«لاَُقَطِّعَنَّ اَيْدِيَكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلاف ثُمَّ لاَُصَلِّبَنَّكُمْ اَجْمَعينَ(2); سوگند مى خورم كه دست ها و پاهاى شما را به طور مخالف ]دست راست با پاى چپ، يا دست چپ با پاى راست [قطع مى كنم; سپس همگى را به دار مى آويزم!»

ولى نور ايمان تمام اين عذاب ها و شكنجه را براى آن ها آسان كرده بود. لهذا براى هرگونه عذاب و شكنجه اى اعلام آمادگى كردند و گفتند:

 

«اِنّا نَطْمَعُ اَنْ نَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا اَنْ كُنّا اَوَّلَ الْمُؤْمِنينَ(3); ما اميدواريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم.»


1 . سوره اعراف، آيه 121.

2 . سوره اعراف، آيه 124.

3 . سوره شعراء، آيه 51 .

[ 367 ]

از اين آيات استفاده مى شود كه «اوّل المؤمنين» بودن امتياز بزرگى است. به گونه اى كه كفّاره تمام گناهان سابق مى شود، و دليل آن هم روشن است، زيرا همه كس شهامت ندارد اوّل المؤمنين شود; خطرها، ترس ها، ضررها و ديگر امور غالباً براى كسانى است كه در صفّ مقدّم مؤمنين قرار دارند، بدين جهت اوّل المؤمنين بودن پاداش مهمّى دارد.

حضرت على (عليه السلام) كه در بين مسلمانان اوّل المؤمنين است، نيز امتياز خاصّ و ويژه اى دارد. شجاعت و شهامت آن حضرت باعث شد وقتى دعوت پيامبر را شنيد و تشخيص داد كه اين دعوت، پيام خدا است، و به آيات قرآن مجيد گوش فراداد، درنگ نكرد و بى درنگ به عنوان اوّل المؤمنين ايمان آورد.

شيعيان آن حضرت نيز بايد به هنگام مفاسد و آلودگى ها صف شكن باشند و حتّى اگر همراه و ياورى ندارند به تنهايى به مبارزه با مفاسد و ناپاكى ها بپردازند و اوّلين آمرين به معروف و ناهين عن المنكر باشند. جوانان عزيزى كه در مجالس جشن و سرور شركت مى كنند، اگر مشاهده كردند كه مجلس آلوده به گناه است و اهل مجلس حاضر نيستند از گناه دست بردارند، نبايد همرنگ جماعت شوند، كه در اين جا همرنگ جماعت شدن رسوايى است، بلكه بايد مجلس گناه را ترك كنند و همه ملامت ها و مذمّت ها را به خاطر رضاى خداوند با جان و دل پذيرا باشند.

پيروان و شيعيان اميرالمؤمنين (عليه السلام) نبايد در طىّ مسير و راه على از تنهايى بترسند، چرا كه آن حضرت فرمود:

«لا تَسْتَوْحِشُوا فى طَريقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِه(1); در راه حقّ از كمى همراهان وحشت نداشته باشيد.»

خلاصه اين كه «اوّل المؤمنين» هم شجاعت بيشتر، هم معرفت فزونتر، و هم قدرت شكستن قيد و بندهاى تقليد از نياكان را بايد داشته باشد و تمام اين ها در وجود حضرت على (عليه السلام) جمع بود.

ساحران فرعونى با ايمان به حضرت موسى و قرار گرفتن در صف اوّل مؤمنينِ


1 . نهج البلاغه، خطبه 201.

[ 368 ]

به آن حضرت، نه تنها از ظلمت و تاريكى كفر و شرك رهايى يافتند، بلكه در صفّ شهيدان قرار گرفتند. آرى، آن ها صبح هنگام در صفّ انصار فرعون، و شب هنگام در صفّ شهيدان بودند.(1) زيرا فرعون تهديدش را عملى كرد و همه آن ها را با وضع أسفبارى به شهادت رساند.

اين نكته نيز قابل توجّه است كه ايمان مؤمنين بعد، مرهون ايمان اوّل المؤمنين است; بدين جهت قسمت عمده اى از ياران و مؤمنان به حضرت موسى، بر اثر ايمان و شهادت همين ساحران به آيين توحيد گرويدند و اين يكى از آثار فراوان خون شهيد است.

 

پيام آيه

 

شناخت فضايل، مقدّمه اى براى عمل!

 

در بحث پيرامون فضايل حضرت على (عليه السلام) يا ساير اهل البيت (عليهم السلام)، نبايد به صرف گفتن و شنيدن آن قناعت كرد، بلكه بايد پس از شناخت آن فضايل، آن را همچون چراغى تابناك فراسوى مسير زندگى قرار داد و با عمل به آن در گفتار و كردار، شيعه راستين آن حضرات شد. بنابراين، اگر در اين آيات حضرت امير به خاطر اين كه هم «صادق» است و هم سخن «صدق» را تصديق مى كند، مورد ستايش قرار گرفته است، شيعيان او نيز بايد چنين باشند و در تأييد حرف حقّ و كلام صدق، سلايق و علايق خود را دخالت ندهند. جالب است كه اگر حتّى شيطان هم حرف حق بگويد بايد گوش داد و تصديق نمود، همان گونه كه خداوند عزّ و جلّ حضرت نوح را مكلّف مى كند به سخنان خوب شيطان گوش فرادهد، هر چند شيطان است.(2)


1 . مرحوم علاّمه طبرسى در تفسير مجمع البيان، جلد 3، صفحه 464، در اين باره مى گويد:

   «كانوا اوّل النهار كفاراً سحرة، و آخر النّهار شهداء بررة».

2 . نصايح شيطان به حضرت نوح (عليه السلام) را در كتاب شيطان دشمن ديرينه انسان، صفحه 67 و كتاب گفتار انبياء، صفحه 42 به بعد، مطالعه فرماييد.

[ 369 ]

در اين جا توجّه شيعيان «صادق» و «مصدّق» را به دو حديث پيرامون صدق جلب مى كنيم:

1 ـ قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم):

لا تَنْظُرُوا اِلى كَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ كَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْتَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ، وَ لكِنِ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ الْحَديثِ وَ أداءِ الاَْمانَةِ(1)

(اگر خواستيد مردم را امتحان كنيد) به نماز زياد و روزه فراوان و انجام حج هاى پى در پى و كمك هاى مستمر به نيازمندان و راز و نيازهاى شبانه افراد قناعت نكنيد (و فقط اين امور را معيار و ملاك قرار ندهيد) بلكه آن ها را به صدق در گفتار و امين بودن در اداء امانت امتحان كنيد.

خلاصه اين كه، طبق اين حديث نبوى، ملاك سنجش افراد صداقت و اداء امانت است.

2 ـ قال على (عليه السلام):

اَلاْيمانُ اَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكِذْبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ(2)

(يكى از نشانه هاى) ايمان آن است كه انسان صدق و راستى را، هر چند به ضررش باشد، بر دروغگويى و كذب، هر چند به نفعش باشد، ترجيح دهد.

طبق اين حديث مقتضاى ايمان، صداقت و راستى است و شخص مؤمن نمى تواند دروغگو باشد.

از خداوند بزرگ مى خواهيم ما را در پيروى از تمام فضايل اميرمؤمنان، على (عليه السلام)، مخصوصاً صدق و راستى و تصديق حقّ و حقيقت موفّق بدارد.

 

* * *

 


1 . ميزان الحكمة، باب 2192، حديث 1095 (جلد 5، صفحه 288).

2 . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 458.

[ 370 ]

 

 

[ 371 ]

 

 

 

آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

9

آيه محبّت

 

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ

لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً

«سوره مريم ، آيه 96»

[ 372 ]

 

 

[ 373 ]

 

آيه محبّت

 

 

 

 

آيه محبّت

 

 

 

اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً

 

مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دل ها قرار مى دهد.   «سوره مريم، آيه 96»

 

دورنماى بحث

 

اين آيه شريفه، به شهادت كتاب هاى فراوانى از اهل سنّت، در مورد حضرت على (عليه السلام) است و آن حضرت از مصاديق أكمل و أتمّ اين آيه شريفه مى باشد. مباحث مختلفى پيرامون اين آيه مطرح مى باشد، از جمله، ارتباط ايمان و عمل صالح با محبّت در دل ها، نظريّات دانشمندان اهل سنّت پيرامون شأن نزول آيه فوق، و مطالبى ديگر از اين قبيل، كه در مباحث آينده بطور مشروح به آن مى پردازيم.

 

نفوذ در دل ها، مهمترين سرمايه رهبران

 

مهمترين سرمايه رهبران جوامع مختلف، محبوبيّت در دل هاست. نفوذ در دل ها سرمايه بزرگى است، به گونه اى كه كارهاى مهمّ اجتماعى بدون وجود اين سرمايه و حضور مردم در صحنه هاى اجتماعى، امكان پذير نمى باشد. بدين جهت مشاركت مردم در امور اجتماعى، سياسى، فرهنگى و حتّى نظامى، لازم و ضرورى است. و براى جلب مشاركت مردم، نفوذ در دل ها و محبوبيّت اجتماعى

[ 374 ]

مورد نياز مى باشد. اگر مى بينيم پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) دين نجاتبخش اسلام را در مدّت زمانى كوتاه در شرق و غرب عالم منتشر مى سازد، و قلب هاى مسلمانان را به هم پيوند مى زند، و از انسان هاى پركينه و عنود، سپاهى يكپارچه و متّحد و يكدست تهيّه مى كند و به كمك آن ها، دين حق را در سراسر كره زمين تبليغ مى نمايد; قرآن سرّ آن را اخلاق خوش پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و نفوذ عجيب آن حضرت در قلب و دل مسلمانان و غير مسلمانان معرّفى مى نمايد. قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد:

فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظَّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ(1)

به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان ]مردم[ نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند.

حضرت ابراهيم (عليه السلام) هنگامى كه همسر و فرزند شيرخوارش، حضرت اسماعيل، را به دستور خداوند به سرزمين خشك و سوزان مكّه مى آورد، و آن ها را بدون زاد و توشه كافى در كنار خانه خدا، كعبه مقدّس، مى گذارد، دست به دعا برمى دارد و براى آن ها چنين دعا مى كند:

رَبَّنا اِنّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى بِواد غَيْرَ ذى زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوةَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوى اِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(2)

پروردگارا ! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى، در كنار خانه اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپادارند; (پروردگارا) تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آن ها ساز; و از ثمرات به آن ها روزى ده; شايد آن ها شكر تو را به جاى آورند!

ابراهيم (عليه السلام) چون مى داند نفوذ در دل ها مهمترين سرمايه است، لهذا از خداوند مى خواهد كه محبّت خانواده اش را در دل مردم قرار دهد.


1 . سوره آل عمران، آيه 159.

2 . سوره ابراهيم، آيه 37.

[ 375 ]

امام خمينى (رحمه الله) تا آخرين روزهاى انقلاب سلاح نظامى مهمّى در اختيار نداشت، امّا سلاحى برّنده تر و كارآمدتر، كه بر تمام سلاح هاى پيشرفته طاغوت غلبه كرد، در اختيار داشت و آن همان نفوذ در دل ها و محبوبيّت عمومى بود. خلاصه اين كه، نفوذ در دل ها، مهمترين سرمايه رهبران جوامع مختلف است.

 

شرح و تفسير

 

ارتباط ايمان و عمل صالح با نفوذ در دل ها

 

«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» ـ در اين آيه شريفه بين ايمان و عمل صالح از يك سو، و نفوذ در قلب هاى مردم از سوى ديگر ارتباط برقرار شده است. خداوند متعال محبوبيّت عمومى را نتيجه ايمان و عمل صالح شمرده است. معنى اين جمله آن است كه با زور شمشير و اسلحه، هر چند ممكن است بر جسم مردم تسلّط پيدا كرد، ولى بدين وسيله هرگز ممكن نيست بر قلب و جان مردم سلطنت نمود و راهى به سوى دل آن ها باز كرد.

سؤال : راستى چه رابطه اى بين ايمان و عمل صالح از يك سو، و نفوذ در قلب ها و مقبوليّت عامّه از سوى ديگر، وجود دارد؟ آيا ما نيز مى توانيم در سايه ايمان و عمل صالح به چنين نعمت بزرگى دست يابيم؟

پاسخ : رابطه بين اين دو، به دو شكل متصوّر است:

نخست، ارتباطى معنوى و الهى كه خداوند طبق حكمتش ايجاد مى كند; همانند علاقه اى كه در دل فرعون و همسرش نسبت به حضرت موسى (عليه السلام) به هنگام كودكى ايجاد كرد. فرعون، كه براى نابودى دشمن خويش دستور داده بود تمام نوزادان مصر را نابود كنند، به اراده خداوند مهر موساىِ نوزاد در قلبش لانه مى كند و با دست خويش دشمنش را پرورش مى دهد، خداوند بدين وسيله قدرت نمايى مى كند و به فرعون و فرعونيان مى فهماند كه هرگاه اراده الهيّه به چيزى تعلّق بگيرد، هيچ چيز نمى تواند مانع تحقّق آن شود. اين گونه رابطه ها و علاقه ها قابل تحصيل نيست، بلكه تنها از ناحيه خداوند متعال إعطا مى گردد.

[ 376 ]

دوم، علاقه ها و محبوبيّت هاى عادّى كه قابل تحليل منطقى است. كار خوب و عمل صالح جاذبه دارد و حتّى آدم هاى ناصالح و بد را به خود جذب مى كند.

مثلا امانت يك عمل صالح است و امين يك انسان صالح. همه مردم به امين عشق مىورزند و او را دوست مى دارند، حتّى سارقين و دزدان هم به او اعتماد دارند و هنگامى كه اموال مسروقه را مى خواهند نزد كسى به امانت بگذارند، به سراغ دوستان سارق خود نمى روند، بلكه به نزد انسان هاى امانتدار مى روند و به آن ها مى سپرند! بنابراين خود عمل صالح و ايمان جاذبه اى دارد كه ثمره آن نفوذ در قلب هاست. شخصى كه طالب نفوذ در قلب مردم مى باشد، كافى است كه نشان دهد انسانى مؤمن و صالح العمل است، هنگامى كه مردم پى بردند كه وى داراى ايمان و عمل شايسته است، قلب آن ها خود به خود به سوى او متوجّه مى شود و نياز به كار خاص نيست.

پاكدامنى و عفّت يكى ديگر از اعمال صالح بسيار باارزش است، اين عمل آن قدر ارزشمند است كه حتّى ناپاكان به آن عشق مىورزند. آن ها، هنگامى كه قصد ازدواج مى كنند و مى خواهند تشكيل خانواده دهند، به سراغ خانواده هاى پاكدامن مى روند و از ناپاكان اجتناب مى نمايند! جالب اين كه حضرت على (عليه السلام)، كه موضوع بحث اين آيه است، هم از طريق ايمان و عمل صالح ـ در بالاترين حدّ آن ـ به اين سرمايه بزرگ دست يافته است و هم خداوند متعال محبّت وى را در دل و قلب مردم جاى داده است.

 

شأن نزول آيه محبّت

 

هر چند آيه شريفه مفهوم عامّ و گسترده اى دارد و شامل هر مؤمن صالح العملى كه ايمان و عمل صالح او باعث محبوبيّتش گشته، مى شود; ولى بى شك مصداق أكمل و أتمّ اين آيه شريفه حضرت اميرمؤمنان على (عليه السلام) است، همان گونه كه در كتاب هاى مختلفى از اهل سنّت به اين مطلب تصريح شده است; هر چند بعضى تلاش كرده اند كه منكر اين مطلب واضح و روشن شوند!

[ 377 ]

مرحوم علاّمه حلّى در كتاب احقاق الحق(1) شأن نزول آيه فوق را مربوط به حضرت على (عليه السلام) مى داند، آقاى قاضى روزبهان از علماى اهل سنّت در ردّ كلام علاّمه مى گويد:

ليس هذه الرّواية فى تفسير اهل السنّة و ان صحت دلّت على وجوب محبّته و هو واجب بالاتّفاق(2)

چنين روايتى در هيچ يك از كتاب هاى تفسيرى اهل سنّت نيامده است، و بر فرض كه آمده باشد (چيز تازه اى نيست; زيرا) محبّت على (عليه السلام)واجب مى باشد و اين مطلب مورد قبول همگان است.

جالب اين كه محقّقين شيعه، كه بر احقاق الحق پاورقى زده اند، از 17 كتاب اهل سنّت روايات مربوط به حضرت على (عليه السلام) را نقل مى كنند، كه اتّفاقاً در بين آن ها شش كتاب تفسيرى وجود دارد! اين تناقض در كلمات دانشمندان اهل سنّت چگونه توجيه مى شود؟ آيا قاضى روزبهان اين كتاب ها را مطالعه نكرده؟! يا مطالعه كرده، ولى پرده هاى تعصّب و لجاجت مانع پذيرش اين احاديث شده است؟! به هر حال، كتاب هاى مزبور به شرح زير است:

1 ـ تفسير ثعلبى(3)

2 ـ تفسير كشّاف، نوشته مفسّر معروف اهل سنّت آقاى زمخشرى(4)

3 ـ تفسير علاّمه نيشابورى، كه در حاشيه تفسير طبرى چاپ شده است.(5)


1 . كتاب احقاق الحق، كه از كتاب هاى بسيار باارزش شيعه است، از چهار قسمت تشكيل شده است. مؤلّف نخستين آن، مرحوم علاّمه حلّى است، قاضى روزبهان از دانشمندان اهل سنّت مطالبى در ردّ اين كتاب نوشت، كه بعدها ضميمه آن شد. سپس مرحوم قاضى نورالله تسترى مطالبى در تأييد گفتار علاّمه حلّى و در ردّ مطالب قاضى روزبهان نوشته و ضميمه اين كتاب كرد و بالاخره مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى، به كمك عدّه اى از اصحابش، حواشى و پاورقى هاى مفيدى به آن اضافه نمود و به شكل فعلى در اختيار دوستداران علم و دانش قرار گرفته است.

2 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 87 .

3 . تفسير ثعلبى، صفحه 151 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 82).

4 . الكشّاف، جلد 2، صفحه 425 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 83).

5 . تفسير الطّبرى، جلد 16، صفحه 74 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 84).

[ 378 ]

4 ـ سيوطى در الدّرّ المنثور(1)

5 ـ علاّمه شوكانى در تفسيرش(2)

6 ـ آلوسى دانشمند معروف در روح المعانى(3)

به سه روايت از كتاب هاى مذكور توجّه كنيد:

الف ـ در روح المعانى آمده است كه براء بن عازب، از اصحاب معروف و مشهور پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)مى گويد:

قالَ رَسُولُ الله (صلى الله عليه وآله وسلم) لِعَلِىّ كَرَّمَ اللهُ تَعالى وَجْهَهُ: «قُلِ اللّهُمَّ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لى فى صُدُورِ الْمُؤْمِنينَ وُدّاً» فَاَنْزَلَ اللهُ سُبْحانَهُ هذِهِ الاْيَهَ

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) فرمود: (از خداوند دو چيز مسئلت كن، نخست) «بگو: پروردگارا براى من نزد خود عهد و پيمانى قرار ده و (ديگر اين كه) محبّت مرا در قلب هاى مؤمنين قرار بده» سپس آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ...» نازل شد.

وَ كانَ مُحَمَّدُ بْنُ حنفيّه (رضي الله عنه) يَقُولُ: لا تَجِدُ مُؤْمِناً اِلاّ وَ هُوَ يُحِبُّ عَلِيّاً كَرَّمَ اللهُ تَعالىوَجْهَهُ وَ اَهْلَ بَيْتِه(4)

محمّد بن حنفيّه همواره مى گفت: هيچ مؤمنى وجود ندارد، مگر اين كه على و اهل بيتش را دوست دارد.

سؤال : منظور از عهد و پيمانى كه در اين روايت بدان اشاره شده چيست؟

پاسخ : احتمال دارد كه اين عهد، به آنچه در چند آيه قبل از آيه مورد بحث آمده، يعنى آيه 87 سوره مريم، اشاره داشته باشد; در آن آيه مى خوانيم:

لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً


1 . الدّرّ المنثور، جلد 4، صفحه 487 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 85).

2 . تفسير شوكانى، جلد 3، صفحه 342 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 86).

3 . روح المعانى، جلد 16، صفحه 130 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 86).

4 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 86 .

[ 379 ]

آنان هرگز مالك شفاعت نيستند; مگر كسى كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيمانى دارد.

بنابراين مراد از عهد، شفاعت است; پيامبر به على مى گويد: از خدا طلب كن كه مقام شفاعت را نصيبت گرداند و علاقه و محبّت تو را در قلوب مؤمنان قرار دهد. عشق و محبّتى كه از زمان ابراهيم خليل و با دعاى آن حضرت شروع شد و تا زمان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ادامه پيدا كرد. پس از آن هم تا قيامت ماندگار خواهد بود.

ب ـ علاّمه شوكانى به نقل از طبرانى و او از ابن عبّاس چنين نقل مى كند:

نَزَلَتْ فى عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِب «اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ...» قالَ مَحَبَّةً فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ(1)

آيه شريفه «اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ ...» در مورد حضرت على (عليه السلام) نازل شده است و منظور از «ودّ» محبّت و نفوذ در قلب مؤمنين است.

حاصل تمام بحث هاى گذشته اين كه آيه شريفه ارتباطى بين ايمان و عمل صالح با نفوذ در قلب ها مطرح مى كند و طبق روايات مصداق أكمل اين پيوند حضرت علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) است.

 

تفسيرهاى ديگرى براى آيه مورد بحث

 

علاوه بر تفسيرى كه گذشت، چند تفسير ديگر هم براى آيه مذكور بيان شده است، از جمله:

الف ـ منظور از آيه شريفه قرار دادن محبّت فرد يا افراد خاصّى در دل تمام مؤمنان و مسلمانان نيست، بلكه منظور اين است كه ايمان و عمل صالح باعث مى شود كه همه مؤمنان همديگر را دوست داشته باشند و به تعبير ديگر محبّت همه مؤمنان، در دل تمام مؤمنان قرار داده مى شود.

ب ـ اين آيه شريفه به روز قيامت اشاره دارد. خداوند متعال در روز قيامت محبّت


1 . احقاق الحق، جلد 3، صفحه 86 .

[ 380 ]

مؤمنين را در قلب همديگر قرار مى دهد، بنابراين ارتباطى به اين دنيا ندارد.

ج ـ منظور از اين آيه شريفه فقط و فقط حضرت على (عليه السلام) است و هيچ مؤمن ديگرى را شامل نمى شود و صيغه ها و ضميرهاى جمع مشكلى ايجاد نمى كند; چون جمع گاهى براى احترام مى آيد.(1)

ولى انصاف آن است كه تمام اين تفسيرها قابل جمع است و آيه شريفه تمام مؤمنان صالح العمل را در بر مى گيرد، هر چند فرد أكمل و مصداق أتمّ آن، حضرت علىّ بن ابى طالب (عليهما السلام) است. همان گونه كه نور شمع، چراغ، لامپ، پروژكتور و خورشيد همه نور است; ولى بى شك نور خورشيد مصداق كامل و أتمّ نور است.

 

پيام آيه شريفه

 

شيعه چراغى پرفروغ

 

همان گونه كه بارها گفته ايم شيعيانِ مولا على (عليه السلام) هر چند در شناخت فضايل و كمالات آن حضرت و اهل البيتِ پاكش بايد سعى و تلاش وافر داشته باشند، ولى بدون شك نبايد به اين مقدار قناعت كنند، بلكه بايد پس از شناخت اين فضايل در پرتو آن حركت كرده و راه نجات و فلاح و رستگارى را بيابند و به ديگران نيز نشان دهند. شيعيان على بايد هم در بُعد ايمان و هم در بُعد عمل صالح، همچون چراغى پرفروغ در جامعه خود نورافشانى كنند. تا ديگران در سايه نور ايمان آن ها هدايت شوند و اين امر باعث نفوذ محبّت آن ها در قلب ديگران شود و در نتيجه موجب زينت و خرسندى ائمّه بزرگوار شوند، نه اين كه خداى ناكرده به گونه اى عمل كنند كه باعث سرافكندگى و شرمسارى رهبران آسمانى و الهى خويش گردند!(2)


1 . سه احتمال مذكور و احتمالات ديگر در مجمع البيان، جلد 3، صفحه 3 و 532 آمده است.

2 . همان گونه كه در روايات متعدّدى اين مطلب آمده است; از جمله امام صادق (عليه السلام) در حديثى فرمودند: «كُونُوا لَنا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً» (بحارالانوار، جلد 68، صفحه 286). شبيه اين روايت از امام رضا (عليه السلام)(بحارالانوار، جلد 75، صفحه 348) و از امام حسن عسكرى (عليه السلام)(بحارالانوار، جلد 75، صفحه 372) نيز نقل شده است.

[ 381 ]

مباحث تكميلى

 

1. نفوذ در دل همگان

 

ظاهر آيه شريفه اين است كه ايمان و عمل صالح نه تنها موجب نفوذ محبّت شخص مؤمن در دل مؤمنان مى گردد; بلكه شعله اين محبّت، قلب غير مؤمنان را نيز تسخير مى كند. به همين جهت حتّى دشمنان على (عليه السلام) نيز او را دوست مى داشتند، هر چند هواى نفس به آن ها اجازه ابراز دائمى آن را نمى داد، ولى گاه بناچار آن را ابراز مى كردند.

معاويه بطور مكرّر از ياران حضرت على (عليه السلام)، به هنگامى كه با آن ها ملاقات داشت، مى خواست كه حالات على را برايش بازگو كنند و او پس از شنيدن آن ها را تأييد مى كرد.(1)

عمروعاص، آن مكّار حيله باز، كه تمام توطئه ها و خرابكارى هاى دوران معاويه از او نشأت مى گرفت و در حقيقت او فرد اوّل جنايات معاويه به شمار مى رفت و معاويه نقش دوم را داشت، در قصيده معروفى به نام جلجليّه(2) به جنايات دوران معاويه و فضايل على (عليه السلام) به شكل زيبايى اعتراف مى كند، اشعار زير گزيده اى از قصيده اوست:


1 . نمونه هايى از اين جريانات را در كتاب 110 داستان از زندگانى حضرت على (عليه السلام)، بخش پنجم، آورده ايم.

2 . علّت اين كه عمروعاص اشعار فوق را سرود، اين بود كه: معاويه وى را استاندار مصر كرد، مرسوم بود كه استانداران درآمدها و ماليات ها و خراج ها را جمع آورى مى كردند و قسمتى را براى خود نگه مى داشتند و قسمت ديگرى را براى حكومت مركزى مى فرستادند، ولى عمروعاص از اين سنّت سرباز زد و هيچ چيزى براى معاويه نفرستاد، معاويه از اين كار عمروعاص ناراحت شد، نامه اى برايش نوشت و او را مؤاخذه نمود و به عمرو عاص دستور داد كه قسمتى از خراج و درآمد مصر را براى حكومت مركزى بفرستد. عمرو عاص كه خدمات فراوانى به معاويه كرده بود و در بعضى موارد حكومت او را از خطر سقوط رهانيده بود و اكنون مى ديد كه معاويه خدماتش را فراموش كرده، قصيده جلجليّه را سرود و براى معاويه فرستاد. وقتى قصيده مزبور به دست معاويه رسيد، گويا از كرده خود پشيمان شد و گفت: «ديگر كارى به كار عمرو عاص و خراج مصر نداشته باشيد!»

[ 382 ]

مُعاوِيَةُ الْحالَ لا تَجْهَل *** وَ عَنْ سُبُلِ الْحَقِّ لا تَعْدِل

وَ كِدْتُ لَهُمْ اَنْ اَقامُوا الرُّماحَ *** عَلَيْهَا الْمَصاحِفَ فِى الْقَسْطَل

نَسيتَ مُحاوَرَةَ الاَْشْعَرى *** وَ نَحْنُ عَلى دُومَةِ الْجَنْدَل؟

خَلَعْتُ الْخِلافَةَ مِنْ حَيْدَر *** كَخَلْعِ النَّعالِ مِنَ الاَْرْجُل

وَ اَلْبَسْتُها فيكَ بَعْدَ الاْياسِ *** كَلُبْسِ الْخَواتيمِ بِالاَْنْمُل

وَ كَمْ قَدْ سَمِعْنا مِنَ الْمُصْطَفى *** وَصايا مُخَصَّصَةً فى عَلِىّ؟

وَ فى يَوْمِ خُمّ رَقى مِنْبراً *** يُبَلِّغُ وَالرَّكْبُ لَمْ يَرْجُل

وَ فى كَفِّه كَفِّه مُعْلِناً *** يُنادى بِاَمْرِ الْعَزيزِ الْعَلِىِّ

وَ قالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلىً لَهُ *** فَهذا لَهُ الْيَوْمَ نِعْمَ الْوَلِىّ

وَ اِنّا وَ ما كانَ مِنْ فِعْلِنا *** لَفِى النّارِ فِى الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ(1)

 

ترجمه: اى معاويه! اكنون خودت را به نادانى مزن و از مسير حقّ و عدالت منحرف نشو (اگر خدمات مرا فراموش كرده اى برايت بازگو مى كنم): من بودم كه در جنگ صفّين، آن زمان كه لشكريان على تا نزديك خيمه تو رسيده بودند، حيله قرآن بر فراز نيزه ها را مطرح كردم، و بدين وسيله تو را از سقوط حتمى نجات دادم (آيا فراموش كرده اى؟!) اى معاويه! آيا داستان حكميّت، كه در منطقه دومة الجندل رخ داد، را فراموش كرده اى!؟ آن جا كه با حيله اى شگرف على را از خلافت خلع كردم، همان گونه كه كفش ها را از پا درمى آورند! و سپس لباس خلافت را بر قامت تو پوشانيدم، همان گونه كه انگشترى را بر انگشتان مى كنند! (معاويه! تمام اين خدمات نه به خاطر استحقاق تو براى خلافت بود، بلكه به خاطر آن بود كه هواى نفس بر ما غالب بود. و گرنه شكّى نيست كه على(عليه السلام)خليفه حقيقى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه:) از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بارها و بارها سفارش هاى فراوانى در مورد على(عليه السلام) شنيديم، همان گونه كه روز غدير خم را فراموش نكرده ايم، كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن روز برفراز منبر بالا رفت و فرمان خدا را، در حالى كه مسلمان ها اجتماع كرده بودند، به مردم ابلاغ كرد. آن روز دست على در دست پيامبر بود و به صورت آشكار و با صداى بلند فرمان خداوند را بيان كرد. حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن حال فرمودند: «هر كس من


1 . الغدير، جلد 2، صفحه 114.

[ 383 ]

مولاى او هستم، اين على نيز مولاى اوست». معاويه! (بايد حقيقتى تلخ را اقرار كنم و آن اين كه:) من و تو و افعال و كردار ما (و كسانى كه با ما همراه بوده اند) در جهان آخرت در قعر آتش جهنّم خواهيم سوخت و در درك اسفل جاى خواهيم گرفت!

 

2 . گستره عمل صالح

 

عمل صالح از نظر اسلام بسيار مهمّ و ارزشمند است، به گونه اى كه بيش از 70 آيه از آيات قرآن كريم در اين مورد بحث مى كند. عمل صالح مفهوم گسترده و فراگير و دايره وسيعى دارد و شامل هرگونه كار خيرى كه در راستاى رضاى خدا انجام شود، مى گردد. در روايت زيبايى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) كه تبيين كننده گستره عمل صالح است، مى خوانيم:

اَلاْيمانُ بِضْعَةٌ وَ سَبْعُونَ (سِتُّونَ خ ل) شُعْبَةً اَعْلاها شَهادَةُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اَدْناها اِماطَةُ الاْذى عَنِ الطَّريقِ(1)