ظهور او چگونه و از كجا خواهد بود؟
|
اين نظرى گذرا بر شرح حال اين مدعيان دروغين بود كه ما به همين اندازه ، بسنده كرديم . كسانى كه مايلند مى توانند براى آگاهى بيشتر به دو كتاب (مفتاح باب الابواب ) و (طبقات المضلين ) مراجعه نمايند. كـوتاه سخن اينكه : ادعاى مهدويت در روند تاريخ ، دستاويز قدرت و وسيله شهرت و مقام بـراى فـرصـت طلبان گرديد تا هرگاه خواستند در راه رسيدن به هدفهاى جاه طلبانه شخصى و استعمارى خويش ، از آن بهره گيرند. اينان در پرتو اين انديشه و عقيده اصيل و ريشه دار و با سوء استفاده از آن ، جنايات غير قـابـل بـخـشـشى را مرتكب شدند چرا كه با عقايد مردم بازى كردند و براى زنده ساختن بـاطـل و نـابـودى حـق و زشـت جلوه دادن مذهب زيبا و افتخار آفرين تشيع و پراكنده ساختن پـيـروان خـانـدان وحى و رسالت ، كمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستيز و دلقك و بـدخـواهـى هـموار كردند تا هر آنچه خواست بر ضد اسلام و تشيع بگويد و بنويسد. و عـلاوه بـر ايـن جـنـايات هولناك ، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى مسلكها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.(501) بنظر نگارنده اين بحث بسيار حساس و در اوج اهميت است چرا كه در اينجا سخن از چگونگى ظـهـور آن خـورشـيـد جـهـان افروز، از پس ابرهاى تيره غيبت است كه اينك فراتر از هزار سال از آغاز آن مى گذرد. هـمانگونه كه سخن از چگونگى سرآغاز نهضت بزرگ اصلاحى براى نجات بشريت است كـه پـرشكوه ترين آرمانها و اهداف را تحقق بخشيده و والاترين ره آورد و گرانبارترين مـيوه ها و ثمرات را به انسانيت ارزانى خواهد داشت . و نيز سخن از بزرگترين و اساسى تـريـن حـركـت اصـلاحـى و بـهـسـازى بـر روى اين سياره خاكى و سرآغاز شكوهبارترين دگرگونى در حيات انسان و گسترده ترين و ژرفترين تغيير در جلوه هاى زندگى است . اين حركت بزرگ اصلاحى چگونه آغاز مى شود؟ و آن گـرامـى مرد عصرها و نسلها، امام مهدى عليه السلام حركت رهايى بخش جهانى خود را از كجا شروع مى كند؟ روشن است كه عقلها و انديشه هاى محدود و نارساى ما، نمى تواند در مورد اين موضوع والا و بـلنـد مـرتـبـه كـه از آينده شكوهمند جامعه و تاريخ ، پيام دارد، پيشگويى كند و از آن روزگـار رهـايـى و نـجـات و نيكبختى خبر دهد، چرا كه اين پيشگوييها و اخبار از آينده كه بـجـاى كـشـف درسـت از نـادرسـت ، واقـعـيـت از پـنـدار باطل و راست از دروغ ، بيشتر با خطا و اشتباه و دروغ و نادرستى آميخته است ، چه ارزشى مى تواند در روشن ساختن موضوع ، داشته باشد؟ بـه عـلاوه ، روايـاتـى كه از پيامبر گرامى و امامان راستين عليهم السلام در اين موضوع حـسـاس و سرنوشت ساز رسيده است ، ما را از هرگونه پيشگويى و پيش داورى بى نياز مـى سـازد، زيـرا ايـن روايات ، ظهور امام مهدى عليه السلام و قيام پرشكوه او را آنگونه كـه هـسـت بـه وصـف مى كشد و هيچ ترديدى نيست كه آن گرامى ، راه خويش را، از آغاز تا پـايان همه مراحل را بر اساس همان برنامه آسمانى و الهى ـ كه تضمينگر پيروزى همه جـانـبه و كامل حركت بزرگ اصلاحى و عادلانه و نجاتبخش او است و آن قيام شكوهبار را از هر آفت و انحراف و شكست و ارتجاعى ، براستى حفظ مى كند ـ پى خواهد گرفت . ايـن نـكـتـه نـيز نبايد فراموش شود كه ظهور و طلوع آن خورشيد جهان افروز، يك واقعيت اسـت و قـيـام و نـهـضـت و حركت دگرگونساز اصلاحيش واقعيتى ديگر و اين دو باهم فرق دارند و از نظر زمانى و مكانى دو واقعيتند. هـنگامى كه در مورد دو بحث فوق به مجموعه هاى حديثى مراجعه مى كنيم با ناهماهنگى در بـرخـى واژه هـا، اخـتـلاف در نـامـها، حذف در آغاز يا وسط يا آخر برخى روايات و از همه بـدتـر بـا اغـلاط و اشـتـبـاهـات چاپى بسيارى روبرو مى گرديم كه متاءسفانه برخى روايـات را از نـظـر لفـظ و مـعـنـا مـتـزلزل مـى كـنـد و محقق را در دريافت درست بحث ، با مـشـكـل روبـرو مـى سازد، به همين جهت ما در اين بحث ، ناگزير، فشرده برخى روايات و مـفـهـوم بـرخـى ديـگـر را بـه گـونـه اى كـه خود دريافت كرده ايم مى آوريم تا بحث از هماهنگى و نظم بايسته اى برخوردار باشد. در روايـاتـى كـه سـهـن از نشانه هاى ظهور داشتيم ، به يك نشانه تصريح گرديد كه پيش از ظهور تحقق خواهد يافت و آن عبارت از: نداى آسمانى بود كه در ماه مبارك رمضان ، طنين افكن خواهد گشت ، از اين دسته روايات اين نكته دريافت مى گردد كه ظهور امام مهدى عليه السلام مقارن اين خروش و نداى آسمانى خواهد بود. از روايـات دريـافـت مـى گـردد كـه آن حـضـرت در مـديـنـه مـنوره ظهور مى كند گر چه از ارزيـابـى فـاصـله ظـهـور تـا قـيـامت و نهضت آن حضرت از نظر زمانى ناتوانيم ، اما مى تـوانيم بگوييم كه ظهور آن حضرت در سطح محدودى نخواهد بود. و اينكه رژيم حاكم و نيروهايش در مدينه ، در برابر ظهور امام عليه السلام چه موضعى خواهند گرفت ، براى مـا روشـن نـيست . اما اين مطلب آمده است كه : خبر ظهور آن گرامى به سرعت در منطقه پخش مـى گـردد و بـه سفيانى ـ كه هنگامه ظهور بر منطقه وسيعى چون (سوريه )، (اردن ) و (فلسطين ) سلطه دارد ـ مى رسد. او سـپـاه گـرانـى را بـراى دسـتـيـابـى بـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام بـه مـديـنـه گسيل مى دارد اما آن گرامى براى پرهيز از قيام زودرس ، طبق فرمان خدا به مكه مى رود. سـپـاه سـفيانى براى دستگيرى آن حضرت وارد مدينه مى شود اما آن گرامى را نمى يابد به همين دليل به مكه روى مى آورد كه بين راه ، زمين آنان را مى بلعد. امام عليه السلام به مكه وارد مى گردد و در نقطه اى نزديك به كوه صفا يا نقطه اى در اطراف مكه فرود مى آيد.(502) روزهـا سـپـرى مـى گـردد و هـنگامه قيام نزديك مى شود. ياران خاص او كه 313 ابر مرد هستند از شرق و غرب گيتى به خواست خدا، خود را به مكه مى رسانند و پروانه وار بر گرد وجود او حلقه مى زنند و به تدريج مقدمات قيام فراهم مى گردد. اينك ، نخست از ياران خاص او سخن خواهيم داشت و آنگاه به بحث باز مى گرديم . شمار امتيازات ياران امام مهدى عليه السلام براستى نمى دانم كه در عدد 313 چه راز و رمزى است ؟ يـاران پـيامبر گرامى در روز (بدر ) 313 نفر بودند، ياران پيشواى شهيدان امام حسين عـليـه السـلام نـيز كه افتخار همراهى و شهادت او را در روز عاشورا، داشتند، طبق برخى روايات 313 نفر بودند و شگفتا كه شمار ياران اين اصلاحگر بزرگ جهانى نيز، 313 نفر خواهند بود. روشن است كه اين وارستگان و شايستگان از بهترين انسانهاى روى زمين ، در هنگامه ظهور و قـيـام آن گـرامـى هـسـتـنـد. و تمامى شايستگيها، ويژگيها، لياقتها، كفايتها، كارآييها و تـوانـايـيـهـاى لازم بـراى اداره گـيـتـى و تـدبـيـر امور جامعه بزرگ جهانى تحت رهبرى آسمانى و رهنمودها و تعاليم نجات بخش امام مهدى عليه السلام در وجود آنان متبلور است . خـداونـد، ايـن بـرگـزيـدگان متفكر و شايسته كردار را، از سرزمينها و نژادها و قاره هاى مختلف جهان برگزيده است . در خـطـبـه (بـيـان ) كـه مـنـسـوب بـه امـيـرمؤ منان عليه السلام است نام آنان و شهر و ديـارشـان آمـده اسـت ، در ايـن ليـست نام برخى شهرها و سرزمنيهايى كه آن شايستگان از آنجا بر مى خيزند براى ما ناشناخته و گاه نامهاى آنها مشترك است كه ممكن است به يكى از جهات ذيل باشد: 1 ـ برخى از شهرهاى نامبرده ، در گذر روزگار تغيير نام يافته است . 2 ـ برخى در آينده ساخته مى شود. 3 ـ يا اينكه در ثبت و ضبط اين نامها، اشتباه و اغلاط چاپى رخ داده است به هر صورت ما در ايـنـجـا به اندازه توان و امكان خويش ، نام جاودانه ياران امام عصر عليه السلام و نام شهر و ديار و قبيله آنان را طبق حروف الفبا در جدولى مى آوريم : نام جاودانه ياران امام عصر عليه السلام 1 ـ ابان (503) از شهر (سنجار ) در شمال عراق . 2 ـ ابراهيم اتيوپى از شمال شرقى قاره آفريقا. 3 ـ ابراهيم از جده در عربستان سعودى 4 ـ ابراهيم از سيراف در ايران و نزديك خليج فارس . 5 ـ ابراهيم از شيراز. 6 ـ ابراهيم از (كوره ) در لبنان . 7 ـ ابراهيم از مدينه . 8 ـ ابراهيم از مكه . 9 ـ احمد از آبادان . 10 ـ احمد از (ارمنستان ) 11 ـ احمد از بغداد. 12 ـ احمد از جعاره كه گويا نام روستايى است در اطراف نجف اشرف . 13 ـ احمد از شوشتر. 14 ـ احمد از (عقر )(504) در عراق . 15 ـ احمد از فرانسه يا قاره اروپا. 16 ـ احمد از (فساطاط ) در مصر. 17 ـ احمد از (معاذه )(505) . 18 ـ احمد از منطقه (سعداوه ). 19 ـ احمد از (نصيبين ) كه نام شهرى در تركيه و روستايى در (حلب ). 20 ـ احمد از (يمن ). 21 ـ ايوب از (طالقان ) در منطقه قزوين . 22 ـ بشر از بيت المقدس . 23 ـ بشر از (مرقيه ) در سوريه . 24 ـ بكير از بحرين . 25 ـ تغلب از (معاذه )(506) . 26 ـ تكيه از خرشان (507) . 27 ـ جابر از تبار صحرانشينان (قسين ). 28 ـ جابر از (طالقان ) در منطقه قزوين . 29 ـ جابر از (يمن ). 30 ـ جبرئيل از (صنعا ) در يمن . 31 ـ جبير از (يمن ). 32 ـ جعفر از آبادان . 33 ـ جعفر از بحرين . 34 ـ جعفر از خلاط شهرى در منطقه ارمنستان . 35 ـ جعفر از (سهم ). 36 ـ جعفر از سيلان در هندوستان . 37 ـ جعفر از شيراز. 38 ـ جعفر از (قزوين ) در ايران . 39 ـ جعفر از مدينه . 40 ـ جعفر از نجف . 41 ـ جميل از (طالقان ) در منطقه قزوين . 42 ـ جميل از منطقه (يمامه ) در حجاز. 43ـ حجر از (يمن ). 44ـ حذيفة از (مرو ) خراسان يا شوروى سابق . 45 ـ حسن از اسكندريه مصر. 46 ـ حسن از بلخ كه از شهرهاى افغانستان است . 47ـ حسن از زيد از منطقه (بالس ) در سوريه . 48ـ حسن از سيلان در هندوستان . 49ـ حسن از كربلا. 50ـ حسن از مدينه . 51 ـ حسن از (معاذه )(508) . 52 ـ حـسـيـن از (ارمنستان ) كه در آن روزگار به بخش گسترده اى از ايران ، تركيه و آذربايجان شوروى گفته مى شد. 53ـ حسين از ذهاب از منطقه كرمانشاه . 54 ـ حسين از كربلا. 55ـ حسين از كربلا. 56ـ حسين از مدينه . 57ـ حسين از معاذه )(509) . 58ـ حصين از (قادسيه ) در عراق . 59ـ حعفر از (حمص ) از شهرهاى سوريه . 60ـ حعفر از رهاط از اطراف مكة . 61ـ حعفر از (طالقان ) در منطقه قزوين . 62ـ حفص از سرخس در اطراف مشهد. 63ـ اتيوپى از شمال شرقى قاره آفريقا. 64ـ حمزه از آبادان . 65ـ حمزه از (صنعا ) در يمن . 66ـ حمزه از مدينه . 67ـ حوقل از سيراف در ايران و نزديك خليج فارس . 68ـ حويش از (يمن ). 69ـ خالد از سيراف در ايران و نزديك خليج فارس . 70ـ خالد از (طالقان ) در منطقه قزوين . 71ـ داود از بيت المقدس . 72ـ داود از (طالقان ) در منطقه قزوين . 73ـ داود از عمان . 74ـ داود از منطقه طائف . 75ـ داوود از دمشق . 76ـ دراج از تبار صحرانشينان (مصر ). 77ـ ريان از تبار و نژاد تميم كه يكى از تيره هاى عرب بشمار مى رود. 78- زكريا از طائف . 79ـ زيد از منطقه (ضيعة ). 80ـ سبا از طائف . 81ـ سعد از (بيضا )(510) 82ـ سعد از (طالقان ) در منطقه قزوين . 83ـ سعدان از ساده در منطقه يمامه . 84ـ سعيد از (بيضا ). 85ـ سعيد از (عكا ) يا (عكه ) از فلسطين . 86ـ سميع از (صنعا ) در يمن . 87ـ سويد از (معاذه )(511) . 88ـ سهيل از منطقه (ضيف )(512) . 89ـ شبيب از ساده در منطقه يمامه . 90ـ شبيل از اسكندريه مصر. 91ـ شعيب از (مرقيه ) در سوريه . 92ـ شعيبب از منطقه ديار. 93ـ شيبان از آبادان . 94ـ شيبان از اسكندريه مصر. 95ـ شيبان از سوس (شوشتر) در خوزستان ايران . 96ـ شيبان از (يمن ). 97ـ صادق از (بلقا ) از شهرها اردن . 98ـ صالح از شيراز. 99ـ صالح از (طالقان ) در منطقه قزوين . 100ـ صالح از عمان . 101ـ صالح از (قزوين ) در ايران . 102ـ صبيج از حلب ، از شهرهاى سوريه . 103ـ صدقه از مراغه . 104ـ صليب از ساده در منطقه يمامه . 105ـ ضابط از تبار صحرانشينان (اعقيل ). 106ـ طالوت از جدة در عربستان سعودى 107ـ طاهر از (فسطاط ) در مصر. 108ـ طاهر از مدينه . 109ـ طاهر از (معاذه )(513) . 110ـ طليق از رمله از شهرهاى فلسطين . 111ـ طيب از (عسكر مكرم ) در خوزستان ايران . 112ـ ظافر از منطقه (يمامه ) در حجاز. 113ـ عاصم از (يمن ). 114ـ عالم از منطقه (ضيف )(514) . 115ـ عامر از آبادان . 116ـ عامر از بحرين . 117ـ عامر از سامراء در عراق . 118ـ عامر از (يمن ). 119ـ عباس از مدينه . 120ـ عبدالرحمن از (سند ) پاكستان . 121ـ عبدالرحمن از (منصوريه ) نام روستايى است در اهواز و بهبهان و تربت جام . 122ـ عبدالرحمان از انطاكيه ، از شهرهاى سوريه است . 123ـ عبدالرحمن از دمشق . 124ـ عبدالرحمن از (طالقان در منطقه قزوين . 125ـ عبدالسلام از (هونين ) در منطقه مصر. 126ـ عبدالعزيز از (طالقان ) در منطقه قزوين . 127ـ عبدالغفور از دورق ، نزديك اهواز. 128ـ عبدالقدوس از (هجر ) كه نام روستايى است در بحرين و يمن و حجاز. 129ـ عبدالقديم از (معاذه ).(515) 130ـ عبدالله از بغداد. 131ـ عبدالله از شيراز. 132ـ عبدالله از (طالقان ) در منطقه قزوين . 133ـ عبدالله از (فسطاط ) در ايران . 134ـ عبدالله (قزوين ) در ايران . 135ـ عبدالله از كاشان . 136ـ عبدالله از كرمان . 137ـ عبدالله از (معاذه )(516) 138ـ عبدالله از مكه . 139ـ عبدالله از منطقه انطاكيه در سوريه . 140ـ عبدالله از منطقه طائف . 141ـ عبدالمطلب از بغداد. 142ـ عبدالمهين از آبادان . 143ـ عبدالوارث از آبادان . 144ـ عبدالوارث از روستاهاى اسكندريه مصر بنام (بلست ). 145ـ عبدالوهاب از (شيزر ) در سوريه . 146ـ عبداوهاب از سوس (شوشتر) در خوزستان ايران . 147ـ عبدون از (طالقان ) در منطقه قزوين . 148ـ عبيدالله از كاشان . 149ـ عبيدالله از منطقه انطاكيه در سوريه . 150ـ عتاب از كوفه . 151ـ عجلان از تبار صحرانشينان (مصر ). 152ـ عزيز از منطقه قطيف در عربستان سعودى 153ـ عقيل از شهر (واسطه ) در عراق . 154ـ علوان از انبار كه از شهرهاى مرزى عراق است . 155ـ علوان از (طالقان ) در منطقه قزوين . 156ـ على از بصره از شهرهاى مهم عراق است . 157ـ على از حله ، از شهرهاى عراق . 158ـ على از (سمرقند ) از شهرهاى (ازبكستان ). 159ـ على از شهر (سنجار ) در شمال عراق . 160ـ على از طائف . 161ـ على از (طالقان ) در منطقه قزوين . 162ـ از فرانسه يا قاره اروپا. 163ـ على از (قزوين ) در ايران . 164ـ على از مدينه . 165ـ على از (معاذه ).(517) 166ـ على از منطقه (ضيعة ). 167ـ على از (نصيبين ) كه نام شهرى در تركيه و روستايى در (حلب ) 168ـ على از نيشابور. 169ـ على از (همدان ) نام شهرى در ايران و (همدان ) نام شهرى در يمن . 170ـ عمار از (يمن ). 171ـ عمر از (طالقان ) در منطقه قزوين . 172ـ عمر از عسقلان از شهرهاى فلسطين . 173ـ عمر از (قزوين ) در ايران . 174ـ عمر از كازرون . 175ـ عمر از (منصوريه )نام روستايى در اهواز و بهبهان و تربت جام . 176ـ عمر از (مهجم ) در يمن . 177ـ عمران از بيت المقدس . 178ـ عمر از آبادان . 179ـ عمرو(518) از تبار صحرانشينان (اغير ). 180ـ عمرو از مكه . 181ـ عمير از (شوبك ). 182ـ عمير از (نجد ) در حجاز و يا از (عنتره ) قبيله بزرگى از عرب . 183ـ عون از شهر كرد. 184ـ عون از عدن در (يمن ). 185ـ عيسى اتيوپى از شمال شرقى قاره آفريقا. 186ـ عيسى از (طالقان ) در منطقه قزوين . 187ـ غربان (519) از تبار صحرانشينان (اعقيل ). 188ـ غياث از كوفه . 189ـ فارس از (هونين ) در منطقه مصر. 190ـ فاضل از (نوبه )، منطقه مرزى مصر و سودان . 191ـ فالح از (طالقان ) در منطقه قزوين . 192ـ فرج از (عرفه ) نزديك عرفات در اطراف مكه . 193ـ فضيل از (طالقان ) در منطقه قزوين . 194ـ فلاح از منطقه (سعداوه ). 195ـ فليح از (طبريه ) در فلسطين . 196ـ فهد از عسقلان از شهرهاى فلسطين . 197ـ فهد از موصل . 198ـ فهد (از يمن ). 199ـ قادم از منطقه انطاكيه در سوريه . 200ـ قاسم از آبادان 201ـ قاسم از (كرخ ) بغداد. 202ـ قاسم از مدينه . 203ـ قبضه از (طالقان ) در منطقه قزوين . 204ـ كثير از حبش . 205ـ كثير از (معاذه ).(520) 206ـ كعب از (يمن ). 207ـ كلثوم از (يمن ). 208ـ كليب از (هونين ) در منطقه مصر. 209ـ كوثر از (لنجويه ) جزيره اى در آفريقاى شرقى . 210ـ كوش از عمان . 211ـ لقمان از (طالقان ) در منطقه قزوين . 212ـ ليث از بحرين . 213ـ ليث از (قزوين ) در ايران . 214ـ مالك از تبار و نژاد قلبيه اى در (يمن ). 215ـ مالك از سيراف در ايران و نزديك خليج فارس . 216ـ مالك از (عماره ) در جنوب عراق . 217ـ مالك از (منصوريه ) نام روستايى در اهواز و بهبهان و تربت جام . 218ـ مالك از (مهجم ) در يمن . 219- مالك از (يمن ). 220- مبارك از منطقه قطيف در عربستان سعودى 221- مجاهد از سمرقند از شهرهاى (ازبكستان ). 222- مجمع از شهر رى . 223- محارب از بصره از شهرهاى مهمم عراق است . 224- محروز از خونج در آذربايجان ايران . 225ـ محسن از اسكندريه مصر. 226- محمد از اتيوپى در شمال شرقى قاره آفريقا. 227- محمد از آبادان . 228- محمد از تفليس از شهرهاى مهم ارمنستان . 229- محمد از تيره و تبار اوسيان مدينه كه در صف انصار قرار گرفتند. 230- محمد از حلب ، از شهرهاى سوريه . 231- محمد از حلب ، از شهرهاى عراق . 232- محمد از خلاط شهرى در منطقه ارمنستان . 233- محمد از زيد از منطقه (بالس ) در سوريه . 234ـ محمد از سجار در اطراف شهر (بخارا ) در منطقه قفقاز. 235- محمد از عسقلان از شهرهاى فلسطين . 236- محمد از عمان . 237- محمد از (قزوين ) در ايران . 238- محمد از (كبش ) در بغداد. 239- محمد از كوفه . 240- محمد از مدينه . 241- محمد از (معاذه ).(521) 242- محمد از مكه . 243- محمد از (منصوريه ) نام روستايى در اهواز و بهبهان و تربت جام . 244- محمد از منطقه (بالس ) در سوريه . 245- محمد از (مهجم ) در يمن . 246- محمد از نجف . 247- محمد از (يمن ). 248- مرايى از سامراء در عراق . 249- مروان از (عكا ) يا (عكه ) از فلسطين . 250- مسنون از خرشان .(522) 251- مطر از تبار صحرانشينان (كلاب ). 252- مـعـشـر از مـنـطـقـه (اءلومـه ) كـه شـهـرى در ديار (هذيل ) است . 253- معمر از كازرون . 254- مقداد از (سن ) نزديك (تكريت ) در عراق . 255 ـ ملاعب از (طالقان ) در منطقه قزوين . 256- مـلاعـب از (مـنصوريه )نام روستايى در اهواز و بهبهان و تربت جام 257- منبه از تبار صحرانشينان (اعقيل ). 258- موسى از عدن در (يمن ). 259- موسى از (هجر ) كه نام روستايى است در بحرين و يمن و حجاز. 260- مومى از رمله از شهرهاى فلسطين . 261ـ مهاجر از (طالقان ) در منطقه قزوين . 262ـ مهاجر از نيشابور. 263ـ ميمون از (عسكر مكرم ) در خوزستان ايران . 264ـ ناجيه از سرخس در اطراف مشهد. 265ـ ناصر از تبار و نژاد قبيله اى در (يمن ). 266ـ نصير از (بالس ) در سوريه . 267ـ نصير از بحرين . 268ـ نعيم از (معاذه ).(523) 269ـ نوح از خونج در آذربايجان ايران 270ـ نوح از سيلان در هندوستان . 271ـ نهراش از تبار صحرانشينان (شيبان ). 272ـ نهروش از هرات . 273ـ واصل از (نوبه ) منطقه مرزى مصر و سودان . 274ـ هارون از عسقلان از شهرهاى فلسطين . 275ـ هارون از (قزوين ) در ايران . 276- هارون از منطقه سلماس يكى از شهرهاى آذربايجان . 277- هارون از منطقه نجد عربستان . 278- از موصل . 279- هلال از شوشتر. 280ـ هلال از (طائف يمن ). 281- هواشب از عمان . 282- هود از (سن ) نزديك (تكريت در عراق . 283- هود از (طالقان در منطقه قزوين . 284- هود از كوفه . 285- يحيى از جعاره كه گويا نام روستايى است در اطراف نجف اشرف . 286ـ يحيى از (صنعا ) در يمن . 287- يحيى از (طالقان ) در منطقه قزوين . 288- يحيى از منطقه انطاكيه در سوريه . 289- يحيى از منطقه (سعداوه ). 290- يعقوب از قم . 291- يعقوب از (معاذه )(524) 292ـ يوسف از عسقلان از شهرهاى فلسطين . 293- يوسف از منطقه طائف . 294- يونس از اصفهان . 295- يونس از عمان . 296- يونس از (فسطاط ) در مصر. 297- يونس از كازرون . افـزون بـر ايـنـان شـش تـن از يـاران آن حـضـرت نـيـز از (ابدال ) خواهند بود كه نام همه آنان عبدالله است . و سه دوستدار ديگر خاندان وحى و رسالت بنامهاى عبدالله ، مخنف ، و براك ، و نيز چهار تـن از دوسـتـداران پـيـامـبـران خـدا بنامهاى ، صالح ميمون و هود، و دو آزاده ديگر بنامهاى عـبـدالله و نـاصـح كـه بـظـاهـر جـامـه بـردگـان بر تن دارند، همگى به هنگام ظهور آن اصلاحگر بزرگ زمين و زمان در كنار ياران شايسته كردار او خواهند بود.(525) مـيـان اصـحـاب و انصار آن حضرت ، فرق است چرا كه اصحاب آن گرامى همان 313 نفر هستند كه امير مؤ منان و امام صادق عليه السلام آنان را: (پرچمدار ياوران آن گرامى ) تعبير كرده اند و اين بيانگر اين واقعيت است كه آنان داراى تواناييها، كارآييها، آگاهيها، كـفـايـتـها، مديريتها و صلاحيتهاى لازم و بالايى براى فرماندهى و سازمان بخشيدن به نـيـروى طـرفدار حق اند، كه امام صادق عليه السلام از آنان تعبير به : (حكام الله فى ارضه )(526) مى كند. بـزودى بحث خواهيم كرد كه هر كدام از اينان نقش مهمى در سازماندهى و فرماندهى لشكر امـام عـصـر عـليـه السـلام و فـتـح كـشـورهـا و اداره امـور جـامـعـه و ديـگـر حل مشكلات دارند. امـا انـصـار امـام مـهـدى عـليـه السـلام را، مـردم پـاكـبـاخـته و با ايمان و شايسته كردارى تشكيل مى دهند كه با قيام امام عليه السلام از مكه ، به تدريج به لشكر او مى پيوندند و بـا هـمـه وجـود در خـدمـت اجـراى بـرنـامـه و گـامهاى بلند اصلاحى آن حضرت قرار مى گـيـرنـد و بـا دشـمـنـان حـق و عـدالت ، تـا مـحـو بـيـداد و سـرشـار ساختن زمين و زمان از عدل و داد، پيكار همه جانبه مى نمايند. در بحثهاى آينده خواهد آمد كه حضرت مهدى عليه السلام به هنگام حركت از مكه با ده هزار قـهـرمان ، كه انصار او هستند حركت اصلاحى را آغاز مى كند و تازه اينان بخشى از ياران او هستند و در عراق ، (سيد هاشمى ) با 12 هزار نفر به او مى پيوندند. عـلاوه بـر انبوه انبوه از انسانهاى شايسته و كارآ كه به يارى اهداف و آرمانهاى والاى آن حـضـرت مـى شـتـابـنـد، انـبـوه فـرشتگان نيز ياران او خواهند بود كه براى تحقق اهداف بزرگ و اجراى دستوراتش حاضر مى گردند. در زيـارتـنامه ها و دعاهايى كه از امامان معصوم عليهم السلام رسيده است به همه انسانها رهـنـمود داده شده است كه : از پروردگار خويش بخواهند تا آنان را از ياران و مددكاران و جهادگران راستين ، به فرمان او قرار دهد كه در اينجا برخى از آنها را مى آوريم : 1 ـ در زيارت عاشورا از جمله مى خوانيم : ... و اءسـاءل الله البـر الرحـيم ان يرزقنى مودتكم و ان يوفقنى للطلب بثاركم مع الامام المنتظر الهادى من آل محمد...(527) و از خـداى نـيـكـوكـار و پـر مـهـر مـى خـواهـم كـه دوستى شما را روزيم سازد و مرا براى خـونخواهى شما، به همراه (امام منتظر ) و هدايت كننده به راه حق و عدالت از خاندان محمد صلى الله عليه و آله توفيقم ارزانى دارد. 2 ـ و نيز در زيارتى كه از حضرت باقر عليه السلام رسيده است مى خوانيم كه : و ان يرزقنى طلب ثارى مع امام هدى ظاهر ناطق بالحق منكم ...(528) و از خـدا مـى خواهم كه خونخواهى شما به همراه امام هدايت و گوياى به حق از شما خاندان وحى و رسالت كه آشكار خواهد شد، روزيم سازد. 3 ـ و در زيارتى كه از خود امام مهدى عليه السلام روايت شده است از جمله مى خوانيم كه : ... واجعلنى اللهم من انصاره و اعوانه و اتباعه و شيعته ...(529) بار خدايا! مرا از ياران و مددكاران و شيعيان او قرار ده . 4 ـ و مى خوانيم كه : اللهم كما جعلت قلبى بذكره معمورا فاجعل سلاحى بنصرته مشهورا...(530) بـار خـدايـا! هـمانگونه كه قلبم را به ياد او آباد و آزاد ساختى ، اينك سلاح ستم ستيز مـرا نـيز براى يارى او و اهداف بلندش برهنه و آخته دار و اگر ميان من و او مرگ ـ كه آن را بـر بـنـدگـانـت بـصـورت يـك قـانـون مـقـرر و آن را بـر مـخـلوقـت بـر خـلاف تمايل آن مسلط ساختى ـ حائل شد مرا به هنگام ظهور آن حصرت از آرامگاهم در حاليكه كفن بر شانه انداخته و به كمر بسته ام بر انگيخته ساز تا پيشاروى آن اصلاحگر بزرگ جـهـانـى ، جهاد كنم و در صف كسانى قرار گيرم كه آنان را در كتاب آسمانى ات ستوده و فرموده اى : (كانهم بنيان مرصوص . )(531) 5 ـ از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: (هـر كـس خـداى را، چـهـل بـامـداد بـا ايـن واژه هـا و جـمـلات نيايش كند و با اين دعاى عهد، خـالصـانـه و صـادقانه با خداى خويش عهد بندد، از ياران قائم ما خواهد بود. پس اگر پـيش از ظهور آن گرامى از دنيا برود خداوند او را از آرامشگاهش برانگيخته و به هر واژه اى از دعـايـش ، هـزار پـاداش بـه او ارزانـى داشـتـه و هـزار لغـزش را از پـرونـده عمل او پاك خواهد ساخت . ): اللهـم رب النـور العـظـيـم و رب الكـرسـى الرفـيـع و رب البـحـر المـسـجـور و مـنـزل التـوريـة و الانـجـيـل و الزبـور و رب الظـل و الحـرور و منزل القرآن العظيم و رب الملائكة المقربين و الانبياء و المرسلين . اللهـم انـى اسـئلك بـوجهك الكريم و بنور و جهك المنير و ملكك القديم يا حى يا قيوم اسـئلك باسمك الذى اشرقت به السموات و الارضون و با سمك الذى يصلح به الاولون و الاخرون يا حيا قبل كل حى و يا حيا بعد كل حى و يا حيا حين لا حى يا محيى الموتى و مميت الاخياء يا حى لا اله الا انت . اللهـم بـلغ مـولانا الامام الهادى المهدى القائم بامرك صلوات الله عليه و على ابائه الطاهرين عن جميع المؤ منين و المؤ منات فى مشارق الارض و مغاربها سهلها و جبلها و برها و بـحـرها و عنى و عن و الدى من الصلوات زنة عرش الله و مداد كلماته و ما احصاه علمه و احاط به كتابه . اللهـم انـى اجـدد له فـى صـبيحة يومى هذا و ما عشت من ايامى عهدا و عقدا و بيعة له فى عنقى لا احول عنها و لا ازول ابدا. اللهم اجعلنى من انصاره و اعوانه و الذابين عنه و المسارعين اليه فى قضاء حوارئجه و الممتثلين لا و امراه و المحامين عنه و السابقين الى ارادته و المستشهدين بين يديه . اللهـم ان حـال بـيـنـى و بـيـنـه المـوت الذى المـوت الذى جـعـلتـه على عبادك حتما متقيا فـاخـرجـنـى مـن قـبـرى مـؤ تـزرا كـفـنـى شاهرا سيفى مجرد قناتى ملبيا دعوة الداعى فى الحاضر و البادى . اللهـم ارنـى الطـلعـة الرشـيـدة و الغـرة الحـمـيـدة و اكـحـل نـاظـرى بـنـظـرة مـنـى اليـه و عـجـل فـرجـه و سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلك بى محجته و انفذ امره و اشدد ازره و اعمر. اللهـم بـه بـلادك واحـى بـه عبادك فانك قلت و قولك الحق ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس فاظهر. اللهـم لنـا وليـك و ابـن بـنـت نـبـيـك المـسـمـى بـاسم رسولك حتى لا يطفر بشى ء من الباطل الا مزقة و يحق الحق و يحقفه و اجعله . اللهـم مـفـزعـا لمـظـلوم عـبـادك و نـاصـرا لمـن لا يـجـد له نـاصـرا غـيـرك و مـجـددا لمـا عطل من احكام كتابك و مشيدا لما ورد من اعلام دينك و سنن نبيك صلى الله عليه و اله و اجعله . اللهم ممن حصنته من باءس المعتدين . اللهـم و سـر نـبـيـك محمدا صلى الله عليه و آله برويته و من تبعه على دعوته وارحم اسـتـكـانـتـنـا بـعـده اللهـم اكـشـف هـذه الغـمـة عـن هـذه الامـة بـحـضـوره و عجل لنا ظهوره انهم يرونه بعيدا و نريه قربيا برحمتك يا ارحم الراحمين . پـس سـه مـرتـبـه دسـت بـر ران راسـت خـود مـى زنـى و در هـر مـرتـبـه مـى گـويـى : العجل العجل يا مولاى يا صاحب الزمان .(532) ترجمه دعاى عهد: بار خدايا! اى پروردگار نور پر شكوه ! و اى پروردگار كرسى بلند دانش و فرمانروايى بلند مرتبه و پرفراز! و اى پـروردگـار دريـاى جـوشـان و فـرو فـرسـتـنـده تـورات و انجيل و زبور! و اى پروردگار سايه آرا مبخش و باد گرم ! و اى فرو فرستنده قرآن شكوهمند! و اى پروردگار فرشتگان مقرب و پيام آوران فرستاده شده ! بار خدايا! من از تو مى خواهم به جمال معنوى و به نور وجود روشنى بخشى ات ؛ و به اقتدار و مالكيت ديرنه ات ! اى زنـده ! و اى پـايـنـده ! از تـو مـى خـواهـم بـدان نـام گرانمايه ات كه به بركت آن ، آسـمـانها و زمينها را نور باران ساختى و بدان نامت كه تمامى انسانها، از آغاز تا فرجام آفرينش به بركت آن (مى توانند) بهروز و صالح گردند. هـان اى زنـده پـيش از هر زنده ! واى زنده پس از هر زنده ! و اى زنده آنگاه كه زنده اى جز تو نيست ! هان اى زندگى بخش مردگان و ميراننده زندگان ! اى زنده اى كه معبود راستينى جز تو نيست ! بـار خـدايـا! بـه سـرور و سـالار مـا، امـام هـدايـتـگـر و رهـبرى كننده بسوى حق و عدالت و بپاخاسته به انجام فرمانت ـ كه درود خدا بر او و پدران پاكش بادـ از جانب همه مردان و زنان با ايمان در خاورها و باخترهاى زمين ، در دشتها، كوهها، بيابانها و درياهاى آن ـ و از جانب من و پدر و مادرم ـ بر آن وجود گرانمايه درود فرست ، درودهايى هم وزن عرش خدا و كشش كلمات او و بقدر شمارش دانش حق و فراگيرى نوشتار او. بـار خـدايـا! مـن در بـامـداد امروز و تا روزگارانى كه زنده ام پيمانم را با آن اصلاحگر بزرگ جهانى ، تجديد مى كنم و رشته بيعت او را بر گردن مى افكنم كه تا زنده هستم هرگز از آن بيعت ، برنگردم و دست برندارم . بار خدايا! مرا از ياران و كمك كاران و دفاع كنندگان از او ـ و شتابندگان بسوى او، در بـرآوردن خـواسـتـه هـاى آن حـضـرت و از فـرمانبرداران دستورات او و حمايت كنندگان از آرمانهاى او و پيشروان در انجام خواسته هاى او و از شهيدان پاكباخته در ركابش ـ قرار ده ! بـار خـدايـا! اگـر مـيـان مـن و او، قـانـون مـرگ كـه آن را بـر بـنـدگـانـت مـقـرر داشـتـى حـايـل شـد، مـرا از قـبـرم بـيرون آور، در حالى كه كفن خويش بر كمر بسته و با شمشير كشيده و نيزه برافراشته و لبيك گوى دعوت حق در شهر و بيابان باشم .(533) بـار خـدايـا! آن چهره ارجمند و آن پيشانى نيكو و درخشنده را به من بنماى و ديده ام را به ديدارش ميهمان ساز! در فـرج او شـتـاب ورز! و ظـهـورش را آسـان سـاز! و راهش را گسترده نما! و مرا در راه او قرار ده ! و فرمانش را نافذ گردان و پشتوانه اش را استوار نما! بـار خـدايـا! بـوسـيله او كشورت را آباد ساز و بندگانت را زندگى بخش ، چرا كه خود فـرمـودى و گـفـتارت درست و راست است كه : (تباهى در بيابان و دريا بدانچه دستهاى مردم كسب كردند، پديدار گشت . ) بـار خـدايـا! آن دوسـتـت و زاده دخـت گرانمايه پيامبرت را بر ما آشكار ساز! همو كه همنام پيام آورت مى باشد و به باطل و بيدادى دست نمى يابد، جز اينكه آن را نابود ساخته و حـق را اسـتـوار و پـابـرجـا و در سـراسـر گيتى محقق مى سازد. و او را بار خدايا پناهگاه بـراى بـنـدگـان ستمديده ات و ياور كسانى كه جز او يارى نيابند و تازه كننده مقررات تعطيل شده قرآنت و برپا دارنده نشانه هاى دينت و شيوه و روش پيامبرت ـ كه درود خداى بر او و خاندانش باد ـ قرار ده . بار خدايا! او را از كسانى كه از يورش ظالمانه نگاهداريش نمودى ، مقرر دار. بار خدايا! پيامبرت محمد ـ كه درود خداى بر او و خاندانش باد - و همه پيروان دعوت و رهروان راه او را، بـه ديدار آن گرامى شادمان ساز! و بر بيچارگى ما پس از پيامبر صلى الله عليه و آله رحم كن ! بار خدايا! اين گرفتارى پيچيده را از اين امت ، به حضور آن گرامى برطرف ساز! و در ظهورش براى ما شتاب ورز! چرا كه ناباوران ، آن را دور مى نگرند و ما آن را نزديك مى بينيم . به مهرت اى مهربانترين مهربان ! آنگاه سه بار دست بر ران راست خود مى زنى و هر بار مى گويى : (شتاب كن !... اى سالار من ! اى صاحب الزمان ! 6ـ (مـفـضل ) آورده است كه : ما در مورد قائم آل محمد صلى الله عليه و آله و كسانى كه بـراسـتـى در انتظار او باشند و پيش او ظهور آن گرامى بميرند، سخن مى گفتيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: اذا قام ... اتى المؤ من فى قبره ، فيقال له : يا هذا!... انه قد ظهر صاحبك ، فان تشاء اءن تلحق به فالحق و ان تشاء اءن تقيم فى كرامة ربك فاءقم . هنگام(534) ى كه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام ظهور نمايد، به انسان باايمان در قبرش ندا مى رسد كه : (جـنـاب ! صـاحب و سالارت ظهور كرده است ، اگر مى خواهى به آن گرامى ملحق شوى ، بپا خيز و اگر مى خواهى در جوار رحمت پروردگارت باشى و به دنيا باز نگردى ، همين جا بمان . ) در ستايش از اين گروه وارسته و شايسته اى كه خداوند اينان را برگزيده و به همراهى و يارى حضرت مهدى عليه السلام مفتخرشان ساخته ، روايات بسيارى وارد شده است . در ايـن روايـات ضـمن ترسيم شخصيت ارزشمند و نقش سازنده و اوصاف برجسته آنان ، از چـگـونگى پيوستن آنان به امام عصر عليه السلام در مكه ، سخن رفته و فراتر اينكه ، آياتى از قرآن شريف در مورد آنان تاءويل شده است . مـا نـخـست برخى از روايات را در اين مورد مى آوريم و آنگاه به شرح و توضيح آنها مى پردازيم : 1ـ از دو امـام گـرانـمـايـه حـضـرت بـاقـر و حـضـرت صـادق عـليـه السـلام در تاءويل اين آيه شريفه : و لئن اخرنا عنهما العذاب الى امة معدوده .(535) آمده است كه : ان الامـة المعدودة ، هم اءصحاب المهدى فى آخر الزمان ، ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، كعدة اءهل بدر، يجتمعون فى ساعة واحدة ، كما يجتمع قزع الخريف .(536) امـت (537) مـورد اشاره در آيه شريفه ، ياران حضرت مهدى در واپسين حركت تاريخ و آخـرالزمـان هـسـتـند. آنان به شمار ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ بدر، 313 نـفـرنـد و بـسـان ابـرهـاى پـراكـنـده پـايـيـزى ـ كـه بـنـاگـاه بـراى نزول باران رحمت ، به خواست خدا متراكم و منسجم مى گردند ـ ظرف يك ساعت از سراسر جهان در مكه ، برگرد وجود آن خورشيد جهان افروز، گرد مى آيند. 2ـ از امام صادق عليه السلام در مورد آيه شريفه : فـاسـتـبـقـوا الخـيـرات ايـنـما تكونوا ياءت بكم الله جميعا.(538) آورده اند كه فرمود: يعنى اصحاب القائم ، الثلاثمائة و بضع عشرة و هم ـ الله ـ الامة المعدودة ، يجتمعون فى ساعة واحدة كقزع الخريف .(539) اين آيه شريفه اشاره به 313 نفر ياران اصلى حضرت مهدى عليه السلام دارد. بخداى سـوگـنـد! كه آنان در شمار، اندك هستند. اما در كارآيى و ايمان و شكوه معنوى ، بسيار. و بـسـان ابـر پراكنده پاييزى ـ كه بناگاه به فرمان خدا به هم مى پيوندد و متراكم مى گردد ـ آنان نيز ظرف يك ساعت از سراسر گيتى در مكه حاضر مى گردند. 3ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند: يـجـتـمـعـون قـزعا كقزع الخريف من القبائل ، ما بين الواحد والاثنين والثلاثة والاربعة والخمسة والستة والسبعة والثمانية والثمانية والتسعة والعشرة .(540) يـاران او، بـسـان ابـرهـاى پـراكـنـده پـايـيـزى ـ كـه بـنـاگـاه بـراى نـزول بـاران رحـمـت ، بـه خـواسـت خـدا مـتـراكـم مـى گـردنـد ـ از نـقـاط و قـبـايـل و نـژادهـاى گوناگون ، بصورت يك نفر، دو نفر، سه نفر، چهار نفر، پنج نفر، شـش نـفـر، هـفـت نـفر، هشت نفر، نه نفر و ده نفر، در مكه به گرد آن خورشيد جهان افروز گرد مى آيند. 4ـ از امام باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: اصـحـاب القـائم ثـلاثـمـائة و ثـلاثـة عـشـر رجـلا، اءولاد العـجـم ، بـعـضـهـم يـحـمـل فـى السحاب نهارا، يعرف باسمه و اسم ابيه و نسبه و حليته ، و بعضهم نائم على فراشه ، فيوافيه فى مكة على غير ميعاد.(541) هـسـتـه مركزى ياران قائم ، 313 نفر هستند برخى از آنان در روز روشن با نام و نشان و حـسـب و نـسـب شـناخته شده و بطور آشكار، بوسيله ابرها بسوى آن حضرت مى شتابند و بـرخـى همانگونه كه شبانگاه بر بستر خويش خفته اند، بدون وعده و آگاهى پيشين ـ در مكه ـ به خدمت سالار خويش مفتخر مى گردند. 5 ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود: ان اصـحـاب القـائم شـبـاب ، لا كـهـول فـيـهـم الا كالكحل فى العين ، او كالملح فى الزاد و اءقل الزاد، الملح .(542) يـاران اصـلى قـائم عـليـه السـلام همگى جوان هستند و سالخورده در ميان آنان اندك است ، بسان سرمه در چشم يا نمك در طعام ، باز هم كمتر... 6ـ و نيز ضمن پاسخ به فردى كه از وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام مى پرسد، فرمود: ...فـيـجـمـع الله تـعـالى له قوما، قزع كقزع السحاب ، يؤ لف الله بين قلوبهم ، لا يـسـتـوحـشـون مـن اءحد و لا يفرحون باءحد يدخل فيهم ، على عدة اءصحاب بدر، لم يسبقهم الاءولون و لا يدركهم الآخرون ....(543) ...آنگاه خداوند گروهى را بر گرد او مى آورد ـ كه بسان ابرهاى پراكنده و پاييزى به هـم پيوسته و متراكم مى گردند ـ ميان دلهاى آنان پيوندى از مهر و ايمان بوجود مى آورد كـه نـه از قـدرتى مى هراسند و نه بخاطر پيوستن فرد يا قدرتى به گروهشان دچار شادمانى و غرور مى گردند، شمارشان شمار ياران پيامبر در (بدر ) است واز نظر مقام و منزلت ، نه گذشتگان از آنان سبقت جسته اند و نه آيندگان به آنان مى رسند. 7ـ و نيز از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: فيصير اليه اءنصاره من اءطراف الاءرض ، تطوى لهم طيا، حتى يبايعوه .(544) يـعـنى : ياران حضرت مهدى عليه السلام از كران تا كران گيتى بسوى او مى شتابند و زمـيـن زيـر پـاى آنـان بـسـان طـومارى ، در هم پيچيده مى شود تا هر چه سريعتر به مكه برسند و با آن گرامى بيعت نمايند. 8ـ و نيز فرمود: اذا اذن الامـام دعـا الله بـاسمه العبرانى ، فاتيحت له صحابته الثملاثمائة و ثلاثة عـشـر قـزع كقزع الخريف ، فهم اصحاب الاءلوية ، منهم من يفقد من فراشه ليلا، فيصبح بـمـكـة و مـنـهـم مـن يرى يسير فى السحاب نهارا، يعرف باسمه و اسم اءبيه و حليته و نسبه ...(545) يعنى : هنگامى كه خداوند به حضرت مهدى عليه السلام فرمان قيام براى اصلاح زمين و زمـان مـى دهد او خداى را به نام خاصى مى خواند و روى نياز به بارگاه آن بى نياز مى برد، آنگاه است كه ياران اصلى او كه 313 نفر هستند بسان ابرهاى پراكنده پاييزى از سراسر جهان به لطف خدا بر گرد او حاضر مى گردند، اينان پرچمداران لشكر عظيم و پرشكوه او هستند، برخى از آنان شامگاه ـ همانگونه كه در خانه و در بسترش خفته است ـ نـاپـديـد و در مـكه حاضر مى گردد و برخى ديگر از نظر نام و نشان و ديگر ويژگيها شناخته شده و در روز روشن بوسيله ابرها، بسوى هدف مى شتابند. راوى پـرسـيـد: (فـدايـت گـردم ! كداميك از اين دو گروه از نظر ايمان و ديگر ويژگيها برجسته ترند؟ ) فـرمـود: (آن كسانى كه به وسيله ابر در روز روشن بسوى هدف ، سير داده مى شوند... آنان ناپديد شدگانند و اين آيه در مورد آنان آمده است : اينما تكونوا ياءت بكم الله جميعا(546) يعنى : هر كجا باشيد خداوند شما را گرد مى آورد. 9ـ امام صادق عليه السلام فرمود: ... و رجـال كـاءن قلوبهم زبر الحديد، لا يشوبها شك فى ذات الله ، اءشد من الحجر، لو حملوا على الجبال لا زالوها... كاءن على خيولهم العقبان يتمسحون بسرج الامام يطلبون بذلك البركة و يحفون به ، يقونه باءنفسهم فى الحروب و يكفونه ما يريد. رجـال لا يـنـامـون الليـل ، لهـم دوى فـى صـلاتـهـم كـدوى النـحـل ، يـبـيـتـون قـيـامـا عـلى اطـرافـهـم ، ويـصـبـحـون عـلى خـيـولهـم ، رهـبـان بـالليـل ، ليـوث بـالنـهـار. هـم اءطوع له من الاءمة لسيدها كالمصابيح ... كاءن قلوبهم القـنـاديـل و هـم مـن خـشـيـة الله مـشـفـقـون ، يـدعـون بـالشـهـادة و يـتـمـنون اءن يقتلوا فى سبيل الله ، شعارهم : يا لثارات الحسين ! اذا سـاروا يـسـيـر الرعب امامهم مسيرة شهر، يمشون الى المولى ارسالا، بهم ينصرالله امام الحق ...(547) ياران مهدى و هسته مركزى آنان بزرگ مردانى هستند كه دلهايشان بسان پاره آهن است . در ايـمـانـشـان بـه خدا و وعده او، ذره اى ترديد ندارند و ايمانشان از كوه سخت تر است . اگـر بـر كـوهها يورش برند، آنها را نابود مى سازند. چابك و چالاك بسان عقاب ، بر مركبهاى خويش سوارند و در عشق به حضرت مهدى عليه السلام چنانند كه زين مركب او را بـراى تـبـرك جـسـتـن مـسـح مـى كـنند و بر گرد يار حلقه مى زنند و در فراز و نشيبها و پـيـكـارهـا او را بـسـان جـان شـيـرين با همه وجود محافظت مى كنند و هر دستورى دهد او را بسنده اند و به انجام رساننده . بـزرگ مـردانـى هـسـتـنـد كـه شـبـهـا را نـمـى خـوابـنـد و بـسـان انـبـوه زنـبـوران كـنـدوى عـسل تا صبحگاهان زمزمه نيايش و مناجاتشان گوشها را مى نوازد. شبها را شب زنده دارى مـى كـنـنـد و گاه آن را سوار بر مركبهاى خويش به بامداد مى رسانند. راهبان شب هستند و شيران روز و در فرمانبردارى و اطاعت از سالار خويش هيچ ترديد و چون و چرايى ندارند، آنـان بـسـان چـراغـهـاى روشـنـگرند... دلهايشان بسان مشعلهاى پرنور است و از ترس و خـشـوع در بـرابر خدا هراسانند. از خداى خويش طلب شهادت مى كنند و آرزوى مرگ در راه خدا را مى كشند و شعارشان : ( يا لثارات الحسين است . هـنـگـامـى كـه بـه حركت در مى آيند، امواج رعب و وحشت از برابر آنها مى گريزد، بسوى سـالارشان بسرعت مى شتابند و خداوند بوسيله اينان ، آن پيشوايان راستين بشريت و آن اصلاحگر بزرگ جهانى را، يارى مى نمايد. 10ـ و از امام باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود: ... فـمـن كـان ابـتـلى بـالمـسـيـر، وافـى فـى تـلك السـاعـة و مـن لم يـبـتـل بـالمـسـيـر فـقـد مـن فـراشـه و هـو قول اميرالمؤ منين على عليه السلام المفقودون من فراشهم (548) يـعـنى : هر كس از ياران مهدى عليه السلام حركت كرد، همان ساعت به مكه و به حضور او مـفـتخر مى گردد و هر كس در خواب مانده و به راه نيافتاده باشد در بسترش ناپديد مى گـردد و هـمانگونه در قرارگاه يار، حاضر مى شود و او از همانهايى است كه اميرمؤ منان عليه السلام آنان را (ناپديد شدگان در بستر خود ) خواند. 11ـ امام صادق عليه السلام فرمود: بـيـنـا شـبـاب الشيعة على ظهور سطوحهم نيام ، اذ وافوا الى صاحبهم فى ليلة واحدة على غير ميعاد، فيصبحون بمكة .(549) يـعـنى : به هنگام ظهور مهدى عليه السلام ، جوانان و جوانمردان شيعه همانگونه كه بر پـشـت بـام خـانـه هـاى خـويش در خوابند، همگى يك شب بدون وعده قبلى ، بامداد را در مكه حاضر و به ديدار امام عصر عليه السلام مفتخر مى گردند. 12ـ و از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود: ...اءلا و ان المهدى اءحسن الناس خلقا و خلقا، ثم اذا قام ، يجتمع اليه اءصحابه ، على عـدة اءهـل بـدر و هـم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، كاءنهم ليوث قد خرجوا من غاباتهم ، مـثـل زبر الحديد، لو اءنهم هموا بازالة الجبال الرواسى لا زالوها عن مواضعها فهم الذين وحـدوا الله حـق تـوحـيـده ، لهـم بـالليـل اءصـوات كـاءصـوات الثـواكـل ، خـوفـا و خـشـية من الله تعالى قوام الليل ، صوام النهار، كاءنما رباهم اءب واحـد وام واحـدة ، قـلوبـهـم مـجـتـمـعـة بـالمحبة والنصيحة ... اءلا و انى اءعرف اءسماءهم و امصارهم ...(550) يـعنى : بهوش باشيد كه مهدى عليه السلام زيباترين انسانها در سيما و كاملترينها در اخلاق و ارزشهاى معنوى و انسانى است . هنگامى كه قيام كند ياران اصلى او كه شمارشان 313 نـفـر و بـه شمار ياران پيامبر در جنگ بدر است ، همگى بسان شيرانى از قرارگاه خـويـش خـارج گشته و برگرد آن گرامى حلقه مى زنند. آنان براستى بسان پاره آهنى هستند كه بر متلاشى نمودن كوهها تصميم بگيرند آنها را نابود مى سازند. آنـان خـداى را آنـگـونـه كـه شايسته است به يكتايى و يگانگى مى پرستند، شبانگاهان نداى دلنواز نيايش و گريه هاى آنان از خوف خدا، بسان مادران جوان مرده ، طنين افكن است . شب زنده دارانند و روزه گيران و از نظر معنوى و اخلاقى همه بسان هم هستند، گويى يك پـدر و مادر آنان را پرورانده اند و دلهايشان لبريز از مهر و خيرخواهى ... است ، بهوش باشيد كه نام بلند آنان را مى دانم و از شهرهايشان نيز آگاهم .... 13ـ امام باقر عليه السلام فرمود: يـبـايـع القـائم ـ بـيـن الركـن و المـقـام ـ ثـلاثـمـائة و نـيـف ، عـدة .اءهـل بـدر، فـيـهـم النـجـبـاء مـن اءهـل مـصـر و الاءبـدال (551) مـن اءهل الشام و الاءخيار من اهل العراق .(552) يـعـنـى : بـا قـائم آل مـحـمـد(ص ) ميان ركن و مقام ، 313 شخصيت بزرگ به شمار ياران پيامبر در بدر، بيعت مى نمايند در ميان اينان چهره هاى برجسته اى از مصر و شايستگانى از شام و خوبانى از عراق هستند. 14ـ و نيز حذيفه از پيامبر گرامى (ص ) آورده است كه : اذا كـان عـنـد خـروج القائم ، ينادى مناد من السماء: اءيها الناس ، ان الله قطع عنكم مدة الجـبـاريـن و ولى الاءمـر خـيـر امـة مـحـمـد(ص ) فـالحقوا بمكة ، فيخرج النجباء من مصر و الاءبدال من الشام و عصائب العراق ، رهبان بالليل ، ليوث بالنهار، كاءن قلوبهم زبر الحديد فيبايعونه بين الركن و المقام .(553) يـعنى : هنگامى كه زمان ظهور قائم فرا رسد ندا كننده اى از آسمان ندا مى دهد كه : (هان اى مـردم ! خـداونـد سـلطـه خـودكامگان را از سر شما برداشت و سررشته كارها و تدابير امـور گـيتى را، شايسته ترين و والاترين امت محمد(ص ) به كف با كفايت خويش گرفت ، ايـنـك خـود را بـه مـكـه بـرسـانـيـد و آنـگـاه اسـت كـه چـهـره هـاى پـرفـضيلتى از مصر، شايستگانى از شام و گروههايى از عراق ، بسوى مكه مى شتابند. انـسـانـهـاى شـايـسـته و وارسته اى كه عبادت كنندگان شبهايند و شيران بيشه شجاعت و شهامت روزها و قلبهايشان بسان قطعه آهن است . اينان ميان ركن و مقام با سالار شايستگان گيتى و اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها دست بيعت مى دهند. از روايـاتـى كـه در صفحات گذشته ترسيم گرديد نكات متعددى دريافت مى گردد كه بجاست به مهمترين آنها اشاره شود: 1ـ ياران بلند آوازه امام مهدى عليه السلام شـمـا خـوانـنـده گرامى ! در روايات گذشته ملاحظه كرديد كه هر كدام از ياران خاص آن حـضـرت از نـظـر نـام ، نـشـان ، حـسـب ، نـسـب ، پـدر، مادر، ريشه خانوادگى و كنيه كاملا شناخته شده اند. برخى از نويسندگان در تاءويل و تفسير واژه (حليه )(554) بر اين عقيده اند كه اشـاره بـه گـذرنـامـه آنـهـاسـت كـه هـمـواره بـه هـمـراه آنـهـاسـت ، اما ما بر اين تفسير و تـاءويـل پـافـشارى نداريم چرا كه اگر منظور اين بود كه عبارت مى بايستى اينگونه باشد: (و معه كتاب فيه اسمه و اسم ابيه ... ) بـنـظر ما عبارت بيانگر اين نكته است كه : هر كدام از ياران خاص امام عصر عليه السلام شناخته شده و بلند آوازه خواهند بود و نه گمنام و ناشناخته . اميرمؤ منان عليه السلام در اشاره بدين نكته است كه مى فرمايد: اءسماؤ هم فى السماء معروفة و فى الاءرض مجهولة ...(555) يـعـنـى : نـام يـاران مـهـدى عـليـه السـلام در آسمان شناخته شد است و در زمين (تا آمدن آن گرامى ) ناشناخته . 2ـ امتيازات آنان پاورقي
501- بـه يـادداشـتـهـاى (داگوركى ) جاسوس روس در كشورهاى اسلامى ، صفحه 61، مراجعه گردد. 502- غيبت نعمانى ، ص 182، باب 10، روايت 30 و عقد الدارر، ص 133. 503- لازم به ذكر است كه مؤ لف بر طبق الفباى شهرها آورده ولى ما طبق الفباى نام ياران حضرت آورديم . 504- نـام قـريـه اى اسـت نـزديـكى كربلاء و همچنين نام روستايى است ميان تكريت و موصل . 505- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 506- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 507- نام شهرى است بر ساحل بحرين . رجوع شود به : لغت نامه دهخدا، ج 6، ص 8505. 508- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 509- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 510- كه در ايران ، مغرب عربى ، ليبى و جنوب يمن هم روستاهى به اين نام آمده است . خدا مى داند كه منظور كدام است . 511- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 512- شـايـد صحيح (ضيق ) باشد كه نام منطقه اى در نجد در شبه جزيره عربى است . 513- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 514- شـايـد صحيح (ضيق ) باشد كه نام منطقه اى در نجد در شبه جزيزه عربى است . 515- ظاهرا (معاد ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 516- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانسان آمده . 517- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 518- (عمر ) هم ثبت شده است . 519- (عزبان ) يا (عريان ) هم ثبت شده است . 520- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 521- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو كه لباب الانساب آمده . 522- نام شهرى است بر ساحل بحرين . رجوع شود به : لغت نامه دهخدا، ج 6، ص 8505. 523- ظاهرا (معاذ ) باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى است در مرو، كه لباب الانساب آمده . 524- ظاهرا (معاذ )باشد كه نام منطقه اى است در نيشابور كه در مراصد الاطلاع آمده و يا (معاذى ) است كه نام خاندان بزرگى در مرو كه لباب الانساب آمده . 525- الزام الناصب ج 2 ص 116 و نوائب الدهور ج 2، ص 292 ملاحم و فتن سيد بن طاووس 145. 526- بحارالانوار، ج 52، ص 326. 527- زيارت عاشورا غير معروفه . 528- بحارالانوار، ج 101، ص 292. 529- بـحـارالانـوار، ج 101، ص 83، زيـارت آل يس . 530- بحارالانوار، ج 101، ص 103. 531- سوره صف ، آيه 4. 532- مصباح كفعى ، ص 551 و 552 و بحارالانوار، ج 53، ص 96، 86، 61. 533- در اين مورد، در بخش 24، بحث خواهيم كرد. 534- بحارالانوار، ج 53، ص 91. 535- سوره هود، آيه 8. 536- يـنـابـيـع المـودة ، ج 3، ص 79 و تـفـسـيـر بـرهـان ذيل آيه شريفه . 537- واژه (امـة ) از مـاده (ام ) اسـت و در اصـل بـه مـفـهـوم انـضمام چيزهايى به يكديگر است . به همين جهت به هر گروهى كه در هـدف يـا زمـان و مـكـان واحـدى گرد آيند نيز، امت گفته مى شود. اما اين واژه گاه به معناى (وقـت ) هـم آمـده اسـت از جـمله در سوره يوسف ، آيه 45 و نيز ظاهر همين آيه شريفه كه بـه مـعـنـاى وقت است ، اما تفسير حقيقى و تاءويل آن ، طبق روايات رسيده از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله (ياران حضرت مهدى هستند. ) بنابراين (امة معدوده ) مى شود: گروهى كه ، شمارشان محدود است . 538- سوره بقره ، آيه 148. يعنى : پـس در نيكى كردن به يكديگر سبقت گيريد، هر كجا كه باشيد خداوند شما را گرد مى آورد. 539- ينابيع المودة ، ج 3، ص 76 و بحارالانوار، ج 51، ص 55. 540- غـيـبـت نـعـمـانـى ، ص 315، بـاب 20، ح 2، يـنـابـيـع المـودة ، ج 3، ص 76 و بحارالانوار، ج 53، ص 91. 541- غيبت نعمانى ، ص 312، باب 20، ح 8 و بحارالانوار، ج 52، ص 369. 542- بحارالانوار، ج 52، ص 333 و غيبت نعمانى ، ص 315، باب 20، ح 10. 543- مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 100 و مستدرك الصحيحين ، ج 4، ص 554. 544- الفـصـول المـهمة ، بخش 12، بحارالانوار، ج 52، ص 334 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ج 3، ص 290 از منابع متعدد. 545- غيبت نعمانى ، ص 3 باب 20 و بحارالانوار، ج 52، ص 368. 546- سوره بقره ، آيه 148. 547- بحارالانوار، ج 52، ص 308. 548- غيبت نعمانى ، ص 314 باب 20، ج 6. 549- غيبت نعمانى ، ص 316، باب 21، ح 11. 550- الزام الناصب ، ج 2، ص 200، نوائب الدهور ميرجهانى ، ج 2، ص 114. 551- مـجـمـع البـحـريـن مـى گـويد: (ابدال ) گروهى از شايستگان هستند كه زمين هـيـچـگـاه از آنان تهى نيست و هرگاه يكى از آنان از جهان رخت بربست ، خداوند ديگرى را جايگزين او خواهد ساخت . فـيروزآبادى در قاموس آورده : (ابدال ، گروهى هستند كه خداوند به بركت آنان زمين را بـرپـا داشـتـه اسـت ، شـمـار آنـان 70 نـفـر اسـت ، و 40 نـفر آنان از سوريه و لبنان و فـلسـطـيـن و اردن خـواهند بود و 30 نفرشان از ديگر نقاط گيتى . هرگاه يكى از آنها از دنيا برود، خداوند ديگرى را جايگزين او سازد. ) برخى نيز گفته اند: (ابدال ، يعنى برترين ها و با فضيلت ترينها ). 552- بحارالانوار، ج 52، ص 304 و اختصاص ، ص 208. 553- بحارالانوار، ج 52، ص 304. 554- بحارالانوار، ج 52، ص 368. 555- ينابيع المودة ، ص 437. |
|||||