![]() |
![]() |
![]() |
بنابراين، آيه «قُلِ الْعَفْوَ» به احتمال قوى سفارش به پرداخت اموال بى مصرف و مازاد بر نياز نمى كند، بلكه سفارش مى كند كه از بهترين ها انتخاب و به فقرا داده شود و اين، همان ايثارى است كه در آيات سوره دهر به آن اشاره شده است.
با توجّه به مطالب فوق، آيه «قُلِ الْعَفْوَ» نه تنها تضادّ و منافاتى با شأن نزول آيات سوره دهر ندارد، بلكه هماهنگ با آن مى باشد و آن را تأييد مى كند.
سؤال: آيا آيات سوره دهر، كه در وصف «ابرار» نازل شده و به پاداش هاى «نيكان» در جهان آخرت اشاره دارد، اختصاص به حضرت على(عليه السلام) و همسر و فرزندانش دارد، يا عامّ است و شامل تمام كسانى كه اوصاف ابرار را داشته باشند مى شود؟ اگر احتمال دوم صحيح است(3)، پس چرا اين آيات را منحصر به خاندان پيامبر كرديد؟
پاسخ: اوّلا : نشانه ها و قرائنى در اين آيات شريفه ديده مى شود كه با وجود آن نمى توان اين آيات را به همه ابرار تطبيق داد، بلكه طبق اين نشانه ها بايد آيات مذكور را به ابرار خاصّى تطبيق دهيم; مثلا از اين آيات استفاده مى شود كه ابرار مورد اشاره اين آيات، نذرى كرده بودند و در هنگام عمل به نذر، دست به ايثار بزرگى زده و به نيازمندان و يتيمان و اسيران كمك كرده بودند; بنابراين، آيات فوق شامل آن
1 . احتمال اوّل و دوم و چندين احتمال ديگر در تفسير نمونه، جلد دوم، صفحه 219 آمده است.
2 . سوره آل عمران، آيه 92.
3 . همان گونه كه فخر رازى در تفسيرش، التّفسير الكبير، جلد 30، صفحه 244، اين نظريّه را انتخاب كرده است.
دسته از ابرار كه نذرى نكرده بودند و نشانه هاى فوق در آن ها نيست، نمى شود.
ثانياً: بر فرض كه آيات مذكور عامّ باشد و شامل تمام ابرار گردد، ولى بدون شكّ شامل شأن نزولش نيز مى گردد! بلكه على (عليه السلام) و فاطمه و فرزندانش (عليهم السلام)شاخص ترين و برترين مصاديق ابرار و نيكان هستند.
خلاصه اين كه، آيات سوره دهر در هر حال از سرمايه هاى اهل البيت (عليهم السلام) و از فضايل ارزشمند اين خاندان و از نشانه هاى امامت و خلافت بلافصل حضرت على (عليه السلام) است.
خمير مايه اصلى آيات هيجده گانه، و آنچه موجب اين پاداش هاى مهمّ دوازده گانه شد، مسأله كمك هاى انسانى به نيازمندان بود، و اين نشانگر عنايت ويژه و اهمّيّت فوق العاده اى است كه خداوند مهربان به اين موضوع داده است. هر كس خواستار شمول عنايت پروردگار مهربان نسبت به خويش است، بايد به كمك مستمندان و بيچارگان بپردازد. و اگر از اين مرحله بالاتر رود و از آنچه خود بدان نيازمند است ايثار كند، بدون شك عنايت ويژه خداوند شاملش مى گردد. براى روشن تر شدن اهمّيّت ويژه كمك به نيازمندان، به دو روايت زير توجّه كنيد:
1 ـ حضرت على (عليه السلام) در نامه اى خطاب به فرزندش امام حسن مجتبى (عليه السلام)چنين مى فرمايد:
وَ اعْلَمْ أَنَّ اَمَامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً، اَلْمُخِفُّ فِيهَا اَحْسَنُ حَالا مِنَ الْمُثْقِلِ، وَ الْمُبْطِىءُ عَلَيْهَا اَقْبَحُ حَالا مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ اَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لاَ مَحَالَةَ اِمَّا عَلَى جَنَّة اَوْ عَلَى نَار، فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ، وَ وَطِّىءِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ، وَ لاَ اِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ(1)
1 . نهج البلاغه، نامه 31.
فرزندم! گردنه هاى صعب العبور و خطرناكى در پيش رو دارى، (كه براى عبور از آن گردنه ها) سبكباران حالشان به مراتب بهتر از سنگين باران است، و كُندروها حالشان بسيار بدتر از سرعت كنندگان مى باشد. بدون شك سرانجام انسان به بهشت يا جهنّم وارد مى شود; بنابراين، پيش از آن كه به آن جهان كوچ كنى، براى خود وسايلى آماده كن، و منزلى را پيش از ورود مهيّا نما; زيرا پس از مرگ عذرى پذيرفته نيست و راه بازگشتى به دنيا وجود ندارد.
بهترين راه براى عبور از اين گردنه هاى سخت و مناسب ترين زاد و توشه براى لحظه هاى هولناك صحراى محشر، كمك به فقرا و احسان به نيازمندان است. اين كار در حقيقت شبيه آن است كه اين زاد و توشه را در دنيا تحويل آن ها دهيم و آن ها با خود حمل كنند و در قيامت تحويل ما دهند. آيا از اين معامله پرسودتر و بهتر وجود دارد؟
2 ـ مرحوم محدّث كلينى، از بزرگان علماء شيعه، حديث زير را به نقل از امام صادق (عليه السلام) در كافى آورده است:
ثَلاَثٌ مَنْ اَتَى اللهَ بِوَاحِدَة مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللهُ لَهُ الْجَنَّهِ; اَلاِْنْفاقُ مِنْ اِقْتَار، وَ الْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ، وَ الاِْنْصَافُ مِنْ نَفْسِه(1)
سه كار است كه هر كس يكى از آن ها را براى رضاى خدا انجام دهد خداوند بهشت را بر او واجب مى كند:
1. انفاق به هنگام تنگدستى و نياز(2). 2. خوشرويى (نه فقط با مسلمانان، بلكه) با تمام مردم جهان (اعمّ از مسلمان و غيرمسلمان)(3). 3. با يك چشم به حقّ خود و ديگران نگاه كردن.
1 . كافى، جلد 2، صفحه 103. (كتاب الايمان و الكفر، باب حسن البشر، حديث 2).
2 . در برخى از روايات آمده است كه وقتى زندگى ات گره مى خورد، با خداوند معامله كن! صدقه اى در همان حالت سختى و پيچيدگى زندگى بده تا خداوند گشايشى در كارت ايجاد كند. (وسائل الشّيعه، جلد 6، صفحه 259).
3 . در روايتى دو چيز سبب بهشتى شدن انسان شمرده است; اخلاق و تقوى (كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب حسن البشر، حديث 5).
اين كه انسان حقّ خود و ديگران را با يك چشم ببيند بسيار مهمّ است و لهذا در روايت ديگرى مى خوانيم:
اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ الَّذِى يُحِبُّ لاَِخيهِ ما يُحِبُّ لِنَفْسِه وَ يُكِرْهُ لَهُ مَا يُكْرِهُ لِنَفْسِه.(1)
يكى ديگر از پيام هاى مهمّ آيات سوره دهر اين است كه معيار ارزش ها در اسلام كيفيّت و چگونگى عمل است، نه كمّيّت و مقدار آن! زيرا تمام آنچه را اين خانواده محترم انفاق كردند بيش از چند كيلو جو نبود، امّا از آن جا كه اين كار توأم با اخلاص بود و فقط براى رضاى خداوند انجام شد، ارزش كار آن ها را بقدرى بالا برد كه پاداش هاى بى سابقه اى در قرآن براى كار آن ها در نظر گرفته شد. اخلاص حقيقتاً معجزه مى كند، گاه كارى را هزار برابر، گاه يك ميليون برابر و گاه يك ميليارد برابر و گاه ممكن است به اندازه عبادت تمام جنّ و انس تا دامنه قيامت ارزشمند سازد.(2) علامت اخلاص اين است كه انسان مخلص بجز خداوند از هيچ كس توقّع و انتظار پاداش، بلكه قدردانى ندارد; و گاه اخلاص به جايى مى رسد كه براى او قدردانى و فحّاشى يكسان مى شود! نه از آن خوشحال و سرمست و نه از اين نااميد و پشيمان مى گردد. خوشا به حال چنين انسان هاى مخلصى.
1 . بحارالانوار، جلد 27، صفحه 89 .
2 . مثلا در مورد ضربتى كه حضرت على (عليه السلام) در جنگ احزاب بر عمرو بن عبدود، قهرمان مشركان، وارد كرد و او را به قتل رساند، پيامبر فرمود:
«لضربة علىّ خير من عبادة الثّقلين; ضربت على در جنگ خندق از عبادت تمام جنّ و انس باارزش تر است» و در عبارتى ديگر فرمود:
«لضربة علىّ لعمرو بن عبدود افضل من عمل امّتى الى يوم القيامة; ضربتى كه على بر عمرو بن عبدود در جنگ خندق وارد كرد (و به قتل او منتهى شد) از تمام اعمال امّت من تا روز قيامت باارزش تر است.» (بحارالانوار، جلد 39، صفحه 2)
شأن نزول آيات سوره دهر در مورد حضرت على (عليه السلام) و خانواده اش (عليهم السلام) آن قدر واضح و روشن و قطعى است كه حتّى در اشعار شعرا نيز منعكس شده است. محمّد بن ادريس المطلبى الشّافعى، يكى از پيشوايان اهل سنّت(1) در مورد حضرت على (عليه السلام)اشعارى دارد، در قسمتى از اشعار وى چنين مى خوانيم:
اِلى مَ اِلى مَ وَ حَتّى مَتى *** اُعاتَبُ فى حُبِّ هذَا الْفَتى
وَ هَلْ زُوِّجَتْ فاطِمُ غَيْرَهُ *** وَ فى غَيْرِه هَلْ أَتى «هَلْ أَتى»؟(2)
ترجمه : به كجا بروم؟ تا كى مرا تعقيب مى كنيد؟ آيا مرا به خاطر عشق على ملامت و سرزنش مى كنيد؟ (اگر چنين است) آيا فاطمه (اى كه محبّت او محبّت خدا و غضبش غضب خداست) با غير على ازدواج كرده است؟ آيا سوره «هل أتى» (با آن فضايل و پاداش هاى كم نظيرش) در مورد غير على نازل شده است؟ (پس چرا مرا به خاطر عشق على ملامت و سرزنش مى كنيد!؟)
* * *
1 . وى به خاندان عصمت و طهارت علاقه زيادى دارد، و اين علاقه در بين پيروان او نيز ديده مى شود تا آن جا كه شافعى ها نزديك ترين مذهب اهل سنّت به ما شيعيان محسوب مى شوند، برخلاف برخى ديگر از مذاهب اهل سنّت، يعنى وهّابى ها، كه اصلا با ما كنار نمى آيند بلكه با تمام فرقه هاى مسلمين در تضادّ و درگيرى هستند و به همه آن ها، با حربه «بدعت» و «شرك» اتّهام مى بندند.
2 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 158.
آيات فضائل اهل البيت(عليهم السلام)
فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلِمات فَتابَ عَلَيْهِ
اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ
«سوره بقره ، آيه 37»
آيـه
توبـه آدم
آيه توبه آدم
فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلِمات فَتابَ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ
سپس (حضرت) آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت; (و با آن ها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت; چرا كه خداوند توبه پذير و مهربان است.
«سوره بقره، آيه 37»
آيه فوق، كه از يك سو گوشه اى از داستان حضرت آدم (عليه السلام) را بيان مى كند، و از سوى ديگر دليل مهمّى بر مشروعيّت توسّل مى باشد، و از سوى سوم سخن از توبه و بازگشت به سوى خدا دارد، از آيات فضايل خمسه طيّبه (عليهم السلام) محسوب مى شود. علاوه بر موضوعات سه گانه فوق، رواياتى در منابع عامّه و خاصّه در مورد پيوند اين آيه با اهل البيت (عليهم السلام) وجود دارد كه در ادامه بحث به آن ها خواهيم پرداخت.
«فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلِمات فَتابَ عَلَيْهِ» ـ بعد از ماجراى وسوسه ابليس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم متوجّه شد كه به خويشتن ستم كرده، و بر اثر فريب شيطان از آن محيط آرام و پر نعمت بيرون رانده شده، و در محيط پر زحمت
و مشقّتبار زمين قرار خواهد گرفت. آدم در اين جا به فكر جبران خطاى خويش افتاد و با تمام وجود متوجّه پروردگار شد، توجّهى آميخته با كوهى از ندامت و حسرت و پشيمانى! لطف خدا نيز در اين موقع به يارى او شتافت و چنان كه قرآن در آيه فوق مى گويد:
«آدم از پروردگار خود كلماتى دريافت داشت، سخنانى مؤثّر و دگرگون كننده و با آن توبه كرد و خدا نيز توبه او را پذيرفت.»
در مورد اين كه «كلمات» چه بوده است؟ در مباحث آينده به صورت مشروح بحث خواهيم كرد.
«اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ» ـ «توبه» در اصل به معنى «بازگشت» است، و در تعبيرات قرآن به معنى بازگشت از گناه مى آيد. اين در صورتى است كه به شخص گناهكار نسبت داده شود. ولى گاه اين كلمه به خداوند نسبت داده مى شود، در اين جا به معنى بازگشت به رحمت است; يعنى رحمتى را كه به خاطر ارتكاب گناه از بنده اش سلب كرده بود، بعد از بازگشت او به خطّ اطاعت و بندگى به او باز مى گرداند.
به هر حال جمله فوق( چرا كه خداوند توّاب و رحيم است) همان علّت پذيرش توبه آدم است.
داستان حضرت آدم و حوّا، كه در چندين سوره قرآن مجيد آمده(1)، نكات مهم و درس هاى آموزنده اى در بردارد كه توجّه به اين نكات لازم و ضرورى است:
1 ـ خداوند آدم را به عنوان خليفة الله معرّفى كرده است، (اِنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَليفَةً(2)) ، خليفة الله چه شرايطى دارد؟ آيا تمام انسان ها خليفة الله هستند؟ يا اين
1 . سرگذشت حضرت آدم و حوّا بطور مشروح در سوره بقره، آيه 30 به بعد، و سوره اعراف، آيه 11 به بعد، و سوره طه، آيه 115 به بعد، آمده است.
2 . سوره بقره، آيه 30.
لباس فاخر، زيبنده بعضى از انسان هاست؟ اين ها مطالبى است كه بايد پيرامون آن دقّت، تحقيق و مطالعه شود.
2 ـ فرشتگان به عنوان سؤال، نه به عنوان اعتراض، از خداوند پرسيدند: آيا موجودى خلق مى كنى كه سفّاك و خونريز است (أَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ(1)) ، فرشتگان پيشينه انسان را از كجا مى دانستند؟ پرونده ما را چگونه مطالعه كرده بودند؟
3 ـ خداوند به فرشتگان فرمود: «من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد(2)» و سپس «علم الاسماء» را به آدم تعليم داد، آن گاه از فرشتگان در مورد علم الاسماء پرسيد و آن ها اظهار بى اطّلاعى كردند. در اين جا خداوند به آدم دستور داد فرشتگان را از علم الاسماء آگاه سازد، وقتى كه آدم چنين كرد فرشتگان به اشتباه خويش در مورد آدم اعتراف كردند. راستى علم الاسماء چيست؟ علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات، كه آن قدر مقام آدم را تعالى داد، چه بوده است؟
4 ـ خداوند به تمام فرشتگان دستور داد بر آدم سجده كنند. (قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا(3)). حضرت آدم چه مقام والايى داشت كه مسجود تمام فرشتگان آسمان قرار گرفت!؟ چقدر فرق است بين مكتبى كه براى آدم اين قدر ارزش قائل است، با مكاتبى كه پيشينه انسان را به ميمون، يا بوزينه، يا شمپانزه برمى گردانند؟! تفاوت از زمين تا آسمان است!
5 ـ آدم و حوّا پس از خلقت در بهشت ساكن شدند. اين بهشت كجا بوده است؟ آيا باغى از باغهاى دنيا بوده؟ يا بهشت جهان آخرت بوده است؟ در اين صورت حضرت آدم و حوّا چگونه از آن جا اخراج شدند؟
6 ـ چگونه آدم فريب شيطان را خورد؟ شيطان به چه شكلى آدم را آلوده به ترك اَوْلى (ترك كارى كه بهتر بود انجام بدهد) كرد؟
1 . سوره بقره، آيه 30.
2 . سوره بقره، آيه 31.
3 . سوره اعراف، آيه 11.
7 ـ هنگامى كه حضرت آدم از درخت ممنوع خورد، تمام لباس هايش فروريخت و عريان گشت و لهذا ناچار شد كه از برگ درختان استفاده كند و خود را بپوشاند. شجره ممنوعه چه درختى بود؟ و آن لباس ها چگونه تهيّه شد؟ و جنس آن چه بود؟
8 ـ هنگامى كه لباس هاى آدم فروريخت، متوجّه شد كه فريب شيطان را خورده و از كارش نادم و پشيمان گشت.
9 ـ براى جبران خطا و اشتباهش بايد به درگاه خداوند توبه كند و براى توبه لازم است به كسى، كه در پيشگاه الهى مقرّب است، متوسّل شود. چنين شخصى كيست؟
10 ـ توبه آدم پذيرفته شد، ولى از بهشت اخراج شد و در زمين سكنى گزيد. آيا سكناى او و همسرش در بهشت از ابتدا موقّتى بود؟ يا جاودانه بوده، ولى به خاطر ترك اولى از بهشت رانده شد؟
نكات دهگانه فوق، همگى قابل ملاحظه و نياز به بحث و بررسى و تحقيق فراوان دارد. ولى ما در اين جا به تناسب آيه مورد بحث، فقط نكته نهم، يعنى مسأله توسّل حضرت آدم را مورد بحث قرار مى دهيم.
هنگامى كه آدم و حوّا در بهشت اسكان داده شدند، خداوند به آن ها اجازه داد كه از تمام نعمت هاى موجود در بهشت استفاده كنند، و آن ها را فقط از يك درخت ممنوع كرد. آن ها به زندگى خويش در بهشت ادامه دادند و نزديك درخت ممنوع نمى شدند. شيطان كه به هنگام آفرينش آدم ضربه اى هولناك و سهمگين خورده، و از درگاه خداوند رانده شده، و مورد لعن و نفرينِ حضرت حق قرار گرفته، در پى فرصتى بود كه از آدم انتقام بگيرد! بدين جهت شروع به وسوسه آدم و حوّا كرد، تا آن ها را آلوده درخت ممنوع كند.
مى دانيم شيطان به هنگام وسوسه انسان ها به آن ها پيشنهاد مستقيم گناه
نمى دهد، بلكه گناه را با رنگ و لباسى ديگر و چهره اى جديد و جذّاب عرضه مى كند، به گونه اى كه گاه انسان گناه را به عنوان عبادت و انجام وظيفه شرعى انجام مى دهد! همان گونه كه خداوند در مورد خورشيدپرستان، كه مشرك بودند، مى فرمايد:
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ(1)
او (ملكه سبا) و قومش را ديدم كه براى غيرخدا ـ خورشيد ـ سجده مى كنند; و شيطان اعمالشان را در نظرشان (خوب) جلوه داده، و آن ها را از راه (حق) بازداشته است; از اين رو هدايت نمى شوند.
بر اين اساس، شيطان براى فريب دادن آدم به وى گفت:
هَلْ اَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ(2)
آيا تو را راهنمايى كنم به درختى كه اگر از آن استفاده كنى همواره و جاودانه در بهشت خواهى ماند؟
بشر فطرتاً خواهان جاودانگى است و از فنا و نيستى هراسان است. آن ها كه از مرگ مى ترسند بدان جهت است كه مرگ را فنا و نابودى مى دانند، امّا پيروان اسلام و مكتب اهل البيت، كه مرگ را تنها انتقال از جهانى به جهان بزرگتر مى دانند، از آن هرگز نمى ترسند.
به هر حال، شيطان با اين حيله كه درخت ممنوع باعث جاودانگى در بهشت مى شود، آدم را وسوسه كرد. وى از ياد و فرمان خداوند غافل شد و از آن درخت خورد! سپس فهميد كه شيطان او را فريفته است. آدم از اين كار به سختى نادم و پشيمان شد و قصد داشت توبه كند، ولى راه توبه و توسّل را نمى دانست. خداوند متعال راه توسّل را به او نشان داد، كلماتى از خداوند به او القا شد، آن كلمات را در توسّل و توبه خويش به كار برد و بدين وسيله توبه اش پذيرفته شد و جايگاه
1 . سوره نمل، آيه 24.
2 . سوره طه، آيه 120.
قبلى اش را در نزد خداوند منّانِ توبه پذير به دست آورد. و با اين توبه و بازگشت، ضربه محكم ديگرى به شيطان، دشمن ديرينه انسان، وارد كرد.
در مورد اين كه منظور از كلمات، كه حضرت آدم به آن ها متوسّل شد و به درگاه الهى توبه كرد، چه بوده است؟ نظريّات مختلفى مطرح شده، كه به سه نمونه آن اشاره مى شود.
1 ـ منظور از كلمات همان چيزى است كه در آيه 23 سوره اعراف آمده است; خداوند در اين آيه مى فرمايد:
رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ
پروردگارا ! ما به خويشتن ستم كرديم; و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زيانكاران خواهيم بود.
حضرت آدم و حوّا با اين كلمات به درگاه خداوند توبه كردند.(1)
2 ـ منظور از كلمات به اعتقاد «مجاهد» اين جملات بوده است:
اَللّهُمَّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْلى اِنَّكَ خَيْرُ الْغافِرينَ. اَللّهُمَّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى فَارْحَمْنى، اِنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ. اَللّهُمَّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى، فَتُبْ عَلَىَّ اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ(2)
پروردگارا ! هيچ معبودى به غير از تو وجود ندارد، تو منزّه هستى و من به حمد و ستايشت مشغولم، پروردگارا ! من به خويشتن ظلم كردم; مرا ببخش كه تو بهترين بخشايندگانى. پروردگارا ! هيچ معبودى به غير از تو نيست، تو منزّه
1 . مرحوم طبرسى اين نظريّه را از دانشمندانى نظير «حسن»، «قتاده»، «عكرمة» و «سعيد بن جبير» نقل كرده است (مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 89).
2 . التّبيان، جلد اوّل، صفحه 169.
هستى و من به حمد تو مشغولم، خداى من! من به خويشتن ظلم كردم; تو به من رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى. پروردگارا ! هيچ الهى جز تو نيست، منزّه هستى و من به حمد تو مشغولم، خداى من! من به خويشتن ظلم كردم، توبه ام را بپذير، كه تو توبه پذير و مهربان هستى.
3 ـ منظور از كلمات، حضرت محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) است; يعنى آدم (عليه السلام) به خمسه طيّبه توسّل جست و آن ها را شفيع درگاه خداوند قرار داد و خداوند به بركت آن بزرگواران توبه اش را پذيرفت.(1)
احاديث فراوانى، در منابع شيعه و اهل سنّت، وجود دارد كه احتمال سوم را تأييد مى كند; هر چند جمع بين هر سه احتمال امكان پذير است و منافاتى بين احتمالات سه گانه فوق نيست. بدين معنى كه حضرت آدم به خمسه طيّبه توسّل جست، ولى صيغه و الفاظ توبه اش به همان شكلى كه در دو احتمال ديگر آمده، بوده است.
همان گونه كه گفته شد، عدّه اى از دانشمندان اهل سنّت احتمال سوم، كه مورد اتّفاق علماء شيعه مى باشد، را پذيرفته اند و رواياتى در اين زمينه نقل كرده اند كه به هشت نفر از آنان اشاره مى شود:
1 ـ علاّمه بيهقى در كتاب دلائل النّبوّة(2)
2 ـ علاّمه ابن عساكر در مسند(3)
3 ـ علاّمه سيوطى در تفسير الدّرّ المنثور(4)
4 ـ علاّمه سيوطى در جمع الجوامع(5)
5 ـ علاّمه كاشفى در معارج النّبوّة(6)
1 . مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 89 .
2 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 76.
3 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 77.
4 . الدّرّ المنثور، جلد 1، صفحه 60 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 78).
5 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 78.
6 . معارج النّبوّة، ركن 2، صفحه 9 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 78).
6 ـ علاّمه قندوزى در ينابيع المودّة(1)
7 ـ علاّمه ابن المغازلى در مناقب(2)
8 ـ علاّمه نطنزى در خصايص العلويّة(3).
به چند نمونه از روايات مذكور توجّه كنيد:
الف ـ ابن مغازلى از ابن عبّاس چنين نقل مى كند:
سُئِلَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) عَنِ الْكَلِماتِ الَّتى تَلَقّاها آدَمَ، قال: سَئَلَهُ آدَمُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ اِلاّ ما تُبْتَ عَلَيْهِ فَتابَ عَلَيْهِ(4)
از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال شد: كه منظور از كلماتى كه آدم آن ها را از سوى خداوند دريافت كرد (و به آن ها توسّل جست و توبه كرد) چه بوده است؟ حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: آدم از خداوند خواست كه به حقّ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين توبه او را بپذيرد و خداوند توبه اش را پذيرفت.
ب ـ ابن عساكر در مسند، از خليفه دوم چنين نقل مى كند:
قالَ آدَمُ: اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ آلِه اِلاّ غَفَرْتَ لى ـ الى قوله (عليه السلام) ـ وَ لَوْ لا هُوَ ما خَلَقْتُكَ(5)
آدم (به هنگام توبه به درگاه پروردگار چنين) گفت: پروردگارا ! تو را به حقّ محمّد و آل محمّد مى خوانم كه از من درگذرى ... و اگر محمّد و آل محمّد نبود، خداوند آدم را خلق نمى كرد.
عمر بن خطاب هر چند اين روايت را به پيامبر نسبت نداده، ولى اين گونه مطالب چيزى نيست كه غير پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)يا امام معصوم (عليهم السلام)از آن مطّلع باشد; بنابراين، حتماً آن را از پيامبر اسلام شنيده است.
1 . ينابيع المودّة، صفحه 97 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 79).
2 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 77.
3 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 78.
4 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 76.
5 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 77.
ج ـ علاّمه نطنزى روايت زير را در خصائص العلويّه از مجاهد نقل مى كند:
اَنَّ الْكَلِماتِ الَّتى تَلَقّاها آدَمُ مِنْ رَبِّه اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ اِلاّ تُبْتَ عَلَيْهِ فَتابَ اللهُ عَلَيْهِ(1)
كلماتى كه آدم از خداوند دريافت كرد چنين بود: «پروردگارا ! به حقّ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين توبه ام را بپذير، سپس خداوند توبه اش را پذيرفت.
در ادامه اين روايت آمده است كه وقتى توبه آدم پذيرفته شد، انگشترى براى خويش تهيّه كرد كه بر روى نگين آن نام پيامبر اسلام به عنوان رسول الله، و نام حضرت على به عنوان اميرالمؤمنين حك شده بود.
خلاصه اين كه، طبق روايات فراوانى كه در كتاب هاى تشيّع و تسنّن آمده (و آنچه ذكر شد نمونه اى از آن احاديث فراوان بود) منظور از كلماتى كه حضرت آدم به آن توسّل جست و در سايه توسّل به آن كلمات توبه اش پذيرفته شد، «خمسه طيّبه» بوده است. آيا اين مقام در عالم هستى براى هيچ كس جز اهل بيت عصمت (عليهم السلام)ثابت شده است؟! آيا اين فضيلت بزرگ دلالت نمى كند كه اين خاندان برترين انسان ها هستند؟! اگر آن ها برترين هستند (كه هستند) و خداوند بخواهد خليفه اى براى پيامبرش تعيين كند، آيا با وجود برترين افراد، حكمت خداوند اجازه مى دهد كه ديگران به عنوان خليفه رسول خدا نصب شوند؟! و اگر مردم بخواهند انتخاب نمايند، آيا عقل اجازه مى دهد كه با وجود برترين افراد، به سراغ اشخاص ديگر رفت و آن ها را انتخاب نمود؟! قضاوت با شماست.
متأسّفانه مكّه معظّمه و مدينه منورّه و مقدّرات اين دو شهر زيارتى مسلمانان جهان، به دست وهّابى ها، كه اعتقادات خشك و خشنى دارند، افتاده است. آن ها كه با مسأله توسّل بشدّت مخالف هستند، و مسلمانان را از زيارت قبر منوّر
1 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 78.
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)و توسّل جستن به ذيل عنايات آن حضرت و همچنين زيارت قبور پاك و منوّر ائمّه بقيع (عليهم السلام) و ديگر بزرگان بقيع و توسّل به آنان بشدّت منع مى نمايند. آنها چه حقّى دارند كه عقايد خويش را بر ساير مسلمانان، حتّى بسيارى از سنّى ها، تحميل كنند؟ اگر چنين حقّى دارند، چرا در نماز همه را وادار نمى كنند كه دست بسته نماز بخوانند؟ اين سؤالاتى است كه هر مسلمانى، كه از مكّه و مدينه زيارت مى كند، از خود مى پرسد و جوابى نمى يابد! آرى، وهّابى ها با توسّل بشدّت مخالفند و آن را منافات با توحيد، و نوعى شرك مى دانند! اكنون كه بحث به توسّل رسيد، لازم است پيرامون مشروعيّت آن، در پرتو آيات قرآن مجيد و روايات معصومين (عليهم السلام)، بحث جامع و كاملى داشته باشيم.
توسّل داراى اقسام مختلفى است:
1 ـ گاه مخاطب ما در توسّل پيامبر يا امام است; مانند آنچه در دعاى توسّل آمده است; كه تك تك معصومين را مخاطب قرار مى دهيم و از آن بزرگواران مى خواهيم كه، با آبرويى كه دارند، در پيشگاه خداوند براى ما شفاعت كنند. در اين نوع از توسّل در حقيقت حاجت را از خداوند مى خواهيم و اين بزرگواران را واسطه قرار مى دهيم.
2 ـ گاه مخاطب خداوند متعال است، ولى خداوند را به حقّ شخصى كه در پيشگاه او احترام ويژه اى دارد مى خوانيم تا حاجت ما را روا كند; همانند توسّلى كه حضرت آدم به درگاه الهى داشت:
«اَللّهُمَّ يا حَميدُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ يا عالِىُ بِحَقِّ عَلِى وَ يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ يا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ يا قَديمَ الاِْحْسانِ بِحَقِّ الْحُسَيْنِ»
در اين قسم از توسّل نيز حاجت از خداوند طلب مى شود و بزرگى از بزرگان واسطه قرار مى گيرد.
3 ـ در قسم سوم نيز مخاطب خداوند است، ولى او را به حقّ كسى كه در
پيشگاهش آبرويى دارد قسم مى دهيم تا حاجت ما را برآورده و مشكلمان را حل كند. مثل اين كه گفته مى شود: «پروردگارا ! تو را به پيامبر اسلام، يا قرآن مجيد، يا ديگر مقدّسات قسم مى دهيم كه حاجات ما را برآورده گردانى!»
وهّابى ها تمام اقسام و انواع توسّل را حرام و آن را نوعى شرك مى پندارند! به سخن چندتن از سران وهّابى ها توجّه كنيد:
1 ـ محمّد بن عبد الوهّاب در كتاب به اصطلاح توحيدش، كه نام شرك براى آن زيبنده تر است، مى گويد:
![]() |
![]() |
![]() |