آن مرد وقتى اين ويژگيها را شنيد شرمنده شد و پاسخ منفى داد. سپس حضرت فرمود: چنين افرادى شيعه نيستند; شيعه كسى است كه آنچه را گفتم عمل كند.

آرى، شيعه بايد راهب شب و شير روز، انسانى هوشيار و فهميده و زرنگ باشد، به فقراء و نيازمندان كمك كند و از خطاى خطاكاران در گذرد و ديگران را در شاديهاى خود سهيم كند.

 

* * *

 

 

 

[ 453 ]

 

 

 

آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

15

آيـه حكمـت

 

يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ

خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ اِلاّ اُولُوا الاَْلْبابِ

«سوره بقره ، آيه 269»

[ 454 ]

 

 

 

[ 455 ]

 

آيـه حكمت

 

 

 

 

آيه حكمت

 

 

 

يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ اِلاّ اُولُوا الاَْلْبابِ

 

(خدا) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى دهد; و به هر كس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده، و جز خردمندان (اين حقايق را درك نمى كنند، و) متذكّر نمى گردند.   «سوره بقره، آيه 269»

 

دورنماى بحث

 

بدون شك سهم اسلام از تمام اديان الهى در ترويج و تشويق مردم به علم و دانش بيشتر است; بدين جهت، اگر اسلام را دين «علم و دانش» بناميم، سخن به گزاف نگفته ايم. آيه مورد بحث از جمله آياتى است كه از «حكمت و دانش» به «خير كثير» تعبير مى كند. اين كه چگونه اين آيه شريفه مربوط به فضايل حضرت على (عليه السلام)مى باشد؟ در بحث هاى آينده روشن خواهد شد. از خداوند مى خواهيم كه ما را در زمره خردمندانى قرار دهد كه اين حقايق را درك مى كنند. آمين يا ربّ العالمين.

 

شرح و تفسير

 

حكمت، خيرى كثير!

«يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ ; خداوند دانش را به هر كس كه بخواهد و شايسته باشد مى دهد.»

[ 456 ]

براى «حكمت» معانى زيادى، از قبيل: «معرفت و شناخت اسرار جهان هستى» ; «آگاهى از حقايق قرآن» ; «رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل» و بالاخره «معرفت و شناسايى خدا»(1) ذكر شده است كه همه آن ها در يك معنى وسيع جمع است.

و از آن جا كه در آيه قبل (آيه 268 سوره بقره) سخن از اين است كه خداوند در برابر إنفاق وعده آمرزش و بركت مى دهد و شيطان وسوسه ترس از فقر را در دل انسان به وجود مى آورد، در اين آيه اشاره به اين حقيقت مى شود كه تنها «حكمت» است كه مى تواند بين اين دو كشش «الهى» و «شيطانى» فرق بگذارد و از وسوسه هاى گمراه كننده نجات بخشد.

ضمناً منظور از جمله «من يشاء» اين نيست كه حكمت و دانش بدون جهت به اين و آن داده مى شود، بلكه مشيّت و اراده خدا همه جا آميخته با حكمت است. يعنى آن را به هر كس شايسته ببيند مى بخشد، و آن كس را كه لياقت داشته باشد از اين سرچشمه زلال زندگى بخش، سيراب مى كند.

«وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْراً كَثيراً» ـ با اين كه بخشنده حكمت خداوند است، در عين حال در اين جمله نامى از او به ميان نيامده است، بلكه تنها مى فرمايد: «به هر كس حكمت داده شود، خير فراوانى داده شده است». اين تعبير گويا اشاره به اين است كه دانش و حكمت ذاتاً خوب است; از هر جا و از هر ناحيه كه باشد، تفاوتى در نيكى آن نيست. قابل توجّه اين كه در اين جمله مى فرمايد: به هر كس دانش و حكمت داده شود «خير و بركت فراوان» داده شده است، نه «خير مطلق»; زيرا خير و سعادت مطلق تنها در دانش نيست، بلكه دانش تنها يكى از عوامل مهمّ آن است.

«وَ ما يَذَّكَّرُ اِلاّ اُولُوا الاَْلْبابِ» ـ «تذّكر» به معنى «يادآورى» و «نگاهدارى علوم و دانش ها» در درون روح است و «الباب» جمع «لُب» به معنى «مغز» است و از آن جا


1 . احتمالات چهارگانه فوق، به ضميمه شش احتمال ديگر، در مجمع البيان، جلد 2، صفحه 382، آمده است.

[ 457 ]

كه مغز هر چيز بهترين و اساسى ترين قسمت آن است، به «عقل و خرد» «لب» گفته مى شود. اين جمله مى گويد: تنها صاحبان عقل و خرد اين حقايق را حفظ مى كنند و به ياد مى آورند و از آن بهره مند مى شوند. اگر چه همه افراد (جز مجانين و ديوانگان) صاحب عقلند، امّا اولوالالباب به همه آنها گفته نمى شود، بلكه منظور كسانى هستند كه عقل و خرد خود را به كار مى گيرند و در پرتو اين چراغ پرفروغ، راه زندگى را مى يابند.

 

على (عليه السلام) صاحب حكمت!

 

آيه حكمت دلالت مى كند بر اين كه: «هر كسى كه به او حكمت داده شده، خير فراوانى نصيبش شده است» امّا در مورد اين كه به چه كسى حكمت داده شده؟ از آيه شريفه چيزى استفاده نمى شود. ولى روايات مختلفى از شيعه و اهل سنّت نقل شده كه علىّ ابن ابى طالب (عليه السلام) را واجد چنان حكمتى معرّفى مى كند. به برخى از روايات مذكور توجّه كنيد:

1ـ «حاكم حسكانى»، دانشمند معروف اهل سنّت، از «ربيع بن خيثم» نقل مى كند كه: نام على (عليه السلام) را نزد من بردند، گفتم:

لَمْ اَرَهُمْ يَجِدُونَ عَلَيْهِ فى حُكْمِهِ وَ اللهُ تَعالى يَقُولُ «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْراً كَثيراً(1)»

نديدم كسى از مردم بتواند ايرادى بر حكم و داورى آن حضرت بگيرد (سپس به آيه حكمت استدلال مى كند).

 

2ـ ابن عبّاس مى گويد: پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

مَنْ اَرادَ اَنْ يَنْظُرَ اِلى اِبْراهيمَ فى حِلْمِه وَ اِلَى نُوح فِى حِكْمَتِهِ وَ اِلى يُوسُفَ فى اِجْتماعِه فَلْيَنْظُرْ اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِب(2)


1 . شواهد التّنزيل، جلد اوّل، صفحه 107، حديث 150.

2 . شواهد التّنزيل، جلد اوّل، صفحه 106، حديث 147.

[ 458 ]

كسى كه مى خواهد به ابراهيم (عليه السلام) در حلمش، و به نوح (عليه السلام) در حكمتش، و به يوسف (عليه السلام) در مردم دارى اش بنگرد، به علىّ ابن ابى طالب (عليه السلام) نگاه كند.

همين روايت به شكل ديگرى از «ابن الحمراء» نقل شده است، وى مى گويد:

 

ما نزد پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بوديم كه على (عليه السلام) به سوى ما آمد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَنْظُرَ الى آدَمَ فى عِلْمِه وَ نُوح فى فَهْمِه وَ اِبْراهيمَ فى خُلَّتِه فَلْيَنْظُرْ اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِب(1)

 

كسى كه خوشنود مى شود به آدم (عليه السلام) در علمش نگاه كند، و به نوح (عليه السلام)در فهمش، و به ابراهيم (عليه السلام)در مقام خليل اللّهى اش، پس به علىّ بن ابى طالب (عليهما السلام)(كه همه اين صفات در او جمع است) نگاه كند.

 

3 ـ در روايت ديگرى از ابن عبّاس مى خوانيم كه مى گويد:

 

نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم، درباره على(عليه السلام) از او سؤال شد، فرمود:

قُسِّمَتِ الْحِكْمَةُ عَشْرَةَ اَجْزاءَ، فَاُعْطِىَ عَلىٌّ تِسْعَةَ اَجْزاءَ وَ اُعْطِىَ النّاسُ جُزْءاً واحِداً(2)

 

دانش و حكمت به ده قسمت تقسيم شده است، نُه قسم آن به على (عليه السلام)داده شده و (تنها) يك قسم آن به همه مردم (يعنى علم و دانش على (عليه السلام)نُه برابر دانش تمام جهانيان است!).

 

اين تعبيرات بخوبى نشان مى دهد كه در امّت اسلامى بعد از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)كسى در علم و دانش و حكمت، به پاى على (عليه السلام) نمى رسد و از آن جا كه مهمترين ركن امامت، علم و حكمت است، لايق ترين فرد براى امامت و خلافت بعد از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) او بوده است.

 

گستره علم و دانش حضرت على(عليه السلام)

 

دامنه دانش و علوم حضرت على(عليه السلام) آن قدر وسيع، و شعاع نور علم آن


1 . شواهد التّنزيل، جلد اوّل، صفحه 79، حديث 116.

2 . شواهد التّنزيل، جلد اوّل، صفحه 105، حديث 146.

[ 459 ]

حضرت آن قدر بلند و روشن است، كه حتّى مخالفانش آن را انكار نمى كنند. بلكه در عمل آن حضرت را به عنوان مرجع علمى پذيرفته اند و در طول خلافت خلفاى سه گانه و دوران طولانى سكوت تلخ، در بن بست هاى علمى به آن حضرت مراجعه مى كردند. سخن در اين زمينه فراوان است; به ارائه چند نمونه قناعت مى كنيم:

 

1 . مرجعيّت علمى امام على(عليه السلام)

 

انس بن مالك، خادم مخصوص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه آن حضرت خطاب به حضرت على(عليه السلام) فرمود:

اَنْتَ تَبينُ لاُِمَّتى ما اخْتَلَفُوا فيهِ بَعْدى(1)

تو بعد از من تبيين كننده و حل كننده اختلافات امّت من خواهى بود!

يكى از وظايف مهمّ امامت و ولايت، پاسدارى از قرآن و خزائن علوم پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و انتقال صحيح آن به علماء و دانشمندان و تبيين اختلافاتى است كه در ميان امّت اسلامى پديد مى آيد. اهمّيّت اين وظيفه آن گاه روشن مى شود كه بدانيم چه بسيار از كشورگشايانى كه در ميدان هاى جنگ بر كشورهاى بزرگ پيروز شدند، امّا در برابر فرهنگ آنان شكست خوردند و ناچار خود به ترويج فرهنگ ملل مغلوب پرداختند! همان طور كه مغول ها با اين كه بر مسلمانان غالب شدند، امّا در برابر قرآن و اسلام آنچنان مغلوب شدند كه نه تنها خود مسلمان شدند، بلكه مروّج اسلام گشتند.

امام على (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر عالى قدر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)، به اين امر مهم (فرهنگ اسلام) پرداخت. آن حضرت ابتدا به جمع آورى قرآن پرداخت و سوگند خورد تا قرآن را ننويسد، رِدا بر دوش نيندازد و از خانه خارج نشود، مگر براى خواندن


1 . مستدرك الصّحيحين، جلد 3، صفحه 122 و كنزالعمّال، جلد 6، صفحه 156. مرحوم تسترى در احقاق الحق، جلد 6، صفحه 52 و 53 علاوه بر دو منبع فوق، از چهار كتاب ديگر اهل تسنّن نيز روايت مذكور را نقل كرده است.

[ 460 ]

نماز.(1) سپس بر اساس آنچه را كه از ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و ظاهر و باطن قرآن از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)آموخته بود به تعليم و تفسير آن پرداخت و شاگردان بزرگى چون امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ابن عبّاس و ابن مسعود و مانند آن ها تربيت كرد، تا پاسخگوى تهاجمات فرهنگى و اشكالات اعتقادى دانشمندان كشورهاى فتح شده باشند، و نيازهاى فقهى و حقوقى حقوقدانان را برآورند، و اصول اعتقادى و مسائل فقهى و ديگر مسائل فرهنگى اسلام را به بهترين وجه به ملل تازه مسلمان تعليم دهند.

 

2 . امام على(عليه السلام) دروازه شهر علم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

 

در صحيح ترمذى آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

اَنـَا دارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِىٌّ بابُها(2)

من خانه دانشم و على در آن خانه است.

مسلّم است كه هر كس بخواهد وارد خانه اى شود بايد از در وارد گردد، همان گونه كه قرآن مجيد در آيه 189 سوره بقره نيز دستور داده است: «وَ اْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ اَبْوابِها». بنابراين، هر كس مى خواهد به خزائن علم و دانش پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)راه يابد، بايد از على (عليه السلام) آغاز كند، و كليد اين گنجينه را از او بطلبد.

 

3 . امام على (عليه السلام) و علم تفسير

 

با مراجعه به تفاسير، معلوم مى شود كه امام على (عليه السلام) پيشواى مفسّرين است، چنان كه سيوطى مى نويسد: «در ميان خلفا از همه بيش تر از علىّ بن ابى طالب


1 . الاستيعاب، صفحه 1109 و احتجاج طبرسى، صفحه 239.

2 . صحيح ترمذى، جلد 5، صفحه 637 (به نقل از پيام قرآن، جلد 9، صفحه 272). رواياتى كه به اين مضمون ولى با الفاظ ديگر است، فراوان مى باشد; ولى چون روايت مذكور مشتمل بر كلمه حكمت بود بخصوص در اين جا ذكر شد. مثلا روايت معروف «أنا مدينة العلم و علىّ بابها» به طور گسترده در روايات ما منعكس شده، و تنها در جلد چهلم بحارالانوار، دوازده بار ذكر شده است!

[ 461 ]

روايت شده است.»(1) و ابن عبّاس كه آن همه احاديث تفسيرى دارد از شاگردان امام على (عليه السلام) بوده است. هنگامى كه به او گفته شد: علم تو نسبت به علم پسر عمويت، چه مقدار است؟ گفت: مانند نسبت قطره بارانى در برابر اقيانوس!(2) شاگردان تفسيرى امام على (عليه السلام) هر كدام در مكّه و مدينه و كوفه صاحب مكتب تفسيرى شدند.

 

4 . امام على (عليه السلام) واضع علم نحو

 

حضرت على (عليه السلام) براى صيانت زبان قرآن از انحراف و اعوجاج، ابوالأسود دوئلى را مأمور ساخت تا زير نظر آن حضرت علم نحو را وضع كند و بعدها ابوالاسود با استفاده از همين علم نحو، قرآن را اعراب گذارى كرد.(3)

 

5 . امام على(عليه السلام) و علم كلام

 

ابن ابى الحديد در مقدّمه شرح نهج البلاغه مى نويسد: «علم كلام و اعتقادات، كه اشرف علوم است، از كلام امام على (عليه السلام) اقتباس شده است.»(4)

اربلى در كشف الغمّه مى نويسد: «پيشوايان مكتب هاى كلامى; يعنى اشاعره، معتزله، شيعه و خوارج، همه خود را منسوب به آن حضرت مى دانند.»(5)

 

6 . امام على(عليه السلام) و علم فقه

 

گذشته از فقهاى اماميّه، كه فقه خود را از امام على (عليه السلام) دارند، احمد حنبل فقه را از شافعى، و شافعى از محمّد بن حسن و مالك آموخت. و محمّد بن حسن فقه را از ابوحنيفه، و مالك و ابوحنيفه فقه را از امام صادق (عليه السلام) آموخته اند و فقه امام صادق (عليه السلام)به جدّش علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) منتهى مى شود.(6)


1 . اتقان، نوع 80، طبقات المفسّرين.

2 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 1، صفحه 18 و 19.

3 . طبقات النّحويين، جلد 7، صفحه 14.

4 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد اوّل، صفحه 17.

5 . كشف الغمّه، جلد 1، صفحه 21.

6 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 11، صفحه 18.

[ 462 ]

7 . امام على (عليه السلام) و علم حقيقت (علم باطن)

 

دكتر ابوالوفا غنيمى تفتازانى، استاد دانشگاه قاهره و شيخ طريقت، در مقدّمه خود بر كتاب «وسائل الشّيعه» مى نويسد: «مشايخ و اصحاب طريقت; مانند رفاعى، بدوى، دسوقى و گيلانى از اجلّه علماى اهل سنّت، در اسناد طريقت خود به ائمّه اهل بيت و از طريق آن ها به امام على (عليه السلام) و از او به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) استناد مى كنند. زيرا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند: «انا مدينة العلم و علىّ بابها»(1) و اين نزد عرفا خصوصيّتى در علم حقيقت، علم مكاشفه و علم باطن است كه بجز امام على (عليه السلام) كسى واجد اين خصوصيّت نيست.(2) در اكثر كتب اهل سنّت، شواهد فراوانى براى خصوصيّت امام على (عليه السلام) در اين علم وجود دارد; به عنوان نمونه، عُمَر به هنگام استلام حجر اظهار داشت: «مى دانم تو سنگى و سود و زيانى ندارى، اگر نديده بودم كه پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تو را مى بوسيد، نمى بوسيدمت!» على (عليه السلام)خطاب به عمر فرمود: «او هم سود مى رساند و هم زيان، خداوند پيمان «عالم ذر»(3) را در اين سنگ به وديعت نهاد و اين سنگ در قيامت به سود كسانى كه وفاى به عهد كردند گواهى مى دهد!» عمر چون اين بشنيد گفت: «خدا مرا در سرزمينى كه تو آن جا نباشى زنده نگذارد، اى اباالحسن!(4)»

 

8 . امام على(عليه السلام) و جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

 

بحث هاى گذشته خود به خود خوانندگان گرامى را به اين نتيجه گيرى سوق مى دهد كه: «شخصيّتى كه به اعتراف همگان (موافقان و مخالفانش، دوستان و دشمنانش) عالم ترين، آگاه ترين و فاضل ترين شخص بعد از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)است، وى شايستگى خلافت و جانشينى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را دارد; نه غير او» بدين جهت پيامبر گرامى اسلام اين دو مطلب (مرجعيّت علمى و خلافت) را در


1 . مدرك اين روايت در چند صفحه قبل ذكر شد.

2 . كيهان فرهنگى، شماره 184، صفحه 16.

3 . مشروح مباحث مربوط به «عالم ذر» را در تفسير نمونه، جلد 7، صفحه 5 به بعد، مطالعه فرماييد.

4 . الجامع الاصول لاحاديث الرّسول، جلد 2، صفحه 149.

[ 463 ]

قسمتى از خطبه غرّاء و پرمحتواى غدير كنار هم نهاده و فرموده است:

مَعاشِرَ النّاسِ! هذا اَخى وَ وَصِيّى وَ واعى عِلْمى وَ خَليفَتى(1)

اى توده هاى مردم! اين (على بن ابى طالب) برادر، وصى، نگهدارنده تمام علوم من و جانشين من است!

تأمّل و تفكّر در ويژگى هاى چهارگانه فوق حقايق فراوانى را براى طالبان حقيقت روشن مى كند:

1 ـ «أخى»: اگر شخصى نسبت به بزرگتر از خويش قصد ابراز احترام داشته باشد از او تعبير به «پدر» مى كند، و هرگاه قصد ابراز عاطفه نسبت به كوچكتر از خويش كند از تعبير «فرزندم» استفاده مى كند، و نسبت به شخصى كه او را همطراز خويش مى داند جمله «برادرم» را به كار مى برد; زيرا اخوّت و برادرى معنوى به معنى نزديكترين ارتباط ميان دو شخص بر اساس مساوات است; بنابراين، تعبير به «برادرم» حاوى حقيقت بزرگى است و آن اين كه على (عليه السلام)همطراز پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، يا شخصيّت او نزديك به شخصيّت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)است; و به تعبير ديگر، جمله «أخى» بيانگر همان چيزى است كه در آيه مباهله «انفسنا و انفسكم ...» آمده است.

 

2 ـ «وصيّى»: طبق عقيده اهل سنّت پيامبران چيزى از خويش به ارث نمى گذاشتند; بنابراين، حضرت على (عليه السلام)وصىّ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در مورد اموال آن حضرت نبود، و مى دانيم كه پيامبر اسلام به هنگام وفات فرزندى غير از بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام)، نداشت تا على (عليه السلام) وصىّ فرزندان پيامبر باشد; بنابراين، على (عليه السلام)وصىّ پيامبر در مورد مسائل مربوط به دين بود. آرى، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)براى تكميل كارهاى نبوّت و ادامه راهش، حضرت على را وصىّ خود قرار داد.

 

3 ـ «واعى علمى»: «وعى» بر وزن «سعى»، آن گونه كه اهل لغت گفته اند، به معنى نگهدارى چيزى در قلب است. يعنى بر روى چيزى انديشه كند و در دل جاى دهد و آن را چراغ راه زندگى خويش قرار دهد. بنابراين، على (عليه السلام)تمام علوم پيامبر


1 . الغدير، جلد 3، صفحه 117.

[ 464 ]

را با تمام وجود و دقّت فراگرفته و آن را در اختيار داشته و چراغ راه زندگى تمام مسلمانان قرار داده است.

آيا با وجود چنين شخصيّت ممتازى، ديگران صلاحيّت خلافت را خواهند داشت؟!

 

4 ـ «و خليفتى علىّ من آمن بى» : پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با اين جمله، كه در حقيقت نتيجه منطقى جملات سه گانه پيشين است، بهانه را از همه بهانه جويان سلب مى كند و با صريح ترين عبارات، خلافت و جانشينى حضرت على (عليه السلام) را به تمام جهانيان اعلام مى دارد. حضرت به جمله «خليفتى» اكتفا نمى كند، تا انسان هاى اسير هوى و هوس نگويند: «منظور پيامبر سرپرستى خانواده و همسرانش بوده، نه خلافت بر تمام مسلمانان» بلكه با بهترين و روشن ترين عبارت ها، امامت و خلافت على و فرزندانش را بر تمام مسلمانان تا دامنه قيامت اعلان مى كند.

نتيجه اين كه، هر چند تأكيد بر مرجعيّت علمى اهل البيت (عليهم السلام) و در رأس آن ها امام على (عليه السلام) لازم و ضرورى است، ولى جداكردن آن از مسأله امامت و خلافت، اشتباه بزرگ و خطرناكى است و توابع بسيار بدى دارد، كه هيچ كسى به آن ملتزم نمى شود.

« و آخر دعوانا ان الحمدللّه ربّ العالمين»

 

پايان