![]() |
![]() |
![]() |
به برخى از اين روايات توجّه كنيد:
1 ـ سيوطى، كه از علماى اهل سنّت است و در كشور مصر مى زيسته و در نزد اهل سنّت انسان معتبرى محسوب مى شود، روايت زير را در كتاب خويش نقل كرده است:
«ابو سعيد خدرى مى گويد:
لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) عَلِيّاً (عليه السلام) يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ فَنادى لَهُ بِالْوِلايَةِ، هَبَطَ جِبْرَئيلُ بِهذِهِ الاْيَةِ: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ ...»
1 . هر چند در موضوع كتاب الغدير، كتابهاى ديگرى، نظير عبقات الانوار، المراجعات، احقاق الحق و مانند آن نوشته شده است، ولى اين كتابها به پاى الغدير نمى رسد; چون مرحوم علاّمه، دقيقتر و منظم تر بحث كرده است.
2 . تفاوت «صحابه» و «تابعين» در اين است كه صحابه به زيارت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نائل شده اند و در زمان حيات آن حضرت مى زيستند، ولى تابعين موفّق به زيارت پيامبر (صلى الله عليه وآله) نشده و در زمان حيات حضرتش نمى زيستند، بلكه در عصر صحابه زندگى مى كردند.
3 . الغدير في الكتاب والسّنة والادب، جلد 1، صفحه 230.
هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در روز غدير خم، حضرت على (عليه السلام) را به جانشينى خود منصوب كرد و ولايت او را بر مؤمنين اعلام كرد، جبرئيل نازل شد و آيه فوق را براى پيامبر آورد.(1)
طبق اين روايت، كه از خود اهل سنّت نقل شده، منظور از «اليوم» روز غدير خم است و آيه مورد بحث در مورد ولايت و خلافت امير مؤمنان(عليه السلام) نازل شده است.
2 ـ همان دانشمند سنّى روايت ديگرى را از ابو هريره، كه راوى مورد قبولى در نزد اهل سنّت است، نقل مى كند. طبق اين روايت ابو هريره مى گويد:
لَمّـا كان يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ وَهُوَ يَوْمُ ثَماني عَشَرَ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ، قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله): مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، فَاَنْزَلَ اللهُ: «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ و...»(2)
هنگامى كه روز عيد غدير، كه روز هجدهم ذى الحجّه است، فرا رسيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «هر كسى كه من مولاى او هستم، اين على (يعنى علىّ بن ابى طالب، نه على ديگر) مولاى اوست» سپس آيه اكمال دين نازل شد.
اين روايت نيز به روشنى بر آنچه كه مورد بحث است دلالت دارد.
3 ـ خطيب بغدادى، يكى ديگر از علماى اهل سنّت كه در قرن پنجم مى زيسته(3)است، در كتاب خويش، تاريخ بغداد، به نقل از ابو هريره، چنين روايت مى كند:
قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله): «مَنْ صـامَ يَوْمَ ثَمـانَ عَشَرَةَ مِنْ ذِي الْحَجَّةِ كُتِبَ لَهُ صِيـامُ سِتّينَ شَهْراً» وَهُوَ يَوْمُ غَديرِ خُمٍّ لَمّـا أَخَذَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبي طـالِب فَقالَ: «أَلَسْتُ وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ» قـالُوا: بَلى يـا رَسُولَ اللهِ، قـالَ صلى الله عليه وآله: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ،
1 . الدّرّ المنثور، جلد 2، صفحه 259.
2 . الدّرّ المنثور، جلد 2، صفحه 259.
3 . در قرن پنجم هجرى عنايت خاصّى نسبت به احاديث غدير بوده است، بدين جهت در آن قرن كتابهاى متعدّدى در اين زمينه، تأليف شد.
فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» فَقـالَ عُمَرُ بْنُ خَطّاب: بَخّ بَخّ لَكَ يَابْنَ أَبي طالِب أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلاى كُلِّ مُؤْمِن وَمُؤْمِنَة، فَأَنْزَلَ اللهُ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...»(1)
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «كسى كه روز هيجدهم ذى الحجّه را روزه بگيرد، معادل روزه شصت ماه برايش ثواب مى نويسند(2)» و اين روز مصادف با روز غدير خم است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)دست علىّ بن ابى طالب را گرفت و سپس از مردم پرسيد: «آيا من پيامبر، نسبت به مؤمنان و مسلمانان از خودشان اولى نيستم؟» همه در جواب گفتند: بله، پيامبر(صلى الله عليه وآله)(پس از اين كه اين اقرار را از مسلمانان گرفت) فرمود: «هر كه من مولاى او هستم، على نيز مولاى اوست.» عمر بن خطاب(3) (براى عرض تبريك خدمت امير المؤمنين(عليه السلام) رسيد و) گفت: اى فرزند ابو طالب! اين فضيلت و مقام بر تو مبارك باشد، تو مولى و سرپرست من و تمام مسلمانان گشتى، سپس خداوند آيه شريفه «اليوم اكملت لكم دينكم ...» را نازل كرد.
4 ـ حاكم حسكانى، كه او نيز از دانشمندان اهل سنّت در قرن پنجم است، روايات صريح و روشنى در اين زمينه در كتابش آورده، كه جهت اختصار از نقل آن روايات صرفنظر مى شود.(4)
5 ـ حافظ ابونعيم اصفهانى در كتاب «ما نزّل من القرآن فى على(عليه السلام)» از صحابى معروف پيامبر، ابو سعيد خدرى، نقل كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در غدير خم على(عليه السلام) را به عنوان ولى و خليفه به مردم معرفى كرد، هنوز مردم متفرّق نشده بودند كه آيه
1 . تاريخ بغداد، جلد 8، صفحه 290.
2 . روشن است كه چون روزه روز هيجدهم ذيحجه براى شكرانه ولايت است اينقدر فضيلت دارد و با روزه شصت ماه برابرى مى كند. و اين خود نشانه ديگرى بر حادثه مهمّى است كه در غدير رخ داد و گرنه بسيار بعيد به نظر مى رسد كه چنين ثواب بزرگى براى روزه آن روز ذكر شود.
3 . بسيار عجيب است كه خود عمر بن خطاب، پايه گذار انحراف از مسير ولايت، از كلمه ولى در داستان غدير، معناى سرپرستى و رهبرى را فهميد; چون مى گويد: «تو امروز ولى من و همه مسلمانان گشتى» و گرنه دوستى على و عمر و ساير مسلمانان كه چيز تازه اى نبوده است، ولى پيروان عمر در اعصار مختلف و دانشمندانى كه قطعاً از عمر با سوادترند، بر اثر تعصّب و لجاجت به شكل ديگرى تفسير كرده اند!
4 . شواهد التّنزيل، جلد اوّل، صفحه 157 .
«اليوم اكملت لكم دينكم ...» نازل شد، در اين موقع پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
اَللهُ اَكْبَرُ عَلى اِكْمالِ الدّينِ وَ اِتْمامِ الِنّعْمَةِ وَرِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتى وَ بِالْوِلايَةِ لِعَلِىٍّ(عليه السلام)مِنْ بَعْدى، ثُمَّ قالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعِليٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ(1)
الله اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على (عليه السلام)بعد از من، سپس فرمودند: هر كس من مولاى اويم، على (عليه السلام)مولاى او است، خداوندا ! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند، يارى اش كن و هر كس دست از يارى اش بردارد، دست از او بردار.
نتيجه اين كه، از رواياتى كه ذكر شد و روايات فراوانى كه جهت رعايت اختصار ذكر نشد به روشنى استفاده مى شود كه آيه شريفه اكمال دين پيرامون حادثه غدير نازل شده و گواه واضح و روشنى بر امامت و ولايت و خلافت امير مؤمنان(عليه السلام)است.
عليرغم قرائن آشكارى كه در آيه شريفه وجود دارد (كه شرح آن گذشت) و روايات متعدّدى كه از شيعه و اهل سنّت نقل شده است، برخى بر اثر تعصّب و لجاجت چشم بر روى همه اينها بسته و آيه شريفه را طبق ميل خويش تفسير كرده و از بحث منطقى خارج شده اند. از جمله اين دانشمندان، آلوسى، مفسّر معروف اهل سنّت و نويسنده تفسير مشروح و بزرگ روح المعانى است. او در شرح و تفسير آيه 67 سوره مائده، وقتى به جريان غدير مى رسد، مى گويد:
ابن جرير طبرى، از مورّخان معروف اهل سنّت، دو جلد كتاب پيرامون احاديث غدير نوشته است، سپس (براى اين كه به راحتى از كنار اين كتاب رد شود، بدون بحث و بررسى پيرامون روايات اين كتاب) مى گويد: اين دو كتاب احاديث صحيح
1 . تفسير نمونه، جلد 4، صفحه 266.
و ضعيف را با هم مخلوط كرده است! سپس از ابن عساكر نقل مى كند كه وى احاديث فراوانى در مورد خطبه و حادثه غدير نقل كرده است، ولى ما تنها احاديثى را از او مى پذيريم كه از خلافت على سخن نگويد!(1)
اين سخن هر انسان منصفى را در اعجاب و حيرت فرو مى برد.
آيا ما مى توانيم به بهانه اين كه در كتابى احاديث ضعيف و غير معتبر وجود دارد، تمام آن كتاب را مردود بدانيم؟
آيا در كتابهاى معتبر اهل سنّت احاديث ضعيف وجود ندارد؟
آيا شما با اين بهانه دست از آن كتابها مى شوييد؟
انصافاً كه اين، سخن خنده دارى است. ولى بدتر از آن سخن، سخنى است كه در مورد روايات ابن عساكر مى زند. كه اين سخن نهايت عناد و دشمنى او را با حقّ و حقيقت و اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله)مى رساند. در كدام نقطه دنيا اين سخن پذيرفتنى است كه كسى بگويد: من آنچه با ميل و هواى نفسم سازگار باشد مى پذيرم و غير آن را نمى پذيرم!
آيا چنين سخنى از يك انسان عادى پذيرفته است!؟
از دانشمندى مانند آلوسى چطور؟!
خوانندگان عزيز! شايد با كمال تعجّب از خود بپرسيد كه فردى مانند آلوسى، چگونه سخنانى اين قدر بى اساس گفته است؟ ولى در پاسخ بايد گفت: هر كس بخواهد قضاوتى كند و خود را از پيشداوريهايش حفظ نكند، ممكن است چنين سرنوشتى پيدا كند!
اگر مى خواهيد دشمنان شما در هر زمان مأيوس و نااميد شوند به ولايت چنگ بزنيد و آن را زنده نگهداريد; زيرا همان طور كه آن روز، طرح ولايت باعث يأس
1 . روح المعانى، جلد 6، صفحه 195 .
دشمنان گرديد، امروز نيز زنده نگه داشتن و چنگ زدن به آن، باعث نا اميدى منافقان و دشمنان خواهد شد.
امروز بايد همه متوجّه امام غائب از نظرها و حاضر در دلها، حضرت حجّة بن الحسن العسكرى، عجّل الله تعالى فرجه الشّريف، باشيم و بر حول محور او بچرخيم; زيرا ولايت آن حضرت بهترين حلقه اتّصال تمام شيعيان با سليقه هاى مختلف است; بنابراين، زنده بودن ولايت، نويد بخش وحدت و اتّحاد و يكپارچگى است و اين، آغاز خوشبختى و برق اميد رهايى است، همانگونه كه اختلاف و پراكندگى منشأ بدبختى و انحطاط مى باشد.
اگر كشورهاى پراكنده اسلامى تنها به همين اصل اساسى عمل مى كردند و دست در دست يكديگر مى دادند و متّحد و يكپارچه مى شدند، داستان اسفبار فلسطين هر از چند گاهى تكرار نمى شد و آن مسلمانان مظلوم در مقابل چشم جهانيان پرپر نمى گشتند. بنابراين، تنها راه يأس و نا اميدى كفّار تمسّك به ولايت است.
همان طور كه از آيه استفاده شد، اكمال نعمت و اتمام دين در آن روز، در سايه ولايت تحقّق يافت; امروز هم اتمام نعمت، چه نعمتهاى مادّى و چه نعمتهاى معنوى، و اكمال دين، در تمام ابعاد و شاخه هايش، در سايه ولايت است. بدون ولايت، هر چند به ظاهر دين عمل شود و پوسته اعمال و عبادات انجام شود، ولى بى شك به مرحله قبول و پذيرش درگاه الهى نمى رسد; بنابراين، اتمام نعمت و اكمال دين در هر عصر و زمانى در سايه تمسّك به ولايت عملى خواهد بود.
در مورد اهمّيّت ولايت روايات فراوانى وجود دارد; يك نمونه از آن را كه از امام محمّد باقر (عليه السلام) نقل شده، جهت تكميل بحث در اينجا مى آوريم:
زرارة از آن حضرت چنين نقل مى كند:
بُنِيَ الاِْسْلامُ عَلى خَمْسَةِ اَشْياءَ; عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَاْلِولايةِ. قالَ زُراَرَةُ: فَقُلْتُ: وَأيُّ شَيْء مِنْ ذلِكَ أفْضَلُ؟ قالَ(عليه السلام): اَلْوِلايَةُ اَفْضَلُ لاَِنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَالْوَالى هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ ...
اسلام بر پنج پايه استوار است; نماز و زكات و روزه و حج و ولايت. زرارة مى گويد از امام پرسيديم: كداميك از اين اصول پنجگانه مهم تر است؟ امام (عليه السلام)فرمودند: ولايت از همه مهمتر است چون ولايت كليد رسيدن به آنهاست (و محتواى آن دستورات در ولايت تحقّق پيدا مى كند) و امام و والى، راهنماى مردم به سوى اين اعمال است.(1)
دو نكته در اين روايت قابل توجّه و تعمّق است:
الف ـ نخست اين كه اين پنج مسأله بى جهت در كنار يكديگر چيده نشده اند، بلكه رابطه اى با يكديگر دارند.
نماز رابطه خلق با خالق است، بلكه بهترين زمان براى رابطه خلق و خالق هنگام نماز است.
زكات رابطه خلق با خلق است; نيازمندان، با اجراى قانون زكات، بوسيله ثروتمندان، بى نياز مى گردند و مشكلات اقتصادى آنها حل مى شود.
روزه رابطه انسان با خويشتن است; با ايجاد اين رابطه، انسان موفّق مى شود كه با هواى نفس خويش مبارزه كند; بلكه روزه سمبل مبارزه با هواى نفس روزه است.
حج رابطه مجموع مسلمين با يكديگر است تا با همفكرى و تبادل نظر، مشكلات و گرفتاريهاى جهان اسلام را حل كنند و مرهمى بر زخمهاى مسلمانان بنهند.
و ولايت ضامن اجراى صحيح و تبيين كننده احكام اين مسائل مى باشد.
بنابراين، پنج اصل اساسى فوق، تصادفاً در اين حديث در كنار هم جمع
1 . اصول كافى، جلد 3، صفحه 30، كتاب الايمان والكفر، باب دعائم الاسلام، حديث 5 .
نشده اند بلكه رابطه اى منطقى و معقول با يكديگر دارند.
ب ـ ديگر اين كه چرا ولايت از چهار اصل ديگر مهم تر و افضل است؟
همانگونه كه در خود روايت نيز آمده است، ولايت تحقّق بخش نماز و روزه و حج و زكات است و محتواى اين عبادات و ساير عبادتها در سايه ولايت عملى مى شود; يعنى، بدون ولايت و حاكميّت اسلام، اين دستورات نقشى است بر كاغذ، و همانند نسخه طبيب است كه بدون عمل به آن، شفاى دردها حاصل نخواهد شد.
ولايت به معناى اجراى قانون اسلام توسّط أئمّه معصومين «عليهم السّلام» و جانشينان آنان مى باشد; بنابراين، ولايتى از نماز و روزه و حج و زكات بالاتر است كه نتيجه اش حكومت اسلامى باشد; ولايتى كه از ولايت حضرت على (عليه السلام)در غدير خم نشأت گرفته باشد.
ولايت طبق تفسيرى كه گذشت دو سو دارد:
در يك سوى آن، ولىّ و امام و رهبر است كه به هدايت خلق مى پردازد و مسائل و مطالب گفتنى را به مردم مى گويد و مسلمانها را در مقابل خطرات و توطئه ها هشيار و بيدار مى كند و نظم را بر جامعه حاكم مى كند و حقوق ستمديدگان را احقاق مى كند و حدود الهى را اجرا مى نمايد و امر به معروف و نهى از منكر مى كند.
و در سوى ديگر مردم هستند كه بايد سعى كنند گفتار و كردار و عقايد و افكارشان منطبق بر نظريّات و انديشه هاى آن بزرگواران باشد و قدم جاى قدم آنها بگذارند و گرنه نمى توان با تخلّف از دستورات آن بزرگواران و ارتكاب انواع خلافها و گناهان، باز هم مدّعى ولايت آن عزيران شد.
جالب اين كه رئيس ساواك در يكى از باز جوئى هايى كه از من داشت، مى گفت:
«من به مولى على (عليه السلام) عشق مىورزم و دم از حبّ او مى زنم و ولايت او را در دل دارم، ولى اگر كسانى مخالف شاه باشند حاضرم يك ميليون نفر آنها را به رگبار ببندم!» آيا چنين كردار و افكارى با ولايت سازگار است، يا چنين ولايتى، ولايت دروغين است؟
آرى، ولايت به معناى انطباق تمام اعمال و گفتار و افكار، بر عقايد و گفتار و اعمال معصومين(عليهم السلام)، مى باشد.
* * *
آيات خلافت و زعامت مسلمين
إِنَّمـا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ راكِعُونَ
«سوره مائده، آيه 55»
آيه ولايت
آيه ولايت
إِنَّمـا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ راكِعُونَ
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند; همانها كه نماز را برپا مى دارند، و در حال ركوع، زكات مى دهند.
«سوره مائده، آيه 55»
سوره مائده مشتمل بر قسمت مهمّى از آيات ولايت است; زيرا اين سوره، همانگونه كه گذشت، در اواخر عمر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نازل شده است. و از سوى ديگر مسأله ولايت و جانشينى هم به صورت طبيعى در اواخر عمر مطرح مى شود، بدين جهت اين سوره مشتمل بر آيات متعدّدى از آيات ولايت است. به هر حال، آيه شريفه فوق يكى ديگر از آياتى است كه به روشنى ـ با توضيحى كه خواهد آمد ـ دلالت بر ولايت امير مؤمنان على (عليه السلام) دارد.
«إِنَّمـا وَلِيُّكُم اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا» مى دانيم كه كلمه إنَّما در ادبيّات عرب از الفاظ حصر شمرده شده است و معادل فارسى آن، كلمه «فقط» يا جمله «اين
است و جز اين نيست» مى باشد; بنابراين، ولى و سرپرست شما مؤمنان، فقط سه دسته اى هستند كه در آيه شريفه آمده است و غير از اين سه، هيچ كس ولىّ مؤمنان محسوب نمى شود; سه دسته مذكور عبارتند از:
1ـ خداوند 2ـ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) 3ـ «الذين آمنوا; آنها كه ايمان آورده اند» البتّه نه تمام مؤمنان; بلكه بعضى از آنها طبق شرائطى كه در ادامه آيه آمده است.
«الَّذينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكعُونَ» ـ گروه سوم از اولياء مؤمنان، مؤمنان هستند، امّا نه همه مؤمنان; بلكه مؤمنانى كه اوّلا اقامه نماز مى كنند و علاوه بر اقامه نماز، زكات مى پردازند و ثالثاً زكات را در حال ركوع نماز به مستحقّ آن مى دهند.
نتيجه اين كه، ولى و سرپرست شما مؤمنان فقط سه دسته هستند:
1ـ خداوند 2ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله) 3ـ آنها كه ايمان آورده اند و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.
سؤال : «اَلَّذينَ آمَنُوا» در اين آيه كيست؟ و «ولى» به چه معناست؟
آيه شريفه فوق از دو جهت ابهام دارد; نخست اين كه منظور از «ولى» در اين آيه چيست؟ چون مى دانيم كه «ولى» معانى مختلفى دارد، بدين جهت بايد مشخّص كنيم كه معناى آن در اينجا چيست؟
ديگر اين كه مراد از اَلَّذينَ آمَنُوا» با آن قيود سه گانه چه كسى مى باشد؟ آيا شخص خاصّى منظور آيه است، يا هر كسى كه داراى اين اوصاف سه گانه گردد مشمول آيه است؟
پاسخ : براى روشن شدن جواب اين سؤالات از همان دو راهى كه در آيات قبل بهره گرفتيم، استفاده مى كنيم و سپس پاسخ برخى سؤالات ديگر و بهانه جوئيهاى افراد متعصّب ـ كه تعصّب مانع از فهم حق و حقيقت براى آنها گشته است ـ را بيان خواهيم كرد.
ابتدا به تبيين و تشريح كلمه «ولى» مى پردازيم; زيرا اگر معناى اين كلمه روشن شود، بسيارى از مسائل حل خواهد شد. برخى از مفسّران اهل سنّت براى دور كردن مخاطبان خويش از معناى روشن آيه، معانى بسيارى، بيست و هفت معنى(1)براى ولى ذكر كرده اند، تا بگويند اين كلمه لفظ مشتركى است كه معانى مختلفى دارد و ما نمى دانيم كه خداوند در اين آيه كداميك از آن معانى را اراده كرده است; پس آيه مبهم است و دلالت بر چيزى ندارد!
ولى هنگامى كه به لغت مراجعه مى كنيم و كلمات و نظريّات متخصّصين لغت را مطالعه مى نمائيم، مشاهده مى كنيم كه آنان بيش از دو تا سه معنى براى كلمه «ولى» نگفته اند. بنابراين بقيّه معانى، همه، به اين سه معنى باز مى گردد! اين سه معنى عبارتند از:
1 ـ «ولى» به معناى يار و ياور و ناصر، و ولايت به معناى نصرت و يارى است.
2 ـ معنى دومى كه براى ولايت گفته اند، سرپرستى و صاحب اختيار بودن است، بنابراين «ولى» سرپرست و صاحب اختيار است.
3 ـ سومين معناى «ولى» دوست و رفيق است; هر چند انسان را نصرت و يارى نكند. ولى از آنجا كه دوست در عالم رفاقت، غالباً به يارى انسان مى شتابد، معناى سوم نيز به معناى اوّل باز مى گردد; بنابراين، از نظر دانشمندان لغت «ولى» داراى دو معناى عمده است و بقيّه معانى به اين دو باز مى گردد.
اكنون به قرآن باز مى گرديم و موارد استعمال اين كلمه را در اين كتاب عزيز بررسى مى نمائيم.
كلمه «ولى» و «اولياء» نزديك به هفتاد بار در قرآن مجيد استعمال شده و در
1 . مرحوم علاّمه امينى در اثر گرانسنگ خويش، الغدير، جلد 1، صفحه 362، اين احتمالات بيست وهفتگانه را نقل كرده است.
معانى مختلفى به كار رفته است.
1ـ در بعضى از آيات به معناى «يار» و «ياور» و «ناصر» استعمال شده است; مثل آيه شريفه 107 سوره بقره، كه خداوند مى فرمايد:
وَمـا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِىٍّ وَلا نَصير
و جز خدا، ولىّ و ياورى براى شما نيست.
ولىّ در اين آيه به معناى ناصر و ياور آمده است.
2ـ «ولى» در برخى از آيات به معناى «معبود» است، آيه 257 سوره بقره از جمله اين آيات است:
اَللهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا ... وَالَّذينَ كَفَرُوا اَوْلِيائُهُمُ الطّاغُوتُ
خداوند، معبود كسانى است كه ايمان آورده اند... (امّا) كسانى كه كافر شدند، معبود آنها طاغوتها هستند.
ولىّ در اين آيه به معناى معبود است، معبود مؤمنين خدا و معبود كفّار طاغوتها، شياطين و هواى نفس آنهاست.
3ـ اين كلمه در قرآن مجيد به معناى «هادى» و «راهنما» نيز آمده است، در آيه 17 سوره كهف مى خوانيم:
وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُرْشِداً
و هر كس را (خدا) گمراه نمايد، هرگز ولىّ و راهنمايى براى او نخواهى يافت.
در اين آيه شريفه، همانطور كه مشاهده مى كنيد، كلمه «ولىّ» به معناى هادى و راهنما آمده است.
4ـ در بسيارى از آياتى كه مشتمل بر اين كلمه است، «ولى» به معناى سرپرست و صاحب اختيار است; به نمونه هايى از اين آيات توجّه كنيد:
الف ـ در آيه شريفه 28 سوره شورى مى خوانيم:
وَهُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مـا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِيدُ
او كسى است كه باران سودمند را پس از آن كه مأيوس شدند نازل مى كند و رحمت خويش را مى گستراند; و او ولىّ (و سرپرست) و ستوده است.
ولىّ، در اين آيه به معناى سرپرست و صاحب اختيار است.
البتّه ولايت در اين آيه شريفه ولايت تكوينيّه است.
ب ـ در آيه شريفه 33 سوره اسراء، كه در مورد ولايت تشريعى بحث مى كند، آمده است:
وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً
و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى ولىّ و سرپرست او سلطه و حقّ قصاص قرار داديم.
ولىّ، در اين آيه به معناى سرپرست و صاحب اختيار بكار رفته است; زيرا حقّ قصاص براى دوست مقتول ثابت نيست، بلكه براى وارث و ولىّ او ثابت است.
جـ در طولانى ترين آيه قرآن مجيد، آيه 282 سوره بقره، كه در مورد نوشتن سند(1) به هنگام پرداخت قرض الحسنه مى باشد، مى خوانيم:
فَليُمْلِلْ وَلِيُّهُ بالعَدْلِ
(اگر كسى كه حق بر ذمّه اوست توانايى بر املا كردن ندارد،) بايد ولىّ و سرپرست او (به جاى او،) با رعايت عدالت، املا كند.
در اين آيه شريفه نيز ولىّ به معناى سرپرست و صاحب اختيار آمده است.
د ـ در آيه شريفه 34 سوره انفال مى خوانيم:
وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَمـا كـانُوا أَوْلِيائَهُ اِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ
... و حال آن كه از (عبادت موحّدان در كنار) مسجد الحرام جلوگيرى مى كنند در حالى كه سرپرست و ولىّ آن نيستند؟! سرپرست آن، فقط پرهيزگارانند.
1 . با اين كه طولانى ترين آيه قران پيرامون نوشن سند دين و قرض الحسنه است، ولى متأسّفانه اين حكم در بين مسلمانان ترك شده و بر اثر ترك اين سنّت، گرفتاريها و مشكلات فراوانى به بار آمده است.
ولىّ، در اين آيه به معناى سرپرست است والاّ روشن است كه كفّار و مشركان هيچ گونه دوستى با چنين مكان مقدّسى ندارند!
هـ ـ در آيه پنجم سوره مريم نيز مى خوانيم:
فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ
(خدايا!) تو از نزد خود جانشينى به من ببخش (و فرزندى به من عنايت كن) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد.
روشن است كه ورثه پس از مرگ ولىّ و سرپرست، وارث اموال او هستند، نه اين كه تنها دوست و يار و ياور او باشند.
نتيجه اين كه كلمه ولىّ در آيات قرآن در معانى مختلفى استعمال شده است; ولى در اكثر موارد به معناى سرپرست و صاحب اختيار است.
با توجّه به آنچه گذشت، منظور از ولىّ در آيه مورد بحث، آيه ولايت، چيست؟ آيا ولىّ در اين آيه به معناى دوست و يار و ياور است؟
اين كه بر خلاف اكثر موارد استعمال اين كلمه در سراسر قران مجيد است. پس انصاف اين است كه «ولىّ» در اين آيه به معناى سرپرست و صاحب اختيار است; نه به معناى دوست و يار و ياور; زيرا:
اوّلا : «انّما» كه در صدر آيه آمده دليل بر حصر است. يعنى فقط اين سه دسته ولىّ مؤمنان هستند، نه غير آنها; در حالى كه اگر ولىّ به معناى دوست باشد حصر معنى نخواهد داشت، زيرا در اين صورت واضح است كه غير از سه گروه فوق كسان ديگرى هم يار و ياور مؤمنان هستند، علاوه بر اين كه اگر ولىّ به معناى يار و ياور باشد اين همه قيد براى «الّذين آمنوا» لازم نبود، كه در حال اقامه نماز زكات بدهند. زيرا همه مؤمنان، حتّى در غير حال نماز و بلكه حتّى مؤمن بى نماز، مى تواند يار و ياور برادر مسلمان خويش باشد; بنابراين، از كلمه «انّما» كه دلالت بر حصر مى كند و قيود متعدّدى كه در مورد «الّذين آمنوا» آمده است، استفاده
مى شود كه ولايت در آيه شريفه به معناى دوستى و نصرت نيست; بلكه به معناى سرپرستى و صاحب اختيار بودن است. خداوند و پيامبر و مؤمنين (با آن شرايطى كه در آيه آمده) ولىّ و صاحب اختيار و سرپرست شما مى باشند.
ثانياً : آيه 56 سوره مائده، كه بعد از آيه مورد بحث آمده است، بهترين قرينه و دليل بر مدّعاى ماست; خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد:
وَمَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذينَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ
وكسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند، (پيروزند; زيرا) حزب و جمعيّت خدا پيروز است.
حزب به معناى جمعيّت متشكّل است، پيروزى يك حزب به معناى غلبه و پيروزى آنها در يك حركت و جهش اجتماعى است; بنابراين، از اين آيه شريفه كه در ارتباط با آيه قبل و مورد بحث است و ظاهراً همزمان نازل شده اند، استفاده مى شود كه ولايت مطرح شده در آيه مذكور يك ولايت سياسى و حكومتى است. بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: «كسى كه حكومت خدا و پيامبر و حكومتِ الذين آمنوا .... را بپذيرد، چنين حزب و جمعيّتى پيروز است.»
نتيجه اين كه، با تفكّر و تعمّق در كلمه كلمه و جمله جمله آيه ولايت و با صرفنظر از روايات فراوانى كه در تفسير آيه وارد شده است، معلوم شد كه ولىّ در اين آيه به معناى امام و پيشوا و سرپرست است و هر كس حكومت خدا و رسول و «الّذين آمنوا» را با آن شرايطى كه در آيه آمده بپذيرد پيروز و منصور خواهد بود.
از مجموع ابحاث گذشته معناى «انّما» و «ولىّ» روشن شد، ولى هنوز ابهام آيه كاملا برطرف نشده است; زيرا از بحثهاى گذشته معلوم نشد كه مراد از «والّذين آمنوا... راكعون» كيست؟
براى پاسخ به اين سؤال بايد بدانيم كه در ميان راويان، مفسّران، دانشمندان و علماء شيعه و اهل سنّت، هيچ كس، جز «على» را مصداقى براى آيه ذكر نكرده است.
بنابراين، اجماع و اتّفاق همه علماء مسلمان بر اين است كه بجز على هيچ كسى مصداق آيه شريفه نيست. از سوى ديگر، براى جمله «والذين آمنوا ...» لااقل يك مصداق وجود داشته است، پس حتماً آن نفر، جز على بن ابى طالب(عليه السلام) نبوده است.
نتيجه كل مباحث گذشته، منهاى روايات و احاديث و نظريّات مفسران، سه مطلب شد:
1ـ اين كه، «انّما» كلمه حصر است و ولايت را در سه طايفه منحصر مى كند.
2ـ اين كه ولايت در اين آيه شريفه، همانند اكثر موارد استعمال آن در قرآن، به معناى سرپرستى و صاحب اختيار بودن است.
3ـ اين كه مصداقِ «الذين آمنوا...» بدون شك وجود مقدّس على بن ابى طالب(عليه السلام)است.
مرحوم محدّث بحرانى در غاية المرام 24 حديث از منابع اهل سنّت و 19 روايت از منابع و مصادر شيعه نقل كرده است، كه مجموعاً 43 حديث مى شود. بنابراين، رواياتى كه پيرامون اين آيه وارد شده متواتر است(1).
علاوه بر اين، علاّمه امينى در كتاب بى نظيرش، الغدير، از بيست منبع معروف اهل سنّت رواياتى پيرامون آيه شريفه محلّ بحث نقل مى كند; منابع معروفى چون تفسير طبرى، تفسير اسباب النّزول، تفسير فخر رازى، تذكره سبط ابن جوزى و الصّواعق ابن حجر و نور الابصار شبلنجى و تفسير ابن كثير و مانند آن كه از اعتبار خاصّى در نزد اهل سنّت برخوردار است. راويان اين احاديث ده نفر از صحابه معروف، به شرح زير، مى باشند:
![]() |
![]() |
![]() |