![]() |
![]() |
![]() |
حتّى يكى از آيات فوق اشاره به روز قيامت است، اگر كسى در آن جا هم ادّعايى داشته باشد، بايد همراه با ارائه دليل و برهان باشد.
بنابراين، از آيات فوق استفاده مى كنيم كه براى اثبات هر مطلبى(2) در دنيا و
1 . اين جمله، در آيات 111 سوره بقره، 24 سوره انبياء، 64 سوره نمل، و 75 سوره قصص آمده است.
2 . سؤال : چگونه مردم مسلمان در مسايل شرعى از مراجع تقليد تبعيّت مى نمايند و دليلى از آن ها مطالبه نمى كنند و هر سخن و فتوايى را آن ها مطرح كنند، هر چند دليل آن را ارائه ندهند، مقلّدين به آن ملتزم مى شوند؟
پاسخ : دليل و برهان بر دو قسم است: الف) دليل تفصيلى. ب) دليل اجمالى. در مسايل اصول دين نياز به دليل تفصيلى داريم; هر مسلمانى بايد به فراخور حالش و به تناسب معلوماتش در مسأله خداشناسى، پيامبرشناسى، معادشناسى و امام شناسى، به دنبال دليل و برهان باشد و اين امور را با دليل و برهان بپذيرد; امّا در مسايل فروع دين دليل تفصيلى نياز نيست; بلكه امكان ندارد! زيرا اگر تك تك مردم ملتزم باشند كه دليل تمام فروعِ فروع دين را بدانند بايد ده ها سال به تحصيل در حوزه هاى علميّه بپردازند و تمام فعاليّت هاى ديگر خود را تعطيل كنند و اين، امكان پذير نيست; زيرا تمام نظام جامعه بر هم مى ريزد. بنابراين همان گونه كه اگر شخصى بيمار شود به سراغ پزشك تحصيل كرده اى، كه تجربه كافى در زمينه معالجه بيماران دارد و انسانى امين و دلسوز است، مى رود و از او دليل تك تك دستوراتش را نمى خواهد، در مسايل دينى نيز به سراغ مجتهدى كه عمرى در حوزه هاى علميّه به تحصيل و تدريس و تحقيق گذرانده، و تجربه كافى در استنباط احكام شرعى دارد و انسانى عادل و امين و دلسوز است مى رود و در مسايل دينى اش از وى تبعيّت مى نمايد، ولى دليل تك تك احكام شرع را از او نمى خواهد. نتيجه اين كه، مردم در مسأله تقليد بى دليل از مراجع خويش تبعيّت نمى كنند، بلكه آن ها دليل اجمالى، كه همان رجوع غير متخصّص به متخصّص است، دارند و در اين جا نيازى به دليل تفصيلى نيست.
آخرت و از سوى هر قوم و ملّتى بايد دليل و برهان ارائه شود و اين فرهنگ بسيار عالى اگر در جامعه اى عملى شود جلوى خرافات و سخنان پوچ و بى اساس گرفته مى شود و شايعات و جنجال ها و غوغا سالارى ها و تهمت ها و اتّهام ها در چنين جامعه اى نمى تواند موج ايجاد كند، تا موج سواران بر آن سوار شوند و در راستاى منافع شخصى خود مقدّس ترين مقدّسات مردم را به مسلخ ببرند! بر اين اساس است كه حتّى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى صدق ادّعاى خويش برهان و دليل ذكر مى كند و دو گواه معتبر، و دو شاهدى كه همه كس شهادت آن ها را مى پذيرند، ارائه مى دهد. با توجّه به اين مقدّمه به شرح و تفسير آيه شريفه مى پردازيم.
«وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا» ـ كافران مدّعى هستند كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)از سوى خداوند فرستاده نشده است; بنابراين، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) بايد براى اثبات رسالت خويش، طبق فرهنگ قرآن مجيد، دليل و برهانى بياورد، بدين جهت خداوند متعال در ادامه آيه مى فرمايد:
«قُلْ كَفى بِاللهِ شَهيداً بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» ـ اى پيامبر ما! به كفّار بگو من دو شاهد و گواه، كه بين منِ پيامبر و شما كفّار شهادت بدهند ارائه مى كنم; گواه اوّل من خداوند متعال است، و شاهد ديگر كسى است كه «علم الكتاب» نزد اوست; يعنى، كسى كه تمام «علم الكتاب» نه جزيى از آن، را داراست. اين دو گواه بر رسالت و پيامبرى من شهادت مى دهند. و اين دو شاهد براى كسانى كه حقيقتاً به دنبال دليل هستند كافى است.
سؤال : خداوندى كه از نظرها غايب است و هيچ كس نمى تواند او را ببيند، چگونه شهادت بر رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مى دهد؟
پاسخ : خداوند از طريق معجزاتى كه در اختيار پيامبرش قرار مى دهد شاهد صدقى بر رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)است; زيرا محال است خداوندِ حكيم، نه يك رقم و نه دو رقم، بلكه صدها رقم معجزه در اختيار پيامبرى دروغين قرار دهد و گرنه بندگانش گمراه مى شوند و خداوندحكيم بندگانش را گمراه نمى كند. بنابراين، همين كه خداوند معجزات فراوانى در اختيار پيامبرش قرار داده، خود شهادت بر رسالت اوست.
علاّمه طبرسى در مجمع البيان سه نظريّه در اين زمينه مطرح كرده است:
1 ـ منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» همان خداوند متعال است. در حقيقت اين جمله، عطف تفسيرى بر «بِاللهِ» است و هر دو به يك معنى است; بنابراين، در اين آيه شريفه يك شاهد بيشتر براى صدق ادّعاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)مطرح نشده و آن خداوند متعال است.(1)
و لكن اين نظريّه مردود است; زيرا اصل و قانون اوّلى در عطف، تعدّد است و اين كه جمله معطوف مطلبى تازه غير از معطوف عليه باشد و عطف تفسيرى خلاف اصل است. و اين حقيقتى است كه دانشمندان ادبيّات عرب به آن اذعان دارند; بنابراين، تا زمانى كه دليل متقن و معتبرى نداشته باشيم كه جمله فوق عطف تفسيرى است، بايد گفت كه اين جمله در صدد بيان مطلبى جديد است، نه اين كه تكرار جمله قبل محسوب شود; بدين جهت، نظريّه فوق قابل قبول نيست.
2 ـ معتقدان به نظريّه دوم، ضمن ردّ نظريّه اوّل معتقد هستند كه منظور از «من عنده علم الكتاب» آن دسته از اهل كتاب هستند كه به اسلام گرويدند، كه از جمله آن ها «عبدالله بن سلام» است(2)، او دانشمندى يهودى، امّا با انصاف بود. آثار و
1 . مجمع البيان، جلد 3، صفحه 301.
2 . مجمع البيان، جلد 3، صفحه 301.
نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را در تورات خوانده بود و هنگامى كه نشانه هاى پيامبر آخرالزّمان، را در وجود حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) ديد و فهميد كه او فرستاده خداوند است، به آن حضرت ايمان آورد، در حالى كه اگر بر دين خود باقى مى ماند جايگاه ويژه اى نزد يهوديان داشت و شايد امكانات مادّى مناسبى هم در اختيارش مى نهادند، ولى او وقتى كه حقيقت را شناخت، پا بر سر هواهاى نفسانى نهاد و به دين اسلام گرويد; بنابراين، او كسى است كه «علم الكتاب»، يعنى نشانه هاى پيامبر در تورات، در نزد او بود و بر آن شهادت داد، پس وى يكى از دو شاهد صدق ادّعاى پيامبر در رسالت و نبوّتش مى باشد. به تعبير ديگر، خداوند متعال و كتاب هاى آسمانى پيشين، دو شاهد و گواه بر رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است.
ولى اين نظريّه نيز قابل پذيرش نيست; زيرا سوره رعد از جمله سوره هايى است كه در مكّه نازل شده است، در حالى كه عبدالله بن سلام در مدينه به دين اسلام گرويد; بنابراين، در زمان نزول آيه محلّ بحث، هنوز عبدالله بن سلام مسلمان نشده بود، تا اين آيه اشاره به او باشد.
3 ـ نظريّه سوم، كه در بسيارى از كتاب هاى تفسيرى، تاريخى، حديثى و مانند آن به آن اشاره شده، اين است كه منظور از «من عنده علم الكتاب» حضرت علىّ بن ابى طالب (عليهما السلام)است.(1)
ابوسعيد خدرى، از دانشمندان اسلام و صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)كه مورد قبول اهل سنّت مى باشد، و علماء شيعه نيز نسبت به او خوشبين هستند، مى گويد:
خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)رسيدم، عرض كردم: منظور از «الّذى عنده علم من الكتاب(2)» چه كسى است؟
حضرت فرمود: منظور وزير برادرم سليمان بن داود، آصف بن برخيا، است.
عرض كردم: منظور از «من عنده علم الكتاب» در سوره رعد كيست؟
حضرت فرمود: «ذاكَ اَخى عَلِىُّ بْنُ اَبيطالِب(3); منظور برادرم على است.»
1 . مجمع البيان، جلد 3، صفحه 301.
2 . سوره نمل، آيه 40.
3 . ينابيع المودّة، صفحه 102 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 281).
اين روايت را علاوه بر ابوسعيد خدرى، عبدالله بن عباس، سلمان، سعيد بن جبير، محمّد بن حنفيّه، زيد بن على و ديگران نيز روايت كرده اند. و از جمله كسانى كه روايت فوق را نقل كرده اند مى توان به قرطبى(1)، سيوطى(2)، علاّمه دشتكى شيرازى(3)، ترمذى(4) ، و ديگران اشاره كرد. بنابراين، بهترين تفسير براى «من عنده علم الكتاب» حضرت علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) است.
سؤال : با توجّه به روايات فراوانى كه در شأن نزول آيه شريفه وارد شده، پذيرفتيم كه آيه مذكور در مورد حضرت على (عليه السلام) است، ولى سؤالى ديگر پيش مى آيد و آن اين كه: چگونه آن حضرت شاهد وگواه بر نبوّت و رسالت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)است؟
پاسخ : براى روشن شدن جواب اين سؤال، به دو مثال توجّه كنيد:
الف ـ اگر شخصى وارد شهرى شود كه هيچ كس از اهالى آن شهر را نمى شناسد و به هنگام نماز به مسجد برود تا هم فضيلت نماز اوّل وقت را درك كند و هم فضيلت نماز جماعت را، با توجّه به اين كه هيچ كس را نمى شناسد، چگونه مى تواند به عدالت امام جماعت پى ببرد و به او اقتدا كند؟ فقهاء مى فرمايند: همين كه عدّه اى از مردم متشخّص و اهل دقّت، به او اقتداء كرده باشند، مى توان از اقتداء اين عدّه پى به عدالت امام جماعت برد; مثل اين كه صدها روحانى سالخورده به آن امام جماعت اقتدا كرده باشند، در اين جا از طريق مأمومين به عدالت امام جماعت پى مى بريم.
ب ـ اگر مشاهده كنيم شخصى كه از لحاظ علمى سرشناس و مورد احترام همه مردم است، نزد استادى كه ما او را نمى شناسيم زانوى أدب زده و درس مى خواند، از علم و دانش شاگرد به عظمت استاد پى مى بريم; مثلا، اگر شيخ انصارى، يا علاّمه حلّى را مشاهده نماييم كه نزد استاد گمنامى درس مى خواند، از طريق اين شاگرد
1 . الجامع لاحكام القرآن، جلد 9، صفحه 336 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 280).
2 . الاتقان، جلد اوّل، صفحه 13 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 280).
3 . روضة الاحباب، جلد اوّل، وقايع سال نهم (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 280).
4 . مناقب مرتضوى، صفحه 49 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 280).
به عظمت استاد پى مى بريم.
با توجّه به اين دو مثال، اكنون به پاسخ سؤال مذكور توجّه كنيد:
هنگامى كه به مطالعه شخصيّت على مى پردازيم، وى را در تمام صفات اخلاقى و انسانى برترين مى بينيم:
على با آن علم و دانش، كه يك نمونه آن نهج البلاغه است كه وقتى انسان در آن تفكّر و انديشه مى كند باور نمى كند از مغز انسانى تراوش كرده باشد، بدين جهت در وصف آن گفته اند: «پايين تر از كلام خداوند و بالاتر از كلمات تمام انسان ها است.»
على با آن قضاوت هاى عجيب و مبهوت كننده، كه سخت ترين پرونده هاى قضايى را به بهترين وجه حلّ و فصل مى كند و حق مظلوم را از ظالم مى ستاند.
على با آن عبادت و بندگى غير قابل توصيف، كه به هنگام نماز جز به خداوند نمى انديشد و به هيچ كس جز او توجّهى ندارد. تا آن جا كه معالجه اى كه در غير نماز بر على سخت است را به هنگام نماز بر روى او انجام مى دهند و با موفقيّت انجام مى شود.
على با آن شهامت و شجاعت مثال زدنى اش، كه در هيچ جنگى مغلوب نمى شود و هرگز پشت به دشمن نمى كند.
على با آن عدالت شديدش كه هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند او را از مسير عدالت خارج كند و بالاخره همين عدالت منتهى به شهادتش مى شود.
آرى، اگر على (عليه السلام) را، كه در اين اوصاف و ويژگى هاى ديگر برترين انسان هاست، ملاحظه كنيم كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ايمان آورده و تمام زندگى خويش را وقف تبليغ دين او نموده و خود را بنده اى از بندگان محمّد مى داند، آيا از على به حقانيّت ادّعاى رسالت حضرت محمّد پى نمى بريم؟ بنابراين، على شاهد و گواه ديگرى بر نبوّت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است.
به اعتقاد ما اين شاهد و گواه بر نبوّت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)آن قدر با اهمّيّت است كه اگر فرضاً حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) هيچ دليل ديگرى بر نبوّت خويش نداشت جز شهادت علىّ بن ابى طالب، كافى بود!
آصف بن برخيا وزير حضرت سليمان (عليه السلام) بود و داستانش در سوره نمل آمده كه خلاصه آن به شرح زير است:
«هنگامى كه ملكه سبأ تسليم حضرت سليمان شد و به سوى آن پيامبر خدا حركت كرد، آن حضرت خطاب به كارگزارانش، كه از جن و انس بودند، گفت:
كدام يك از شما قادر است قبل از آن كه ملكه سبأ تسليم ما شود و در نزد ما حاضر گردد، تخت او را براى ما بياورد؟
يكى از جنّيان گفت: من آن را نزد تو مى آورم، ولى مدّت زمانى لازم است; پيش از اين كه اين جلسه شما به اتمام برسد!
گوييا حضرت سليمان به اين امر راضى نشد و مى خواست اين كار زودتر انجام پذيرد و لهذا شخصى كه قسمتى از علم الكتاب در نزد او بود (آصف بن برخيا) و به وسيله آن، كارهاى خارق العاده اى انجام مى داد گفت: پيش از آن كه چشم بر هم زنى، تخت ملكه سبأ را در نزد تو حاضر مى كنم، تا سليمان چشم باز كرد آن تخت را نزدش حاضر ديد! سليمان پس از اين كه به منظور خويش دست يافت به شكر خداوند پرداخت و همه اين نعمت ها را از خداوند دانست.»(1)
آصف بن برخيا با اطّلاع بر قسمتى از علم الكتاب و اسم اعظم، قادر بر انجام چنين كارهاى خارق العاده و با عظمتى شد، حال با توجّه به اين كه حضرت على (عليه السلام)داراى تمام علم الكتاب بود و كلّ اسم اعظم را مى دانست، آيا قدرت او قابل مقايسه با آصف بن برخيا است؟ از اين بحث مى توان پلى به ولايت تكوينيّه ائمّه اطهار (عليهم السلام)زد; زيرا معناى علم تكوينى آن نيست كه نعوذبالله ما معتقد باشيم على (عليه السلام) خالق السماوات و الارضين بود، بلكه معناى آن اين است كه آن بزرگواران به اذن پروردگار مى توانستند تصرّفاتى در عالم هستى داشته باشند، شبيه كارى كه آصف بن برخيا انجام داد.
* * *
1 . آنچه در شرح حال آصف بن برخيا گفته شد خلاصه آيات 38، 39 و 40 سوره نمل است.
آيات فضائل مخصوص حضرت على(عليه السلام)
وَ نَادَى اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ
«سوره اعراف ، آيه 44»
وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه اِلَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ اَنَّ اللهَ
بَرىءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ ...
«سوره توبه ، آيه 3»
آيـه مؤذن
و آيه اذان
آيه مؤذّن و آيه اذان
آيات 44 سوره اعراف و 3 سوره توبه از ديگر آيات مربوط به فضايل حضرت على (عليه السلام) است. خداوند در آيه 44 سوره اعراف مى فرمايد:
وَ نَادَى اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ
و بهشتيان، دوزخيان را صدا مى زنند كه: «آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق يافتيم; آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟!» دوزخيان مى گويند: «آرى، همه آنچه خداوند وعده داده بود حق يافتيم» در اين هنگام، ندادهنده اى در ميان آن ها ندا مى دهد كه: «لعنت خداوند بر ستمگران باد!»
و در آيه 3 سوره توبه مى خوانيم:
وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِه اِلَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ اَنَّ اللهَ بَرىءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ ...
و اين، اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حجّ اكبر ]روز عيد قربان[ كه: خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند ...
كلمه «مؤذّن» در قرآن مجيد تنها يك بار به كار رفته، كه پيرامون مسايل جهان آخرت مى باشد و در آيه 44 سوره اعراف آمده است; و يك بار هم كلمه «اذان» آمده، و آن در آيه 3 سوره توبه مى باشد و هر دو در ارتباط با فضايل حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)است.
«أذان» در عصر و زمان ما به معناى ذكرهاى مخصوصى است كه براى دعوت به نماز گفته مى شود، ولى در لغت به معناى هرگونه اعلام است، گاه اعلام توأم با تهديد، گاه اعلام جنگ، و گاه اعلام وقت نماز. و به تعبير ديگر «أذان» به معناى رسانيدن پيامى به صورت آشكار و علنى است. پس اذان مخصوص اعلام نماز نيست، بلكه معناى وسيعى دارد.
براى روشن تر شدن تفسير آيه مؤذّن، لازم است از چند آيه قبل شروع كنيم: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ; و كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام داده اند ـ البته هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كنم ـ آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند.»
جمله «لا نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها» ـ كه به صورت يك جمله معترضه در آيه فوق آمده است ـ اشاره به نكته مهمّى دارد و آن اين كه ايمان و عملِ صالحِ همه يكسان نيست و از همه مردم انتظار ايمان و عمل صالح مساوى نمى رود، بلكه از هر كس به اندازه توان و درك او انتظار ايمان و عمل صالح مى رود، بدون شك ايمان حضرت على (عليه السلام) و سلمان و ابوذر در سطح ايمان بقيّه مردم نيست و انتظارى كه از چنين اشخاص برجسته اى مى رود غير از انتظارى است كه از مردم عادى مى رود. خلاصه اين كه، هر كس به اندازه ظرفيّت و وُسع و توانش ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد وارد بهشت مى شود و جاودانه در آن خواهد ماند.
«وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» ـ خداوند پس از اين كه صفات مستحقّين ورود به بهشت را بيان مى كند، به كارهايى كه در بهشت در مورد آن ها انجام مى شود مى پردازد. اوّلين كارى كه انجام مى شود اين كه: «آنچه در دل آن ها از كينه و حسد دارند، برمى كنيم تا در صفا و صميميّت با هم زندگى كنند». «غلّ» به حركت آب در زير گياهان كه مخفى و ناپيداست گفته مى شود و از آن جا كه حسد و كينه هم به صورت ناپيدا و پنهان است به آن غل گفته شده است.
سؤال : مگر بهشتى ها كينه و حسد دارند كه خداوند آن را با ورود به بهشت از بين مى برد؟
پاسخ : از برخى روايات استفاده مى شود كه بعضى از درجات خفيف حسد و كينه در بعضى از بهشتيان وجود دارد كه تا آن را اظهار نكنند گناه محسوب نمى شود و منافاتى با ايمان ندارد.(1) خداوند حتّى اين درجه ضعيف از حسد و كينه را از قلب بهشتيان برطرف مى كند، تا در كنار هم و در كمال آرامش زندگى كنند.
«تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الاَْنْهارُ» ـ بهشتيان در قصرها و خانه هايى سكونت دارند كه آب از زير اين خانه ها جارى است; يعنى خداوند آن قصرها و خانه ها را بر روى نهرها و رودخانه ها بنا كرده است. و اين، از جمله نعمت هاى مهمّى است كه در بسيارى از آيات قرآن(2)، كه متعرّض نعمت هاى بهشتى شده، مطرح گشته است.
«وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانا اللهُ لَقَدْ جائَتْ رُسُلُ رَبِنّا بِالْحَقِّ» ـ بهشتيان پس از مشاهده نعمت هاى بهشتى و الطاف و عنايات خداوندى، دست به شكرگزارى بلند كرده و مى گويند: «ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمت ها) رهنمون شد; و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود، ما (به اين ها) راه نمى يافتيم. مسلّماً فرستادگان پروردگار ما حق
1 . المنار، جلد 8، صفحه 421، (به نقل از تفسير نمونه، جلد 6، صفحه 175).
2 . خداوند متعال در سوره بقره، آيه 25 و 226 و سوره آل عمران، آيات 15، 136، 195 و 198 و سوره نساء، آيات 13، 57 و 122 و سوره مائده آيات 12، 85 و 119 و آيات ديگرى از قرآن مجيد به اين نعمت اشاره كرده است. خلاصه اين كه، در نزديك به 40 آيه اين نعمت ذكر شده است.
را آوردند». آرى، بهشتيان اعتراف مى كنند كه هدايت تشريعى انبياء و اولياء و كتاب هاى آسمانى، و هدايت تكوينى نشأت گرفته از جاذبه هايى كه در وجود انسان به وديعت نهاده شده، باعث شده كه آن ها وارد بهشت شوند و همه اين ها از عنايات و الطاف خداوند متعال است.
«وَ نُودُوا اَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اُوْرِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» ـ پس از اين كه بهشتيان به حمد و سپاس نعمت هاى بى حدّ و حصر خداوند، كه از الطاف و عنايت آن حضرت نشأت گرفته، پرداختند; به آن ها ندا داده مى شود كه: «اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مى داديد، به ارث برديد».
«وَ نادَى اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَ رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً» ـ هنگامى كه بهشتيان در بهشت مستقر مى شوند، به اطراف خويش مى نگرند و به دنبال دوستان و آشنايان خويش هستند، امّا بعضى از آن ها را نمى يابند! متوجّه مى شوند كه آن ها جهنّمى شده و از ورود به بهشت محروم گشته اند، بدين جهت خطاب به جهنّميان مى گويند:
«آنچه خداوند به ما وعده داده بود و ما براساس ايمان به آن، راه صحيحى در دنيا انتخاب كرديم و بالاخره به بهشت رهنمون شديم، تمام وعده هاى خداوند را حق يافتيم و هيچ تخلّفى نداشته است، آيا شما هم وعده هاى خداوند را در مورد سرانجام خويش حق يافتيد؟ آيا مجازات هايى كه به شما وعده داده شد، تحقّق يافت؟
«قالُوا نَعَمْ» ـ جهنّميان در پاسخ مى گويند: «آرى، تمام وعده هايى كه داده شد، انجام شد. ما با چشم خويش تحقّق آن ها را مشاهده كرديم.
سؤال : چرا بهشتيان اين مطالب را از جهنّميان مى پرسند؟
پاسخ : ممكن است براى اطمينان بيشتر و باور عميق تر باشد; هر چند بهشتيان به تمام وعده هاى انبياء ايمان و اعتقاد داشتند، ولى وقتى تحقّق آن ها را ببينند، يا از جهنّمى ها بشنوند، باورشان عميق تر مى شود.
احتمال ديگر آن كه آن ها براى سرزنش و ملامت جهنّمى ها اين سؤال را مطرح
مى كنند، همان گونه كه جهنّمى ها در دنيا مؤمنان را سرزنش و ملامت مى كردند و ايمان و اعتقادات آن ها را به سخريّه مى گرفتند. بنابراين، اين سؤال و جواب نوعى مقابله به مثل محسوب مى شود!
«فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ» ـ براى پايان دادن به گفت و گوى بهشتيان و جهنّميان يك نفر بايد حرف آخر را بزند، بدين جهت پيام آور الهى فرياد مى زند: «لعنت خداوند بر ظالمان و ستمگران باد!» و با اين سخن، گفت و گوهاى بهشتيان و جهنّميان پايان مى يابد.
مؤذّن، كه در آيه 44 سوره اعراف بدان اشاره شد، كيست؟ اين پيام آور الهى كه بر بهشت و جهنّم و قيامت سلطه دارد چه شخصى است؟ اين شخص كه همگان صدايش را مى شنوند و با سخن او گفت و گوى بهشتيان و جهنّميان پايان مى يابد، چه كسى مى تواند باشد؟
پاسخ : روايات متعدّدى در منابع شيعه و اهل سنّت وجود دارد كه مؤذّن را به حضرت على (عليه السلام) تفسير كرده است، به عنوان نمونه به چند منبع اشاره مى كنيم:
1 ـ حاكم حسكانى، دانشمند حنفى اهل تسنّن، در شواهد التّنزيل، از محمّد حنفيّه، از حضرت على (عليه السلام) چنين نقل مى كند:
«أنـَا ذلِكَ الْمُؤذِّنُ; پيام آور الهى در روز قيامت من هستم.»
وى روايتى نيز از ابن عبّاس نقل مى كند; او مى گويد: «على (عليه السلام)در قرآن نام هايى دارد، كه مردم با آن آشنا نيستند، يكى از آن نام ها «مؤذّن» است». ابن عبّاس هر چند اين روايت را به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت نداده; ولى حتماً از آن حضرت شنيده است.(1)
2 ـ حافظ ابوبكر ابن مردويه در كتاب المناقب نقل كرده است كه مؤذّن على(عليه السلام)است.(2)
1 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 394.
2 . به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 393.
3 ـ آلوسى، يكى از مفسّران معروف اهل سنّت، در تفسير روح المعانى از ابن عبّاس نقل مى كند كه گفته است:
«اَلْمُؤَذِّنُ عَلِىٌّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ; مؤذّن حضرت على (عليه السلام) است.»(1)
4 ـ شيخ سليمان قندوزى، نويسنده كتاب ينابيع المودة، نيز در كتابش نقل مى كند كه منظور از مؤذّن حضرت على (عليه السلام)است.(2)
5 ـ ميرمحمّد صالح كشفى ترمذى نيز همين مطلب را در مناقب نقل كرده است.(3)
سؤال : بعضى از روشنفكران، كه در دام تعصّب گرفتار شده اند، مثل محمّد رشيد رضا نويسنده تفسير المنار، هنگامى كه به اين آيه شريفه و روايات پيرامون آن مى رسند مى گويند: «بر فرض كه بپذيريم منظور از مؤذّن حضرت على (عليه السلام)است; ولى اين، افتخارى محسوب نمى شود، زيرا يك نفر بايد پيام آور الهى باشد و تفاوتى نمى كند كه چه كسى باشد.»
پاسخ : جواب اين سخن بى اساس روشن است; زيرا اين مؤذّن مى خواهد به فرمان الهى مطلبى را اعلام كند، پس او پيام آور الهى است و وظيفه خطير و سنگين سخنگوى خداوند را دارد، بنابراين سخنگو بايد شخص مهمّى باشد، كه مطلب و پيام خدا را خوب بيان كند; آن هم پيامى كه در روز قيامت بيان مى شود. و با توجّه به محتواى پيام، كه شامل لعنت خداوند بر ظالمين است، خود پيام آور نبايد در دنيا آلوده به ظلم شده باشد و گرنه هيچ كس خودش را لعنت نمى كند. بنابراين، مقام مؤذّن در روز قيامت يك مقام معمولى و عادى نيست، كه هر كس بتواند عهده دار آن باشد و كسى كه اين مقام را به دست آورد، فضيلت بزرگى نصيبش شده است.
چرا برخى از مفسّران اهل سنّت چشمان خويش را در مقابل واقعيّت ها
1 . روح المعانى، جلد 8، صفحه 107 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 393).
2 . ينابيع المودّة، صفحه 101 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 393).
3 . مناقب مرتضوى، صفحه 60 (به نقل از احقاق الحق، جلد 3، صفحه 393).
مى بندند و از كنار حقيقت هاى قرآنى، براى حفظ پيشداورى هايشان، به راحتى مى گذرند و گاهى از اوقات منكر آن مى شوند؟!
براى روشن شدن تفسير «آيه أذان»، كه يكى ديگر از آيات فضايل حضرت على (عليه السلام)محسوب مى شود و در ارتباط با «آيه مؤذّن» مى باشد، لازم است توضيحى كوتاه پيرامون آيات اوّليه سوره توبه داشته باشيم:
سال هشتم هجرت مكّه فتح شد و بساط بت پرستى از سرزمين وحى برچيده شد و همه مسلمان شدند. برخورد محبّت آميز و توأم با عفو و إغماض و گذشت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با مشركان مكّه، سبب شد كه مردم بطور گسترده از اسلام استقبال نموده و گروه گروه به اسلام روى آورند و نبوّت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را بپذيرند. اين سال با تمام حوادثش به پايان رسيد، حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)قصد داشت در سال نهم حجّة الوداع را به جا آورد، ولى با توجّه به امور زير مناسب نديد كه در آن سال اين عبادت بزرگ را انجام دهد:
الف ـ برخى از بت پرستان از گوشه و كنار جزيرة العرب به زيارت خانه خدا مى آمدند و على رغم اين كه كعبه مقدّس از بت ها پاك شده بود، ولى آن ها به عشق بت ها بر گرد آن بيت عتيق به طواف مى پرداختند و علاوه بر اين، شعارهاى زمان جاهليّت را به هنگام طواف سرمى دادند!
ب ـ هنوز طواف به صورت برهنه و عريان كاملا ريشه كن نشده بود و برخى از بت پرستان بدين شكل طواف مى كردند; زيرا آن ها معتقد بودند لباسى را كه طائف به هنگام طواف به تن دارد، بايد پس از إتمام طواف به نيازمندى صدقه بدهد، بدين جهت اگر كسى بيش از يك لباس نداشت، يا به هر علّتى مايل نبود لباس خود را به فقير بدهد، قبل از طواف لباس ها را از تن خارج مى كرد و لخت و عريان به طواف مى پرداخت، تا بدين شكل لباس هاى خويش را حفظ كرده باشد، گاه اين مسأله از سوى طواف كنندگان زن نيز عملى مى شد! حال تصوّر كنيد هنگامى كه يك
![]() |
![]() |
![]() |