در برابر احكام خدا است.

پرچم اسلام

دين حق همه را در زير يك پرچم كه فقط تعلق به خدا دارد و به هيچ كشور، حكومت، نژاد و شخصى منتسب نيست قرار مى دهد و جامعه انسانى را مانند يك جسد مى سازد كه «اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائره بالحمى والسهر = وقتى كه عضوى از آن به درد آيد سائر اعضا در تب و بيدارى با او هم كام شوند». اسم و رسم اين پرچم «اسلام» اين است كه همه كس و اهل هر قُطر مملكت بتوانند در زير آن گرد آيند و كسى نتواند آن را به خود يا به جامع خود منتسب سازد و در نتيجه عصيبت ايجاد گردد.

پرچم اسلام پرچمى است كه چنانچه از اسمش معلوم است ـ به اسلام و اسلام آورندگان هر كجا و در هر سرزمين باشند تعلق دارد و در سايه آن عصبيتهاى نژادى و وطنى و عصبيتهاى ديگر بايد از ميان برود، امّا پرچمهائى كه به نامهاى ديگر است رمز تفرق و اختصاص و عنوان جدائى و اختلاف اند.

تمام تشريعات اسلام شامل همه است. اين تشريعات و تعاليم اگر اجرا شود ملّتها را خود به خود به سوى جامعه جهانى مى برد و مليّتهاى مختلف را در مليّت تمام اسلامى هضم كرده و سعادت دو جهانى آنان را تأمين مى نمايند.

حكومت متّحد جهانى

پس اسلام آئين تمام مردم جهان و دين جامعه بشرى است اما نه آن جامعه جهانى كه (لاينس پالينك) و جمعى ديگر از متفكرين مى گويند و از حكومت متحد جهانى دم مى زنند و مجله (طرفداران حكومت متحد جهانى) افكار آنها را منتشر مى سازد. زيرا اگر آن حكومت فرضاً روزى در جهان تأسيس شود مثل اين سازمانهاى بين المللى كه بعد از جنگ اول و دوم جهانى تأسيس شد همانطور كه مخالفين آن مانند «استراوس» عقيده دارند براى بشر موجب زحمت و سلب آزادى، و وسيله تسلط اقويا بر ضعفا مى شود و به قول مخالفين حكومت متحد جهانى، وسيله گسترش يك ظلم مدرن در عالم خواهد شد چون اين حكومتى كه اينها عنوان كرده اند مبتنى بر ايمان به خدا و توحيد و عقايدى كه براى همه يك قدر مشترك معنوى باشد نيست و بر اساس ايمان واقعى افراد به حقوق و آزاديهاى ديگران به وجود نمى آيد آن حكومتى كه اين آقايان مى گويند اين است كه توسعه سلاحهاى مخرّب و اتمى كه تمدّن و نسل بشر را به خطر انداخته اگر يك جامعه جهانى و حكومت متحد نباشد سرانجام خواه و ناخواه موجب انقراض نسل بشر خواهد شد، پس بايد براى جلوگيرى از اين خطرات از هم اكنون ملل دنيا دست به كار تأسيس يك جامعه جهانى در تحت لواى قانونى بشوند.

اين حكومت نه بوجود خواهد آمد و نه اگر بوجود آيد ضامن اجرائى خواهد داشت و نه شهوات و غرائز آدمى را كه محرك او به جنگ و فتنه است مهار كرده و بطور صحيح راهنمائى مى نمايد و نه مى تواند يك برادرى ايمانى و انسانى در عالم بوجود آورد.

برادرى ايمانى

اما آنكه اسلام مى گويد هم ضامن اجرائى دارد و هم عقيده و ايمان از آن پشتيبانى مى كند و هم مردم را برادر مى سازد و هم غرائز و اميال آنها را راهنمائى مى نمايد.

چنانچه در صدر اسلام اين موضوع عملى شد و امروز هم با موانعى كه جلو آمده و مرزهائى كه ممالك اسلامى را از هم جدا ساخته مع ذلك صدها ميليون مسلمان جهان، خود را عضو يك جامعه دانسته و با هم احساس برادرى مى كنند، و مايلند در غم و شادى با هم شريك باشند.

امتياز جامعه جهانى اسلام بر هر جامعه ديگر ـ كوچك يا بزرگ ـ جوامع فعلى دنيا و جوامع قبل از اسلام به اين است كه محور تمام امور در اين جامعه، خدا و احكام خدا است و تعاليم اسلام براى اداره جامعه جهانى وافى و كافى است.

نقش ايمان

سنگر اساسى و هسته مركزى و حقيقى اين جامعه عقيده توحيد و ايمان به خداى يگانه است كه خالق رازق كل است و هر كس تقوا و پرهيزكاريش بيشتر باشد به او نزديك تر است. اين جامعه جهانى اسلام داراى يك محور حقيقى است كه به شخص خاص تعلق ندارد و همه به او تعلق دارند در حالى كه جامعه جهانى «لاينس پالينك» و رفقايش بر يك محور واقعى اتكاء ندارد و علت تمايل به آن ترس و وحشت از جنگهاى جهانگير و جهان سوز است.

اسلام با عقيده توحيد طرز تفكر مردم را عوض مى كند، و سطح افكار را بالا مى برد و ديدگاه بينش افراد را وسيع مى سازد كه بدون بين از جنگ، و وحشت از اسلحه هاى مخرّب، به هم نزديك شوند و با هم تفاهم نمايند.

ما يقين داريم روزى مى آيد كه اين حكومت جهانى اسلام، عالم را اداره كند و وحدت اديان، وحدت حكومتها، وحدت نظامها و قوانين عملى گردد و تا دنيا منتهى به چنين وحدتى نشود اسلام تمام رسالت خود را اداء نكرده است.

خوشبختانه طرفداران اصل اين وحدتها هر روز در ميان جامعه بشر بيشتر مى شود و چنانكه گفته شد فكر تشكيل حكومت و جامعه جهانى به ميان آمده و سازمانها و مجامع بين المللى به اسم وحدت و براى ايجاد رابطه بين كليه ملل جهان، تأسيس شده است كه هر چند اين مجامع و سازمانها اكثراً به منظور اغفال و فريب دادن مردم و اغراض سياسى باشد مع ذلك كاشف از اين است كه يك اتحاد عمومى و وحدت اجتماعى و دينى و سياسى، خواسته روح و فطرت بشر است و همين حركات مجازى مقدمه حركات واقعى و آمادگى حقيقى بشر براى آن حكومت جهانى اسلام است.

فراهم شدن زمينه وحدت

سابق بر اين كه فكر تشكيل جامعه جهانى كمتر مطرح مى شد و به تعاليم اسلام در اين زمينه كمتر توجه مى كردند، براى اين بود كه با وسايل ارتباط سابق، تشكيل جامعه جهانى را بسيار دشوار و بلكه نا ممكن مى شمردند; ولى امروز كه صنعت تلگراف; تلويزيون، راديو، هواپيما و وسايل ديگر، شهرها را همانطور كه در اخبار و احاديث رسيده به هم نزديك كرده و اهل عالم را مثل اهل يك محله و يك خانواده و فاميل قرار داده است، زمينه تشكيل يك حكومت جهانى در سايه تعاليم مترقّى و جامع اسلام را نيز فراهم كرده است و هر چه علم و صنعت جلو برود زمينه اجراى احكام عالى اسلام نيز آماده تر و بشارتهاى اولياى دين به وقوع نزديك تر مى شود. به تدريج موقعيّت ها و قدرتهاى محلّى و فردى در دنيا رو به ضعف گذارده و عموم ملل، بطور مستقيم يا غير مستقيم در تعيين سرنوشت دنيا دخالت مى نمايند69 و نظامات و قوانين منطقه اى از بين مى رود. و يگانه نظامى كه مى تواند جايگزين تمام اين نظامات شود و همه را بطور عادلانه اداره نمايد نظام اسلام است.

پس عالم خود به خود به سوى هدفهاى اسلام گام بر مى دارد و اين ختلاف نظامات، قوانين، سيستم هاى اجتماعى و سياسى را پشت سر مى گذارد و يك تفاهم عمومى اسلامى بوجود خواهد آمد و ظلم و ستم، و تجاوز و افراط و تفريط پايان خواهد يافت.

اسلام از آغاز، اين آينده درخشان را براى دنيا پيش بينى كرده و صريحاً در آيات و روايات وعده قطعى داده است و بشر را به انتظار چنين روز و عصر و زمانى كه همه در زير پرچم اسلام در آيند و اهل يك دين و ملت و حكومت شوند گذارده و به ظهور آن رهبر عالى قدرى كه جهان آينده را بايد اداره نمايد و عالم را پر از عدل و داد كند بشارت داده و او را به همگان معرفى نموده است.

آيات قرآن مجيد

در سوره هاى شريف توبه، آيه33 و فتح، آيه28 و صف، آيه29 خداوند متعال مى فرمايد: (هو الذي أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله) = «آن خدا كسى است كه خود را با هدايت و راهنمائى و دين حق (دين اسلام) فرستاد، تا آن دين را بر همه دينها غالب گردادن» دلالت اين آيات بر وعده غلبه دين اسلام بر تمام اديان واضح است.

در سوره انبياء، آيه105 مى فرمايد: (ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر انّ الارض يرثها عبادي الصالحون) اين آيه نيز دلالت دارد كه زمين از آن خدا است و آن را بندگان صالح او مالك خواهند شد.

در سوره نور، آيه55 مى فرمايد: (وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض ...) در اين دو آيه ضمن تأكيدات آشكار و روشن وعده داده شده اسلام با قوت و تمكين گرديده و ترس و بيم آنها مرتفع و به امنيّت مبدل شود.

در سوره قصص، آيه5 مى فرمايد: (ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين). اين آيه نيز از آياتى است كه بر حسب تفاسير و احاديث، ظهور حضرت ولى عصر ـ أرواح العالمين له الفدا ـ و زمامدارى جهانى آن حضرت را بشارت مى دهد70.

و از حضرت اميرالمؤمنين 7 در كتب بسيار معتبر و مآخذ معتمد مانند نهج البلاغه نقل شده كه فرمود: «لتعطفنّ الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها ـ وتلى عقيب ذلك ـ ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين71= دنيا بر ما (آل محمد) باز گردد و مهربانى نمايد مانند بازگشت شتر بد خو و گازگير به بچّه خويش و در پى آن خواند: «ونريد أن نمنّ ... يعنى مى خواهيم بر آنانكه در زمين ناتوان شمرده شده اند منّت نهاده و آنها را پيشوايان وارث برندگان قرار دهيم».

احاديث شريفه

احاديث و روايات بطور متواتر از طرق عامه و خاصه دلالت دارند بر اينكه دين اسلام عالم گير خواهد شد و خانه اى نماند مگر اينكه جزء منطقه نفوذ تعاليم اسلام واقع شود، و شهر و دهى نماند مگر اينكه صبح و شام در آن صداى اذان و شهادت به توحيد و رسالت بلند شود، در موقعى كه انقلابات و فتن و فساد و هرج و مرج و جنگهاى خانمان بر انداز و قحط و غلا و امراض، ملل را به ستوه آورده باشد، خداوند متعال مصلح واقعى جهان، حضرت مهدى آل محمد 9 را كه نهمين از فرزندان حسين و فرزند گرامى امام حسن عسكرى 7 است برانگيزد تا عالم را پر از عدل و داد كند پس از اينكه پر از ظلم و جور شده باشد، به واسطه ظهورش اضطرابات و انقلابات مرتفع، صلح و امنيّت عمومى برقرار، حكومت واحد جهانى تشكيل، و شرق و غرب جهان را خدا به دست آن حضرت، و براى او بگشايد.

اين روايات در مآخذ معتبر و مصادرى كه مورد اعتماد اهل سنّت و شيعه است موجود است و در كتابهائى كه در قرن اول و پيش از ولادت حضرت مهدى ـ عجل الله تعالى فرجه ـ تأليف ضبط است. كسانى كه اهل اطلاع هستند مى دانند كه در كمتر موضوعى مانند اين موضوع روايات و احاديث از حضرت رسول خدا 6 و ائمه طاهرين : و صحابه و تابعين وارد شده است72 كه در حقيقت، ايمان به ظهور آن مصلح عالم و نجات دهنده بشر، جزء لا ينفك ايمان به صدق پيغمبر اكرم 9 و تصديق به نبوت آن حضرت است; اين وعده الهى است كه تخلف ناپذير است (ان الله لا يخلف الميعاد)73 و با سنن الهى و نواميس هستى و سير تكاملى بشر موافق و به اسماء الله الحسنى مانند: «الحاكم» ، «العادل» ، «الظاهر» و «الغالب» مؤيد است.

(فلن تجد لسنّة الله تبديلاً ولن تجد لسنّة الله تحويلاً)74.



1 ـ سوره بقره، آيه3.

2 ـ سوره بقره، آيه 23 ـ 24.

3 ـ سوره اسراء، آيه88.

4 ـ المحاسن و المساوى، ج1، ص76.

5 ـ يكى از خبرهاى مسلّم پيغمبر اعظم 6 از غيب كه در كتابهائى كه دو سه قرن پيش از وقوع آن تأليف و منتشر شده، ضبط و ثبت گرديده خبر آن حضرت است از ظهور آتشى در سرزمين حجاز بطورى كه پرتو آن به شهرهاى دور، مانند بصرى شام برسد. پيغمبر اكرم 6 از اين واقعه خبر داد و جمعى از صحابه آن را روايت كرده اند و در كتابهائى كه در قرن سوّم تأليف و انتشار يافت ضبط گرديد مثل صحيح بخارى (متوفى256)، صحيح مسلم (متوفى261)، مسند احمد (متوفى241)، مسند حاكم (متوفى405)، و طبرانى (متوفى360) و اين آتش با نشانيهائى كه از پيامبر 6 روايت شده بود در شب سيم جمادى الاخر سال 654 در نزديكى شهر مدينه آشكار شد و از مسافت دور و چند روز راه ديده مى شد و مدّت پنجاه و دو روز باقى ماند و در 27 رجب آن سال پايان پذيرفت (يعنى نزديك چهار قرن بعد از مرگ بخارى و مسلم) كه شرح آن در كتب تواريخ مذكور است مانند: «السيرة النبويه» در حاشيه «السيرة الحلبيه» تأليف سيد احمد زينى، ج3، ص222، در «التذكره» قرطبى، ص250. «الاذاعه»، ص84. «الاشاعه»، ص37. «تاريخ الخلفاء»، ص309. و «صحيح مسلم»، ج8، ص180. «صحيح بخارى»، كتاب فتن، ج4، ص142. «وفاء الوفاء» تأليف سمهودى، ج1، فصل16، ص152 ـ 139. «الفتوحات الاسلامية»، ج2، ص62 ـ 67. «عمدة الاخبار فى تاريخ مدينة المختار»، ص125 ـ 127 و «فصل فى ظهور نار الحجار».

6 ـ اين مقاله در سالنامه معارف جعفرى سال 81 ـ 1380، ص60 ـ 73، چاپ شده است لازم به تذكر است كه قسمتى از اين مقاله و بعضى مقالات ديگر براى اينكه مطالب در اين مجموعه تكرار نگردد، حذف شد. مع ذلك چون اين مقالات بطور مستقل و در مناسبت هاى مختلف نگارش يافته و تصرف و حذف بيشتر باعث كوتاهى و نارسائى، بلكه تغيير اساس مقاله مى شد از حذف بعضى از مطالب مكرر خوددارى كرديم.

7 ـ مخفى نماند كه ملل ديگر و معتقدين به اديان معروف هم در اصل انتظار ظهور يك شخصيت روحانى براى اصلاح جهان و خاتمه دادن به ظلم و جنگ و فساد و خرابكارى و نجات ضعفاء و مظلومين، با مسلمانان همراه و متفقند و بشاراتى كه در كتابهاى آنها است منطبق به حضرت صاحب الزمان 7 مى شود كه بعضى از فضلاى معاصر آنها را استقصاء و استخراج نموده اند.

8 ـ سوره انفال، آيه39.

9 ـ سوره توبه، آيه33 و سوره فتح، آيه28.

10 ـ سوره توبه، آيه32.

11 ـ سوره صف، آيه8.

12 ـ سوره انفال، آيه7.

13 ـ سوره اسراء، آيه81.

14 ـ سوره انبياء، آيه105.

15 ـ سوره نور، آيه55.

16 ـ سوره غافر، آيه51.

17 ـ سوره غافر، آيه51.

18 ـ سوره مجادله، آيه21.

19 ـ سخنان چهار نفر ديگر از علماى معروف اهل سنّت را چون در يكى از فصلها و مقالات آينده نيز ذكر شده حذف كرديم به آن مقاله مراجعه شود.

20 ـ طبق رواياتى كه ابن حجر عسقلانى شافعى در «الاصابه»، ج1، ص395. از «فوائد كواكبى» روايت كرده، حكيم بن عياش نامبرده به سبب نفرين حضرت صادق 7 به وضع عجيبى هلاك شد.

21 ـ قسمتهائى از اين مقاله مانند اسامى صحابه و كتابهائى كه در اين باب، علماى اهل سنّت تأليف كرده اند و نام كسانى كه به تواتر اين روايات تصريح نموده اند، چون در فصل هاى آينده اين كتاب مذكور مى شود حذف گرديد.

22 ـ حديث متواتر، حديثى را گويند كه راويان و كسانى كه آن را نقل مى كنند جمعى باشند كه عادةً اتفاق و تبانى آنها بر كذب ممكن نباشد.

23 ـ چون اين خصائص در فصل «مشخصات و اوصاف مهدى 7» بيان شده براى اينكه تكرار نشود از اين مقاله حذف كرديم و خواننده عزيز را به فصل مذكور رجوع مى دهيم.

24 ـ منتخب الاثر، ص151.

25 ـ رجوع فرمائيد به كتاب پرتوى از عظمت حسين 7 تأليف مؤلف، ص349 تا 358.

26 ـ ابن شهر آشوب در «متشابه القرآن و مختلفه»، ج2، ص55، نيز اسامى جمعى از صحابه را كه از راويان اين حديث مى باشند ذكر كرده است.

27 ـ منتخب الاثر، تأليف نگارنده، ص12.

28 ـ الجامع الصغير، ج1، ط4، ص91.

29 ـ كنز العمال، ج1، ص338، ج6، ص201.

30 ـ كنز العمال، ج6، ص201، ح3483.

31 ـ عبقات الانوار، ص246، ج2، ج12.

32 ـ كشف الاستار، ص74.

33 ـ ينابيع الموده، ص5.

34 ـ ينابيع الموده، ص493.

35 ـ ينابيع الموده، ص258، 445 و كشف الاستار، ص74.

36 ـ ينابيع المودة، ص447. عبقات، ص237، ج2، ج12.

37 ـ كشف الاستار، ص74، خ1. و عبقات، ج2، ج12، ص240.

38 ـ ينابيع الموده، ص258 و 455.

39 ـ مقتل الحسين، ج1، ص94، و ينابيع الموده، ص258و 492.

40 ـ عبقات، ص238، ج2، ج12. و ينابيع المودة، ص494.

41 ـ مقتل الحسين خوارزمى، ج1، ص95. و ينابيع الموده، ص486 ـ فرائد السمطين، ج2.

42 ـ مقتل الحسين، ج1، ص94، فصل6.

43 ـ عبقات، ج2، ج12، ص253 و 254. كشف الاستار، ص27 ـ 29 نسخه خطى اربعين، حديث4.

44 ـ از حسن موافقات كه دليل بر امكان حصول تفاهم بيشتر بين شيعه و اهل سنّت است اين است كه اسامى ائمه اثنى عشر : در كتيبه هاى مسجد مقدس پيغمبر 6 در مدينه طيبه در قسمتى كه در زمان ملك سعود بن عبدالعزيز و فيصل تجديد بنا شده ثبت گرديده است و بر حسب آنچه كه زمانى در يكى از كتب تاريخى معتبر ديده ام، سابق بر اين هم اين اسامى طيبه در كتيبه هاى مسجد ثبت بوده با اين تفاوت كه در كتيبه هائى كه قبل از اين تعمير و تجديد بوده، اسامى ائمه متصل به هم بوده و در كتيبه هاى فعلى به تفريق و در بين اسامى صحابه و ائمه اربعه نوشته شده و نام حضرت مهدى 7 به اين عبارت «محمد المهدى رضى الله عنه» رو به روى كسى است كه از باب مجيدى به صحن مقدس اول مشرف مى شود، در وسط قرار گرفته است.

45 ـ اينكه آن جناب از فرزندان حسن و حسين 8 است براى اين است كه مادر مُكرمه حضرت امام محمد باقر، فاطمه بنت امام حسن مجتبى 7 است، پس حضرت باقر و امامان بعد از ايشان تا حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ همه از نسل حسن و حسين 8 مى باشند.

46 ـ اين مقاله در شماره9، سال2، مجله «نشريه مسجد اعظم»، ص22 ـ 31 چاپ شده است.

47 ـ عالم متتبع سيد هاشم بحرانى كتابى به نام «المحجة فيما نزل في القائم الحجة» نگاشته كه در آن بيش از صد آيه از آيات مفسّر به آن حضرت را جمع آورى كرده است.

48 ـ ينابيع الموده، ص426 و تفسير غرائب القرآن نيشابورى.

49 ـ تفسير فخر و السراج المنير شربينى و البيان، ص109 و نور الابصار، ص153، ب2.

50 ـ ينابيع الموده، ص425.

51 ـ غرائب القرآن و تفسير كبير.

52 ـ شرح ابن الحديد، ج4، ص336.

53 ـ اسعاف الراغبين، ب2، ص141 ـ نور الابصار، ب2، ص153 ـ ينابيع المودة، ص153 ـ البيان، ص109.

54 ـ ظاهراً اوس است كه نام چند تن از صحابه بوده اوس بن حذيفه، اوس بن ابى اوس ثقفى يا اوس بن اوس ثقفى، اوس بن عوف ثقفى ولى در بدايع الزهور راجع به نزول عيسى و اقتداى او به حضرت مهدى 8 اخراج حديث به اين لفظ كرده: قال اويس الثقفى: سمعت رسول الله 6.

55 ـ در يكى از فصلهاى اين كتاب اين مشخصات و علائم بطور جامع تر از مآخذ شيعه و اهل سنّت نوشته و آنچه در اينجا نوشته مى شود فقط قسمتى از علائم آن حضرت است كه در كتب اهل سنت بيان شده است.

56 ـ كتاب ارشاد المستهدى در حلب طبع شده، يك نسخه آن را يكى از علماى حلب به نام شيخ عبدالمتعالى سرمينى براى نويسنده اهداء كرده است.

57 ـ اين مقاله در مجله مكتب انبياء (دين در عصر دانش) شماره2، ص16 ـ 23 چاپ شده است.

58 ـ سوره انبياء، آيه105.

59 ـ راج به فتن و حوادثى كه در آخرالزمان اتفاق مى افتد، محدثين بزرگ شيعه و سنى روايات كثيرى در كتبى كه از تاريخ تأليف بعضى از آنها يكهزار سال بيشتر گذشته و در دسترس ما است نقل كرده اند كه در حقيقت بايد اين روايات را در رديف معجزات حتمى و اخبار غيبى قرار دهد. هر كسى تفصيل آنها را بخواهد، بايد به آن كتابها مراجعه كند كه از جمله، بى حجابى زنان، برهنه ظاهر شدن آنها، تسلط آنها بر مردها، طرف مشورت شدن آنها و مشاركت آنها با مردها در كارهاى مردانه، مداخله آنها در اداره امور كشور، رواج و علنى شدن «مى خوارى» و «مى فروشى»، ربا، زنا، قمار، استخفاف به نماز، ساختن آسمان خراشها و كاخهاى بلند، به كار گماردن نا اهلان، تجاهر به معاصى، صرف اموال در راه هاى باطل (مثل پولهائى كه در شب نشينى ها و كاباره ها در شب ژانويه يا شب هاى ديگر رسم شده خرج مى كنند) و ستايش و تشويق از زنان بى عفت و بد كاره و خواننده و نوازنده، پيش افتادن كسانى كه زنان را به فساد ترغيب مى كنند، تعطيل شدن احكام الهى، و حدود و قوانين شرعى، حكم بر خلاف حكم خدا دادن، زيادى طلاق، منع از امر به معروف، تزيين مردها به طلا مثل انگشتر طلا، كثرت اولاد زنا و از جمله اين علامات مركزيّت علمى شهر مذهبى قم و حجت شدن آن بر ساير بلاد و انتشار علوم دينى از اين شهر، به ساير شهرستانها است.

60 ـ سوره آل عمران، آيه64.

61 ـ اين مقاله در شماره 3 مجله مكتب اسلام (ص6 ـ 10) چاپ شده است.

62 ـ ترجمع و آدرس اين حديث قبلاً گذشت.

63 ـ اين مقاله در نشريه كتابخانه مسجد اعظم، سال2، شماره11، (صفحات9 ـ 15 و56 و57) چاپ شده است.

64 ـ رجوع شود به قرآن كريم آيات متعددى مانند: (وما أرسلناك الاّ رحمة للعالمين) و (ان هو الاّ ذكر للعالمين) و (قل ياأيها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً) و (ومن يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه) كه به رسالت عامه آن حضرت دلالت و صراحت دارند.

65 ـ يكى از متفكرين بزرگ معاصر در يكى از كتابهايش بعد از ذكر آيات چندى از قرآن مجيد نتيجه گرفته كه دين عبارت است از قانون و حدود و شرع، و طريقه و نظام فكرى و عملى.

پس اگر انسان در پيروى از قانون و حدود، استناد به خدا داشته باشد در دين خدا است و اگر استناد به شخص و زمامدارى داشته باشد در دين آن زمامدار است و اگر استناد به رئيس قبيله يا رأى عموم داشته باشد ناچار در دين آنها است.

66 ـ سوره آل عمران، آيه64.

67 ـ به نظر ما ضرر و فساد بشر پرستى از سنگ پرستى بيشتر است. زيرا بشر در اثر تعظيم، خضوع، تملّق و چاپلوسى ديگران به خود مغرور مى شود و خود كام و ديكتاتور و متكبر مى شود بطورى كه از انتقاد و راهنمائى ديگران به خشم مى آيد و اظهار فرعونيّت مى كند، و از اينكه مردم او را بپرستند و در برابر او تواضع نمايند لذّت مى برد. امّا سنگ پرستى ديگر اين مفاسد را ندارد، متأسفانه بشر پرستى هنوز در دنيا حتى دنياهاى به اصطلاح متمدن به صورتهاى تازه و كهنه باقى است.

68 ـ كسرى و قيصرها.

69 ـ فيلسوف آمريكائى «ويليام لوكا اريسون» مى گويد: ما به مملكت واحد و قانون واحد و قاضى واحد و حاكم واحد براى بشر اعتراف مى كنيم; تمام شهرهاى دنى شهر ما، و هر يك از جامعه بشر ابناى شهر و ابناى وطن ما هستند; ما زمين شهرهاى خود را دوست مى داريم به مقدارى كه شهرهاى ديگر را دوست مى داريم (البته حكم اينكه امريكائيها در اين ادعا صادقند يا كاذب با مردم دنيا است).

«دانتى» اديب شهير ايتاليائى مى گويد: واجب است كه تمام زمين و جماعاتى كه در آن زيست دارند به فرمان يك امير باشند كه آنچه را مورد حاجت است مالك باشد تا جنگ واقع نشود و صلح و آشتى برقرار شود.

«فولتير» فرانسوى مى گويد: هيچ كس براى شهرهاى خودش عظمت آرزو نكرد مگر آنكه آرزومند بدبختى و نيستى ديگران شد.

متفكرين ديگر از قبيل صموئيل جنسون نيز از اينگونه نظرات كه حاكى از ميل آنها به تشكيل يك جامعه جهانى است دارند.

70 ـ ترجمه 3 آيه فوق قبلاً گذشت.

71 ـ نهج البلاغه، حكمت209.

72 ـ رجوع شود به شماره نهم نشريه مقاله نگارنده (اين مقاله نيز در اين كتاب نقل شده است).

73 ـ هرگز خداوند نقض وعده نمى كند. (سوره آل عمران، آيه9).

74 ـ و طريقه خدا هرگز مبدل نخواهد شد و طريقه حق هرگز تغيير نمى پذيرد. (سوره فاطر، آيه43).