![]() |
![]() |
![]() |
2 . «لتوبيخه النّاس بقلّة من يعى منهم» ـ دومين نكته اين تعبير اين است كه خداوند مردم را به خاطر كم بودن گوش شنوا توبيخ و سرزنش مى كند، چرا در ميان اين همه انسان، صاحبان گوش هاى شنوا كم هستند؟
1 . إحقاق الحق، جلد 3، صفحه 154.
3 . «للدّلالة على ان الاذن الواحدة اذا وعت و عقلت عن الله فهى السّواد الاعظم عندالله و ان ما سواه لا يلتفت اليهم(1)» ـ يك گوش شنوا در بين يك جمعيّت بقدرى ارزش دارد كه گويا همه آن جمعيّت گوش شنوا دارند. گوش شنوا يك دنيا ارزش دارد.
با توجّه به اين مطالب، و با توجّه به اين كه طبق روايات «اذن واعيه» بر علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) تفسير شد، نتيجه مى گيريم كه گوش شنواى امّت اسلام حضرت على(عليه السلام) است و اين مطلب ارزش شأن نزول و دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى على(عليه السلام) را روشنتر مى سازد.
براى روشنتر شدن ابعاد مختلف شخصيّت بى نظير جانشين حقيقى و بلافصل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) توجّه شما عزيزان را به سه روايت، كه در منابع اهل سنّت نيز آمده، جلب مى كنيم:
1 ـ طبرانى به نقل از امّ سلمه، همسر با وفاى پيامبر، و او از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)چنين نقل مى كند:
عَلِىٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِىٍّ لا يَفْتَرِقانِ حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ(2)
على با قرآن و قرآن با على است و هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
سؤال : اين كه گفته شد «على با قرآن است و قرآن با على» يعنى چه؟ آيا منظور اين است كه على (عليه السلام) هميشه قرآنى همراه دارد؟ يا منظور اين است كه او حافظ كلّ قرآن مى باشد؟ يا منظور پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) چيز ديگرى است؟
پاسخ : منظور اين است كه علم و تفسير قرآن نزد على است و از او جدا نمى شود، عمل به مضامين و دستورات قرآن از على (عليه السلام) جدا شدنى نيست. على،
1 . التّفسير الكبير، جلد 30، صفحه 107.
2 . نورالابصار، صفحه 89 .
عالِم و عامل به قرآن است و علم و عمل به قرآن از على تفكيك ناپذير است. و اين امتياز بزرگ و ويژه اى است كه در مورد هيچ يك از اصحاب پيامبر سراغ نداريم.
2 ـ حاكم نيشابورى در كتاب مستدرك الصّحيحين با سند صحيح و معتبر حديث زير را به نقل از حضرت على (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)نقل مى كند:
قالَ: بَعَثَنى رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) اِلَى الْيَمَنِ فقُلْتُ يا رَسُولَ اللهِ بَعَثْتَنى وَ اَنـَا شابٌّ اَقْضى بَيْنَهُم وَ اَنـَا لا اَدْرى مَا الْقَضاءُ، فَضَرَبَ صَدْرى ثُمَّ قالَ (صلى الله عليه وآله وسلم): «اللّهُمَّ اهْدِ قَلْبَهُ وَ ثَبِّتْ لِسانَهُ» فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ ما شَكَكْتُ فى قَضاء بَيْنَ اثْنَيْنِ بَعْدُ(1)
پيامبر به من مأموريّت داد كه (جهت تصدّى امر قضاوت) به يمن بروم. عرض كردم: چگونه در بين مردم يمن قضاوت كنم، در حالى كه جوان هستم و تجربه قضايى ندارم؟ پيامبر دست بر سينه ام نهاد و اين دعا را در حق من كرد: «پروردگارا قلبش را هدايت كن، و زبانش را بر حق ثابت بگردان، (تا هم حق را بفهمد و هم حق را بگويد) ! قسم به خدايى كه دانه را در دل خاك مى شكافد(2)پس از دعاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)در هيچ قضاوتى شك و ترديد نكردم!
طبق اين روايت، على (عليه السلام) به بركت دعاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) همواره بدرستى قضاوت مى كرد و در هيچ موردى دچار شكّ و ترديد نمى شد.
3 ـ شخصى خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و اين سؤال را مطرح كرد:
1 . مستدرك الصّحيحين (به نقل از نور الابصار، صفحه 88). روايت فوق در مستدرك الصّحيحين، جلد 3، صفحه 135 نقل شده است ولى با روايت مذكور كمى تفاوت دارد.
2 . اين قَسَم بسيار مهمّ است، بدين جهت در كلمات معصومين (عليهم السلام) زياد يافت مى شود. زمانى كه دانه در دل خاك مى شكافد، همانند زمانى است كه نوزاد به دنيا مى آيد، تمام اصول حاكم بر جنين و تولّد آن. در مورد اين دانه هم حاكم است.
«گاو و الاغى در اصطبلى بودند، گاو به الاغ حمله كرد و آن را كشت، حكم آن چيست؟
اصحاب پيامبر، كه در محضر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) حضور داشتند، به همديگر نگاه كردند و عرض كردند: حيوانات كه تكليفى ندارند; حيوانى، حيوان ديگرى را كشته است، نه مى توان حكم به قصاص كرد، نه ديه!
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به على (عليه السلام) فرمود: حكم اين مسأله چيست؟
حضرت على (عليه السلام) از صاحب آن دو حيوان پرسيد: آيا هر دو حيوان بسته بودند، يا هر دو باز بودند، يا يكى بسته بود و ديگرى باز؟
گفته شد: صاحب الاغ حيوان خود را بسته بود و صاحب گاو آن را باز گذاشته بود!
حضرت على (عليه السلام)فرمود: در اين صورت بايد صاحب گاو خسارت صاحب الاغ را بپردازد!
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) پس از تأييد حكم و قضاوت حضرت على (عليه السلام)فرمود:
«اَقْضاكُمْ عَلِىٌّ(1); على در مقام قضاوت از همه شما آگاه تر است و بهتر قضاوت مى كند.»
قضاوت حضرت على (عليه السلام) در اين داستان مصداق همان چيزى است كه اكنون در فقه شيعه به عنوان يك قاعده كلّى مطرح است و آن اين كه: «هرگاه سبب اقوى از مباشر باشد، سبب ضامن است». در داستان فوق، گاو مباشر در قتل است و صاحب گاو كه آن را نبسته سبب قتل مى باشد، ولى چون سبب اقوى بوده، زيرا او عاقل است و حيوان عقل ندارد، بدين جهت سبب ضامن است.(2)
طبق آنچه گذشت على (عليه السلام)صاحب «اذن داعيه»، همراهِ جدانشدنى با قرآن،
1 . نور الابصار، صفحه 88 .
2 . همان گونه كه اگر شخصى، ديگرى را به منزل خويش دعوت كند و در منزل سگ درّنده اى داشته باشد و به ميهمان اطّلاع ندهد كه سگ وى به انسان ها نيز حمله مى كند و خود نيز از ميهمان محافظت و مراقبت نكند و سگ صاحب خانه به هنگام ورود ميهمان به منزل ميزبان، به ميهمان حمله كند و خسارتى بر او وارد كند، ميزبان ضامن است. چون هر چند سگ مباشر است و صاحب خانه سبب، ولى از آن جا كه سبب اقوى از مباشر است، بدين جهت سبب ضامن است.
متخصّص ترين فرد در امر قضاوت، عالم ترين و آگاه ترين مسلمان و فاضل ترين صحابه پيامبر است. با توجّه به اين مطلب اگر خداوند متعال بخواهد شخصى را براى خلافت و جانشينى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نصب كند، آيا حكمت خداوند اجازه مى دهد شخصى غير از على منصوب گردد! و اگر اين وظيفه بر دوش مردم نهاده شود، آيا صاحبان عقل و خرد و انديشه، با وجود على و آن صفات و ويژگى هايش، به سراغ شخص ديگرى مى روند!
لازم است بار ديگر دست به آسمان بلند كنيم و خداوند را از صميم دل شكر گوييم كه نعمت پيروى از چنين انسان والا و بى نظيرى را بر ما ارزانى داشت و ما را شيعه على (عليه السلام) قرار داد. و از پدران و مادرانمان، كه ما را با مهر و عشق و محبّت على (عليه السلام) آشنا كردند و درس ولايت را به ما آموختند، سپاسگزار باشيم و بر تمام معلّمان و اساتيد و علماء و دانشمندان و انديشمندانى كه در طول تاريخ با زحمات فراوان پرچم ولايت را در اين كشور علوى به اهتزاز درآورده، و هاديان خوبى براى پيروان على (عليه السلام) بودند، درود بفرستيم. و از خداوندِ على بخواهيم:
پروردگارا ! عشق شيرين على را همچنان در قلب و روح ما زنده بدار و نسل ما را تا روز قيامت از شيعيان حقيقى آن حضرت قرار بده!
بارالها! على و خاندان پاكش را در لحظات سخت جان دادن و مرگ و مواقف وحشتناك قيامت به فرياد ما برسان!
خدايا به ما توفيق ده كه در گفتار و كردار شيعيان و پيروان خوبى براى اين خاندان پاك باشيم، به گونه اى كه باعث خشنودى و رضايت آن ها گرديم!
* * *
آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)
إِن تَتُوبَآ إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ
«سوره تحريم ، آيه 4»
آيـه
صالح المؤمنين
آيـه
صالح المؤمنين
إِن تَتُوبَآ إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ
اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل هايتان از حق منحرف گشته; و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند يار اوست. و همچنين جبرئيل و «مؤمنان صالح»، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان او هستند. «سوره تحريم، آيه 4»
آيه شريفه فوق، كه به آيه «صالح المؤمنين» مشهور گشته، از جمله آياتى است كه به اعتراف شيعه و اهل سنّت دلالت بر فضيلتى ديگر از فضايل فراوان حضرت على (عليه السلام)دارد. اين كه چگونه اين آيه دلالت بر فضيلت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)دارد و ارتباط آن با مسأله ولايت آن حضرت چيست، در مباحث آينده بطور مشروح خواهد آمد.
اين آيه چهارمين آيه سوره تحريم است. در شأن نزول نخستين آيات سوره تحريم روايات زيادى در كتب تفسير و حديث و تاريخ شيعه و اهل سنّت نقل شده، كه آنچه مشهورتر و مناسب تر به نظر مى رسد، به شرح زير است:
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گاه كه نزد «زينب بنت جحش» يكى از همسرانش مى رفت، زينب از عسلى كه تهيّه كرده بود، خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى آورد. اين مطلب به گوش «عايشه»، يكى ديگر از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد، و بر او گران آمد.
وى مى گويد: من با «حفصه»، ديگر همسر حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)نزد يكى از ما آمد فوراً بگوييم: آيا صمغ «مغافير»(1) خورده اى؟ و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مقيّد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لباسش استشمام نشود، بلكه به عكس اصرار داشت هميشه خوشبو و معطّر باشد، ولى اين صمغ مادّه اى بد بو بود و اگر اين نقشه مؤثّر مى افتاد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از نوشيدن آن عسل خوددارى مى كرد.
به اين ترتيب روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)نزد «حفصه» آمد، او اين سخن را به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)گفت، حضرت فرمود: من «مغافير» نخورده ام، بلكه از عسلى كه نزد زينب بنت جحش بوده نوشيده ام، سوگند ياد مى كنم كه ديگر از آن عسل ننوشم. (نكند زنبور آن عسل، روى گياه نامناسبى، و احتمالا «مغافير» نشسته باشد!) ولى اين سخن را به كسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و بگويند: چرا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)غذاى حلالى را بر خود تحريم كرده است؟ و يا به گوش زينب برسد و او دل شكسته شود).
ولى سرانجام حفصه راز پيامبر را فاش كرد، و بعداً معلوم شد اصل اين قضيه توطئه اى بوده است. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از اين ماجرا ناراحت شد و آيات فوق نازل گشت. و چنان ماجرا را پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)تكرار نشود، امروز ممكن است در مسأله كوچكى باشد و فردا در مسائل مهمتر.(2)
در برخى از روايات نيز آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)بعد از اين ماجرا يك ماه از
1 . «مغافير» صمغى بود كه از يكى از درختان حجاز به نام «عرفط» (بر وزن هرمز) تراوش مى كرد و بوى نامناسبى داشت.
2 . اصل اين حديث در جلد 6 «صحيح بخارى» صفحه 194 نقل شده است، و توضيحاتى كه در پرانتز آمده، از كتب ديگر استفاده مى شود (تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 2 و 271).
همسران خود كناره گيرى كرد.(1) تا آن جا كه شايعه تصميم آن حضرت، نسبت به طلاق آن دو نفر منتشر شد، بطورى كه سخت به وحشت افتادند(2) و از كار خود پشيمان شدند.
براى روشن شدن تفسير آيه مورد بحث ناچاريم نگاهى اجمالى به آيات قبل از آن هم داشته باشيم.
بدون شك شخصيّت بزرگى همچون پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) تنها به خودش تعلّق ندارد، بلكه متعلّق به تمام جامعه اسلامى و عالم بشريّت است. بنابراين، اگر در داخل خانه او توطئه اى بر ضدّ وى، هر چند بظاهر كوچك، انجام گيرد نبايد به سادگى از كنار آن گذشت. حيثيّت او، نعوذ بالله، نبايد بازيچه دست اين و آن گردد، و اگر چنين برنامه اى پيش آيد بايد با قاطعيّت با آن برخورد كرد، تا مبادا به جاهاى مهمتر سرايت كند.
آيات نخستين سوره تحريم در حقيقت دستور قاطعانه اى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنين حادثه اى، و براى حفظ حيثيّت پيامبرش مى فرمايد:
يا اَيُّهاَ النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللهُ لَكَ تَبْتَغى مَرْضاتِ اَزْواجِكَ
اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت (بعضى از) همسرانت بر خود تحريم كرده اى!
معلوم است كه اين تحريم، تحريم شرعى نبود; بلكه بطورى كه از آيات بعد استفاده مى شود سوگندى از ناحيه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)ياد شده بود و مى دانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات گناهى ندارد. بنابراين، جمله «لم تحرم; چرا بر
1 . تفسير قرطبى و تفاسير ديگر، ذيل آيات مورد بحث (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 272).
2 . تفسير فى ظلال، جلد 8، صفحه 163.
خود تحريم مى كنى!» به عنوان عتاب و سرزنش نيست، بلكه نوعى شفقت است. درست مثل اين كه ما به كسى كه زحمت زيادى براى تحصيل درآمد مى كشد و خود از آن بهره چندانى نمى گيرد، مى گوييم: چرا اين قدر به خود زحمت مى دهى، و از نتيجه اين زحمت بهره نمى گيرى!
«وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» ـ سپس در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند غفور و رحيم است» اين غفران و رحمت نسبت به همسرانى است كه موجبات آن حادثه را فراهم كردند، كه اگر راستى توبه كنند مشمول آن خواهند بود. يا اشاره به اين است كه بهتر اين بود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)چنين سوگندى ياد نمى كرد، كارى كه احتمالا موجب جرأت و جسارت بعضى از همسران آن حضرت مى شد.
در آيه بعد اضافه مى كند: «قَدْ فَرَضَ اللهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ اَيْمانِكُمْ; خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته است.» به اين ترتيب كه كفّاره قسم را بدهيد و خود را آزاد سازيد. البّته اگر سوگند در موردى باشد كه ترك كارى رجحان دارد بايد به سوگند عمل كرد، و شكستن آن گناه است، و كفّاره دارد. امّا اگر در مواردى باشد كه ترك آن عمل مرجوح باشد (مانند آيه مورد بحث) در اين صورت شكستن آن جايز است، امّا براى حفظ احترام قسم بهتر است كفّاره نيز داده شود.
وَ اللهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ
خداوند مولاى شما و حافظ و ياور شما است و او عليم و حكيم است.
لذا او راه نجات از اين گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته، و طبق علم و حكمتش مشكل را براى شما گشوده است. از روايات استفاده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)بعد از نزول اين آيه برده اى آزاد كرد، و آنچه را برخود از طريق قسم حرام كرده بود حلال نمود.
در آيه بعد شرح بيشترى پيرامون اين ماجرا داده، مى فرمايد:
وَ اِذْ اَسَرَّ النَّبِىُّ اِلى بَعْضِ اَزْواجِه حَديثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِه وَ اَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْض
به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى او رازدارى نكرد و به ديگران خبر داد، و خداوند پيامبرش را از اين افشاى «سرّ» آگاه ساخت، او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو كرد و از قسمت ديگر آن خوددارى نمود.»
در مورد اين كه اين راز چه بود و كدام يك از همسران پيامبر، راز آن حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم)را فاش نمودند، در بحث شأن نزول مطالبى بيان كرديم.
از مجموع اين آيات برمى آيد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى كردند، بلكه مسأله رازدارى، كه از مهمترين شرايط يك همسر باوفا است، نيز در آن ها نبود. امّا بعكس، رفتار پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با آن ها با تمام اين اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتّى حاضر نشد تمام رازى كه همسرش افشا كرده بود به رخ او بكشد، بلكه تنها به قسمتى از آن اشاره كرد. و لذا در حديثى از اميرمؤمنان على (عليه السلام)مى خوانيم:
ما اِسْتَقْصى كَريمٌ قَطُّ لاَِنَّ اللهَ يَقُولُ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْض(1)
افراد كريم و بزرگوار هرگز در مقام احقاق حق شخصى خويش تا آخرين مرحله، پيش نمى روند; زيرا خداوند در اين جا براى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «او قسمتى را خبر داد و از قسمتى خوددارى كرد.
سپس روى سخن را به آن دو كه در توطئه بالا دست داشتند كرده، مى فرمايد:
«اِنْ تَتُوبا اِلَى اللهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما; اگر شما از كار خود توبه كنيد، و دست از آزار پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) برداريد به سود شماست; زيرا دل هاى شما با اين عمل از حق منحرف گشته، و به گناه آلوده شده است.» منظور از اين دو نفر، به تصريح مفسّران شيعه و اهل سنّت، «حفصه» دختر عمر و «عايشه» دختر ابوبكر بوده است.(2) و از
1 . الميزان، جلد 19، صفحه 338.
2 . ابن عباس مى گويد: از «عمر» پرسيدم آن دو نفر از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كه بر ضدّ او دست به دست هم داده بودند، چه كسانى بودند؟ «عمر» گفت: «حفصه» و «عايشه» بودند. سپس افزود: به خداوند سوگند ما در عصر جاهليّت براى زنان چيزى قائل نبوديم، تا اين كه خداوند آياتى را درباره آن ها نازل كرد، و حقوقى براى آنان قرار داد (و آن ها جسور شدند). (صحيح بخارى، جلد 6، صفحه 195، به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 277).
آن جا كه اگر اين گونه كارها در خانه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)تكرار مى شد آينده خطرناكى داشت، خداوند متعال در ادامه اين آيه و خطاب به آن دو نفر مى فرمايد:
«وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَاِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ; اگر شما دو نفر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) چرا كه خداوند ياور او است، و هم چنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان نيز بعد از آن ها پشتيبان او هستند». اين تعبير نشان مى دهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و روح عظيم او تأثير منفى گذاشت، تا آن جا كه خداوند به دفاع از او پرداخته و با اين كه قدرت خودش از هر نظر كافى است، حمايت جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام مى دارد.
آنچه در آيه مذكور قابل توجّه و جاى بحث و بررسى دارد اين كه: منظور از «صالح المؤمنين» كيست؟ آيا شخص خاصّى مراد است، يا اين تعبير شامل تمام مؤمنان صالح العمل مى شود؟
بدون شك «صالح المؤمنين» به حسب ظاهر معنى وسيعى دارد، كه همه مؤمنان صالح و باتقوا و كامل الايمان را شامل مى شود; هر چند كلمه «صالح» در اين جا مفرد است، نه جمع; ولى چون معنى جنسى دارد از آن عموميّت استفاده مى شود. امّا بى ترديد «صالح المؤمنين» مصداق أتمّ و اكملى نيز دارد و از روايات متعدّدى استفاده مى شود كه آن فرد كامل «اميرمؤمنان علىّ بن ابى طالب (عليه السلام)» است. اين مطلب را بسيارى از علماى اهل سنّت نيز در كتاب هاى خود نقل كرده اند. از جمله:
1 ـ علاّمه ثعلبى(1)
2 ـ علاّمه گنجى در كفاية الطّالب(2)
1 . العمدة لابن بطريق، صفحه 152 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 311).
2 . كفاية الطّالب، صفحه 53 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 311).
3 ـ ابوحيان اندلسى(1)
4 ـ سبط ابن جوزى(2)
5 ـ سيوطى در الدّرّالمنثور(3)
6 ـ آلوسى در روح المعانى(4)
7 ـ حاكم حسكانى در شواهد التّنزيل(5)
8 ـ علاّمه برسويى در روح البيان(6)
9 ـ ابن حجر در الصّواعق(7)
10 ـ علاء الدّين متّقى در كنز العّمال(8)
تنها حاكم حسكانى حنفى در ذيل اين آيه شريفه «هيجده حديث» از طرق مختلف نقل مى كند كه منظور از «صالح المؤمنين» «علىّ بن ابى طالب» است. به سه حديث از آن روايات توجّه كنيد:
1 ـ اسماء بنت عميس مى گويد: از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود:
صالِحُ الْمُؤْمِنينَ عَلِىُّ بْنُ اَبيطالِب(9);
صالح المؤمنين على بن ابى طالب است.
2 ـ ابن عبّاس به نقل از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)مى گويد: آن حضرت درباره على بن ابى طالب (عليه السلام)فرمود:
هُوَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ(10); او است صالح المؤمنين.
1 . البحر المحيط، جلد 8، صفحه 291 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 312).
2 . التّذكرة، صفحه 267 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 312).
3 . الدّرّالمنثور، جلد 6، صفحه 244 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 313).
4 . روح المعانى، جلد 28، صفحه 135 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 314).
5 . شواهد التّنزيل، جلد 2، صفحه 254 به بعد.
6 . روح البيان، جلد 10، صفحه 53 .
7 . به نقل از پيام قرآن، جلد 9، صفحه 299.
8 . همان .
9 . شواهد التّنزيل، جلد 2، صفحه 256، حديث 982.
10 . شواهد التّنزيل، جلد 2، صفحه 258، حديث 987.
3 ـ عمّار ياسر مى گويد از على (عليه السلام)شنيدم كه مى فرمود: پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مرا فراخواند و فرمود:
اَلا اُبَشِّرُكَ؟ قُلْتُ: بَلى يا رَسُولَ اللهِ وَ مازِلْتَ مُبَشِّراً بِالْخَيْرِ! قالَ: قَدْ اَنْزَلَ اللهُ فيكَ قُرْآناً. قُلْتُ: وَ ما هُوَ يا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ: قُرِنْتَ بِجَبْرَئيلِ ثُمَّ قَرَءَ: وَ جِبريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ ...(1)
آيا تو را بشارت دهم؟ عرض كردم: آرى اى رسول خدا، تو هميشه بشارت دهنده به خير بوده اى! فرمود: خداوند درباره تو آيه اى نازل كرده است. عرض كردم: كدام آيه؟ فرمود: تو قرين و همرديف جبرئيل شده اى (آرى خداوند تو را قرين او ساخته) سپس خواند : «وَ جِبريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ...»
كوتاه سخن اين كه احاديث در اين زمينه فراوان است. مفسّر معروف «بحرانى» در تفسير «برهان» بعد از ذكر روايتى در اين زمينه، از محمّد بن عبّاس نقل مى كند كه او 52 حديث در اين موضوع از طريق شيعه و اهل سنّت جمع آورى كرده است، سپس به نقل قسمتى از آن احاديث مى پردازد!(2)
نتيجه اين كه، بعد از خداوند و جبرئيل امين، برترين يار و ياور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)در تمام طول عمر، علىّ ابن ابى طالب (عليه السلام) بود. بنابراين، چه كسى جز او مى تواند شايسته خلافت و جانشينى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)باشد؟ آيا اين روايات دليل بر اين نيست كه او افضل امّت و برترين خلق بعد از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)بوده است؟ اگر چنين است، و خداوند بخواهد شخصى را به عنوان جانشين پيامبرش نصب كند، آيا حكمت او اجازه مى دهد با وجود على (عليه السلام)شخص ديگرى نصب شود! و اگر مردم و عقلا بخواهند شخصى را براى اين منظور مهمّ انتخاب كنند، آيا عقل و خرد آن ها اجازه مى دهد با وجود شخصى كه بعد از خداوند و جبرئيل، برترين يار و ناصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)بوده است، به سراغ ديگرى بروند و او را برگزينند؟ آرى، على (عليه السلام)در دوران حيات پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) دوش به دوش آن
1 . شواهد التّنزيل، جلد 2، صفحه 259، حديث 989.
2 . تفسير برهان، جلد 4، صفحه 353.
حضرت در تمام صحنه هاى زندگى يار و ياور رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود، و از همه كس براى جانشينى شايسته تر است.
عبارت «صالح المؤمنين» براى همگان پيام «ايمان» و «درستكارى» و «صلاح» دارد. اين آيه شريفه به همه پيروان حضرت علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) سفارش مى كند كه در مرز «پذيرش اسلام» متوقّف نشوند، بلكه اسلام خويش را تعميق دهند و به مرحله «ايمان» برسند و با تقويت ايمان خويش آن را از قلب و درون به اعضاء و جوارح بروز دهند و با انجام اعمال «صالح و شايسته» مؤمنان صالح العمل شوند.
* * *
آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)
وَيَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ
إِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هـاد
«سوره رعد ، آيه 7»
آيـه
انذار و هدايت
آيه انذار و هدايت
![]() |
![]() |
![]() |