او چگونه حكومت خواهد كرد؟
امام مهدى عليهم السلام هنگامى كه ظهور نمايد، چگونه حكومت مى كند؟|
(اعطيت خمسا....و نصرت بالرعب . )(663) بـه مـن پـنج چيز اعطاء گرديد.... از آن جمله اين است كه : بوسيله سلاح ترس و رعب كه خدا در دل دشمنان مى افكند، يارى و پيروزى مى شوم . بـراى بـاور هيچ مانعى ندارد كه امام مهدى عليه السلام در قيام اصلاحى خويش با سلاح (رعـب ) از جـانـب خـدا يـارى گـردد و خـداونـد رعـب و تـرس را در دل صـاحـبـان قـدرت و امـكانات و زورمندان بيافكند. همانگونه كه روايات بسيارى بدين واقعيت تصريح مى كند: امام صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: ان القـائم مـنـا مـنـصـور بالرعب مؤ يد بالنصر، تطوى له الارض و تظهر له الكنوز كلها و يظهر الله به دينه على الدين كله ول كره المشركون . يـعـنـى : قـائ(664) م مـا، بـا سـلاح تـرس و هـراسـى كـه خـدا بـر دل دشـمـنان مى افكند، يارى مى گردد و بوسيله يارى خدا پيروز مى شود، زمين براى او درهـم پـيـچيده شده و گنجهاى زمين براى او آشكار مى گردد و خداوند بدست او دين خود را بر تمامى اديان ، اقتدار و غلبه مى بخشد، گرچه شرك گرايان را خوش نيايد. بوسيله فرشتگان امـام صـادق عـليـه السـلام در تـفـسـيـر آيـه شـريـفه : ( اءتى اءمر الله فلا تستعجلوه ... )(665) فـرمـود: هـواءمـرنـا، اءمـر الله عـزوجـل اءن لانـسـتـعـجـل بـه حـتـى يؤ يده الله بثلاثة اءجناد: الملائكة و المؤ منين و الرعب .(666) يـعـنـى : آن امـر، اشـاره بـه امـر مـا مـى باشد. خداوند دستور مى دهد كه در مورد آن شتاب نـورزيـم ، خـداونـد بـه هـنـگـامه قيام امام مهدى بوسيله سه لشكر: فرشتگان ، مؤ منان و سـلاح ترس و رعب ، او را در برابر موانع و دشمنان يارى مى كند وبر همگان پيروزيش مى بخشد. امام باقر عليه السلام فرمود: لو خـرج قـائم آل مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله لنـصـره الله بـالمـلائكـة المسومين و المـردفـيـن و المـنـزليـن و الكـروبـيـيـن يـكـون جـبـرائيـل اءمـامـه و مـيكائيل عن يمينه و اسرافيل عن يساره و الرعب يسير مسيرة شهر اءمامه و خلفه وعن يمينه و عن شماله و الملائكة المقربون حذاه ...(667) يـعـنى : هنگامى كه قائم آل محمد صلى الله عليه و آله ظهور نمايد، خداوند او را بوسيله گـروهـهـاى فـرشـتـگـان نـشـانـدار،پـيـاپـى ، فـرود آورده شـده و مـقـرب يـارى خـواهـد كرد.(668) جـبـرئيـل ، فـرشـتـه امـيـن وحـى پـيـشـاپـيـش آن حـضـرت و مـيـكـائيـل سـمـت راسـت و اسـرافـيـل سـمـت چپ او، خواهد بود و ترس و رعب به مسافت يك ماه پيشاپيش و سمت راست و طرف چپش حركت خواهد كرد و فرشتگان مقرب در كنار او. امام صادق عليه السلام فرمود: اذا قام القائم عليه السلام نزلت ملائكة بدر و هم خمسة آلاف . يعنى (669) : هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند، فرشتگانى كه بصورت گروه پنچ هزار نفرى در بدر به يارى پيامبر آمدند، فرود خواهند آمد.(670) با نيروهاى طبيعت ممكن است خداى جهان آفرين امام مهدى عليه السلام را بوسيله همان نيروها و امكاناتى مجهز سـاخـتـه و پـيـروزى بـخـشـد كـه پـيـام آورانـش را مـجهز و برخوردار مى ساخت ؛ بوسيله نـيـروهايى چون باد و ديگر نيروهاى طبيعت كه آنها را، مسخر سليمان نموده بود. به همين جـهـت بـاد هر كارى را به امر خدا انجام مى داد و تندبادهايى كه در زمين و هوا و دريا سخت اثر مى گذارند كه نمى توان از آنها غفلت كرد و نيز صاعقه ها كه اثرگذارى شگرف و مـهـم آنـهـا فـراتـر از پـنـدار و تـصـور است ، همه و همه به دستور خدا، مسخر سليمان بودند و به خواست او عمل مى كردند. آرى ! بـا ايـن بـيان ممكن است امام مهدى عليه السلام به اذن خدا و خواست او، پس از قيام ، بر تمام نيروهاى طبيعت مسلط گردد و در آنها به اذن خدا و اراده او تصرف نمايد. پـس از احـتـمـالات و تـصورات چندگانه عقيدتى كه هم دور از حقيقت به نظر نمى رسد و هـمـه از روايـات دريـافـت مـى گردد، ديگر هيچ مشكلى پيرامون استقرار حكومت عادلانه امام مهدى عليه السلام در سراسر گيتى و رويارويى پيروزمندانه او با قدرتهاى تبهكار و بى اثر ساختن تلاشهاى ارتجاعى و مذبوحانه دشمنان به نظر نمى رسد. يك پرسش و دو پاسخ در ايـنـجـا يـك پرسش ديگرى است و آن اينكه : (اگر براستى امام مهدى عليه السلام از ايـن نـيـروهـا و امـكـانـات و وسـايـل كـمـك مـى گـيرد، پس فايده شمشير چيست ؟ و منظور از رواياتى كه مى گويد: آن حضرت با (شمشير عدالت ) قيام مى كند، چه مى باشد؟ ) پاسخ در اين مورد، دو ديدگاه قابل طرح است : 1ـ برخى از دانشمندان بر اين انديشه اند كه : (منظور از شمشير در اين روايات ، قدرت و نيروست ، چرا كه شمشير، رمز قوت و اقتدار است . ) بعبارت ديگر: اين جمله ، بيانگر اين واقعيت است كه امام مهدى عليه السلام در برخورد با دشمنان حق ستيز، ماءمور به مدارا و نرمش و ملايمت و شكيبائى در برابر شرارت و اذيت و آزار آنـان نـيـسـت ، آن گـرامـى در اين مورد، برنامه و ماءموريت اصلاحى اش بعكس پيامبر گرانقدر اسلام صلى الله عليه و آله است كه در برابر اذيت و آزار دشمنان ، ماءمور به شـكـيبايى بود و در پرتو وحى پياپى بدان حضرت ، فرمان شكيبايى و بردبارى مى يافت ، دستوراتى اينگونه : فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل (671) يعنى : پس ، همچون پيامبران اولوالعزم شكيبايى پيشه ساز. و: (اصبر على ما يقولون ... )(672) يعنى : بر آنچه مى گويند، شكيبايى پيشه ساز. امـا امـام مـهـدى عـليـه السـلام هـنگامى كه ظهور نمايد، ماءمور به صبر و شكيبايى نيست و نـيـازى هـم بـدان ندارد، او تنها اسلام درست و راستين را مى آورد و آنگونه كه شايسته و بـايـسـتـه اسـت در سـراسـر جـهـان پـيـاده مـى كـنـد و جـهـان را سـرشـار از عـدل و داد و سـعـادت و نـيـك بـخـتـى مـى سـازد، در اين صورت فرجام كار كسانى كه با عـدل و قـوانـيـن عـادلانـه خـدا دشـمـنـى ورزند و يا مانعى سر راه تطبيق و تحقق آن بوجود آورند، روشن است . 2ـ مـمـكـن اسـت بـگـويـيـم مـنظور از (شمشير ) در روايات مورد بحث ، همان معناى حقيقى و عبارت از: آلات و ادوات جنگى و دفاعى باشد و مفهوم روايات اين باشد كه امام مهدى عليه السـلام در تطبيق قانون و تحقق بخشيدن به آرمان پيامبران و سرشار ساختن زمين و زمان از عدل و داد و شكوفا ساختن ارزشها و والاييها، از شمشير حق و عدالت و كيفر عادلانه نيز كمك مى گيرد. بـديـن تـرتـيـب ، كـسـى كـه درخـور كـشـتـه شـدن اسـت به شمشير كشته مى شود نه با مـسـلسـل و آويـخـتـه شـدن بـه دار و يـا سـم و وسـايـل بـرقـى و يـا زيـر شـكـنـجـه هـاى گوناگونى كه شيوه استبدادگران ديروز و امروز دنياست . آن گـرامـى ، در كـنـار انواع تدابير: فرهنگى ، عقيدتى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تربيتى ، سـيـاسـى ، اقـتـصـادى ، روانـى ، قـضايى و.... از قوانين عادلانه كيفرى نيز براى تحقق صـلح و رفـاه و آزادى و عـدالت بـهـره مـى جـويـد و جـنـايـتـكـارانـى را كـه در خـور قـتـل بـاشـنـد بـا شـمشير گردن مى زند... همانگونه كه پيامبر گرانقدر اسلام نيز چنين بود. با اين بيان ، ديگر در مورد اين جمله از روايات هيچ بحث و گفتگويى نمى ماند. امام مهدى عليهم السلام هنگامى كه ظهور نمايد، چگونه حكومت مى كند؟ ايـن پـرسـش از جـمـله مـهـمـتـريـن پرسشها، در اين مورد است و پاسخ آن نياز به مقدمه اى روشنگرانه پيرامون قانون و حكومت دارد بدين صورت : از جـمـله عـوامـلى كـه در نيكبختى يا نگونبختى و صلاح و سازندگى يا تباهى و انحطاط جـامـعـه هـا و تـمـدنـهـا نـقـش سـرنـوشـت سـازى دارد، عوامل قوانين و مقررات حاكم بر جامعه و تمدن ، در ابعاد گوناگون حيات ، بويژه حكومت و سياست و قضاوت است . قـوانـيـن بـا همه انواع و اقسام آن ، ابزارهاى جهت دهنده و دستگاههاى تربيت كننده اى هستند كـه جـامـعـه را بـسـوى ارزشـهـا يـا ضـد ارزشها جهت مى دهند و بسوى نيكى و نيكبختى يا شرارت و نگونسارى ، سوق مى دهند. بعبارت ديگر: سرنوشت تعالى يا انحطاط هر فرد و جامعه اى در گرو قوانين حاكم بر آن جـامعه است . اين قوانين و مقررات است كه وسايل و امكانات پيشرفت فرهنگى را فراهم مى سازد و يا وسايل مطالعه و تحقيق و شكوفايى را درهم مى نوردد. قـانـون اسـت كـه مـى تـوانـد آزاديـهـاى بـى قـيـد و بـند و ويگرانگر را به ستمكاران و هـرزگان ، براى ستم و تباهى اعطا كند و نيز در توان آن است كه از ارزشهاى انسانى و اخـلاقـى پـاس دارد و ضـمن به رسميت شناختن آزادى مسئولانه در همه ابعاد معنوى و مادى ، با ضد ارزشها و عوامل مخرب آرامش و امنيت جامعه ، پيكار نمايد. قـانـون است كه يك جامعه را به اوج غنى و ثروت و آسايش و رفاه و شكوه مى رساند يا آنـان را بـه فـقـر و تـورم و گـرسـنـگـى مى كشاند و بذر انحطاط و عقب ماندگى را مى افشاند. هـمينگونه صدها هزار مثال مى توان آورد كه قانون در آنها حكم مى راند و نقش تعيين كننده و سرنوشت سازى دارد. كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : قـانـون در سـرنوشت جامعه ، نقشى اساسى دارد بويژه در ابعاد سـيـاسى ، قضايى ، تدبير امور و تنظيم شئون جامعه و همينگونه حاكم و يا قاضى مى تـوانـد ستمديده را پناه دهد و ناتوان را يارى كند و حق آنان را از ستمكاران بستاند و مى تـوانـد حـق را بـاطـل و بـاطـل را حق جلوه دهد و با درهم نورديدن حقوق و ريختن خونها، با اموال ، نواميس و اعراض مردم بازى كند. اين سخنى كوتاه از قانون و حكومت و نقش اوج دهنده يا انحطاط آفرين آنها در جامعه . در هـمـيـن روزگـار مـا.... و در جـهـان مـعـاصـر، مـيـليـونـهـا اصـل و مـاده قـانـونـى كـه بـر جـامـعـه ها و تمدنهاى بشرى ، در كشورهاى اسلامى و غير اسـلامـى حـاكـم اسـت ، تـنـهـا بـخـش نـاچـيـزى از آن قـوانـيـن ، هـمـاهـنـگ بـا عـقـل و عدالت است . امام بيشتر آنها با تمامى مفاهيم و ارزشها، اخلاق و عدالت ، فضيلت و اديـان توحيدى ، ناسازگارند. اين قوانين بشرى است كه آزادى در هرزگى و هوسبازى ، آلودگى و انحراف جنسى ، ميخوارى و رباخوارگى را مى دهد و مقررات بازدارنده از سفر و اقـامـت ، تجارت و واردات و صادرات ، خانه سازى و زراعت ، مرغدارى و دامپرورى را به اجـرا مـى گـذارد و جـز در شـرايط بسيار سخت و با مالياتهاى ظالمانه اجازه بهره ورى نمى دهد. اينها تازه گوشه اى از نارساييها و ناسازگاريها و اثرات شوم قوانين تراويده از ذهن و فكر و هواهاى بشرى است . اگر بخواهيم آثار ويرانگر و فاجعه بار اين قوانين را كه در كـشـورهـاى و جـامـعه ها به همراه مصائبى كه بر سر بشريت باريده است ، خاطرنشان سازيم از موضوع كتاب دور مى افتيم . بـه هـمـيـن جـهـت به همان مقدار از فشار قوانين ظالمانه و سلب آزاديهاى سازنده و حياتى بـوسـيـله آن كـه هر انسانى با همه وجود آنها را درك مى كند بسنده نموده و خاطرنشان مى سـازيـم كـه در عـصـر شـكـوهـبـار امـام مـهـدى عـليه السلام تمامى مقررات بيدادگرانه و غيراسلامى در همه ابعاد، الغا و به زباله دان تاريخ ريخته مى شود و ديگر براى آنها ارزش و بهايى نيست و تنها منبع قوانين و مقررات حاكم بر انسانها، قرآن شريف ، سنت و روش عـادلانـه و مـتـرقـى پـيـامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. سنت و شيوه اى كه از بازيگرى و تزوير و تحريف و دستكارى مصون باشد. تـنـهـا در آن شـرايـط اسـت كـه بـشـريـت از فـجـايـع و ره آورد زيانبار قوانين كفرآلود و ظـالمـانـه ، نجات مى يابد و در سايه قوانين عادلانه و انسانى اسلام كه حقوق انسان را صـيـانـت و رفـاه و نـيـكـبختى او را براستى تضمين مى كند، زندگى مى نمايد. در سايه قـوانـيـن و مـقـرراتـى كـه هـر بـيـدادگرى را در مرز خود متوقف و تمامى راههاى انحراف و نگونسارى را مسدود مى سازد. لازم اسـت از يـاد نـبـريـم كـه تـنـهـا قوانين و مقررات اسلام واقعى است كه نيكبختى جامعه انـسـانـى را در دنـيا و آخرت تضمين مى كند و ديگر سيستمها و نظامهاى قانونى و هويت و حـقـيـقـت آنـهـا را، اوضـاع غـمـبـار حـاكـم بـر جـهـان امـروز مـعـرفـى مـى كـند. اين تباهيها و بـيـدادگريها، رنجها و مشكلات ، انواع محرومتيها و سركوب و فشارى كه بر توده ها در سـراسـر گيتى سايه افكنده است همه اينها از نتايج و ره آورد و آثار همين مقررات ساخته ذهن و انديشه بشر است . ايـن سـخن را كسانى خوب مى فهمند كه در دنياى به اصطلاح متمدن امروز چه شرق و چه غـرب ، بـه وزارتـخـانـه هـا و ادارات دولتى و دادگستريها...گرفتار شده باشند آنگاه اسـت كـه بـه خـوبـى و روشـنـى در خـواهـنـد يـافـت كـه چـگـونـه حـق ، پايمال و باطل ، يارى مى گردد، كرامتها به هدر مى رود و عدالت مى ميرد. چگونه رشوه حكم مى راند و پارتيها و سفارشهاى چهره هاى متنفذ، كارساز است . بـرخى وكلا، نقش تاءسفبارى در پايمال ساختن حق و نابودى حقوق انسانها دارند بويژه هـنـگـامـى كه صاحبان حق ، ضعيف و فاقد توان و كارآيى لازم براى دفاع از حقوق خويش بـاشـنـد و نـتـوانند از ابراز و وسايل لازم براى پيروزى و غلبه بر دشمن خويش بهره گيرند. مـن براى عقيده ام كه قوانين حقيقى اسلام و احكام و مقررات راستين خدا، جز در زمان پيامبر و امـيـرالمـؤ منان عليه السلام بطور كامل پياده نشده و پس از آن همه به بوته فراموشى سپرده شد و يا از صحنه بركنار و تنها در كتابها باقى ماند. مـن در يـك فـرصت مناسب مى توانم اين مطلب را اثبات كنم امام اينك اين بحث را در يك جمله خـلاصـه مـى كـنـم و آن ايـنـكه : هر كسى به تاريخ خودكامگان اموى ، عباسى ، عثمانى و ديـگـر حـكـومـتـگـران سياهكار پس از آنها، مراجعه كند اين موضوع را به روشنى در خواهد يافت . واقـعيت اين است كه : هدف حكيمانه الهى از آفرينش تحقق نيافت چرا كه خداى جهان آفرين هـر آنـچـه را انسان براى يك زندگى شايسته بدانها نيازمند است از آب گرفته تا هوا، زمـيـن و مـعـادن و مـنـابـع هـمـه را بـراى او پـديـد آورد. بـه خـاك زمـيـن ، بـا هـمـكـارى مـتـقـابـل خـورشـيـد، هـوا، آب و ذرات نـهـفـتـه در خـاك ، استعداد و شايستگى رويش زراعت و گـل و گـيـاه و نـهـال و درخـت قـرار داد. و طـبـيـعـت را بـراى انسان رام ساخت تا بهره ورى شـايـسـتـه از امـكـانات آن ، لوازم حيات و ضروريات زندگى همچون : خوراك ، پوشاك ، مـسـكـن و ديـگـر نـيازهايش را بصورت فراوان توليد نمايد تا در زندگى خويش همواره احـسـاس بـى نـيـازى و نيكبختى كند. اما خودكامگان قرون و اعصار، پيش از اسلام و پس از فـرود آمـدن قـرآن شـريـف ، انـسـان را بـه عـبـوديـت و بـنـدگى خويش كشيدند و ميان او و زنـدگـى سـعادتمندانه و آباد و آزاد مانع شدند و بخاطر نقش ارتجاعى و ويرانگر آنها ميليونها انسان در اسارت و شقاوت زيستند و همانگونه جهان را بدرود گفتند. اين از نظر بعد دنيوى و مادى حيات انسان . امام بعد معنوى و عقيدتى : خداى جهان آفرينش پس از آفرينش انسان و تدبير امور مادى و شئون جسمى او، پيام آوران خويش را يكى پس از ديگرى بسوى انسان برانگيخت تا آنان در پـرتـو وحـى ، انـديشه و عقيده انسان و بينش او را در مورد جهان و انسان و آفريدگار هـسـتـى اصـلاح كـنند، نهال پرثمر ايمان و اخلاص را در دلهاى آنان كشت نمايند. فطرت آنـان را بـيـدار و گـنـجـهـاى نـهـفـتـه خـرد و عـقل آنان را برانگيزد، موهبتهاى وجود آنان را استخراج و نيروها و تواناييهاى آنان را شكوفا سازند. كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : خداوند، پيامبران را براى اصلاح زندگى جامعه و فرد در ابعاد عـقـيـدتـى ، فـرهنگى ، اقتصادى ، معيشتى ، اجتماعى ، خانوادگى ، سياسى ، قضايى ، و ديـگر ابعاد برانگيخت ، اما متاءسفانه بسيارى با اين اصلاحگران راستين پيكار كردند و نصايح ، اندرزها، خيرخواهيها و برنامه هاى آنان را نپذيرفتند. به آنان اهانت روا داشتند. بـه بـاد تـمـسـخـر شـان گـرفـتـنـد و خون پاك آنان را به زمين ريختند كه قرآن شريف مـوضعگيرى ناهنجار امتها در برابر بعثتها و پيام آوران خدا را به شايستگى ترسيم مى كند. اين فشرده اى از تاريخ پيامبران و امتها. در مـورد پـيامبر گرامى اسلام عليه السلام نيز قرآن شريف بيانگر اين واقعيت است كه : شـرك گـرايـان و كـافـران بـجـاى حـق پـذيـرى ، برضد او و برنامه اى نجات بخش و افـتـخار آفرينش بپا خواستند. و جنگهاى آنان پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله از مـكـه بـه مـديـنـه تـا رحـلت آن فـرزانـه عـصـرهـا و نـسـلهـا، هـمـه و همه ، نشانگر اين موضعگيريهاى رسوا و ننگبار برخى انسانها در برابر اين پيامبر پرشكوه و اين مصلح فرزانه و پدر پر مهر است . پس از آن همه فداكاريها از سوى حق طلبان و توحيدگرايان و آن شرارتهاى شرم آور از سوى شرك گرايان و بيدادگران ، سرانجام اسلام استقرار يافت و پايه هاى آن نيرومند گـشـت و تـوده هـاى مـردم ، فـوج فوج به دين خدا ايمان آوردند، آنگاه خدا به پيام آورش دسـتـور داد كه اميرمؤ منان عليه السلام را به عنوان امام و جانشين پس از خويش و پيشواى امت معرفى نمايد و تدبير امور و تنظيم شئون انسانها را به كف با كفايت او بسپارد. پـيـامـبر صلى الله عليه و آله فرمان خدا را به انجام رسانيد و در حجة الوداع و سرزمين (خـتم ) فراتر از 25 هزار نفر را گرد آورى و ضمن سخنان شكوهمند و تاريخى دست اميرمؤ منان عليه السلام را گرفت و فرمود: (من كنت مولاه فهذا على مولاه . )(673) و مـردم را بـه پيروى از آن پيشواى بزرگ و فرمانبردارى از او، فرمان داد و از مخالفت بـا او و دشـمـنى با راه و رسم توحيدى و عادلانه اش برحذر داشت ، اما متاءسفانه بيشتر مسلمانان با فرمان پيامبر عليه السلام مخالفت ورزيدند و جز گروهى بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند. در نـتـيـجـه ، عـنـاصـر و جـريـانـاتـى قـدرت و حـكـومـت را بـه كـف گـرفـتـنـد كـه هـواى دل خـويـش را بـيـشـتر از مقررات پاك و قوانين انسانساز اسلام پيروى نمودند و بر اثر حـاكـميت فريب و ستم در قرون و اعصار، آنچه نمى بايست ، بر سر نسلها و عصرها آمد و انـواع دردهـا و رنـجـهـا و فـجـايـع و مـصـائب بـر بـشـريـت بـاريـدن كـرد و جـلوه و جمال دلارا و زيباى سيستم زندگيساز و انسان پرداز اسلام ، ميدان تحقق و تجلى نيافت . و بـدتـر از آن كـار بجايى رسيده كه توده هاى مردم پنداشتند قوانين و مقررات اسلام همان رفـتـار و گـفتار و عملكرى است كه زمامداران و حكومتهاى مدعى اسلام و حاكم بر جامعه اى مسلمانان انجام مى دهند و اين از هر جهت براى جهان اسلام و خود مكتب نجاتبخش و آسمانى آن ، غمبار بود. هـنـگامى كه ما از حكومت جان بخش امام مهدى عليهم السلام سخن مى گوييم ، سخن ما بر دو نـقـطـه و دو مـحـور دور مـى زنـد: نـخست ، محور و نقطه محور صدور حكم و وضع قوانين و آموزشهاى گوناگون در ميدانهاى مختلف زندگى است و نقطه و محور دوم ، محور داورى و قضاوت ميان امت است كه خواه مسايل و مشكلات خود را بسوى حكومت عادلانه آن حضرت ببرد يا نبرد. در مـورد محور نخست ، روشن شد كه تمامى قوانين و مقررات بيگانه از اسلام و قرآن ، در حـكـومـت امـام مـهـدى عـليـه السـلام الغـا و دور ريـخـتـه مـى شـود و هـرگـز بـدانـهـا عـمـل نـمـى گـردد و بجاى آنها مقررات درخشان و زندگى ساز برخاسته از قرآن و شيوه راسـتـيـن پـيـامبر صلى الله عليه و آله امور مردم را تدبير و شئون كشور را تنظيم و در كران تا كران جامعه ها همانگونه كه شايسته و بايسته است ، پياده مى شود. خلاصه اينكه : امام مهدى عليه السلام تمامى برنامه ها و طرحها و عملكردها و مقرراتى را كـه پـيـامـبـر و اميرمؤ منان عليه السلام در حكومت كوتاه مدت و عادلانه و پرمهر خويش در مـيـدانـهـاى گـونـاگـون زنـدگـى پـيـاده كـردنـد، بـه گـونـه اى كـامل و درخشان پياده مى كند و افزون بر آنها به منظور تاءمين نيكبختى و رفاه و آسايش و آرامـش جـامـعـه طـرحـهـا و بـرنـامه ها و عملكرد ديگرى همچون . ساختن پلها، ايجاد سدها، گـسـتـرش خـيـابـانـهـا و شـاهـراهـهـا، حـفـر كـنـالهـا و پـاكسازى نهرها و نصب دستگاههاى گـوناگون و مورد نياز صدور اجازه رسمى به مردم جهت احياى زمينهاى موات و بهره ورى عـادلانـه و شـايـسـتـه از مـعادن و منابع گوناگون و ديگر نعمتهايى كه خدا به انسانها ارزانى داشته است كه همه اينها از روح و محتواى اسلام و مقررات آن بر مى خيزد. ايـن پـرتـوى از طرح و برنامه حاكميت عادلانه و بشر دوستانه و زندگى ساز امام مهدى عليه السلام در محور نخست ، اينك محور دوم حكومت شكوهبار آن حضرت . داورى و قـضـاوت آن گـرامـى در جـامـعه ، بسان داورى نياكان پاك و پاكيزه اش عادلانهو انـسـانـى و براساس حق و عدالت است و با يك ويژگى از داورى آن عدالت پيشگان ممتاز مى شود و آن ويژگى اين است كه آن حضرت در سيستم قضايى خويش براساس آگاهى و اطـلاعات خويش بر رخداد و حوادث داورى مى كند، از اينرو نه به انتظار گواهى گواهان مى ماند و نه دلايل و مدارك و شواهدى كه ادعا را اثبات كند. سخن در اينجا بر دو محور دور مى زند: 1ـ نـخـست اينكه اين روايت صحيح و جان بخش كه در مورد امام مهدى عليه السلام و ره آورد حـاكـمـيـت او بـطور متواتر از پيامبر از پيامبر گرامى و امامان معصوم عليه السلام رسيده است ، بارها تكرار شد كه مى فرمايند: انه يملاء الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا.(674) يـعـنـى : امـام مـهـدى عـليـه السـلام پـس از ظـهـور خـويـش ، جـهـان را سـرشـار از عدل و داد مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گردد. شـايـسـتـه يـادآورى اسـت كـه ايـن حـديـث در مـجـمـوعـه هـاى روايـى ، صدها بار از راههاى گـونـاگـون و چـهـره هاى مختلف روايت شده است به گونه اى كه هيچ جايى براى شك و ترديد در صحت و درستى آن نمى ماند. آرى ! آن اصلاحگر بزرگى كه مى خواهد ستم وبيداد را در همه ميدانها و ابعاد چهره هايش نـابـود سـازد و ريشه و اساس آن را در هر نقطه اى كه باشد و يا از هر انسانى سرزند از بـيـخ و بـن بـركـنـد، طبيعى است كه از چنين عدالت گسترى نبايد انتظار داشت كه خود منتظر اين باشد كه مظلوم به او شكايت برد يا آن پيشواى عدالت از مدعى ستمديده براى اثـبـات ادعـاى بـه حـقـش كـه بـراى آن داور عـدلت پـيـشـه ، روشـن اسـت دلايـل ، شـواهد، اسناد و مدارك ارائه كند، هرگز! چرا كه گاه ممكن است مظلوم براى اثبات بـيـدادى كـه بـر او رفـتـه يـا حـقـى كه از او پايمال شده است ناتوان باشد يا بتواند ساختگى بودن بافته هاى ظالم را روشن كند. مـمـكـن اسـت ستم و بيداد در بسيارى از نقاط روى زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادى كه بر او رفته است به امام عدالت و نجات شكايت برد. و نيز امكان داد انسانى مخفيانه و بـه سـتـم كـشـتـه شـود و كـسـى از كـشـتـه شـدن او آگـاه نـگـردد و قـاتـل او را نـشـنـاسـد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مى توان گفت : (امـام مـهـدى عـليـه السـلام زمـيـن و زمـان را لبـريـز از عدل و داد مى سازد؟! ) 2ـ از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله روايت آورده اند كه مى فرمايد: انما اءقضى بينكم بالايمان و البينات (675) يعنى : مردم ! من در ميان جامعه ، بر اساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داورى مى كنم ـ نه براساس وحى و رسالت ـ. شـايـد مفهوم ظاهرى روايت پيامبر صلى الله عليه و آله اين باشد كه : آن حضرت در ميان مردم ، براساس آگاهى و علم شخصى خويش داورى نمى كند. بعنوان مثال : اگر پيامبر صلى الله عليه و آله با علم نبوت و رسالت بداند كه فلان شـخـص ، دسـت به سرقت زده است ، خود، بر او، كيفر سرقت را جارى نيم سازد بلكه به انـتـظـار گـواهـى گـواهـان مـى نـشـيـنـد و هـنـگـامـى كـه پـرونـده ، طـبـق مـوازيـن قضايى تكميل گرديد حكم مى كند و او را كيفر مى دهد. شـايـد ايـن شـيـوه پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله در داورى و قـضـاوت و عـمـل نـكردن براساس آگاهى و اطلاع شخصى خويش ، بدان جهت بود كه اگر آن گرامى در داوريـهـاى خـويـش بـراسـاس آگـاهـى و اطلاع شخص قضاوت مى كرد رفتار و عملكرد قـضـايـى او در مـيـان امـت سـيـره و سـنت مى شد و آنگاه بود كه براى هر قاضى و حاكمى دسـتـاويـز و بـهـانـه مـى گـشـت و كـه در جـامـعـه ، بـدون دلايـل و مـدارك قانع كننده و درستى به هركس دلش خواست حد جارى سازد و طبق تمايلات خـويـش حـكم راند و آنگاه ادعا نمايد كه به علم و اطلاع شخصى خويش داورى نموده و حكم رانـده اسـت . و بـا ايـن كـار نـظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودكامگى در سـيـسـتـم قـضـايـى رواج يـافـتـه و مـعـيـارهـا و مـقـيـاسهاى فقهى و حقوقى و عرفى دچار اختلال مى گشت ، بر اين اساس بود كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اين راهها را براى قضاوت بدرفتار و حكومتهاى بيدادگرى مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم ، طبق تمايلات جاه طلبانه و هواهاى خويش حكم رانند و آنگاه مدعى گردند كه براساس علم و آگاهى شخصى خويش حكم مى كنند. اما امام معصوم و پيشواى عدالت گسترى كه هرگز چنين احتمالى در مورد او نمى رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافى به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنين انسان والايى زيبنده است كه بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات شـخـصى خويش به امور و رخدادها، داورى نمايد و هرگز منتظر گواهى گواهان و اقامه دلايل و مدارك از سوى مدعى نباشد و بر سوگندهاى دروغين از سوى طرفين ، بهايى ندهد و آنچه حق و عدالت است آن را ملاك قرار دهد و بر اساس آن داورى نمايد. با توجه به اين نكته اساسى كه : اولا: امـام مـهـدى عـليـه السـلام اصـلاحـگـر بـزرگـى اسـت كـه زمـين و زمان را سرشار از عدل و داد مى كند. و ثـانـيـا: عـلاوه بـر تـمـامـى آگـاهـيـهـا و اطلاعات و معيارها، براساس آگاهى و اطلاعات شخصى خويش ، داورى و حكومت مى نمايد؛ ايـن واقـعـيـت دريـافـت مى گردد كه آن حضرت ، تبهكاران و آدمكشان و مجرمان را براساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به كيفر شايسته و عادلانه گناهانشان مى رساند، خواه آثـار و دلايـل و مـدارك جـرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق موازين عادى ثابت نشود و گواه و بينه اقامه نگردد. براى روشن شدن بحث دو مثال مى آوريم : 1ـ اگر فردى در خانه خويش ميخوارگى كند و كسى او را در آن شرايط نبيند تا گواهس دهـد، امـام مـهـدى عـليه السلام در پرتو علم امامت از گناه او آگاه مى گردد و او را عادلانه كيفر مى كند. 2ـ و نيز اگر انسانى جنايتى را كه در خور كيفر است مرتكب شود بر آن دادگستر جهانى است كه او را بخاطر جنايتش كيفر نمايد. و آنگاه است كه هر جنايتكارى به هنگام وسوسه نـفـس و تـصـمـيـم بـه گناه ، خوب مى داند كه زمامدار دادگستر جامعه از جنايت او آگاه مى شـود و او را بـه كـيفر عادلانه اش مى رساند. درست در اين شرايط است كه همين احساس و وضـعـيـت خـاص ، هـمـه جنايتكاران را از ارتكاب جرائم مانع مى شود. بدين جهت مردم از هر انحرافى در ابعاد گوناگون زندگى مى پرهيزند. چيزهايى كه از مطلب را تاءييد مى كند روايت روايت رسيده از امام صادق عليه السلام است كه مى فرمايد: بينا الرجل على راءس القائم عليه السلام ياءمر و ينهى اذا اءمر (الامام ) بضرب عنقه فلا يبقى بين الخافقين شى ء الاخافه .(676) يـعـنـى : گـنـاه اتـفـاق مـى افـتـد كه فردى در كنار مهدى عليه السلام ايستاده و سخن مى گويد كه آن حضرت دستور مى دهد گردنش را (بخاطر جنايت مخفيانه اش ) بزنند و آنگاه اسـت كـه در شـرق و غـرب جـنـايتكارى نمى ماند، مگر از آن پيشواى عدالت گستر و آگاه حساب مى برد. ايـن روايـت بـه ايـن مطلب تصريح مى كند كه امام مهدى عليه السلام هر گناهكارى كه در خـور كـيفر باشد ـ براساس علم امامت ـ كيفر مى كند و منتظر اين نمى ماند كه از او شكايت شود يا گواهان گواهى دهند. و بدينسان شرايطى پديد مى آيد كه هيچ كس جراءت ستم و قانون شكنى و گناه در خود نمى بيند و زمين از عدالت و آزادى و دادگرى و امنتى و رفاه و سعادت لبريز مى گردد. روايات بيانگر اين واقعيت ، بسيار است كه ما تنها نمونه هايى را مى آوريم : 1ـ امام باقر عليه السلام فرمود: اذا قـام قـائم آل مـحـمـد عـليـه السـلام حـكـم بـحـكـم داود و لا يساءل البينة .(677) يـعنى : هنگامى كه قائم ما قيام كند به سبك داود عليه السلام حكومت و داورى خواهد كرد و گواه و دليل نخواهد ساخت . 2ـ امام صادق عليه السلام فرمود: لا تـذهـب الدنـيـا يـخـرج رجـل مـنـى ، يـحـكـم بـحـكـومـة آل داود و لا يساءل البينة ، يعطى كل نفس حقها....(678) يـعنى : دنيا به پايان نخواهد رسيد تا بزرگمردى از خاندان ما قيام نمايد. او به سبك خاندان داود حكومت و داورى خواهد كرد و از دلايل و گواهان نخواهد پرسيد، حق هر كس را به او اعطا خواهد كرد.... 3ـ و در روايت ديگر فرمود: ثـم يـاءمـر مـنـاديـا يـنـادى : هـذا المـهـدى ! يـقـضـى بـقـضـاء داود و سـليـمـان و لايساءل على ذلك بينة .(679) يـعـنى : پس ندا كننده اى به دستور او ندا مى دهد كه : (هان اى مردم ! اين پيشواى عدالت گـسـتر، مهدى عليه السلام است . او به سبك داود و سليمان عليه السلام داورى مى كند و گواه و دليل نمى خواهد ـ چرا كه خود از همه چيز آگاه است ـ. ) 4ـ و نيز فرمود: اذا قـام قـائم آل مـحـمـد صلى الله عليه و آله حكم بين الناس بحكم داود، لا يحتاج الى بـيـنـة يـلهـمـه الله تـعـالى فـيـحـكـم بـعـلمـه و يـخـبـر كل قوم بما استبطنوه .(680) يعنى : هنگامى كه قائم آل محمد صلى الله عليه و آله قيام نمايد ميان مردم به سبك داود حكومت و داورى خواهد كرد و نيازى به دليل و برهان ندارد خداوند به او الهام مى كند و او بـا عـلم و آگـاهـى خويش ، داورى و حكومت و هر گروهى را از آنچه نهان مى دارند، با خبر مى سازد. يك پرسش و پاسخ آن : سؤ ال : (منظور از حكومت و داورى حضرت داود چيست ؟ جـواب : مـنـظـور از (حـكـم داود ) شـريـعت و راه و رسم او نيست ، چرا كه تمامى شرايع و قـوانـيـنـى كه پيش از اسلام بودند همه با آمدن اسلام نسخ و پايان يافته اعلان شدند، بـلكـه مـنـظـور از ايـن عـنـوان ايـن اسـت كـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام در مسايل و مشكلات ، براساس آگاهى و دانش خويش به حقايق و واقعيتها، داورى مى كند و به ظاهر امور يا قضايا يا اسناد و مدارك ساختگى ، تكيه نمى كند. داود، آن پـيـامـبـر بزرگ خدا نيز، مدتى طولانى اينگونه حكومت و داورى مى كرد، حقايق و واقـعـيـات رخـدادهـا و اخـتـلافـات ، بـه اذن خـدا بـراى او آشـكـار مـى گـشت و به همين جهت بـراسـاس آگـاهـى و دانـش شخصى خويش به امور، قضاوت مى كرد و به گفتار طرفين اختلاف ، اعتنا نمى نمود. يك پرسش ديگر: امـام مـهـدى عـليـه السـلام چـگـونـه مـى تـوانـد عـدالت و دادگـرى كـامـل را در كـران گـيـتـى تـحقق بخشد با اينكه مى دانيم كه آن گرامى در پرتو دانش و آگاهى و اطلاع خويش ، از مسايل و رخدادهاى منطقه و شهرى كه اقامت دارد با خبر است ، نه از رخدادها و امور جارى در سراسر گيتى ؟ پاسخ : ممكن است اين سؤ ال را با روايتى از امام صادق عليه السلام پاسخ داد كه مى فرمايد: اذا قـام بـعـث فـى اءقـائم بـعـث فـى اءقـاليـم الاءرض ، فـى كـل اقـليـم (681) رجـلا... يقول له الامام عليه السلام : عهدك فى كفك ، فاذا ورد عليك اءمـر لا تـفـهـمـه و لا تـعـرف القـضـاء فـيـه ، فـانـظـر الى كـفـك واعمل بما فيها.(682) يـعنى : هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند به هر منطقه و شهرى فرستاده اى آگاه و كارا و پرواپيشه گسيل مى دارد و به او مى گويد: (برنامه كار تو در كف دست توست . از ايـن رو هـر گـاه كـارى بـرايـت پـيـش آمـد كـه راه حـل آن را نـفـهميدى و داورى در آن را نشناختى به كف دستت نظاره كن و آنچه در آن يافتى ، عمل نما. ) در مورد اين روايت سه احتمال به نظر مى رسد: 1ـ مـمـكـن اسـت روايـت را مـعـجـزه بـشـنـاسـيم و بگوييم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسـمـانـى هنگامى كه در مسايل و رخدادها بمانند بناگاه بر كف دست خويش احكام عادلانه و مورد نظر را نوشته و آماده خواهند يافت . 2ـ مـمـكـن اسـت مـنظور آن حضرت از جمله (عهدك فى كفك ) نوعى دستگاه شبيه بى سيم بـسيار پيشرفته اى باشد كه برخى چهره ها و شخصيتها يا كارگزاران ويژه ... بدست دارنـد و دسـتـورات صـادره از مـقـام فـرمـانـدهـى كـل را هـمـواره دريافت مى دارند و بدانها عمل مى كنند و هميشه اين دستگاه همراه آنهاست . 3ـ و يا اينكه روايت ، پيام و معناى ديگرى دارد كه پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشكار خواهد شد و اكنون براى ما ناشناخته است . كـوتـاه سـخـن ايـنـكه : امام مهدى عليه السلام با نمايندگان و حاكمان و قضاتى كه به كـشـورهـا، در سـراسـر جـهـان نصب فرموده و آنان را براى تدبير امور و تنظيم شئون و حـل مـشـكـلات و رفـع كـشـمـكـشـهـا و تـاءمـيـن امـنـيـت و نـيـكـبختى جامعه بزرگ عصر ظهور، گـسـيـل داشـتـه است ، بطور دايم در ارتباط است و آنان با فرماندهى و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى و در پرتو دانش و عدالت او انجام وظيفه مى نمايند. عـصـر امـام عليه السلام پس از ظهور و قيام جهانى اش ، براستى از درخشانترين و دوست داشتنى ترين و زيباترين عصرها براى كره زمين ، از آغاز آفرينش جهان و انسان است . و كاملا بجا و درست كه نام عصر ظهور را (عصر حاكميت نور و دانش و بينش ) به مفهوم واقعى آن نام گذاريم ، نه روزگارى را كه ما در آن زندگى مى كنيم كه براستى عصر تاريكيهاى جهل ، انحراف ، فجايع ، بيداد و گمراهى و عصر نگونسازى و اسارت انسان است . جهان معاصر بـا الهـام از فراز حكيمانه و مشهور (تعرف الاشياء با ضدادها ) ممكن است براى درك و دريافت پرتويى از درخشندگى و شكوفايى عصر ظهور و زيبايى و شيرينى زندگى در حـاكـمـيـت آن اصـلاحـگر بزرگ جهانى ، نظرى گذرا به اوضاع غمبارى بيافكنيم كه اينك در آن زندگى مى كنيم . بـه جامعه اى كه اينك در آن زندگى و ناملايمات و رنجهايى كه زندگى را تيره و تار سـاخـتـه اسـت ، بـنـگـريد! فشارهايى كه لذت و شيرينى و طراوت زندگى را از فرد و جـامـعـه گـرفـتـه و آنـان را بـه انـواع مـحروميتها نشانده است . يكى دچار آفت فقر است و ديگرى به نداشتن مسكن و سرپناه گرفتار است . يكى از بيكارى و نداشتن مكانى براى كسب و كار و تجارت رنج مى برد و ديگرى از فقدان درآمد كافى كه خود و خانواده اش را اداره كـنـد و پـولى كـه بـا آن نـيـازهـاى پـزشـكـى و درمـانـى خـويـش و افـراد تـحـت تكفل خود را فراهم آورد. مـشـكلات زندگى ، همه جا را فرا گرفته و بحرانهاى ويرانگر و پياپى ، راه نجات و اميد به آينده را براى مردم مسدود ساخته است . از سـويـى ، آزادى مـسـكن و محل زندگى ، آزادى سفر و تجارت ، آزادى كار و اقامت ، آزادى بيان و قلم و اظهار نظر مردم ، سلب شده و از ديگر سو، امنيت و آرامش از ابعاد گوناگون زنـدگـى انـسـان مـعـاصـر رخـت بـر بـسـتـه اسـت . انـسـان نـسـبـت بـه جـان و مـال و خاندانش احساس امنيت خاطر نمى كند. و مردم ناتوان ، از زورمندان و زورگويى آنان مـى هـراسـند. ثروتمندان و صاحبان امكانات با زيردستان و محرومان و شيوه ديكتاتورى رفتار مى كنند و كينه ها و عقده هاى روانى بصورت وحشتناكى گسترش يافته است . فـقـر و مـحـرومـيـت و گـرسنگى در جهان با معاصر بيداد مى كند و بيشتر انسانها بويژه كودكان جهان با اين بلاى بزرگ اجتماعى و انواع بيماريهاى ناشى از سوء تغذيه دست به گريبانند. و سرانجام به مردم و محروميتها و كاهش شديد امكانات زندگيشان بنگر و به از دست رفتن كرامت و ارزش انسان در جهان معاصر. بـه رنـجـهـا، مصيبتها، مشكلات ، زندانها لبريز از ميليونها انسان آفت زده و دربند و به جـنگهاى ويرانگر و هست سوزى كه بشريت را به كام خود مى كشد و او را در هم مى نوردد و پاره پاره مى كند و مى سوزاند و نابود مى سازد و خاكسترش را به باد مى دهد. پـس از ايـن نـظـر گـذرا بـه جـهان معاصر و رنج و پريشانى انسان ، اينك براى شناخت عـصـر ظـهـور، بايد همه جلوه هاى زندگى و مظاهر حيات انسان را صد در صد دگرگون ساخت و آنگاه به تماشاى آن نشست ، چرا كه پس از قيام جهانى امام عصر عليه السلام در روزگـار حـاكميت آن عدالت گستر راستين ، فقر و نياز از جامعه بشرى رخت برمى بندد و آفـت مـحـرومـيـت از مـيـان مـى رود، عـقـده هـاى روانـى مـردم حـل و زدوده مـى شـود و حـزن و انـدوه بـه سـرور و شـادمـانـى تبديل مى گردد. جـهـنـم زنـدگـى ، جـاى خـود را بـه بـهـشـت نـيـكـبـخـتـى و سـعادت مى دهد و پژمردگيها و افـسـردگـيـهـا جاى خود را به طراوت و نشاط مى سپارد و امن و امان در همه ابعاد زندگى جهان گستر مى شود. فرشته عدالت بر سر بشريت سايه مى افكند و ظلم و ستم يكسره نابود مى گردد. ديـگر نه ظالمى خواهى ديد و نه مظلوم و ستمديده اى ، آرمانها و آرزوهاى مسلمانان آگاه و پـرواپـيـشـه تـحقق مى يابد و كره زمين ، مهد صلح و آزادى مى گردد و اسلام در سراسر گـيـتـى ، دلهـا و جـانها را نور باران مى نمايد و همه ساكنان زمين ، آگاهانه و مخلصانه بـر يـكـتـايى خدا و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامت اميرمؤ منان عليه السلام گواهى مى دهند. آرى ! ايـنـهـا پـرتـويـى از بـركـات نـهـضـت آسـمـانـى امـام عـصـر عـليـه السـلام و قيام اصـلاحـگرانه آن حضرت و دستاوردها و گامهاى اصلاحى و طرحهاى عمرانى و فرهنگ پر ارج و پياده شدن مقررات عدالت آفرين و انسان ساز خدا، به دست با كفايت اوست . احـاطـه كـامـل بـه دسـتـاورد درخـشـان حـكومت امام مهدى عليه السلام و آگاهى از بركات آن بصورت شايسته و بايسته آسان نيست ؛ چرا كه مفاسد و مصائب ، رنجها و ضد ارزشها و انـحرافاتى كه پيش از ظهور آن حضرت در جامعه ها گسترش مى يابد همچون ستارگان آسمان بى شمار است . لازم بـه يـادآورى اسـت كـه بـيـشـتـر ايـن انحرافات و آفتها و تباهيها، ثمره شوم قوانين ظـالمـانـه اى است كه از مغز زمامداران و هياءتهاى حاكمه بيدادگر تراوش يافته و چكيده افكار و تمايلات آنهاست . و اين قوانين است كه آزادى و كرامت را از بشريت سلب نموده و امـواج جـهـل و فقر، محروميت و مصائب ، گناهان و جرائم ، فجايع و مشكلات و ديگر صحنه هاى شرارت و شقاوت را در جامعه بزرگ جهانى پديد آورده و آنها را گسترش داده است . زيبنده است در اين مورد، اين نكته اساسى را از ياد نبريم كه صدها روايت رسيده از پيامبر و امـامـان اهـل بـيت عليهم السلام كه بصورت متواتر در كتابهاى شيعه و سنى موجود است هـمـه بـر ايـن واقعيت تصريح مى كند كه امام مهدى عليه السلام با قيام جهانى و جاودانه اش زمـيـن و زمـان را ـ پـس از آنـكـه پـيـش از ظـهـورش از ستم و بيداد لبريز گرديد ـ از عـدالت و دادگـرى سـرشـار مـى سـازد. ايـن شـمـار بـسـيـار از روايـات ، بـر دو اصل پاى مى فشارد: 1ـ نـخـسـت بـر ايـن اصـل ، پـاى مـى فـشارد كه امام مهدى عليه السلام زمين را لبريز از عدالت و قسط مى سازد. 2ـ ديـگـر اينكه اين تحول مطلوب ، پس از لبريز شدن جهان از ستم و بيداد صورت مى گيرد. مـمـكن است بگوييم اصل دوم ، علت اصل اول است ، بعبارت روشنتر: امام مهدى عليه السلام هـنگامى ظهور خواهد كرد كه زمين از انواع ستم و بيداد لبريز گردد. زمامداران به ملتها سـتم كنند و توانمندان به مردم ناتوان . مردان جامعه به زنان و فرزندان خويش ظلم روا دارنـد و زنـان و فـرزنـدان بـه هـمسران و پدران خويشتن . همسايه با همسايه براساس بيدادگرى عمل كند و آشنا با آشنا و بيگانه با بيگانه .... كـار بـه جـايـى بـرسـد كـه امـواج سـتـم و بـيـداد، بـيـوه زنـان ، يـتـيـمـان ، ضـعـيفان و پـايـمـال شـدگـان تـا حيوانات را نيز در بر گيرند و در روى زمين جز دو طيف و دو طبقه (ستمكار ) و (ستم پذير ) نماند. فـراتـر و سـيـاهـتـر از آن ، ظـلم و سـتـم چـنـان بـيـداد كـنـد كـه بـه جـور خـالص تـبـديـل گـردد، بـه گـونـه اى كه بيگناه به ستم كشته شود و آنگاه گريه بر كشته شدن مظلوم و تشييع پيكرش نيز براى خاندانش از سوى ستمكاران ممنوع اعلام گردد. در روزگـار مـا از ايـنـگونه ستمها در برخى كشورها بر انسانها رفته و مى رود. برخى رژيـمـهـاى اسـتـبـدادى ، بـيـگـناهان را مى كشند و آنگاه هنگامى كه خانواده قربانى براى تحويل گرفتن پيكر مقتول مراجعه مى نمايد پس از بررسى جنازه و شمارش جاى گلوله هـا، پـول فـشـنگهايى را كه ظالمانه خرج آن بينوا كرده اند همه را بصورت چندين و چند بـرابـر از بـازمـانـدگـانـش دريـافـت مـى دارنـد و بـعـد پـيـكـر قـربـانـى را تـحـويـل مـى دهـنـد يـا ثـروت و دارايـى مـخالفان را تجاوزكارانه و ظالمانه مصادره مى نمايند بى آنكه به صاحبش امكان دهند يك كلمه حرف بزند يا جايى لب به شكوه و ناله گشوده و به احدى درد خود را باز گويد. اين رنجها و فشارها و فجايع و ميليونها نمونه از آن گونه بيدادگريها، همان چيزهايى اسـت كـه جـامـعـه هـا و تـمـدنـهـا را بـراى يـك انـفـجـار عـظـيـم و غـيـرقـابل مهار بر ضد استبداد و استعمار آماده مى سازد. و هنگامى كه اصلاحگر بزرگ و بـا كـفـايـت و پـرواپـيـشـه اى بـراى هـدايـت و رهـبـرى شـايـسـتـه ايـن امـواج اعتراضات و نـارضـايـتـيـهـا و بـا هـمه وجود او و راه و رسم رهايى بخش و ستم سوز او را تاءييد مى نـمـايـنـد و هـمـه توان خويش را در يارى او بكار مى گيرند و تا مرز مرگ پرافتخار در كنار او و آرمانهاى والايش مقاومت مى كنند چرا كه از شرايط ظالمانه و غمبارى كه بر آنان حـاكـم اسـت و جانشان را به لبشان رسانيده ، بيزارند و از بانيان و پديد آورندگان و مـتـوليـان آن كه استبداد و استعمار باشند، سخت متنفرند و مرگ را بر آن زندگى ترجيح مى دهند. ايـن رونـد فـاجـعـه بـار است كه مقدمه و زمينه اى براى نهضت نجات بخش امام مهدى عليه السـلام و قـيـام او ـ بـراى گـسترش عدل و داد در كران تا كران گيتى و زدودن آثار نكبت بار ستم و بيداد ـ مى گردد. اين بدان مفهوم نخواهد بود كه مسلمانان در انجام رسالت اجتماعى خويش سستى و كوتاهى ورزنـد و دسـت از اصـلاح امـور و تـدبير شئون و تلاش و تحرك بردارند و براى هدايت مردم و مبارزه با ظلم و انحراف ، نه سخنى بگويند و نه مطلبى بنويسند و نه كارى مفيد انـجـام دهـنـد. و بـدان پـنـدار بـاشـنـد كـه اصـلاح امـور و مـبـارزه با ظلم و جور، ظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانى را به تاءخير مى افكند... هرگز! چرا كه اين پندار نابجاست و هـدايـت مـردم و پيكار و مبارزه با ستم و انحراف كارى لازم است و براى هر توحيدگرايى بـه عـنـوان امـر بـه مـعـروف و نهى از منكر واجب است ... و باعث تاءخير ظهور نيز نخواهد بـود. از ايـنـرو ما مسئول به انجام رسالت و عمل به وظايف سرنوشت ساز خويش هستيم و نمى توانيم با اين پندارها و بهانه ها، مسئوليتهاى فردى و خانوادگى و اجتماعى خويش را وانهيم و مسئول تاءخير و يا عدم تاءخير امور نيستيم . بازگشت به بحث : پـس از اين مقدمه كوتاه ، اينك به بحث خويش در مورد طرحها و برنامه هاى اصلاحى و ره آوردهـاى شـكـوه بـار و وصـف نـاپـذير حكومت امام مهدى عليه السلام در عصر ظهور برمى گرديم . زنـدگى انسانها داراى ابعاد گوناگون مظاهر مختلف و جلوه هاى متنوعى است . و ممكن است پيش از ظهور آن اصلاحگر بزرگ آسمانى ، تباهى و فساد و انحراف و ارتجاع در تمامى ايـن ابـعـاد و جـلوه هـا و مظاهر زندگى گسترش يابد؛ به همين جهت است كه آن اصلاحگر بزرگ جهانى به منظور سازندگى و برازندگى و اصلاح همه ابعاد زندگى جامعه ها و تمدنها، در گسترده ترين شكل و محتوا، دست به طرح و برنامه ريزى و تدبير امور و تنظيم شئون همه جانبه مى زند كه ره آورد شكوه بار و وصف ناپذيرى خواهد داشت . از انبوه روايات رسيده ، اين واقعيت دريافت مى گردد كه در پرتو قيام و حكومت عادلانه او دگرگونى عظيم و تغيير ژرف و گسترده اى در سراسر گيتى و در كران تا كران جامعه ها رخ مى دهد و چهره و محتواى زندگى در همه ميدانها و جلوه ها بصورت شكوهمندى تغيير مى يابد و چهره و جلوه و محتواى ديگرى به خود مى گيرد. در بـحث آينده ، برخى از ابعاد زندگى و شكوفايى و درخشندگى آن در عصر حاكميت آن اصلاحگر آسمانى را بصورت فشرده از نظر مى گذرانيم . در عصر درخشان امام مهدى عليه السلام حيات فرهنگى به گونه اى شكوفا و بارور مى گـردد كه در سراسر تاريخ ، نمونه اى نخواهد داشت و دانش و فرهنگ و معنويت ، بويژه علوم دينى و احكام و مقررات و معارف انسان ساز اسلام در سراسر گيتى بسط و گسترش مى يابد و چرخهاى فرهنگ و آگاهى و شناخت با سرعت وصف ناپذيرى به حركت مى افتد. و روشـن است كه تغيير و دگرگونى ژرف و شكوهمندى در اين بعد از زندگى بشريت ، حاصل مى شود. خدا مى داند كه اين تحول مطلوب و مترقى چگونه خواهد بود اما به نظر مى رسد بسيارى از كـتابهاى فقه و حديث ، نوسازى گردد و نقش بسيارى از موضوعات كتابهاى اصولى بـه پـايـان بـرسـد، چـرا كـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام قـواعـد عـمـومـى بـراى دريـافت مـسـايـل شرعى و مقررات دينى را بيان مى كند و در پرتو همانها دانشمندان از بسيارى از بحثهاى اصولى و قواعد آن بى نياز مى گردند. كـتـابـهـاى مـربـوط بـه شرح حال راويان احاديث كه به كتابهاى رجالى مشهورند و نيز شرح حال و بيوگرافى آنان و تقسيم بندى روايات به صحيح و ضعيف و اصطلاحاتى از اينگونه ، همه و همه نقش شان به پايان مى رسد؛ چرا كه اين بحثها بيشتر به حدس و ظـن تـكـيـه دارد و در عصر غيبت و بخاطر نرسيدن دست مردم به امام معصوم عليه السلام مـورد اسـتـفـاده قـرار مى گيرد. امام در عصر ظهور، مردم به مقررات و احكام قطعى دست مى يابند و از اينها بى نياز مى گردند. و نـيـز در عـصـر ظهور، بيشتر كتابهاى تفسيرى از اعتبار ساقط مى شود چرا كه مردم با رشـد فـكـرى و ژرف نگرى برخاسته از فرهنگ عصر ظهور، به تفسيرهاى برخاسته از نـظـرات افـراطـى افراد، بهايى نمى دهند. از اين رو تنها تفاسير برخاسته از روايات رسيده از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام باقى مى ماند. هـمـيـن گـونـه قـرائتـهـاى مـخـتـلف از شـريـف كـه دليـلى بـراى آنـهـا نـازل نـشـده است ، برداشته مى شود، چرا كه قرآن و قرائت صحيح آن را ـ به گونه اى كـه بر قلب مصفاى محمد صلى الله عليه و آله فرود آمده است ـ از امام مهدى عليه السلام مـى آمـوزنـد و تـفسير و پيام و مفهوم آن را، آنگونه كه خدا اراده فرموده است مى شناسند و بـر معارف بلند و راز و رمز و شگفتيهاى آن كه همچنان ناشناخته و پوشيده است ، آگاهى مـى يـابـنـد. و نـيـز جـامـعـه از بـسـيـارى از دانـشـهـاى جـديـد، هـمـچـون فـلسفه كه ثمره خيال پردازى است ، بى نياز مى گردد. و خلاصه اينكه : دانش و بينش و آگاهى و شناخت صحيح و مفيد و سازنده و كارگشا در هر خـانـه گسترش مى يابد و حلقه هاى درس و بحث براى زن و مرد در كران تا كران جامعه بزرگ بشرى برقرار مى شود. امام باقر عليه السلام فرمود: تـؤ تـون الحـكـمـة فى زمانه حتى اءن المراءة لتقضى فى بيتها، بكتاب الله و سنة رسوله .(683) يعنى : به مردم عصر حكومت درخشان او، دانش و بينشى ارزانى مى گردد كه زن در كانون خانه خويش براساس كتاب خدا و سنت پيامبرش عادلانه و آگاهانه داورى مى كند و نيازى به ديگرى ندارد. اين روايت ارجدار نشانگر اين واقعيت است كه مردم در روزگار حاكميت آن حضرت ، براساس آداب و مـقـررات ديـنـى تـربـيـت شـده و احكام شريعت را آموخته و بر پايه اى از فرهنگ و تـمـدن اوج مـى گـيـرنـد كـه هـر بـانـويـى مى تواند در درون خانه خويش ميان دو انسان براساس مقررات كتاب خدا و سيره و روش عادلانه پيام آور بزرگ او، قضاوت كند. لازم اسـت بـدانيم كه خود امام مهدى عليه السلام براساس كتاب خدا و سيره و شيوه انسان سـاز و افـتخار آفرين پيامبر صلى الله عليه و آله تدبير امور مى كند و به اندازه بند مو و ذره اى از آن دو، انحراف نمى جويد. او شـريـعت جديد يا دين ديگرى نمى آورد كه با اسلام راستين ناسازگار باشد يا آنچه را خـدا تـحـريـم كـرده اسـت حـلال نـمـايـد و يـا آنـچـه را خـدا حلال كرده است تحريم كند؛ هرگز!!! امـا واقـعـيـتـى كه رخ مى دهد اين است كه همه مذاهب پديد آمده پس از رحلت پيشواى بزرگ توحيد پيامبر گرامى ، ملغى مى شود و از ميان مى رود؛ چرا كه اينها راه و رسمى است كه در كتاب خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله جايى ندارند. ايـن سـخـن تـنـهـا ديـدگـاه نـگـارنـده نـيـسـت بـلكـه يـكـى از عـلمـاى بـزرگ اهـل سنت در كتاب خويش بدين واقعيت تصريح نموده و ضمن بحث از امام مهدى عليه السلام مى نويسد: (امـام مـهـدى پـس از ظـهـور، ديـن را هـمـانـگـونـه كـه بـود و نازل گرديد آشكار مى سازد بطورى كه اگر پيامبر گرامى حاضر باشد به همان حكم كند. او مذاهب مختلف را از روى زمين با ارشاد و هدايت خويش برمى دارد و جز دين خالص و پاك و آسمانى نمى ماند.... )(684) آرى ! در آن شرايط پرافتخار است كه اتحاد بزرگ اسلامى تحقق مى پذيرد؛ چرا كه هم مـسـلمـانـان در اصـول ديـن و فروع آن و همه مسايل فقهى و احكام و مقررات شرعى ، متحد و يكپارچه مى گردند. نه ديگر قياسى خواهد بود و نه استحسان و نه فتواهاى جديدى كه با توجه به شرايط سياسى و... صادر مى گردد. بـلكـه ديـن راسـتين ، همان اسلام واقعى خواهد بود و مذهب ، همان مذهب تشيع كه مذهب خاندان وحـى و رسـالت اسـت و پـيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مردم را بدان دعوت فرموده اسـت . و هـمـه بـشـريـت بـديـنـسـان زيـر پـرچـم لا اله الا الله ، مـحـمـد رسول الله ، على ولى الله در اوج سعادت و رفاه و نيكبختى و عرفان خواهند زيست . اميرمؤ منان عليه السلام در روايتى در مورد عصر امام مهدى عليه السلام فرمود: پاورقي
663- بحارالانوار، ج 16، ص 313. 664- بحارالانوار، ج 52، ص 191، منتخب الاثر، ص 468 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 493. 665- سوره نحل ، آيه .1. يعنى : امر خدا آمد، پس بشتاب آن را نجوييد.... 666- غيبت نعمانى ، ص 243، ج 43 و بحار الانوار، ج 52، ص 356. 667- غيبت نعمانى ، ص 234، ج 22 و بحارالانوار، ج 52، ص 348. 668- ايـن چـهـار گـروه فـرشـتـه عـبـارتند از: 1ـ (مسومين ) يا فرشتگان نشاندار. 2ـ (مـردفـيـن ) يـا فـرشتگان پياپى وصف زده . 3ـ (منزلين )، فرود آورده شده . 4ـ و (كروبيين ) كه سالار فرشتگان هستند. 669- غـيـبـت نعمانى ، ص 244، ج 44 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 4، ص 19. 670- لازم بـه ذكر است كه مراد از يارى فرشتگان در جنگ بدر، جنگيدن آنان با كفار و مـشـركـان نـبـود، بكله به مفهوم تشويق مسلمانان و ايجاد رعب و ترس در قلوب مخالفان بود، همانگونه كه در قرآن اين موضوع به صراحت بيان شده : ( انى ممدكم باءلف من المـلائكـة مـردفـيـن و مـا جـعـله الله الا بـشـرى و لتـطـمـئن بـه قـلوبـكـم ) (سـوره انفال ، آيه 9 و 10) جهت اطلاع بيشتر به تفسير الميزان ، ج 9 ص 17 مراجعه شود. و ظاهرا جريان يارى فرشتگان در نهضت جهانى حضرت ولى عصر عليه السلام نيز به همين منوال خواهد بود. 671- سوره احقاف ، آيه 35. 672- سوره ص ، آيه 17. 673- الغـديـر ج 1، ص 18، فـرائد المـسـطـيـن ، ج 1 ص 64، كـنـيـز العـمـال ، ج 15، ص 117، ملحقات المراجعات ، ص 175. بحار الانوار، ج 21، ص 387، ج 28، ص 187، ج 35، ص 282 و.... 674- بحارالانوار، ج 36، ص 358. 675- كافى ، ج 7، ص 414 و تهذيب ، ج 6، ص 229. 676- غـيـبـت نعمانى ، ص 239، باب 13، ج 33 و بحارالانوار، ج 50، ص 264 و ج 52، ص 320، 677- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 168 و كافى ، ج 1، ص 397. 678- بحارالانوار، ج 52، ص 320، كافى ، ج 1، ص 397 و بصائر الدرجات ، ص 278. 679- غيبت نعمانى ، ص 313، باب 20، ح 5 و بحارالانوار، ج 52، ص 286. 680- بحارالانوار، ج 52، ص 339 و ارشاد مفيد، ص 365. 681- مـجـمـع البحرين : واژه (اقليم ) در عرف به منطقه وسيعى گفته مى شود كه از مناطق مشخص و جداست و امروز به هر كشورى اطلاق مى گردد، مثلا: اقليم مصر، يمن و.... 682- غيبت نعمانى ، ص 319، باب 21، ح 8 و بحارالانوار، ج 52، ص 365. 683- غـيـبـت نـعـمـانـى ، بـاب 13، ص 238، ح 30، بـحـارالانـوار، ج 52، ص 352، اكمال الدين ، ج 2، ص 675 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 324. 684- ايـن عـالم بـزرگ اهـل سـنـت معروف به (ابن العربى ) است كه متوفى 638 هـجرى قمرى است و اين مطلب را در كتاب معروف خويش (الفتوحات المكيه )، ج 3، ص 327، باب 366، نوشته است . |
|||||