بسم الله الرحمن الرحيم
نام كتاب : امام مهدى عليه السلام از ولادت تا ظهور
مؤ لف : آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى
نام كتاب : امام مهدى عليه السلام از ولادت تا ظهور
مؤ لف : آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى
|
بسم الله الرحمن الرحيم نام كتاب : امام مهدى عليه السلام از ولادت تا ظهور مؤ لف : آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى سـلام و درود بـر خـاتـم اوصيا مفخر اوليا، كوكب فروزان آسمان ولايت و تنها باقيمانده خـانـدان عـصـمـت عـليـه السـلام كـه بـا قـيـام خـود، آخـريـن حـلقـه از حـلقـات مـبـارزه حق و باطل را به پايان برده و كاخهاى ستم و كنگره هاى بيداد را براى هميشه در هم كوبيده و آنچه غايب بعثت انبيا و كوشش اوليا بوده در جامعه تحقق خواهد بخشيد. سـلام و درود بـر خـورشـيـد فـروزان امامت كه از پس ابر غيبت بر زواياى قلب شيفتگانش نـور امـيـد مـى افـشـانـد و بر مظلومان و مستضعفان نويد رهايى مى دهد و با طوفان قيامش مـنـافـقـان ، حـيـله گران و دغلبازان را از صحنه خارج كرده و مدعيان دروغين حقوق بشر را رسـوا نـمـوده و مـظـلومـان حـق از دسـت دادگـان را بـه حـقـوق حـقـه خـود نايل خواهد ساخت . سلام و درود بر بزرگ انقلابى تاريخ بشريت كه با انقلاب بى نظيرش بساط ستم و سـتـمـگـرى را در جـهـان بـرچـيـده و بـر حـكـومـتـهـاى نـظـامـهـاى بـاطـل خـاتـمـه داده و بـيدادگران و ستم پيشگان را براى ابد در زباله دان تاريخ دفن نـمـوده و پـرچـم عـدالت و رحـمـت را بـر بـسـيـط زمـيـن بـرافـراشـتـه و حـكـومـت عدل را جايگزين حكومت جور خواهد نمود. سـلام و درود بـر بـهـار انـسـانها و شكوفايى دورانها، يعنى آنكه با ظهورش فجر نور شـكـافته و همه جا نورباران مى شود عدل و مساوات همه گير شده و نابسامانيها در تمام مـحـورهـاى فـرهـنگى اقتصادى سياسى ، و... از ميان خواهد رفت ؛ جهلها و ستمها رخت خواهد بـست ؛ عقلها و دانشها به كمك خواهد رسيد و زندگيها با طراوت و انسانها با صفا خواهند شد. سلام و درود بر انبياء و اوليايى كه از ظهور و قيام و حكومت جهانى او نويد داده و انتظار قدوم مباركش را به رهروانشان توصيه نموده اند. سلام و درود بر رهروان و شيفتگان و دلباختگان او كه حتى يك لحظه از لحظات زندگى از يـاد او غـافـل نبوده و براى رسيدن به وصال دلربايش از هيچ سعى و كوششى دريغ نمى ورزند و افتخار زيارت او را با سلطنت بر زمين و زمان مبادله نمى كنند. آرى ! وعـده خـدا حـق اسـت و تـخـلف نـاپـذير! آن روز فرا خواهد رسيد كه چهره درخشان او نـمـايـان و بـا اشـعه طلائى خود ظلمت غم افزاى شب را از بين خواهد برد و آنان را كه در تـاريـكـى فـساد و طغيان از هر گونه تحرك وامانده و گرفتار طوفان هولناك جرايم ، جـنـايـات امـواج خـطـرنـاك ظـلم و سـتـم گـرديـده انـد بـه ساحل نور و عدالت هدايت خواهد كرد. آرى ! سـيـطـره حـكومت و سلطنت او كه بر مبناى عدل و صلح واقعى مبتنى است تمام شرق و غـرب جـهـان را زيـر نـفـوذ خـواهـد گـرفت و تمام فاصله ها و مرزها را نابود و هرگونه اخـتـلاف طـبـقـاتـى را مـحو و تمام انسانها را: شرقى و غربى ، آمريكايى و آفريقايى ، آسـيـايـى و اروپايى ، سفيد و سياه ، سرخ و زرد همه و همه را زير يك پرچم گرد آورده پـيـرو يـك آيـيـن سـاخـتـه و در تـمـام نـقـاط عـالم بـانـگ لا اله الا الله و مـحـمـد رسـول الله و عـلى ولى الله را طـنـيـن انـداز خـواهـد نـمـود و در مـيـان تـمـام ملل و امم ، قانونى غير از قانون مقدس اسلام به رسميت نخواهد شناخت . اعـتـقاد به حضرت مهدى عليه السلام و ظهور آن منجى بشريت و ذخيره الهى اختصاص به مذهب شيعه ندارد؛ بلكه اعتقاد به حضرت ولى عصر و مصلح غيبى را در فضاهاى برون از حوزه اعتقادات و فرهنگ تشيع بايد جستجو كرد؛ زيرا اعتقاد به حضرت مهدى عليه السلام در سـرتـاسـر آفـاق زمـانى و مكانى اسلام ، كتابها و تاءليفها، مسجدها و مدرسه ها ميان مـشـايـخ و اساتيد حديث و عالمان گوناگون اهل سنت مفسران و محدثان مورخان و نسابگان رجـال نـويـسـان و تراجم نگاران اديبان و لغويان و عارفان و شاعران ، بصورت مبسوط مطرح است . همه و همه در كتابهاى مختلف خويش به ذكر احاديث مربوط به حضرت مهدى عليه السلام پـرداخـتـه و سـخـنـانـى بـس جـالب در شـمـايـل و سـيـرت فضايل و منقبت علايم ظهور و كيفيت قيام و چگونگى استقرار و حكومت جهانى او گفته اند. بـسـيـارى از عـلمـاى بـزرگ اهل سنت همانند: ترمذى صاحب (السنن ) متوفاى 297، ابو جعفر عقيلى ، صاحب (الضعفاء الكبير ) متوفاى 322، بيهقى ، متوفاى 671، قرطبى ، مـتـوفـاى 671، ابـن كـثـيـر، مـتوفاى 774، ابن حجر اسقلانى ، متوفاى 852، سيوطى ، مـتـوفـاى 911، و... نـيـز بـه صـحـت و يـا بـه مـتـواتـر بودن احاديث مهدى عليه السلام تصريح نموده اند.(5) مـتـقـى هـنـدى مـتـوفاى 975، مى نويسد: (علماى مذاهب چهارگانه شافعى ، حنفى مالكى و حـنـبـلى ، در صـحت احاديث مهدى عليه السلام اتفاق نظر دارند و معتقدند كه واجب است تمام مسلمانان بر اين موضوع ايمان بياورند. )(6) بـعـضـى ديـگـر مـانـنـد ابـن خـلدون مـى گـويـد: (بـيـن تـمـام اهـل اسـلام در طـول تـاريـخ مـشـهـور اسـت كـه در آخـر الزمـان مـردى از اهـل بيت به نام مهدى قيام خواهد نمود و دين اسلام را يارى و عدالت را گسترش خواهد داد و تمام مسلمين از آن متابعت نموده و بر تمام ممالك اسلامى مستولى خواهد شد. )(7) و هـمـچـنـيـن زبـيـدى مـى نـويـسـد: مـهـدى نـام كـسـى اسـت كـه رسول اكرم (ص ) بشارت آمدن آن را داده است . جعلنا الله من انصاره .(8) و حـافـظ شـيخ منصور على ناصف مى گويد: (در ميان تمام طبقات علما و دانشمندان مشهور است كه : در آينده مردى به نام مهدى ، ظهور خواهد كرد و تمام ممالك اسلام را تحت سيطره خود در آورده و موجب بسط عدالت و در ميان مردم خواهد شد. ) و سـپـس اضـافـه مـى كـنـد كـه : (احـاديـث مـهـدى را گـروهـى از نـيـكـان صـاحـبـه نـقـل كـرده و بـزرگـان مـحدثين مانند: ابن داود، ترمذى ، ابن ماجه ، طبرانى ، ابويعلى ، احـمـد بـن حـنـبـل و حـاكـم نيشابورى در تاءليفات خود آورده اند. و تواتر اخبار مهدى بر هـمـگـان روشـن اسـت هـر كـس كـه كـوچكترين آگاهى و ذره اى ايمان و اندكى انصاف داشته باشد، نمى تواند اين قضيه را انكار نمايد. )(9) پـس مـعـلوم اسـت كـه مـسـئله حـضـرت مـهـدى عليه السلام در قلمرو گسترده فرهنگ اسلامى اهـل سـنـت نـيـز بـه نـحو مبسوط، بحث شده و در اين زمينه ، مستقلا يا ضمنا كتابها و مقالات مـتـعـددى بـه رشـتـه تـحـريـر درآمـده و در مـعـتـبـرتـريـن كـتـابـهـاى اهـل سـنـت مـانـنـد (الرسـاله ) از مـحمد بن ادريس شافعى ، رئيس مذهب شافعيه ، متوفاى 204، (مـسـنـد ) احـمد بن حنبل ، رئيس مذهب حنابله ، متوفاى 241، (صحيح بخارى ) از مـحـمـد بـن اسـمـاعـيـل بخارى ، متوفاى 256، (صحيح مسلم ) از مسلم بن حجاج ، متوفاى 261، (سـنن ابن ماجه ) از محمد بن يزيد بن ماجه قزوينى ، متوفاى 275، (سنن ابى داود ) از ابو داود سليمان بن اشعث ، متوفاى 275، (صحيح ترمذى ) از محمد بن عيسى تـرمـذى مـتـوفـاى 279، و... ويـژگـيهاى حضرت مهدى عليه السلام و علايم ظهور حكومت جهانى و استيلاى آن حضرت بر عالم ، مطرح گرديده است .(10) موضوع ولادت حضرت مهدى عليه السلام در ميان تاريخ نگاران نسابگان و پژوهشگران از ضروريات و مسلمات قطعى تاريخ بشمار مى رود. فقيه عاليقدر، حضرت آيت الله صافى در كتاب خويش (منتخب الاثر )(11) نام 65، نـفـر مـحقق گرامى فقيه ايمانى ، در كتاب خود (مهدى منتظر در نهج البلاغه )(12) نـام 102، مـحقق توانا و كاوشگر فرزانه و برادر صديق ما، جناب ثامر عميدى نام 128 نفر(13) از علما و بزرگان اهل سنت را آورده اند كه در كتابهاى خود به ولادت حضرت مهدى عليه السلام تصريح كرده اند. و همچنين محقق ياد شده نام 79، نفر را ذكر كرده كه در دوران طـفوليت و يا قبل از آغاز غيبت كبرى وجود مقدس حضرت ولى عصر ـ ارواحنا فداه ـ را مشاهده نموده اند.(14) بـايـد گـفـت : عـقـيـده به مهدى و مصلح بزرگ جهانى از حوزه اعتقادات مسلمين نيز فراتر رفته و در اديان قديم مانند: آيين زرتشتى ، هندى ، بودائى ، يهود، مسيحيت و... به عنوان يـك اصـل مـسـلم و قـطـعـى مـطـرح اسـت و هـر يـك از انبيا سلف و رهبران مذهبى گذشته به پيروانشان از آمدن ، مصلح غيبى و تشكيل دهنده حكومت واحد جهانى بشارت داده و به مظلومان ، سـتـمـديـدگـان ، مـسـتـضـعـفـان و بـيـچـارگـان ، از سـپـرى شـدن فـصـل چـپـاولگـران بـيـن اللمـلى و غـارتـگـران حـرفـه اى و سـتـم پـيشگان بى رحم و فـرارسـيـدن فـصـل شكوفايى عدالت و پياده شدن قانون مقدس الهى در سراسر گيتى نويد داده اند. در كـتاب (اوستا ) و (زند ) زرتشتيان ، (شادكمونى ) و (ديد ) هنديان ، (دادتك ) و (پاتيكل ) برهماييان و در كتاب مقدس بوداييان ، در مزامير (زبور ) منسوب به حـضـرت داود و در فـصـل (تـورات ) مـنـصـوب بـه حـضـرت مـوسـى و اسـفـار (انـجـيـل ) مـنـسـوب بـه حـضـرت عـيسى و... سخن از ظهور منجى بشريت و مصلح كـل و بـرهـم زنـنـده بساط ظلم و ستم و تشكيل دهنده حكومت واحد جهانى مبتنى بر پايه هاى عدالت نويد داده شده است . در هـر يـك از آيـيـن ، اديـان ، مـكاتب ، ملل و اقوام ، از مصلح جهانى با تعبيرهاى متناسب با فرهنگ خود نام برده و سخن گفته اند. هـر يـك بـه زبـانـى سخن حـمـد تـو گـويـد بلبل به غزل خوانى و طوطى به ترانه در آيين زرتشت از او به نام (سوشيانت ) يا (سوشيانس ) (نجات دهنده بزرگ جهان ) در ميان يهوديان به نام (ماشيع ) (مهدى جهان ) و در آيين هندى به نام (آواتارا ) و در آيين بودايى به نام (بوداى پنجم ) و در ميان برهماييان به نام (ويشنو ) و در كـتـاب شـاكمونى از كتب مقدس هنديان به نام (فرزند سيد خلايق دو جهان ) و در كتاب مـقـدس دادتـك بـرهـمـايـيـان بـه نـام (آخـريـن وصـى مـمـتـاطـا ) (مـحـمـد) و در كـتـاب پاتيكل به نام (راهنما ) (هادى ، مهدى ) تعبير نموده اند. و اهـالى صـربـسـتـان در انـتـظـار (مـاكـوكـراليـويـچ ) سـاكـنـان جـزايـر انگلستان در انتظار (ارتور ) ايرانيان در انتظار (گرزاسپه )، يونانيان در انتظار (كالويبرگ )، اقـوام اسـكـانديناوى در انتظار اودين ، اقوام اروپاى مركزى در انتظار (بوخص ) و اقوام آمريكاى لاتين در انتظار (كوتزلكوتل ) و چينيها در انتظار (كرشنا ) بسر مى برند.(15) بـنـابـرايـن ، مـسـئله اعـتـقـاد بـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام و مـصـلح واقـعـى و تـشكيل دهنده حكومت واحد جهانى ، يك اصل قطعى و مسلم و پذيرفته شده ميان پيروان تمام اديان و مذاهب و ملل بوده است . درود بـيـكـران بـه مـنـتـظـرانـى كـه بـه نـويـد غـيـر قابل تغيير انبيا و اوليا، مبنى بر آمدن (مصلح جهانى ) اميد دوخته اند. بـه مـنـتظرانى كه براى طلوع فجر حماسه آفرين (خورشيد جهان افروز موعود امم ) در بلنداى قله هاى بيدارى ، به انتظار نشسته اند. بـه مـنـتـظـرانـى كـه در تـاريكى هاى استبداد و ظلمت بيداد، در انتظار سپيده نور عدالت ، لحظه شمارى مى كنند. به منتظرانى كه در زير فشار هواى كشنده اختناق ، براى وزيدن نسيم حيات بخش آزادى ، دل خوش كرده اند. بـه مـنـتـظـرانـى كـه در تـيـرگـيـهاى چپاول غارتگران بين المللى ، قلبهاى خود را به فرارسيدن روز رهايى و پايان استعمار و استثمار، بشارت داده اند. بـه مـنـتـظـرانى كه در برابر سيل خروشان فساد و بى بندبارى ، همانند فولاد، مقاومت نموده و خم به ابرو نمى آورند. در آيـينه روايات و احاديث ، كمتر موضوعى همانند (انتظار ) مورد عنايت امامان نور عليهم السلام قرار گرفته است . گاهى از آن بعنوان بهترين عبادت و نيايش حق تعبير گرديده : رسول اكرم (ص ) فرمودند: افضل العبادة ، انتظار الفرج .(16) و گـاهـى انـتـظـار هـمـسـنـگ حـضـور در خيمه حضرت ولى عصر عليه السلام و مصاحبت با رسول اكرم (ص ) قلمداد مى شود: امام صادق عليه السلام فرمودند: مـن مـات مـنـكـم و هو منتظر الهذا الامر كمن هو مع القائم فى فسطاطه ، ثم سكت هنيئة ثم قال : هو كمن كان مع رسول الله (ص ).(17) و گاهى انتظار به منزله غلطيدن در خون خويش در راه خدا معرفى شده : حضرت على عليه السلام فرمودند: ...المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه فى سبيل الله .(18) و گاهى آن هموزن شهادت در ركاب رسول اكرم (ص ) قرار گرفته : امام صادق عليه السلام فرمودند: مـن مـات مـنـكـم مـنـتـظـر لهـذا الامـر... كـمـن اسـتـشـهـد مـع رسول الله (ص )(19) مـنـتـظـران حـقـيـقـى كـسـانـى انـد كـه : انـتـظـار را، خـودسـازى خـويـش در مقابل هواها و خواهشهاى نفسانى مى دانند. مـنـتـظـرانـى كـه انـتـظـار را، بـسيج همگانى براى نهضت جهانى انقلابى بزرگ تاريخ بشريت تفسير مى كنند. آنـان كـه انـتـظـار را، مـهـيا شدن جهت مبارزه با جباران و خونخواران در زير پرچم بزرگ پرچمدار عدالت مى دانند. آنـان كـه انـتـظـار را جـز تـواضـع در بـرابـر حـق و خـروش در بـرابـر باطل ، نمى دانند. مـنـتـظـرانـى كـه انـتـظـار را جـز تـسـليـم در مـقـابـل عـدل و خـروش در مقابل بيداد، نمى دانند. آنـان كـه انـتـظـار را جز فرياد جاودانه محمد(ص ) بر عليه مشركان چپاولگر و شمشير همواره افراشته على عليه السلام بر فرق منافقان غارتگر و خون هميشه جوشان حماسه آفرين حسين عليه السلام در بستر تاريخ ، تفسير نمى كنند. انـتـظـار يـعنى ، چشم به راه (بنيانگذار حكومت جهانى اسلامى ) كه براى اولين بار، پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر شرق و غرب عالم به اهتزاز در مى آورد. يفتح الله له شرق الارض و غربها... حتى لا يبقى الا دين محمد(ص )(20) و بـه دوران كـفـر جـهـانـى و شـرك بـيـن المللى خاتمه داده و اختلاف بين مذاهب و اديان را پايان مى بخشد. ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف .(21) و بساط طرفداران دروغين مذهب و مكتب الهى را در هم مى پيچد: يرفع الله المذاهب من الارض فلا يبقى الاالدين الخالص .(22) و بانگ رساى توحيد و نبوت را در سراسر عالم طنين انداز خواهد نمود: لا يـبـقـى قـريـة الا نـودى فـيـهـا بـشـهـادة ان لا اله الا الله و ان مـحـمـدا رسول الله بكرة و عشيا(23) انـتـظـار يـعـنـى : چـشـم بـه راه (مـصـلح كـل ) و مـؤ سـس حـكـومـت عـدل الهى ) و (انقلابى بزرگ تاريخ بشريت ) كه با انقلاب بى نظيرش ، بساط ستم و بيداد را در جهان برچيده و حكومت عدل و داد را جايگزين آن كرده و سراسر گيتى را از عدل و داد پر خواهد نمود آن چنان كه از ظلم و بيداد مملو گشته ؛ و تمام تشنگان عدالت ، با جان و دل ، اگر چه با سينه خيز رفتن از روى برفها، بسوى او خواهند شتافت : فـيـمـلاهـا قـسـطا و عدلا كما ملاوها جورا فمن ادراك منكم فلياءتهم ولو حبوا على الثلج .(24) انـتـظـار يعنى : چشم به راه طلوع سپيده اميد، شكافتن فجر نور عدالت ، نورباران شدن سـراسـر گـيـتى و همه گير شدن عدل و مساوات در تمام محورها آنچنان كه پرندگان در آشيانه هاى خود ابراز خوشحالى نموده و ماهيان در اندرون درياها اظهار شادمانى كنند: فعند ذلك يفرح الطيور فى او كارها و الحيتان فى بحارها.(25) انتظار يعنى : چشم به راه خورشيد فروزان امامت كه با درخشيدن او، دوران ظلمت غم افزاى ظلم و بيداد پايان پذيرفته و كاخ ستم و ستمگرى ويران گشته ، ايام دادخواهى مظلومان و بيچارگان فرا رسيده و از ستمديدگان آنچنان رفع ستم خواهد نمود كه اگر ستمديده اى ، زير دندان ستم پيشه اى باشد آن را باز ستاند و به صاحبش برگرداند: يـبـلغ رد المـهـدى المـظـالم حـتـى ولو كـان تحت ضرس انسان شى ء انتزعه حتى يرده .(26) انـتـظـار يـعـنـى چـشـم بـه راه چـشـمـه سـار عـدالت و جـلوه گاه ولايت كه با حاكميت مطلق عـدل ، ظـلم و بـيـداد بـراى هـمـيـشـه از تـاريـخ بـشـر مـحـو شـده و عـدل و داد آنـچـنـان بـال و پـرش را بـر سر ساكنان زمين مى گسترد كه نسلهاى آينده جز عـدل چـيـزى نـمـى شـنـاسـنـد و بـه غـيـر از داد، بـه چـيـزى عمل نمى كنند: حتى يولد قوم لا يعرفون الا العدل و لا يعملون الا به .(27) انتظار يعنى : چشم به راه بنيانگذار حكومت عدل و داد و برهم زننده بساط ظلم و بيداد كه در سـايـه شـمـشـيـر عـدالت او تـمـامـى سـتـمـگـران جـنايتكار و منكران طغيانگر و دشمنان تجاوزگر و مخالفان عنادگر، از صفحه گيتى محو خواهد شد: فـلا يـبقى على وجه الارض جبار قاسط ولا جاحد غامط ولا شانى مبغض و لا معاند كاشح .(28) و در عرصه زمين نشانى از ظلم اثرى از بدعت به چشم نخواهد خورد: حتى لا يرى اثر من الظلم .(29) و ابر عدالت و دادگرى سايه خود را بر روى ساكنان كره خاكى مى گسترد كه كسى را جرئت تجاوز و ستم به حريم ديگرى نخواهد بود: ...و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احد احدا(30) انـتـظـار يـعـنـى : چـشـم بـه راه سـمـبل فضيلت و الگوى كرامت كه ثروت خدادادى را به رايـگـان در اخـتـيـار همگان قرار داده بر مسئولين كشورى و لشكرى بسيار سختگير و به بينوايان بسيار مهربان است : المهدى سمح بالمال شديد على العمال ، رحيم بالمساكين .(31) انـتـظـار يـعـنـى : چـشـم بـه راه پديد آورنده تحول بزرگ جهانى كه فقر و نيازمندى را بـراى هـمـيـشـه از جـوامـع بـشـرى ريـشـه كـن كـرده هـمـگـان را در سـايـه فـضـل و رحـمـت الهـى بى نياز خواهد نمود آنچنانكه مردم ، كسى را نمى يابند كه هدايا و زكات خود را به وى بپردازند: يـطـلب الرجـل مـن يـصـله بـمـاله و ياءخد زكاته فلا يجد احدا تاءخذ ذلك استغناء بما عندالناس من فضله .(32) در عصرى كه ابر سياه ستم و بيداد، بر سر مظلومان و مستضعفان ، سايه افكنده و حقوق بـيـچـارگـان بـوسـيـله مـدعـيـان دروغـين حقوق بشر، مورد تجاوز قرار گرفته و انسانيت انـسـانـهـا بـنـام خـدمـت بـه انـسان ، به استهزا گرفته شده و با نهضتهاى رهايى بخش اسـلامـى كـه مـانـع بـيـدادگـرى آنـان بـوده ، مبارزه نموده و رهروان آزاده مكتب انسان ساز اسلامى را به خاك و خون مى كشند و... منتظران معتقدند كه بايد: بـا الهـام از ابـراهـيم بت شكن ، بتهاى ابرقدرت شرق و غرب را در هم كوبيد و بتخانه هاى جاسوسى بين المللى آنان را ويران ساخت . بـا الهـام از مـبـارزه بـى امـان حـضـرت مـوسـى ، بـا سـتم پيشگان و ستمگران به مبارزه بـرخاسته و با سردمداران بيدادگر شرق و غرب به ستيز پرداخت و آنان را به سزاى اعمال ننگين خود رساند. بـا الهـام از كـوشـش بـى دريـغ حـضـرت نـوح ، مـظـلومـان و مستضعفان را در كشتى نجات اهـل بـيـت عـصـمـت و طـهـارت عـليـهـم السلام فرا خوانده و آنان را از غرق شدن در گرداب طـوفـان سـهـمگين فساد و بى بندبارى و طغيان و بيدادگرى ، نجات داده و نفرين هميشه جاويد خود را به هستى زور داران قلدر، و زر اندوزان بى قيد و شرط، نثار نمود. بـا الهـام از نـبـى رحمت و ناجى امت حضرت رسول اكرم (ص ) آغوش گرم و پرمهر خود را جـهـت نـوازش مـعـتـقـدان بـه حـاكميت الله گشوده و تمام توان و قدرت خود را براى در هم كوبيدن بساط ستم و جنايت مهيا ساخت . بـا الهـام از مـكـتـب سرخين تشيع علوى ، فرياد كوبنده خود را بر فرق يهوديان دوران و منافقان زمان وارد نموده و به هستى نكبت بار آنان خاتمه داد. بـا الهـام از بـردبـارى و پـايـدارى حسنى ، پرده از روى جنايت پيشگان عصر برداشت و مدعيان دروغين صلح جهانى را رسوا نموده و خائنان به شرافت انسانيت را مفتضح ساخت . بـا الهـام از سـرور آزادگان و آموزگار آزادگى و آفريننده بزرگ حماسه آزادى دانشگاه بـزرگ آزادى و آزادگـى تـاءسـيـس نـمـوده و در هـر زمان عاشورا آفريد و همه جا را به كـربـلا مـبـدل سـاخـت و حـقـيـقـت غـلبـه خـون بـر شـمـشـير را براى جهانيان اثبات نمود و سركردگان استثمار و استعمار بين المللى و دشمنان آزادى و آزادگى را در سيلاب خونين غرق كرده و براى هميشه نام آنان را از قاموس هستى حذف نمود. اى كـشـتـى نـجات ! اينك گرفتاران امواج پرتلاطم درياى فساد و ظلم و طغيان در انتظار ظهورت لحظه شمارى مى كنند. اى روزنه اميد! اينك اسيران زنجير استعمار و گرفتاران استبداد، با انتظار روز رهايى از قـيـد اسـارت ظـلم ، دل خوش كرده و شبهاى ظلمانى و تاريك بيداد را به اميد نور عدالت تو، سپرى مى كنند. اى چـشـمـه سـار جـوشـان فـضـيـلت ! ايـنـك تـشنه كامان علم و دانش در انتظار جرعه اى از اقيانوس بيكران علم تو صف كشيده اند. اى بهار آزادى ! اينك مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان چشمان خسته خود را به قطرات بارش ابر عدالت تو دوخته اند. اى مايه اميد، اى آرزوى دل اوليا، اى آنكه شبهاى تار انبيا به اميد ظهورت رقم خورده . اى آنكه خشم پرخروش ملكوتيان به ياد انتقامت ، فروكش ! و اى آنكه قلب پر خون على عليه السلام را تو مايه تسكين ! اى آنكه پهلوان شكسته زهراى اطهر عليهاالسلام را تو مرحم ! اى آنكه قلب شكسته حسن عليه السلام را تو درمان ! اى آنكه خون پاك شهيدان را تو منتقم ! اى آنكه بازوان به زنجير كشيده اسيران را تو نوازش ! بيا! تا شكوفه هاى بهارى به روى زيباى تو لبخند زند. بيا! تا لاله هاى پرشور گلستان به ياد تو تبسم كند. بيا! كه سبزه زاران به خاطر جمال زيباى تو با طراوت شود. بيا! كه غنچه ها به ياد تو شكوفا گردد. بيا! كه بلبلان براى تو نغمه سر دهند. بيا! كه كاخ بيدادگران به دست تو ويران شود. بيا! كه ستم پيشگان ، به شمشير انتقام تو كيفر شوند. بـيـا! كـه پـرچم پرافتخار توحيد به دست تواناى تو در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد. بيا! كه عدالت در لواى حكومت تو، بر روى ساكنان اين كره خاكى ، سايه افكند. اى آنكه از موسى برتر! بـيـا كـه يـد بيضاى قدرت الهى را از آستين ملكوتيت برون آر و چشم خيره سران عالم را خيره ساز. بـيـا! كـه بـا نـمـايـان كـردن اژدهـاى قـهـر خـداونـدى تـمـام جـادوى جـادوگـران قـرن را باطل ساز و مدعيان دروغين حقوق بشر را رسوا كن . بـيا! كه با فرو ريختن آتش خشم الهى بر سر ابر جنايتكاران ، همه ستم پيشگان را در شعله هاى غضب خداوندى را بسوزان و خاكستر آنان را بر باد ده تا مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان ، نفس راحتى كشند. بـيا! كه با غرق كردن قافله هاى بيدادگرى و استبدادگران در درياى طوفانى سطوت و انتقام پروردگارى حزب حق و لشگر عدل ، مسرور و خندان گردد. بيا! كه شيفتگانت پروانه وار به طرف شمع وجودت چرخش كنند. بـيـا! كـه بـا آمـدنـت قـلب رسـول الله (ص ) خـوشـحـال و دل على عليه السلام شاد و چشمان زهرا عليهاالسلام روشن شود. اين مقدمه را با زمزمه دعاى فرج به پايان مى بريم : اللهـم انـا نـشـكـوا اليـك فـقد نبينا صلواتك عليه و آله و غيبة امامنا و كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا خدايا! از فقدان و از دست دادن پيغمبران ، از غيبت و پنهانى امامان ، از كثرت و بسيارى دشمنان ، از كمى و اندكى تعداد نفراتمان از رو آوردن فتنه ها بسويمان ، شكوه و شكايت نزد تو مى آوريم . اى زاده پيغمبر! اى ميوه دل حيدر! اى اميد قلب زهراى اطهر! مـا غـفـلت كـرديم متوجه نشديم ، غافلانه و جاهلانه ، تو، آن يوسف عزيز را بدون اينكه حـتـى ثـمـن بخسى نصيبمان شود، از دست داديم و اينك در هجران تو، كنعان زندگى ما در خـشـكـسـالى سـوزان فـرو رفـتـه و زندگى بر ما سخت شده ، با شرمندگى ، دست تمنا بسوى تو گشوده و عرضه مى داريم : يـاايـهـاالعـزيـز مـسـنـا و اهـلنـا الضـر و جـئنـا بـيـضـاعـة مـزجـاة فـاوف لنـا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين . اى فاتح بزرگ جهان ! اى قلب عالم امكان ! اى مظهر رحمت بيكران ! ايـنـك با قلبى پر از سوز و سينه اى مملو از گداز و چشمانى سرازير از اشك ، فرياد مى نهيم : اى عزيزتر از هر عزيزى ! اى گرامى تر از يوسف يعقوب ! اگر دلباختگان يوسف با ديـدن روى دل آراى او، انـگـشـت بـريـدنـد، شـيـفـتـگـان تـو بـدون ديـدن جـمـال زيـبـايت از جان و تن گذشتند و در آتش فراقت پروانه وار سوختند، شايد كه بر قـلبهاى سوخته آنان آب وصال ريزى و با صبح ظهورت شام ظلمانى هجران آنان را به روز روشن مبدل سازى . و در پايان از برادر بسيار گرامى و فاضل فرزانه ، جناب آقاى (احمد مسجد جامعى ) قائم مقام محترم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و معاونت فرهنگى و پژوهشى كه در راستاى تـرجـمـه ، تـحـقـيـق و نـشـر ايـن كـتـاب ، مـسـاعـدت خـالصـانـه خـود را مـبـذول داشـتـند، كمال تشكر را مى نمايم ، باشد كه اين عنايت و ساير خدمات گرانقدر و تـلاش بـى وقـفـه او در نـشـر آثـار و فـرهـنـگ قـرآن و اهـل بـيـت عـصـمـت و طـهـارت عـليـهـم السلام دارند مورد پذيرش حضرت بقية الله الاعظم ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ قرار گيرد ان شاء الله . و هـمـچـنـيـن از هـمـكارى هاى بى دريغ برادر ارجمند جناب آقاى (حميدى ) مشاور اجرايى مـعـاونـت فـرهـنـگـى و پـژوهـشـى كـمـال سـپـاسـگـزارى بعمل مى آيد. موسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر عليه السلام سيد محمد حسينى سـخـن از امـام مهدى عليه السلام سخن از يك موضوع عقيدتى و مذهبى بسيار حساس و مهمى اسـت كـه رابـطـه تـنـگـاتـنـگ و گسست ناپذيرى با اسلام و مسلمانان دارد، چرا كه وجود گـرانـمـايـه او يـك واقـعـيـت اسـلامـى و از مـهـم تـريـن مسايل دينى و از اساس مكتب و ايمان به ارزشهاى معنوى است . بحث از شخصيت آن حضرت ، آنگونه كه برخى از نويسندگان منحرف پنداشته اند، بحث از افـسانه اى نيست كه شيعه آن را به منظور آرامش بخشيدن به روان ناآرام خويش كه در رهـگـذر قـرون و اعـصار تحت فشار ظلم و استبداد بوده است ـ ساخته باشد و بخاطر مرهم نـهـادن بـر قلب زخم خورده اى كه باران مصايب در مسير زمان بر سر آنان باريده است ـ سرهم كرده باشد. بـحـث از امـام مـهـدى عليه السلام آنگونه كه برخى فيلسوف نماها گفته اند انديشه اى نـيـسـت كـه به منظور تخفيف دردها و آرامش بخشيدن به رنج و فشارى باشد كه از رهگذر حاكميت زمامداران بيدادگر قرون و اعصار در برخى اذهان و افكار جايگزين شده باشد. و نـيـز آنـگونه كه برخى عناصر نادان مدعى دانش و فرهنگ تصور كرده اند، حرافه اى نـيـسـت كـه آن را، داسـتـان سـرايـان سـاخته و پرداخته و به اسلام چسبانده باشند و نيز بـازيـچـه تـاريخى نيست تا اسباب تمسخر دشمنان بدانديش و دلقك و ياوه گو باشد؛ بـلكـه يـك واقـعـيـت اسـلامـى اسـت كـه در خور اهميت بخشيدن بسيار و ژرف نگرى فراوان ارزيابى و روشنگرى اساسى است . مساءله تداوم حيات اسلام و شكوه قرآن است ، بحث مهم و اصيلى است كه قرآن نويدگر آن اسـت و پـيـامـبـر در موقعيتها و مناسبتهاى گوناگون از آن سخن به ميان آورده ، امامان نور عـليـهـم السـلام نـويـد و بـشـارت آن را نـه تنها به شيعيان خود كه به تمامى مسلمانان قرون و اعصار داده اند و دانشمندان ، مفسران ، محدثان و مورخان نام آور، در رهگذر قرون و اعصار، كتابهاى مفصل و مستقلى پيرامون آن نوشته اند. بـا ايـن بـيان ، موضوع امام مهدى يك موضوع استراتژيك و بسيار مهم و در نوع خود بى نظير است و از امتيازات بسيار ويژه اى ، برخوردار است . مساءله اى است كه پيرامون آن بسيار گفتگو شده و در آستانه آن ، فراوان برخورد افكار و انـديشه ها صورت گرفته و قلم فرساييها شده است ، از اين رو، گروهى بدان ايمان آورده و گروهى دچار حيرت گشته و برخى ديگران را به باد استهزاء گرفته اند. امـام مهدى عليه السلام از شخصيتهايى نيست كه گذشت زمان او را در كام خود فرو برد و تـاريـخ آن را بـه فـرامـوشـى سـپـارد. او نـداى رسـاى مـيـليـونـهـا انـسـان و مـعـشـوق دل عصرها و نسلهاست . چشم امتها به او دوخته شده و نقطه اميد جامعه هاست . امـام مـهـدى عـليـه السـلام شـخـصـيـت بـرجـسـتـه اى اسـت كـه درسـت 1142 سـال پـيـش از نگارش اين كتاب ديده به جهان گشوده و هم اكنون زنده است ، بر روى اين سـيـاره خـاكى زندگى مى كند و بسان ديگر انسانها، غذا مى خورد و آب مى نوشد و خداى خويش را عاشقانه و خالصانه عبادت مى كند و در انتظار دريافت فرمان ظهور خويش است . آن گـرامـى از ديـدگان نهان است . مردم او را مى بينند و نمى شناسند و او نيز خويشتن را معرفى نمى كند و در هر نقطه اى از جهان كه اراده كند، حضور مى يابد. او بـر سـراسـر جهان ، تسلط و اشراف دارد و به همه بندگان ، شهرها و كشورها احاطه دارد. بـه اذن خـدا هـر رخـدادى در سراسر جهان رخ دهد مى داند و روزى كه نزد خدا مشخص است و براى ما نامعلوم ، از پس پرده غيبت ظاهر مى گردد و علائم و نشانه هاى قطعى پيش از ظهور او پديدار مى گردد. پـس از ظـهور، بر سراسر گيتى حكم مى راند و مسيح عليه السلام از آسمان فرود آمده و به امامت او نماز مى خواند. هـمـه دولتـهـا و مـلتـها در سراسر جهان ، در برابرش خاضع مى گردند و مذاهب و اديان سرفرود مى آورند. اسلام راستينى را كه نياى گرانقدرش محمد(ص ) آورد، با خود مى آورد و پياده مى كند... ايـنـهـا بـرخى سرفصلها پيرامون شخصيت آن گرامى و بسان فهرستى براى اين كتاب است . نام بلند آوازه آن گرانمايه (محمد ) و به (مهدى ) عليه السلام شهرت دارد. او فرزند حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند امام هادى عليه السلام فرزند امام جواد عليه السلام فرزند امام رضا عليه السلام فرزند امام كاظم عليه السلام فرزند امام صادق عليه السلام فرزند امام باقر عليه السلام فرزند امام سجاد عليه السلام فرزند امام حسين عليه السلام فرزند امام على عليه السلام و فرزند دلبند فاطمه دخت گرانمايه پيامبر گرامى است . و سخن فرزدق چقدر در اينجا زيباست كه مى گويد: (ايـنـان ، پدران گرانقدر من هستند، شما نيز اى (جرير )! به هنگامى كه انجمنها ما را گرد آوردند، شخصيتهايى به عظمت پدران من ، بدان انجمنها بياور. ) آرى ! اين نسب والاى آن حضرت است كه علاوه بر اسناد تاريخى ، انبوه روايات نيز كه از نظرتان خواهد گذشت ، اين واقعيت را به صراحت ، در چشم انداز حقجويان قرار مى دهد. مـادرش ، بـانـوى بـزرگ ، نـيـك بـخـت پـرشكوه و گرانقدرى بنام (نرجس ) است و او را (صيقل )، (ريحانه ) و (سوسن ) نيز، ناميده اند. لازم بـه يادآورى است كه تعدد نام و اختلاف در اسم ، نه تعدد شخصيت را مى طلبد و نه اختلاف در مورد صاحب آن را. دخـت گـرانـقـدر پـيـامـبـر فـاطـمـه عـليـهـاالسـلام نـيـز بـخـاطـر مـنـاسـبـتـهـا و دلايل متعدد نامهاى گوناگونى داشت كه برخى از آنها را در كتاب (فاطمه از ولادت تا شـهـادت ) آورده ايـم و در ايـن كـتـاب نـيـز بـرخـى از نـامـهاى مادر گرامى حضرت مهدى (نرجس ) را نيز خواهيم آورد. هـر پـژوهـشگرى به رواياتى كه از نسب امام عصر عليه السلام سخن مى گويد، مراجعه كـنـد بـه روشـنـى در خـواهـد يـافـت كـه امام مهدى عليه السلام بى هيچ ترديدى فرزند گـرامـى حـضـرت امـام حـسـن عـسـكـرى عـليـه السـلام است . با اين وصف شما در برخى از كتابهاى اهل سنت به روايتى بر مى خوريد كه دست تحريف و تزوير بسوى آن دراز شده و خـيانتكارانه بخاطر زشت و بى اعتبار جلوه دادن روايت و منحرف ساختن آن از هدف اصلى خـويـش كـه بـيان شخصيت و نسب حضرت مهدى عليه السلام است ، يك واژه بيگانه بر آن افزوده است و به همين جهت هم اين روايت ، ارزش و اصالت حقيقى خويش را از دست داده است . عـلاوه بـر ايـن ، روايـت مـورد اشاره ، از نظر سند و متن نيز ضعيف است و نزد پژوهشگران فـاقـد ارزش و اعـتـبـار. اما شگفت اينجاست كه برخى از بدانديشان صدها روايت صحيح و اصـيـل و مـعـتبر را در اين مورد رها ساخته و به همين روايت فاقد ارزش و اعتبار چسبيده اند، چرا كه پاسخگوى تمايلات و خواسته هاى دل بيمار آنان است . آن روايت اين است : عـن ابـى داود، عـن زائدة ، عـن عـاصـم ، عـن زر، عـن عـبـدالله ، عـن النـبـى (ص ) انـه قال : لو لم يـبـق مـن الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلك اليوم ، حتى يبعث الله رجلا منى ـ او: من اهـل بـيـتى ـ يواطى ء اسمه اسمى (و اسم ابيه اسم ابى ) يملاء الارض قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا. ايـن روايـت بـا چيزى كه دست تحريف و خيانت بدان افزوده است از ديگر انبوه روايات كه پيرامون حضرت مهدى عليه السلام آمده است ، از نظر سند متن متفاوت است . از نـظر سند: بدان جهت فاقد ارزش است كه روايت بوسيله فردى بنام (زائده ) روايت شده است و او فردى است كه دانشمندان علم رجال در بيوگرافى اش تصريح كرده اند كه : انه يزيد فى الاحاديث (33) يعنى : او در روايات مى افزود و امانت در نقل را رعايت نمى كرد. امـا از نـظـر مـتـن : بـدان دليل فاقد ارزش است كه اين روايت از (زر ) از راههاى فراوان ديـگـرى روايـت شـده اسـت و در هـيـچ كـدام از آن ، جـمـله و اسـم ابـيـه اسـم ابى وجود ندارد.(34) و اين نشانگر آن است كه اين جمله اضافى ، ساخته و پرداخته فردى بنام (زائده ) اسـت كـه پـژوهـشـگـران اهل سنت نيز اين واقعيت را دريافته اند از جمله يكى از آنان در كتاب خويش مى نويسد: (هـمه روايات رسيده از پيامبر(ص ) در اين مورد، فاقد جمله (و اسم ابيه اسم ابى ) مى باشد ) آنگاه روايت مورد بحث را از (زائده ) مى آورد و پس از آن مى گويد: (ترمذى اين روايت را نقل نموده است ، اما آن جمله را ذكر نكرده است . ) و در انبوه روايات حافظان و افراد مورد اعتماد كه روايت را آورده اند، تنها اين عبارت است : (اسمه اسمى ) مى باشد.(35) عـلاوه بـر آنچه آمد، در همه روايات رسيده از پيامبر در مورد شخصيت والاى امام مهدى عليه السـلام ، عـبـارت كـوتـاه (و اسـم ابـيه اسم ابى ) وجود ندارد و مسلمانان نيز بر اين مطلب ، اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فرزند حضرت حسن عسكرى عليه السلام است . با اين بيان ، روايت تحريف شده (زائده ) فاقد ارزش و اعتبار است و از ديدگاه علما و دانـشـمـنـدان ، مردود؛ چرا كه با انبوه روايات صحيح و معتبر، ناسازگار است و نيز بدان دليل كه (زائده ) عنصرى شناخته شده است كه با روايات بازى مى كرد و طبق هواها و خواسته هاى خويش ، در آنها دستكارى مى نمود. بـازرگـانـان و دلالان حديث ، به منظور تقرب به قطبهاى قدرت و در طمع بدست آوردن ثـروت و تـقـويـت جـبـهـه بـاطل و بيداد، رواياتى جهت دار از خود مى ساختند و آنها را به پـيـامـبـر(ص ) نـسـبت مى دادند، چرا كه در برخى روزگاران ، ساختن روايت دروغ ، پست و شـغـل مـهـم و تـجـارتـى پـر سـود بـود كـه جـعـل كنندگان حديث و دروغ پردازانى نظير (ابـوهـريـره )، (سـمـرة بـن جـنـدب )، (مغيرة بن شعبه ) و دوستان و همكاران آنان بـدان وسـيـله زنـدگـى مـى كـردنـد و بـه آلاف و الوف و هـواهـاى دل خـويـش مـى رسـيـدنـد و راوى روايـت مـورد بـحـث ، جناب (زائده ) از اين قماش است و دليل بازى با اين روايت نيز روشن است . هدف ... هدف از افزودن جمله كوتاه (و اسم ابيه اسم ابى ) به روايت مورد بحث چه بوده است و دست تحريف ، چه منظورى داشته است ؟ پاسخ پاسخ اين سؤ ال ، يكى از اين دو مى تواند باشد: 1ـ هدف از اين كار، تاءييد (مهدى عباسى ) بوده است كه ، نامش (محمد ) و نام پدرش (عبدالله ) است و لقبش (مهدى ). 2ـ مـمـكـن اسـت هدف تاءييد (محمد بن عبدالله بن حسن ) بوده است كه لقبش (نفس زكيه )(36) بود و بر ضد نظام ستمكار و پرفريب عباسى قيام كرد، همانگونه كه علامه معاصر آيت الله صافى نيز در كتاب خويش (37) بدان تصريح كرده است . كـوتـاه سـخـن ايـنـكه : روايت (زائده ) از ديدگاه دانشمندان حديث ، فاقد صحت و اعتبار است و در نهايت ضعف و تزلزل و توجيه حرف نادرست نيز، كار نادرست ديگرى است . حضرت مهدى نامهاى متعددى دارد كه به مناسبتهاى مختلف بدان نامها خوانده شده است و اين از شـئون شـخـصـيـتـهـاى بـزرگ اسـت كـه بخاطر صفات و ويژگيها و ابعاد گوناگون شخصيتشان ، نامشان نيز متعدد مى گردد. بـراى نـمـونـه : در قـرآن شريف و انجيل براى پيامبر گرامى اسلام (ص ) نامهاى متعددى است ، نامهايى چون : (محمد )، (احمد )، (طه )، (يس )، (بشير )، (نذير ) و در انجيل نيز (فارقليطا ) و (بركلوطوس ) به زبان سريانى و يونانى . و نـيـز قـهـرمان جاودانه اسلام ، اميرمؤ منان عليه السلام نيز نامهاى متعددى دارد از آن جمله : (على )، (حيدر )، (مرتضى ) و (ايليا ) به لغت سريانى و نامهايى ديگر. و بـانـوى بـانـوان فـاطـمـه عـليـهـاالسـلام نيز نامهاى متعددى دارد از آن جمله : (فاطمه )، (بتول )، (مباركه )، (محدثه )، (طاهره )، (صديقه ) و... در مـورد حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام و نـام بـلند آوازه اش ، روايات بسيارى از پيامبر گـرامـى و امـامـان نور عليهم السلام آمده است كه در آنها از آن اصلاحگر بزرگ عصرها و نـسـلهـا بـه (مـهـدى )، (حـجـت )، (قائم )، (منتظر )، (خلف صالح )، (صاحب الامر )، (سيد )، (الامام الثانى عشر ) و... تعبير شده است و بارها تصريح شده است كه نام آن حضرت نام پيامبر است و كنيه اش (ابوالقاسم ). كه ما با ترسيم برخى از روايات به برخى از نامهاى مقدس آن حضرت اشاره مى كنيم : 1ـ از (ابـى سـعيد خدرى ) و او نيز از پيامبر گرامى (ص ) آورده است كه فرمود: (نام مهدى نام من است . ) اسم المهدى ، اسمى 2ـ اميرالمؤ منان عليه السلام فرمود: نام مهدى (محمد ) است . اسم المهدى ، محمد(38) و آن گـرامـى ، (مـهـدى ) نـاميده شد، چرا كه خداوند او را به امور نهائى كه هيچ كس از آنها آگاهى ندارد هدايت و ارشاد مى نمايد، روايت اين است : امام باقر عليه السلام فرمود: اذا قـام مـهـديـنـا اهـل البـيـت ، قـسـم بـالسـويـة و عـدل فـى الرعـيـه ، من اطاعه فقد اطاع الله و من عصاه فقد عصى الله و انما سمى المهدى الانه يهدى الى امر خفى . يـعـنـى : هـنگامى كه مهدى ما خاندان پيامبر، بپاخيزد ثروتها را بطور برابر تقسيم مى كند و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مى كند. هر كس او را فرمان برد خدا را فرمان بـرده اسـت و هـر كس او را نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است و او مهدى ناميده شد چرا كه به امور و شئون نهائى هدايت مى گردد.(39) آن حـضرت (قائم ) ناميده شده است چرا كه به بزرگترين قيام اصلاحگرانه تاريخ بـشـر دسـت مـى زنـد. او بـراى حـق خـالص كـه ذره اى باطل در آن راه نمى يابد قيام مى كند و به حق و عدالت بپا مى خيزد. و اين چيزى است كه قـيـام شـكـوهـمـنـد او را از ديـگـر قـيـامـهـا مـمـتـاز مـى سازد. چرا كه تاريخ بشر، قيامها و نهضتهايى را براى برخى شخصيتها ثبت كرده است اما قيام و نهضت و انقلاب آنان در هدف هـا و وسايل ، براساس حق و راه مستقيم نبوده است ، اما امام مهدى عليه السلام بر اساس حق خالص و عدالت راستين و ناب بپامى خيزد و بس . اين روايت را بنگريد: (ابو حمزه ثمالى ) مى گويد: ساءلت الباقر عليه السلام : يابن رسول الله ! الستم كلكم قائمين بالحق ؟ قالى : بلى قلت : فلم سمى القائم قائما؟ قـال : لمـا قـتـل جـدى الحـسـيـن عـليـه السـلام ضـجـت المـكـلائكـه الى الله عـزوجـل بـالبـكـاء و النـحـيب ... ثم كشف الله عزوجل عن الائمة من ولد الحسين عليه السلام للمـلائكـة ، فـسـرت المـلائكـة بـذلك ، فـاذا احـدهـم قـائم يـصـلى ، فقال عزوجل : بذلك القائم انتقم منهم .(40) از امـام بـاقـر عـليـه السـلام پـرسـيدم : (اى پسر پيامبر! آيا همه شما قيام كننده به حق نيستيد؟ ) فرمود: (چرا! ) گفتم : (پس چرا آن حضرت قائم ناميده شد؟ ) فـرمود: (هنگامى كه نياى گرانقدرم حسين عليه السلام به شهادت رسيد فرشتگان به بـارگـاه خـدا نـاله و شـيـون كـردنـد... خـداونـد امـامـان نـهـگـانـه ، از نـسـل پـاك حـسـيـن عـليه السلام را به آنها نماياند و با ديدن آنان شادمان گرديدند كه يكى از آنها به نماز ايستاده است و خدا با نشان دادن او به فرشتگان فرمود: من بوسيله اين (قائم ) از قاتلان حسين عليه السلام انتقام خواهم گرفت ) و امام صادق عليه السلام نيز فرمود: (سمى (القائم ) لقيامه بالحق )(41) يـعـنـى حضرت مهدى عليه السلام (قائم ) ناميده شد چرا كه قيام شكوهمند او به حق و عدالت است و هدفها و شيوه ها و وسايل او در راه رسيدن به هدف نيز همه و همه بر اساس حق است . آن حـضـرت بـا ايـن نام خوانده شده است ، چرا كه مردم همواره ظهور و قيام او را انتظار مى برند تا با قيام خويش اين سياره خاكى را از ظلم و بيداد پاك سازد. از امام جواد عليه السلام پرسيدند: يابن رسول الله ! و لم سمى : القائم ؟ قال : لانه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد اكثر القائلين بامامته . فقيل له : و لم سمى : المنتظر؟ قـال : لان له غـيـبـة تـكـثـيـر ايـامـهـا و يـطـول امـدهـا، فـيـنتظر خروجه المخلصون و ينكره المرتابون ...(42) يعنى : پرسيدند: (چرا حضرت مهدى عليه السلام را (قائم ) ناميدند؟ ) فرمود: (چون پس از آنكه ياد و نام مقدسش در ميان مردم فراموش شد و بيشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع و ارتداد گرفتار آمدند بپا مى خيزد. ) پرسيدند: (چرا (منتظر ) ناميده شده است ) فـرمـود: (بـدان دليـل كـه او غـيـبـت بـسـيار طولانى خواهد داشت . غيبتى كه دوران آن سخت طولانى است و مخلصان ، انتظار قيام و ظهورش را مى كشند و ترديد كنندگان و بدخواهان وجود گرانمايه و ظهور او را براى اصلاح جهان انكار مى نمايند. ) آن گـرامـى : (صـاحـب الامـر ) نـيز ناميده شده است ، چرا كه او پيشواى بر حقى است كه خداوند اطاعت او را بر همه بندگان واجب ساخته است ؛ از جمله در قرآن مى فرمايد: هان اى ايمان آورندگان ! خدا و پيامبر و صاحبان امر را اطاعت كنيد. يا ايهاالذين آمنو الطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم رواي(43) ات مـعـتبر و صحيح صراحت دارند كه (اولى الامر ) در آيه شريفه ، امامان نـور و از خـانـدان پـيـامـبـرند كه نخستين آنان على عليه السلام و آخرينشان حضرت مهدى عليه السلام است . آن حـضـرت (حـجـت ) نـيـز نـامـيـده شـده اسـت بـدان دليـل كـه حـجت خدا بر جهانيان است و خدا بوسيله آن گرامى بر بندگانش اتمام حجت مى كند. و نـيـز آن پـيـشـواى بـزرگ ، نـامـها و لقبهاى ديگرى دارد كه نياز به توضيح و شرح ندارد. بـنـظـر مـى رسـد بـهـتـريـن شـيـوه ورود به بحث در مورد امام مهدى عليه السلام ترسيم رواياتى است كه از نياى گرانقدرش پيامبر، گاه به صورت سربسته و گاه مشروح ! پيرامون شخصيت والا و پرشكوه او! وارد شده است ، همانگونه كه ديگر نويسندگان نيز بدينصورت وارد بحث شده اند. در آغـاز ايـن بـحث لازم به ياد آورى است كه در اين رابطه انبوه رواياتى كه در منابع و كـتـابـهـاى شـيعه است ترسيم نمى گردد، چرا كه ، ايمان به امامت از نظر آنان از پايه هاى دين و مذهب شناخته شده و فردى كه اصل امامت را معتقد بود، ناگزير به امامت حضرت مـهـدى عـليـه السـلام ايـمـان دارد و انـبـوه روايـاتـى كـه از اصـل امـامـت و شـمار امامان نور سخن دارد، تصريح مى كند كه دوازدهمين آنان حضرت مهدى عـليـه السـلام اسـت از ايـن رو، ايـمـان بـه آن گـرامـى ، از ايـمـان بـه اصل امامت ، گسست ناپذير از كل ! و دوازدهمين آنان مى باشد. انبوه رواياتى كه در منابع و كتابهاى اهل سنت پيرامون امامان دوازده گانه وارد شده است از نظر اجمال و تفصيل گوناگون است . برخى از آنها تنها از شمار امامان نور، بدون بيان نام و نسب آنان سخن دارد و برخى ديگر آنان را با نام و نسب و شمار معرفى مى كند. برخى سربسته از حضرت مهدى عليه السلام سخن مى گويند. و برخى صراحت دارند كه آن حضرت ، دوازدهمين امام نور است . با اين بيان برخى از روايات روشنگر برخى ديگر است . سخن درست سـخـن حـق و درسـت در ايـن مـورد ايـن اسـت كـه به صراحت يادآورى كنيم كه : اين روايات ، بـسـيـار زيـاد و فـراتـر از حـد تـواتـر اسـت و پـيـام آنـهـا نـيـز صـريـح ، روشن و غير قـابـل خـدشـه اسـت ، بـگونه اى كه نه نقطه ابهامى باقى مى گذارد و نه راهى براى بـهـانـه جـويى و ايراد و اشكال و اگر بخواهيم همه آنها را بياوريم ، هم سخن طولانى و خـسـتـه كـنـنـده مى شود و هم از هدف اصلى كتابها باز مى مانيم ، به همين جهت تنها براى نـمـونـه بـرخـى از آنـهـا ـ بـا بـيـان مـنـابع و مصادر، به منظور آسان ساختن كار براى پژوهشگران حقيقت جو ـ در اينجا ترسيم مى گردد. الف : دسته اول : دسـتـه نـخست رواياتى است كه از امامان نور عليهم السلام بطور كلى و سربسته ، پيام دارد، براى نمونه : 1ـ پيامبر گرامى مى فرمود: يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة يعنى : براى اين امت دوازده امام و پيشوا خواهد بود. ايـن روايـت را هـم ، امـام (احمد بن حنبل ) در مسند خويش از 34 طريق روايت كرده است و هم (مسلم ) از علماى مورد قبول اهل سنت در (صحيح ) خود آورده است .(44) و نيز آورده اند كه فرمود: يـكـون اثـنـا عـشـر امـيـرا، فـقـال كـلمـة لم اسـمـعـهـا فقال ابى : انه قال كلهم من قريش (45) يعنى اين امت دوازده امير خواهد داشت ... و همگى آنان از قريش اند اين روايت را منابع و مصادر ذيل آورده اند: 1ـ (صحيح بخارى ) جلد 4، صفحه 146. 2ـ (صحيح ترمذى ) جلد 2، ص 35. 3ـ (مسند امام احمد بن حنبل ) جلد 5، ص 90. 4ـ (تيسير الوصول الى جامع الاصول ) جلد 2. 5ـ (منتخب كنزالعمال ). 6ـ (تاريخ بغداد ) جلد 14، صفحه 353. 7ـ (تاريخ الخلفاء ) صفحه 7. 8ـ (ينابيع الموده ) صفحه 444. 9ـ (المستدرك على الصحيحين ) جلد 2، ص 2501.(46) پاورقي
1- كـافـى ، ج 1، ص 411، وسـايل الشيعه ، ج 10، ص 470 و بحارالانوار، ج 24، ص 211.
2- سوره هود، آيه 86. 3- سوره نور، آيه 63. 4- بحارالانوار، ج 52، ص 331 و غيبت طوسى ، ص 282. 5- فـاضـل مـعـاصـر، صـديـق ارجـمـند، جناب سيد ثامر عميدى در كتاب گرانسنگ خويش (دفـاع عـن الكـافـى ) صـفـحـه 345، نـام بـيـش از پـنـجـاه نـفـر از عـلمـاى مـشـهـور اهـل سنت را ذكر نموده كه تصريح به صحت و يا متواتر بودن احاديث حضرت مهدى عليه السلام نموده اند. و همچنين مراجعه شود به كتاب پرارج منتخب الاثر، ص 3. 6- البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان ، ص 177، باب 13. 7- مقدمه ابن خلدون ، چاپ بيروت ، طبع سال 1408، ص 311. 8- تاج العروس ، ماده هدى . 9- غاية الماءمول ، ج 5، ص 312، باب 7. 10- كتاب منتخب الاثر، ص 3. 11- منتخب الاثر، ص 320. 12- مهدى منتظر در نهج البلاغه ، ص 23. 13- دفاع عن الكافى ، ج 1، ص 592 ـ 569. 14- مصدر ياد شده ، ص 548. 15- اديان و مهدويت ، ص 38، خورشيد مغرب ، ص 69، و او خواهد آمد، ص 79. 16- سـنـن تـرمـذى ، ج 5، ص 565، ح 3571، اكـمـال الديـن ، ج 2، ص 287 و مـعـجـم احـاديث المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 268، به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى . 17- محاسن ، ص 173، ح 148 و اكمال الدين ، ص 338، باب 33، ح 11. 18- اكمال الدين ، 645، باب 55، ح 6 و بحارالانوار، ج 52، ص 123. 19- محاسن ، ص 150، باب 38، ح 151. 20- بحارالانوار، ج 52، ص 291، منتخب الاثر، ص 470 و نيابيع المودة ،ص 493. 21- بحارالانوار، ج 53، ص 4. 22- الزام الناصب ، ص 179، الملاحم و الفتن ، ص 108، و بشارة الاسلام ص 297. 23- بحارالانوار، ج 51، ص 60. 24- بحارالانوار، ج 51، ص 87 و منتخب الاثر، ص 152. 25- بحارالانوار، ج 52، ص 304. 26- منتخب الاثر، ص 478 و بحارالانوار، ج 51، ص 68. 27- روزگـار رهـايـى ، ص 900، بـه نـقـل از بـحـارالانـوار، ج 51، ص 68، المـلاحم والفتن ، ص 123 و بشارة الاسلام ، ص 19. 28- بحارالانوار، ج 52، ص 36. 29- الزام الناصب ، ص 25 و بحارالانوار، ج 51، ص 47. 30- بحارالانوار، ج 52، ص 321. 31- روزگار رهايى ، ص 598، به نقل از الملاحم و الفتن ، ص 137. 32- بحارالانوار، ج 52، ص 337 و الزام الناصب ، ص 230. 33- مـعـجـم احـاديـث الامـام المـهـدى عـليـه السـلام ، ج 1، ص 172 و 178، بـه نقل از بيان شافعى ، ص 482. 34- جـهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به : معجم احاديث الامام مهدى عليه السلام ، ج 1 ص 168، و 178، و منتخب الاثر، ص 141. 35- البـيـان فـى اخـبـار صـاحـب الزمـان ، ص 94 و 93، چـاپ بـيـروت سـال 1399، هــ و رجـوع شـود بـه : مـسـنـد احـمـد بـن حنبل ، ج 1، ص 376. 36- اين (نفس زكيه ) غير آن است كه در آخرالزمان خواهد آمد. 37- منتخب الاثر، ص 231. 38- البرهان فى علامات المهدى آخرالازمان ، متقى هندى ، باب 3، روايت 8 و 9. 39- عقدالدرر، باب 3، ص 40. 40- بحارالانوار، ج 51، ص 28. 41- بحارالانوار، ج 51، ص 30. 42- بحارالانوار، ج 51، ص 30. 43- سوره نساء، آيه 59. 44- مـسـنـد احـمـد بـن حـنـبـل ، ج 5، ص 106، چـاپ مـصـر، سال 1313 هـ. و صحيح مسلم ، ج 2، ص 119 كتاب الاماره ، باب الناس تبع لقريش . 45- صحيح بخارى ، كتاب الاحكام ، چاپ مصر، 1320، هـ و مسند احمد، ج 5 ص 90. 46- و همچنين مراجعه شود به : تاريخ كبير بخارى ، ج 1، ص 446. سنن ابو داود، ج 4، ص 106. معجم طبرانى ، ج 1، ص 474. اخبار اصفهان ، ج 2، ص 167. سنن بيهقى ، ج 8، ص 143. مـصـابـيـح بـغـوى ، ج 4، ص 137، تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 1، ص 445، جـامـع الاصـول جـزرى ، ج 4، ص 439، فـتـن ابـن كـثـيـر، ج 1، ص 117، فـرائد السـمـطـيـن ، ج 2، ص 147. مـقـدمه ابن خلدون ، ص 258. مجمع الزوائد هيثمى ، ج 5، ص 190. مـطـالب السـؤ ول ، ج 1، ص 13. خـصـائص كـبـرى ، ج 2، ص 114. جـامع صغير سيوطى ، ج 2، ص 756. صواعق محرقه ابن حجر، 20. مـنـتـخـب الاثـر، ص 1 تـا 97، و مـعـجـم احـاديـث المـهـدى ، ج 2، ص 255 هـر يـك بـه نقل از ده ها و صدها كتب سنى و شيعه . |
|||||