امّا اهل البيت (عليهم السلام) اين گونه نبودند و نه تنها به نذرهاى خويش، بلكه به تمام تعهّداتشان عمل مى كردند; چرا كه يكى از نشانه هاى ايمان(2) و علامت هاى مسلمان حقيقى، وفاى به عهد و نذر و تعهّدات است; هر چند به زيان انسان باشد.


1 . سوره عنكبوت، آيه 65 .

2 . رواياتى در اين زمينه در ميزان الحكمة، باب 302، (جلد اوّل، صفحه 346) آمده است، علاقمندان به منبع فوق مراجعه كنند.

[ 218 ]

2. ترس از قيامت

 

«وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً» ـ دومين ويژگى بارز اهل البيت (عليهم السلام)، كه خداوند متعال در اين حادثه به آن اشاره كرده، اين است كه: «آن ها از معاد و روز قيامت مى ترسند.» البتّه نه به خاطر اين كه در آن روز ظلمى به كسى مى شود، بلكه از دادگاه عدل الهى مى ترسند; زيرا تمام اعمال انسان، از ريز و درشت، در اين دادگاه مورد بازخواست قرار مى گيرد. دادگاهى كه دو آيه شريفه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ» ملاك آن است، واقعاً ترس دارد; زيرا در اين دادگاه مو را از ماست مى كشند، هر چند به اندازه سر سوزنى به كسى ظلم نمى شود. آرى، دادگاه عدل الهى در روز قيامت گسترده و فراگير است و شامل مرد و زن، كوچك و بزرگ، پير و جوان، فقير و غنى، عالم و جاهل و خلاصه، همه انسان ها مى شود. ايمان و اعتقاد به چنين دادگاهى انسان را در خوف و ترس قرار مى دهد.

 

3 . رسيدگى به نيازمندان

 

«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ اَسِيراً» ـ ويژگى سوم اهل البيت (عليهم السلام)در اين آيات شريفه، كه محور اصلى اين بحث است، رسيدگى به نيازمندان جامعه مى باشد. اين خاندان بزرگوار حتّى آنچه را خود به آن نياز دارند در اختيار فقرا و نيازمندان قرار مى دهند. به «مسكين» و «يتيم» و «اسير» كمك مى كنند. در اين آيه شريفه بر روى سه گروه نيازمند اجتماعى انگشت گذاشته شده است.

الف ـ «مسكين» ; اين كلمه از مادّه «سكون» است، يعنى فقر و تنگدستى به گونه اى مسكين را تحت فشار قرار داده، كه زمين گير شده و به زمين چسبيده است! مسلمانان و مؤمنان بايد دست محرومان، فقراء و نيازمندان كه قادر بر تهيّه نيازهاى اوّليّه خويش نيستند را بگيرند و از امكانات و نعمت هايى كه خداوند در اختيار آن ها نهاده، نيازمندان را بهره مند سازند.

[ 219 ]

ب ـ «يتيم» ; يتيم كسى است كه سرپرست خويش را از دست داده است. يتيم هر چند ممكن است از نظر مادّى نيازمند نباشد، ولى از نظر روحى نيازمند عاطفه و محبّت مى باشد. در يكى از زلزله هاى ويرانگر اخير، كه تلفات سنگينى داشت، از يك خانواده پرجمعيّت 50 نفرى، يك نفر زنده مانده بود! اين شخص پدر، مادر، خواهران، برادران، عموها، عمّه ها، خاله ها، دايى ها و خلاصه تمام كسانش را از دست داده بود، چنين شخصى سخت نيازمند عاطفه و محبّت است و گرنه همين درد او را از پاى درمى آورد.

ج ـ «اسير» ; اسير معناى روشن و واضحى دارد و به كسى گفته مى شود كه از خانه، كاشانه، خانواده، شهر و ديار خود دور افتاده و در شهرى ديگر غريب و تنها و بى چيز مانده است. اسير امكان دارد در وطن خود فرد ثروتمند و متمكّن و پولدارى باشد، ولى پس از اسارت همانند ساير نيازمندان، مستحقّ كمك و محبّت است.

خلاصه اين كه، انسان مؤمن و مسلمان بايد در حدّ امكانات و توانايى اش به تمام اقشار آسيب پذير جامعه كمك كند. امروزه بعضى از گروه هاى اجتماعى سه گانه فوق، كه مورد لطف خاندان اهل البيت (عليهم السلام)قرار گرفته بودند، وجود ندارد; ولى گروه هاى نيازمند ديگرى هستند كه شديداً محتاج كمك هستند; سرطانى ها; جذامى ها; و ديگر بيماران صعب العلاج; زندانى ها; دختران بى جهيزيّه اى كه به خاطر نداشتن جهيزيّه امكان ازدواجشان فراهم نيست و ديگر گروه هاى نيازمند، بايد مورد لطف و عنايت قرار گيرند.

خدايا! خاندان على (عليه السلام) چگونه ايثارگرى مى كردند! آيا ما هم اين گونه هستيم؟ آيا مى دانيم همسايگان ما در چه وضعى به سر مى برند؟ آيا خبر داريم همسايگان ما چگونه افطار و سحر خود را مى گذرانند؟ آيا از وضع اقوام و بستگان و آشنايان اطّلاعى داريم؟ اگر پاسخ اين سؤالات ـ خداى ناكرده ـ منفى باشد، آيا مى توانيم ادّعا كنيم كه شيعه هستيم؟

 

[ 220 ]

4 . اخلاص

 

«اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً» ـ چهارمين فضيلت على و همسر و دو پسرش، كه فضيلت فوق العاده باارزشى است، مسأله اخلاص آن بزرگواران است; آن ها مى گويند:

«كمكى كه به شما مساكين، ايتام، اسراء و ديگر نيازمندان جامعه مى كنيم، فقط و فقط براى جلب رضاى خداست و هيچ انگيزه ديگرى در آن نيست، بدين جهت پاداشى از شما نمى خواهيم و حتّى انتظار قدردانى و تشكّر نداريم!»

اين جملات را يكبار ديگر مرور كنيم ـ آيا انسان هاى عادى مى توانند چنين ادّعايى داشته باشند؟

از اين بالاتر، اگر نيازمندان در مقابل، به جاى پاداش و تشكّر جسارت به خرج مى دادند و توهين مى كردند، باز هم تفاوتى به حال آن خاندان نداشت!

اخلاص گوهر بسيار ارزشمند و كميابى است، بدين جهت اسلام تأكيد بر كيفيّت و چگونگى عمل مى كند، نه كمّيّت و آمار آن; يعنى، يك ركعت نماز مخلصانه از هزاران ركعت نماز بى اخلاص در نزد خداوند ارزشمندتر است.

 

5 . خوف از خداوند!

 

«اِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» ـ پنجمين ويژگى آنان خوف از خداست، شايد بپرسيد:

در ويژگى دوم خوف از معاد و قيامت مطرح بود و اين جا از خوف خداوند سخن به ميان آمده است، آيا اين دو با هم متفاوت است؟

پاسخ: لازم نيست خوف از خدا به خاطر ترس از جهنّم و قيامت و عذاب هاى هولناك و دردآور آن باشد، بلكه ممكن است خوف از عظمت خدا باشد. وقتى انسان مؤمن به عظمت خداوند فكر مى كند، ترس سراسر وجودش را فرامى گيرد و بدنش به لرزه درمى آيد، همان گونه كه وقتى به ملاقات شخصيّت مهمّى مى رود و مى خواهد مطلبى را به او بگويد، ممكن است عظمت آن شخصيّت، او را

[ 221 ]

بگيرد  و قادر به سخن گفتن نباشد; هر چند آن شخصيّت، انسانى بسيار مهربان و خوش اخلاق و خوش برخورد باشد. بنابراين، ويژگى پنجم چيزى غير از ويژگى  دوم است و خوف از خدا به معناى خوف از عظمت و بزرگى خداوند مهربان است.

 

آيات پاداش

 

همان گونه كه گذشت چهارده آيه از آيات هيجده گانه سوره دهر، كه مربوط به داستان ايثار و اطعام خاندان على (عليه السلام)است، از پاداش هاى فراوان اين ايثار بى نظير سخن مى گويد; به يقين در هيچ كجاى قرآن مجيد و براى هيچ عملى، اين قدر پاداش مطرح نشده است; به يك معنى 15 پاداش پشت سر هم بيان شده است و اگر ريزه كارى ها را در نظر بگيريم مى توانيم پاداش هاى ذكر شده در اين آيات چهارده گانه را به 20 پاداش برسانيم! اين پاداش ها را در ضمن 12 شماره ذكر مى كنيم; امّا قبل از بيان و شرح اين پاداش ها، تقديم مقدّمه اى لازم و ضرورى است:

 

مقايسه پاداش هاى دنيا و آخرت!

 

بدون شك پاداش هاى آخرت متفاوت از پاداش هاى دنياست; زيرا هر چند براى شرح و توضيح آن پاداش ها، از قالب ها و الفاظ دنيوى استفاده شده است، ولى مفهوم و محتواى آن ماهيّت اخروى دارد. بنابراين، آنچه از نعمت هاى اخروى مى شنويم و تصوّر مى كنيم، تنها شبحى از واقعيّات جهان آخرت است و نبايد انتظار داشته باشيم كه بتوانيم در اين دنيا حقيقت نعمت هاى آن جهان را درك كنيم. همان گونه كه جنين در شكم مادر، هر چند ابوعلى سينا باشد، نمى تواند حقايق دنيا را درك و تصوّر كند; هر چند مادرش بتواند به احسن وجه برايش بيان كند; تنها ممكن است شبحى از حقايق دنيا را تصوّر كند. به همين جهت، در روايتى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم:

[ 222 ]

اِنَّ اللهَ يَقُولُ: اَعْدَدْتُ لِعِبادِىَ الصّالِحينَ ما لا عَيْنٌ رَأتْ، وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ، وَ لا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر(1)

خداوند مى فرمايد: براى بندگان صالحم پاداش هايى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى نديده، و هيچ گوشى نشنيده، و به فكر هيچ بشرى خطور نكرده است.

بنابراين، ممكن است لفظى در اين جهان براى ما معنايى داشته باشد، ولى همان لفظ در مورد نعمت هاى بهشتى معنايى متفاوت و گاه متضاد داشته باشد. در بحث هاى آينده توضيحات بيشترى در اين زمينه خواهد آمد. با توجّه به اين مقدّمه به شرح نعمت هاى دوازده گانه مى پردازيم:

 

نعمت هاى دوازده گانه بهشتى!

 

1. آرامش ـ «فَوَقاهُمُ اللهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» ـ اوّلين نعمتى كه نصيب آنان مى شود، نعمت آرامش است. خداوند مشكلات قيامت را از آن ها برطرف مى نمايد و آن ها را غرق در خوشحالى و سرور مى كند. اين كه نعمت آرامش را به عنوان اوّلين نعمت مطرح مى كند، معلوم مى شود آرامش نعمت گرانسنگى است و حقيقتاً هم چنين است. آرامش در دنيا و آخرت از بزرگترين و مهمترين نعمت هاست. كسانى هستند كه در دنيا از انواع امكانات برخوردار هستند، ولى آرامش ندارند; تمام امكانات و نعمت ها، براى چنين انسان هايى وسيله عذاب و زجر و شكنجه مى شود. و لهذا بسيارى از ثروتمندان دست به خودكشى مى زنند. مى گويند كه در يكى از شهرهاى آمريكا جنگلى وجود دارد به نام جنگل خودكشى! كه بيشترين مشترى آن جنگل، انسان هاى ثروتمندى هستند كه در دنيا به غير از آرامش همه چيز دارند! در مقابل انسان هايى را مى بينيم كه با كمترين امكانات و داشتن حدّاقلّ نيازهاى ضرورى و اوّليّه زندگى، آسوده ترين و راحت ترين زندگى را دارند، چون در آرامش هستند.


1 . پيام قرآن، جلد 6، صفحه 302.

[ 223 ]

اگر بپرسيد اين نعمت باارزش و بزرگ را چگونه مى توان به دست آورد؟

مى گوييم: خداوند در آيه 82 سوره انعام، نعمت امنيّت و آرامش را در دسترس افراد باايمان مى داند:

اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا ايمانَهُمْ بِظُلْم اُولَئِكَ لَهُمْ الاَْمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ

(آرى)، آن ها كه ايمان آوردند، و ايمان خود را با شرك و ستم نيالودند، ايمنى و آرامش تنها از آنِ آن هاست، و آن ها هدايت يافتگانند.

و در آيه 28 سوره رعد ياد خداوند و غافل نشدن از آن، منبع دائمى فيض و بركت و آسايش، و مايه آرامش و امنيّت بيان شده است.

 

2 . باغ هاى بهشتى ـ «وَ جَزائُهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً» ـ يكى ديگر از پاداش هاى ابرار، باغ هايى از بهشت است، كه همه چيز آن با باغ هاى دنيا متفاوت مى باشد. باغ هايى كه همواره آب از زير درختانش جارى است; باغ هايى كه خزانى ندارد و در تمام فصول ميوه دارد; درختانى كه لازم نيست بهشتيان متحمّل زحمت چيدن ميوه هاى آن شوند، بلكه هر زمان كه اراده كنند شاخه هاى درختان ميوه نزد آنان حاضر مى شود.

 

3. آرامش و آسايش ـ «مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الاَْرائِكِ» ـ «ارائك» جمع «اريكه» در اصل تختى است كه در حجله براى عروس مى گذارند; سپس به تمام تخت هاى زيبا اطلاق شده است. بهشتيان در باغ هاى بهشتى بر تخت هاى زيبايى تكيه مى زنند و از نعمت هاى بهشتى استفاده مى نمايند. تعبير به «متّكئين» تعبير ظريف و زيبايى است، زيرا انسان وقتى در آرامش باشد و خيالى آسوده داشته باشد، راحت تكيه مى زند، ولى اگر مضطرب و نگران باشد نمى تواند راحت بنشيند و تكيه بزند، بلكه مرتّب اين پا و آن پا مى شود.

 

4. فضايى معتدل و هوايى لذّت بخش ـ «لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً» ـ هواى بهشت بسيار معتدل است; در آن جا نه از آفتاب داغ خبرى است، تا نياز به وسايل خنك كننده باشد، و نه سرماى شديدى است، تا نياز به وسايل گرم كننده

[ 224 ]

باشد; بلكه همواره هواى بهارى، و همراه با نسيم روح نواز فصل بهار مى باشد. بدون شك در چنين هواى معتدلى، تكيه زدن بر متّكاها، بر روى تخت هاى زيباى بهشتى، در زير درختان پر از ميوه، لذّتى وصف ناشدنى دارد.

سؤال : در اين آيات وجود خورشيد و آفتاب در بهشت نفى شده است، ولى در آيات بعد، از سايه درختان بهشتى سخن به ميان آمده است. اگر آفتابى در بهشت وجود ندارد، چگونه سايه درختان مورد بحث قرار گرفته است، آيا اين آيات با هم تناقض ندارند؟

پاسخ : اوّلا: قرآن نمى گويد: «در بهشت آفتاب وجود ندارد» بلكه مى فرمايد آفتاب قابل رؤيت نيست، يعنى درختان بهشتى آن قدر متراكم و انبوه هستند كه بهشتيان از لابه لاى اين درختان آفتاب را نمى بينند.

ثانياً: منظور از اين كه مى فرمايد: «لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً» اين است كه آفتاب داغ و آزاردهنده اى وجود ندارد، امّا وجود آفتاب معتدل را نفى نمى كند. بنابراين، تناقضى در آيات فوق به چشم نمى خورد.

 

5 . سايه ها و ميوه ها ـ «وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلا» ـ سايه هاى درختان بهشتى بر بهشتيان فروافتاده و چيدن ميوه هايش بسيار آسان است; به گونه اى كه ـ همان طور كه گذشت ـ بهشتيان متحمّل هيچ زحمتى براى چيدن ميوه نمى شوند.

 

6 . خدمتكاران جوان آماده به خدمت ـ «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» ـ هرگاه بهشتيان چيزى لازم داشته باشند، خدمتكاران جوان بسيار زيبايى در خدمت آن ها هستند كه همچون مرواريدهاى پراكنده اند. نيازى نيست اين خدمتكارها را صدا كنند; زيرا همواره در خدمتگزارى حاضرند.

 

7 . لباس هاى فوق العاده زيبا ـ «عالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَ اِسْتَبْرَقٌ» ـ انواع لباس هاى زيبا براى بهشتيان آماده است; هم ابريشم نازك و هم ابريشم ضخيم. حتّى لباس هايى كه در دنيا بر مردان حرام بوده، استفاده از آن لباس ها در آخرت مجاز است.

[ 225 ]

8 . زينت آلات(1) ـ «وَ حُلُّوا اَساوِرَ مِنْ فِضِّة» ـ استفاده از هر نوع زينتى براى آن ها جايز است; بدين جهت دست هاى بهشتيان با دستبندهايى از نقره تزيين شده است.

 

9 . وسايل پذيرايى در حدّ اعلى ـ «وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَة مِنْ فِضَّة وَ اَكْواب كانَتْ قَوارِيراً» ـ نوع ظرفى كه انسان غذا را در آن ميل مى كند بسيار مهمّ است. اگر بهترين غذا را در ظرفى آلوده و نامناسب بريزند، اشتهاى انسان از بين مى رود; ولى بالعكس، اگر غذاى معمولى را در ظرفى زيبا و تميز و مناسب بريزند، اشتهاى آدمى دوچندان مى شود. بدين جهت انواع ظرف هاى ريز و درشت و زيبا و زينتى، كه جنس آن از نقره است، در اختيار بهشتيان قرار مى گيرد. البتّه نقره آن جهان غير از نقره دنياست. آن ظروف نقره همچون بلور شفّاف است!

 

10. انواع نعمت ها ـ «وَ اِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعيماً» ـ هنگامى كه وارد بهشت مى شوند و به نعمت هايى كه در اختيار آنان نهاده نشده مى نگرند، مشاهده مى كنند انواع نعمت ها، كه قابل توصيف نيست، در اختيار بهشتيان نهاده شده است.

 

11 . مالكيّت بزرگ ـ «وَ مُلْكاً كَبِيراً» ـ بهشتيان از نظر خدمه و امكانات و جايگاه، بقدرى امكانات دارند كه گويا هر يك از آن ها براى خود كشورى مستقل و حكومتى جداگانه دارد.

 

12 . انواع شراب هاى بهشتى ـ يكى از نعمت هايى كه خداوند بطور مكرّر در قرآن به بهشتيان وعد داده، انواع شراب هاى بهشتى است. شراب هايى كه نه تنها عقل و هوش انسان را نمى ربايد. بلكه شور و نشاط و آرامش مى آورد. در آيات سوره دهر از سه نوع شراب سخن به ميان است:


1 . اسلام استفاده از زينت را منع نمى نمايد، بلكه از اسراف و زياده روى در آن جلوگيرى مى كند. قرآن مجيد نه تنها از اين كار جلوگيرى نمى كند، بلكه به هنگام تشرّف به مساجد دستور مى دهد از لباس هاى تميز و زينت آلات مُجاز استفاده شود و استحباب عطر زدن به هنگام رفتن به سوى مسجد بدين جهت است.

[ 226 ]

الف ـ شراب كافور ـ «اِنَّ الاَْبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْس كانَ مِزجُها كافُوراً» ـ ابرار و نيكان در بهشت از شرابى مى نوشند كه با عطر خوش كافور آميخته شده است. كافور در زبان فارسى به همان مادّه ضد عفونى كننده اى گفته مى شود كه يكى از غسل هاى ميّت را با آبى كه با آن مخلوط شده انجام مى دهند، تا جسد ميّت ضدّعفونى گردد، ولى در لغت عرب معناى وسيع ترى دارد و به هر چيز معطّر و خوش بويى اطلاق مى گردد; بنابراين، منظور از شراب كافور، شرابى است كه عطر مخصوصى دارد، به حدّى كه وقتى بهشتيان از آن مى نوشند از عطرش هم لذّت مى برند.

ب ـ شراب زنجبيل ـ «وَ يُسْقَوْنَ فيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبيلا» ـ زنجبيل در لغت عرب، هم بر معناى معروفش استعمال مى شود و هم به معناى عطر خاصّى مى باشد، ولى در اين جا به معناى دوم است. بهشتيان از شرابى كه آميخته با عطر زنجبيل است، نوشانيده مى شوند.

ج ـ شراب طهور ـ «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» ـ سومين شرابى كه بهشتيان از آن استفاده مى كنند، شراب طهور است. خداوند خود اين شراب را به بهشتيان مى نوشاند.

تعبيراتى كه در مورد شراب هاى سه گانه آمده قابل دقّت است; در مورد شراب كافور تعبير به «يشربون» شده است; يعنى بهشتيان با دست خود اين نوع شراب را مى نوشند. و در مورد شراب زنجبيل تعبير به «يسقون» شده است; يعنى خدمه بهشتى اين شراب را به بهشتيان مى نوشانند. و در مورد شراب طهور تعبير به «سقاهم ربهم» شده است; يعنى خداوند متعال، خود اين شراب را به بهشتيان مى نوشاند!

 

شراب طهور چيست؟

 

در روايتى مى خوانيم كه وقتى بهشتيان شراب طهور مى نوشند:

يُطَهِّرُهُمْ مِنْ كُلِّ شَىْء سِوَى اللهِ(1)


1 . بحارالانوار، جلد 8، صفحه 113.

[ 227 ]

همه چيز غير از خدا از وجودشان پاك مى شود و تمام هستى بهشتيان عشق و ياد خدا و قرب به آن حضرت مى شود و ما سوى الله را فراموش مى كنند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در حديث ديگرى آثار شراب طهور را چنين بيان مى فرمايد:

فَيُطَهِّرُ اللهُ بِهَا قُلُوبَهُمْ مِنَ الْحَسَدِ(1)

خداوند بر اثر نوشيدن شراب طهور، حسد را از وجود آن ها ريشه كن مى كند (آن ها ديگر باديدن مقامات بهشتيانى كه در درجات والاتر هستند حسادت نمىورزند).

حسد يكى از بلاهاى زندگى بشر است. گاه انسان تمام نعمت ها را در اختيار دارد، ولى باز تحمّل ديدن راحتى ديگران را ندارد و نمى تواند ببيند ديگران هم امكاناتى دارند و آسوده زندگى مى كنند. حسد بسان زندانى است كه آزادى و آسايش و آرامش را از حسود سلب مى كند. به هر حال، يكى از آثار شراب طهور برطرف كردن و ريشه كن نمودن اين صفت زشت اخلاقى است.

سؤال : نعمت هاى مختلفى در آيات مذكور بيان شده و حتّى ريزه كارى ها و جزئيّات بعضى از نعمت ها به صورت دقيق مطرح گشته است; امّا يكى از نعمت هاى بهشتى، كه هر زمان قرآن سخن از نعمت هاى بهشتى مى گويد، آن نعمت قبل از همه نعمت ها به ذهن انسان خطور مى كند، در آيات بالا ذكر نشده است! آرى حدس شما درست است، در اين آيات از «حور العين» سخنى به ميان نيامده است. راستى علّت اين امر چيست؟

پاسخ : بعضى از مفسّرين(2) معتقدند كه چون در آيات مذكور سخن از حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) مطرح شده، خداوند متعال به احترام آن حضرت، نامى از حور العين نبرده است و اين خود دليل ديگرى است كه شأن نزول اين آيات، على و خانواده اش مى باشد. و گرنه مطرح نشدن حور العين در بين نعمت هاى بهشتى، چه دليل موجّهى مى تواند داشته باشد؟

خلاصه اين كه، نعمت هاى دوازده گانه اى كه در ضمن آيات چهارده گانه سوره


1 . بحارالانوار، جلد 8، صفحه 157.

2 . روح المعانى، جلد 29، صفحه 158.

[ 228 ]

انسان آمده، مختصّ به «ابرار» و «نيكان» است. كه در رأس اين هرم، حضرت «على» و «فاطمه» و «حسن» و «حسين»(عليهم السلام)هستند.

 

بهانه جويى ها ! و پاسخ آن

 

متأسّفانه در ذيل آيات مربوط به فضايل اهل البيت (عليهم السلام) و آيات ولايت و امامت، بهانه جويى هاى فراوانى مطرح مى شود كه در ساير آيات قرآن يا مسايل اسلامى،  100  1  آن هم ملاحظه نمى شود! البتّه فلسفه اين بهانه جويى ها مشخّص است; زيرا اگر بپذيرند مجموعه اين آيات در مورد حضرت على و ساير ائمّه (عليهم السلام)است، بايد قائل به امامت و خلافت بلافصل حضرت على (عليه السلام) و اولادش شوند، چون ـ همان طور كه بارها گفته ايم ـ اگر امامت انتصابى باشد، خداوند هرگز با وجود افضل و اعلم و اشجع و خلاصه، بهترين فرد مسلمان، به سراغ ديگران نمى رود، زيرا مقتضى حكمتش چنين است. و اگر انتخابى هم باشد مردم عاقل بايد بهترين فرد را انتخاب كنند، و با وجود بهترين، به سراغ ديگران نمى روند. و اين نتيجه، با پيشداورى ها و هواى نفس عدّه اى سازگار نيست; بدين جهت سعى مى كنند به شكلى آيات ولايت و فضايل را كم رنگ يا بى رنگ كنند، تا دچار عذاب وجدان نگردند. بدين خاطر بهانه جويى مى كنند; به چند نمونه آن توجّه كنيد:

 

1. سوره انسان مكّى است!

 

سوره دهر در مدينه نازل نشده، بلكه مكّى است. و مى دانيم كه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در سال دوم و سوم هجرت در مدينه متولّد شدند; بنابراين، در زمان نزول سوره دهر هنوز اين دو بزرگوار متولّد نشده بودند; پس شأن نزول فوق، متناسب با سوره دهر نيست; بر اين اساس، بعضى گفته اند: شأن نزول آيات مذكور بدين شرح است:

«غلام سياهى خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مشرّف شد و عرض كرد: دوست دارم در بهشت در كنار شما باشم! امّا من سياه و شما سفيد هستيد و لهذا اين آرزو عملى نيست; پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: غصّه نخور، در روز قيامت آن قدر سفيد و نورانى مى شوى كه از سال ها راه قابل رؤيت خواهى بود. سپس آيات فوق در

[ 229 ]

شأن اين غلام نازل شد!»(1) خلاصه اين كه، با توجّه به مكّى بودن سوره دهر(2)شأن نزولى كه ذكر كرده ايد متناسب با اين سوره نيست.

 

پاسخ : اوّلا : بسيارى از مفسّران، محدّثان و مورّخان معتقدند كه سوره دهر در مدينه نازل شده است و تعداد بسيار اندك و محدود و انگشت شمارى برخلاف اين دانشمندان نظر داده و مكّى بودن اين سوره را پذيرفته اند.

دانشمندانى كه اعتقاد به مدنى بودن اين سوره دارند و بر آن شهادت داده اند بر دو دسته هستند: گروهى صريحاً گفته اند كه اين سوره در مدينه نازل شده است، و گروه ديگر اين مطلب را صريحاً نگفته اند، ولى شأن نزولى كه در مورد على (عليه السلام) و اعضاى خانواده اش نقل كرديم را در ذيل آيات سوره انسان آورده اند. اين بدان معناست كه سوره دهر مدنى است.

مرحوم قاضى نورالله شوشترى، در جلد سوم احقاق الحق، صفحه 157 به بعد، نام اين دانشمندان را ذكر كرده است، كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:

1 ـ «زمخشرى»، كه از مفسّرين معروف اهل سنّت و از مشاهير آنان است، در كتاب معروفش «كشّاف»، به مدنى بودن سوره انسان تصريح كرده است.(3)

2 ـ «واحدى»، يكى ديگر از مشاهير اهل سنّت، در «اسباب النّزول» همين نظر را انتخاب كرده است.(4)

3 ـ «ابن جوزى»، از ديگر دانشمندان سنّى مذهب، نيز اعتقاد به مدنى بودن سوره دهر دارد.(5)

4 ـ «گنجى»، در «كفاية الطّالب» نيز اين نظريّه را برگزيده است.(6)


1 . روح المعانى، جلد 29، صفحه 165.

2 . تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 330.

3 . الكشّاف، جلد 4، صفحه 169.

4 . اسباب النّزول، صفحه 331.

5 . التّذكرة، صفحه 332.

6 . كفاية الطّالب، صفحه 201.

[ 230 ]

5 ـ «طبرى»، در «ذخائر العقبى» نيز همين عقيده را دارد.(1)

6 ـ آلوسى نيز معتقد است كه اين سوره مدنى است.(2)

7 ـ «فخر رازى»، از پرآوازه ترين مفسّرين جهان تسنّن، نيز همين نظريّه را اختيار كرده است.(3)

8 ـ مفسّر معروف «قرطبى» اين عبارت را در تفسير خويش آورده است:

ذكر الثّعلبى فى تفسيره: و قال اهل التّفسير انّها نزلت فى على و فاطمة و جارية لهما اسمها فضّة(4)

ثعلبى در تفسيرش گفته است: سوره دهر در مدينه نازل گشته و همه اهل تفسير معتقدند اين سوره در مورد على و فاطمه و كنيز آن ها، فضّه، نازل شده است.

خلاصه اين كه، طبق گواهى دانشمندان اسلام، كه به برخى از آن ها اشاره شد، سوره دهر بدون شك در مدينه نازل شده است.

ثانياً : از آيه شريفه «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّه مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً» استفاده مى شود كه اين سوره مدنى است; زيرا در مكّه اسيرى وجود نداشت، بلكه بعد از هجرت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان به مدينه و تشريع جهاد و شروع جنگ هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)اين مسأله در مدينه به وجود آمد. بنابراين، خود كلمه «اسير» بهترين شاهد است كه سوره دهر مدنى است.

و امّا شأن نزولى كه در مورد غلام سياه گفته شد، هيچ تناسبى با آيات سوره دهر ندارد; زيرا در آن شأن نزول، هيچ سخنى از اطعام مسكين و يتيم و اسير به ميان نيامده است; بنابراين، چنين شأن نزولى برخلاف آيات سوره دهر است و آنچه برخلاف قرآن است قابل اعتنا نمى باشد.


1 . ذخائر العقبى، صفحه 102.

2 . روح المعانى، جلد 29، صفحه 157.

3 . التّفسير الكبير، جلد 30، صفحه 244.

4 . تفسير قرطبى، جلد 19، صفحه 19.

[ 231 ]

2 . چراغى كه بر خانه واجب است، بر مسجد حرام است!

 

سؤال : آيا سزاوار است على (عليه السلام) غذاى خود و خانواده اش، كه واجب النّفقه او بوده اند، را به سائل بدهد؟ در حالى كه خداوند متعال در آيه 219 سوره بقره، در پاسخ اين سؤالِ مسلمانان از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كه: چه چيز انفاق كنيم؟ مى فرمايد:

«قُلِ الْعَفْوَ; بگو از مازاد نيازمندى خود انفاق كنيد

اگر آيات سوره دهر مربوط به حضرت على (عليه السلام) و خانواده اش باشد، چرا آن حضرت ـ برخلاف آيه فوق ـ از آنچه كه به آن نيازمند بود انفاق كرد؟

پاسخ : بسيار مايه تعجّب است كه شخصى، نام دانشمند بر خود نهاده باشد و چنين سخنانى بگويد! زيرا اين بهانه جويى ها نشانه ناآگاهى و كم اطّلاعى اوست! توضيح اين كه: «انفاق» چيزى است و «ايثار» چيز ديگر. متأسّفانه كسى كه اين اشكال را مطرح كرده، تفاوت «انفاق و «ايثار» را درك ننموده است!

در آيه نهم سوره حشر در وصف انصار مى خوانيم:

وَ يُؤْثِرُونَ عَلى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ

(انصار) آن ها (مهاجرين) را بر خود مقدّم مى دارند; هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند.

همّت گروهى از مؤمنان بقدرى بالاست كه به مقام «ايثار» رسيده اند و على رغم نياز شديد خويش انفاق مى كنند. در شأن نزول آيه فوق چنين آمده است:

«مرد نيازمندى خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و عرض كرد: گرسنه ام، فقيرم، نيازمندم، كمكم كنيد!

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)به يكى از اصحاب فرمودند: به منزل ما برو، اگر چيزى، كه به درد اين شخص بخورد، يافتى بياور تا به او بدهيم. آن فرد به منزل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)رفت و برگشت و چيزى نيافت!

پيامبر خطاب به اصحابش فرمود: كدام يك از شما مى تواند امشب اين شخص را ميهمان خود كند و به او غذا بدهد؟

يكى از اصحاب آمادگى خويش را براى اين كار اعلان كرد و به همراه آن

[ 232 ]

شخص نيازمند به منزلش رفت. پس از ورود به منزل سرى به آشپزخانه زد، جز غذايى كه خانمش براى او و فرزندانش تهيّه كرده بود، چيزى نيافت!

مرد گفت: همسرم! بچّه ها را قبل از خوردن شام بخوابان! سپس غذا را بياور. همسرش بچّه ها را گرسنه خوابانيد و سپس سفره را پهن كرد، صاحب خانه پس از آماده شدن شام، چراغ را خاموش كرد. و به همراه ميهمان نيازمند مشغول خوردن غذا شد. او دستش را به سوى غذا دراز مى كرد و بدون اين كه غذايى بردارد به نزديك دهانش مى برد تا ميهمان متوجّه نشود او غذا نمى خورد و كاملا سير شود. بدينسان او و خانواده اش آن شب را گرسنه خوابيدند و غذاى مورد نياز خود را به آن فقير ايثار كردند.

روز بعد به خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد، پيامبر همين كه او را ديد فرمود: ديشب با ميهمانت چه كردى؟ آن مرد تمام داستان را براى حضرت تعريف كرد.

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: به خاطر اين ايثار تو ديشب آيه اى از قرآن بر من نازل شد. حضرت سپس آيه فوق را تلاوت كرد(1).

بنابراين كسى كه چنين بهانه جويى هايى را مطرح مى كند تمام آيات قرآن را مطالعه نكرده است و گرنه بايد مى دانست كه ايثار مقامى است به مراتب بالاتر از انفاق، كه همگان سعادت آن را ندارند، و از صفات ويژه مؤمنان واقعى است.

علاوه بر اين، حضرت على (عليه السلام) در داستان سوره دهر فقط غذاى خودش را به فقير داد، نه غذاى همه افراد خانواده; سپس حضرت فاطمه (عليها السلام)نيز با ميل و اختيار غذايش را در اختيار نيازمند قرار داد، و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نيز اين كار را با ميل و اختيار انجام دادند. و اين نهايت ايثار است كه در قرآن مجيد ستوده شده و از ارزش هاى والاست.

و امّا در مورد آيه «قُلِ الْعَفْوَ» دو نظريّه وجود دارد; نخست اين كه منظور از «عفو» وسايل مازاد بر احتياج است(2). ولى احتمال دوم اين است كه: «اَلْعَفْوُ هُوَ


1 . تفسير نمونه، جلد 23، صفحه 519 .

2 . الكشّاف، جلد اوّل، صفحه 262.

[ 233 ]