روشـن اسـت كـه امـام جماعت به هر ميزان از نظر دانش ، عدالت و تقوا برجسته تر باشد، درجـه مـقـبوليت نماز او در پيشگاه خدا بيشتر و به بارگاه حق نزديكتر مى باشد و نماز با چنين انسانى ، پاداش و ثواب بيشتر و پرشكوهترى دارد.
بـه هـمـيـن جـهـت ، نـمـاز بـه امـامـت پـيـشـواى مـعـصـوم كـه بـراسـتـى مـجـمـع تـمـامـى فـضـايل و كمالات و مظهر همه ارزشها و والاييهاست از نظر پاداش ، وصف ناپذير است و هـيـچ تـرديدى نيست كه نماز با اقتداى به او نماز ديگرى است . اما متاءسفانه امت اسلامى از هـنـگـام رحلت پيشواى بزرگ توحيد، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله تاكنون از اين پاداش ‍ بزرگ عبادى و ثواب وصف ناپذير و اثرات شكوهمند آن محروم گشته است .
آرى ! زمان اميرمؤ منان عليه السلام گروهى از مسلمانان آگاه از اين نعمت بزرگ بهره ور شـده و بـه پـاداش نـمـاز بـا پـيـشـواى مـعـصـوم بـه مـدت چـنـديـن سـال كـامـيـاب گـشـتـنـد و حضرت مجتبى عليه السلام نيز امكان يافت مدتى اين فريضه بزرگ اسلامى را به جماعت و امامت خويش بپا دارد و مردم به بركت امامت او و نمازش مفتخر گردند.
اما! دريغ كه دوران كوتاهى بود و آنگاه اين باب رحمت و بركت بسته شد و امامت نمازهاى جـمـعه و جماعت بدست مدعيان خلافت و امراى دست نشانده استبداد و ارتجاع افتاد، مسجدها در انـحـصـار آنـان قـرار گـرفت و زشت كارانى بسان فرزند آن زن جگرخواره ، پسرش آن عـنـصـر بـدمـسـت و تـبـهـكـار و آلوده دامـن ، (وليـد بـن عـقـبـه ) امـيـر پـليـدى كـه در حـال مـسـتـى ، نـماز صبح را به جماعت ، چهار ركعت خواند و از شدت مستى و زياده روى در مـيـخـوارگـى بـه مـحـراب خـويـش اسـتـفـراغ كـرد و در حـال نـمـاز ياوه سرايى نمود... و بسيارى ديگر از همين قماش عناصر پليد و فريبكارى كه هم پستها و امكانات و قدرت ملى را به انحصار خويش درآوردند و هم دين ، آيين ، مسجد، محراب و معبدها را در خدمت جنايات خويش خواستند.
آرى ! هـيـچـيـك از امـامان معصوم از حضرت سجاد عليه السلام گرفته تا حضرت امام حسن عـسـكـرى عـليه السلام نتوانستند نماز جماعت بخوانند، حتى حضرت رضا عليه السلام از سوى استبداد حاكم ، اجازه و امكان آن را نيافت كه نماز را براى يك مرتبه هم كه شده است ، اقامه نمايد با اينكه به اصطلاح و لايتعهد بود و به نام گراميش ، سكه زده بودند.
امـا پـس از ظـهـور حـضرت مهدى عليه السلام و استقرار در كوفه ، همه دلهاى تشنه حق و عـدالت و ايـمـان و تقوا بدانجا توجه مى يابد، بيشتر شيعيان در سراسر كره زمين چشم بدانجا مى دوزند و مى كوشند كه بدانجا هجرت كنند.
و در بـحـثـهاى گذشته در روايت خوانديم كه كوفه از هر سو گسترش خواهد يافت و با ايـنـكـه فـاصـله آن بـا كـربـلا بـيـش از 60 كـيـلومـتـر اسـت ، بـدان شـهـر متصل خواهد گشت .
امـام مـهـدى عـليـه السلام در مسجد جامعه كوفه ، نماز جمعه را برپا خواهد ساخت و طبيعى اسـت كـه مـسـجـد مـملو از نمازگزاران خواهد گشت چرا كه با وجود گستردگى مسجد در آن روزگـار، بـاز هم گنجايش انبوه ، انبوه توده هاى نمازگزارانى را كه براى اقتداى به آن حضرت مى شتابند، نخواهد داشت .
و سـبـب اين ازدحام جمعيت آن است كه تمامى مردم از هر قشر و طبقه اى بدون استثناء، براى اقتداى به امام عليه السلام از خود اشتياق وصف ناپذيرى نشان مى دهند و جز كسانى كه زمـيـنـگـيـرنـد و تـوان حـركت ندارند، كسى از نماز به امامت حضرت بقية الله تخلف نمى ورزد.
اينك نمونه اى از روايات را در اين مورد مى آوريم :
1ـ امام باقر عليه السلام در روايتى طولانى در اين مورد مى فرمايد:
(... حضرت مهدى عليه السلام وارد كوفه مى گردد، سه پرچم براى او در اهتزاز است كـه بـراى او آرام مـى گـردند، در آنجا وارد مسجد مى گردد و براى توده هاى گرد آمده و مـشـتـاق ، خـطـبه مى خواند و مردم در چنان شور و حالى هستند كه سخنان آن حضرت در ميان گريه هاى آنان شنيده نمى شود.
در جـمـعه دوم ، مردم مى گويند كه : (هان : اى فرزند گرامى پيامبر! نماز به امامت شما بـا نـمـاز بـه امـامـت پـيـامـبـر صلى الله عليه و آله برابرى مى كند و مسجد پاسخگوى سيل شيفتگان به نماز و نيايش و سخنرانى شما نيست . )
امـام عـليـه السلام پاسخ مى دهد كه : (مسجدى براى شما خواهم ساخت كه گنجايش جمعيت شما را داشته باشد. )
آنـگـاه بـه سـوى نجف خارج مى گردد و نقشه مسجد شكوهبار و بى نظيرى را مى كشد كه 1000 درب دارد و پاسخگوى همه مازگزاران .... )(631)
نظير همين روايت از امام صادق عليه السلام نيز آمده است .(632)
البـتـه روشـن اسـت كه نسبت دادن كشيدن نقشه مسجد به آن حضرت ، بدين معناست كه به دستور او اين برنامه انجام مى شود نه اينكه خود مباشر كار باشد.
بـه هـر حـال آنـچـه از ايـن روايت دريافت مى گردد اين است كه آن حضرت خود به دشت و صـحـرا، گـام مـى گـذارد و دسـتـور نـقـشـه و بـنـيـاد و تكميل مسجدى را مى دهد كه در تاريخ بشر بى نظير است و 1000 درب دارد.
اگـر سـاخـتـمـان مـسجد را بدين صورت تصور كنيم كه از هر سو 250 درب دارد، طبيعى اسـت كـه دربـهـا هـر كدام براى ورود و خروج انبوه انسانها گسترده است و در اين صورت كمتر از سه متر نمى تواند باشد، با اين حساب تنها عرض ‍ دربها، از هر سو، به 750 مـتر مى رسد، طبيعى است كه فاصله ميان هر دربى با درب ديگر نيز بايد ديوار شود و آن هم كمتر از ده متر نمى تواند باشد.
در اينصورت است كه طول ديوارها در ميان دربها از هر سو به 2500 متر مى رسد و اگر 750 مـتـر، طـول دربـهـاى را از هـر سـو بـدان بـيـافـزايـيـم طـول هـر سـمت مسجد 3250 متر مى گردد و اگر براى بدست آوردن مساحت مسجد اين عدد را در خـود آن ، ضـرب كـنـيـم ، رقـمـى چـون 10561500 مـتـر مـربـع حاصل ضرب و مساحت مسجد است .
طـبـيـعـى اسـت كـه نـزديـك چنين شكوهمند و براى سيل نمازگزاران آن ، بايد وضوخانه و مـراكـز نـظـافـت و بـهداشت نيز ساخت . اينجاست كه بزرگترين مسجد در جهان ساخته مى شـود و در كـنـارش هـمـه امـكـانـات و تـاءسـيـسـات لازم بـراى پـاسـخـگـويـى بـه ايـن سيل جمعيت نمازگزار، آماده مى گردد.
و اين يكى از دستاوردهاى بزرگ و يكى از طرحهاى عمرانى و فرهنگى و مذهبى آن گرامى است كه در عصر درخشان حكومتش در كنار ديگر طرحها و برنامه پياده مى شود.
امام مهدى عليه السلام در سرزمين قدس
در بـحـث از جـنـبـش (سـفيانى ) ـ گذشت كه امام مهدى عليه السلام براى درهم كوبيدن بـسـاط فـريـب و دجالگرى و بيداد سفيانى ـ پس از استقرار حكومت عادلانه اش در جزيرة العـرب و عـراق ، از كـوفـه بـسـوى شـام حركت مى كند و در آن روزگاران (سفيانى ) در (رمله ) در سرزمين فلسطين و شمال شرقى قدس خواهد بود.
امام مهدى عليه السلام با لشكر شكوهمند خويش به فلسطين مى رسد و پيكارى سخت ميان دو نـيروى حق و باطل رخ مى دهد كه سرانجام با پيروزى نيروهاى امام عصر عليه السلام و شكست و نابودى جنبش ، سفيانى ، جنگ به پايان مى رسد.
روايـات در ايـن مـورد، بـيـانـگـر ايـن مطلب است كه حضرت مهدى عليه السلام به دروازه شـهـر (لد )(633) در فلسطين مى رسد و موضع رژيمهاى حاكم بر فلسطين و اردن در آن روزگـار روشـن نـيـسـت جـز اينكه بى ترديد آن گرامى تمامى حكومتهاى سياهكار و سـتـم پـيشه را در هم مى كوبد و همه استبدادگران منحرف را نابود مى سازد و مردم را از بند فريب و دجالگرى و اسارت آنها رهايى مى بخشد.
در دروازه همان شهر لد در فلسطين است كه عيسى بن مريم عليه السلام براى بيعت با آن حضرت از آسمان به زمين فرود مى آيد كه بحثهاى آينده توضيح بيشتر آن را مى خوانيم .
فرود آمدن عيسى عليه السلام از آسمان
فرود آمدن عيسى بن مريم از آسمان به هنگام قيام امام مهدى عليه السلام ، از ديدگاه همه مـسـلمـانـان بـا وجود اختلاف در مذهب ، يك واقعيت ثابت و از امورى است كه ترديد در آن راه ندارد.
و شايد تنها حكمت فرود آمدن آن حضرت در قيام امام مهدى عليه السلام تقويت حركت جهانى آن حـضـرت و اعـتـراف و تـصـديق به حقانيت آن وجود گرانمايه و امامت اوست ، بويژه كه حـضـرت عيسى به امام مهدى عليه السلام اقتدا مى كند و به امامت او نماز مى گذارد و امامت جهانى و آسمانى او را تصديق و تاءييد مى كند.
فرود آمدن عيسى عليه السلام از آسمان به زمين ، از شگفت انگيزترين شگفتيهاى تاريخ و از مـهـمـتـريـن رخـدادهـا و بـزرگـتـريـن نـشـانـه هـا و پـرشـكـوه تـريـن دلايل بر حقانيت امام
آيـا شـگـفـت انـگـيـز نيست كه انسانى ، مدتى در روى زمين زندگى كند، آنگاه به آسمانها عـروج نـمـايد و در آنجا هزارها سال زندگى كند، آنگاه همگام با قيام جهانى حضرت مهدى عـليـه السـلام بـه خـواسـت خدا و دستور او فرود آيد و ضمن تصديق و اقرار به امامت آن حضرت با او نماز بگذارد و حركت نجات بخش و آسمانى آن حضرت را يارى كند؟
با آگاهى از اينكه اين انسان والا و بزرگ از ديگر انسانها، به جهاتى ممتاز است :
1 ـ نخست اينكه او پيامبرى از پيامبران بزرگ الهى است .
2 ـ او صـاحـب شـريـعـت و كـتـاب آسـمانى است ، گرچه دست تحريف و خيانت پس از او به شريعت و مكتب او دراز شده و آن را با بافته هاى جاه طلبانه و... آميخته است .
3 ـ او را خداى جهان آفرين بدون پدر و تنها از مادرى پاك و پاكيزه و به عنوان نشانه ، به دنيا آورده است .
4 ـ امت او اينك در سراسر جهان از هزار ميليون نفر مى گذرد كه در ميان آنان از همه قشرها و طـبـقات ، از انسانهاى عادى گرفته تا شاهان ، رؤ ساى جمهور و ديگر چهره هاى مشهور هستند و قدرت بزرگ و وزنه سنگينى را مى سازند.
5 ـ مـيـليونها تمثال از آن حضرت و بنام او در معابد و كليساها، مدارس ، خانه ها و... نصب شده و بر سينه پيروانش ‍ آويخته است .
6 ـ عـلاوه بر آنچه رفت ، عقايد انحرافى و شرك آلودى را نيز كه برخى مسيحيان بدان دچار گشته و بر اساس آن او را (پسر خدا ) يا (خدا ) مى پندارند، نيز بايد در نظر گرفت كه ذات اقدس ربوبى از گفتار باطل و بى اساس ‍ كافران و مشركان ، منزه است .
بـا دقـت بـه هـمـه ايـن روش ، روشـن اسـت كـه عـيـسـى بن مريم عليه السلام نزد مسيحيان مـقـدسـتـريـن مـوجـود اسـت و طـبيعى است كه ديگر مكتبها و اديان نيز در برابر شخصيت آن حـضـرت ، سـر تـعظيم فرود مى آورند و مسلمانان نيز به پيروى از قرآن كريم او را آن گـونـه كه هست ، بنده وارسته و شايسته خدا و پيامبر بزرگ او مى شمارند و همانگونه كـه قـرآن بـارهـا او را بـه پـاكـى و طـهـارت و قـداسـت و احـتـرام يـاد مـى كـنـد، او را تجليل مى كند، و به نظر مى رسد به خاطر اهميت اين موضوع و شكوه و شخصيت والاى آن حـضرت است كه او به اراده خدا و براى تقويت حركت جهانى و نجات بخش امام مهدى عليه السلام در عصر ظهور و قيام آن حضرت از آسمان فرود مى آيد.
و نيز بخاطر اهميت بسيار موضوع است كه روايات بسيارى در اين مورد از پيامبر و خاندان وحى و رسالت عليهم السلام رسيده و در آن به فرود آمدن عيسى عليه السلام و اقتدارى او بـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام و تصديق و تاءييد آن اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها تصريح شده است .
بـراى نـمـونـه : هـنـگامى كه به مجموعه هاى روايى بنگريم در مى يابيم كه انبوهى از عـلمـاى اهـل سـنـت ، حـافـظـان و امـامـان حديث ، آنان همگى بطور متواتر، جريان فرود آمدن حضرت عيسى عليه السلام از آسمان به هنگامه قيام امام مهدى عليه السلام را، با صراحت كامل آورده اند گرچه برخى از آنان نخواسته اند به اين حقيقت حديثى و اسلامى تصريح كـنـند و آنگونه كه هست آن را ترسيم نمايند. به همين جهت است كه برخى از آنان روايات را مـخـلوط مى كنند و آغاز و پايان آنها را حذف مى نمايند يا با واژه ها و الفاظ روايات ، براى اهدافى كه خدا مى داند، بازى مى كنند.
1ـ (بـخـارى ) كه از ائمه حديث اهل سنت شناخته مى شود و كتاب او در صدر كتب صحاح قـرار دارد، حـقـيـقـت اقتداى عيسى عليه السلام به امام مهدى عليه السلام را مى آورد اما با رعايت اجمال و ابهام .
او رويت را اينگونه نقل مى كند:
قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : كـيـف انـتـم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم .(634)
يـعـنـى : چـگونه خواهيد بود هنگامى كه فرزند مريم ، عيسى ، در ميان شما فرود آيد، در حالى كه امام شما نيز در جامعه شما حضور دارد.
2 ـ (مـسـلم ) در صـحـيـح خـود(635) و (ديـلمـى ) در كـتـاب (فـردوس الاخـبـار ) و (احمد بن حنبل ) در مسند خويش داستان فرود آمدن عيسى عليه السلام و اقرار و اعتراف او بـه وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام و... را آورده اند، اما همانگونه كوشيده اند كه نام آن حضرت را نياورند.(636)
3 ـ (نـعـيـم بـن حـمـاد ) اسـتـاد (بـخـارى ) داسـتـان نـزول حـضرت عيسى عليه السلام را مى آورد اما او نيز نمى خواهد نام مبارك حضرت مهدى عليه السلام را به صراحت ترسيم كند و به همين جهت اينگونه روايت مى كند:
يـهـبـط المـسـيـح عيسى بن مريم عند القنطرة البيضاء على باب دمشق الشرقى ، طرف السـحـر (اءى : يكون نزوله فى وقت السحر) تحمله غمامة ، واضعا يديه على منكب ملكين ، عـليـه ريـطـتـان مـؤ تزا باحدهما، مرتديا بالاخرى ، اذا اءكب راءسه يقطر منه كالجمان ، فياءتيه اليهود فيقولون : نحن اءصحابك .
فيقول : (كذبتم ! )
ثم تاءتيه النصارى ، فيقولون : نحن اءصحابك .
فيقول :كذبتم ! بل اصحابى المهاجرين ، بقية اءصحاب الملحمة .
فـياءتى مجمع المسلمين حيث هم ، فيجد خليفتهم يصلى بهم ، فيتاءخر المسيح حين يراه ، فيقول :يا مسيح الله ! صل بنا.
فـيـقـول :بـل اءنـت فـصـل باءصحابك ، فقد رضى الله عنك ، فانما بعثت وزيرا و لم اءبعث اءميرا.
فيصلى بهم خليفة المهاجرين ركعتين مرة واحدة و ابن مريم فيهم .(637)
يـعـنـى : حـضـرت عـيـسـى عـليـه السـلام بـر دروازه شـرقـى دمـشـق و كـنـار پـل (بـيـضاء ) به هنگامه سپيده سحر در حالى كه برابر، سوار است و دستهايش بر شانه دو فرشته است و دو قطعه پارچه نفيس بر اندام اوست از آسمان به زمين فرود مى آيـد. و هنگامى كه سر خم مى كند نور و درخشندگى خاصى از چهره اش پرتوافكن است ، نخست يهوديان بسوى او مى شتابند و مى گويند: (اى پيامبر خدا! ما ياران تو هستيم . )
آن حضرت بدانان پاسخ مى دهد: (دروغ مى گوييد. )
آنگاه مسيحيان به حضورش شتافته و مى گويند: (ما ياران تو هستيم . )
بـه آنـان نـيـز مـى گـويـد: (شما نيز دروغ مى گوييد. ياران راستين من ، مهاجران هستند، باقى مانده اصحاب حماسه . )
آنـگـاه مـسـلمـانـان به حضورش شرفياب مى گردند در حالى كه يهوديان و مسيحيان نيز آنـجا هستند و عيسى عليه السلام ، امام و خليفه راستين مسلمين (حضرت مهدى عليه السلام ) را در ميان آنان مى نگرد كه مسلمانان به امامت او نماز مى گذارند.
مـسـيـح نـيـز بـا ديـدن آن مـنـظره براى اقتداى به امام مسلمين پشت سر آن حضرت قرار مى گـيـرد كـه امـام مـهـدى عـليه السلام مى گويد: (اى پيامبر خدا! شما براى ما نماز جماعت بخوانيد. )
مـسـيـح پـاسـخ مى دهد: (نه ! هرگز! شما بايد نماز را براى مردم بخوانيد و همگى به شـما اقتدا نمايند، چرا كه شما بنده شايسته خدا و حجت او هستيد و خدا از شما خشنود است و من به عنوان وزير شما مبعوث شده ام و نه امير. )
آنگاه خليفه مهاجرين ، امام مهدى عليه السلام ، نماز مى خواند و همگى از جمله حضرت مسيح بدان حضرت اقتدا مى كنند.
4 ـ و نـيـز (نـعـيم بن حماد ) روايت ديگرى را مى آورد و آن را از (حذيفه ) و او نيز از پـيـامبر گرامى صلى الله عليه و آله نقل مى كند، اما متاءسفانه باز هم الفاظ و واژه هاى روايت بازى مى كند، اينگونه :
فـيـهـبـط عـيـسـى فـيـرحـب بـه النـاس و يـفـرحـون بـنـزوله لتـصـديـق حـديـث رسول الله صلى الله عليه و آله ثم يقول للمؤ ذن :اقم الصلاة !.
ثم يقول الناس : (صل بنا. )
فيقول :انطلقوا الى امامكم فليصل بكم فانه نعم الامام .
فيصلى بهم امامهم فيصلى معهم عيسى .(638)
يعنى : سپس عيسى عليه السلام فرود مى آيد و مردم به او خوش آمد مى گويند و از آمدنش كه تصديق حديث پيامبر و پيشگويى اوست ، شادمان مى گردند سپس به مؤ ذن دستور مى دهد كه : (اذان بگو تا نماز برپا گردد. )
آنگاه مردم از او مى خواهند به عنوان امام براى مردم نماز بخواند كه مى گويد: (هان ! اى مردم ! شما بسوى امام خويش برويد تا او براى شما به عنوان امام نماز بخواند چرا كه خوب امام و شايسته پيشوايى است . )
آنـجـاسـت كـه امـام مردم ، نماز مى خواند و همگى از جمله حضرت عيسى عليه السلام به او اقتدا مى كنند و به امامت او (حضرت مهدى عليه السلام ) نماز مى گزارند.
آرى ! خـوانـنـده عـزيـز! بـه ايـن روايـت بـنـگر تا روشن شود كه اين گروه ، چگونه با روايـات پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله بـازى مى كنند و بجاى تصريح به نام مبارك حـضرت مهدى عليه السلام گاهى از او به (امامكم ) تعبير ميكنند و گاه به (خليفتهم ) و در برخى كتابهايشان نيز به (اميرهم ).
امـا در هـمـيـن حـال ، بـرخـى از علماى اهل سنت و از انسانهايى كه تعصبات و جهت گيريها و هـواهـاى دلشـان بـر قـلمـشان چيره نشده است ، همين روايت و نظير آن را بدون خرابكارى و درستكارى و قلب حقايق ، روايت مى كنند كه براى نمونه برخى از روايات در اين موارد را مى آوريم :
1 ـ از ابوسعيد خدرى آورده اند كه : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
( منا الذى يصلى ابن مريم ، خلفه ).(639)
يعنى : از خاندان ماست آن كسى كه عيسى بن مريم به امامت او نماز مى گذارد.
2 ـ از حذيفه آورده اند كه : پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:
... يـلتـفـت المـهـدى و قـد نـزل عـيـسـى بـن مـريـم ... فيقول المهدى :تقدم و صل بالناس .
فيقول عيسى بن مريم : (انما اءقيمت الصلاة لك . )
فـيـصلى عيسى خلف رجل من ولدى ، فاذا صليت قام عيسى حتى جلس فى المقام فيبايعه .(640)
يـعـنى : حضرت مهدى عليه السلام متوجه مى شود كه عيسى عليه السلام از آسمان فرود آمده است به همين جهت به او مى گويد: (شما پيش بايستيد و براى مردم نماز بخوانيد. )
عـيـسـى عـليـه السـلام پـاسـخ مـى دهـد: (نماز، تنها، بوسيله و به امامت شما، برپا مى گردد. )
و خـود آن پـيـامبر بزرگ به امام مهدى عليه السلام اقتدا مى كند و نماز مى خواند و آنگاه با آن حضرت بيعت مى نمايد.
3 ـ از ابن عباس آورده اند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:
والذى بـعـثـنـى بـالحـق بـشـيـرا لو لم يـبـق مـن الدنـيـا الا يـوم واحـد لطـول الله ذلك اليـوم حـتـى يـخـرج فـيـه ولدى المـهـدى فينزل عيسى بن مريم فيصلى خلفه .(641)
يـعـنـى : بـخدايى كه مرا به حق و مژده رسان برانگيخت اگر از دنيا تنها يك روز باقى بـمـانـد، خـداونـد آن روز را طـولانـى مـى سازد تا در آن روز فرزندم مهدى ظهور نمايد و عيسى بن مريم از آسمان فرود مى آيد و به امامت او نماز مى گذارد.
4 ـ اميرمؤ منان عليه السلام در داستان (دجال ) فرمود:
و يدخل المهدى عليه السلام بيت المقدس و يصلى بالناس اماما فاذا كان يوم الجمعة و قـد اءقـيـمـت الصـلاة ، نـزل عـيـسى بن مريم عليه السلام بثوبين مشرقين ، اءحمر، كانما يـقـطـر مـن راءسـه الدهـن ، رجـل الشعر، صبيح الوجه ، اءشبه خلق الله باءبيكم ابراهيم خـليـل الرحـمـن ، فـيـرى المـهـدى عـيـسـى ، فـيـقـول لعـيـسـى : (يـابـن البتول ! صل بالناس .
فيقول : (لك اءقيمت الصلاة ).
فـيـتـقـدم المـهـدى عـليـه السـلام فـيـصـلى بـالنـاس و يـصـلى عـيسى خلفه و يبايعه ....(642)
يعنى : مهدى وارد بيت المقدس مى گردد و به عنوان امام با مردم نماز مى گذارد. آنگاه روز جـمـعـه فـرا مـى رسـد و نماز برپا مى شود و عيسى عليه السلام در حالى كه دو پيراهن درخـشـنـده بـر تـن دارد بـا چهره اى گندمگون و آراسته ، با موهاى شانه كرده ، و منظم و قـيـافـه اى درخـشـان كـه شـبـيـه تـريـن انـسـانـهـا بـه پـدرتـان خليل است ، از آسمانها فرود مى آيد.
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام او را مـى نـگـرد و بـه او مـى گـويـد: (هـان اى فـرزنـد بتول ! بيا و به امامت ، بر ما نماز بگذار. )
عيسى پاسخ مى دهد: (نماز به امامت تو بر پا مى گردد. )
و آنگاه مهدى عليه السلام پيش مى آيد و با مردم نماز مى گذارد و حضرت عيسى به امامت او نماز مى خواند و با او بيعت مى نمايد.
نزول عيسى از ديدگاه علماى اهل سنت
1 ـ (آلوسى ) در مورد نزول عيسى عليه السلام مى گويد:
(مشهور اين است كه حضرت عيسى عليه السلام به هنگام قيام امام مهدى عليه السلام به هـنـگـامـه سـپـيـده صبح در دروازه دمشق از آسمان فرود مى آيد، امام مهدى عليه السلام از او دعـوت مـى كـنـد كـه بـراى مردم نماز را به جماعت بخواند، اما او حضرت مهدى را پيش مى انـدازد و خود به آن گرامى اقتدا مى كند و مى فرمايد: نماز تنها به امامت شما برپا مى گردد. )(643)
2 ـ (سـيـوطـى ) در پـاسخ بر كسانى كه اقتداى حضرت عيسى عليه السلام در نماز، بـه امـام مـهـدى عـليـه السلام را انكار نموده اند مى گويد: (اين از شگفتيهاست ، چرا كه نـماز خواندن عيسى به امام حضرت مهدى عليه السلام در انبوه روايات صحيح از روايات رسيده از پيامبر صلى الله عليه و آله ثابت و ترديدناپذير است . او راستگوى تصديق شـده اى اسـت كـه اخـبـار و پـيـشـگوييها و آينده نگريهايش تخلف پذير نيست . از اين رو، مساءله قطعى است و روايات رسيده ، آن را ترديدناپذير مى سازد. )
آنگاه برخى روايات رسيده در اين مورد را مى آورد.(644)
آرى ! خـوانـنـده عـزيـز! ايـنـهـا بـرخـى روايـات و مـنـابـع آنـهـا از كـتـابـهـاى مـهم و دست اول اهـل سـنـت و ديـدگـاه عـلمـاى بزرگ آنان ، پيرامون فرود آمدن عيسى عليه السلام به هنگام قيام جهانى حضرت مهدى عليه السلام بود كه از نظرتان گذشت .
امـا روايـات رسـيـده كـه در كتابهاى شيعه از پيامبر گرامى و امامان معصوم عليهم السلام مـوجـود اسـت ، هـمـه به صراحت ، بيانگر اقتداى حضرت عيسى عليه السلام به امام مهدى عـليـه السـلام اسـت و اگـر بـگـوييم كه فرود آمدن عيسى و اقتداى او به امام مهدى عليه السـلام در نـظـر شـيـعـيـان از امـور مـسـلم و تـرديـدنـاپـذيـر، بـلكـه از مـشـهـورتـريـن مسائل مى باشد، مبالغه نكرده و چيزى به گزاف نگفته ايم .
مساءله به صورتى است كه در كتاب (عيون المعجزات ) آمده است كه :
(پـيامبر گرامى اسلام به امامان راستين ، از قيام آخرين امام ، حضرت مهدى عليه السلام بـراى اصـلاح جـهـان خـبـر داد. از قـيـام كـسـى كـه زمـيـن و زمـان را سـرشـار از عـدل و قـسط مى كند همانگونه كه به هنگامه ظهورش لبريز از ستم و بيداد مى گردد و عيسى عليه السلام به هنگام قيام او از آسمان فرود مى آيد و به امامت آن حضرت نماز مى خواند. )(645)
نگارنده در پايان روايت مى نويسد:
(ايـن روايـت واقـعـيـتـى است كه به دليل شهرت بسيار آن ، همه شيعيان از علماى بزرگ گـرفـتـه تـا افـراد عـادى ، خـواص ‍ و عـوام و پـيـر و جـوان ... در مـورد آن ، اتـفاق نظر دارند. )
و ما نيز در اين مورد، بحثى داريم كه در بخش آينده خواهد آمد.
واژه دجال
ايـن نـام از واژه (دجـل ) مـشـتـق شـده و بـه مـفـهـوم (حـق پـوشـى )، (نـيـرنـگ بازى )، (دروغپردازى )، (دجالگرى ) و (قلب حقايق ) است .
(دجـال ) صـفـت مـردى اسـت كـه پـيـش از ظـهـور امـام مهدى عليه السلام در صحنه جامعه پديدار مى گردد و با جنبش ارتجاعى خويش جنايت و تباهى بسيارى را مرتكب مى گردد و آنـگـونـه كـه بـرخـى از نـويـسـنـدگـان مـعـاصـر پـنـداشـتـه انـد، دجال ، تمدن جديد غرب نيست كه دلها و قلبها را بسوى خود جلب كرده است .
دجـال ، در شرايط قحط و تورم اقتصادى و خشكسالى قيام مى كند و پيروان او را، انبوهى از عـنـاصـر پـسـت و فـرومـايـه و آلوده بـه گـنـاه و رذايـل اخـلاقـى ، هـمـچـون زنـان ولگـرد و نـسـل تـبـهـكـار آنـها و نژاد پرستان يهود و... تشكيل مى دهند.
از روايـات ايـن نـكـته دريافت مى گردد كه : او مردى يك چشم است و از جادوگرى ، شعبده بـازى و چـشـم بندى آگاه است ، به همين جهت به كارهاى سحرانگيزى دست مى يازد و به گـونـه اى عـمـل مـى كـند كه مردم كارهاى او را واقعيت مى پندارند و از اين رو شگفت انگيز نيست كه نخست ادعاى نبوت كند و آنگاه ادعاى خدايى و بگويد:
( اءنا ربكم الاعلى . )
يعنى : هان اى مردم ! من پروردگار بزرگ شما هستم .
مـا در بـخـش نـهـم ، در بـحـث از (مـدعـيـان دروغين نيابت خاص ) از جمله (شلمغانى ) و امثال او، خاطر نشان ساختيم كه برخى از آنها، دجالگرى را به جايى رساندند كه ادعاى حلول و پروردگارى كردند.
روايات رسيده در مورد دجال و عملكرد تبهكارانه و دجالگرانه اش به گونه اى است كه بـراى مـا مـفـهـوم نيست ، شايد رموز و اشاراتى باشند كه در روزگار ما نامفهوم اند و در آينده پرده اسرار از روى آنها برداشته شود.
بـه هـر حـال آنـچـه مـى توان دريافت اين است كه : زندگى نكبت بار اين عنصر پليد در فـلسـطـيـن به پايان خويش مى رسد و امام عصر عليه السلام پس از قيام خويش و فرود آمـدن عـيـسـى عـليـه السـلام بـه آن پـيـامـبـر بـزرگ دسـتـور مـى دهـد كـه دجـال را از صـحـنـه بـردارد و او نـيـز دسـتـور اجـرا مـى كـنـد، و بـشـريت را از شرارت و دجالگرى او رهايى مى بخشد.
در اين مورد، ما به همين اشاره بسنده مى كنيم ، توضيح بحث در مجموعه هاى روايى موجود است ، علاقمندان مى توانند مراجعه كنند.
چگونه قدرتها در برابر او سر فرود مى آورند؟
ايـن سـؤ ال در صـدر سـلسـله پرسشهايى است كه پيرامون ظهور امام عصر عليه السلام مطرح مى گردد.
بـسـيـارى مـى پرسند كه : (چگونه حكومتها در برابر امام مهدى عليه السلام خاضع مى گردند؟ )
(چگونه آن اصلاحگران بزرگ جهانى بر حكومت و دولتها پيروز مى شود؟ )
(و مـوضـع حـكـومـتـهـا و قـدرتـهـاى بـزرگ جـهانى در برابر آن حضرت چگونه خواهد بود؟ )
ايـن مـوضـوع ، بـراسـتـى مـوضـوع حـسـاسـى اسـت و پـاسـخ آن نياز به اندكى شرح و تحليل دارد بدين صورت :
1 ـ حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه حـكـومـتـهـا و دولتـهـا، هـمـواره از افـراد تشكيل مى گردند و همان افراد هستند كه در كنار هم ، دست در دست هم ، هياءتهاى حاكمه را مـى سـازنـد و روشـن اسـت كـه هـر انـسانى از اين هياءتهاى حاكمه ، به گونه اى امور و رخدادها را ارزيابى نموده و حوادث را مى فهمد.
2 ـ حكومتها در حيات خويش به سلاح و مهمات تكيه دارند و سلاح نيز در دست ارتشهاست ، در دست بزرگترين فرمانده تا كوچكترين فرد ارتش و يا نيروهاى مسلح .
3 ـ و نـيـز حـكـومـتـهـا بـر نـيـروهـاى مـسلحى چون : پليس ، نيروهاى انتظامى ، دستگاههاى اطلاعاتى ، ارتش خلقى و پاسداران رنگارنگ تكيه دارند و اينها همه ، دستگاههايى هستند كـه حـكـومـتها و دولتها بدانها تكيه مى كنند و بوسيله آنها قدرت و نيرو مى يابند و با دست آنها با مخالفان خويش مى جنگند و آنان را سركوب مى كنند.
ايـنـك جـاى سـؤ ال اسـت كـه اگـر نـيـروهـاى مـسـلح و دسـتـگـاهـهـاى عـريـض و طـويـل كـه حكومتها بدانها تكيه مى كنند با حكومت موافق نبودند يا فرمانبردارى نكردند، ديگر از دولتها چه كارى ساخته است ؟
بعبارت ديگر: (هياءت حاكمه يا سران نظامى كه نيروهاى نظامى آن را از نظر فكرى و عقيدتى با آنان موافق نباشند، چه مى كنند؟ )
حـكـومـتـها همواره از ارتش و نيروى نظامى خويش بيشتر از نيروى بيگانه مى هراسند چرا كـه بـر نـيـروى خـارجـى مـمـكـن اسـت بـوسـيـله نـيـروى مـوجـود در داخـل پيروز شد و آن را نابود ساخت ، اما بر ارتش خودى ، هنگامى كه همه ستون و بدنه و راءس يا بيشتر آن ، سر به طغيان و شورش برداشت ، چه مى توان كرد؟
دولتـها در برابر نيروهاى مسلح خويش هنگامى كه از آنان جدا شوند يا از نظر فكرى و عقيدتى با دولت خويش ‍ مخالف باشند، قدرتى ندارند.
آرى ! تـنـهـا وسيله رويارويى با چنين ارتش نظامى ، كمك گرفتن از ملت و يارى جستن از تـوده هـاى مـردم است و اين تلاش نيز هنگامى كه مردم به ارتش بپيوندند و يك صدا، بر ضد هياءت حاكمه بشورند با شكست روبرو مى گردد و حكومت سقوط مى كند.
در بـحـثـهـاى گـذشته ، خاطر نشان ساختيم كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله به هنگامه خبر دادن از ظهور امام مهدى عليه السلام فرمود: ( انه يخرج بالسيف . )
يعنى او با شمشير عدالت قيام خواهد كرد.
و ايـن سـخـن را بـرخـى بـه تـمـسـخـر گـرفـتـه و وسـيـله تـاخـت و تـاز قـرار داده و مـى گـويـنـد: (از شـمشير، در برابر سلاحهاى مرگبار كه اگر بكار افتد، همه چيز را به خاك و خاكستر تبديل مى كند، چه كارى ساخته است ؟
از سلاحهاى ويرانگر و مخربى چون : انواع بمبها، اقسام مسلسلها، انواع و اقسام تفنگها، تـانـكـهـا، زره پـوشـهـا، نـفـربـرهـا، هـواپـيـمـاهـا و ديـگـر وسـايـل جـنـگـى زمـيـنـى ، هـوايـى ، دريـايـى كـه اگـر بـه كـار افـتـد، نـسـل بـشـر را از صـفحه روزگار بر مى دارند، آخر در برابر اينها شمشير چه ارزشى دارد؟ و اثر آن در برابر اين سلاحهاى ويرانگر و نابود كننده و سريع چيست ؟ )
براى پاسخ به اين سؤ ال مقدمه اى ترسيم مى گردد، اميد كه مفيد افتد.
مقدمه :
از انبوه رواياتى كه گذشت به اين واقعيت تصريح دارد كه حضرت عيسى عليه السلام بـه هـنـگـام قـيـام امام مهدى عليه السلام ، از آسمان فرود مى آيد و ضمن اقرار و تصديق وجـود گـرانـمايه آن اصلاحگر بزرگ جهانى به او اقتدا مى كند. و اين مطلب ثابت شده اسـت كـه خـداوند، عيسى عليه السلام را به آسمانها برده است ، چرا كه كشته شدن او را به دست دشمنان رد مى كند و مى فرمايد:
و قـولهـم انـا قـتـلنـا المـسـيـح عـيـسـى بـن مـريـم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و ان الذين اختلفوا فيه لفى شك منه ، مـالهـم بـه مـن عـلم الا اتـبـاع الظـن و مـا قـتـلوه يـقـيـنـا بل رفعه الله اليه ....(646)
يعنى : و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح ، پسر مريم ، پيامبر خدا را كشتيم در حالى كه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكشيدند بلكه كار بر آنان مشتبه شد و بى ترديد آنانكه در مـورد او اخـتـلاف مـى كـردنـد خـود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند و تنها پيرو پندار خود بودند و عيسى را به يقين نكشته بودند.
عـلاوه بـر قـرآن شـريـف و نيز روايات پيرامون صعود حضرت عيسى به آسمان ، بسيار اسـت و بـيـانـگـر ايـن واقـعـيـت كه او در آسمانها زنده و روزى مى خورد و اينك از صعود او بيشتر از 1900 سال مى گذرد.
و نـيـز ايـن روايات به صراحت بيانگر اين واقعيت است كه عيسى عليه السلام به هنگامه قيام امام مهدى عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و به آن گرامى اقتدا مى كند و به امامت او نماز مى گذارد.
راسـتـى كـه حـكـمـت بـالغـه خدا و تدبير عظيم او را نظاره كنيد كه چگونه حضرت عيسى عـليه السلام را به آسمانها صعود مى دهد تا او را براى روزى بسيار شكوهبار و هدفى شكوهمند و مقصدى والا، ذخيره سازد!!
راسـتـى چـه ثـمـره ، چه فايده و چه حكمتى در فرود آمدن عيسى عليه السلام به زمين در قيام جهانى امام مهدى عليه السلام است ؟ و چه رابطه اى ميان اين فرود و آن ظهور هست ؟
كه از يك سو امام گرانقدر و پرشكوهى كه براى اصلاح زمين و زمان ذخيره شده است بپا مـى خـيـزد و خـورشيد جهان افروزش از پس ابرهاى غمبار غيبت طلوع مى كند و از دگر سو پـيامبر بزرگى كه در آسمانها ذخيره شده است فرود مى آيد و ضمن تصديق قيام جهانى مـهـدى عـليـه السلام به او اقتدا مى كند؟ راستى چه رابطه اى ميان اين دو رخداد شكوهمند است ؟
و چه مناسبتى ميان اين دو حادثه بى نظير مى باشد؟
پـيـش از هر چيز شايسته است فراموش نكنيم كه شمار مسيحيان جهان اكنون از هزار ميليون نفر مى گذرد، به عنوان مثال :
زمـامـداران و دولتـهـا و مـلتـهـاى اروپـا هـمه يا بيشترشان مسيحى اند، بيشتر زمامداران و حـكـومـتـهـا و مردم قاره سياه ، مسيحى هستند، همينطور دولتهاى آمريكاى شمالى و جنوبى و عـقـيـده مـسـيـحـيـان نـيـز در مورد عيسى عليه السلام مشهور است كه قرآن ضمن انتقاد، آن را ترسيم و تصحيح مى كند. بدين صورت :
1 ـ و قـالت النـصـارى المسيح ابن الله .(647) و نصارى گفتند كه عيسى پسر خداست .
2 ـ و اذ قال الله : يا عيسى بن مريم اءنت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله ؟ قـال : سـبـحانك ما يكون لى اءن اقول ما ليس لى بحق ان كنت قلته فقد عملته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك انك اءنت علام الغيوب .(648) يعنى : و يادآور آنگاه را كه خدا به عيسى بن مريم گفت : (آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را جز خدا به خدايى گيرند؟ )
گفت : (تو را به پاكى ياد مى كنم ، مرا نسزد چيزى بگويم كه شايسته آن نباشم اگر مـن چنين گفته بودم تو خود مى دانستى تو به آنچه در ضمير من مى گذرد دانايى و من از آنچه در ذات تو است بى خبرم ، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى . )
3 ـ لقـد كـفـر الذيـن قـالوا ان الله هـو المـسيح بن مريم .(649) يعنى : آنان كه گفتند: (خدا، همان مسيح پسر مريم است . ) كافر شدند.
شاعر در مورد عقيده آنان به مسيح عليه السلام مى گويد:

عجبا للمسيح بين النصارى

حيث قالوا: ان الا له اءبوه

ثم قالوا: ابن الاله اله

ثم قاموا بجهلهم عبدوه
يـعـنـى : در مـورد مـسيح ، ميان پيروانش در شگفتم هنگامى كه مى گويند: (خدا، مسيح است . )
آنـگـاه مـى گـويـنـد: (فـرزنـد خـدا، هـمـان خـداست . ) و سپس ناآگاهانه و متعصبانه به پرستش او قيام مى كنند.
ما در روزگار خويش به نشريات گمراه كننده اى كه مبشران و مبلغان مسيحى آنها را چاپ و تـوزيـع مـى كـنند، بر مى خوريم كه در عصر فرهنگ و دانش نيز همين خرافه و دروغ به صـراحـت آمـده است . و آنان تصريح مى كنند كه : (عيسى ، خداست . ) و (خدا، همان عيسى اسـت و او خـداى نـجـات دهـنـده اسـت . ) و سـخـنـانـى از اين قماش بافته هاى كفر آلود كه بـراسـتـى خـدا برتر و بالاتر از بافته هاى آنانست . و او بلند مرتبه و بزرگ از هر آنچه شرك گرايان مى پندارند، پاك و منزه است .
بـه هـر حـال بـحـث در ايـن اسـت كـه : مـسـيحيان با اين عقيده و انديشه در مورد عيسى عليه السـلام هـنگامى كه در سراسر جهان بشنوند كه حضرت مهدى عليه السلام آن اصلاحگر بـزرگ عـصـرهـا و نسلها ظهور نمود و عيسى عليه السلام نيز از آسمان فرود آمده و ضمن تـصـديـق آن حـضرت و اقرار به امامت او و كمك به قيام جهانيش ، به او اقتدا نموده و به امـامـت او نـمـاز مى خواند، در اين صورت آيا در سراسر گيتى حكومت و دولت و ملتى پيدا مى شود كه مسيحى باشند و باز هم با قيام جهانى امام مهدى عليه السلام مخالفت ورزند؟ و با او سر ستيز درآيند؟
روشـن است كه هرگز! بلكه همه مسيحيان به پيروى از عيسى عليه السلام و به دستور او زير پرچم امام عصر عليه السلام وارد مى گردند و اسلام واقعى را خواهند پذيرفت و از طرفداران امام عصر عليه السلام خواهند شد.
اينك رواياتى را در اين مورد مى آوريم :
1 ـ از امام باقر عليه السلام آورده اند كه ضمن حديث مفصلى فرمود:
...فـاذا اجـتمع عنده عشرة آلاف رجل ، فلا يبقى يهودى و لا نصرانى الا آمن به و صدقه ....(650) يـعـنـى : هـنـگـامـى كه ده هزار نفر پيكارگر و آگاه بر گرد آن حضرت گرد آمدند ديگر يهودى و مسيحى يافت نمى شود جز اينكه به او و قيام جهانى اش ايمان مى آورند و او را تصديق مى كنند.
2 ـ اين روايت بصورت ديگرى نيز آمده است كه مى فرمايد:
... فـاذا اجتمع عنده العقد ـ عشرة آلاف رجل ـ فلا يبقى يهودى و لا نصرانى و لا اءحد ممن يـعـبـد غـيـر الله تـعـالى الا آمـن بـه و صـدقـه و تـكـون المـلة واحـدة . مـلة الاسـلام و كـل مـا كـان فـى الاءرض ـ مـن مـعـبـود سـوى الله تـعـالى ـ تـنـزل عـليـه نار من السماء فتحرقه .(651) يعنى : هنگامى كه برگرد امام مهدى عـليـه السـلام پـس از ظـهـورش ده هزار نفر انسان ساخته شده و فداكار، گرد آمدند، همه يـهوديان و مسيحيان و كسانى كه جز خداى يگانه را مى پرستند، به امامت و راه و رسم او ايـمـان مـى آورند و قيام جهانى و دگرگونسازش را تصديق و تاءييد مى كنند. آنگاه است كه همه ملتها يك ملت مى شوند، ملت اسلام و پيروان همه اديان به دين آسمانى اسلام مى گروند و همه معبودهاى دروغين مورد غضب خدا قرار مى گيرند و آتشى از آسمان فرود آمده و آنـهـا را طـعـمـه خـويـش مـى سـازد و هـمـه را بـه خـاكـسـتـر تبديل مى كند.
3 ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود:
اذا بـعـث السـفـيـانـى الى المـهـدى جـيـشـا فـخـسـف بـه بـالبـيـداء و بـلغ ذلك اءهـل الشـام قـالوا لخـليـفـتـهـم :قـد خـرج المـهـدى فـبـايـعـه و ادخل فى طاعته ، و الا قتلناك .
فـيـرسـل اليـه بـالبـيـعـة و يـسـيـر المـهـدى عـليـه السـلام حـتـى يـنـزل بـيـت المـقـدس و تـنـقـل اليـه الخـزائن و تـدخـل العـرب و العـجـم و اءهـل الحـرب و الروم و غـيـرهـم فـى طـاعـتـه ، مـن غـيـر قـتـال ، حتى تبنى المساجد بالقسطنطنية و مادونها.(652) يعنى هنگامى كه سفيانى سـپـاهـى را بـسـوى مهدى عليه السلام گسيل مى دارد و آن سپاه در بيابانى در ميان مكه و مـديـنـه بـه زمـين فرو مى رود و خبر اين حادثه دهشتناك به شام و مردم آن رسد، آنان به زمـامدار خويش مى گويند: (مهدى نجات بخش ، ظهور كرده است ، با او بيعت كن و اطاعت او را گردن گذار! در غير اين صورت تو را نابود خواهيم ساخت . )
و او نـيـز بـه نـاچـار بـراى بـيـعت با امام مهدى عليه السلام گروهى را مى فرستد و آن حـضـرت هـمـه جـا را در مـسـيـر خـودش ‍ فـتـح مى كند تا در بيت المقدس فرود مى آيد. همه گـنـجـيـنـه هـا بـسـوى او انـتـقـال مـى يـابـد و عـرب و عـجـم ، اهـل حـرب و روم و ديـگران ، حكومت عادلانه و راه و رسم انسانساز و رهايى بخش او را بى آنـكـه بـا او پـيكار كنند مى پذيرند. آنگاه حركت جهانى او تا جايى پيش مى رود كه همه جا، نداى توحيد و عدالت ، طنين افكن مى شود و در قسطنطنيه و فراتر از آن و... مساجد را بنياد مى كند. )
و با اين بيان ، استفاده از سلاح ، ضرورت پيدا نمى كند و انواع اسلحه ها بى آنكه به وجود آنها احساس نياز شود، كنار گذاشته مى شود.
امـا يـهود هم ، بر گرد آن خورشيد جهان افروز حلقه مى زنند و او (الواح تورات ) را كـه در نقاط خاصى مدفون است ، براى آنان خارج مى سازد و آنان در ميان آن نوشته هاى آسـمـانـى ، ويـژگـيـهـا و نشانه هاى امام مهدى عليه السلام را مى يابند و همگى اسلام را پذيرفته و در خط امامت او گام مى سپارند.
از امام باقر عليه السلام در اين مورد آورده اند كه فرمود
و انـمـا سـمـى المـهـدى ، لانـه يـهـدى الى اءمـر خـفـى و يـسـتـخـرج التـوارة و الانجيل من اءرض يقال لها انطاكية .(653) يعنى : تنها بر اين جهت نام مبارك حضرت قـائم عـليـه السـلام ، مـهـدى ناميده شد كه از جانب خدا، به هر كار نهان و سرى هدايت مى شود و تورات و انجيل را از نقطه اى از زمين كه انطاكيه نام دارد، خارج مى سازد.
و در بـرخى از روايات آمده است ، كه : (مهدى عليه السلام ، مهدى ناميده شد، چرا كه به اسـفـار تـورات راهنمايى مى گردد و آن را از كوههاى شام خارج مى سازد و يهود را بدان فـرا مـى خـوانـد و آنـان بر آن كتابها بصورت دسته جمعى و سى هزار نفرى تسليم مى گردند. )(654)
در كتاب (اسعاف الراغبين ) است كه :
(حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام (تـابـوت سـكـيـنـه ) بـنـى اسـرائيـل را از غار انطاكيه و (اسفار تورات ) را از كوهى در شام خارج مى سازد و با آن با يهود بحث و گفتگو مى كند و بسيارى از آنان تسليم مى گردند. )(655)
بـه هـر حال ، ظاهر مطلب اين است كه در مرحله نخست ، سى هزار نفر از يهود، حق و عدالت را پذيرفته و به اسلام ايمان مى آورند. آنگاه اين گرايش به حق و پذيرش اسلام بى وقفه ادامه مى يابد تا همه يهوديان مسلمان شده و به امامت مهدى عليه السلام و راه و رسم زندگى ساز و قيام نجات بخش او ايمان مى آورند.
آنـچـه آمـد مـربـوط به يهود و نصارى و ايمان آنان به اسلام و قيام جهانى حضرت مهدى عـليـه السـلام و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى بود. اما اينك جاى آن است كه بنگريم و بدانيم كه پيروان ديگر اديان و مرامها چه خواهند كرد؟
روشـن است كه اين دگرگونى عظيم و ناگهانى كه ـ با قيام حضرت مهدى عليه السلام و فـرود آمـدن عـليـه السـلام از آسمان و اقتداى به آن حضرت و تصديق او ـ در دولتها و مـلتـهـا در سـراسـر جـهان پديدار مى گردد، بزودى اثر عميق خويش را در نظامهاى لائيك هـمـانـنـد چـيـن و شـوروى و بـيـشتر كشورهاى خاور دور مى گذارد؛ چرا كه آنان مى توانند خـويـشتن را در برابر حقيقت بزرگ و دگرگونسازى كه مسير تاريخ و زندگى جهانيان را تـغيير مى دهد به نادانى و ناآگاهى زنند. بويژه كه امام مهدى عليه السلام متفكران و انـديـشـمـنـدانـى را بـه عـنـوان پـيـام رسـان و مـبـلغ اسـلام ، بـسـوى مـلتـهـا و دولتـهـا گـسـيـل مـى دارد تا اسلام را آن گونه كه هست ، بى هيچ كم و كاست و افراط و تفريط و افـزودن چـيـزى بـر آن ، بـه بـشـريـت بـشـناسانند. اينجاست كه دولتهاى لائيك نيز جز پـذيـرش حـق و سـر فـرود آوردن در بـرابـر نـظم عادلانه و پيشواى عدالت پيشه و پر اقتدار آن ، راهى براى خود نخواهند يافت .
در روايتى كه از نظرتان گذشت خوانديد كه :
(پـس از گـرايـش مـسـيحيان و يهوديان به اسلام و ايمان به حضرت مهدى عليه السلام تـمـامـى كسانى كه جز خدا را مى پرستند نيز، به راه و رسم عادلانه و آسمانى او ايمان مى آورند و او را تصديق مى نمايند. )
پيشگامان امتها
امـا شـيـعـيـان كـه شـمـارشـان در سـراسـر جـهـان نـيـمـى از مـسـلمـانـان را تـشكيل مى دهد، روشن است كه اينان از پيشتازان و پيشگامان ملتها و امتهايى هستند كه بر گرد آن خورشيد جهان افروز حلقه مى زنند، و زير پرچم او ـ كه براستى پرچم عزت ، استقلال ، آزادگى ، عدالت ، پاكى ، سعادت ، نيكبختى ، قدرت ، قوت و رفاه ، و معنويت است ـ قرار مى گيرند.
و ايـنـگـونـه اسـلام و صلح و آزادى بر سراسر جهان سايه آرامش بخش و سعادت آفرين خويش را مى افكند و تدبير امور جامعه بشرى را به كف مى گيرد و ملتها و دولتها، همه و همه ، فوج فوج به دين خدا وارد مى گردند.
آنچه آمد در صورتى خواهد بود كه ظهور و قيام امام عصر عليه السلام پيش از سومين جنگ جهانى كه چون كابوسى سايه افكنده است رخ دهد، اما اگر جنگ سوم جهانى اتفاق افتد و ظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانى پس از آن باشد، ديگر مى توان پيش بينى كرد كه چه شـمـار از انـسـانها با بكار گرفته شدن بمبهاى هسته اى و هيدروژنى و ديگر سلاحهاى مرگ آور و ويران كننده ، نابود مى گردند و چه شمار باقى مى مانند.
مـفـهـوم ايـن سـخـن ايـن اسـت كـه : امـام مهدى عليه السلام پس از نابود شدن 60 درصد از انـسانها در روى زمين ، ظهور مى كند آن هم در شرايطى كه باقيمانده از خانواده بشرى را نيز ترور، ارعاب و هيولاى مرگ و نابودى به سختى در هم نورديده و زندگى به دوزخ طاقت فرسايى تبديل شده است .
در آن شرايط است كه بشريت از همه تمدنهاى پوشالى و تمامى ديدگاهها و بافته ها و تـئوريـهـاى شـكـسـت خورده اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى و... سرخورده و ماءيوس و خسته شـده و از آن زندگى سياه نكبت بارى كه مرگ به مراتب بهتر و شريفتر از آن است متنفر مى گردد و درست در همان حال و هـواى نـوميدى و واماندگى و فشار است كه بشريت انتظار فرشته نجات و اصلاحگرى بزرگ و راستين را مى كشد كه سر رسد، و او را ـ از آن فجايع غمبار و مصائب هستى سوز و از آن نـظـامـهـا و قـوانـيـن سـاخـتـه ذهـن و بـافـتـه انـديـشـه نـارسـا و مـغـز عليل و ناتوان جاه طلبان كه جز بر زيان و رنج او نيافزوده است ـ نجات بخشد.
آنگاه انتظار فرج اصلاحگر بزرگى را مى كشند كه تباهى زندگى جامعه انسانى را از بـيـن بـبـرد، بـافـتـه هـا و نـظـامـهـا و مقرراتى را كه تراوش يافته از مغزهاى جباران و طـغيانگران است ، نابود سازد. و بيدادگران سنگدلى را كه شب و روز همواره بر اين مى انديشند كه چگونه راه تنفس توده هاى دربند را تنگتر ساخته و چگونه بندهاى عبوديت و بـردگـى را، بـر دسـت و پـاى آنـان سخت تر كشند و چگونه آزادى ، اين نعمت گرانبها و پـرارجـى را كـه خـدا بـه انـسـانـهـا ارزانـى داشـتـه اسـت پايمال سازند؛ آرى ! اين ديوانگان قدرت و انحصارگران امكانات توده ها را، از سر راه بردارد.
آرى ! بـشـريـت هـنـگـامـى كـه دريـافت ، بخاطر فشار و سركوبى و استبدادى كه در همه مـيـدانـهـاى زنـدگى بر او حاكم است ، ديگر نه كرامتى برايش مانده است و نه شرافت و عـزت و آزادگـى ، ديـگـر در آن وضـعـيـت اسـت كـه بـا همه وجود انتظار مى كشد تا نجات بخشى براى رهايى اش بپاخيزد و بشريت را از آن شرايط نكبت بار نجات بخشد.
در اين موارد روايتى از امام باقر (ع ) آمده است كه :
دولتنا آخر الدول و لم يبق اءهل بيت ـ لهم و دولة ـ الا ملكوا قبلنا، لئلا يقولوا ـ اذا راءوا سيرتنا ـ: و هو قول الله عزوجل :و العاقبة للمتقين .
يـعـنـى : دو(656) لت و حـكومت ما خاندان وحى و رسالت ، آخرين دولت خواهد بود. هيچ خاندان و گروهى نخواهند بود جز اينكه پيش از ما، زمام امور جامعه بدست آنان مى افتد تا هـنـگـامـى كـه راه و رسـم عادلانه و بشر دوستانه و حيات بخش ما را ديدند، ادعا نكنند كه اگـر آنـان نـيـز مـديـريـت و زمام امور جامعه را به كف مى گرفتند همچون حكومت عادلانه و انـسـانـسـاز و افـتـخـارآفـريـن خـانـدان وحـى و رسـالت عمل مى كردند.
آرى ! اين همان سخن خداست كه مى فرمايد:
(والعاقبة للمتقين . )(657)
و فرجام شكوهمند تاريخ و آينده بشريت در پرتو حكومت ماست .
بنابراين ، از روايات ، اين واقعيت دريافت مى گردد كه : با ظهور امام مهدى (ع ) شرايط جهانى به گونه اى است كه همگان از اوضاع غمبار و پريشان بشريت و شكست تئوريها و مـكـاتـب و مـرامها و سيستمهاى بشرى خسته و نوميد گشته و همگان در انتظار اصلاحگرى نجاتبخش ، هستند.
بـه هـمـيـن جهت ، در برابر امام مهدى (ع ) سر خضوع فرود مى آورند و زمام امور خويش را به دست توانمند و كارگشاى او مى سپارند، بدان اميد كه نجات و نيكبختى بشريت را، او تضمين نمايد.
مـمـكن است مهدى نجات بخش از راه ديگرى زمام امور جامعه ها و تمدنها و رهبرى كره زمين را بـدسـت گـيـرد و در بـرابـر بـيدادگران جهانى كه حاضر نشوند حق و عدالت را گردن نهند، از سلاح بسيار پيشرفته تر و مخربتر از سلاحهاى تجاوزكاران ، بهره جويد.
چه مانعى دارد كه آن اصلاحگر بزرگ آسمانى ، در پرتو قدرت و دانش و آموزش الهى ، سلاحى وصف ناپذير در برابر سلاحهاى تجاوزكاران بسازد، به گونه اى كه از همه سـلاحـهـاى مـوجود در دست زورمندان حق ستيز، پرتوانتر و عملكرد آن سريعتر و با شدت بيشترى زرادخانه هاى آنان را در هم بكوبد و نابود سازد؟
ما در امكان وقوع اين ديدگاهها، مى توانيم بحثهاى گسترده اى را طرح كنيم امام به منظور پرهيز از گستردگى بحث و رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مى كنيم .
از ديدگاه عقيدتى و اسلامى
آنچه از نظرتان گذشت چگونگى سرفرود آوردن قدرتها و ملتها در برابر امام مهدى (ع ) و چـگـونـگـى درهـم كوبيده شدن قدرتهاى بيدادگر و حق ستيز روزگار از نظر مادى و طـبيعى بود، اما هنگامى كه بخواهيم از ديدگاه دينى و عقيدتى و ماوراى طبيعى موضوع را طـرح كـنـيـم در ايـن صـورت پـيـشـاروى مـا افقهاى باز و گسترده ترى براى احتمالات و تـصـورات بـه مـنـظور به كف گرفتن زمام امور جامعه هاست كه براى نمونه به برخى اشاره مى رود:
1ـ سلاح ترس و دلهره
مـمـكـن است علاوه بر تدابير اساس فرهنگى و عقيدتى و اجتماعى ، امام مهدى عليه السلام بـراى نـجـات بشريت و برانداختن استبداد و استعمار و تباهى ، خداى جهان آفرين در قيام جهانى آن حضرت ، ترس و دلهره را بر قلب كافران و شرك گرايان و تجاوزكاران حق سـتـيـز بـيـافـكـند و آنان قدرت تصميم گيرى و مخالفت را بكلى از دست بدهند و خود را ببازند.
قـرآن شـريـف بـه ايـن واقـعـيـت تـصـريـح مـى كـنـد و آن را از عـوامـل پـيـروزى پـيـامبر گرامى صلى الله عليه و آله بر دولتها و ملتهاى معاصرش ، عنوان مى سازد.
1ـ در اين مورد مى فرمايد:
سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب .(658)
يعنى : ما در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدند بيم و (هراس ) خواهيم افكند.
2ـ و مى فرمايد:
ساءلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب .(659)
يعنى : من در دلهاى كافران هراس خواهم افكند.
3ـ و مى فرمايد:
و قذف فى قلوبهم الرعب فريقا تقتلون و تاءسرون فريقا.(660)
يعنى : و در دلهايشان بيم افكند، گروهى را كشتيد و گروهى را به اسارت گرفتيد
4ـ و مى فرمايد:
فاءتاهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب .(661)
خـدا از سـويـى كـه آنـان گـمـانـش را نـمى كردند بدانان تاخت آورد و در دلهايشان وحشت افكند.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در اين مورد فرمود:
(نصرت بالرعب ، مسيرة شهر. )(662)
يعنى : با ايجاد رعب در دل دشمن به اندازه يك ماه پيش رفتم .
و نيز فرمود:
پاورقي
631- بحارالانوار، ج 52، ص 330 و غيبت طوسى ، ص 280.
632- بـحـارالانـوار، ج 52، ص 337. فـى روايـة المفضل قال سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : (اذا قام قائم
633- (لد ) روسـتـايـى اسـت در نـزديـكـى بيت المقدس در سرزمين فلسطين . مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاعليه السلام ج 3، ص 1202.
634- صـحـيـح بـخـارى ، ج 2 ص 158، بـاب (نـزول عـيـسى بن مريم ) و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 519، از منابع متعدد.
635- صـحـيـح مـسـلم ، كـتـاب الايـمـان ، ج 2، ص 500، بـاب (نزول عيسى بن مريم ).
636- مـسـنـد احـمد، ج 2، ص 336، چاپ مصر، نور الابصار شبلنجى ، ص 170 و عقد الدرر ص 229.
637- المـلاحـم و الفتن ، ابن طاووس ، باب 187، ص 83، و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 527.
638- المـلاحـم و الفتن ، ابن طاووس ، باب 187، ص 84، و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 321.
639- عقدالدرر، باب 10، و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 535 از منابع متعدد اهل سنت .
640- غـيـبـت نـعمانى ، ص 229، باب 13 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 117.
641- فرائد السمطين ، ج 2، ص 312، و بحارالانوار، ج 51، ص 71.
642- عـقـدالدرر، ص 274، بـاب 12 و مـعـجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 122.
643- روح المعانى ، ج 25، ص 95، در تفسير آيه 59 از سوره زخرف .
644- الحاوى على الفتاوى ، ج 2، ص 167.
645- عيون المعجزات ، نوشته حسين بن عبدالوهاب ، از علماى قرن پنجم و معجم احاديث الامـام المـهـدى عـليـه السـلام ، ج 1، ص 534 بـه نقل از منابع متعدد.
646- سوره نساء، ص آيه 157 و 158.
647- سوره توبه ، آيه 30.
648- سوره مائده ، آيه 116.
649- سوره مائده ، آيه 17.
650- العرائس الواضحه ، عبدالهادى ابيارى ، ص 209.
651- نـور الابصار، باب 2، ص 155، معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 5، ص 176، از منابع
متعدد خاصه عامه .
652- كـنـز العـمـال ، ج 261، عـقـد الدر، ص 129، باب 5 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 119.
653- عـقـدالدرر، ص 40، مـعـجـم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 344، از منابع متعدد اهل سنت و ملاحم ابن طاووس ، ص 67، باب 138.
654- فتن ، ابن حماد، ص 98.
655- مـعـجـم احـاديـث الامـام المـهـدى عـليـه السـلام ، ج 1، ص 344، بـه نقل از عقدالدر، ص 40، سننن دانى ص 101 و ملاحم ابن طاووس ، ص 67، باب 138.
656- غيبت شيخ طوسى ، ص 382، ارشاد مفيد، ص 364، كشف الغمة ، ج 3، ص 255 و منتخب الاثر، ص 308، فصل 2، باب 43، ح 1.
657- سوره اعراف ، آيه 128. يعنى : و عاقبت شايسته ، از آن پرواپيشگان است .
658- سوره آل عمران ، آيه 151.
659- سوره انفال ، آيه 12.
660- سوره احزاب ، آيه 26.
661- سوره حشر، آيه 2.
662- بحارالانوار، ج 16، ص 179.