![]() |
![]() |
آية اللّه العظمى مكارم شيرازى
تهيّه وتنظيم:ابوالقاسم عليان نژادى
سال 1379 هجرى شمسى، سال مبارك اميرمؤمنان علىّ بن ابى طالب(عليه السلام)نامگذارى شده بود; زيرا هم اوايل سال، ششم فروردين، مصادف با عيد سعيد غدير خم بود و هم اواخر سال، بيست و چهارم اسفند، مصادف با اين عيد بزرگ اسلامى بود، بدين جهت اين سال به نام مبارك آن حضرت ناميده شد.
و بسيار مناسب بود كه علاقمندان و شيفتگان آن حضرت، برنامه هاى وسيع و گسترده اى براى شناسايى بيشتر فضائل، كمالات، سيره، سخنان، مديريّت، اخلاق، و ساير شؤون آن حضرت در اين سال داشته باشند.
لذا، طبق سنّت سالهاى قبل، كه حضرت آية الله العظمى مكارم شيرازى «مدّظلّه» در ماه مبارك رمضان بعد از نماز ظهر و عصر بحث تفسيرى داشتند، به خاطر تناسب با سال اميرالمؤمنين(عليه السلام) و تناسب با ماه مبارك رمضان، كه ماه قرآن مى باشد و شهادت آن حضرت نيز در اين ماه واقع شده است، براى رعايت همه اين امور، بحث تفسير «آيات ولايت مولى اميرمؤمنان(عليه السلام)» را شروع كردند، كه هم تفسير قرآن بود و هم بحثى پيرامون ولايت اميرمؤمنان(عليه السلام)وهم تناسب با سال مزبور داشت و هم متناسب با ماه مبارك رمضان، ماه نزول قرآن بود.
اميد است به بركت قرآن و مفسّر حقيقى آن، حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام)، نور ايمان
روز به روز در قلب ما روشنتر و فروزانتر شود، تا نه تنها باعث هدايت ما گردد، بلكه از نور آن، ديگران نيز هدايت شوند.
* * *
بحمداللّه تمام بحثهاى جذّاب و شيرين و پر محتوائى كه در آن جلسات ايراد شد جمع آورى گرديد، و پس از تحقيق كافى پيرامون مآخذ و منابع آن، و شرح بيشتر بعضى از مطالبى كه به صورت مختصر بيان شده بود، و ويراستارى مربوط به تبديل بيان به قلم، و كارهاى لازم ديگر، به اين شكل به زيور چاپ آراسته گرديد.
1ـ شايد تصوّر شود كه با وجود جلد نهم پيام قرآن، كه پيرامون امامت و ولايت در قرآن مجيد است، و نيز تفسير نمونه، كه در ذيل آيات ولايت بحث هاى نسبتاً مفصّلى مطرح شده، چه نيازى به نشر اين مباحث مى باشد؟
ولى با توجّه به اين كه بحثهاى مطرح شده در اين كتاب مفصّل تر و مشروح تر از آنچه در دو كتاب فوق آمده مى باشد، و از سوى ديگر، جنبه كاربردى آن و پيام هاى مهمّى كه از آيات مذكوربرداشت شده و در اين كتاب آمده بدون شك مورد نياز جامعه امروزى مى باشد، و از سوى سوم مطالب جديدى در اين كتاب آمده كه در دو كتاب ارزشمند فوق وجود ندارد، نشر مباحث مذكور ضرورى به نظر مى رسيد.
2ـ قرآن مجيد همواره با طراوت و براى هر عصر و زمانى مطالب و پيامهاى تازه اى دارد; بنابراين، نبايد به آنچه تاكنون در تفسير آيات شريف اين كتاب بزرگ و ماندگار آسمانى نوشته شده است قناعت شود، بلكه بايد با كمك از تفاسير بزرگان گذشته و با تقدير از زحمات فراوان آن عزيزان، به مطالعات گسترده و تحقيقات دامنه دار جديد ـ مخصوصاً با استمداد از ابزار و وسايل جديد ـ ادامه داد
و نتيجه تحقيقات را در اختيار علاقمندان قرار داد.
3ـ در اين كتاب، آيات ولايت در سه قسمت دسته بندى و تفسير شده است:
فصل اول ـ آيات خلافت و زعامت مسلمين
فصل دوم ـ آيات فضائل اهل بيت(عليهم السلام)
فصل سوم ـ آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)
* * *
از تمام عزيزانى كه به نوعى در تهيّه اين اثر مرا يارى كرده اند، مخصوصاً از فرزندان گرامى ام، كه در مقابله اين كتاب محبّت نمودند، تشكّر و قدردانى مى شود و پيشاپيش از نظرات و پيشنهادات شما خوانندگان عزيز سپاسگزارم.
اميد است كه در پرتو انوار درخشان قرآن مجيد همواره در صراط مستقيم گام نهيم و در گفتار و كردار پيرو آن ولايتمداران پاك باشيم، تا مشمول عنايات آن برزگواران گرديم. آمين يا ربّ العالمين.
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ
قم ـ حوزه علميّه
ابوالقاسم عليان نژادى
تير ماه 1380، ربيع الثّانى 1422
آيات ولايت در قرآن
آيات خلافت و زعامت مسلمين
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ
لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
«سوره مائده، آيه 67»
آيه تبليغ
آيه تبليغ
يـا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مـا اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رَسَالَتَهُ واللهُ يَعصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَيَهْدِي القَوْمَ الكَافِرينَ
اى پيامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان; و اگر (اين كار را) نكنى رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى دارد و خداوند، جمعيّت كافران (لجوج) را هدايت نمى كند. «سوره مائده، آيه 67»
اين آيه شريفه، كه به آيه تبليغ مشهور شده است، پيرامون مهمترين مسأله جهان اسلام، پس از مسأله نبوّت و پيامبرى، بحث مى كند و به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در اواخر عمر شريفش، با اصرار فراوان، دستور مى دهد كه مسأله خلافت و جانشينى پس از خودش را با صراحت تمام با مردم در ميان بگذارد و تكليف مردم را از اين جهت روشن كند. در تفسير اين آيه، دانشمندان شيعه و سنّى مطالب مختلفى بيان داشته اند كه شرح آن خواهد آمد.
«يا اَيُّهَا الرَّسُول; اى رسول گرامى!»
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در قرآن مجيد با جملات مختلفى مورد خطاب قرار گرفته است; از جمله:
«يـا أيُّهَا المُزَّمِّلْ(1) ; اى جامه به خود پيچيده!»
«يا أَيُّهَا المُدَّثِّرْ(2) ; اى جامه خواب به خود پيچيده (و در بستر آرميده)!»
«يـا أَيُّهَا النَّبِيُّ(3) ; اى پيامبر!»
«يـا أَيُّهَا الرَّسُولُ ; اى پيامبر!»
خطاب اوّل و دوم اشاره به حالت خاصّ ظاهرى آن حضرت دارد، ولى خطاب سوم و چهارم اشاره به شأن معنوى و مقام الهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد. خطاب يـا أيُّهَا النَّبِيُّ بارها در قرآن مجيد تكرار شده است.
ولى خطاب يـا أيُّهَا الرَّسُولُ تنها در دو آيه قران مجيد آمده است. يكى، آيه محلّ بحث و ديگرى آيه 48 سوره مائده كه متناسب با اين آيه شريفه است; و اين خطاب نشانگر اهمّيّت مطلبى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر آن مورد خطاب پروردگار عالم قرار گرفته است.
«بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» ـ (اى پيامبر ما!) مأموريّت ويژه اى كه خداوند بر عهده تو گذاشته است را انجام ده و آن را به مردم برسان!
اين مأموريّت جز تعيين جانشين نبوده است.
«وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغَتَ رِسالَتَهُ» مأموريّت مورد اشاره بقدرى مهم و سرنوشت ساز است كه اگر آن را انجام ندهى و به مردم نرسانى، گويا رسالت پروردگارت را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله ات ناقص خواهد ماند!
البتّه روشن است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنچه بر او نازل مى شد را به مردم مى رساند و براى آنها بيان مى كرد، ولى اين تعبير و لحن آيه بدان جهت است كه مردم به اهمّيّت ويژه و فوق العاده اين مطلب پى ببرند.
1 . سوره مزّمّل، آيه اوّل
2 . سوره مدثر، آيه اوّل
3 . اين خطاب در بيش از ده آيه قرآن تكرار شده است.
«وَاللهُ يَعصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» ـ از آنجا كه اين مأموريّت حسّاس و ويژه، خطراتى دارد و احتمال بروز واكنشهاى پنهان و آشكارى از سوى اشخاص ضعيف الايمان و منافق مى رود، لذا خداوند متعال حفظ جان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در برابر خطرات احتمالى تضمين مى كند.
«إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرينَ» ـ خداوند متعال هر چند كه همه را مشمول هدايت خود قرا رمى دهد، امّا كسانى كه لجاجت كنند و با پافشارى هاى بيجا بر افكار و عقائد خود اصرار ورزند، شايسته هدايت نمى داند و آنها را هدايت نمى كند.
* * *
با تأمّل در مضمون و محتواى آيه فوق، در مى يابيم كه اين آيه از مطلب بسيار مهمّى خبر مى دهد; زيرا آيه شريفه با تأكيدات فراوان و بى سابقه اى همراه شده است:
1 ـ آيه با خطاب «يـا أَيُّها الرَّسُولُ» شروع مى شود، و همان طور كه گذشت اين خطاب نشانگر اهمّيّت و ويژگى خاصّ مطلب و موضوعى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر آن مورد خطاب واقع شده است.
2 ـ كلمه «بَلِّغْ» نشانه ديگرى بر ويژگى خاصّ مضمون آيه فوق است، زيرا:
اوّلا: اين كلمه منحصر به فرداست و در سراسر قرآن فقط در اين آيه به كار رفته است.
ثانياً: به گفته «راغب» در كتاب «مفردات» اين كلمه تأكيد بيشترى نسبت به كلمه «أَبْلَغْ» دارد; زيرا هر چند اين كلمه نيز تنها در يك آيه قرآن آمده است(1)، ولى شايد در كلمه «بَلّغ» علاوه بر تأكيد، تكرار نيز نهفته باشد. يعنى اين مطلب آن قدر مهم است كه بايد حتماً آن را به مردم برسانى و براى آنها تكرار كنى.(2)
1 . سوره توبه، آيه 6 .
2 . پيامبر(صلى الله عليه وآله) عملا نيز چنين كرد، آن حضرت مسأله جانشينى حضرت على(عليه السلام) را از اوّلين روزهاى ظهور اسلام تا هنگام وفات بارها به مردم گوشزد كرد.
3 ـ جمله «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغَتَ رِسالَتَهُ» شاهد سومى بر ويژگى خاصّ اين آيه است، مطلبى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مأمور به ابلاغ آن شده است، اساس وستون رسالت و نبوّت است; چرا كه اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را به انجام نرساند، گوئيا نبوّت خويش را به انجام نرسانيده است!
4 ـ تضمينى كه خداوند در اين آيه شريفه براى حفظ جان پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده و به او وعده محافظت در مقابل خطرات احتمالى داده، نشانه ديگرى بر بزرگى و اهمّيّت مضمون اين آيه مباركه است.
محتواى مأموريّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بقدرى سرنوشت ساز و مهم است كه احتمال خطرات جانى مى رود و واكنشهاى مختلف را بعيد نمى سازد; ولى خداوند پيامبرش را در مقابل تمام خطرات و ضررهاى احتمالى بيمه و ضمانت مى كند.
راستى مطلب مهمّى كه آيه تبليغ از آن خبر مى دهد چيست؟
مأموريّت مهمّ پيامبر اسلام كه احتياج به تضمين صريح الهى دارد كدام است؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) بايد چه مطلبى را به مردم بگويد كه مساوى با تمام رسالت اوست؟
خداوند از پيامبرش(صلى الله عليه وآله)چه چيزى را مى خواهد كه از سويى او را تهديد و از سوى ديگر وعده حفظ جانش را مى دهد؟
خلاصه اين كه: موضوع اين آيه با اين همه تأكيدهاى بى نظير و كم سابقه چيست؟
براى رسيدن به پاسخ اين سؤالات دو راه وجود دارد:
نخست تفكّر و تأمّل و دقّت در مضمون و محتواى خود آيه، با قطع نظر از تمام رواياتى كه از شيعه و سنّى در تفسير آن وارد شده و با صرف نظر از تاريخ و سخنان مفسّران.
ديگر اين كه آيه شريفه را در سايه احاديث و رواياتى كه در شأن نزول آن وارد شده تفسير كنيم.
با تفكّر و تعمّق و دقّت در خود آيه شريفه و بدون كمك گرفتن از امور ديگر، پاسخ همه سؤالات روشن مى شود; به شرط آن كه منصفانه و به دور از تعصّب قضاوت كنيم; زيرا:
اوّلا : آيه مورد بحث، آيه 67 سوره مائده است و مى دانيم كه سوره مائده آخرين سوره(1)، يا از آخرين سوره هايى است كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل گشته است. يعنى اين آيه در سال دهم بعثت، در آخرين سال زندگى آن حضرت، و بعد از 23 سال تبليغ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.
سؤال : راستى، چه چيزى پس از 23 سال و تا آخرين سالهاى عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله)هنوز بطور رسمى مطرح نشده است؟
آيا اين مسأله مهم مربوط به نماز است، در حالى كه مسلمانان بيش از 20 سال نماز مى خواندند؟
آيا مربوط به روزه است، در حالى كه روزه پس از هجرت واجب شد و قريب به 13 سال از تشريع آن مى گذشت؟
آيا مربوط به تشريع جهاد است، جهادى كه از سال دوم هجرت شروع شده بود؟
آيا در رابطه با حجّ است؟
پاسخ : نه! انصاف اين است كه مربوط به هيچ يك از امور مذكور نيست! بايد ديد كه بعد از 23 سال زحمت طاقتفرساى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، چه مسأله مهمّى بر زمين مانده است؟
ثانياً : از آيه شريفه استفاده مى شود كه اين مأموريّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بقدرى مهم و خطير است كه همسنگ و همطراز نبوّت است. احتمالاتى كه برخى از دانشمندان داده اند و امورى كه در سطور قبل به آن اشاره شد هر چند مهم هستند، ولى هيچ
1 . طبق روايتى، تمام اين سوره در حجّة الوداع (آخرين سفر حج پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)) و در بين راه مكّه و مدينه بر آن حضرت نازل شده است. (المنار، جلد 6، صفحه 116)
يك از آنها همطراز رسالت و نبوّت نمى باشد. بايد بينديشيم كه چه امر مهمّى كه همطراز رسالت است پس از 23 سال هنوز انجام نشده است؟
ثالثاً : ويژگى ديگر اين مأموريّت اين است كه عدّه اى با آن مخالفت مى كنند و مخالفت آنها بقدرى جدّى و شديد است كه حاضرند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را از سر راه بردارند، مسلمانان كه با نماز و روزه و حجّ و جهاد و مانند آن مخالفتى نداشته اند، پس حتماً اين مأموريّت، يك مسأله سياسى است و عدّه اى براى مخالفت با آن، كمر به مبارزه بسته اند و حاضرند در اين راه در مقابل پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هم بايستند!
وهنگامى كه تمام اين جهات را نظر مى گيريم و بيطرفانه و منصفانه بر روى آن مطالعه مى كنيم و بدور از تعصّب و لجاجت به قضاوت مى نشينيم، به چيزى جز مسأله ولايت و جانشينى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، كه در غدير خم به صورت رسمى مطرح شد نمى رسيم.
آرى! چيزى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تا سال آخر عمر شريفش بطور رسمى آن را بيان نكرده بود و همسنگ و همطراز رسالت و نبوّت خاتم الانبياء بود و عدّه زيادى براى مبارزه با آن هم قسم شده بودند و خداوند براى حفظ پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اجراى اين مأموريّت تضمين داده بود، همان مسأله مهم و سرنوشت ساز جانشينى پيامبر بود، زيرا هر چند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مسأله ولايت على(عليه السلام) را بارها مطرح كرده بود ولى به صورت رسمى و در حضور مسلمانان سراسر جهان بيان نشده بود; بدين جهت، اين مأموريّت عظيم و بزرگ به هنگام بازگشت آن حضرت از حجّة الوداع و در صحراى غديرخم به بهترين شكلى انجام شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) با معرفى على(عليه السلام) به عنوان جانشين خويش، رسالتش را تكميل كرد.
* * *
مسأله جانشينى و ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) با نشانه هاى سه گانه اى كه در آيه تبليغ آمده است كاملا انطباق دارد; زيرا:
اوّلا : همان طور كه گذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در طول عمر مباركش هيچگاه مسأله خلافت و جانشينى پس از خويش را بطور رسمى و در اين مقياس وسيع مطرح نكرده بود و اين مسأله، تنها مسأله مهمّى بود كه تا آخرين سالهاى عمر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) زمين مانده بود.
ثانياً : در بين مسائل مختلف اسلامى، هيچ مسأله اى در حدّ و شأن نبوّت و همطراز و همسنگ آن و ادامه دهنده مسير نبوّت نمى باشد، بلكه مقام امامت است كه همرديف مقام نبّوت، و امام است كه انجام دهنده وظايف محوّله بر پيامبر است.
ثالثاً : از زمان طرح مسئله امامت و ولايت اميرمؤمنان، مخالفتهاى متعدّدى بروز داده شد; حتّى در همان صحراى غدير، شخصى به حضور حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)آمد و با حالت اعتراض به آن حضرت عرض كرد:
«اگر آنچه امروز گفته اى از ناحيه خداوند بوده است، از او بخواه عذابى بر من فرو فرستد و مرا نابود كند!» كه چنين شد و او نابود گشت. مشروح اين داستان در مباحث آينده خواهد آمد.
مخصوصاً اگر آيه 41 سوره مائده را كنار اين آيه بگذاريم مطلب روشن تر خواهد شد.
نتيجه اين كه، آيه شريفه فوق، با قطع نظر از روايات و اقوال و آراء مفسّران و آنچه در تاريخ آمده، دلالت بر ولايت اميرمؤمنان، على(عليه السلام) دارد.
* * *
سؤال : شايد منظور از مسأله مهمّى كه در اين آيه مطرح شده، خطر دو دشمن بزرگ اسلام و مسلمين، يهود و نصارى، است كه همواره در مقابل اسلام مى ايستادند و مانعى براى مسلمانان و پيشرفت اسلام محسوب مى شدند. در اين صورت آيا آيه ربطى به ولايت دارد؟
پاسخ : كسى كه كمترين آشنايى با تاريخ اسلام داشته باشد مى داند كه مسأله يهوديان و مسيحيان در سال دهم هجرت حل شده بود و طومار قبائل مختلف يهود، بنى قريظه، بنى النّضير، بنى قينقاع، يهوديان خيبر، و ساير يهوديان و
نصارى، درهم پيچيده شده بود و همه آنها يا تسليم مسلمانان شده و يا مجبور به هجرت گشته بودند; بنابراين، طبق آنچه در آيه 41 سوره مائده آمده است، ترس و بيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مسلمانان و ايمان آورندگان بود، نه از بيگانگان از اسلام!
بدين جهت تفسير آيه به يهود و نصارى، تفسير ناسازگارى است، همان گونه كه هرگونه تفسيرى بجز تفسير بر ولايت اميرمؤمنان علىّ بن ابى طالب(عليه السلام)متناسب با محتواى آيه ولايت نيست.
بنابراين، آيه شريفه مذكور با شرح و توضيحى كه در بالا آمد جواب محكم و مستدل و متين و دندانشكنى است به همه كسانى كه امامت و خلافت بلافصل حضرت علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) را انكار مى كنند.
* * *
دومين راه براى تفسير آيه شريفه، كمك گرفتن از احاديث و رواياتى كه در شأن نزول آن وارده شده و نظريّات و آراء مفسّران و دانشمندان اسلامى و تاريخ اسلام است.
عدّه زيادى از محدّثان صدر اسلام معتقدند كه آيه فوق در شأن اميرمؤمنان على(عليه السلام)نازل شده است. از جمله اين دانشمندان:
1ـ «ابن عبّاس» راوى، مفسّر معروف و كاتب وحى، كه مورد قبول شيعه و اهل سنّت است.
2ـ «جابر بن عبدالله انصارى» چهره اى بسيار آشنا كه او نيز مورد قبول هر دو گروه مى باشد.
3ـ «ابو سعيد خدرى» از بزرگان اصحاب پيامبر كه بسيار مورد احترام است.
4ـ «عبدالله بن مسعود» يكى از نويسندگان وحى و از مفسّران قرآن كريم.
5ـ «ابوهريره» از روايان پر كار مورد قبول اهل سنّت.
6 و 7ـ «حذيفه» و «براء بن عازب» دو تن از معاريف اصحاب پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله).
و جمعى ديگر از دانشمندان و ياران پيامبر معترفند كه آيه فوق پيرامون ولايت حضرت على(عليه السلام)نازل شده است.
قابل توجّه اين كه، در مورد رواياتى كه بعضى از اشخاص فوق نقل كرده اند، طرق مختلفى وجود دارد; مثلا روايت فوق با يازده طريق از ابن عبّاس و جابربن عبدالله انصارى نقل شده است.
در بين مفسّران اهل سنّت نيز عدّه اى روايت مربوط به ولايت اميرمؤمنان(عليه السلام)را نقل كرده اند، كه مى توان به آقاى «سيوطى» در «الدّرّ المنثور، جلد دوم، صفحه 298» و «ابوالحسن واحدى نيشابورى» در «اسباب النّزول، صفحه 150» و «شيخ محمّد عبده» در «المنار، جلد ششم، صفحه 120» و «فخر رازى» در «تفسير كبير» و ساير تفاسير اشاره كرد.
در اين جا براى نمونه فقط قسمتى از كلام فخر رازى را نقل مى كنيم:
او، كه در ميان مفسّران اهل سنّت بى نظير است و تفسير قوى و مشروحى دارد و انسانى هوشيار و عالم است (هر چند تعصّب زيادى نيز دارد، كه بعضاً حجابى براى او شده است) پس از بيان نُه احتمال در تفسير آيه فوق، ولايت اميرمؤمنان را به عنوان دهمين احتمال مطرح مى سازد.
متن كلام فخر رازى به شرح زير است:
نزلت الآية فى فضل علي بن ابيطالب ولما نزلت هذه الآية أخذ بيده و قال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه، فلقيه عمر فقال: هنيئاً لك يا بن أبي طالب! أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن و مؤمنة...(1)
اين آيه در مورد علىّ بن ابى طالب نازل شده است. هنگامى كه اين آيه شريفه نازل شد، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)دست على(عليه السلام) را گرفت (و بلند كرد) و فرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم پس اين على هم مولى و رهبر اوست. پروردگارا ! كسانى كه ولايت على را پذيرفته اند دوست بدار و كسانى كه با او به دشمنى
1 . الّتفسير الكبير، جلد 11، صفحه 49.
برخاسته اند، دشمن بدار!» سپس عمر با على(عليه السلام) ملاقات كرد و به آن حضرت عرض كرد: «اى فرزند ابوطالب! اين فضيلت و مقام بر تو مبارك باشد. تو از امروز مولا و رهبر من و همه مردان و زنان مسلمان شدى!»
طبق آنچه در كتاب «شواهد التّنزيل» آمده، «زياد بن منذر» مى گويد:
نزد امام باقر(عليه السلام) بودم، در حالى كه آن حضرت در گفتگو با مردم بود، شخصى از اهل بصره به نام «عثمان الاعشى» برخاست و گفت: اى فرزند رسول خدا، جانم به فدايت باد! از حسن بصرى پرسيدم كه اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است؟ گفت: در مورد مردى، ولى نام او را مشخّص نكرد! (لطفاً شما بفرمائيد كه اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است؟)
![]() |
![]() |