![]() |
![]() |
![]() |
الف: اين حديث مرسله است و سندى ندارد. مرحوم علاّمه امينى اين حديث را به صورت مرسل از تفسير ثعلبى نقل كرده است(3) و چون سندى ندارد نمى توان
1 . شرح اين مسأله را در كتاب پيام قرآن، جلد 7، صفحه 249 به بعد مطالعه فرماييد.
2 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 13، صفحه 262.
3 . الغدير، جلد 2، صفحه 48.
به آن اعتماد و تكيه كرد.(1)
ب: براى پذيرش هر روايتى سه شرط لازم است; نخست اين كه سند آن روايت معتبر باشد، ديگر اين كه آن روايت مخالف آيات قرآن مجيد نباشد، و سوم آن كه از نظر دانشمندان و علماء دين قابل قبول باشد. روايت مزبور علاوه بر اين كه از نظر سند قابل قبول نيست، مخالف قرآن مجيد نيز مى باشد! زيرا خداوند متعال در آيه ليلة المبيت از كار على (عليه السلام) به عنوان يك كار با عظمت و معامله با خداوند تعبير مى كند، در صورتى كه اگر روايت فوق اعتبار داشته باشد، كار على (عليه السلام) عظمتى ندارد و يك امر عادى تلقّى مى شود، بنابراين نمى توان به چنين روايتى كه مخالف با يكى از آيات قرآن مجيد است تكيه زد و به وسيله آن، كار كم نظير و با عظمت حضرت على (عليه السلام) را زير سؤال برد (دقّت فرماييد).
سؤال : برخى معتقدند: «هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) قصد داشت شخصى را به جاى خويش در بسترش بگذارد، خطاب به اصحابش فرمود: كدام يك از شما حاضر است در اين شب (خطرناك) در بستر من بيارامد؟ ولى هيچ كس جز على بن ابى طالب پاسخ نگفت و آمادگى خويش را براى پذيرفتن اين خطر اعلام ننمود.»
آيا اين مطلب صحّت دارد، يا اين كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در اين مورد فقط با على (عليه السلام)سخن گفت؟
پاسخ : ما در كتاب هاى معتبر نديده ايم كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اين موضوع را با همه اصحابش در ميان بگذارد، علاوه بر اين كه اين مطلب با عقل هم سازگار نيست; زيرا اگر اين مطلب به اطّلاع تمام اصحاب آن حضرت مى رسيد،
1 . ابوجعفر إسكافى، استاد ابن ابى الحديد، در ردّ اين اشكال سخن جالبى دارد. وى مى گويد:
اين سخن دروغى صريح است و در آنچه از پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده، چنين مطلبى نيامده است. ايشان سپس روايت فوق را از مجعولات شخصى به نام «ابوبكر الاصم» مى داند كه «جاحظ» از او گرفته است. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 13، صفحه 263)
بالاخره منتشر مى شد و دشمنان اسلام از نقشه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) آگاه مى شدند و مانع اجراى آن مى گشتند، بدين جهت به نظر مى رسد كه اين طرح و نقشه كاملا سرّى و مخفيانه بوده، و گذشته از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و على (عليه السلام) و چند نفر ديگر، عموم مسلمانان از آن بى اطّلاع بودند.
حسّان بن ثابت(1) از شعراى معاصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)، كه علاقه ويژه اى به جانشين واقعى پيامبر داشت و عالى ترين اشعار را در وصف حادثه مهمّ و تاريخى غدير خم سروده، اشعار مختلفى در مورد فضايل اميرالمؤمنين، على (عليه السلام)، گفته كه قسمتى از آن پيرامون ليلة المبيت است. قسمتى از اشعار نغز و زيباى اين شاعر چيره دست عرب به شرح زير است:
مَنْ ذا بِخاتَمِه تَصَدَّقَ راكِعاً *** وَ اَسَرَّها فى نَفْسِه إسْراراً
مَنْ كانَ باتَ عَلى فِراشِ مُحَمَّد *** وَ مُحَمَّدٌ اَسْرى يَؤُمُّ الْغارا
مَنْ كانَ فِى الْقُرْآنِ سُمِّىَ مُؤْمِناً *** فى تِسْعِ آيات تُلينَ غَزاراً
1 . وى هشت سال قبل از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) متولّد شد و سال ها بعد از آن حضرت در قيد حيات بود، او از شعرايى بود كه عمر طولانى داشت و يك صد و بيست سال زندگى كرد. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)دستور داده بود كه منبرى براى حسّان بن ثابت، اين شاعر خوش ذوق و متبحّر، در مسجدالنّبى بگذارند. آن حضرت گاه به او دستور مى داد كه برفراز آن منبر بايستد و شعر بگويد. برخى از افراد كج سليقه به كار او ايراد مى گرفتند و مى گفتند: «مسجد جاى شعر گفتن نيست!» پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در جواب اين افراد مى فرمود: «خاموش باشيد! اشعار حسّان از تيرهاى رزمندگان در ميدان جهاد كارسازتر و مؤثّرتر است; لاثره اشدّ من النّبال!» پس از رحلت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مورد بى مهرى خليفه اوّل و دوم قرار گرفت و آنان مانع شعرخوانى حسّان در مسجدالنّبى شدند كه علّت اين امر بر خوانندگان عزيز روشن است، آرى، جرم او دفاع از علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) قهرمان غدير خم بود! از اين شاعر خوش قريحه ديوانى در دست است كه قسمت مهمّى از اشعارش در وصف جانشين حقيقى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است.
ترجمه : چه كسى توانست انگشترى را در حال ركوع نماز به صورت مخفيانه و به دور از چشم ساير مسلمانان به شخصى نيازمندى بدهد، ولى خداوند اين انفاق او را آشكار نمود؟
چه كسى بود كه در آن شب تاريخى، ليلة المبيت، بر بستر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خوابيد، در حالى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اسير چنگال دشمن و در محاصره آنان بود و قصد غار ثور را داشت؟
چه كسى است كه در نُه آيه قرآن(1) از وى به عنوان مؤمن حقيقى ياد شده است؟(2)
خلاصه اين كه حادثه ليلة المبيت آن قدر مشهور و معروف بوده، كه در اشعار شعراى عرب هم منعكس شده است.
دشمنان اسلام پس از استقرار نيروهايشان قصد داشتند شب هنگام به خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) حمله كنند و نقشه شوم خويش را عملى سازند، ولى يكى از سران مشركين (ابوجهل، يا ابولهب) مانع اين كار شد و گفت: «شبانه حمله نكنيد، زيرا زن ها و بچّه هاى درون خانه وحشت زده مى شوند، آن ها كه گناهى ندارند!»(3) بدين جهت زمان حمله به تأخير افتاد، آن ها تصميم گرفتند صبحگاهان نقشه خويش را عملى سازند، صبح هنگام به قصد كشتن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به منزل آن حضرت هجوم
1 . علاّمه امينى علاوه بر ذكر آيات نُه گانه اى كه حسّان بن ثابت بدان اشاره كرده، آيه ديگرى نيز در اين زمينه نقل كرده است، شمار آيات مذكور بدين شرح است: 1. آيه 18 سوره كهف 2. آيه 62 سوره انفال 3. آيه 64 سوره انفال 4. آيه 23 سوره احزاب 5 . آيه 55 سوره مائده 6 . آيه 19 سوره توبه 7. آيه 96 سوره مريم 8 . آيه 21 سوره جاثيه 9. آيه 7 سوره بيّنة 10. سوره والعصر (الغدير، جلد 2، صفحه 49 تا 58).
2 . الغدير، جلد 2، صفحه 47.
3 . اين سخن را با اعمال و كارنامه سياه مدّعيان دروغين حقوق بشر مقايسه كنيد، تا روشن شود اين انسان هاى پر مدّعى، وحشى تر از عرب هاى عصر جاهليّت بوده اند; چرا كه امرزوه شاهد هستيم آمريكا و انگليس در حمله به مردم مظلوم، بى دفاع و بى گناه افغانستان به هيچ كس رحم نمى كنند; زن ها، كودكان، پيرمردها، پيرزنان و حتّى بيماران بيمارستان ها از حملات وحشيانه آن ها در امان نيستند!
آوردند، على (عليه السلام) قبل از اين كه آن ها به رختخواب پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)برسند از جاى برخواست و فرياد زد: چه مى خواهيد؟ مشركان كه از ديدن على در بستر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مات و مبهوت شده بودند، گفتند: يا على! به دنبال محمّد هستيم، او كجاست؟ حضرت فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه سراغش را از من مى گيريد؟ دشمن از اين ماجرا متحيّر و سرگردان شد، آيا على را بكشند، يا او را رها كنند؟ ابوجهل گفت: اين جوان را رها كنيد، محمّد او را فريب داده و براى حفظ جان خويش او را در بسترش خوابانيده است! على (عليه السلام) هنگامى كه اين جمله توهين آميز را شنيد، كه هم توهين به محبوبش پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بود و هم توهين به خودش، در نهايت جرأت و شجاعت فرمود:
اَلى تَقُولُ هذا يا اَباجَهْل! قَدْ اَعْطانى مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ حُمَقاءِ الدُّنْيا وَ مَجانينِها لَصاروُا بِه عُقَلاءَ، وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ ضُعَفاءِ الدُّنْيا لَصاروُا بِه اَقْوياءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلَى جَميعِ جُبَناءِ الدُّنْيا لَصاروُا بِه شَجْعاناً(1)
ابوجهل! آيا سادگى و خامى را به من نسبت مى دهى؟ (گويا مرا نشناخته اى، بگذار خود را معرّفى كنم، آن طور كه شما خيال مى كنيد نيست، بلكه) خداوند آن قدر به من عقل و خرد داده كه اگر بين تمام احمق هاى دنيا تقسيم شود، همه آن ها صاحب عقل و خرد مى شوند! و آن قدر به من قوّت و قدرت عطا كرده كه اگر بين تمام ضعيفان عالم تقسيم شود، همگى نيرومند و پرقدرت مى شوند! و آن قدر به من شجاعت داده كه اگر بين ترسوهاى جهان تقسيم شود، همه از شجاعان خواهند شد!
من پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را شناخته ام و اسلام را آگاهانه پذيرفته ام و لهذا جانم را در طبق اخلاص نهاده ام. پس از اين گفت و گو، دشمنان اسلام سرافكنده و مأيوس از خانه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)خارج شدند و على (عليه السلام) سربلند و خوشحال به اين قسمت از مأموريّت خويش پايان بخشيد.
1 . بحارالانوار، جلد 19، صفحه 83 .
ثعلبى، يكى از مفسّران معروف اهل سنّت، هنگامى كه به تفسير آيه مورد بحث مى رسد، روايت بسيار زيبايى پيرامون حادثه ليلة المبيت نقل مى كند، به اين روايت توجّه كنيد:
خداوند در شبى كه على (عليه السلام) در بستر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خوابيد، خطاب به جبرئيل و ميكاييل فرمود: شما دو نفر برادر هستيد، اگر خداوند بخواهد عمر يكى از شما را بگيرد، آيا ديگرى حاضر است فداكارى كند و از عمر خودش به او بدهد؟ هيچ كدام سخنى نگفتند و آمادگى خويش را براى اين امر اعلان نكردند! خداوند به آن ها فرمود: به خانه پيامبر ما در روى زمين نگاه كنيد، ببينيد چگونه على براى حفظ جان پيامبر، زندگى خويش را به خطر انداخته است! برويد و مواظب على باشيد. جبرئيل و ميكاييل به زمين آمدند و در خانه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) حاضر شدند. جبرئيل بالاى سر على (عليه السلام) و ميكاييل پايين پاى آن حضرت ايستاد تا از جان على محافظت كنند. سپس آن دو خطاب به على (عليه السلام)گفتند:
بَخّ بَخّ لَكَ يَابْنَ اَبى طالِب، مَنْ مِثلُكَ؟ وَ قَدْ باهَى اللهُ بِكَ مَلائِكَةَ السَّماواتِ و فاخَرَ بِكَ(1)
على جان به تو تبريك مى گوييم، چه كسى مثل توست؟ در حالى كه خداوند متعال به خاطر تو بر ملائكه آسمان مباهات و افتخار كرد.
آيا مقامى بالاتر از اين تصوّر مى شود؟! بى جهت نيست كه شيعه به در خانه اين خاندان با عظمت آمده است، پيروى شيعه از على (عليه السلام)كوركورانه و از روى تعصّب نيست، بلكه به خاطر مقامات و فضيلت هاى فوق العاده آن حضرت است.
گرچه اين آيه ـ همان طور كه در مباحث قبل به آن اشاره شد ـ در شب هجرت
1 . بحارالانوار، جلد 19، صفحه 85 .
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره حضرت على (عليه السلام)نازل گرديده; ولى بسان ساير آيات قرآن مشتمل بر يك حكم كلّى و عمومى است; و از آن جا كه اين آيه در مقابل آيه «وَ مِنَ النّاس مَنْ يُعْجِبُكَ ...» قرار گرفته است معلوم مى شود كه اين دسته از مردم، كه در آيه به آن ها اشاره شده، در برابر دسته سابق هستند و صفاتشان نيز در نقطه مقابل آنان مى باشد. آن ها مردمى خودخواه، خودپسند، لجوج و معاند بودند كه از راه نفاق در بين مردم عزّت و آبرويى به دست مى آوردند و در ظاهر خود را خيرخواه و مؤمن نشان مى دادند، امّا كردارشان جز فساد در زمين و هلاكت مردم چيز ديگرى نبود. ولى اين دسته تنها با خدا معامله مى كنند و هر چه دارند، حتّى جان خود را، به او مى فروشند و جز رضاى او خريدار چيزى نيستند و عزّت و آبرويى جز به واسطه خداوند قائل نيستند. با فداكارى هاى اين هاست كه امر دين و دنيا اصلاح و حق و حقيقت زنده و پايدار مى شود و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى گردد.(1)
پيام اين آيه شريفه به همه مسلمانان اين است كه خود را از گروه اوّل خارج نموده و در صف دسته دوم قرار گيرند. البتّه كار آسانى نيست!
* * *
1 . تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 47.
آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)
اَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ جاهَدَ فى سَبيلِ اللهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ * الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمة مِنْهُ وَ رِضْوان وَ جَنّات لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيمٌ * خالِدينَ فيها اَبَداً اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظيمٌ
«سوره توبه ، آيات 19 تا22»
آيـه
سقاية الحاج
آيه سقاية الحاج
اَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ جاهَدَ فى سَبيلِ اللهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ * الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمة مِنْهُ وَ رِضْوان وَ جَنّات لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيمٌ * خالِدينَ فيها اَبَداً اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظيمٌ
آيا سيراب كردن حجّاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانندِ (عملِ) كسى قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو،) نزد خدا مساوى نيستند. و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند. آن ها كه ايمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است; و آن ها پيروز و رستگارند. پروردگارشان آن ها را به رحمتى از ناحيه خود، و رضايت (خويش)، و باغ هايى از بهشت بشارت مى دهد كه در آن، نعمت هاى جاودانه دارند; همواره و تا أبد در اين باغ ها (و در ميان اين نعمت ها) خواهند بود; زيرا پاداش عظيم نزد خداوند است. «سوره توبه، آيات 19 تا22»
اين آيه شريفه، كه در نزد مفسّرين به آيه سقاية الحاج معروف شده، به يكى ديگر از فضايل حضرت على (عليه السلام) كه مى توان با آن ولايت و خلافت آن حضرت را به اثبات رساند، اشاره مى كند; و كسانى را كه «سقاية الحاج» و «عمارة
المسجد الحرام» را مساوى با «ايمان به خداوند و هجرت در راه او و جهاد با جان و مال» مى دانند زير سؤال مى برد. شرح بيش تر را در ادامه بحث خواهيم آورد.
آيه «سقاية الحاج» خبر از حادثه اى مى دهد كه در عصر نبوى رخ داده است و صرفاً بيان يك قانون كلّى نيست; يعنى حقيقتاً چنين مقايسه اى انجام شده است. بنابراين، آيه شريفه شأن نزولى دارد، بدين جهت شأن نزول هاى متعدّدى براى آن ذكر شده، كه خلاصه معروف ترين آن ها به شرح زير است:
«عبّاس»، عموى پيامبر، و «شيبه»، كه از فرزندان عبدالمطّلب است، در مسجدالحرام با هم گفت و گو مى كردند.
عبّاس خطاب به شيبه گفت: خداوند متعال افتخارى نصيب من كرده، كه نصيب هيچ كس ننموده، و آن «سقاية الحاج»(1) است.
«شيبه» در پاسخ گفت: خداوند افتخار «عمارة المسجدالحرام»(2) را نصيب من كرده است و افتخارى بالاتر از كليددارى كعبه وجود ندارد. بنابراين افتخارى كه
1 . سيراب كردن حجّاج در «منى» و «عرفات» و «مشعرالحرام» در موسم حج را سقاية الحاج مى گويند. سرزمين هاى سه گانه فوق، هيچ گاه از خود آب نداشته و همواره آب آن از نقاط ديگر تأمين مى شده است، حتّى امروزه آب مورد استفاده حجّاج در اين امكنه مقدّس سه گانه، از مكّه مكرّمه يا نقاط ديگر از طريق شبكه لوله كشى تأمين مى شود. در زمان هاى قديم حجّاج مجبور بودند آب مورد نيازشان را، در ايّامى كه در منى و عرفات و مشعرالحرام هستند، از مكّه همراه خويش ببرند. بدين جهت روز هشتم ذيحجّه، كه حجّاج در آن زمان ها در چنين روزى آب مورد نياز را تهيّه و بر شتران بار مى كردند، «يوم الترويه» (روز برداشتن آب) ناميده شد. به هر حال، عبّاس عموى پيامبر در زمان خودش مسؤول آب رسانى به حجّاج بوده و اين مسؤوليّت، مخصوصاً در آن عصر و زمان، بسيار مهمّ بوده است، زيرا ضرورى ترين نياز حجّاج در «منى» و «مشعرالحرام» و «عرفات» آب بوده است.
2 . با توجّه به اهمّيّت فوق العاده «مسجدالحرام» كه به تعبير قرآن مجيد اوّلين خانه اى است كه ساخته شده و مقدّس ترين مكان روى زمين است به گونه اى كه هر ركعت نماز در آن (طبق برخى روايات) برابر با يك ميليون ركعت نماز در مكان هاى ديگر است، مسأله «كليد دارى كعبه» و «عمارة المسجدالحرام» اهمّيّت ويژه اى دارد، كليددار كعبه مسؤول حفظ و حراست و مرمّت و بازسازى كعبه معظّمه و مسجدالحرام بوده است.
نصيب من شده، بالاتر از افتخار توست.
على (عليه السلام) كه از كنار آن ها عبور مى كرد و سخنان آن ها را شنيد، به نزد ايشان رفت، و پس از سلام و اداى احترام، اجازه خواست سخنى بگويد، اجازه سخن داده شد. حضرت فرمود: «خداوند افتخارى به من عنايت كرده كه از همه افتخارات بالاتر و نصيب هيچ كس نشده است!»
گفتند: آن چيست؟
فرمود: من قبل از همه شما ايمان آوردم، و به خاطر رضاى خداوند قبل از همه هجرت كردم، و در راه خدا با مال و جانم جهاد نمودم! و شما و امثال شما، به بركت جهاد من و امثال من مسلمان شديد و اسلام را پذيرفتيد! بنابراين بالاترين افتخار «سقاية الحاج» يا «عمارة المسجدالحرام» نيست، بلكه «ايمان به خدا» و «هجرت در مسير رضاى او» و «جهاد در راه او» بالاترين افتخار است.
عبّاس عموى پيامبر و على (عليهما السلام)، با شنيدن اين سخن خشمگين و ناراحت شد و به خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد، و ماجرا را براى آن حضرت بيان نمود و از على شكايت كرد، كه وى مقام و موقعيّت مرا زير سؤال برده است.
پيامبر شخصى را به دنبال على (عليه السلام) فرستاد، وقتى على به خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)رسيد، حضرت از او توضيح خواست و فرمود: چه گفته اى كه عمويت عبّاس را عصبانى كرده اى؟
على عرض كرد: سخن حقّى گفته ام، عمويم از سخن حقّ من ناراحت شده است، سپس آنچه اتّفاق افتاده بود را براى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)بازگو كرد. ضمناً اين نكته را يادآور شد كه من در مقام تعريف و تمجيد از خود نبودم، بلكه مى خواستم به آن ها بگويم «سقاية الحاج» و «عمارة المسجدالحرام» بالاترين افتخارات نيست و افتخاراتى بالاتر از آن هم وجود دارد. در اين هنگام آيه سقاية الحاج نازل شد و خداوند سخن على (عليه السلام) را تأييد كرد.(1)
شأن نزول فوق حدّاقل در دوازده كتاب معروف اهل سنّت، كه پيرامون تفسير
1 . شواهد التّنزيل، جلد اوّل، صفحه 249 به بعد.
قرآن، يا تاريخ، و يا روايات نوشته شده، آمده است:
1 ـ اسباب النّزول، نوشته علاّمه واحدى(1)
2 ـ تفسير علاّمه خازن بغدادى(2)
3 ـ تفسير العلاّمة القرطبى(3)
4 ـ تفسير فخررازى(4)
5 ـ دُرّ المنثور، نوشته علاّمه سيوطى(5)
6 ـ تفسير ابوالبركات النّسفى(6)
7 ـ فصول المّهمه، نوشته ابن صبّاغ مالكى(7)
8 ـ كفاية الطّالب گنجى شافعى(8)
9 ـ تاريخ خطيب بغدادى(9)
10 ـ مناقب ابن مغازلى(10)
11 ـ تاريخ ابن عساكر(11)
12 ـ ربيع الابرار، نوشته زمخشرى(12)
بنابراين، شأن نزول فوق جاى هيچ گونه ترديد و گفت و گويى ندارد.
«عبّاس بن عبد المطّلب» به هنگام نزول آيه سقاية الحاج بدون شك ايمان داشت و جهاد نيز كرده بود. همان گونه كه «شيبه» هم ايمان داشت و داراى سابقه
1 . اسباب النّزول، صفحه 182 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 123).
2 . تفسير خازن، جلد 3، صفحه 57 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 123).
3 . تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 91 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 125).
4 . تفسير فخر رازى، جلد 16، صفحه 10 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 125).
5 . الدّرّ المنثور، جلد 3، صفحه 218 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 126).
6 . تفسير نسفى، جلد 2، صفحه 221 (به نقل از الغدير، جلد 2، صفحه 54).
7 . فصول المهمّة، صفحه 106 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 126).
8 . كفايت الطّالب، صفحه 113 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 125).
9 . تا 12. به نقل از الغدير، جلد 2، صفحه 54 و 55 .
جهاد بود. پس چگونه على (عليه السلام) ايمان و جهاد خويش را به رخ آن ها مى كشد، چيزى كه آن ها هم داشتند؟
پاسخ اين سؤال آن است كه على (عليه السلام) مى خواهد بگويد من اوّلين شخصى هستم كه از بين مردان به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)ايمان آوردم، و اوّلين شخصى هستم كه پس از هجرت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به مدينه هجرت كردم، و اوّلين مجاهد در راه خدا و رسولش هستم. سبقت در اسلام و هجرت و جهاد، كه «عبّاس» و «شيبه» نداشتند، فضيلت منحصر به فرد «على» (عليه السلام) است.
«اَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَجاهَدَ فى سَبيلِ اللهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَاللهِ» ـ آيا سيراب كردن حجّاج و عمران و آباد كردن مسجدالحرام را مانند كسى قرار مى دهيد كه ايمان به خدا و روز قيامت داشته و در راه خدا جهاد مى كند؟» از تعبير آيه شريفه معلوم مى شود كه چنين مقايسه اى انجام شده و كسى «سقاية الحاج» و «عمارة المسجدالحرام» را در رديف «ايمان به خدا» و «جهاد در راه خدا» دانسته است ـ كه شرح آن گذشت ـ ولى خداوند متعال اين مقايسه را صحيح نمى داند و «ايمان به خدا و قيامت» و «جهاد فى سبيل الله» را قابل مقايسه با «سقاية الحاج» و «عمارة المسجدالحرام» نمى داند. چرا كه بدون شك ايمان و جهاد، برتر از آن دو است.
«وَ اللهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ» ـ خداوند گروه ظالم را هدايت نمى كند». شايد اين تعبير اشاره به اين باشد كه نه تنها مقايسه مذكور صحيح نمى باشد و «ايمان» و «جهاد» برتر از «سقاية الحاج» و «عمارة المسجدالحرام» است، بلكه اين مقايسه، نوعى ظلم و ستم به كسى است كه سبقت در ايمان به خدا و روز قيامت و جهاد فى سبيل الله داشته است.
«اَلَّذينَ آمَنُوا وَهاجَروُا وَ جاهَدوُا فى سَبيلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً
عِنْدَ اللهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» ـ كسانى كه ايمان آورده اند و علاوه بر آن، جهت حفظ ايمان خويش و گسترش آن، سختى هجرت را بر خويشتن خريده اند و با مال و جان خويش در راه خداوند و اعتلاى نام و گسترش دين او جهاد نموده اند، درجاتشان در پيشگاه خداوند بالاتر است و چنين افرادى رستگار و پيروز هستند».
خداوند پس از اين كه در آيه اوّل اصل آن مقايسه را رد مى كند و آن را نوعى ظلم تلقّى مى نمايد، در اين آيه تصريح مى كند كه ايمان و هجرت و جهاد، مهم تر و باارزش تر مى باشد.
«يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَ رِضْوان» ـ خداوند متعال پس از مردود دانستن مقايسه بين «ايمان» و «جهاد» و «هجرت» از يك سو، و «سقاية الحاج» و «عمارة المسجدالحرام» از سوى ديگر، و تصريح بر اين كه سه امر اوّل ارزشمندتر است، در دو آيه بعد به كسانى كه اهل ايمان و جهاد و هجرت هستند، بشارت هايى مى دهد. به اين بشارت ها توجّه كنيد:
1 ـ خداوند به اين انسان ها بشارت رحمت خويش و قرب الى الله را مى دهد.
2 ـ دومين بشارت معنوى براى اين افراد خشنودى خداوند است، و چه نعمتى بالاتر از اين كه انسان بداند محبوبش از او خشنود و راضى است.
3 ـ «وَجَنّات لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيمٌ خالِدينَ فيها اَبَداً» ـ پاداش سوم آن ها باغ هايى از بهشت است (توجّه داشته باشيد كه تعبير به باغ ها شده است، نه يك باغ) كه انواع نعمت هاى زائل نشدنى در آن وجود دارد. يكى از مشكلات و معايب نعمت هاى دنيا ناپايدارى آن است; امّا نعمت هاى جهان آخرت متزلزل و ناپايدار نيست.
«اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظيمٌ» ـ آيا اين جمله اشاره به نعمت ديگرى است كه خداوند براى اهل ايمان و جهاد و هجرت در نظر گرفته است; نعمتى كه علاوه بر قرب الى الله و خشنودى خداوند و باغ هاى بهشت است; نعمتى كه نه به فكر انسان مى رسد و نه كسى قدرت توصيف و شرح آن را دارد، بدين جهت به صورت سربسته بيان شده است؟ يا اشاره به نعمت هاى سه گانه سابق دارد و تأكيد بر آن هاست؟ هيچ يك از دو احتمال فوق بعيد نيست.
از آن جا كه فضيلت سبقت در ايمان و جهاد از آنِ على (عليه السلام) است و هيچ كس از مردان مسلمان چنين فضيلتى ندارد، بنابراين على (عليه السلام)افضل افراد مسلمانان است و روشن است كه اگر خداوند بخواهد جانشينى براى پيامبرش نصب كند، با وجود «افضل» به سراغ «مفضول» و حتّى «فاضل» نمى رود; زيرا خداوند حكيم است و تقديم «مفضول» بر «فاضل» و «فاضل» بر «افضل» بر خلاف حكمت است. و اگر مسأله خلافت انتخابى هم باشد، عقلاء نيز با وجود «افضل» به سراغ «فاضل» يا «مفضول» نمى روند. بنابراين با آيه فوق هم مى توان ولايت حضرت را ثابت كرد.
يكى از دانشمندان سنّى مى گفت:
«شما شيعيان مى توانيد تمام اصول دين و اعتقاداتتان را با روايات موجود در كتاب هاى ما ثابت كنيد; زيرا در كتاب هاى ما آنقدر روايت در مورد عقايد و نظريّات شما وجود دارد كه اين امر را امكان پذير مى كند!»
سپس در توجيه اين مطلب مى گفت: «پيشينيان ما آدم هاى ساده اى بودند، به هر روايتى دست مى يافتند آن را در كتاب هاى خود نقل مى كردند.»(1)
ما از اين تناقض تعجّب مى كنيم; زيرا آن ها در تعريف و تمجيد از كتاب هاى خويش، مخصوصاً «صحاح ستّه»، مى گويند:
«روايات اين كتاب ها با دقّت فراوان انتخاب شده و تمام روايات آن معتبر است; زيرا گاه از بين هزار روايت، تعداد كمى انتخاب شده است!»(2)
1 . منظور از اين سخن چيست؟ آيا منظور اين است كه روايت هاى مذكور معتبر است، ولى چون به مذاق آقايان سازگار نيست، نبايد نقل شود؟! يا منظور اين است كه چنين رواياتى معتبر نيست؟ در اين صورت چه تضمينى براى اعتبار ساير احاديث صحاح ستّه وجود دارد؟!
![]() |
![]() |
![]() |