اين روايت، علاوه بر بيان وسعت دايره عمل صالح، به اين مطلب اشاره دارد كه اسلام به كوچكترين مسايل زندگى مسلمان ها عنايت ويژه اى دارد و به مسلمانان سفارش مى كند كه اين امور جزئى را نيز مراعات كنند.

 

* * *


1 . عوالى اللّئالى، جلد اوّل، صفحه 431. روايت مذكور با كمى تفاوت در صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب 12، حديث 58 نيز آمده است. متن آن چنين است: «الايمان بضع و سبعون، او بضع و ستّون شعبة، فافضلها قول لا اله الاّ الله و ادناها اماطة الاذى عن الطّريقِ و الحياء شعبة من الايمان». روايت فوق با اندكى تفاوت در مسند احمد، جلد 2، صفحه 379 نيز نقل شده است.

[ 384 ]

 

 

[ 385 ]

 

 

 

آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

10

آيه سابقون

 

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ * اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ *

فى جَنّاتِ النَّعيمِ

«سوره واقعه ، آيات 10 تا 12»

[ 386 ]

 

 

 

[ 387 ]

 

آيه سابقون

 

 

 

 

آيه سابقون

 

 

 

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ * اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فى جَنّاتِ النَّعيمِ

 

و (سومين گروه) پيشگامان پيشگامانند، آن ها مقرّب هستند، در باغ هاى پرنعمت بهشت (جاى دارند).   «سوره واقعه، آيات 10 تا 12»

 

دورنماى بحث

 

اين آيات شريفه نيز مشتمل بر يكى ديگر از فضايل و مناقب مولاى متّقيان حضرت على (عليه السلام) است، كه دانشمندان عامّه هم به صورت گسترده بدان اعتراف نموده اند. در اين آيات، كه سخن از گروه هاى سه گانه مردم در روز قيامت است، مطالب تلخ و شيرين آموزنده اى وجود دارد، كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت.

 

محتواى سوره واقعه

 

سوره واقعه، همانند ساير سوره هاى قرآن كريم، سوره اى پرمحتوا و داراى مطالب تكاندهنده اى است. عمده موضوعات آيات اين سوره، پيرامون معاد و جهان پس از مرگ است. آيات اوّليّه آن با معرّفى آثار و علائم قيامت شروع مى شود. قيامت با يك انقلاب آغاز مى گردد، همان گونه كه پيدايش زمين و آسمان و كهكشان ها با انقلاب و انفجارى همراه بوده است. بنابراين، دنيا با انقلابى آغاز و

[ 388 ]

با انقلاب و انفجارى پايان مى پذيرد! در هنگام قيامت زمين بشدّت مى لرزد و كوه ها با تمام عظمت و وزنى كه دارند به هوا پرتاب مى شوند و در آسمان با هم برخورد مى كنند، و برخورد آن ها با هم آن قدر شديد است، كه به صورت غبارى پراكنده درمى آيند. خداوند سپس بر ويرانه هاى دنيا، جهان آخرت را پى ريزى مى كند و زمين و آسمانى ديگر مى آفريند. در آن روز انسان هايى كه از قبرها سربرداشته و دوباره زنده شده اند، بر سه دسته تقسيم مى شوند:

1 ـ «اصحاب الميمنه» ـ عدّه اى در گروه اصحاب الميمنه جاى مى گيرند، اين ها سعادتمندان و خجستگان هستند و افتخار و بركت و سعادت از آنِ آن هاست.

2 ـ «اصحاب المشئمه»(1) ـ عدّه اى ديگر، انسان هاى شوم و بدبخت و شقاوتمند هستند، اين ها كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند!

3 ـ «السّابِقُونَ السّابِقُونَ» ـ گروه سوم پيشگامان پيشگامانند. خداوند متعال براى اين گروه كه سعادتمندترين گروه هاى سه گانه هستند مدال افتخارى در نظر گرفته است كه هيچ كس آن را ندارد. و آن مدال افتخار، «مقام قرب» پروردگار است. آرى، سابقون مقرّبان درگاه الهى هستند.

خداوند متعال پس از اين تقسيم بندى، به شرح و تفسير پاداش ها و مجازات هاى گروه هاى سه گانه مى پردازد; پاداش هايى خيره كننده كه انديشه پيرامون آن وجدآفرين; و عذاب هايى دردناك كه تصوّر آن ناراحت كننده است! آيه 11 تا 26 به پاداش مقرّبان و سابقون مى پردازد، پاداش هايى كه بعضاً در ذهن نمى گنجد و تصوّر آن ها كه قابل تصوّر است، لذّتبخش مى باشد. و از آيه 27 تا 40 به پاداش اصحاب اليمين پرداخته شده است و از آيه 41 به بعد مجازات هاى دردناك اصحاب الشّمال بطور مفصّل بيان شده است.


1 . «ميمنه» و «مشئمه» را به دو معنى مى توان تفسير كرد: نخست به همان معناى «يُمن و بركت» و «شوم و بدبختى» و ديگر به معناى دست راست و چپ. از اين كه اين دو واژه مقابل هم قرار گرفته، مى توان گفت همان معناى اوّل مراد است، و از اين كه در آيات بعد سخن از دادن نامه اعمال سعادتمندان به دست راست، و شقاوتمندان به دست چپ خواهد آمد، مى توان استفاده كرد كه معناى دوم مراد است.

[ 389 ]

شرح و تفسير

 

سابقون كيانند؟

 

«وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ * اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» ـ پيشگامان پيشگام كه مقرّب درگاه الهى اند بايد الگو و اسوه باشند و امامت و رهبرى خلق را در دست گيرند.

سؤال : پيشگام پيشگامان چه كسانى هستند، كه مدال قرب پروردگار را دريافت كرده اند؟

پاسخ : براى سابقون تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است:

1 ـ پيشگامان در ايمان

2 ـ سابقين در جهاد و مبارزه

3 ـ پيشگامان در عبادت و نمازهاى پنجگانه

4 ـ سابقين در توبه

5 ـ پيشگامان در اطاعت خدا

6 ـ سابقين در ورود به بهشت

7 ـ پيشگامان در هجرت

8 ـ سابقين در كارهاى خير

و تفاسير ديگرى كه مفسّران بيان كرده اند.(1)

ولى به اعتقاد ما هيچ اشكالى ندارد كه همه موارد مذكور منظور آيه شريفه باشد، بنابراين نبايد آيه را مقيّد به يك مورد از موارد مذكور كنيم، بلكه يك معناى وسيع و گسترده اى در نظر بگيريم كه تمام پيشگامان را شامل شود. به هر حال، سابقون افتخارات فراوانى دارند كه در قلّه رفيع افتخارات آنان نعمت قرب پروردگار است. بدون شك لذّتى كه قرب پروردگار براى مقرّبون و سابقون دارد از هر لذّتى بالاتر است.

«فى جَنّاتِ النَّعيم» ـ تعبير به «جنّات النّعيم» انواع نعمتهاى مادّى و معنوى


1 . اين احتمالات در تفسير نمونه، جلد 23، صفحه 204، و تفسير التّـبيان، جلد 9، صفحه 490، و مجمع البيان، جلد 5، صفحه 215، آمده است.

[ 390 ]

بهشت را شامل مى شود; ضمناً اين تعبير مى تواند اشاره به اين باشد كه باغهاى بهشت تنها كانون نعمت است، بر خلاف باغهاى دنيا كه گاه وسيله زندگى و زحمت است; همانگونه كه حال مقرّبان در آخرت با حالشان در دنيا متفاوت است، زيرا مقام والاى آنها در اين دنياتوأم با مسؤوليّتهايى است، در حالى كه در سراى ديگر تنها مايه نعمت است.

آيا چنين پاداشهايى جز براى «سابقون» زيبنده كسانى ديگر هست!

پروردگارا به لطف و كرمت ما را به سوى اين گروه رهنمون باش.

 

على (عليه السلام) مصداق أتمّ و أكمل سابقون!

 

همان طور كه گفته شد مفهوم آيه شريفه سابقون گسترده است، و شامل همه كسانى كه در ايمان و جهاد و نماز و توبه و اطاعت و ورود در بهشت و مانند آن سبقت گرفته اند مى شود. ولى طبق آنچه در روايات آمده است، على (عليه السلام)پيشگام همه پيشگامان و سابق بر همه سابقين مى باشد. و به تعبير ديگر، مصداق روشن بلكه روشن ترين مصداق اين آيه شريفه حضرت على (عليه السلام) است. به برخى از اين روايت ها توجّه كنيد:

الف ـ ابن عبّاس، راوى و مفسّر معروف، كه مورد قبول شيعه و سنّى است، مى گويد:

سابِقُ هذِهِ الاُْمَّةِ عَلِىُّ بْنُ اَبيطالِب(1)

پيشگام پيشگامان مسلمان ها، علىّ بن ابى طالب است.

ب ـ وى در روايت ديگرى چنين مى گويد:

يُوشَعُ بْنُ نُونْ سَبَقَ اِلى مُوسى، وَ مُؤْمِنُ آلِ ياسين سَبَقَ اِلى عيسى، وَ عَلِىُّ بْنُ اَبيطالِب سَبَقَ اِلى مُحَمَّد(2)


1 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 114.

2 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 115.

[ 391 ]

پيشگام پيشگامان در امّت حضرت موسى (عليه السلام) يوشع بن نون، و در امّت حضرت عيسى، حبيب نجّار، و در امّت محمّد، علىّ بن ابى طالب است.

ج ـ پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) هنگامى كه مى خواست صيغه مبارك ترين عقد ازدواج را اجرا كند، و فاطمه زهرا (عليها السلام)را به عقد على (عليه السلام) درآورد، خطاب به دخترش فرمود:

زَوَّجْتُكِ باَوَّلِ مَنْ آمَنَ بى وَ عَرَفَنى وَ ساعَدَنى(1)

فاطمه جان! شوهرى براى تو انتخاب كردم كه نخستين ايمان آورنده به من بود و نخستين كسى بود كه مرا شناخت و به يارى ام شتافت.

آرى، طبق اين روايات، و ديگر رواياتى كه جهت رعايت اختصار از ذكر آن صرف نظر مى كنيم، على (عليه السلام)پيشگام پيشگامان مسلمانان است. آيا شايسته است با وجود على (عليه السلام)، شخص ديگرى خليفه پيامبر شود؟

چه خوش گفته آن شاعر شيرين زبان عرب :

اَلَيْسَ اَوَّلُ مَنْ صَلّى بِقِبْلَتِهِمْ *** وَ اَعْلَمُ النّاسِ بِالْقُرْآنِ وَ السُّنَنِ(2)

مگر نه اين كه على (عليه السلام) (پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)) اوّلين مسلمانى است كه به سمت قبله نماز خوانده و آگاه ترين مسلمانان به قرآن و سنّت پيامبر اسلام است؟ پس چرا با وجود على به در خانه ديگران كه معترفند على بر آن ها رجحان دارد مى رويد؟

روايات فوق در منابع مختلف اهل سنّت آمده است كه به 10 مورد آن اشاره مى شود:

1 ـ ابن مغازلى در مسند(3)

2 ـ سبط ابن جوزى در تذكره(4)


1 . روضة الاحباب، جلد 3، صفحه 10 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 117).

2 . شعر فوق از خزيمة بن ثابت است.

3 . به نقل احقاق الحق، جلد 3، صفحه 114.

4 . تذكرة، صفحه 21 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 115).

[ 392 ]

3 ـ ابن كثير دمشقى(1)

4 ـ محيى الدّين طبرى در الرّياض النّضرة(2)

5 ـ سيوطى در الدّرّ المنثور(3)

6 ـ ابن حجر در الصّواعق المحرقة(4)

7 ـ علاّمه شوكانى در فتح القدير(5)

8 ـ مير محمّد صالح ترمذى در مناقب مرتضوى(6)

9 ـ آلوسى در روح المعانى(7)

10 ـ قندوزى در ينابيع المودّة(8)

با توجّه به روايات فراوانى كه در مورد حضرت على (عليه السلام) در ذيل آيه فوق وارد شده است، آيا امكان دارد خداوند با وجود على (عليه السلام) با آن همه فضايل، شخص ديگرى را براى خلافت نصب كند!

 

تفسير سابقون از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)

 

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايتى فرمود:

«اَلسّابِقُونَ اِلى ظِلِّ الْعَرْشِ طُوبى لَهُمْ; خوشا به حال سبقت گيرندگان به سايه عرش الهى (در روز قيامت، كه روزى سخت و طاقت فرساست).»

قيلَ: يا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ هُمْ؟ سؤال شد: آن ها چه كسانى هستند؟

حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)در پاسخ به اين پرسش فرمودند:


1 . تفسير ابن كثير، جلد 4، صفحه 283 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 115).

2 . الرّياض النّضرة، صفحه 158 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 115).

3 . الدّرّ المنثور، جلد 6، صفحه 154 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 116).

4 . الصّواعق، صفحه 123 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 116).

5 . فتح القدير، جلد 5، صفحه 148 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 117).

6 . مناقب مرتضوى، صفحه 49 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 117).

7 . روح المعانى، جلد 27، صفحه 114 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 118).

8 . ينابيع المودّة، صفحه 60 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 118).

[ 393 ]

1 ـ «اَلَّذينَ يَقْبَلُونَ الْحَقَّ إِذا سَمِعُوهُ; سابقون كسانى هستند كه وقتى حق را مى شنوند آن را پذيرا مى شوند.»

سابقين، حرف حق را هر چند از زبان دشمن يا كودكى باشد، مى پذيرند; آن ها در برابر حق، تعصّب و لجاجت و جدال و تكبّر ندارند. انسان وقتى به اشتباه خويش پى مى برد و حقيقت برايش روشن مى شود، بايد با شجاعت حق را بپذيرد و به اشتباهش اعتراف نمايد، و بداند كه هزينه اعتراف به اشتباه، بسيار كمتر از إنكار اشتباه است!

2 ـ «وَ يَبْذَلُونَهُ اِذا سَألُوهُ; (صفت ديگر سابقون آن است كه) وقتى حق را از آن ها مى پرسند بيان مى دارند.»

سابقون، حق را كتمان نمى كنند; آن ها نمى گويند كه اگر حق را بگوييم، پدر و مادر ما، همسر ما، دوست و همسايه ما، و يا افراد ديگر ناراحت مى شوند، زيرا كتمان حق از گناهان كبيره است و شهادت دادن نسبت به چيزى كه انسان از آن اطّلاع دارد واجب مى باشد، همان گونه كه خداوند متعال در آيه شريفه 283 سوره بقره مى فرمايد:

وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَاِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ

و شهادت را كتمان نكنيد. و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است. و خداوند، به آنچه انجام مى دهيد، داناست.

3 ـ «وَ يَحكُمُونَ لِلنّاسِ كَحُكْمِهِمْ لاَِنْفُسِهِمْ(1); (ديگر ويژگى سابقين آن است كه) همان

حكمى را كه براى خود مى كنند، براى مردم نيز در نظر مى گيرند و آنچه براى خويش دوست دارند، براى ديگران هم دوست مى دارند.»

و به تعبير ديگر، به منافع خويش و ديگران، با يك چشم نگاه مى كنند! البتّه بدون شك اين كار، كار سختى است. اگر ما همه را با يك چشم نگاه كنيم، و در برابر حق تسليم باشيم، و آن را پذيرا گرديم، و حق را گويا باشيم، جزء سابقين خواهيم بود.


1 . نوادر الرّاوندى، صفحه 15 (به نقل از بحارالانوار، جلد 66، صفحه 403).

[ 394 ]

اگر جهان امروز به اين دستورات سه گانه عمل كند، گلستان خواهد شد; ولى متأسّفانه برخورد دوگانه مدّعيان حقوق بشر، جهان امروز را به جهنّمى سوزان تبديل كرده است. و از حقوق بشر، مفهوم ديگرى در ذهن جهانيان آفريده شده است. مردم جهان امروز وقتى اين واژه را از مدّعيان دورغين آن مى شنوند، معناى جديدى از آن مى فهمند و آن «حفظ منافع قدرتمندان و زورمندان با هر قيمت و تحت هر شرايطى است»!

 

* * *

 

 

 

[ 395 ]

 

 

 

آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

11

آيه اُذُن واعيه

 

اِنّا لَمّا طَغَا الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِى الْجارِيَةِ *

لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها اُذُنٌ واعِيَةٌ

«سوره حاقّه ، آيات 11 و 12»

[ 396 ]

 

 

 

[ 397 ]

 

آيـه

اُذُن واعيه

 

 

 

 

آيه اُذُن واعيه

 

 

 

اِنّا لَمّا طَغَا الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِى الْجارِيَةِ * لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها اُذُنٌ واعِيَةٌ

 

و هنگامى كه آب طغيان كرد، ما شما را سوار بر كشتى كرديم، تا آن را وسيله تذكّرى براى شما قرار دهيم و گوش هاى شنوا آن را دريابد و بفهمد.

«سوره حاقّه، آيات 11 و 12»

 

دورنماى بحث

 

آيه شريفه «اُذن واعيه» از ديگر آيات مربوط به فضايل حضرت على (عليه السلام)است. طبق رواياتى كه در ذيل اين آيه شريفه وارد شده، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دعا كرد كه على از جمله كسانى باشد كه داراى «اُذن واعيه» هستند. و اين دعا مستجاب شد. مشروح روايات مذكور، و شرح و تفسير آيه مورد بحث، و معناى «اُذن واعيه»، مطالبى است كه در مباحث آينده مطرح خواهد شد.

 

شرح و تفسير

 

داستان پيامبران

 

قرآن مجيد نه تنها در سوره حاقّه، بلكه در بسيارى از سوره هاى ديگر، داستان انبياء و اقوام گذشته را از زواياى مختلف مورد بررسى قرار داده است.

[ 398 ]

سؤال : راستى چرا قرآن به بيان تاريخ امّت هاى گذشته پرداخته و داستان انبياء پيشين را مطرح كرده است؟ آيا قرآن مجيد كتاب تاريخ است؟

پاسخ : قرآن، كتاب انسان سازى است و تاريخ نقش مهمّى در تعليم و تربيت انسان دارد. خلاصه زندگى انسان، تجربه است و چه بهتر كه آدمى از تجربه گذشتگان بهره بگيرد; نه اين كه به قول شاعر دوبار عمر كند، يكى را تجربه بيندوزد و در عمر دوباره از تجربه هايش استفاده كند(1).

خداوند متعال در آيه 111 سوره يوسف مى فرمايد:

«لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَْلْبابِ; در سرگذشت آن ها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود.»

در ابتداى سوره حاقّه نيز اشاره اى به داستان انبياء و امّت هاى پيشين شده، كه به شرح اين آيات به صورت گذرا مى پردازيم:

«وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِكاتُ بِالْخاطِئَةِ» ـ فرعون و كسانى كه قبل از او بودند، يعنى قوم شعيب، عاد، ثمود و ديگران، و نيز اهل شهرهاى زير و رو شده، مرتكب گناهان بزرگ شدند. «مؤتفكات» جمع «مؤتفكه» به معناى شهرهاى زير و رو شده است و اشاره به داستان قوم لوط دارد. هنگامى كه عذاب الهى بر قوم سركش لوط نازل شد، خانه هاى آن ها بر اثر زلزله چنان ويران و نابود شد كه گويا آن شهر را زير و رو كرده اند. و پس از زلزله، بارانى از سنگ بر آن شهر باريدن گرفت و بقاياى آن شهر را بطور كلّى نابود كرد. علّت تمام اين عذاب ها خطاها و گناهان آن ها بود، كه در آخر آيه به آن اشاره شده است (بالخاطئه).

«فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَاَخَذَهُمْ اَخْذَةً رابِيَةً» ـ اقوام پيشين با فرستادگان پروردگارشان به مخالفت برخاستند و خداوند نيز آن ها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت. تعبير به «ربّهم» اشاره به اين دارد كه خداوند با فرستادن رسولان مى خواهد مردم را تربيت كند; ولى برخى از مردم، كه در مسير گناه قدم


1 . شاعر در اين باره چنين مى گويد:

تا به يكى تجربه اندوختن *** با دگرى تجربه بستن به كار!

[ 399 ]

برمى دارند، به نافرمانى از دستورات مربّى خويش قيام مى كنند. بدين جهت مستحقّ عذاب و مجازات هستند.

«اِنّا لَمّا طَغَا الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِى الْجارِيَةِ» ـ اين آيه اشاره به داستان حضرت نوح (عليه السلام)دارد. هنگامى كه به فرمان خداوند آب به شكل سيلاب از آسمان باريدن گرفت، و از زمين به صورت چشمه هاى بزرگى فَوَران كرد، بطورى كه در مدّت زمانى كوتاه آب حتّى كوه ها را هم فراگرفت، خداوند در اين هنگام حضرت نوح و مؤمنين به آيين او را، كه سوار بر كشتى نوح بودند، از خطر غرق شدن نجات داد. امّا بت پرستان و مشركان، حتّى فرزند حضرت نوح، كه راه شرك و بت پرستى را مى پيمود، همگى در آب غرق شدند. آرى، آنان كه روزى حضرت نوح (عليه السلام) را به خاطر ساختن كشتى در فاصله دور از دريا مسخره مى كردند و حتّى نسبت جنون به آن پيامبر بزرگ خدا مى دادند! به هنگام طوفان و باران گرفتار چنگال عذاب الهى گشتند و به سزاى اعمالشان رسيدند.

«لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها اُذُنٌ واعِيَةٌ» ـ بيان داستان اقوام گذشته و انبياء پيشين در قرآن، صرفاً جنبه تبيين و تشريح تاريخ ندارد، بلكه هدف اين است كه سرگذشت تلخ آن ها موجب تذكّر و بيدارى شما گردد و گوش هاى شنوا اين داستان ها را در خود حفظ و نگهدارى كنند. «وَعْى» قرار دادن چيزى در قلب است. عرب هاى عصر ما به انديشه عميق «وعى» مى گويند. بنابراين «اذن واعيه» به معناى گوش هاى شنوايى است كه چيزى را در خود نگهدارى و حفظ مى نمايد. يعنى آن را فراموش نمى كند و به آن عمل مى كند، گوش هايى كه مشمول آن ضرب المثل، كه مى گويد «از يك گوش مى شنود و از گوش ديگر بيرون مى كند» نيست، بلكه با هر دو گوش مى شنود و آن را حفظ مى نمايد. صاحبان «اُذن واعيه» گوشى شنوا، چشمى بينا، و قلبى دانا دارند.

 

صاحب «اُذُن واعيه» كيست؟

 

آيه شريفه هر چند مفهوم گسترده اى دارد و شامل تمام كسانى كه «اُذن واعيه»

[ 400 ]

دارند مى شود، ولى طبق روايات فراوانى كه در تفسير آن وارد شده، مصداق أتمّ و أكمل «اُذن واعيه» حضرت على (عليه السلام) است.

در بعضى از روايات آمده است كه وقتى اين آيه شريفه نازل شد، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)خطاب به حضرت على (عليه السلام)فرمود:

«سَأَلْتُ اللهَ اَنْ يَجْعَلَها اُذُنَكَ يا عَلِىّ; اى على! از خداوند متعال خواستم كه گوش هاى تو را «اُذن واعيه» قرار دهد.»(1)

على (عليه السلام)مى گويد: پس از اين داستان چيزى نبود كه از پيامبر بشنوم و فراموش كنم، همواره گوش هايم شنوا بود و مطالب را در خود نگه مى داشت و چيزى را فراموش نمى كردم.

در برخى از روايات آمده است كه ابتدا پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اين دعا را در حقّ حضرت على (عليه السلام) كرد و سپس آيه شريفه فوق نازل شد.

روايتى كه به آن اشاره شد در منابع مختلف اهل سنّت آمده است، كه به عنوان نمونه به ده مورد آن اشاره مى شود.

1 ـ قرطبى در الجامع لاحكام القرآن(2)

2 ـ علاّمه متّقى هندى در منتخب كنز العمّال(3)

3 ـ علاّمه آلوسى در روح المعانى(4)

4 ـ علاّمه واحدى نيشابورى در اسباب النّزول(5)

5 ـ ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء(6)

6 ـ طبرى در تفسيرش(7)


1 . الكشّاف، جلد 4، صفحه 134 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 149).

2 . الجامع لاحكام القرآن، جلد 18، صفحه 264 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 151).

3 . منتخب كنز العمّال، جلد 5، صفحه 148 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 151).

4 . روح المعانى، جلد 29، صفحه 43 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 153).

5 . اسباب النّزول، صفحه 339 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 148).

6 . حلية الاولياء، جلد 1، صفحه 67 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 148).

7 . تفسير طبرى، جلد 29، صفحه 31 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 147).

[ 401 ]

7 ـ زمخشرى در كشّاف(1)

8 ـ ثعلبى در تفسيرش(2)

9 ـ علاّمه اُندلسى مغربى در البحر المحيط(3)

10 ـ گنجى در كفاية الطّالب(4)

فخر رازى على رغم تعصّب فراوانى كه در مباحث امامت و ولايت دارد، حديث جالبى در ذيل آيه شريفه فوق نقل كرده است. وى پس از نقل دعاى پيامبر در مورد حضرت على (عليه السلام) اين جمله را از اميرالمؤمنين نقل مى كند:

«فَما نَسيتُ بَعْدَ ذلِكَ وَ ما كانَ لى اَنْ اَنْساهُ; بعد از اين جريان، هيچ چيز را فراموش نكردم، و سزاوار نبود و امكان نداشت كه چيزى را فراموش كنم.»(5)

يعنى قلب على پس از دعاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)خزانه وحى الهى و مركز كلمات آن حضرت شد.

 

تناقض در كلام شيخ روزبهان!

 

شيخ روزبهان، كه در ردّ نوشته هاى علاّمه حلّى مطالبى نوشته است، وقتى به اين آيه شريفه مى رسد مى گويد:

لمّا نزلت هذه الآية، قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) لعلى(عليه السلام) سألت الله تعالى ان يجعلها اذنك، قال على: «فَما نَسيتُ بَعْدَ هذا شَيْئاً». و هذا يدلّ على علمه و حفظه و فضيلته

هنگامى كه آيه «اذن واعيه» نازل شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به على (عليه السلام) فرمود: از خداوند خواسته ام كه گوش هاى تو را «اذن واعيه» قرار دهد. على مى گويد: «پس از اين دعا، هرگز چيزى را فراموش نكردم.»


1 . الكشّاف، جلد 4، صفحه 134 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 149).

2 . به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 149.

3 . البحر المحيط، جلد 8، صفحه 322 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 151).

4 . كفاية الطّالب، صفحه 111 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 150).

5 . التّفسير الكبير، جلد 30، صفحه 107 (به نقل از إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 149).

[ 402 ]

شيخ روزبهان بعد از نقل حديث فوق مى گويد: «اين روايت بر علم و دانش على، و قدرت حافظه قوّى او، و فضيلت و برتريش دلالت دارد.»

وى پس از نقل روايت فوق و جمله اى كه خود در ذيل روايت در شأن على گفته، مى گويد: «ولى اين امور دليل بر امامت و خلافت بلافصل على نمى شود!»(1)

پاسخ اين سخن روشن است، زيرا يكى از پايه هاى اصلى امامت علم و آگاهى است، چون امام جانشين پيامبر است و بايد از تمام سنّت هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)با اطّلاع باشد; امام بايد حلاّل مشكلات مردم باشد و روشن است كه لازمه اين كار، علم و آگاهى در سطح بالايى است. بدين جهت كسى كه از همه مردم آگاه تر و عالم تر است، شايستگى بيشترى براى خلافت دارد، و لهذا ما مى گوييم: على بن ابى طالب (عليه السلام) به اعتراف خودتان علم و فضل و هوش و ذكاوت فوق العاده اى داشت و بر ساير مدّعيان خلافت از اين جهات برترى دارد، كدام عقل و منطق اجازه مى دهد كه با وجود چنين انسان برجسته اى، به سراغ ديگران برويم!

بنابراين، چگونه آيه شريفه دلالت بر علم و تقواى فوق العاده على (عليه السلام) دارد، ولى ارتباطى به خلافت و امامت ندارد! آيا اين سخن تناقضى آشكار نمى باشد!

 

نكته اى ظريف از فخر رازى

 

فخر رازى در تفسير «اذن واعيه» اين سؤال را مطرح مى كند:

چرا «اذن واعيه» به صورت مفرد و نكره آمده، نه به صيغه جمع و معرفه؟

سپس در پاسخ به اين سؤال به سه نكته اشاره مى كند: