يعنى : هان اى مردم ! بشريت !
اينك در پيشگاه پروردگارتان خداى را به ياد شما مى آورم ، خدايى را كه حجتهاى خويش را بر شما تمام و پيام آورانش را ارسال كرد و قرآن را براى هدايت بشر فرو فرستاد.
او شـمـا را فـرمـان مى دهد كه چيزى را شريك او نسازيد و بر اطاعت او و فرمانبردارى از پـيـامـبـرش كـوشـا بـاشـيد. آنچه را قرآن در انديشه زنده ساختن آن است ، زنده سازيد و بدعتها و ضد ارزشهايى را كه قرآن در پى محو و نابودى آنهاست ، از ميان برداريد، در راه حق و هدايت ، مددكار من باشيد و در راه تقوا و عدالت وزير و كمك كار من .
مـردم ! پـايـان جـهـان و فـرجام آن نزديك شده و دنيا، جدايى خويش را اعلان كرده است . من شـمـا را بـسـوى خـداى يـكـتـا و پـيـام آورش مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله و سـلم و عـمـل بـه كـتـاب زنـدگـيـسـاز او و احـيا و رواج ارزشهاى و الاى الهى و انسانى و نابودى بدعتهاى جاهلى و باطل و ضد ارزشها فرا مى خوانم .
سومين خطبه از آن گرامى
در يـك روايـت طـولانـى ، خـطـبـه پرمحتواى ديگرى براى آن حضرت ، از امام صادق عليه السـلام روايـت شـده اسـت كـه بـراى آگـاهـى و بهره ورى بيشتر، فرازهايى از آن را مى آوريم :
ششمين امام نور در روايتى طولانى مى فرمايد:
.... و سـيـدنـا القـائم مـسـنـد ظـهـره الى الكـعـبـه و يقول : يا معشر الخلائق !
الا... و من اراد ان ينظر الى آدم و شيت ، فها انا ذا آدم و شيت .
الا... و من اراد ان ينظر الى نوح و ولده سام ، فها انا ذا نوح و سام .
الا... و مـن اراد ان يـنـظـر الى ابـراهـيـم و اسـمـاعـيـل ، فـهـا انـا ذا ابـراهـيـم و اسماعيل .
الا... و من اراد ان ينظر الى عيسى و شمعون ، فها انا ذا عيسى و شمعون .
الا... و من اراد ان ينظر محمد و اميرالمؤ منين عليه السلام ، فها انا ذا محمد و امير المؤ منين .
الا... و من اراد ان ينظر الى الحسن و الحسين ، فها انا ذا الحسن و الحسين .
الا... و من اراد ان ينظر الى الائمه من ولد الحسين ، فها انا ذا الائمه ...(586)
يعنى : سالار ما، قائم عليه السلام با تكيه بر خانه خدا خطاب به جهانيان مى فرمايد:
(هان اى توده هاى انسانى ! هر كس مى خواهد به (آدم ) و (شيث ) نظاره كند، من آدم و شيث هستم ، از آنان نشان دارم .
مردم ! هر كس مى خواهد به (نوح ) و فرزندش (سام ) بنگرد، من نوح و سام هستم .
بـهـوش بـاشـيـد!... هـر كـس مـى خـواهـد بـه ابـراهـيـم و (اسماعيل ) نظاره كند، من از ابراهيم و اسماعيل نسب دارم .
هر كس مى خواهد به عيسى و شمعون نگاه كند، من عيسى و شمعون هستم و از آنان نشان دارم .
بـهـوش بـاشـيـد!... هـر كـه مى خواهد به (محمد ) و اميرالمؤ منان عليه السلام بنگرد، بداند كه من محمد و اميرالمؤ منان هستم .
مردم ! هر كس مى خواهد به (حسن ) و (حسين ) بنگرد، من حسن و حسين هستم به من نظاره كند.
مـردم ! هـر كـس مـى خـواهد به امامان معصوم پس از حسين و از فرزندان او بنگرد من از آنان هستم و از آنان نشان دارم ...
مرحوم علامه مجلسى در تفسيرى بر اين روايت طولانى مى گويد: (در فرازهايى كه امام هـادى عليه السلام مى فرمايد: (من آدم ، شيث ، عيسى ، محمد و امامان معصوم هستم . ) يعنى در دانـش و ارزشـهاى اخلاقى و انسانى آنان كه شما آنان را پيروى مى كنيد، من همانگونه ام و عصاره و چكيده آن ارزشها. )
امام باقر عليه السلام مى افزايد: پس از پايان يافتن خطبه امام هادى عليه السلام 313 نفر ياران خاص او برگرد خورشيد وجودش اجتماع نموده و با او بيعت مى كنند.
و پيش از آنان ، فرشته وحى با آن اصلاحگر بزرگ جهانى ، بيعت مى نمايد.
و بـيـش از 40 هـزار فـرشـته كه داراى درجات ، مقامات و منزلتهاى متفاوتى هستند، براى انجام فرمان او فرود مى آيند و همواره چشم انتظار اشاره او هستند تا كارهايى كه انسانها نـتـوانستند به انجام رسانند آنها به فرمان حضرت مهدى عليه السلام به سرعت بر آن كارها جامه عمل بپوشانند.
بيعت با امام مهدى عليه السلام
پيش از اينكه از بيعت آن اصلاحگر بزرگ جهانى سخن بگوييم ، برخى روايتى را كه در اين مورد آمده است ، مى آوريم :
1ـ امام صادق عليه السلام در اين مورد فرمود:
ان اول من يبايع القائم ، جبرئيل (587)
يعنى : نخستين كسى كه با قائم بيعت خواهد كرد، فرشته امين وحى است .
2ـ امام جواد عليه السلام فرمود:
كـانـى بـالقـائم ـ يـوم عـاشـورا، يـوم السـبـت ـ قـائما بين الركن و المقام ، بين يديه جبرئيل ينادى : البيعه لله (588)
يـعـنى : گويى مى نگرم كه قائم عليه السلام روز شنبه و روز عاشورا، ميان ركن و مقام ابـراهـيـم در مـسـجـدالحـرام ايـسـتـاده اسـت و در آغـاز قـيـام جـهـانـبـخـش جبرئيل فرشته امين وحى در برابر او قرار گرفته و ندا مى دهد كه : (هر كس ‍ مى خواهد براى خدا بيعت كند بشتابد و با حجت خدا بيعت نمايد ).
3ـ ششمين امام نور عليه السلام فرمود:
اذا اءذن الله تعالى للقائم فى الخروج صعد المنبر فدعا الناس الى نفسه وناشدهم الله و دعـاهـم الى حـقـه و اءن يـسـيـر فـيـهـم بـسـنـة رسول الله صلى الله عليه و آله و يعمل فيهم بعلمه .
فـيـبـعـث الله جـل جـلاله ، جـبـرئيـل ، حـتـى يـاءتـيـه فينزل على الحطيم يقول : الى اءى شى ء تدعو!؟!
فيخبره القائم عليه السلام .
فيقول جبرئيل : اءنا اول من يبايعك . ابسط يدك !
فـيمسح على يده وقد وافاه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فيبايعونه و يقيم بمكة حتى يتم اءصحابه عشرة الآف نفس ، ثم يسير منها الى المدينة .(589)
يـعـنـى : هنگامى كه خداوند به قائم عليه السلام فرمان ظهور مى دهد، آن حضرت در مكه ظـاهـر مـى گـردد و بـر فراز منبر مى رود و مردم را بسوى خود و اهداف بلند و انسانى و آسـمانى خويش فرا مى خواند، آنان را سوگند مى دهد و به حقوق خويش فرا مى خواند و از آنـان مـى خـواهـد كـه حـقـوق او را رعـايـت كـنند تا آن گرامى هم بر اساس سنت و روش ‍ عادلانه و آسمانى پيامبر صلى الله عليه و آله امور و شئون جامعه را تدبير نمايد و بر اساس دانش و آگاهى خويش ، كارها را به سامان آورد.
پـس خـداونـد جـبـرئيـل را فـرو مـى فـرسـتـد تا به حضور آن حضرت شرفياب گردد و فرشته وحى ميان ركن ، نزديك حجرالاسواد يا (حطيم )(590) و باب كعبه قرار مى گيرد و از امام عليه السلام مى پرسد كه : (مردم را به چه نامه اى دعوت مى كنيد؟ )
آن گـرامـى بـرنـامـه خـويـش را تـوضـيـح مـى دهـد، جـبـرئيـل مـى گـويـد: (مـن اولين كسى هستم كه با شما بيعت مى كنم ، پس ، دست مبارك را بگشا تا با تو بيعت نمايم . )
آنـگـاه جـبرئيل دست گرامى او را مى فشارد و از پى آن ، ياران خاص آن حضرت كه 313 نفر هستند، گرد آمده و با پيشواى بزرگ نجات ، بيعت مى نمايند.
آن حـضـرت در مـكـه تـوقـف مـى كند و 10 هزار نفر با او بيعت مى كنند سپس بسوى مدينه حركت مى كند.
بيعت
پـس از تـرسـيـم ايـن روايـت ، لازم بـه يـادآورى اسـت كـه واژه (بـيعت ) در فرهنگ واژه شـنـاسـان بـه مـفـهـوم (پـيـمـان بـسـتـن بـراى فـرمـانـبردارى و اطاعت )، (سركشى و گردنفرازى نكردن ) و (در انديشه نقشه و توطئه بر ضد حق و عدالت نبودن ) است .
امـا آنـچـه بـيـعت با امام مهدى عليه السلام را از ديگر بيعتها مشخص مى سازد اين است كه بـيـعـت بـا آن گـرامـى بـيـعـتـى اسـت كه آسمانيان و زمينيان در آن شركت مى جويند. نخست فـرشـتـه امـيـن وحـى فرود مى آيد و به نمايندگى از آسمانيان پيش از مردم با امام مهدى عـليـه السلام دست بيعت مى فشارد و اين نشانگر اقرار و اعتراف عالم بالا به مشروعيت و قـداسـت ايـن بـيـعـت و حـاكميت مبارك و پرارجى است كه بركات آن ، تمامى آفرينش و همه مـوجـودات را در بـر مـى گـيرد و از پى آن ، ياران خاص آن حضرت ، دست بيعت با او مى فشارند و آنگاه توده هاى انسانى .
از روايات دريافت مى شود كه امام مهدى عليه السلام از ياران خويش مى خواهد با شرايط ويژه اى كه در روايات و كتابها آمده است با آن حضرت دست بيعت دهند.
ايـن شـرايـط مـتـنـوع اسـت : بـرخـى از اين شرايط انسان را متعهد مى سازد كه در هر مورد حـال از ارتـكـاب گـنـاهـانـى نـظـيـر: فـحـشـاء، سـرقـت ، حـرام خـوارگـى ، بـردن مال يتيم و ديگر گناهانى كه در آيات و روايات تحريم شده است ، سخت اجتناب ورزد.
و بـرخـى ديـگـر انـسـان را به انجام وظايف فردى و اجتماعى ، نظير دعوت به ارزشها و هشدار از ضد ارزشها...كه پيش ‍ از آن ، همگان موظف به انجام آنها هستند متعهد مى سازد.
و بـرخـى از شرايط اين بيعت ، انسان را به آراستگى و پارسايى و ارزشهاى اخلاقى ، ملتزم مى سازد.
از ايـنـرو هنگامى كه ياران آن پيشواى بزرگ نجات و عدالت ، با اين شرايط دست مبارك او را بـه عـنـوان بيعت فشردند، وظايف و تعهدات آنان ، جديتر و احساس مسئوليتشان سخت تر و سنگينتر مى گردد، درست بسان انسانى كه سوگند ياد مى كند كه هرگز دست به سرقت نزند، از اينرو اگر سرقت نمود در خور دو كيفر است : يكى براى سرقت و ديگرى براى شكستن سوگند خويش .
پـيمان با آن حضرت نيز اينگونه است ، چرا كه هم با او پيمان مى بندند و هم پيش از او بـا خـدا پـيـمـان بـسـته اند كه خود را به آراستگيها و ارزشها بيارايند و از ضد ارزشها بپيرايند، واجبات را انجام دهند و محرمات را وانهند.
قرآن در اشاره به اين بيعت است كه مى فرمايد:
ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله ، يدالله فوق ايديهم .
يعنى : بى ترديد كسانى كه با تو بيعت مى كنند، تنها با خدا بيعت مى نمايند... به هر حال با اينكه ياران امام مهدى عليه السلام از امتيازات و ويژگيهاى بسيارى برخوردارند بـاز هـم طرح اين شرايط و بيعت آگاهانه و آزادانه و عاشقانه با آن حضرت ، بر اساس اين شرايط، ضرورى است چرا كه آن گرامى در اين انديشه است كه ياران و مددكارانش در راه اصـلاح زمـيـن و زمـان نـمـونـه هـاى بـارزى در ارزشـهـاى انـسـانـى و فـضـايـل و كـمـالات بـاشـنـد تا بدينوسيله با كفايت و لياقت ، اداره و رهبرى كره زمين و جامعه بزرگ جهانى را در برابر ديدگان همه حقجويان به نمايش نهند.
بـا هـمـه وجـود از ضـد ارزشـها و كارهاى حرام دورى گزينند و به همه ارزشها و والاييها آراسـتـه بـاشـنـد، از زرق و بـرق دنـيا و فريبندگى آن اجتناب ورزند و از هر بدمستى و خـوشـگـذرانـى و عـيـاشـى خـوددارى كـنـنـد و راه پـارسـايـى و سـاده زيستى ، مردانگى و جـوانـمـردى را، پـيـشـى گـيـرنـد تـا بـتـوانند بار سنگين مسئوليت خويش را آنگونه كه شايسته است به دوش كشند و وظايف خود را بهتر از آنچه مى بايد، به انجام رسانند
سپاه امام مهدى عليه السلام
1ـ از امـام بـاقر عليه السلام آورده اند كه ضمن يك روايت طولانى در مورد امام مهدى عليه السلام فرمود:
... ثم لا يخرج من مكة حتى يكون فى مثل الحلقة .
قال الراوى : (فما الحلقة ؟ )
قال : (عشرة الآف . )(591)
يعنى :... سپس از مكه خارج نمى شود جز اينكه در حلقه و دايره اى بسيار پرشكوه .
پرسيدند: (حلقه چيست ؟ )
فـرمـود: (دايـره اى از يـك جـمـعـيـت ده هـزار نـفـرى كـه از ايـمـان تزلزل ناپذير و آگاهى و شهامت بسيارى برخوردارند. )
2ـ از امام صادق عليه السلام پرسيدند:
كـم يـخـرج مـع القـائم ؟ فـانـهـم يـقـولون : انـه يـخـرج مـعـه مثل عدة اءهل بدر، ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا.
فـقـال عـليـه السـلام : مـا يـخـرج الا فـى اولى قـوة و مـا يـكـون اءولو قـوة اءقل من عشرة الآف .(592)
يعنى : (به هنگام ظهور امام مهدى عليه السلام چند نفر با او همراه خواهند بود؟ برخى مى گويند: با 313 نفر به شمار ياران پيامبر در بدر ظهور مى كند. )
حـضـرت فرمود: (او از مكه با نيروى بسيارى خارج مى شود و نيروى بسيار، كمتر از ده هزار نفر نخواهد بود. )
در مـورد واژه (حـلقـه )، در مـنابعى كه نزد ما موجود است تنها اين موضوع آمده است كه عـبـارت اسـت از: ده هزار نفر. اما به نظر مى رسد كه منظور از (حلقه ) و (عقد ) ـ كه به مفهوم آن است و در برخى ديگر از روايات آمده است ـ لشكر گران و جمعيت بسيارى است كه از ايمان كامل و تزلزل ناپذير و آگاهى بسيارى بهره ورند. آنان از ارتش امام عصر عليه السلام محسوب مى شوند، اما امتيازات و ويژگيهاى 313 نفر ياران اصلى امام عليه السلام را ندارند جز اينكه در مكه به آن پيشواى نجاتبخش مى پيوندند و زير پرچم او قرار مى گيرند.
آرى ! امـام مـهـدى عـليـه السلام از مكه با اين شمار از فداكاران آگاه و باايمان خارج مى گـردد امـا روشـن اسـت كـه در مـسـير كوفه و در مدت اقامت آن حضرت در كوفه ، ميليونها انسان شيفته حق و عدالت به او مى پيوندند و دست بيعت به آن گرامى مى دهند.
بـنـابراين ما نمى توانيم آمار عظيم ارتش گران و ياران بى شمار و آگاه و باايمان آن حـضـرت را در نـظـر بـگيريم ، اما همين مقدار مى توانيم بگوييم كه هر انسانى كه بدان پـيـشـواى بـزرگ هـدايـت و نـجـات ، ايـمـان آورد و توان به دوش ‍ كشيدن سلاح را داشته بـاشـد، او از افـراد ارتـش مـهـدى عـليـه السـلام اسـت و هـنـگـامـى كـه فـرمـانـدهـى كـل ، فـرمـان قـيـام و بـسـيـج عـمـومـى دهـد، تـمـامـى قـشـرهـا و توده هاى مردم در هر سن و سـال و هـر سـطـح و شـرايـطـى ، در پـاسـخـگويى به نداى ملكوتى آن حضرت و انجام دسـتـورات او بـر يـكديگر سبقت مى گيرند و آن را مسابقه در نيكيها مى شمارند كه ما در اين مورد در آينده نيز بحث خواهيم داشت .
سلام بر مهدى
چگونه بايد به امام مهدى عليه السلام سلام گفت و درود فرستادن بر آن گرامى چگونه است ؟
در روايتى آمده است كه :
سـاءل رجـل مـن الامـام الصـادق عـليـه السـلام : هل يسلم على القائم بامرة المؤ منين ؟
قال عليه السلام : لا... ذاك اسم سمى الله به اءمير المؤ منين ، لم يسم به اءحد قبله و لا يسمى به بعده الا كافر.
فقال رجل كان حاضرا عند الامام الصادق عليه السلام : جعلت فداك ... و كيف يسلم عليه ؟ قال عليه السلام : تقول : اسلام عليك يا بقية الله !
ثم قراء قوله تعالى :بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين .(593)
يـعـنـى : مـردى از امام صادق عليه السلام پرسيد كه : (مى شود به قائم عليه السلام گفت : السلام عليك يا اميرالمومنين ؟ )
امام صادق عليه السلام پاسخ فرمود: (نه ! چرا كه اين عنوان ، ويژه على عليه السلام است و قبل و بعد از او، كسى جز كافر، به اين عنوان ، خوانده نمى شود. )
ديگرى پرسيد: (فدايت شوم ! پس چگونه بر امام مهدى مى توان سلام گفت ؟ )
فرمود: (هرگاه خواستى بر او درود فرستى مى توانى بگويى : السلام عليك يا بقية الله ! ) و آنگاه اين آيه شريفه را خواند كه :
(بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين )(594)
از ايـن روايـت و ديگر روايات استفاده مى شود كه به مردم اجازه داده نشده است كه حضرت مهدى عليه السلام را به هنگام زيارت و سلام ، بنام مبارك يا كنيه اش ندا دهند و بگويند: (السـلام عـليـك اءيـهـا المـهـدى ! ) و ايـن نـشـانـگـر تـعـظـيـم و تـجـليـل بـر مقام والاى اوست همانگونه كه خداوند در قرآن شريف مسلمانان را نهى فرمود كه پيامبر را بنام صدا بزنند:
... لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا.(595)
امام باقر عليه السلام فرمود:
هركس از شما قائم عليه السلام را درك نمود هنگامى كه او را ديد بايد بگويد:
السلام عليكم يا اهل بيت الرحمة و النبوة و معدن العلم و موضع الرسالة .(596)
يعنى : سلام بر شما اى خاندان رحمت و نبوت ، سلام بر شما اى سرچشمه دانش و كانون رسالت .
قيام با شمشير
حـقـيـقت اين است كه انسان ، گاهى در برابر حقايق ، خويشتن را به نادانى مى زند و گاه نسبت به باطل و بيداد تعصب مى ورزد و گاه حق را انكار مى كند.
... اما نه هميشه و همه جا، بلكه تا حدودى ، اما....
امـا، در مـورد انـسـانـى كـه بـه خـورشـيـد جـهـان افـروز بـنـگـرد و در هـمـان حـال وجـود آن را انـكـار كند و آتش سوزان را لمس ‍ كند و حرارت آن را درك نمايد، اما بدان اقرار و اعتراف نكند، آن هم نه بخاطر جهالت به موضوع ، بلكه تنها بخاطر حق ستيزى و كينه توزى و تعصب به باطل ، شما را بخدا به چنين انسان و به چنين جامعه و تمدن و دنيايى ، چه مى توان گفت ؟
در اوايـل كـتـاب ، بـرخـى از آيـاتـى را كـه بـه وجـود گـرانمايه امام مهدى عليه السلام تـاءويـل شـده و نـيـز بـرخـى از روايـات رسـيده از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پـيـرامـون آن حـضـرت و حـسـب و نـسب و ظهور و قيام او كه همه آنها، نمونه هايى از صدها روايت موجود در كتابهاى اصيل شيعه و سنى است ، از نظر شما خواننده گرامى گذشت .
و بـر ايـنـها بايد انبوه رواياتى را افزود كه از امامان معصوم عليهم السلام در اين مورد رسـيـده اسـت . امـا بـا اين وصف ، گروههايى از برخى مذاهب اسلامى ، در برابر اين حقيقت بـزرگـى كـه پـيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در سخن ، اخبار و روايات خود بدان پاى فشرده است ، سر تسليم فرود نياورده و در برابر آن خضوع نمى كنند.
بـه هـمـيـن دليـل بـرخى از آنان نه تنها همچنان وجود گرانمايه امام مهدى عليه السلام و امامت و مسايل مربوط به او را انكار مى كنند، بلكه اين عقيده اسلامى را كه از آيات قرآن و روايـات رسـيـده از آورنـده قـرآن و ديـگـر پيشوايان راستين دين ، برخاسته است به باد تمسخر مى گيرند. در اين مورد، نثر و شعرهاى زشت و اهانت بارى دارند و با زبان شعر و نـثر، پيرامون اين انديشه و عقيده به تاخت و تاز و بدگويى و هوچيگرى مى پردازند و بـذر انـواع شـك و تـرديـد را پـيـرامـون آن حـضـرت بـه دلهـا و جانها مى افشانند. اين انـحـراف از حـق و ايـن مـوضـع دشـمـنـانـه و بـدخـواهـانـه هـمـچـنـان دسـت بـه دسـت و نـسـل بـه نـسل و از گروهى به گروهى ديگر، تاكنون ادامه يافته و تا ظهور امام مهدى عليه السلام نيز ادامه مى يابد.
مـمـكـن است گفته شود كه اين گروهها، وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام را به خـاطـر طـول عـمـر شريفش كه نسبت به عمر ديگر انسانها در روزگار ما، غير متعارف است تـصـديـق نـمى كنند و بدان ايمان نمى آورند. اما واقعيت غير از اين است ، آنان حتى هنگامى كـه حـضـرت مهدى عليه السلام ظهور نمايد و نشانه هايى چون : صيحه آسمانى و... كه انـكـار و دروغ شـمردن آنها ممكن نيست و بالاتر از همه ، آن گرامى را در برابر ديدگان خـود بـنـگـرنـد بـا هـمه اينها باز هم به گناهكارى دستخوش خودخواهى گردند، با او و اهداف آسمانى اش سر ستيز خواهند داشت .
بـنابراين ، شما اى مسلمانان ! و اى آزادگان گيتى ! خود بگوييد كه كيفر چنين عناصر و گروههاى منحرف و تجاوزكار و حق ستيزى ، چه مى تواند باشد؟
و امـام مهدى عليه السلام با گروه طغيانگرى كه تجاوز و تعدى را از حد گذرانده و بر عناد و عصيان خويش ‍ پافشارى مى كند، شايسته است چگونه رفتار كند؟
آيا بيمارى آنان را جز شمشير عدالت ، مى تواند چاره ساز باشد؟ و آيا راهى براى چاره انديشى ، جز رفع تجاوز و تعدى وجود دارد؟
آرى ! روايـات رسـيـده از پـيـامـبـر صلى الله عليه و آله تصريح مى كند كه آن پيشواى نـجـات ، بـراى ريـشـه كـن سـاختن اين گروه بدانديش و حق ستيز و به منظور برافكندن شاخ و برگ اين شجره خبيثه و نابوديشان تا هنگامى كه به حق ناپذيرى و كينه توزى خـويـش ادامـه دهند و در برابر عدالت سر تعظيم فرود نياورند، از قدرت شمشير عدالت بهره خواهد گرفت .
اينك نمونه هايى از روايات در اين مورد:
1ـ امام باقر عليه السلام ضمن بيانى در مورد امام مهدى عليه السلام فرمود:
... و امـا مـن جـده المصطفى صلى الله عليه و آله فخر وجه بالسيف و قتله اعداء الله و اعـداء رسـوله و الجـبـاريـن و الطـواغيت و انه ينصر بالسيف و الرعب و انه لاترد له راية ...(597)
يعنى :... اما شيوه و نشانش از نياى گرانقدرش محمد صلى الله عليه و آله اين است كه با شـمـشـير عدالت ظهور مى كند و دشمنان خدا و پيامبر و خودكامگان و طاغوتها را نابود مى سـازد، و بـوسـيـله شـمـشـيـر عـدالت گـسـتـرش و تـرسـى كـه در دل تجاوزكاران از او و شمشير ستم سوزش مى افتد پيروز مى گردد. و هر پرچمى را او به سوى تجاوزكاران بفرستد جز با پيروزى باز نمى گردد.
2ـ امام سجاد عليه السلام فرمود:
فـى القـائم مـنـا سـنـن مـن سـنن الانبياء:...و اما من محمد صلى الله عليه و آله فالخروج بالسيف .(598)
يعنى : در قائم عليه السلام هفت شيوه و نشانه از هفت پيام آور بزرگ خداست :...و اما شيوه و نشانش از محمد صلى الله عليه و آله اين است كه با شمشير عدالت بپا مى خيزد.
3ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
فـى صاحب هذا الاءمر سنن من اربعه انبياء...و اما من محمد صلى الله عليه و آله فالسيف .(599)
يـعـنـى : در دوازدهـمـين امام نور، شيوه ها و نشانه هايى از چهار پيامبر بزرگ است :...و اما شيوه او از محمد عليه السلام شمشير عدالت است .
4ـ امام صادق عليه السلام در تفسير و توضيح آيه شريفه كه مى فرمايد:
و لنذيقنهم من العذاب الاءدنى دون العذاب الاكبر....(600)
يعنى : و عذاب دنيا را پيش از عذاب بزرگتر به آنان مى چشانيم ....
فرمود:
ان الادنـى بـالقـحـط و الجدب و الاكبر، خروج القائم المهدى بالسيف فى آخر الزمان .(601)
يعنى : عذاب دنيا عبارت از قحطى و خشكسالى و... است و عذاب بزرگتر براى حق ستيزان و دشـمـنـان عـدالت و آزادگـى ، ظـهـور قـائم عليه السلام با شمشير ستم سوز و عدالت گستر، در فرجام شكوهمند تاريخ است .
5ـ امير مؤ منان عليه السلام در روايتى پيرامون وجود گرانمايه آن حضرت فرمود:
يسومهم خشفا بكاءس مصبرة و لايعطيهم الا السيف هرجا.(602)
يـعـنـى : او، حق ستيزان بدانديش را با شمشير عدالت به خاك و خون مى كشد جام ذلت را بر آنان مى نوشاند و جز با شمشير ستم سوزش با آنها رفتار نمى كند.
در بحثهاى آينده ، پيرامون واژه (سيف ) و (شمشير عدالت او ) بحث خواهيم كرد.
امام مهدى عليه السلام و ميراث پيامبران
آن گـرامـى بـه فـرمـان خدا براى اصلاح جهان بپا مى خيزد در حالى كه ميراث پيامبران خـدا، بـويـژه پـيـامـبـر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نزد اوست . ميراثهايى كه از نـظـر ارزش و بـها وصف ناپذير و بى همانندند و نمى توان براى آنها بهايى مادى در نظر گرفت و يا در برابر آنها قيمتى مشخص ساخت .
يك پرسش و پاسخ آن :
سؤ ال : (ميراث پيامبران چيست ؟ )
جواب : منظور از ميراث پيامبران در اينجا، مال و املاك و چيزى كه انسان پس از مرگ براى بـازمـانـدگـان بـرجـاى مى گذارد نيست ، بلكه منظور چيزهاى نفيس و پرارزشى است كه پـيـام آوران خـدا از خـود بـجـاى نـهـاده انـد و از وصـى راسـتـيـن هـر كـدام بـه ديـگـرى انتقال يافته است .
ايـن مـيـراثـهـاى خاص ، از همه پيام آوران خدا به برترين و آخرين پيامبر اسلام رسيد و پـس از رحلت آن بزرگوار نيز به جانشين راستين او امير مؤ منان على عليه السلام و پس از او بـه امـام مجتبى عليه السلام و پس از او به امام حسين عليه السلام رسيد و همين طور از امـامـان راسـتـيـن يـكى پس از ديگرى دست به دست گرديد تا به آخرين جانشين پيامبر اسـلام صـلى الله عـليـه و آله حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام انـتـقـال يـافت و اينك ، همه آنها نزد آن گرامى موجود است و حضرت مهدى عليه السلام آن مـيـراثـهـاى ارزشـمند را تا روز ظهور خويش براى تحقق بخشيدن به فرمان خدا حفظ مى كند.
نقش ميراث پيامبران
سـؤ ال : (ايـن مـيـراثـهـاى پـيامبران به هنگام ظهور امام مهدى عليه السلام و دوران حكومت عادلانه او چه نقشى خواهند داشت ؟ )
جـواب : ايـن مـيـراثـهـا، نـشـانـگـر اين واقعيت است كه امام مهدى عليه السلام از همه مردم و پيامبران و جانشينان راستين آنان ، نزديكتر است و آن گرامى ادامه دهنده همان خط آسمانى و خـدايـى اسـت كـه تـمـامى پيامبران ، از آدم تا محمد صلى الله عليه و آله در پى تحقق آن بودند. و نيز نشانگر نكات ديگرى است كه خواهد آمد.
اينك برخى نكات از روايات در اين مورد:
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
اذا ظـهـر القـائم عـليـه السـلام ظـهـر بـرايـة رسول الله صلى الله عليه و آله و خاتم سليمان و حجر موسى و عصاه .(603)
يعنى : هنگامى كه قائم عليه السلام ظهور نمايد با پرچم ويژه پيامبر، خاتم سليمان ، سنگ و عصاى ويژه عصاى موسى ، ظهور مى كند.
از امـام صـادق عـليـه السـلام آورده انـد كـه در روايتى پيرامون پرچم خاص پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
نـزل بـهـا جـبـرئيـل يوم بدر...نشرها رسول الله صلى الله عليه و آله يوم بدر، ثم لفـهـا و دفـعـهـا الى عـلى عـليه السلام فلم تزل عند على عليه السلام حتى اذا كان يوم البصرة ، نشرها اميرالمؤ منين ففتح الله عليه ، ثم لفها و هى عندنا... لاينشرها احد حتى يقوم القائم ، فاذا هو قام نشرها...(604)
يـعـنـى : جبرئيل در روز بدر، آن پرچم را براى پيامبر آورده و آن حضرت آن را گسترد و بـه اهـتـزاز درآورد آنگاه پس از پيروزى آن را پيچيد و به امير مؤ منان عليه السلام داد و روز جنگ بصره نزد آن حضرت بود، در آنجا آن پرچم را گسترد و پس از رسيدن پيروزى از جـانـب خـدا، بـار ديـگر آن را بست و به امام راستين پس از خويش سپرد... و هم اكنون آن پرچم پيروزى بخش نزد ما خاندان پيامبر است و كسى آن را نخواهد گشود تا قائم ما قيام كند و آنگاه است كه او پس از قيام آن پرچم ويژه پيامبر را خواهد گشود.
اما (خاتم سليمان )، روايت است كه :
... اذا لبسه سخر الله له الطير و الريح و الملك .(605)
يـعـنـى : آن حـضـرت هـنـگـامى كه آن خاتم را با خود برمى داشت ، خداوند پرنده و باد و فرشتگان را مسخر او مى ساخت .
اما سنگ و عصاى موسى عليه السلام ، قرآن شريف مى فرمايد:
و اذا اسـتـسقى موسى لقومه ، فقلنا اضرب بعصاك الحجر، فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا، قد علم كل اناس ‍ مشربهم ....(606)
يـعنى : و بيادآور آنگاه را كه موسى براى قوم خويش آب خواست و ما گفتيم : (عصايت را بر آن تخته سنگ بزن ! )
پس دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت (به گونه اى كه ) و هر گروهى آبشخور خود را مى دانست .
و در مورد عصاى او مى فرمايد:
و اوحينا الى موسى ان الق عصاك فاذا قى تلقف ما ياءفكون .(607)
يـعـنـى : بـه مـوسـى وحـى كـرديـم كه عصاى خويش را بيفكن و به ناگاه ديدند كه همه جادوهايشان را مى بلعد.
امام صادق مى فرمايد:
عـصـى مـوسـى قـضـيـب آس ، مـن غـرس الجـنـة ، اءتـاه بـهـا جبرئيل لما توجه تلقاء مدين .(608)
يـعـنى : عصاى مـوسـى از چوب (آس ) بوده است كه از درختهاى بهشت است و هنگامى كه او به سوى مدين حركت كرد، جبرئيل آن را براى او آورد.
و امام باقر عليه السلام فرمود:
اذا خـرج القـائم ... و يـحـمـل مـعـه حـجـر مـوسـى بـن عـمـران ـ و هـو وقـر بـعـيـر ـ فلاينزل منزلا الا نبعت منه عيون ....(609)
يـعنى : هنگامى كه قائم عليه السلام ظهور كند... سنگ عظيم و ويژه موسى بن عمران به هماره اوست و در هر منزلگاهى فرود مى آيد از آن سنگ ، چشمه ها مى جوشد....
2ـ امام صادق عليه السلام به يعقوب بن شعيب فرمود:
الا اريك قميص القائم الذى يقوم عليه ؟
قال : (بلى ! )
فدعى بقمطر ففتحه و اخرج منه قميص كرابيس فنشره ، فاذا فى كمه الايسر دم .
فـقال عليه السلام : هذا قميص رسول الله صلى الله و آله و سلم الذى كان عليه يوم ضربت رباعيته و فيه يقوم القائم .
قال يعقوب بن شعيب : فقبلت الدم و وضعته على وجهى ، ثم طواه ابو عبدالله و رفعه .(610)
يـعنى : آيا پيراهن خاصى را كه قائم عليه السلام به هنگام ظهور بر اندام مبارك خويش دارد به تو نشان دهم ؟
پاسخ داد: آرى فدايت گردم .
امام صادق عليه السلام بسته خاصى را طلبيد و آن را گشود و پيراهن ويژه اى را بيرون آورد كه در آستين چپ آن ، قطرات خون بود.
آنـگـاه فـرمـود: (ايـن پـيـراهـن پـيـامبر گرامى است . در جنگ احد آنگاه كه دندان مباركش را شـكـسـتـنـد، اين پيراهن بر تن پيامبر بود. و قائم عليه السلام نيز به هنگامى كه ظهور كند اين پيراهن را بر تن دارد. )
يعقوب مى گويد: (من آستين خون آلود پيراهن را بوسه زدم و بر چهره ام نهادم . آنگاه امام صادق عليه السلام آن را بست و در جاى خود قرار داد. )
3ـ امام صادق عليه السلام به مفضل فرمود:
( اءتدرى ما كان قميص يوسف ؟ )
قلت : (لا! )
قـال : ان ابـراهـيـم عـليـه السـلام لمـا اءوقـدت النـار. نـزل اليه جبرئيل بالقميص و اءلبسه اياه ، فلم يضره معه حر و لا برد، فلما حضرته الوفاة جعله فى تميمة و علقه على اسحاق عليه السلام و علقه اسحاق على يعقوب عليه السلام فلما ولد يوسق علقه عليه و كان فى عضده ، حتى كان من امره ما كان .
فـلمـا اءخـرجـه يـوسـف عـليـه السـلام مـن التـمـيـمـة وجـد يـعـقـوب ريـحـه و هـو قـوله عزوجل : انى لاجد ريح يوسف لو لا اءن تفندون . فهو ذلك القميص من الجنة .
قلت : جعلت فداك !... فالى من صار هذا القميص ؟
قال عليه السلام : الى اءهله و هو مع قائمنا اذا خرج .
ثـم قـال : كـل نـبـى ورث عـلمـا ـ اءو غـيـره ـ فـقـد انـتـهـى الى آل محمد عليه السلام .(611)
يعنى : (آيا مى دانى پيراهن يوسف چه بود؟ )
مفضل گفت : (نه ! فدايت گردم ! )
فـرمـود: (هـنـگـامـى كـه ابـراهـيـم را بـه آتـش افـكـنـدنـد جـبـرئيـل فـرود آمـد و آن پـيـراهـن را بر اندام او پوشانيد، آنگاه ديگر با آن پيراهن ، نه حرارت آتش به او آسيب رسانيد و نه سوز سرما. هنگامى كه رحلت او فرا رسيد، آن را در بسته خاصى قرار داد و به اسحاق سپرد و اسحاق نيز به يعقوب سپرد و يعقوب نيز آن را بـه يـوسـف سـپـرد و هـمـچـنـان بـه هـمـراه يـوسـف بـود تا آن لحظه اى كه خود را به بـرادرانـش شـنـاسـانـد و آن پـيـراهن را از جايگاه ويژه اش خارج ساخت تا به سوى پدر بفرستد و آنگاه بود كه يعقوب بوى عطرآگين آن را استشمام كرد كه قرآن مى فرمايد:
... انى لاجد ريح يوسف لو لا ان تفندون .(612)
(و اين پيراهن از بهشت بود. )
مـفـضـل مـى گـويـد: گـفـتـم : (فـدايـت گـردم ! ايـن پـيـراهـن بـه كـجـا و چـه كـسـى انتقال يافت ؟ )
فرمود: (به اهلش ! هنگامى كه قائم ما قيام كند به همراه او خواهد بود. )
سـپـس فـرمـود: (هـر پـيـامـبـرى دانـشى از خود بجاى گذارد يا ارث ديگرى از او بماند، سرانجام به آل محمد صلى الله عليه و آله مى رسد. )
4ـ امام صادق عليه السلام فرمود:
... يـكـون عـليـه قـمـيـص رسـول الله صلى الله عليه و آله الذى كان عليه يوم احد و عـمـامـتـه السـحـاب و درع رسـول الله السـابـغـة و سـيـف رسول الله ذوالفقار.(613)
يـعـنـى : پـيـراهـن پـيـامـبـر كـه در جـنـگ احد بر تن مباركش بود، عمامه آن حضرت و زره و شـمـشـيـرش ‍ كـه (ذوالفـقـار )(614) نـام داشـت ، هـمـه به هنگام قيام قائم همراه آن حضرت خواهد بود.
5ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
كـانـت عـصـى مـوسى لآدم عليه السلام فصارت الى شعيب ، ثم صارت الى موسى بن عـمـران و انها لعندنا و ان مهدى بها آنفا و هى خضراء كهيئتها حين انتزعت من شجرتها و انها لتـنـطـق اذا استنطقت ، اعدت لقائمنا عليه السلام يصنع بها ما كان يصنع بها موسى بن عـمـران عـليـه السـلام و انـهـا تـصـنـع مـا تـؤ مـر و انـهـا حـيـث القيت تلقف ـ ما ياءفكون ـ بلسانها.(615)
يـعـنى : عصاى موسى نخست مال آدم بود. از او به شعيب پيامبر و آنگاه به موسى رسيد و ايـنـك آن عـصـا نـزد مـا خاندان پيامبر است . من تازه آن را ديده ام كه سبز رنگ است ، درست بسان هنگامى كه از درخت بريده شده است .
آن عـصـا، هـنـگـامى كه خواسته شود، به قدرت خدا سخن مى گويد و براى قائم ما، آماده شده است و آن گرامى از آن ، همانگونه بهره مى برد كه موسى عليه السلام بهره برد. و آن عـصـا هـر آنـچـه دسـتـور يـابد انجام مى دهد و هنگامى كه افكنده شود هر آنچه را كه فـريبكاران و ساحران و دروغپردازان و شيادان روزگار بافته باشند، همه را مى بلعد و باطل مى سازد.
امام مهدى عليه السلام در مكه مكرمه
پـس از بـيـعت مردم با حضرت مهدى عليه السلام در مكه و فروپاشى نظام حاكم بر آن ، آن حضرت قدرت را به كف مى گيرد و بر تشكيلات و مراكز اداره جامعه مسلط مى شود.
از روايات چنين دريافت مى گردد كه نه تنها استبداد حاكم در آن روزگار نمى تواند با حركت اصلاحى و نجات بخش آن حضرت ، رويارويى كند، بلكه نشانگر آن است كه مكه و مناطق گوناگون آن ، به سرعت در قلمرو حركت امام عليه السلام قرار مى گيرد و نيروى عدالت بر همه جا حاكم مى شود.
پس از به كف گرفتن تدبير امور و شئون سرزمين وحى و رسالت ، آن اصلاحگر بزرگ ، عـلاوه بر تاءمين زندگى مادى و معنوى جامعه بر برنامه ريزى وصف ناپذيرش ، به اقدامات و كارهاى بى سابقه اى نيز درست مى زند.
برخى از آن كارهاى حضرت عبارتند از:
1ـ باز گرداندن مسجدالحرام به حدود اصلى خود
امام صادق عليه السلام فرمود:
اذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتى يرده الى اءساسه ....(616)
يـعـنى : هنگامى كه قائم عليه السلام بپا مى خيزد مسجدالحرام را به حدود اصلى آن باز مـى گـردانـد و مـقـام ابـراهـيـم را بـه جـايـگـاه نـخـسـتـيـن آن انتقال مى دهد.
مـى دانـيـم كـه مـسجدالحرام پس از رحلت پيامبر عليه السلام تاكنون بارها گسترش داده شـده و از هـر سـو، بـر آن افـزوده شـده اسـت ، امـا با همه اينها باز هم به وضعيت اصلى خـويـش و نقطه اى كه ابراهيم عليه السلام براى آن خطكشى كرد، نرسيده است ، چرا كه پـايـه هـا و حـدود اصـلى آن از (حـزوره )(617) يـا نـقـطـه اى مـى بـاشـد كـه ميان (صفا ) و (مروه ) است .
ايـن مـطـلب را از امـام صـادق عـليـه السـلام آورده انـد كـه : در پـاسـخ فردى كه از حدود مسجدالحرام مى پرسيد و مى گفت : (آيا آنچه را به مسجدالحرام افزوده اند، جزو آن است يا نه ؟ )
فـرمـود: (آرى ! همه جزو مسجدالحرام است و با همه اين افزودنها به مساحت آن ، هنوز به آن نـقـشـه خـطـى كـه ابـراهـيـم و اسـمـاعـيـل بـراى مـسـجـد تـرسـيـم كـردند، نرسيده است . )(618)
و فرمود:
خط ابراهيم بمكة ما بين الحزورة الى المسعى ، فذلك الذى خط ابراهيم .(619)
يـعـنـى : ابـراهـيـم عـليـه السـلام در مـكـه مـيـان (حـزوره ) تـا نـقـطـه اى كـه محل وسيعى است خطكشى كرد و اين خطكشى و نقشه ، حدود مسجد است .
و نـيـز (حـسـيـن بـن نـعيم ) از امام صادق عليه السلام در مورد نماز خواندن در قسمتهاى جـديدى از مسجدالحرام را ميان صفا و مروه ، تعيين كردند و مردم پيش از اين تا صفا طواف مى كردند....(620)
مرحوم فيض كاشانى در مورد جمله امام صادق عليه السلام كه مى فرمود:
( فـكـان النـاس يـحـجـون الى الصـفـاء. ) يا بنابر نسخه ديگرى (يحجون من مسجد الصفاء. ) دو احتمال مى دهد:
نخست اينكه : ممكن است منظور اين باشد كه مردم تا صفا طواف كردند.
دوم اينكه : از مسجد احرام مى بستند.(621)
بـه هـر حـال خـلاصـه ايـن روايـات ، بـيـانـگـر ايـن نـكـتـه اسـت كـه مـسـجـدالحـرام در اصـل ، بـسـيار بزرگتر از مسجدالحرامى است كه اكنون مى نگريم و هنگامى كه امام مهدى عـليـه السـلام ظـهـور نـمايد، ديوار احاطه كننده مسجد را عقب مى كشد و ديوارى بر جايگاه اصـلى آن ، هـمـان نـقـطـه اى كه ابراهيم و اسماعيل آن را براى مسجدالحرام خطكشى كردند بـنـيـاد مـى كـنـد و ايـن كـار، طـواف بـرگـرد خانه دوست را براى عاشقان آسان مى سازد بـويـژه كه شمار زائران بيت الله نيز در عصر درخشان آن گرامى ، به دهها ميليون نفر مى رسد.
2ـ بازگرداندن مقام ابراهيم به جايگاه اصلى آن
در روايت گذشته آمد كه امام صادق عليه السلام فرمود:
(هنگامى كه قائم بپاخيزد... مقام ابراهيم را به جايگاه اصلى آن باز مى گرداند. )
مى دانيم كه مقام ابراهيم ، صخره اى است كه آن پيامبر بزرگ به هنگام ساختن كعبه روى آن ايستاده است و آن صخره ، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله در جوار كعبه بوده است و هـنـگـامـى كـه (عـمر ) خلافت را به كف گرفت ، مقام را از جايگاه آن به نقطه ديگرى انتقال داد.
هـنـگامى كه امير مؤ منان عليه السلام پس از عثمان ، زمام امور جامعه را به كف گرفت مقرر فرمود كه هر بدعتى را كه در دين پديد آمده است نابود سازد و همه امور و شيوه ها را به سيره و سنت پيامبر گرامى بازگرداند و از جمله تصميم گرفت كه (مقام ابراهيم ) را بـه جـاى نخست آن كه جوار كعبه است بازگشت دهد، اما نفاق پيشگان و بدانديشانى كه با هر گام سازنده و اصلاحى آن گرامى ، دشمنى مى كردند سر به شورش برداشتند و تاخت و تاز به راه انداختند.
آن گـرامـى ، در آن شـرايـط، بـهـتـر ديـد كـه مـسـاءله را بـه خـاطـر مـسـايـل مـهـمـتـرى بـه وقت ديگر واگذارد و در نتيجه مقام ابراهيم تاكنون در نقطه اى كه جايگاه اصلى آن نيست ، مانده است .
از ايـنرو از جمله كارهاى امام مهدى عليه السلام پس از ظهور در مكه مكرمه ، بازگردانيدن (مـقـام ابراهيم ) به جوار كعبه و جايگاه اصلى آن است و اين از كارهايى است كه طواف بر گرد خانه خدا را آسان مى سازد چرا كه در آن صورت ديگر لازم نيست كه طواف تنها مـيـان ركـن و مـقـام بـاشد، بلكه تنها طواف برگرد كعبه كافى است ، گرچه اكنون به فـتـواى برخى فقها، طواف ميان ركن و مقام واجب است كه اين ، با بازگشت دادن مقام بجاى اصلى خود برداشته مى شود و طواف بر گرد كعبه ، كفايت مى كند.
3ـ جلوگيرى از طواف مستحبى مانع از طواف واجب
امام صادق عليه السلام فرمود:
اءول مـا يـظـهـر القـائم مـن العـدل ان يـنـادى مـنـاديـه : ان يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة ، الحجر الاءسود و الطواف .(622)
يـعـنى : اولين نشانه هاى عدالت مهدى عليه السلام در مكه از جمله اين است كه از طرف او اعلان مى گردد كه : (هان اى مردم ! هر كس طواف واجب خويش را انجام داده است جاى خود را در طـواف و كـنـار حـجـرالاسـود بـه كـسـانـى كه مى خواهند طواف واجب انجام دهند، واگذار كند. )
كـسـانـى كـه در مـوسـم حـج در مـكـه بـاشـنـد بـا هـجـوم سيل آساى جمعيت به هنگامه طواف روبرو مى گردند، به گونه اى كه گاه برخى تلف مى شوند و برخى بر اثر فشار شديد سيل جمعيت در اطراف كعبه ، زير پا مى افتند.
تـازه هـمـه ايـن هـجـوم و فـشـار جـمـعيت با وجود مشكلات و موانع و قوانين دست و پاگير و مـاليـاتـهـاى سنگين است كه به بهانه ها و عناوين مختلف در بسيارى از كشورها، سر راه زائران بـيـت الله الحـرام است . و روشن است كه در عصر ظهور امام مهدى عليه السلام كه تـمـامـى ايـن مـقـررات دسـت و پـاگـيـر مـربـوط بـه مـقـدمـات حـج ، از قـبـيـل : جواز سفر، ويزا و ديگر قيود و شروط وارداتى از بلاد كفر، همه و همه ، الغا مى گـردد و سـفـر بيت الله براى همگان ، بدون هيچ قيد و شرطى ميسر مى شود، طبيعى است كـه شـمـار زائران بـه طور گسترده اى رو به افزايش مى گذارد و آنگاه است كه طواف بـر گـرد كـعـبـه و اسـلام حـجرالاسود سخت مى شود، به ويژه كه برخى از زائران به اعـمـال واجـب خـويـش نـيـز بـسنده نمى كنند، بلكه براى ثواب و پاداش بيشتر مى خواهند طواف و نماز مستحبى انجام دهند.
بـه هـمـيـن جـهت است كه امام مهدى عليه السلام به زائران خانه خدا دستور مى دهد كه به طواف واجب خويش بسنده نموده و ميدان را براى ديگران به منظور انجام واجبات و آداب حج باز كنند.
4ـ كيفر دزدان خانه خدا
امام صادق عليه السلام فرمود:
امـا ان قـائمـنـا لو قـدقـام ، لاءخـذ بـنـى شـيـبـة و قـطـع ايـديـهـم و طـاف بـهـم و قال : هؤ لاء سراق الله !(623)
يـعنى : بهوش باشيد هنگامى كه قائم ما قيام نمايد (بنى شيبه ) را كه كليددار خانه كـعـبـه اند، دستگير و دست آنان را به كفر گناهانشان مى برد و آنان را مى گرداند، چرا كه آنان ، دزدان خانه خدا و اموال و امكانات آن مكان مقدسند.
در روايت ديگر فرمود:
... و قطع اءيدى بنى شيبة ... و كتب عليها: هؤ لاء سراق الكعبة !(624)
يـعـنـى : دست (بنى شيبه ) را مى برد و بر سينه آنان نوشته اى نصب مى گردد كه : (اينها دزدان كعبه اند. )
بـنـى شـيـبـه ، خـدمـتـگـزاران كـعـبـه و كـليـدداران آنـانـد كـه نـسـل بـه نـسـل ايـن مـقـام را قـبـضـه كـرده و بـجـاى خـدمـت و تـلاش ‍ صـادقـانـه ، اموال ، امكانات و ذخائرى را كه مردم به بيت الله هديه كرده اند مى برند و به ناروا مى خورند و هرگونه كه هواى دلشان خواست در آن تصرف مى كنند. به همين جهت است كه امام مهدى عليه السلام آنان را (دزدان كعبه ) مى نامد... و تنها به بريدن دست آنان بسنده نمى كند، بلكه دستور مى دهد آنان را بگردانند تا براى ديگر غارتگران ، خودكامگان و هـمـه كـسـانـى كـه در ثروتها و امكانات خود و ديگران به ناروا تصرف مى كنند، عبرت انـگـيـز و عـبـرت آمـوز باشند و بدانند كه كيفر تجاوز به حقوق و حدود مردم ، قطع دست تجاوزكار با شمشير عدالت در دنيا و عذاب خفت بار و سهمگين نيز، در آخرت است .
ايـنـهـا بـرخـى از عـمـلكـرد ويـژه امـام مـهـدى عليه السلام در مكه مكرمه است كه علاوه بر بـرنـامه هاى سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، رفاهى ، قضايى ، مدنى فرهنگى ... براى مكه ، بسان ديگر شهرها دارد كه در بخشهاى آينده خواهد آمد.
در مدينه منوره
امـام مـهـدى عـليـه السـلام پـس از تـدبير امور و تنظيم شئون مردم و گزينش فرد كارا و پـرواپـيـشـه اى بـراى اداره آن مـنـطقه ، مكه را به سوى مدينه ، ترك مى كند، اما پس از خـروج آن حـضـرت از مـكه ، برخى جنايتكاران مى شورند و برگزيده او براى اداره امور را، به قتل مى رسانند.
خـبـر ايـن جـنايت هولناك در ميان راه به آن گرامى مى رسد و به مكه باز مى گردد و اين گـروه شورشى و تجاوزكار را سركوب نموده و ريشه و شاخ و برگ آشوب و فتنه را از بـن بـرمـى كـنـد و بـا نـصب شخصيت ديگر براى اداره امور، به سوى مدينه حركت مى نمايد.
در مدينه به كارهايى دست مى زند كه نياز به تفسير و توضيح دارد اما ما در اينجا تنها بـا اشـاره مـى گذريم . از جمله آن كارها اين است كه : برخى قبرها را مى شكافد و جسدها را خارج مى كند و به آتش مى كشد....
يك سؤ ال و جواب
پس از مدينه منوره و تنظيم شئون آن ، حضرت مهدى عليه السلام به كجا حركت مى كند؟
از روايـاتـى ايـن نـكـتـه دريـافـت مى گردد كه آن حضرت از مدينه منوره به سوى عراق حـركـت مـى كـنـد و از كـنـار رشـتـه كـوهـهـاى (شـمـر ) و (حائل ) و (رفحاء ) مى گذرد و آنگاه به نجف مى رسد.
اما اينكه در داخل عراق در كجا مستقر مى گردد؟ و پايتخت و مركز حكومت جهانى و عادلانه او كجا خواهد بود؟ پاسخ اين دو سؤ ال را در بخش آينده خواهيم خواند.
مركز حكومت امام مهدى عليه السلام يا پايتخت جهانى او
مـسـافـت مـيـان كـوفـه و نجف ، كمتر از ده كيلومتر است و به خاطر مناطق مسكونى كه در اين سـالهـا ايـجـاد شـده ، شـهـر (نـجـف ) بـه (كـوفـه ) متصل شده است .
كـوفـه ، پـس از ظـهور حضرت مهدى عليه السلام موقعيت شكوهبارى مى يابد چرا كه طبق روايت رسيده از امامان معصوم عليه السلام آنجا مركز حكومت عادلانه و جهانى اسلام و قرآن و پايتخت دولت او خواهد شد.
اينك برخى از روايات در اين مورد:
1ـ امير مؤ منان عليه السلام ضمن بيانى پيرامون ظهور مهدى عليه السلام فرمود:
... ثـم يـقـبـل الى الكـوفـة فيكون منزله بها، فلايترك عبدا مسلما الا اشتراه و اءعتقه و لاغـارمـا الا قـضـى ديـنـه و لا مـظـلمـة لاحـد مـن النـاس الا ردهـا و لايـقـتـل عـبـد الا ادى ثـمـنـه ـ فـديـة مـسـلمـة الى اءهـلهـا ـ و لا يـقـتل قتيل الا قضى عنه دينه و الحق عياله فى العطاء، حتى يملاء الارض قسطا وعدلا، كما ملئت ظلما و جورا و عدوانا.
و يـسـكـن هـو و اءهل بيته الرحبة و الرحبة انما كانت مسكن نوح و هى اءرض طيبة ، لا يسكن رجـل مـن آل مـحـمـد صـلى الله عـليه و آله و لا يقتل الا باءرض طيبة زاكية ، فهم الاءوصياء الطيبون .(625)
يـعـنـى : سـپـس بـه كـوفـه روى مـى آورد كـه قـرارگـاه و مـنـزل اوسـت . بـرده مـسلمانى در بندى نمى ماند، جز اينكه او را مى خرد و آزاد مى سازد و بـدهـكـارى نـمـى مـاند، مگر اينكه دين او را مى دهد و مظلمه اى نمى ماند جز اينكه آن را مى پـردازد و كـشته اى نمى ماند مگر اينكه ديه او را مى دهد و... كشته اى نمى ماند جز اينكه دين او را پرداخته و خانواده او را تاءمين مى كند و همه امور را تدبير و كارها را تنظيم مى نـمـايـد تـا آنـجـايـى كه زمين را سرشار از عدل و داد مى نمايد، همانگونه كه به هنگامه ظهور او، از ظلم و جور لبريز است .
آن حـضـرت و خـانـدانـش در (رحـبه ) سكونت مى كنند، همان نقطه اى كه قرارگاه و مسكن حـضـرت نـوح عـليـه السـلام و سـرزمـيـن پـاك و پاكيزه بود. و مى دانيم كه هيچ مردى از خـانـدان وحى و رسالت ، جز در سرزمين پاك و پاكيزه ، مسكن برنگزيد و جز در سرزمين پـاك بـه شـهـادت نـرسـيـد. و امـام مـهـدى و خـانـدانـش عـليـه السـلام جـانـشـيـن پـاكـان و برگزيدگان هستند....
2ـ مفضل به امام صادق عليه السلام گفت :
يا مولاى ... كل المؤ منين يكونون بالكوفة ؟
قـال عـليـه السـلام :اى والله ... لايـبـقـى مؤ من الا كان بها اءو حواليها و ليبلغن مجالة فـرس مـنـهـا اءلفـى درهـم و ليـودن اءكـثـر النـاس انـه اذا قـام القـائم و دخل الكوفة ، لم يبق مؤ من الا و هو بها.(626)
يـعـنـى : (سـرورم !... آيا همه مؤ منان راستين در عصر ظهور قائم عليه السلام در كوفه خواهند زيست ؟ )
فـرمـود: (آرى !... همه در كوفه يا پيرامون آن خواهند بود و كوفه بها و ارزشى خواهد يافت كه هر متر از زمين آن ، از مرز دو هزار درهم خواهد گذشت . و مردم باايمان به هنگامى كه قائم عليه السلام وارد شهر كوفه شد و آنجا مركز حكومت عادلانه جهانى او گرديد، دوست مى دارند در آنجا باشند و همواره دلهاى ايمان آوردگان در آنجاست . )
3ـ امام مجتبى عليه السلام در اين مورد فرمود:
لموضع الرجل فى الكوفة اءحب الى من دار بالمدينة .(627)
يعنى : جاى يك قدم زمين در كوفه ، براى من دوست داشتنى تر از خانه اى در مدينه است .
4ـ امام باقر عليه السلام در روايتى پيرامون حضرت مهدى عليه السلام فرمود:
ثـم يـرجـع الى الكـوفـة : فـيبعث الثلاثمائة و البضغة عشر رجلا الى الآفاق كلها: فيمسح بين اكتافهم و على صدورهم ، فلا يتعايون فى قضاء....
يـعـنـى : سـپ(628) س آن حـضـرت بـه كـوفـه بـاز مى گردد و از آن پايگاه عادلانه جهانى ، فراتر از سيصد شخصيت شايسته و وارسته و ساخته شده كه هر كدام قهرمانى در مـيـدان عـلم و تـقـوا و شـجـاعـت و كـارآيـى و تـدبـيـر و كـياست هستند به سراسر جهان گسيل مى دارد.
دسـت دگرگونساز و مبارك خويش را بر سينه آنان مى سايد و آنان چنين مى شوند كه در هـيـچ بـرنـامـه و مـشـكـل علمى و حقوقى و سياسى وا نمى مانند و شئون فرهنگى ، اخلاقى فقهى و اجتماعى جامعه را با درايت تنظيم مى نمايند.
5ـ از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
اذا قـام قـائم آل مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله ... اتـصـلت بـيـوت الكـوفـة بـنـهـر كربلاء.(629)
يـعـنى : هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند ـ كوفه را پايگاه عدالت و تقواى جهانى مى سازد ـ و آنجا، چنان گسترش ‍ مى يابد كه خانه اى كوفه به شهر كربلا مى رسد.
6ـ مفضل در اين مورد پرسيد:
يا سيدى !... فاءين تكون دار المهدى و مجتمع المؤ منين ؟
قـال عـليـه السـلام : (دار مـلكـه : الكـوفة و مجلس حكمه : جامعها و بيت ماله و مقسم غنائم المـسـلمـيـن : مـسـجـد السـهـلة و مـوضـع اشـتـرى شبرا ـ من اءرض السبع ـ بشبر من ذهب ... و لتصيرن الكوفة اءربعة و خمسين ميلا و ليجارون قصورها كربلاء....(630)
يعنى : (سرورم ! قرارگاه حضرت مهدى عليه السلام و ايمان آوردگان خاص به حق ، در كجا خواهد بود؟ )
فرمود: (پايتخت آن حضرت ، كوفه خواهد بود و مركز قضاوت عادلانه او، مسجد جامع آن و مركز اصلى بيت المال ، مسجد سهله در نزديكى كوفه .
و آن شـهـر و سـرزمـيـن آن ، ارزش و بـهايى مى يابد كه با طلا برابرى مى كند و چنان گـسـتـرش مـى يـابـد كـه مـساحت آن به 54 ميل مى رسد و قصرهاى آن تا كربلا امتداد مى يابد.
بزرگترين مسجد در سراسر جهان
مـسـجدها در سراسر گيتى بسيارند و از نظر مساحت و ساختمان با هم متفاوتند و در بيشتر آنها، روزهاى جمعه و ايام هفته ، نماز جمعه و جماعت برپا مى گردد.
مذاهب چهارگانه اهل سنت ، نماز جماعت و اقتداى به هر فردى ، خواه نيكوكار و عدالت پيشه بـاشـد يـا بـدكـار و فـاجـر، جـايـز مـى دانـنـد امـا مـذهـب شـيـعـه كـه مـذهـب اهـل بـيـت پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله اسـت در امـام جـمـاعـت ، عـدالت را كـه بـه مفهوم (پـرواپـيـشـگـى و انـجام واجبات و ترك محرمات دينى ) است ، شرط مى داند و بر اين اسـاس اسـت كـه سـيـره شـيـعـيـان بـر اين بوده است كه نمازهاى خويش را به دانشوران ، مجتهدين ، فضلا و مراجع تقليد، اقتدا مى كنند و با هر كس نماز جماعت نمى خوانند.

پاورقي
586- بحار الانوار، ج 53، ص 9.
587- بـحـارالانـوار، ج 52، ص 285 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 5، ص 207.
588- غـيبت شيخ طوسى ، ص 274 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 293.
589- ارشاد مفيد، ص 364 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3 ص 492.
590- حـطـيـم ، نقطه ميان ركن و باب كعبه را كه حجرالاسواد در آن ركن قرار دارد، مى گويند.
591- بـحـار، ج 52، ص 307 و مـعـجـم احـاديـث الامـام المـهدى عليه السلام ، ج 3، ص 295.
592- بحارالانوار، ج 52، ص 323 و اكمال الدين ، ج 2، ص 654 و معجم احاديث الامام المهدى 7، ج 3، ص 295.
593- كافى ، ج 1 ص 411 وسايل الشيعه ، ج 10، ص 470 و بحارالانوار، ج 24، ص 211.
594- كافى ، ج 1، وسايل الشيعه ، ج 10، ص 47 و بحارالانوار، ج 24، ص 211.
595- سوره نو، آيه 63.
596- بحارالانوار، ج 52، ص 331 و غيبت طوسى ، ص 282.
597- اكمال الدين ، ص 327، و بحارالانوار، ج 51، ص 217، ح 6.
598- اكمال الدين ، ص 327، و بحارالانوار، ج 51، ص 217، ح 4.
599- غيبت طوسى ، ص 40 و 261 و بحارالانوار، ج 51، ص 216.
600- سوره سجده ، آيه 21.
601- غيبت نعمانى ، ص 229 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 5، ص 342.
602- غـيـبـت نـعمانى ، ص 229، باب 13 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 117.
603- غـيـبـت نـعـمـانـى ، ص 238، بـاب 13، ح 28 و مـعـجـم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 248.
604- غـيبت نعمانى ، ص 307، باب 19، ح 2 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 387.
605- بحارالانوار، ج 63، ص 194.
606- سوره بقره 7 آيه 60.
607- سوره اعراف ، آيه 117.
608- غـيـبـت نـعـمـانى ، ص 238، باب 13، ح 27 و بحارالانوار، ج 22 و ج 52، ص 351.
609- كـافـى ، ج 1، ص 231، غـيـبـت نـعـمـانـى ، ص 238، بـاب 13، ح 29 و بحارالانوار، ج 13، ص 185، و ج 52، ص 324.
610- غيبت نعمانى ، ص 243، باب 13، ح 42 و بحارالانوار، ج 52، ص 355.
611- اكـمـال الديـن ، ج 2، ص 674، ح 28 و بـحارالانوار، ج 12، ص 248 و ج 52، ص 327.
612- سـوره يـوسـف ، آيه 42. يعنى :... چون كاروان به راه افتاد، پدرشان گفت مرا ديوانه نخوانيد بوى يوسف به مشامم مى رسد.
613- غـيبت نعمانى ، ص 307 و 308، باب 19، ح 2 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ح 3، ص 387.
614- اشياء و وسايل خاص پيامبر، هر كدام نام مخصوص داشتند، براى نمونه : پيامبر صـلى الله عـليـه و آله عـمـامـه مخصوصى داشت كه نامش (سحاب ) بود. زره ويژه اى داشت كه نامش (سابعه ) بود و شمشير ويژه اى داشت كه نامش (ذوالفقار ) بود. وى عصاى خاصى داشت كه نامش (ممشوق ) بود و ناقه اى داشت كه نامش (غضباء ) بود. و اين از نكات ظريف بود كه به هر چيزى نام مناسبى نهاده بود.
615- اكـمـال الدين ، ج 2، ص 673، باب 58، ح 27 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ح 3، ص 245.
616- ارشاد مفيد، ص 364 و بحارالانوار، ج 52، ص 338.
617- واژه (حزوره ) بر وزن (قسوره ) نام مكانى است ميان صفا و مروه . كافى ، ج 4، ص 539.
618- كافى ، ج 4، ص 210، باب فضل الصلاة فى المسجدالحرام .
619- كافى ، ج 4، ص 210، ح 12.
620- تهذيب ، ج 5، ص 453، ح 1584.
621- وافى ، چاپ قديم ، ج 2، جزء 8، ص 28، باب حج ابراهيم .
622- بحارالانوار، ج 52، ص 374 و كافى ، ج 4، ص 427.
623- كافى ، ج 4، ص 243.
624- ارشـاد مفيد، ص 364 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 293 و 387.
625- تفسير عياشى ، ج 1، ص 66 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 5، ص 22.
626- بحارالانوار، ج 52، ص 375.
627- بحارالانوار، ج 52، ص 385 و ج 100، ص 385.
628- بحارالانوار، ج 52، ص 345.
629- بحارالانوار، ج 52، ص 336 و ارشاد مفيد، ص 362.
630- بحارالانوار، ج 53، ص 11.