![]() |
![]() |
![]() |
مرد شامى كه بر اثر خشم و غضب بسان كوره اى داغ و سوزان بود، با اين برخورد الهى و خدايى امام، تمام خشم و غضبش فروكش كرد، گوئى ظرفى از آب خنك بر روى او ريخته اند! او با اين برخورد منقلب شد (شايد با خود گفته باشد: خدايا آنچه را مى بينم در خواب است يا بيدارى؟ شخص قدرتمندى كه مى تواند در مقابل اين همه توهين و ناسزا مرا مجازات كند، اين چه برخورى است كه مى كند؟!)
مرد شامى گفت: يا بن رسول الله! لحظه اى كه شما را ديدم (بر اثر تبليغات سوئى كه در شام شده بود) بدترين مردم در نزد من بوديد! ولى اكنون (كه اين برخورد خوش و غير منتظره را فرموديد) بهترين مردم روى زمين در نزد من هستيد!(1)
1 . منتهى الآمال، جلد 1، صفحه 417.
خوانندگان محترم! فاصله بين بهترين مردم روى زمين، با بدترين مردم روى زمين، فاصله بسيار زيادى است، ولى امام مجتبى(عليه السلام) با يك برخورد صحيح و امر به معروف بجا و روئى گشاده، اين فاصله بلند را از بين برد.
ما هم بايد از اين برخورد درس بگيريم و توجّه داشته باشيم كه مخالفان ما دو دسته اند:
1ـ خطاكاران و كسانى كه بر اثر تبليغات مسموم و سوء، برخوردهاى ناشايست و غير مناسبى دارند، اين دسته را بايد با ملايمت و نرمى هدايت و راهنمايى كرد همانند آن مرد شامى كه تبليغات سوء او را دشمن اهل بيت كرده بود و از خطاكاران شده بود، و با برخورد مناسب امام، هدايت شد.
2ـ خرابكاران، يعنى كسانى كه دانسته و از روى علم و آگاهى مخالفت و دشمنى مى كنند. تساهل و تسامح و مدارا در اينجا بى معنى است، اينجا جاى برخورد قاطعانه و قدرتمندانه است.
شناخت و جدا سازى اين دو گروه و سپس برخورد مناسب با هر كدام، كار دقيق و ظريف و لازمى است.
پروردگارا ! به ما توفيق تسليم كامل در برابر تمام فرامين خودت را عنايت فرما و ما را در انجام فريضه مهم و مقدّس امر به معروف و نهى از منكر، آن گونه كه اسلام مى گويد، موفّق بدار.
* * *
آيات خلافت و زعامت مسلمين
يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصّـادِقِينَ
«سوره توبه، آيه 119»
آيـه
صـادقيـن
آيه صادقين
يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصّـادِقِينَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و با صادقان باشيد «سوره توبه ، آيه 119»
آيه فوق، آيه صادقين نامگذارى شده است، و يكى ديگر از آيات متعدّد مربوط به ولايت و امامت و عصمت حضرت على(عليه السلام) و يازده فرزندش(عليهم السلام)مى باشد. خداوند در اين آيه مؤمنان را به پيروى و تبعيّت از «صادقين» فراخوانده است; اين كه صادقين كيانند؟ و چه ويژگيها و خصوصيّاتى دارند؟ در مباحث آينده خواهد آمد.
آشنايى مختصر و اجمالى با سوره توبه جهت روشن شدن حال و هواى نزول آيه صادقين، كه در اين سوره قرار دارد، ضرورى به نظر مى رسد. براى اين منظور توضيح چند مطلب لازم است:
الف ـ نامهاى سوره و وجه تسميه آن: اين سوره داراى دو نام مخالف و متضاد است، «توبه» و «برائت». علّت اين كه آن را «برائت» ناميده اند اين است كه سوره فوق با كلمه «برائت» شروع مى شود، علاوه بر اين كه اين سوره مشتمل بر اعلان
برائت و بيزارى از مشركان و بت پرستان و دشمنان اسلام است.
و بدين جهت اين سوره با «بسم الله الرحمن الرحيم» كه نشانه رحمت و رحمانيّت و ملاطفت و مدارا است شروع نشده است.
و امّا علّت اين كه اين سوره را «توبه» ناميده اند اين است كه در بسيارى از آيات اين سوره دعوت به توبه و بازگشت به سوى خداوند مطرح شده است; يعنى، عليرغم اين كه سوره با اعلان جنگ و بيزارى و برائت شروع مى شود و فضاى سوره شدّت جنگ و اعلان بيزارى است، آيات توبه بصورت گسترده در آن مطرح شده است، بگونه اى كه پس از اعلان بيزارى و برائت از مشركان در قسمت پايان آيه پنجم(1) اين سوره مى خوانيم:
...فَاِنْ تـابُوا وَأَقـامُوا الصَّلوةَ وَاتُوا الزَّكـاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رحيمٌ
هر گاه توبه كنند، و نماز را بر پا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد; زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است.
يعنى هر چند اين كفّار و مشركان توطئه هاى زيادى عليه مسلمانان كرده اند و جنايات مختلفى مرتكب شده اند، ولى اگر توبه كردند و پايبند به احكام اسلام شدند، توبه آنها را بپذيريد.
علّت انتخاب اين دو نام متضاد و مخالف براى اين سوره، و وجود آيات فراوان توبه در بين آيات اعلان جنگ و بيزارى و برائت، گويا براى تبيين اين نكته است كه در اسلام هيچگاه راه بازگشت به روى خطاكاران بسته نيست; حتّى در جنگ و مانند آن. اسلام قصد انتقامجويى از كسى ندارد، بلكه هدف اسلام، حتّى در جنگها، اصلاح مردم است. بدين جهت اگر دشمنان به هنگام جنگ هم توبه كنند و در عمل توبه خويش را نشان دهند، اسلام دست از جنگ با آنها بر مى دارد، بلكه از آنها حمايت مى كند.
1 . بلكه مسأله توبه قبل از اين آيه، در آيه دوم، نيز مطرح شده است.
و به تعبير ديگر، از تركيب آيات اين سوره و انتخاب دو نام مذكور براى آن، يك نكته مهمّ تربيتى فرا مى گيريم و آن اين كه:
در تعليم و تربيت، خشونت و مدارا هر دو لازم است; اگر در همه جا خشونت به كار رود مردم پراكنده و گريزان مى شوند و اگر در همه جا از مدارا و لطافت استفاده شود، خطاكاران و گناهكاران سوء استفاده مى كنند و جسورانه به كارهاى زشت خود ادامه مى دهند. امّا استفاده متناوب از اين دو در محلّ خودش، اين مشكلات را از بين مى برد. بدين جهت «نيش» و «نوش»، «شدّت» و «لطافت»، «مجازات» و «توبه» هر دو لازم است.
ب ـ زمان نزول آيات سوره توبه : آيات اوّليّه سوره توبه در اواخر سال نهم هجرى، يعنى يك سال قبل از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، نازل شده است. طبق آنچه كه مفسّران نوشته اند پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين سال و بر اساس همين آيات، طى ماجراى جالبى(1) على(عليه السلام)را مأمور كرد كه چهار مطلب را به هنگام مراسم پرشكوه حج به مسلمانان اعلان كند:
1ـ نخست اين كه از سال نهم هجرى به بعد هيچ كس حق ندارد برهنه طواف كند!
سؤال : مگر واقعاً تا آن زمان كسانى برهنه طواف مى كردند، چرا؟
پاسخ : آرى برخى از مردان و حتّى زنان، لخت مادرزاد به طواف مى پرداختند! چون يكى از عقايد خرافى مشركان و بت پرستان اين بود كه اگر كسى با لباس خودش طواف كند، بايد پس از طواف آن را به فقيرى صدقه دهد، بدين جهت كسانى كه يك لباس بيشتر نداشتند، به هنگام طواف لباسى از كسى قرض مى كردند و با آن لباس قرضى طواف مى كردند، تا مشمول حكم فوق نشوند و
1 . تقريباً تمام مفسّران و مورّخان اتّفاق نظر دارند كه هنگامى كه اين سوره ـ يا آيات نخستين آن ـ نازل شد، پيمانهايى را كه مشركان با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)داشتند لغو كرد. حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) براى ابلاغ اين فرمان، آن را به ابوبكر داد تا در موقع حج در مكّه براى عموم مردم بخواند، سپس آن را گرفت و به على(عليه السلام)داد و آن حضرت مأمور ابلاغ آن گرديد و در مراسم حج به همه مردم ابلاغ كرد. مشروح اين داستان و بعضى از واقعيّت هاى تاريخى كه بعضى سعى دارند آن را بپوشانند را در تفسير نمونه، جلد هفتم، صفحه 275 به بعد مطالعه فرمائيد.
كسانى هم كه موفّق به تهيّه لباس قرضى نمى شدند براى حفظ لباس خويش، بصورت كاملا برهنه و عريان طواف مى كردند، تا پس از طواف مجبورنشوند تنها لباس خويش را به فقيرى بدهند!
2ـ مشركان و بت پرستان از اين پس حق طواف خانه خدا را ندارند!
سؤال : مگر اسلام آزادى مذاهب را قبول ندارد؟ پس چرا از طواف ساير مذاهب جلوگيرى مى كند؟
پاسخ : آزادى مذاهب و اديان صحيح است; ولى بت پرستى دين و مذهب محسوب نمى شود، بلكه مشتى عقايد بى اساس آميخته با انواع خرافه هاست.
3ـ مسلمانان به عهد و پيمان خويش با مشركان تا پايان قرار داد وفا مى كنند; ولى پس از آن با آنها عهد و پيمانى نمى بندند. و پيمان را تجديد نمى كنند.
4ـ مشركانى كه با مسلمين عهد و پيمانى ندارند، ظرف مدّت چهار ماه فرصت دارند كه عقايد و اعتقادات خويش را اصلاح كنند و دست از شرك و بت پرستى بردارند و گرنه مسلمانان با آنها خواهند جنگيد.
به هر حال، آيات اوّليّه سوره توبه، كه به مضمون آن اشاره شد، در اواخر سال نهم هجرت نازل شد و به احتمال قوى بقيّه سوره، و از جمله آيه مورد بحث، در سال دهم هجرت، يعنى در آخرين سال زندگانى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، نازل گشت.
بنابر اين، «آيه صادقين» در اواخر عمر مبارك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل شده و زمينه ولايت و امامت و خلافت علىّ بن ابى طالب(عليهما السلام)، را آماده مى كند.
«يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَوَكُونُوا مَعَ الصّـادِقِينَ» ـ خداوند در اين آيه شريفه، كه مخاطب آن مؤمنين و مسلمانان هستند، به آنها دو دستور مى دهد:
نخست اين كه، مسلمانان تقواى الهى را پيشه كنند. تقوايى كه بالاترين سرمايه محسوب مى شود. تقوايى كه ميزان قرب الى الله است و هر چه سالك الى الله درجه عالى ترى از تقوى داشته باشد به خداوند نزديكتر مى شود و هر چه كمتر باشد از
خداوند دورتر مى شود. در آيه 13 سوره حجرات مى خوانيم:
يـا أَيُّهَا النّـاسُ إِنّـا خَلَقْنـاكُمْ مِنْ ذَكَر وَاُنْثى وَجَعَلْنـاكُمْ شُعُوباً وَقَبـائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقاكُمْ إِنَّ اللهَ عَليمٌ خَبِيرٌ
اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست) ; گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست; خداوند دانا و آگاه است!
تقوايى كه در آيه 63 سوره مريم جواز ورود به بهشت شمرده شده است:
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتى نُورِثُ مِنْ عِبـادِنـا مَنْ كـانَ تَقِيّاً
اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزگار خود، به ارث مى دهيم.
تقوا، كه از ديدگاه اسلام اينقدر ارزش دارد، به معناى آن حالت خدا ترسى درونى است كه انسان را در مقابل گناه كنترل مى كند و نيازى به كنترل كننده خارجى ندارد.
دومين دستورى كه خداوند در اين آيه به مؤمنان مى كند اين كه: همراه صادقين (راستگويان) باشيد.
سؤال : آيا منظور از «صادقين» در اين آيه شريفه، كه مسلمانان موظّف به پيروى از آنها شده اند، افراد خاصّى هستند و يا منظور معناى لغوى آن و همراهى كردن با هر انسان راستگويى است؟
پاسخ : ما معتقديم كه منظور از «صادقين» در اين آيه شريفه هر انسان راستگويى نيست، بلكه افراد خاصّى منظور مى باشد. دو قرينه و شاهد و دليل بر اين ادّعا وجود دارد:
1ـ نخست اين كه اگر «صادقين» به معناى عام باشد و افراد خاصّى مدّ نظر نباشد، بايد مى فرمود: «كونوا من الصّادقين» نه «مع الصّادقين» چون همه بايد از راستگويان باشند، نه اين كه صرفاً همراه آنان باشند; بنابراين، از آنجا كه
«مع الصّادقين» گفته شده و پيروى از آنها لازم گشته، معلوم مى شود، منظور افراد خاصّ و برجسته اى هستند كه پيروى از آنها لازم گرديده است.
2ـ شاهد دوم اين كه، ظاهر آيه نشان مى دهد اين همراهى و پيروى بى قيد و شرط است و چون همراهى و پيروى از صادقين بى قيد و شرط است پس لابد صادقين مورد بحث، ضمانت الهى دارند و مصون از خطا و اشتباه هستند، چون اگر معصوم نباشند مسلمانان نمى توانند هميشه از آنها پيروى كنند، بلكه به هنگام اشتباه و خطا و گناه، بايد از آنها جدا گردند.
بنابر اين، چون همراهى و پيروى از «صادقين» بصورت مطلق ذكر شده، بايد آنان افراد خاصّ و معصوم از خطا و گناه باشند تا پيروى بى قيد و شرط از آنها امكان پذير باشد.
نتيجه اين كه، يا بايد همراهى و اطاعت از صادقين مطلق باشد، ولى «صادقين» مقيّد به افراد خاصّى باشد و يا اين كه «صادقين» مطلق باشد و شامل تمام راستگويان شود و همراهى و پيروى از آنان مقيّد گردد. و طبق دو قرينه اى كه گذشت، همان احتمال اوّل صحيح است; بنابر اين «صادقين» مقيّد است و منظور از آن افراد خاصّى است، ولى همراهى و پيروى از آن افراد خاص مطلق است.
مفسّران اهل سنّت عموماً در اين مسئله دو گروه شده اند; برخى از آنان خيلى ساده از كنار اين آيه گذشته اند و بحث چندانى روى كلمه «صادقين» ننموده اند!
برخى ديگر مباحث مختلفى مطرح كرده اند و حتّى تا آنجا پيش رفته اند كه «صادقين» بايد معصوم باشند، چون اطاعت مطلق جز از معصوم صحيح نيست; ولى پيشداوريها به اين دسته اجازه نداده است كه به حقيقت برسند، بدين جهت ره افسانه زدند!
فخر رازى از جمله مفسّران گروه دوم است، او علاوه بر اين كه معتقد است «صادقين» بايد معصوم باشند، نيز اعتقاد دارد كه آيه اختصاص به عصر و زمان
پيامبر(صلى الله عليه وآله) ندارد، بلكه در هر زمانى «صادقين معصوم» وجود دارد و اطاعت از آنها واجب است.
ولى به هنگام مشخّص كردن مصداق «صادقين» دچار پيشداوريها وتفسير به رأى مى شود و مى گويد: «نمى توانيم شخص خاصّى را براى صادقين معيّن كنيم، پس ناچاريم آن را به مجموع امّت اسلامى تفسير كنيم» يعنى اگر امّت اسلامى در يك مسأله اتفّاق نظر داشت و بر مطلبى اجماع كرد، بر همه واجب است تبعيّت كنند. نتيجه اين كه «كونوا مع الصّادقين» به اعتقاد فخر رازى يعنى «در هر عصر و زمان با مجموعه امّت اسلامى» باشيد!
و لكن ما از فخر رازى سؤال مى كنيم: آيا انصافاً اين تفسير و برداشت شما در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و به هنگام نزول آيه نيز به ذهن اصحاب و ياران پيامبر متبادر مى شد؟! اساساً مسئله «اجماع» در قرنهاى پس از قرن اوّل مطرح شد، چگونه در آن زمان، از اين آيه «اجماع امّت» استنباط مى شد؟!
بى ترديد اين تفسير ناصحيح است و اصحاب و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از «صادقين» گروه خاصّى را مى فهميدند كه داراى مقام عصمت بودند.
بنابر اين، بدون شك «صادقين»: اوّلا: داراى مقام عصمت هستند و مصون از خطا و گناه و اشتباه مى باشند.
ثانياً: در هر عصر و زمانى وجود دارند و اختصاص به زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) ندارند.
ثالثاً: عدهّ اى خاصّ و معيّن هستند.
نكات سه گانه فوق از خود آيه شريفه ـ به تفصيلى كه گفته شد ـ استفاده مى شود(1)، ولى مصداق «صادقين» از خود آيه روشن نمى شود، بلكه بايد آن را از روايات استفاده كنيم.
1 . كسانى كه بدون تعصّب و پيشداورى، به تفكّر پيرامون آيه شريفه فوق و آيات مشابه پرداخته اند به نتايج خوبى دست يافته اند; از جمله اين افراد، دكتر تيجانى است كه از دانشمندان اهل سنّت بود و بر اثر مطالعه دقيق و بدون تعصّب پيرامون امثال آيه فوق هدايت شد و در پاسخ كسانى كه از او مى پرسيدند: چرا به مذهب تشيّع روى آوردى؟ كتابى نوشت بنام «لأكون مع الصّادقين» (تا همراه صادقين باشم). كتاب فوق بيشتر در اطراف «آيه صادقين» بحث مى كند.
اگر زانوى شاگردى و تلمّذ در برابر قرآن بزنيم و از پيشداوريها بپرهيزيم و در آيات اين كتاب با عظمت تأمّل كنيم، خود قرآن در آيات ديگر، صادقين را به ما معرّفى مى كند. خداوند در آيه 15 سوره حجرات، در معرّفى «صادقين» مى فرمايد:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللهِ وَرَسُولِه ثُمَّ لَمْ يَرْتـابُوا وَ جـاهَدُوا بأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللهِ اُولئِكَ هُمُ الصَّـادِقُون
مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند; آنها «صاقين» و راستگويانند.
طبق اين آيه شريفه، «صادقين» علاوه بر ايمان به خدا و رسول، و به تعبير ديگر، ايمان به مبدأ و نبوّت، كه همه مسلمانها داشتند، داراى دو ويژگى ديگر بودند كه آنها را از ساير مسلمانان ممتاز مى كرد:
1 ـ نخست اين كه پس از ايمان به مبدأ و نبوّت، حتّى براى لحظه اى شكّ و ترديد به خود راه ندادند و در تمام مراحل زندگى اين ايمان قوى و مستحكم را حفظ كردند.
2 ـ ديگر اين كه ايمان مذكور در مرحله قلب و زبان متوقّف نشد، بلكه آثار آن در عمل نيز ظاهر گشت، بدين جهت تنها و تنها بخاطر رضايت خداوند، نه انگيزه هاى ديگر، با مال و جانشان در راه خداوند جهاد كردند.
حال با توجّه به اين دو ويژگى مهم و كمياب، بايد چراغى به دست بگيريم و در ميان اصحاب و ياران پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)به جستجو بپردازيم، تا شخصى را كه داراى اين ويژگيهاست و در زمره صادقين است بيابيم!
با مطالعه تاريخ صدر اسلام به اين حقيقت مى رسيم: شخصى كه داراى اين ويژگيها باشد، تنها علىّ بن ابى طالب(صلى الله عليه وآله) است ; زيرا سراسر زندگانى على جهاد با مال و جان است و او هرگز، حتّى به اندازه يك چشم بر هم زدن، در ايمان خود شكّ و ترديد نكرد.
براى اثبات ادّعاى فوق تنها به سه حادثه از حوادث مختلف زندگى آن حضرت كه در آن حوادث، جهاد با مال و جان، و ايمان والا و بالاى على موج مى زند، اشاره مى كنيم:
1 ـ مشركان مكّه براى نابودى دين جوان و نو پاى اسلام نقشه هاى مختلفى طرح و اجرا كردند، ولى از هيچ كدام از آنها نتيجه دلخواه نگرفتند، تا اين كه در يك نقشه شيطانى و خطرناك، طرح ترور و قتل پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را تصويب كردند. براى اين منظور و به جهت اين كه در آينده قبيله حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)نتوانند شخص خاصّى را به عنوان قصاص به قتل برسانند، قرار شد چهل شمشير زن قوىّ و شجاع، در يك شب تاريك به منزل آن حضرت هجوم برند و نقشه فوق را عملى سازند.
خداوند به وسيله پيك وحى، پيامبرش را از اين توطئه خطرناك آگاه كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)براى رهايى از اين توطئه بايد خود به سوى مدينه هجرت كند، ولى براى اين كه دشمن متوجّه غيبت آن حضرت نشود، مى بايست شخصى شجاع و از خود گذشته و آماده مرگ در شب موعود در بستر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيارامد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)، على(عليه السلام)را براى اين كار انتخاب كرد.
طبق روايات(1) حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) خطاب به حضرت امير(عليه السلام) فرمودند:
من مأمورم از مكّه به مدينه بروم; امّا دور خانه ام را چهل مرد شمشير به دست، به نمايندگى از چهل قبيله عرب، محاصره كرده اند تا صبح هنگام به منزل حمله كنند و مرا در بستر به قتل برسانند، على جان! آيا آماده اى در بستر من بخوابى، تا من به سوى مدينه حركت كنم؟
على(عليه السلام)، كه سراسر وجودش عشق به پيامبر خدا بود و لحظه اى در ايمان خويش ترديد نداشت، عرض كرد: «يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)! اگر من در بستر شما بخوابم، شما سالم به مقصد خود مى رسيد؟» اين سؤال بسيار مهم است; زيرا على(عليه السلام) از
1 . مرحوم محدّث قمّى ـ رحمة الله عليه ـ مشروح اين داستان را در كتاب منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه110 ذكر كرده است.
جان خود نمى پرسد، از سرنوشت خود نمى گويد، از خطرات و بلاهايى كه ممكن است در اين شب پرمخاطره دامنگير او شود، سؤال نمى كند; بلكه تنها به فكر سلامت معشوق خود، پيامبر خداست!
حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آرى در اين صورت من به سلامت خواهم رفت.» على به عنوان پاسخ مثبت و به نشانه شكرانه سلامتى وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در مقابل خداوند به سجده افتاد. و اين شايد اوّلين سجده شكر در اسلام بود.
راستى چه كسى را در بين مسلمانان سراغ داريد كه اين قدر عاشق پيامبر باشد؟ ما عاشق اين على هستيم و تسليم مكتب چنين امامى مى باشيم.
على(عليه السلام) در بستر پيامبر آرميد و حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) به سلامت به سوى مدينه حركت كرد، صبحگاهان دشمن مسلّح وارد خانه پيامبر شد; على(عليه السلام) با شنيدن صداى همهمه از رختخواب بيرون آمد ، آنان وقتى پيامبر را نيافتند از على(عليه السلام)پرسيدند: محمّد(صلى الله عليه وآله)كجاست؟
على(عليه السلام) بدون اين كه ذرّه اى ترس به خود راه دهد، فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه از من سراغ او را مى گيريد؟!
آنها كه از جواب دندان شكن اين نوجوان پرجرأت، سرافكنده شده بودند، گفتند: او جوانى است ساده لوح كه فريب محمّد(عليه السلام) را خورده است!
على وقتى اين جمله را شنيد، كه هم توهين به معشوقش بود و هم جسارت و توهين به خودش، جملات بسيار زيبايى فرمود كه هيچ كس نمى تواند چنين جملاتى در حق خود بگويد! على جوان فرمود:
اللهُ قَدْ أَعْطـاني مِنَ الْعَقْلِ مـا لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمِيعِ حُمَقـاءِ الدُّنْيـا وَمَجـانِينهـا لصارُوا بِهِ عُقَلاءَ وَمِنَ القُوَّةِ مـا لَوْ قُسِّمَ عَلى جَمِيعِ ضُعَفـاءِ الدُّنْيـا لَصـارُوا بِهِ أَقْويـاءَ، وَمِنَ الشُّجـاعَةِ مـا لَوْ قُسِّمَ عَلى جَميعِ جُبَنـاءِ الدُّنْيـا لَصـارُوا بِهِ شَجْعـاناً(1)
1 . بحارالانوار، جلد19، صفحه83 .
(شما مرا ساده لوح مى خوانيد، نه چنين نيست; زيرا) خداوند عالم به من آن قدر عقل داده كه اگر آن را بين تمام ديوانه ها و نادان هاى عالم تقسيم كنند، همگى عاقل مى شوند و آن قدر به من قّوت وقدرت داده كه اگر آن را بين تمام ناتوانان جهان تقسيم كنند همه توانا مى گردند و آنقدر شجاعت و دلاورى داده كه اگر بين تمام ترسوهاى عالم تقسيم شود، همگى شجاع مى شوند!
آنان با اين پاسخ دندان شكن با سرافكندگى تمام و نااميد از دست يافتن به پيامبر(صلى الله عليه وآله) از خانه آن حضرت خارج شدند.
اگر على(عليه السلام) كمترين شكّ و ترديدى نسبت به خداوند يا رسول او داشت، آيا حاضر مى شد اين گونه جان خود را به خطر بيندازد؟
2 ـ دشمن در جنگ احد، كه بر اثر دنيا پرستى گروهى از مسلمانان، به پيروزى نسبى دست يافت، علاوه بر استفاده از غفلت مسلمانان، به جنگ روانى نيز پرداخت. فرمانده دشمن، كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در ميدان جنگ مجروح ديد، با صداى بلند فرياد زد: «محمّد كشته شد!» عدّه زيادى، و طبق برخى روايات همه، با شنيدن اين سخن فرار كردند، ولى على(عليه السلام) كه به گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله) مبنى بر پيروزى اسلام بر كفر ايمان داشت و لحظه اى در ايمان خويش ترديد نداشت، به اين سخن توجّهى نكرد و همچنان به نبرد تن به تن با دشمن ادامه داد! تا اين كه جسد سراسر مجروح پيامبر(صلى الله عليه وآله) را يافت و همچون پروانه اى برگرد شمع وجود آن حضرت مى گشت و از فرستاده خدا دفاع مى كرد. شجاعت و ايمان و تلاش فراوان على(عليه السلام)، جنگ روانى دشمن را خنثى كرد و مسلمانان فهميدند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنوز زنده است، بدين جهت عدّه اى به ميدان بازگشتند كه به هر حال جنگ با تمام سختيها و مشكلاتش پايان يافت و دشمن با يأس و نااميدى از نابودى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به مكّه بازگشت. على در اين جنگ بر اثر رشادتها و مبارزات فراوانى كه از خود نشان داد، نزديك به 90 زخم برداشت! پيامبر(صلى الله عليه وآله) دو طبيب و جرّاح فرستاد تا على را درمان كنند، امّا آنها بزودى بازگشتند و عرض كردند: يا رسول الله! زخم هاى على بقدرى به هم نزديك است كه اقدام به دوختن هر كدام باعث باز شدن زخم ديگر مى شود!
شبلنجى، دانشمند معروف اهل سنّت، در كتاب نورالابصار مى گويد: على پس از جنگ احد، هنگامى كه خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد، عرض كرد: در آن لحظات سخت و طوفانى نبرد تن به تن با مشركان، شانزده ضربه بسيار سنگين بر من وارد شد، كه بر اثر آن ضربات چهار بار نقش بر زمين شدم! هر بار شخصى نورانى مرا از زمين بلند مى كرد و مى گفت: «برخيز و به حمايت از رسول خدا بپرداز!»، يا رسول الله! او چه كسى بود؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «چشمت روشن و خوشا به حالت، او جبرئيل امين بوده است!(1)»
آرى، به تصديق قرآن مجيد «كسانى كه توحيد را پذيرفته اند و در اين راستا، در برابر دشمنان داخلى و خارجى استقامت كرده اند، خداوند فرشتگان آسمان را به يارى آنها مى فرستد (إِنَّ الَّذينَ قـالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقـامُوا تَتَنَزَّلُ عَليْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخـافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِروا بِاْلجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ(2)).
خلاصه اين كه، اين حادثه، هم جهاد با مال و جان على(عليه السلام) را در حدّ اعلا نشان مى دهد و هم ايمان قوى و ترديد ناپذير آن حضرت به خداوند منّان و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و وعده هاى قرآن مبنى بر پيروزى نهايى اسلام بر مشركان. پس او مصداق «صادقين» كه داراى ويژگيهاى فوق هستند، مى باشد.
3 ـ در جنگ احزاب هنگامى كه قهرمان بزرگ عرب، عمر و بن عبدود، موّفق به عبور از خندق شد، با صد اى بلند مبارز طلبيد، هيچ كس جز على (عليه السلام) به او پاسخ مثبت نداد، اين جريان سه بار تكرار شد و در هر دفعه جز على(عليه السلام) كسى بر نخواست.
على با ايمان قوى و شجاعت فوق العاده خويش به سمت دشمن حركت مى كند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى پيروزى او دست به دعا بلند مى نمايد، على با عمر و بن عبدود درگير مى شود و در نهايت، با لطف و عنايت پروردگار جهانيان بر دشمن غالب مى شود.
على(عليه السلام) بر سينه او مى نشيند، «ابن عبدود» آب دهان به صورت «على»(عليه السلام)
1 . نورالابصار، صفحه 97 .
2 . سوره فصّلت، آيه 30.
مى اندازد و به او ناسزا مى گويد(1). على(عليه السلام) بر مى خيزد و در ميدان جنگ چند قدمى حركت مى كند، مسلمانان كه از دور نظاره گر اين صحنه هستند تعجّب مى كنند، قهرمان جنگ احزاب پس از لحظاتى بر مى گردد و سر دشمن خدا را قطع مى كند.
پس از اين ماجرا، وقتى از سرّ اين مسأله سؤال مى شود، حضرت مى فرمايد:
قَدْ كـانَ لَشَتَمَ اُمِّي وَتَفَلَ في وَجْهي فَخَشِيتُ أَنْ أَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفسي فَتَرَكْتُهُ حَتَّى سَكَنَ مـا بي ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِي اللهِ(2)
او به مادرم جسارت كرد و در صورتم آب دهان انداخت، از اين كار زشت او عصبانى شدم، ترسيدم اگر او را در اين حال بكشم، به خاطر تسكين دل خود باشد (واز روى اخلاص نباشد); بدين جهت در آن حال او را رها كردم، تا دلم آرام شود و خشمم فرو نشيند; سپس او را (از روى اخلاص و ) براى رضاى خدا كشتم.
شاعر زبر دست فارسى زبان، مولانا جلال الدّين بلخى، درباره داستان فوق چنين سروده است:
از على آموز اخلاص عمل *** شير حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانى دست يافت *** زود شمشيرى بر آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روى على *** افتخار هر نبّى و هر ولىّ
او خدو انداخت بر رويى كه ماه *** سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان، شمشير انداخت آن على *** كرد او اندر عزايش كاهلى
گشت حيران آن مبارز زين عمل *** از نمودن عفو و رحم بى محل
گفت: بر من تيغ تيز افراشتى *** از چه افكندى مرا بگذاشتى
سپس از زبان حضرت على(عليه السلام) مى گويد:
گفت من تيغ از پى حق مى زنم *** بنده حقّم نه مأمور تنم
شير حقّم نيستم شير هوا *** فعل من بر دين من باشد گواه(3)
1 . بحار الانوار، جلد21، صفحه 26.
2 . بحار الانوار، جلد41، صفحه51 (به نقل از مظهر ولايت، صفحه 365).
3 . اين قصيده بسيار طولانى است; مشروح آن را در كتاب مظهر ولايت، صفحه 365، مطالعه فرمائيد.
بنابر اين، نشانه هاى ايمان در سراسر زندگى على(عليه السلام) نمايان است. نتيجه اين كه، با استفاده از آيات ديگر قرآن و به كمك تاريخ نيز مشخّص شد كه منظور از «صادقين» علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) است.
اگر تنها به روايت ارزشمند ثقلين توجّه كنيم و آن روايت زيبا، كه بسان نورافكنى قوى و پر نور طول تاريخ را روشنى بخشيده، را در كنار آيه شريفه بنهيم، مصداق «صادقين» روشن مى شود. صادقين همان كسانى هستند كه در روايت ثقلين به عنوان افراد معصومى معرّفى شده اند كه تمسّك به آنان مانع گمراهى است. آرى، با توجّه به اين روايت، اهل البيت و ائمّه معصومين «صادقين» هستند. علاوه بر روايت فوق، روايات متعددّ ديگرى وجود دارد كه در خصوص آيه شريفه وارد شده است. به نمونه هايى از اين روايات توجّه كنيد:
![]() |
![]() |
![]() |