عقيده نجات بخش

(الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت وفرعها في السماء تؤتى اُكلها كل حين باذن ربها ويضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون)1= «(اى رسول ما) آيا نديدى كه چگونه خدا كلمه پاكيزه را به درخت زيبائى مَثَل زده كه اصل ريشه آن ثابت و شاخه آن به آسمان كشيده شده است و به اذن خدا همه وقت ميوه هاى خوبى مى دهد. خدا اين چنين مثالهاى واضح و روشن براى ياآورى مردم مى زند».

مقدّمه:

بدون ترديد عقيده به ظهور «مهدى» 7 يك عقيده كاملاً اسلامى است كه ريشه هاى ثابت آن در كتاب و سنت بطور صحيح و متواتر قرار دارد، و در اينكه نمى توان آن را از دعوت اسلامى جدا ساخت، هيچگونه شك و ترديدى نيست.

آياتى از «قرآن مجيد» و حجم هنگفتى از احاديث و اخبار، چنان اين اعتقاد را تحكيم و استوار نموده اند كه حتى انكار آن (مانند انكار اصل رسالت و نبوت) در بعضى از روايات، كفر شمرده شده است.

اگر ما از اين قرن خودمان كه قرن چهارده هجرى است، تا عصر مقدّس رسالت را بررسى كنيم، مى بينيم كه اصل ظهور «مهدى» 7 در تمام اين چهارده قرن، در بين صحابه و تابعين و علماء و محدثين و ادباء و شعراء و خلفاء، همواره يك موضوع ثابت و غير قابل انكار بوده است و شخصيتهاى سرشناس علمى و ادبى و سياسى، به آن مؤمن و معتقد بوده اند.

اگر چه از كتابهائى مثل كتاب «منتخب الاثر» كثرت اين اخبار و احاديث از طرق شيعه و اهل سنت معلوم مى شود. هم اكنون كتابى جامع تر كه از حيث مصادر و مآخذ و مدارك، و مطالب علمى و تحقيقى، شايد دو چندان يا بيشتر نسبت به كتاب مذكور شود، در دست تأليف است كه حيات «امام» 7 و مشخصات آن حضرت را از جهات مختلف روشن مى سازد، اما با قطع نظر از تتبّعات گسترده مى توان گفت كه براى مردمى كه كم و بيش، اهل اطلاع و تحقيق و مراجعه به كتابهاى اسلامى در رشته هاى حديث و تفسير و تاريخ و كلام و مذهب مى باشند، دو نقطه حسّاس در اين مسأله واضح و مسلّم است:

نخست اينكه: مسأله ظهور «حضرت مهدى» 7 يك مسأله اسلامى خالص است كه مسلمانان آن را از زبان «پيغمبر اكرم» 9 شنيده و از آن حضرت فرا گرفتند و مانند هو موضوع بديهى اسلامى ديگرى نياز به اثبات ندارد.

و ديگر اينكه: تعيين او در فرزند منحصر بفرد «حضرت امام حسن عسكرى 7 نيز عقيده اى است كه از اهل بيت رسالت، قبل از ولادت «حضرت مهدى» 7 يعنى قبل از سال 255 هجرى و قبل از ولادت پدر بزرگوارش گرفته شده است، و «اهل بيت» : هم اخبار خود را مستند به «رسول خدا» 9 داشته اند. علاوه بر احاديثى كه از طرق اهل سُنّت نيز در اين باب رسيده است2.

و احتمال اينكه اين اخبار و احاديث پس از ولادت حضرت، يا در زمان غيبت صغرى يا كبرى منابع حديثى و متون شيعه وارد شده باشد، بطور قطع، غير عقلائى و مردود است.

زيرا كتابهائى كه اين احاديث در آنها ضبط است، كسانى آنها را تأليف كرده اند كه احتمال اين كه كلمه اى جعل نمايند، در حق آنها داده نمى شود و به وثاقت و صدق امانت، معروف و مشهورند.

اين افراد، هر يك اين احاديث را از شيوخ خود و از كتب حديثى ديگرى كه قبل از ولادت پدر «حضرت مهدى» 7 نوشته شده، و يا از واسطه هاى صد در صد مورد اعتماد، از مشايخ روات معاصر ائمه : و عصر تابعين و صحابه، روايت نموده اند.

هر كس به اين احاديث رجوع كند براى او جاى شك و شبهه اى باقى نمى ماند كه عقيده به اينكه «حضرت مهدى» 7 فرزند حضرت امام حسن عسكرى 7 است، عقيده پيامبر گرامى اسلام، على 7 ، فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و امام حسن و امام حسين تا امام هادى : بوده است.

پاره اى از افراد مى گويند: از جنبه عقيده و استناد اين فكر، به رسالت اسلام مناقشه اى نداريم، اما مى توانيم آن را در سطح ديگرى مورد بحث قرار داده و بگوئيم بسيار خوب ما هم قبول داريم كه در صدها حديث و روايت موضوع مهدى مطرح است و جاى شك نيست كه اين احاديث بطور تواتر از «حضرت پيغمبر» 9 و امير المؤمنين و ساير ائمه : صادر شده است و همه به آن اعتقاد داريم و اميدواريم اگر عصر ظهور را به فضل خدا درك كرديم در صف پيروان آن حضرت قرار داشته باشيم; ولى سخن و بررسى به اينجا تمام نمى شود، ما مى خواهيم بپرسيم كه، اين عقيده اسلامى به ظهور مهدى 7 و حكومت جهانى او و اصلاحاتى كه به دست او انجام خواهد گرفت، براى وضع فعلى ما و بر اعمال ما چه تأثيرى دارد؟

مى خواهيم بدانيم از اين عقيده كه سنّى و شيعه به آن اتفاق دارند، براى اصلاح امور اجتماعى و سياسى، و علاج اين همه مشكلات كه با آن رو برو هستيم يا رو برو خواهيم شد، چه بهره اى مى توانيم بگيريم؟

عقيده به خدا، اعتقاد به روز قيامت و حساب و جزا، عقيده به نبوّت و امامت، همه با عمل ما ارتباط دارد و جهت زندگى ما و كار و كوشش ما را معين مى نمايد، اما اين عقيده از كدام نقش عملى برخوردار است، و در برابر قدرت زور و زر، و دروغ و فريب، و اين دستگاه هاى استعمار و استثمار و استضعاف، چه نقشى را (مثبت يامنفى) ايفا مى كند؟ و ما را چگونه و به چه سلاحى مجهّز مى سازد؟

ما نمى توانيم در دنياى امروز كه كاروان مدنيّت، با شتاب به سوى ترقّى پيش مى رود، فقط از چنين عقيده اى كه چهارده قرن است افكار را به خود مشغول داشته و رهبران اسلامم آن را تبليغ كرده اند، به جشن و چراغانى نيمه شعبان خود را قانع كنيم و از اين فكر مسؤوليت و تعهدى را درك ننمائيم; كه اين برداشت با روال عمومى اصول مسلّم «اسلام» و احكام قرآن و عقايد دينى ما كه همه آنها سازندگى دارند، سازگار نيست.

اسلام دين و مكتب مبارزه، كوشش، انقلاب، اصلاحات و آئين علم و ترقّى است، اين عقيده هم بايد مردم را در اين جهت تشويق نمايد.

ما مى دانيم و تفسير سوء نمى كنيم، و نمى گوئيم عقيده به ظهور مصلح آخر الزمان، اثر سلبى و منفى دارد، مردم را از كار و مبارزه و اقدام و قيام و اعتراض باز مى دارد و سكون، سكوت، خفقان، سستى، گوشه گيرى، انزوا و بى مسؤوليتى را شعار مؤمنين قرار مى دهد; نه ما چنين نمى گوئيم، امّا مى گوئيم: با اينكه احكام اسلام در هيچ عصر و زمان تعطيل نمى شود و كسانى كه موضوع آن باشند، از آن معاف نخواهند بود، از اين عقيده از جنبه كمك به اجراى احكام و نظامات اسلام، چگونه بايد استفاده كرد و چگونه برداشتى داشته باشيم؟

اين سؤالى است كه مى شود و اگر بسيارى از افراد، آن را به زبان نياورند، چه بسا كه در ذهنشان باشد.

به يارى خدا در اين رساله به اين پرسش پاسخ مى دهيم و رابطه ايمان و عقيده به ظهور مهدى 7 را باكيفيات ذهنى و فكرى، با وحدت جامعه و حكومت جهانى، با مساوات اسلامى، با عدالت اجتماعى و زمامدارى و با عدل و قسط، بررسى مى كنيم، تا معلوم شود كه اين اعتقاد، در زندگى و مواقف حساس آن و در مبارزات و مجاهدات و تعيين جهت حركت جامعه، چه نقش بزرگ و سازنده اى را ايفا مى نمايد.

تا روشن شود كه اين عقيده، علاوه بر اينكه ايمان به يك واقعيّت است، يعنى ايمان به وجود امام دوازدهم، فرزند حضرت امام حسن عسكرى 8 است; و علاوه بر آنكه از فروغ ايمان به نبوت مى باشد كه لازمه آن ايمان به هر چيزى است كه پيغمبر 9 از آن خبر داده است در طرز فكر و انديشه ما، و در چگونگى برداشت ما از مطالب و مسائل حياتى و در روابط اجتماعى و سليقه و روش اخلاقى و سياسى ما نيز مؤثر است.

ولا حولا ولا قوة الا بالله العلي العظيم

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى 7

با

چگونگى هاى ذهنى و فكرى

افكار و آراء و عقائد، در تعيين جهت سير انسان و مشخص كردن هدف و مقصود او، نقش مؤثرى را ايفا مى كند و هر چه عقايد و آراء صحيح تر و با واقعيات موافق تر و از خرافات منزّه تر باشد هدف و مقصد شخص، انسانى تر و اعمال و حركاتش پاك تر و ارزنده تر خواهد بود.

اسلام كه بزرگترين انقلابات تاريخ را به وجود آورد، انقلاب را از فكر و انديشه آغاز كرد و در درجه نخست، عقايد و افكار را زير چتر هدايت خود گرفت و كار خود را از انقلاب اعتقادى و تهذيب افكار و پرورش انديشه ها آغاز نمود، تا به هدايت و تهذيب اعمال رسيد و در ثواب و پاداش و ارزش عمل نيز، وضع فكرى و رشد عقلى و نيّت عامل را ميزان قرار داد، و پاكى نيّت و اخلاص را در طاعت و عبادت شرط قبول آن قرار داد.

مبارزه با بت پرستى، مبارزه با بشر پرستى، مبارزه با عادات نكوهيده، اعلان اينكه معبودى جز خدا نيست (لا اله الا الله)، اعلان برابرى مردم، همه و همه از مسأله انقلاب فكرى سر چشمه مى گيرد و منبع آنها دريافتهاى فكرى صحيح است.

اسلام به مردم فهماند كه شما آزاديد، نبايد استعباد شويد، نبايد به بردگى غير در آئيد حتى لازم است كه ذهن عامه مردم را نسبت به اين روشن سازيم و بارهاى افكار وحشت زا و زنجيرهاى عقايد پليد را از دوش و گردن مردم برداريم.

انقلاب فكرى اسلام، كنار زدن و از بين بردن شرك و عقايد مشركانه و استقرار توحيد و عقايد توحيدى در افكار بود كه پرستش بتها را از افق اذهان مردم بر طرف ساخت و ظلمت آن را با نورانيّت توحيد و پرستش خدا از ميان برد.

عقيده توحيد، در تعالى فكر بشر و جهان بينى و ظهور ارزشهاى واقعى انسان، تأثيرى بى نظير داشته است.

عقيده توحيد، درجه نيّت انسان را تا آنجا بالا مى برد، و بينش و هدف بشر (كه گاه پست تر از مقصد يك حيوان و يك درنده وحشى مى گردد) را به حدّى مى رساند كه جز به رضاى خدا به چيز ديگرى قانع نمى گردد و جز به سوى او، به جهت ديگر متمايل نمى شود و به غير او دل نمى بندد.

عقيده به رسالت و نبوت نيز شخص را متعهد مى نمايد كه برنامه ها و وظايف دينى خويش را اجرا كند و در تكاليف و احكام الهى، فقط وجود مقدّس پيامبر را واسطه بين خدا و خلق بداند و تسليم رسالت او باشد، و در امور دنيا و آخرت، فقط از دينى كه آن حضرت آورده است الهام بگيرد و قوانين و برنامه هاى ديگر را از محيط زندگى خود طرد نموده، در همه چيز و هر امر، تابع و پيرو پيغمبر خدا 9 باشد.

عقيده به امامت نيز انسان را شيفته پيروى از افراد نمونه و كامل و ملهم از جانب حق و ملتزم به حكومت خدا و نظام خدا و تبعيت از شايسته ترين و صالح ترين افراد بشر مى سازد و او را از نظامات مستبد و استعبادگر و حكومتهائى كه بر اين اساس تأسيس شده اند، متنفر مى نمايد.

درك ابعاد مختلف امامت كه يك بُعد آن، ولايت بر امور خلق و زمامدارى از جانب خدا است، مردم را از ديكتاتور پرورى و خضوع در برابر مستبدان و قدرتمندان باز مى دارد. درك معناى امامت در اين بُعد در سطح هاى پائين تر نيز، پيروى از اصلح و اعدل ناس را ايجاب مى نمايد و در اذهان، زمامدارى بى تشريفات و ساده و بى فاصله از ديگران را محبوبيّت مى دهد. و حكومت متكبرانه و با تشريفات و چاپلوس و مداح پرور را مبغوض مى كند. و آن را تحميل و ننگ و عيب و عار و رسوائى جلوه مى دهد و نزديك شدن به چنين حكومت و يارى كردن و ستايش نمودن آن را، گناه معرفى مى نمايد.

عقيده به ظهور حضرت مهدى 7 و قيام انقلابى و حكومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت نيز، فكر و انديشه را وسيع و جهان انديش مى سازد، كه به دورترين نقاط جهان بنگرد و خير و رفاه مردم تمام مناطق گيتى را بخواهد و عالم را مملكت خدا بداند; كه عاقبت و پيروزى با پرهيزكاران و شايستگان است، كه خداى متعال در «قرآن» چنين بشارت داده است:

(ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون)3= «ما بعد از تورات، در زبور داود نوشتيم، كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد».

از اخبار استفاده مى شود كه در زمان ظهور آن حضرت، خردها و انديشه ها كامل مى گردد اين نه فقط در عصر ظهور است، بلكه در عصر غيبت نيز چنين است كه مؤمنان واقعى، روشنگرانه حقايق را درك مى نمايند و عالم و مسائل جهانى را با نگرش دوربين مطالعه مى كنند.

انقلاب فكرى يك مسأله مهمى است كه با ظهور امام انجام مى گيرد. اين انقلاب فكرى در آن زمانى انجام مى گيرد كه مكتبهاى مختلف، افكار انسانى را تاريك كرده و از نور اسلام، جز پرتوى در دلهاى خواص و آنانكه از بوته آزمايش الهى، سرفراز بيرون آمده اند، چيزى باقى نمانده است. در آن زمان كه مردم، طالب نور هدايت الهى بوده، از تيرگى ارواح و افكار خويش، گريزان، و از همه مكتبها، مأيوس و سرزده شده، و آنها را وافى و كافى به نظمى كه بشر بدان نيازمند است. نمى بينند، در چنين موقعيتى ناگهان بانگ ظهور آن حضرت بازگشت به اسلام را اعلان مى كند، و قلوب و اذهان و افكار، به جانب آن صداى نجات بخش متوجه مى گردد، و انقلاب آغاز شده و كشورهاى مختلف، يكى پس از ديگرى فتح مى شود، و مورد استقبال مردم زمين و قاره هاى مختلف قرار مى گيرد و مانند آغاز نهضت اسلام، پيش از فتح شهرها، دلهاى مردمان و به ويژه گروه ها و ملت هاى استضعاف شده را فتح مى نمايد.

وما ذلك على الله بعزيز

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى 7

با

وحدت جامعه و حكومت جهانى

اجتماعات دنيا همواره در تحول و تغيير است و اوضاع اجتماعى ملل دائماً عوض مى شود; روابط بين ملل، پيوسته در حال توسعه و گسترش است.

كوشش حكومتها براى بالا بردن سطح تجهيزات نظامى و دست يافتن به اسلحه هاى ويران كننده تر و خطرناك تر، هر روزه بيشتر مى شود، و ترس و وحشت از جنگ، ساكنان كره زمين را هر روز ناراحت تر مى نمايد.

هم اكنون طبق يك آمار، در هر دقيقه در دنيا هزار مليون دلار كه در هر ساعت معادل شصت هزار مليون دلار مى شود، مخارج تسليحاتى حكومتهاى جهان است4.

اگر اغراض شخصى، گروه بندى ها و منطقه سازى ها و سياستهاى خاص و اعمال نفوذ متنفذّين بزرگ، كه بشر را به اختلاف و تعصبّات ناروا وادشته اند، و حرص و جاه و استثمار طلبى و انديشه استكبار و استضعاف مى گذاشت و فطرت بشر راهنماى او مى شد; اكثريت مردم، اين گروه بندى هاى منطقه اى و اين هزينه هاى سرسام آور جنگى را محكوم مى كردند و خواهان آزادى از اين مليّت ها و وطنها مى شدند، و به سوى برادرى و برابرى گام بر مى داشتند و عضو يك خانواده و تابع يك جامعه مى شدند و شرق و غرب و آسيا و اروپا و آمريكا، با هم متحد شده و يك جامعه مشترك المنافع تشكيل مى داند.

كارشناسان اتمى دانشگاه «هاروارد» و انستيتوى تكنولوژى «ماساچوست» اعلام داشتند كه دنيا قبل از سال 2000 ميلادى، محكوم به يك جنگ اتمى است مگر آنكه كليّه كشورهاى جهان، از حاكميّت ملى خود چشم پوشيده و يك دولت جهانى تشكيل دهند. اما تشكيل چنين دولتى در حال حاضر امكان پذير به نظر نمى رسد.

اين مسأله در سمينار كارشناسان اتمى دانشگاه هاروارد، و انستيتوى تكنولوژى «ماساچوست» عنوان شده و مجله ماهانه «هاروارد» در شماره ماه نوامبر خود، گزارش آن را نقل كرده است5.

بنا بر اين از هر نظر كه روى جامعه مطالعه شود، اين حقيقت معلوم مى شود كه جامعه بايد توسعه و گسترش يابد، چنانكه گسترش يافته است. از زندگى و اجتماع خانواده به اجتماع قبيله و از اجتماع قبيله به اجتماع منطقه اى و كشورى و بالاخره به اينجا رسيده است كه وحدت جهانى جامعه را مطرح كرده است.

يك روز يك خانواده، تحت رياست يك فرد بود جلوتر كه آمد يك قبيله تحت سرپرستى يك رئيس اداره شده و امروز صدها مليون نفر در تحت يك حكومت و يك قانون اداره مى شوند. فاصله هاى فرهنگى متعدد به تدريج از بين مى روند و دنيا به سوى وحدتى اجتماعى حركت مى كند.

بطور يقين، هر كس سعادت يك ملت را فقط بخواهد و براى رفاه و ترقى و پيشرفت يك جامعه خاص تلاش كند، طبعاً بدبختى و بردگى و عقب ماندگى جامعه هاى ديگر را خواهد خواست، يا اگر خيلى شريف باشد، نسبت به ديگران بى تفاوت خواهد بود.

تعليمات اسلام، بشر را به سوى جامعه جهانى مى برد، و اصولاً پياده كردن تعاليم اسلام در جامعه هاى بزرگ تر، هدفهاى اين دين را عملى تر مى سازد.

اسلام قبل از آنكه دين جامعه هاى كوچك باشد، دين جامعه جهانى است، و قبل از آنكه دين يك خانواده باشد، دين جامعه هاى كوچك است و جامعه هاى كوچك را به سوى جامعه بزرگ حركت مى دهد. و اين امتيازات و اعتباراتى كه از آن، جامعه هاى گوناگون به وجود آمده است، در اسلام رسميّت ندارد. اسلام افراد بشر را معارض يكديگر و در برابر يكديگر قرار نمى دهد، و تضادها و برخوردها و مزاحمت هائى كه از اسم اين جامعه ها و رسمشان به وجود آمده است، همه بايد در جامعه جهانى اسلام كه فقط به خدا تعلق دارد، و هيچ رنگ و نژاد و خصوصيات وطنى در آن وارد نيست، و همه در آن مشترك مى باشند ادغام گردد; تا آنجا كه غير از مملكت خدا، كه منزه از هرگونه ستمى بر اهل مملكت خود مى باشد، كشور ديگرى وجود نداشته باشد «سبحان من لا يعتدي على أهل مملكته».

يكى از دانشمندان محقق مى گويد:

فكر گنجاندن بشريّت در وطن واحد، بدون توجه به جنس، رنگ، زبان و حدود جغرافيائى، هديه اى است كه اسلام آن را به مدنيّت بشر اهدا كرده است.

اين وحدت جهانى، يگانه عامل نابود گر كينه هاى دولت ها، و دشمنى و اختلافى است كه مدنيّت و آبادانى را به سوى نيستى و زوال كشانده است.

مسيحيّت اگر چه مانند اسلام، دين دولت است (از اين جهت كه دين بسيارى از امم و اقوام است) اما از جهت مساوات و برابرى بين ملل و اقوام و نشر انسانيّت بين آنها، اسلام دينى عام و همگانى است، و شكست مسيحيّت در اين ناحيه آشكار است.

مسيحى هاى سفيد پوست همواره تا به امروز با مسيحيان سياه پوست، با اينكه در يك منطقه زندگى مى كنند، دشمنى دارند.

در آمريكا نيز با اينكه باصطلاح مركز دموكراسى است ـ حال به همين گونه است، و سفيد پوست نمى تواند با سياه پوست در زير يك سقف زندگى كند و همواره مسيحيّان غرب اعتقاد دارند كه از مسيحى هاى شرق، بالاترند و به آنها اجازه نمى دهند كه در كنائس و معبدهاى مخصوص (معبدهاى مسيحيان غرب) با آنها به عبادت بپردازند!

كما اينكه آنان كه از طوائف پست هندى به مسيحيّت گرويده اند، مورد تحقير آنان كه از طوائف به اصطلاح عالى آنها بوده اند مى باشند و از اينجا معلوم مى شود كه مسيحيّت، امروز از تأليف و اتحاد جامعه انسانى عاجز است، در حالى كه اسلام توانسته است نظامى جهانى بر اساس برادرى همگانى بين غربى و شرقى، سفيد و سياه و آريائى، سامى و هندى و زنگى ايجاد كند و بين آنها مساوات را برقرار نمايد.

سياه پوست و كسى كه از طبقه پست باشد با سفيد پوست و طبقات به اصطلاح عاليه برابر است و مانند هر مسلمان ديگرى محترم مى باشد، و به مجرد اسلام آوردن با همه افراد، رابطه برادرى خواهد داشت و در هر مسجدى بخواهد، مى تواند خدا را عبادت كند، بلكه مى تواند دوش به دوش بزرگترين برادران مسلمان خود، از جهت مقام و موقعيت اجتماعى بايستد و با او بر سر يك سفره بنشيند.

اين هم پيوستگى و مساوات اسلامى، در هيچ جمعيّت و دين و نظامى در تمام عالم شناخته نشده است و غير از اسلام، هيچ مكتب و آئينى نمى تواند دموكراسى جهانى را به صورتى صحيح و با رعايت مساوات بين جميع بشر برقرار نمايد6.

ديگر جوامع و نظامات، اگر در ماهيتشان، اختصاص به يك منطقه يا يك نژاد، يا اهل يك زبان و يك كشور نباشد، حل اقل قابل اختصاص هستند.

مثلاً نظام دموكراسى، هم اكنون رنگ مملكتى و قاره اى پيدا كرده است، مثلاً مى گويند: دموكراسى فرانسوى، دموكراسى انگليس، دموكراسى آمريكائى وبا اينكه همه آنها دموكراسى است امّا مثلاً نظام دموكراسى انگليسى، با نظام دموكراسى سوئدى در برابر يكديگر قرار دارند و با هم رقابت اقتصادى سياسى مى كنند.

در جامعه و نظم كمونيسم نيز اين اختصاص و رنگ ملّى حفظ شده است. كمونيسم چين، كمونيسم شوروى، كمونيسم يوگوسلاوى، كمونيسم بلغار، كمونيسم مجار، و كمونيسم كوبا با يكديگر فرق داشته و هر كدام، اختصاص به منطقه اى دارند پس كمونيسم هم قابل اختصاص است و اين رژيمهاى كمونيستى در برابر هم و مقابل يكديگر قرار گرفته، و تضاد و اصطكاك منافع دارند.

پس ماهيّت رژيم دموكراسى و كمونيسم، جهانى بودن و يك جامعه بودن نيست، اما دين اسلام دينى جهانى است و هرگز جوامع و حكومتهاى متعدد اسلامى، امكان اختلاف ندارند.

نظام اسلامى سعودى، نظام اسلامى سورى، نظام مصرى و... با نظام جهانى اسلام قابل تعقّل و تصور نيست فقط يك شناسنامه است و آن هم شناسنامه مسلمانى و بس و براى غير مسلمان هم شناسنامه در حمايت نظام اسلامى.

اسلام و نظامش را نمى توان به اهل يك منطقه، اختصاص داد كه اهل آن منطقه، در برابر منطقه ديگر قرار گرفته و حكومت آنها در صدد استضعاف و استعمار حكومت مجاور بر آمده با مردم خويش، بيش از مسلمانان ديگر مناطق، برادرى نمايند.

امت اسلام، امت واحده است و همه بايد خدا را پرستش بنمايند، و تعدد جوامع و امم، و پرستش افراد و اله هائى غير خدا و اتخاذ معبودهاى متعدد موجب شرك بوده و باطل مى باشد.

در قرآن مجيد مى فرمايد:

(إنّ هذه اُمتكم امة واحدة وأنا ربكم فاعبدون)7= «به تحقيق كه اين امت شما امت واحده است و تنها من پروردگار شمايم، پس مرا پرستش كنيد».

قرآن براى ناس (مردم) آمده است، و به مردم خطاب كرده است:

«كعبه» اولين خانه اى است كه براى ناس بنياد شده است (ان أول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً)8.

استفاده از آنچه در زمين است، براى عموم مردم حلال و مباح مى باشد; (ياأيها الناس كلوا مما في الارض حلالاً طيباً)9 قرآن، بيان و هدايت براى همه مردم است، (هذا بيان للناس ـ هدىً للناس)10.

فرستادن پيامبران و نزول كتاب بر آنان براى اين است كه مردم قسط را بر پا دارند (ليقوم الناس بالقسط)11.

پيغمبر براى ناس فرستاده شده است; (وأرسلناك للناس رسولاً)12 پرورگار ناس، پادشاه ناس، معبود ناس، خدا است; (قل أعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس)13.

امامت نيز كه يك بعد آن، زمامدارى و تنظيم و تدبير امور جامعه است، پيشوائى و رهبرى ناس است; (اني جاعلك للناس اماماً)14.

قرآن در همه جا و در هر مورد، تسليم به خدا و اسلام را كه دين فطرت و دين جهانى است پيشنهاد نموده است:

(قولوا آمنا بالله وما اُنزل الينا وما اُنزل الى ابراهيم واسعماعيل واسحاق ويعقوب والاسباط وما أُوتي موسى وعيسى وما أُوتي النبيون من ربهم لا نفرق بين أحد منهم ونحن له مسلمون)15= «بگوئيد كه به خدا و آنچه به سوى ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسعميل و اسحق و يعقوب و اسباط و به آنچه به موسى و عيسى داده شد و به آنچه به پيغمبران از جانب پروردگارشان عطا شده ايمان آورده ايم و بين احدى از آنها فرقى نمى گذاريم وما مسلمانيم».

جهان يك خدا دارد و به اين لحاظ واحد است، جامعه نيز بايد واحد باشد، يعنى خدا در آن حاكم باشد وبا نظام الهى و قانون الهى، سير الى الله داشته باشد.

مردم بايد بكوشند تا در يك جامعه واحد زندگى كنند، و تعدد جوامع و افتراقات و استثمارهاى موجود در آنها را ريشه كن ساخته و خود يك امت واحده گردند.

عقيده به ظهور مهدى موعود، يعنى عقيده به محقق شدن حكومت جهانى، عقيده به مجتمع واحد انسانى، عقيده به مليّت و قوميّت همگانى و دين فطرى انسانى، آخرين و بلند پايه ترين اجتماع انسانى، در مقابل بشر است و كاروان بشريّت به سوى آن نقطه مى رود و بشر بايد خواهان آن جامعه باشد.

هر كس چنين عقيده اى دارد، فكرش وسيع و مقصدش وسيع است. براى نفع يك جامعه، جامعه ديگر را استثمار نمى كند و براى سيادت يك گروه، گروههاى ديگر را برده و بيچاره نمى پسندد، و براى خاطر نژادى، نژاد ديگر را از حقوق انسانى محروم نمى سازد.

براى اينكه يك طبقه مرفه باشد، طبقات ديگر را غارت نمى نمايد، و براى اينكه مردم يك كشور، تنعّم بيشتر و تجمل زيادتر و عياشى و شهوترانى بيشتر نمايند، مردم كشورهاى ديگر را عقب مانده نمى خواهد، و از ترقّى علم و صنعت و برخوردارى آنها از مواهب و نعمتهاى خدا جلوگيرى نمى كند.

چنان كه مى بينيد امروز، ابرقدرتها با ديگران چنين معامله مى نمايند، و ملتها و حكومت هاى ابرقدرت ـ بلكه ملل و حكومت هاى ضعيف هم اگر بتوانند ـ همه خود را مى بينند و مى خواهند ديگران را ببلعند!

چنان كه يهود، خود و نژادش را «حزب برگزيده خدا» مى شمارد و تمام افراد ديگر را كه نژادشان اسرائيلى نباشد، بنده و برده و خادم يهود مى داند.

چنان كه نژاد پرستان بى رحم بى شرف، سياه پوستان را در شكنجه قرار مى دهند، از هواپيما به زمين مى اندازند و ابرقدرتهائى هم كه اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده اند از اين جنايتها پشتيبانى مى نمايند.

از نظر معتقد به ظهور حضرت مهدى 7 بدترين جامعه ها و حكومتها، جامعه هاى استعمارگر و استضعاف طلب است كه بايد با آنها مبارزه كرد و فكر و هدفشان، و سازمان و رفتارشان را كوبيد. اين جامعه ها درست در قطب مخالف جامعه مورد انتظار ظهور حضرت مهدى 7 هستند و با هم از زمين تا آسمان فاصله دارند. اينها جهان را براى همه مى خواهند و آنها جهان را و همه را براى خود. اينها براى همه خوشبختى و سعادت مى خواهند و آنها براى ديگران بدبختى و فقر و جهل. اينها بيدارى و رشد فكرى بشر را دوست دارند و آنها از بيدارى و رشد فكرى بشر بيمناك كند و تا بتوانند از آن جلوگيرى مى نمايند.

ولى هر طور هست، سرانجام ستمگران نابود مى شوند و پيروزى با اهل حق است و ديوارها و فاصله هاى جغرافيائى، فرهنگى و فكرى، يكى پس از ديگرى از ميان برداشته مى شود و شرك به مظاهر گوناگونش كه در اجتماعات متعدد و مختلف، به صورت وطن پرستى16 نژاد پرستى، فرد پرستى جلوه دارد، به توحيد تبديل مى شود و سرانجام آن موحّد حقيقى، آن يگانه وارث ابراهيم بت شكن، و فرزند عزيز و گرامى پيامبر اكرم، حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ را استقرار مى دهد.

مردمى كه منتظر مهدى و تشكيل جامعه واحد جهانى هستند، بايد فكرشان نسبت به سازمان جهان روشن باشد و ملتفت باشند كه اين عقيده، آنها را به سوى چه هدفى مى برد. اين پراكندگى هائى كه در جهان كنونى اسلام است، مخالف روح اسلام و دعوت قرآن است و نمى توان آنها را شرعى و اسلامى شمرد، چون برنامه اسلام، يكى شدن جامعه و جهانى شدن آن است و اكنون اگر چه اسلام، گسترش تمام نيافته است، بايد جامعه اسلامى موجود، نمونه آن جامعه جهانى باشد.

سراسر جهان اسلام كنونى هم بايد، يك شكل حكومت، يك شعار و يك روز عيد، يك تاريخ و يك قانون داشته باشند. و اين سرزمين هاى پهناور حجاز، نجد، تهامه، يمن، اردن، سوريه، لبنان، فلسطين، مصر، ليبى، تونس، الجزاير، سودان، عمان، كويت، بحرين، ايران، افغان، قفقاز، تركستان، تركيه، پاكستان، بنگلادش، ماليزيا، اندونزى و نقاط ديگر، همه بايد يد واحد باشند، كه هيج يك از آنها از ديگرى جدا نبوده و اين اختلافات در بين آنها نباشد.

ظهور حضرت مهدى 7 كاملاً با اين وحدت جامعه ارتباط دارد و آيات و روايات، اين نويد را داده اند و اوضاع جهان نيز، آماده شدن جهان را از هر جهت براى آن حكومت جهانى نويد مى دهد. حكومتى كه شايد عملى شدن آن در چهارده قرن پيش، يك محال عادى بود، زيرا با نقص وسايل ارتباط در آن زمان، اداره جهان در زير يك پرچم و يك حكومت غير ممكن به نظر مى رسيد.

در عصر صدر اسلام، حكومت هاى به ظاهر اسلامى آن زمان كه بر ممالك گسترده، تحت لواى اسلام و به نام اسلام، حكومت يافتند، امكان اين وحدت را با الهام از تعاليم اسلام ثابت كردند در حالى كه وسائل ارتباط جمعى كه هم اكنون، تمام عالم، توسط آنها به منزله يك مملكت و بلكه يك شهر شده است، امكان آن حكومت موعود را بيشتر كرده است و تا بدانجا كه بسيارى از مردان مشهور دنيا هم از آن سخن مى گويند و آن را به عنوان يك طرح مهم و ممكن و علاج نابسامانيها پذيرفته اند.

آينده هر چه بشود، هر چه اتفاق افتد، جنگ يا صلح، به سوى اين هدف، نزديك تر و نزديك تر خواهد شد.

در حديث آمده است:

«اذا قام القائم المهدي ، لا يبقى أرض الا نودي فيها شهادة أن لا اله الا الله ، وأن محمداً رسول الله17 وقتى حضرت قائم 7 قيام فرمايد، زمينى باقى نمى ماند مگر آنكه در آن ندا مى شود به شهادت «لا اله الا الله ومحمداً رسول الله».

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى 7

با

مساوات اسلامى

اسلام دين مساوات، دين برابرى، دين حقوق بشر، و منشور آزادى و كرامت و فضيلت و شرف و احترام انسان است.

آزادى و مساوات واقعى را اسلام اعلام كرد. قدر و ارزش انسان از نظر اسلام عزيز است، او موجودى است كه مورد تكريم خدا قرار گرفته و در نيكوترين تقويم و كامل ترين آفرينش، آفريده شده است.

انسان بزرگترين حجتهاى خدا و خلاصه تمام عوالم و داراى عالى ترين لياقت و استعداد است.

از نظر اسلام، انسانها در هر كجا كه زندگى كنند و در هر قاره اى كه باشند و به هر زبانى كه سخن بگويند، هر نژاد و جنس و رنگى كه داشته باشند، عضو يك خانواده و از يك اصل و يك پدر و مادر مى باشند و در كرامت انسانى برابرند.

تكليف الهى و مسؤوليت، متوجه انسان است و در خطاباتى مثل: «ياأيها الناس» و «يابني آدم» در قرآن مجيد، انسانها بطور مساوى مخاطب گرديده اند.

قرآن مجيد افتخار و امتياز نژادى، فاميلى، قبيله اى و اينگونه مشخصات ظاهرى مثل رنگ و زبان را صريحاً الغا فرمود. از جمله در اين آيه مى فرمايد:

(ياأيها الناس انا خلقناكم من ذكر واُنثى وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان أكرمكم عند الله أتقاكم)18= «اى مردم، ما شما را از نر و ماده آفريديم و شما را گروه ها و قبيله ها قرار داديم براى اينكه يكديگر را بشناسيد. به درستى كه گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است».

و از حضرت رسول خدا 9 روايت است كه در حجة الوداع فرمود:

«أيها الناس الا ان ربكم واحد وان أباكم واحد الا لا فضل لعربي على عجمي ، ولا لعجمي على عربي ، ولا لاحمر على أسود ، ولا أسود على أحمر الا بالتقوى = اى مردم آگاه باشيد كه همانا پرورگار شما يكى است و پدر شما يكى است و آگاه باشيد كه از براى عربى بر غير عرب، فضلى نيست و از براى غير عرب بر عرب برترى نيست و سرخ پوست را بر سياه پوست و سياه پوست را بر سرخ پوست فضلى جز به تقوا نيست».

در احكام اسلام، از عبادات و معاملات و ديات و قصاص و حدود و قضاء و غيره، اين مساوات اجتماعى ملاحظه شده است و فرقى بين سفيد و سياه، فقير و غنى، شاه و رعيت، و جاهل و عالم نيست.

اگر كسى عليه رئيس مملكت و خليفه وقت شكايتى داشته باشد، شكايت او در دادگاه شرعى عادى كه به محاكمات همه رسيدگى مى نمايند، طرح مى شود، و آن رئيس مانند يك فرد عادى به محاكمه احضار مى گردد و در مجلس محاكمه، در كنار خصم خود مى نشيند. و اگر مدعى هم رئيس مملكت يا بزرگترين مقامات ارتشى يا هر شخصيت ديگر باشد، بايد به وسيله طرح دعوى در محكمه ادعا كند و نمى تواند با زور شخصى، حق خود را از كسى بگيرد. يا اگر بين ورثه يك نفر، پادشاهى باشد، مثل سائر ورثه ارث مى برد. يا اگر پادشاهى، قاتل باشد، و مقتول فردى از افراد مسلمانان باشد، ورثه مقتول مى توانند او را قصاص نمايند.

يكى از جريانهاى سوئى كه عوامل سياسى موجب آن شد اين بود كه خالد بن وليد را با اينكه مرتكب قتل مالك بن نويره گرديد و با زوجه او به زور در عدّه هم بستر گشت از قصاص و حد شرعى معاف نمودند، و به حق ورثه او ترتيب اثر ندادند.

و همچنين از مطاعن مهم يكى اين بود كه عثمان نيز «عبيدالله بن عمر» (قاتل هرمزان) را به ملاحظه اينكه پسر «عمر بن الخطاب» است، از قصاص معاف كرد و نه ابوبكر و نه عثمان، به اعتراض صحابه در اين قانون شكنى، اعتنا ننمودند.

اين اعمال و اينگونه سوء استفاده ها از مقام، مخالف روح مساوات اسلام است.

امير المؤمنين 7 در وصيت خود، در هنگامى كه از «ابن ملجم» ضربت خورده بود، به بنى عبدالمطلب سفارش فرمود:

«يابني عبدالمطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضاً ، تقولون : قتل أمير المؤمنين ، ألا لا تقتلن بي الا قاتلي19= اى فرزندان عبدالمطلب، نيابم شما را (كه به اسم خون خواهى از من) خون مسلمانان را بريزيد و بگوئيد اميرالمؤمنين كشته شده است، (و او يك فرد عادى نيست) آگاه باشيد كه البته براى قتل من، غير از قاتل مرا نكشيد».

مى گويند يك روز «عمر» از صحابه پرسيد: «چه مى گوئيد اگر اميرالمؤمنين (مقصودش خودش بود) مردى را ببيند كه زنا مى كند؟».

على 7 فرمود: بايد چهار نفر شاهد بياورد و الاّ مانند سائر مسلمانان حدّ قذف، بر او جارى مى شود20.

اسلام، حق غائب و سفيه و مجنون و بلكه جنين را برابر يك فرد كامل، حفظ فرموده است.

در نماز جماعت كه در شبانه روز، پنج مرتبه تشكيل مى شود، اين مساوات، در ضمن پرستش خدا جلوه مى كند. صف اول به افراد يا طبقاتى اختصاص ندارد، هر كس زودتر حضور يابد، در صف مقدم قرار مى گيرد. گاهى سرباز يا سياه پوست، در صف اول، و فرمانده لشكر و يا سفيد پوست در صف آخر، پشت سر همه مى ايستد.

در مسجد اسلام نيز نا برابرى نيست، و مكان و اطاق درجه يك و دو وجود ندارد، و هر كس در هر مكانى از مسجد نشست، احدى نمى تواند او را از آن مكان بردارد.

در حج كه يكى از بزرگترين فرائض و شعائر اسلام است، جلوه اين مساوات، بسيار چشمگير و حساس است. آنجا ديگر تمام امتيازات از بين مى رود و مكتب بى امتيازى و برابرى و مساوات باز مى شود.

در طواف و سعى و وقوف عرفات و مشعر و اعمال منى، هيچ اثر و خبرى از امتيازات، و تشريفات پوچ و مقامات و مشاغل نيست. هر فرد است و خودش و گوشت و پوست و استخوانش، و ارزش واقعى انسانى اش كه خدا از آن آگاه است; هيچ رابطه اى غير از رابطه اخوت اسلامى و پرستش خدا نيست، همه به هم كمك مى دهند و به هم تواضع مى نمايند و در سلام به يكديگر پيشى مى گيرند.

اين اجتماعى است كه محبوب خدا است والگوى يك اجتماع فاضل و انسانى است. كسانى كه در اين اجتماع شركت مى كنند، بايد پس از بازگشت، آن برنامه را در اجتماع شهر و كشور و منطقه خود ادامه دهند و اجتماع خود را بر اين اساس و مشابه آن اجتماع روحانى بسازند.

در آغاز اسلام كه هنوز مردم به مساوات اسلام آشنائى نداشته و شكستن طلسم آن عادات ناروا و نشستن با فقرا و زيردستان برايشان كارى دشوار بود، گروهى مانند «عيينة بن حصين» و «اقرع بن حابس» از كسانى كه در رديف سران آنان شمرده مى شدند به پيغمبر 9 پيشنهاد كردند كه: به آن حضرت، در صدر مجلس بنشين (آن كارى كه پيغمبر تا زنده بود از آن ابا داشت) و سلمان و ابوذر و صهيب و عمار و خبّاب و هم قطارانش از فقراء مؤمنين را كه لباسهاى پشمى پوشيده بودند از خود دور كند تا ما باتو بنشينيم و از تو فرا بگيريم كه مانعى از آنكه به محضر شما حاضر نشويم غير از اين افراد نيست!».

وقتى كه اين پيشنهاد را كه مخالف روح دعوت اسلام بود عرضه داشتند، خداى متعال اين آيه را نازل فرمود:

(واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة والعشي يريدون وجهه ، ولا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا ، ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه وكان أمره فرطاً)21= «و شكيبا بدار خود را با آنانكه پروردگارشان را در بامداد و شبانگاه مى خوانند و رضاى او را مى خواهند و چشمانت را از آنها بر مدار، در حالى كه زينت زندگى دنيا را بخواهى، و از كسى پيروى مكن كه دلش را از ياد خودمان غافل كرديم و پيروى هواى خود را كرد و كارش تباه گرديد».

وقتى اين آيه نازل شد، پيغمبر اكرم برخاست و به طلب ياران پشمينه پوش خود آمد، آنان را در آخر مسجد يافت كه به ياد خدا مشغول بودند، پيغمبر فرمود:

«الحمد لله الذي لم يمتني حتى أمرني أن أصبر نفسي مع رجال من امتي ، معكم المحيا ومعكم الممات22= حمد خداى راست، كه مرا از اين دنيا نبرد تا امر فرمود كه با مردانى از امتم، خود را شكيبا بدارم، با شما زندگى و با شما مرگ است».

در «سفينة البحار» ذيل لغت «فقر»، روايت كرده است:

«مردى توانگر كه جامه اى پاكيزه در بر داشت به محضر رسول خدا 9 شرفياب شد، و نزد آن حضرت نشست; مرد فقيرى كه جامه اى چركين داشت نيز آمد و در كنار توانگر نشست، توانگر لباس خود را برگرفت، پيامبر عزيز اسلام به او فرمود: بيم كردى از فقر او چيزى به تو برسد؟

عرض كرد: «نه».

فرمود: «پس ترسيدى كه لباس تو را چركين سازد؟»

عرض كرد: «نه».

فرمود: «پس چه تو را بر آن داشت كه اينگونه رفتار كردى؟»

عرض كرد: «اى پيغمبر خدا، مرا قرينى (شيطانى) است كه هر كار زشتى را براى من زينت مى دهد و هر كار نيك را ناستوده و قبيح جلوه مى دهد; من نصف مال خود را براى اين شخص قرار دادم».

رسول خدا به فقير فرمود: «آيا مى پذيرى؟».

عرض كرد: نه.

توانگر پرسيد: «چرا؟».

فقير گفت: مى ترسم كه بر من داخل شود آنچه بر تو داخل گرديده است».

يكى از نشانه هاى اينگونه مساوات و تساوى همگان در برابر قانون، قانون امر به معروف و نهى از منكر است. به موجب اين قانون، هر فردى نه فقط حق دارد ديگرى را ـ هر كس و صاحب هر مقام و رتبه اى كه باشد ـ با شرايط مقرر، امر به معروف و نهى از منكر نمايد، بلكه اين كار بر او واجب است.

قرآن مجيد مى فرمايد:

(والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر)23= «مردان مؤمن و بانوان مؤمنه همه يار و دوستدار يكديگرند. امر به معروف مى نمايند و نهى از منكر مى كنند».

و به قدرى اين حق نظارت همگان بر اجراى قوانين و امر به معروف و نهى از منكر، اهميّت و فضيلت دارد كه اميرالمؤمنين 7 مى فرمايد:

«وما أعمال البر كلها والجهاد في سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهي عن المنكر الاّ كنفثة في بحر لجي24= تمام كارهاى نيك و حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر مانند قطره اى از آب دهن در برابر دريائى مواج مى باشد».

مختصر سخن اين است اسلام يگانه دينى است كه مساوات صحيح را در جهان برقرار كرد و افرادى مؤمن به اين مساوات را در تمام اعصار و ادوار، در مكتب تربيتى خود پرورش داد و شخص رسول خدا 9 اولين كسى بود كه بيش از همگان، اصول مساوات را در غزوات و مناسبات ديگر رعايت مى فرمود.

يكى از علل مهم پيشرفت و پيروزى مسلمانان در صدر اسلام كه ملل بزرگى مثل ايران و روم را فتح كردند، همين مساوات اسلامى بود كه كشورها و ملتهاى آن زمان، هرگز تصور آن را هم نمى كردند.

اين مساوات، ملتهائى را كه گرفتار آن نا برابريها بودند و از كرامت انسانى در آنها خبرى نبود، چنان شيفته اسلام كرده بود كه به هر كجا سپاه اسلام روى مى آورد، پيش از فتح نظامى، دلهاى مردم فتح شده بود و مردم، نويد انقلاب آزادى بخش اسلام را انتظار مى كشيدند و در جنگ با سپاه مسلمانان، از دل و از روى ايمان، جنگ نمى كرند.

ايرانى، اين جنگ را جنگ با قيصر و سپاه بيگانه نمى ديد، جنگ با آزادى خودش و با اعلان ارزش انسانى خود مى ديد.

اگر اسلام فاتح نمى شد همان رسوم و همان نابرابريها و همان بى احترامى ها به حقوق انسانى ادامه مى يافت. تمام آن تبعيضات و أن كاخ تيسفون و آن تجملات، كه چشم بشر را خيره مى كرد، روز افزون مى شد، هر ملت هوشيارى آنگاه كه صداى الغاى اين برنامه ها را به گوش دل بشنود، از اعلان مساوات در بين ملّت، استقبال خواهد كرد. اگر او را به زور، به ميدان جنگ ببرند، نمى تواند آنگونه بجنگد كه طرف مقابل را شكست بدهد، چون شكست طرف مقابل، شكست واقعى خود او است.

البته علل ديگرى نيز در بين بود، ولى به نظر ما علت عمده پيروزى مسلمانان در صدر اسلام: قوّت تعاليم توحيدى اسلام و تأثير تربيت رسول خدا 9 و نفوذ قرآن در قلوب و توجه گروه هاى بسيار ى از كشورهاى فتح شده به اصول عالى و هدفهاى مقدس اسلام بود كه در اينجا نمى خواهم اين موضوع را به تفصيل مطرح كنم.

اجمالاً مسأله مساوات اسلام، فوق العاده دلربا و جالب و جاذب بوده و بر تجلى جمال اسلام نيز افزوده است. ريشه اين مساوات، از توحيد اسلام آب مى خورد و اين مساوات يكى از ميوه هاى لذيذ و شيرين درخت توحيد است.

نظام امامت كه يگانه نظام و رژيم الهى است، اين مساوات را اجراء مى نمايد و از تقدّم و تاخرهاى بيجا و تبعيضات ظالمانه جلوگيرى مى كند، و به همه به يك چشم مى نگرد.

چنانكه برنامه آن در عصر رسول خدا 9 و اميرالمؤمنين 7 به دنيا عرضه شد و حدود و كيفرها به طور مساوى اجرا مى گرديد و در قضاياى متعدد مثل قضيه «فاطمه مخزوميه» همه دانستند كه تبعيض در اجراى حدود امكان پذير نيست، و حدود شرعى و قوانين عليه هر كس و هر مقام كه باشد، بدون هيچ گونه استثنائى اجراء مى شود.

چنانكه در عصر اميرالمؤمنين 7 در موارد متعدد مانند شرب خمر «نجاشى شاعر» در ماه مبارك رمضان نيز اين برنامه معلوم گرديد كه حدود و تعزيرات اجرا مى شود، اگر چه در حق يك نفر شاعر مذهبى باشد كه شعر و زبانش براى تحريك و تهييج مردم به جهاد و مبارزه با دشمن، كار هزارها سرباز را بنمايد، نه شفاعتى پذيرفته مى شود و نه جاه و اعتبار ظاهرى افراد اثرى دارد.

نظام امامت و مساوات اسلامى در زمان ظهور حضرت ولى امر، صاحب الزمان ـ أرواحنا فداه ـ و توسط آن حضرت، در روى كره زمين و در بين تمام ملل و اقوام و نژادها و مرد و زن و كوچك و بزرگ، استقرار مى يابد و ظهور آن حضرت كه ظهور مطلق و تمام عيار اسلام است، ظهور مساوات جهانى اسلام نيز خواهد بود.

عقيده به حكومت مهدى 7 يعنى عقيده به مساوات و برابرى انسانى و اسلامى، كه معتقد به مساوات بايد آن را در ايام غيبت ايشان در هر سطحى كه ممكن است اجرا كند در خانواده، در كوى و محله، در شهر و مملكت، در مطب دكتر، در دكان نانوائى و گوشت فروشى، در مسجد و اداره، در خريد و فروش25، در محل كار و پيشه، همه جا و همه جا، حتى در سلام و تواضع، مساوات اسلامى و ترك تبعيض را بايد اجرا نمايد.

معتقد به ظهور مساوات اسلام و ظهور مجرى واقعى آن (حضرت مهدى 7)، از نابرابريها رنج مى برد و از تبعيضات متنفر است و با واگذاردن كارها به نا اهلان كه يك تبعيض بسيار خطرناك است، تا مى تواند مبارزه مى نمايد26.

پس طبع اين عقيده اقتضا دارد كه معتقدين به ظهور امام 7 مراعات مساوات اسلامى را در بين خود و ديگران بنمايند و معتقد به اين ظهور، مساوات خواه باشد.

اگر ما ببينيم در بين مللى كه به اسلام معتقد نيستند و دينى هم كه دارند آنها را به مساوات نمى خواند در بعض زمينه ها و در بعضى موارد، رعايت مساوات مى شود (هر چند در موارد مهم، مساوات و حقوق، فقط از جانب آنها مورد حمله و تجاوز است) و ما فاقد آن هستيم، بايد علت آن را جستجو كنيم و ببينيم چرا عمل ما عقيده ما را تأييد نمى كند و چرا به لوازم نظام امامت كه هم اكنون برقرار است، ملتزم نمى باشيم؟

شيعه كه معتقد به اين نظام و آن ظهور كلى است، بايد اجتماعش نمونه و معرّف مساوات اسلامى باشد و نظامى كه رهبرى آن با حضرت بقية الله ـ أرواحنا فداه ـ است را به مساواتش، به عدالتش، به فضيلتش، به دنيا نشان دهد. زيرا كه دين يك وظيفه، يك تعهد و يك مسؤوليت بزرگ است و اعتقاد به ظهور مساوات اسلامى و ظهور صحاب الزمان 7 بدون انجام عملى آن و بدون مساوات خواهى عملى، وفاء به اين تعهد و عمل به اين وظيفه و توجه به اين مسؤوليت نمى باشد.

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى 7

با

عدالت اجتماعى و زمامدارى

عدالت از اصول مهم و از تعاليم و اهداف عمده دعوت اسلام است كه آيات قرآن مجيد و احاديث شريفه با كمال تأكيد و صراحت، همه را به آن مأمور و متعهد اجراى آن ساخته است.

از جمله در سوره مائده، آيه8 مى فرمايد:

(اعدلوا هو أقرب للتقوى) = «عدالت وزيد كه عدل به تقوى نزديكتر است».

و در سوره انعام آيه152 مى فرمايد: (واذا قلتم فاعدلوا) = «وقتى سخن گفتيد، به عدالت سخن بگوئيد».

و در سوره نحل، آيه90 مى فرمايد: (ان الله يأمر بالعدل والاحسان) = «خداوند متعال امر مى فرمايد به عدل و احسان».

در نهج البلاغه حكمت374، * پس از آنكه امر به معروف و نهى از منكر را (چنانكه در فصل: رابطه عقيده به ظهور، با مساوات اسلامى با آن تأكيد بيان نقل كرديم) فرموده است، مى فرمايد:

«وأفضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر = برتر از امر به معروف و نهى از منكر، سخن عدل است كه در حضور پيشوا و زمامدار ستمكار گفته شود».

و نيز حضرت اميرالمؤمنين 7 در آغاز خلافت ظاهرى ـ چنانكه در نهج البلاغه است ـ روش صريح خود را در اجراى عدالت چنين اعلام مى نمايد:

آگاه باشيد هر زمينى كه عثمان (از اموال متعلق به حكومت اسلامى كه بايد عوائد آن صرف مصالح مسلمين، و رفع حوائج نيازمندان گردد) به كسى بخشيده باشد و هر مالى را از مال خدا اعطا كرده باشد، به بيت المال برگردانده مى شود، براى اينكه حق قديم است (يعنى با اساس و با ريشه و سابقه است) و چيزى حق را باطل نمى كند.

اگر بيابم آن اموال عمومى را (كه عثمان بخشيده است) در حالى كه مهر زنان كرده باشند، يا كنيزان را با آن خريده باشند، آن را به بيت المال بر مى گردانم كه در عدل، وسعت و گشايش است و آن كس كه عدل بر او تنگ باشد، ظلم بر او تنگ تر خواهد بود».

از آن حضرت روايت است كه رسول خدا 9 فرمود:

«لن تقدّس اُمة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع27= هرگز پاك و مقدس نشود امت و مردمى كه در آنها حق ضعيف از قوى بدون ترس گرفته نشود».

براى درك و فهم ابعاد اين عدالت اجتماعى، مطالعه سيره و روش رسول اكرم 9 و حضرت على 7 را بايد راهنما قرار داد.

از اين مطالعه دانسته مى شود كه روابط افراد با حكومت و روابط حكومت با افراد بايد چگونه باشد.

پيغمبر اكرم 9 روابطش با اصحابش، با ضعفاى مردم، با همه افراد، عادى بود. نقل كرده اند كه شخصى در خدمت آن حضرت سخن مى گفت، مهابت محضر رسول خدا 9 او را فرا گرفت. پيامبر عزيز اسلام فرمود:

آسان بر تو باد (آسان بر خود بگير) كه من پادشاه نيستم، من پسر زنى از قريش هستم كه گوشت خشكيده مى خورد.

در خبر است كه فرمود:

«من سره أن يمثل له الرجال قياماً ، فليتبوء مقعده من النار = هر كس شاد مى گردد از اينكه مردان برايش بپا خيزند و بايستند، در حالى كه او نشسته باشد جايگاه خود را از آتش بگيرد».

در آن هنگامى كه در روم و ايران، حاكم و سلطان، مالك الرقاب مطلق رعيت بود و هيچ قانون و قاعده اى رابطه حاكم را با رعيت كنترل نمى كرد و رعيت مكلّف به خدمت حاكم بود و منطق اين قدرت و تسلط، منطق فرعونى «أنا ربكم الاعلى» بود. خدا به پيغمبرش امر فرمود كه خود را به مردم بشناسند كه:

(انما أنا بشر مثلكم يوحى اليّ)28= «همانا من بشرى مانند شما هستم و به من وحى مى شود».

على 7 كسى است كه از او نقل مى شود كه فرمود:

هر كس مى خواهد نگاه كند به يك نفر از اهل آتش، نگاه كند به مردى كه نشسته است و در حضور او جمعى (به حال احترام) ايستاده اند.

در وقتى كه حضرت به جهاد اهل شام مى رفتند، دهقانان «انبار» كه آن حضرت را ديدند، از مراكب خود پياده شدند و جلو اميرالمؤمنين به شتاب مى رفتند. حضرت فرمود:

«ما هذا الذي صنعتموه29= اين چه كارى است كه انجام مى دهيد؟».

گفتند: عادتى است كه به آن اميران خود را تعظيم مى كنيم.

فرمود: به خدا سوگند، اميران شما از اين سود نمى برند و شما در دنيا خود را در زحمت و در آخرت در شقاوت قرار مى دهيد.

وقتى «حرب بن شرحبيل شبامى» پياده در ركاب حضرت مى رفت و او را مشايعت مى كرد، امام 7 فرمود: بازگرد كه پياده بودن مثل تو با مثل من، براى والى، فتنه و براى مؤمن موجب ذلت است.

يكى از اسناد مهم و يگانه دستور العمل زمامدارى و برنامه عدالت اجتماعى، عهد نامه حضرت مولا است كه براى «مالك اشتر» ـ عليه الرحمه ـ نوشت. منشورى عالى تر و دقيق تر از اين عهد نامه و موادى كه در آن، امام 7 بيان فرموده است نيست30.

حقوق همه طبقات و انسانها در اين عهد نامه مطرح شده و تعيين گرديده است.

اگر وزارت خانه هاى تعليم و تربيت ممالك اسلام، واقعاً بخواهند رشد فكرى و اجتماعى مردم و شخصيت افراد را در برابر حكومت و مأموران آن تضمين كنند و اين فاصله اى را كه بين حكومت و مردم است از ميان بردارند، تا به جاى آنكه حكومت، خادم ملت باشد، مخدوم و ارباب ملت نباشد، بايد اين عهدنامه را جزء برنامه هاى مدارس قرار دهند و از كلمه نخست تا پايان آن، جمله به جمله، آن را در كتابهاى درسى بنويسند و آن را شرح بدهند و به معلمان هم دستور بدهند كه كاملا مقاصد آن را به شاگردان بياموزند. خدا مى داند كه در يك دوره چنان وضع عوض مى شود و سطح افكار بالا مى رود و دهقان، كارگر، زحمتكش، كارفرما، كدخدا، حاكم، محكوم، رئيس و مرئوس، به وظايف و حقوق و اختيارات خود آشنا مى شوند كه زمينه اى براى رشد هيچ گونه استثمار و ديگتاتورى و استبداد، در جامعه باقى نخواهد ماند و بى عدالتيها و فرعونيّتها و تملق ها و تعظيم ها همه از بين خواهد رفت. از جمله مواد عهدنامه اين است:

«وليكن أحب الامور اليك أوسطها في الحق وأعمها في العدل وأجمعها لرضى الرعية ، فان سخط العامة يجحف برضى الخاصة ، وان سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة31= بايد محبوبترين كارها به سوى تو، كارى باشد كه در راه حق (و پرهيز از افراط و تفريط) ميانه تر و در عدل همگانى تر، و براى خوشنودى رعيت جامع تر باشد زيرا خشم همگان، خوشنودى خاصه و اختصاص دارندگان را از ميان مى برد و خشم خاصه با رعايت خوشنودى عموم تدارك مى گردد. ـ يعنى آنچه لازم است رعايت شود، رضايت عامه مردم است و بارضايت عامه، به خشم خاصه نبايد توجه كرد ـ».

و باز در فراز ديگرى از اين عهدنامه مى فرمايد:

«وانما عماد الدين وجماع المسلمين والعدة للاعداء العامة من الامة ، فليكن صغوك لهم وميلك معهم = همانا ستون دين و جماعت مسلمانان و وسيله پيروزى بر دشمنان، جمعيت و عامه است (كه بايد روى آنها حساب كارها را كرد) پس بايد توجه تو، به ايشان و ميل تو، به ايشان باشد.

مواد اين عهدنامه بسيار است و هر يك از ديگرى ارزنده تر و در جاى خود حساس تر است كه بايد شخص، با توجه به شرحهائى كه بر اين عهدنامه نوشته شده است، به دقت آن را مطالعه نمايد تا بفهمد در حدود چهارده قرن پيش، امام 7 چه اصول عالى و بلند پايه اى را به بشريّت عرضه داشته و چه حقوقى را براى مردم در برابر مسؤولان امور قائل بوده است كه در دموكراسى ترين كشورهاى جهان در عصر ما، هنوز هم برقرار نشده است. در يكى از نامه ها كه حضرت مولى 7 به يك نفر از واليانامور مرقوم فرموده است، دستور مى دهد:

«واخفض للرعية جناحك ، وابسط لهم وجهك ، والن لهم جانبك وآس بينهم في اللحظة والنظرة والاشارة والتحية ، حتى لا يطمع العظماء في حيفك ولا ييأس الضعفاء من عدلك32= براى رعيت بال تواضع و فروتنى را فرو آر و رويت را بر ايشان گشاده ساز، نرمى به آنها اظهار كن و بين آنها در نگاه و اشاره و درود، به مساوات رفتار كن تا بزرگان به ظلم تو طمع نكنند و ضعيفان از عدل تو مأيوس نگردند».

در «نهج البلاغه» به خصوص روى اصل عدالت اجتماعى و حُسن رابطه حاكم و مسؤولان امور با مردم، تأكيدات بليغ شده و تعليمات حضرت على 7 هدفهاى اسلام را در نظام حكومت و اجتماع اعلام مى دارد كه از جمله مراجعه شود به خطبه214 (أما بعد فقد جعل الله سبحانه لي عليكم حقاً بولاية أمركم) و به خطبه 222 (والله لان أبيت على حسك السعدان مسهّداً) و به نامه آن حضرت به «عثمان بن حنيف» و خطبه ها و نامه هاى ديگر.

اين عدالت، هدف اسلام، هدف قرآن، هدف مكتب حضرت محمد 9 و حضرت على 7 و هدف ظهور خاتم الاوصياء حضرت مهدى 7 است.

عدالت را در فرصتى كوتاه و در يك بعد زمانى و مكانى محدود، رسول خدا 9 و اميرالمؤمنين 7 به مردم نشان دادند و چهره مطلق و جامع و كاملش، به وسيله حضرت مهدى 7 آشكار مى گردد و از بارزترين و روشن ترين صفات و علائم، مهدى موعود است كه در بيش از صد حديث، آن رهبر دادگستر به اين صفت (عدالت گسترى) توصيف و معرفى شده است.

در نظام امامت، حاكم در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى مظلومان و افراط و تفريطى كه در امور واقع شود، مسؤول است.

على 7 اين مسؤوليت را در خطبه «شقشقيه» چنين اعلام مى دارد:

«أما والذي فلق الحبة ، وبرأ النسمة لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر ، وما أخذ الله على العلماء أن لا يقاروا على كظة ظالم ولا سغب مظلوم ، لالقيت حبلها على غاربها = سوگند به آن كس كه دانه را شكافت و بشر را آفريد، اگر حضور مردمى كه حاضر گرديدند نبود و حجت به وجود ناصر، قائم نمى گشت، و عهدى كه خدا بر علماء گرفته، نبود كه بر پرخورى ستمگر و گرسنگى مظلوم، موافقت نكنند يا قرار و آرام نگيرند، هر آينه ريسمان حكومت را بر گردنش مى انداختم».

نظام حكومت حضرت مهدى 7

برنامه زمامدارى حضرت مهدى 7 و روابط كارمندان و متصديان امور بر اساس حق و عدالت اجتماعى و بدون هيچ گونه استكبار جريان خواهد يافت و به مردم چنانكه در نهج البلاغه است:

(فيريكم كيف عدل السيرة ويحي ميت الكتاب والسنة)33 سيره و روش داد گرانه را نشان خواهد داد و آنچه را از كتاب و سنت مرده باشد زنده خواهد كرد.

در حديث است: «علامة المهدي أن يكون شديداً على العمال = علامت مهدى 7 اين است كه سخت گير بر عمال و كارمندان حكومتى است».

در حديثى از اميرالمؤمنين 7 چگونگى بيعت گرفتن حضرت مهدى 7 و مواردى كه بر آن بيعت خواهد گرفت بيان شده است.

از جمله اين است كه دزدى نكنند، مرتكب زنا نگردند، به مسلمانى فحش و دشنام ندهند، هتك حرمت كسى را ننمايند، به خانه اى هجوم نبرند، كسى را به غير حق نزنند، طلا و نقره و گندم و جو را گنج و ذخيره نكنند، مسجدى را خراب ننمايند، شراب ننوشند، خز و حرير نپوشند، كمر بند طلا نبندند، راهزنى ننمايند، راهى را انا امن نسازند، مواد غذايى را احتكار نكنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند.

بر خود نيز شرط مى نمايد كه مانند آنها سلوك كند، از لباسى كه آنها مى پوشند بپوشد، بر مركبى مثل مركب آنها سوار شود، چنانكه آنان مى خواهند باشد، به اندك راضى گردد، زمين را به يارى خدا از داد پركند، چنانكه از ستم پرشده باشد، خدا را چنانكه حق پرستش او است عبادت كند و حاجب و دربان براى خود قرار ندهد34.

عقيده به اين ظهور و اين برنامه ها و اين گونه رابطه ها بين رعيت و حاكم كه بايد در تمام جهان مستقر گردد، ميزان و معيار اسلامى بودن حكومات و زمامداريها را مشخص مى سازد و جهت و هدف تأسيس حكومت را تعيين مى كند، و معتقد به اين ظهور، برقرارى اين عدالت و اين روابط را خواستار مى شود، روابط استكبارى و استضعافى و استعبادى را بهر شكل و صورت كه باشد، رد كرده و با آن مبارزه مى نمايد.

معتقد به اين ظهور و عدالت اجتماعى اسلامى، اگر مسؤول و متصدى كارى باشد، خود را خدمتگزار مردم و براى مردم مى داند و اگر از افراد عادى است، با مسؤولان امور، سلوك خود را عادى و منزه از تملق و فروتنى هاى بى مورد مى سازد، و از آنان توقع تبعيض و مسامحه در انجام وظيفه نمى كند، بلكه در برقرارى عدالت اجتماعى با آنان همكارى مى نمايد.

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى 7

با

عدل و قسط

در احاديث و اخبار بسيارى كه شيعه و سنى در كتابهاى مورد اعتماد و معتبر حديث، راجع به اوصاف و علائم و مشخصات حضرت صاحب الامر، مهدى منتظر 7 روايت كرده اند، اين نشانه و علامت، مشهور و معروف و متواتر است كه: زمين را پر از قسط و عدل مى فرمايد، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

از جمله «احمد بن حنبل» در «مسند» و «ابوداود» در «سنن»، اين علامت را كه از اوصاف فعلى و برنامه حكومتى آن حضرت است، از رسول خدا 9 به اين لفظ روايت كرده اند.

«يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجورا35= زمين را از قسط و عدل پر مى كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد».

و در حديث ديگر است كه فرمود:

«اُبشركم بالمهدي ، يبعث في امتي على اختلاف من الناس وزلازل ، فيملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً ، يرضى عنه ساكن السماء وساكن الارض ، يقسم المال صحاحاً.

فقال له رجل : ما صحاحاً؟ قال : بالسوية بين الناس قال : ويملا الله قلوب امة محمد 9 غنىً ، ويسعهم عدله ...36= مژده مى دهم شما را به مهدى كه او در امت من، به هنگام اختلاف و سختيها برانگيخته مى شود. پس زمين را از قسط و عدل پر مى كند، همانطورى كه از جور و ظلم پر شده باشد. از او راضى مى گردد ساكنان آسمان و زمين. مال را در بين مردم بطور مساوى و برابر تقسيم مى نمايد، و خدا دلهاى امت محمد 9 را از بى نيازى پر مى كند و ايشان را عدل او فرا مى گيرد».

و در حديث ديگر است:

«فيملا الارض قسطاً وعدلاً ، كما ملئت ظلماً وجوراً»37.

و در روايت ديگر است:

«يخرج رجل من أهل بيتي يواطي اسمه اسمي وخلقه خلقي فيملاها عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً



1 ـ سوره ابراهيم، آيه25.

2 ـ در قسمت اول (طريق شيعه در روايات بحث مهدويت) مراجعه شود به كتابهائى چون كمال الدين صدوق، غيبت نعمانى و غيبت شيخ طوسى ـ عليهم الرحمه ـ و در قسمت دوم (طريق اهل سنت در بحث مهدويت) علاوه بر صدها مقاله و عبارت و به ويژه كتابهائى كه اهل سنت در اين موضوع نگاشته اند، در اينجا سخن سه نفر از برجسته ترين علماى آنها را مى آوريم كه چون هم عصر ما هستند، در خصوص اين موضوع ـ به ملاحظاتى ـ ارزش گفتارشان از علماى قديم، براى گروهى از نسل حاضر بيشتر است:

الف ـ «احمد شاكر» كه از علماء و متخصصان فن حديث و رجال، در عصر ما شمرده مى شد، در كتاب «مقاليد الكنوز» صحّت احاديث راجع به «حضرت مهدى» 7 را تصديق نموده، و آن را عقيده اى اسلامى شمرده است كه بايد هر مسلمان بدان معتقد باشد.

بـ «شيخ منصور على ناصف»، كه از علماى ازهر و مدرّس دانشگاه زينبى است در كتاب غاية المأمول مى گويد: احاديث مهدى را جمعى از نيكان صحابه روايت كرده اند و بزرگان محدثين آن را نقل نموده اند علماى گذشته و حال، بر اين عقيده اند».

وى پس از اينكه تصريح به تواتر احاديث مى كند، مى گويد: اين توضيح، براى كسى كه اندكى انصاف در نزد او باشد يعنى هر كس ذره اى ايمان و اندكى انصاف داشته باشد در صحت اين احاديث، و ظهور «حضرت مهدى» 7 ترديد نمى كند.

جـ «ابو الاعلى مودودى»، كه از مشهورترين علماى اهل سنت است، در كتاب «البيانات» احاديث مهدى 7 را بررسى كرده و مى گويد: اين احاديث، يك حقيقت اساسى را كه قدر مشترك تمام احاديث اين موضوع است متضمن مى باشند، و آن اين است كه پيامبر اسلام 9 خبر داده كه پيشوائى ظاهر مى گردد تا زمين را از عدل و داد آكنده سازد، و ستم و بيدادگرى را محو و نابود نمايد و كلمه اسلام را بلند گرداند و رفاه را در خلق خدا عمومى و همگانى سازد.

3 ـ سوره انبيا، آيه105.

4 ـ روزنامه رستاخيز، شماره 899، نقل از سالنامه سال 1978 انستيتوى بين المللى پژوهش كه مقر آن استكهلم است.

5 ـ اطلاعات شماره 14860، ص2، 24آبان 1354.

6 ـ محمد رسولاً نبياً، ص142 ـ 143 نقل به مضمون.

7 ـ سوره انبياء، آيه92.

8 ـ سوره آل عمران، آيه96.

9 ـ سوره بقره، آيه168.

10 ـ سوره آل عمران، آيه138.

11 ـ سوره حديد، آيه25.

12 ـ سوره نساء، آيه79.

13 ـ سوره ناس، آيه 1 ـ 3 در قرآن مجيد در 241 مورد، كلمه ناس آمده است خواننده عزيز، خود مى تواند آياتى را كه با وحدت جامعه و نظام واحد جهانى ارتباط دارد، از بين آنها استخراج نمايد.

14 ـ سوره بقره، آيه124.

15 ـ سوره بقره، آيه136.

16 ـ گاهى مى گوئيم «وطن دوستى» و مقصود اين است كه هر كسى براى عمران آب و خاك و شهر و ديارى كه در آن بزرگ شده و پرورش يافته كوشش كند، به ابناء وطن خود خدمت كند، براى پيشرفت علمى، صنعتى و ترقى اجتماعى آنها تلاش نمايد. اين نوع وطن دوستى بسيار پسنديده است.

انسان مديون اجتماعى است كه در آن پرورش يافته و اگر دين خود را به آن ادا نكند، خائن است. اين نوع وطن دوستى، معنايش كوشش براى برتر بودن شهر و زادگاه خود، بر شهر برادر ديگر و بى تفاوت بودن نسبت به آنها، يا استثمار آنها نيست.

گاهى مى گويند «وطن پرستى» و غرضشان كوشش براى بيشتر متمتع گردانيدن يك جامعه است، هر چند كه به پيچاره كردن و استثمار جامعه ديگرى منتهى شود. يا غرضشان نگاه داشتن يك رژيم يا حكومت يك شخص يا غرضهاى كثيف ديگر است. اين گونه وطن پرستى است كه از مظاهر شرك بوده و ترويج آن و دفاع از آن پوچ و بيهوده مى باشد.

گاهى يك نفر سرباز، براى اينكه حمله گروهى متجاوز و غارتگر را از جامعه و از وطنش دفع كند فدا كارى مى كند اين كار اگر وطن دوستى ناميده شود يا اسم ديگرى داشته باشد، افتخار است. گاهى هم يك نفر جنگ مى كند سرسختى نشان مى دهد، براى اينكه تجاوز كند و قلمرو حكومت يك فرد يا يك رژيم را گسترش دهد يا فلان حزب و فلان حاكم را بر مردم تحميل كند، اين كار اگر هم وطن دوستى ناميده شود جنايت است.

چنانكه به عكس، گاهى شما كالاى يك منطقه را نمى خريد براى اينكه مى بينيد در آنجا سرمايه دارى رشد يافته و آنها قصد استثمار دارند و مى خواهند شما را غارت كنند و هر چه بيشتر بدوشند و با نفوذ اقتصادى بر شما مسلط گردند، خود را قوى و شما را ضعيف سازند و برابرى انسانى را از بين ببرند.

اينجا بايد مبارزه كرد. بايد كالا را نخريد و مبارزه منفى را ادامه داد. بايد خودتان دست بكار شويد از آب و نان خود هم اگر كم گذاريد مؤسسات صنعتى بسازيد و از آنان خود را بى نياز نمائيد.

17 ـ ينابيع المودة، ص421 و منتخب الاثر، ف2، ب35 ـ 3.

18 ـ سوره حجرات، آيه13.

19 ـ نهج البلاغه صبحى الصالح، نامه شماره47.

20 ـ كتاب حقوق الانسان صفحه27 ـ شايد «عمر» مى خواست با اين پرسش، از اصحاب اختيار بگيرد و به اسم اجماع، يك قدرت فوق العاده اى كه همه از او بيمناك شوند به دست آورد، اما «على 7 در اين موقع حساس، مانع از ظهور اين بدعت شد و اعلام كرد كه حكام و امراء، اين اختيار را ندارند و «عمر» هم نتوانست چيزى بگويد.

21 ـ سوره كهف، آيه28.

22 ـ تفسير مجمع البيان، جلد4، چاپ بيروت، صفحه149.

23 ـ سوره توبه، آيه70.

24 ـ نهج البلاغه، حكمت374.

25 ـ يكى از دستورات اسلام كه از آن مى توان، دستورات مهمتر و كلى تر آن را در مورد مساوات به دست آورد، اين است كه فروشنده بين مشتريان فرق نگذارد كه به يك نفر جنس را ارزانتر بفروشد و به ديگرى به قيمت متعارف بدهد، مگر آنكه خديدار، اهل تقوا باشد. در اين صورت هم، مستحب است كه خريدار اين تبعيض را قبول نكند.

26 ـ يكى از علائم ظهور، تضييع است كه در احاديث به واگذارى كارها به نا اهلان تفسير شده است.

27 ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، ص1021، نامه53.

28 ـ سوره كهف، آيه110.

29 ـ نهج البلاغه فيض الاسلام، كلمات قصار 36.

30 ـ به كتاب «الامام علي صوت العدالة الانسانية» تأليف جرج جرداق، نويسنده مسيحى كه بين اين عهدنامه و مواد اعلاميه حقوق بشر مقايسه كرده، علاوه بر صراحت و دقت متن و ابتكار، امتيازات ديگر اين عهدنامه را ياد آور شده است. و به كتاب «رمضان در تاريخ» تأليف نگارنده رجوع شو.

31 ـ نهج البلاغه صبحى صالح، عهدنامه مالك اشتر.

32 ـ نهج البلاغه صبحى صالح، نامه46.

33 ـ منتخب الاثر، از همين نويسنده.

34 ـ منتخب الاثر، بحث مربوط به امام زمان.

35 ـ منتخب الاثر، ب1، ف2، ص142 ح5.

36 ـ منتخب الاثر، ب1، ف2، ص147، ح14.

37 ـ منتخب الاثر، ف2، ب1، ح13، ص146.