در مـنـابـع فـوق ، ايـن روايـت از امام حسن عليه السلام ، (عبدالله بن مسعود )، (انس بن مـالك )، (عـمـر ) و... روايـت شـده است و ياد آورى مى گردد كه نويسندگان اين منابع همگى از ائمه و علماى مورد اعتماد اهل سنت هستند.
ب : دسته دوم :
دسـته دوم از روايات بر خلاف دسته نخست كه سربسته بيانگر اين نكته بود كه امامان پـس از پيامبر دوازده نفرند و همگى از قريش ، اين دسته از روايات بطور روشن و گويا به بيان مشخصات امامان دوازده گانه پرداخته و آنان را با نام و نشان معرفى مى كند.
1ـ قـال رسـول الله (ص ): انـا سـيـد النبيين و على بن ابى طالب سيد الوصيين و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى .(47)
يـعـنى از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: (من سالار پيامبرانم و على سالار جانشينان پـيامبران و جانشينان من دوازده نفر مى باشند، نخستين آنان على عليه السلام فرزند ابى طالب است و آخرينشان فرزندم مهدى عليه السلام .
2ـ و نيز فرمود:
ان خـلفـائى و اوصـيـائى و حـجـج الله على الخلق بعدى اثنا عشر: اولهم على و آخرهم ولدى المـهـدى ، فـيـنـزل روح الله عيسى بن مريم ، فيصلى خلف المهدى و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب .(48)
يعنى جانشينان من و حجتهاى خدا بر بندگان پس از من ، دوازده نفرند. نخستين آنان على بن ابى طالب است و آخرينشان پسرم مهدى است . (پس از ظهور او) عيسى بن مريم از آسمانها فـرود آمـده و بـه امـامـت او نـمـاز مى گذارد و زمين و زمان به نور پروردگارش روشن مى گردد و حكومت مهر و عدل او، جهان را از شرق تا غرب زير پوشش ‍ مى گيرد.
3ـ و نـيـز از ابـن عـبـاس آورده انـد كـه گـفـت : روزى مـردى يـهـودى بـه نـام (نـعـثـل ) آمد و به پيامبر گفت : (اى پيام آور خدا! از انديشه اى كه در سينه دارم و در خاطرم خطور مى كند مى خواهم از شما بپرسم . )
پيامبر(ص ) فرمود: (بپرس ! )
و او پرسيد تا رسيد به اين مطلب كه گفت : فاخبرنى عن وصيك من هو؟
يعنى : از جانشين خودت آگاهم ساز كه او چه كسى است ؟
چـرا كـه پـيـامـبـرى نـيـامـده اسـت جز اينكه جانشينى داشته است و جانشين پيامبر ما حضرت موسى (يوشع بن نون ) است كه خود موسى عليه السلام او را معرفى كرد.
پيامبر گرامى در پاسخ او فرمود: ان وصيى على بن ابى طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين .
يـعـنـى : حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه جـانـشـيـن بـلافـصـل من على بن ابى طالب است و پس از او فـرزنـدانـم حـسـن و حـسـيـن بـه تـرتـيـب و پـس از حـسـيـن عـليـه السلام امامان نهگانه از نسل حسين عليه السلام خواهند بود كه از پى هم خواهند آمد.
مرد يهودى گفت : (نام بلند و جاودانه آنان را برايم بيان فرما! )
قال : يا محمد فسمهم لى !
آن حـضـرت فرمود: اذا مضى الحسين فابنه على ، فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى مـحـمـد فـابـنه جعفر، فاذا مضى جعفر فابنه موسى ، فاذا مضى موسى فابنه على فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى محمد فابنه على ، فاذا مضى على فابنه الحسين فاذا مضى الحسن فابنه الحجة محمد المهدى ، فهؤ لاء اثناعشر.(49)
يعنى : پس از شهادت حسين عليه السلام فرزندش على و پس از او پسرش محمد و پس از او پـسـرش جـعـفـر و پـس از او پسرش موسى و پس از او پسرش على و پس از او پسرش مـحـمد و پس از او پسرش على و پس از او پسرش ‍ حسن و پس از او فرزندش مهدى ، اينان امامان دوازده گانه مردم و جانشينان بحق من مى باشند.
آفت زدگان حق ستيز
ايـنـهـا نـمـونه هايى از روايات صحيح و روشن است كه نه نقطه ابهامى مى گذارد و نه جـاى بـهـانـه جـويـى و تـرديد افكنى در مساءله امامت و شخصيت والاى حضرت مهدى عليه السـلام . مـسـلمـانـان نـيـك انـديـش و ژرف نـگـرى كـه از نـظـر انـديـشـه و عـمـل بـر صـراط مـسـتقيم هستند و از نعمت اعتدال بهره ورند از اين روايات در مى يابند كه مـنـظـور از امـامـان دوازده گـانـه در روايـات پـيـامـبـر، هـمـان امـامـان اهل بيت اند و نه ديگران ، همانگونه كه انبوه روايات بدان تصريح دارد، اما مبتلايان به بـيـمـارى عـنـاد و كـيـنـه تـوزى و كـسـانـى كـه راه و رسـمـشـان حـق كـشـى و باطل پرورى است نه تنها در برابر حقيقت سر تسليم فرود نمى آورند و شهامت و درايت حـق پـذيـرى را ندارند بلكه در همان حال كه دلها و قلبهايشان آن حقيقت را باور داشته و بدان يقين دارد خود ظالمانه و برترى طلبانه حقيقت را انكار مى نمايند.
به همين دليل آنان را بسان غريقى خواهى ديد كه به هر خس و خارى چنگ انداخته و در اين نقشه خائنانه اند كه انبوه روايات صريح و روشن را از جهت و هدف و ظاهر و الفاظ خود، بـاز گـردانـيـده و چـنـان بـلايـى بـر سـرشـان بـيـاورنـد كـه از تـطـبـيـق بـه امـامـان اهـل بـيـت بـاز دارند و به ديگران تطبيق دهند، با اينكه يقين دارند كه شمار دوازده در اين انبوه روايات ، نه با سران بيدادگر و پليد اموى مى سازد و نه با فريبكاران سياهكار رژيم عباسى . اما چه بايد كرد كه بيمارى مرگبار و گمراه كننده تعصب انسان را به هر جـنـايـت و خـيـانتى وا مى دارد و مبتلاى به اين آفت گمراه كننده كور و كر مى گردد، نه از دروغ پـردازى و تـزويـر روى گـردان اسـت و نـه از فـريـبـكـارى و دجال گرى .
چرا كه تنها باز دارنده حقيقى انسان از انحراف و ارتجاع و خيانت دين صحيح و ديندارى و ديـن بـاورى درسـت اسـت ، از ايـن رو هنگامى كه آن بازدارنده واقعى برداشته شد، انسان ديـگـر افـسـار گـسـيـخـتـه مـى شـود و زبـانـش از هر قيد و بند مسئولانه آزاد. آنچه هواى دل اوسـت انـجـام مـى دهـد و بـدون ذره اى شـرم وحيا آنچه را دلخواه اوست مى گويد. نه در بـرابـر خـدا احـسـاس مسئوليت مى كند و نه از سرانجام كار و كيفر خيانت خويش حساب مى برد.
اگـر مـا بـخـواهيم اين ديدگاه سخيف و ساختگى و اين ادعاى بى اساس و محتوا را آنگونه كـه مـى بـايد، ميان تهى و ساختگى بودنش را انعكاس بخشيم ، بايد ليست سياه و بلند بـالايـى از سردمداران جنايتكار و تباه پيشه دو رژيم بيدادگر (اموى ) و (عباسى ) تـنـظـيـم نـمـائيـم . از عـنـاصـر پـليـد و تـجاوزكار گرفته تا ملحد، خونريز، بدمست ، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت كننده به قرآن ، بازدارنده از كارهاى شايسته ، مشوق و پيشتاز در زشتيها و پليديها و عناصر شهوت پرست در اسارت هواى نفس و...
آرى ! بايد ليست سياه اينها را بياوريم ، چرا كه شما به هر كدام از اين سردمداران پليد دسـت نـهـى ، جـز فـاسـق ، فـاجـز، پـرده حـيـا دريـده ، بـرده آزاد شـده و بـى اصـل و نـسـب ، نخواهى يافت . در اين صورت است كه كتاب از موضوع اصلى خود خارج و بـه پـرونـده هـاى سـيـاه و تـيـره و تـارى ، از زنـدگى ننگبار عناصر ضد اسلام و ضد انـسـانـيـت كـه سـوگـمـنـدانـه عـنـوان خـلاف اسـلامـى را نـيـز، يـدك مـى كـشـنـد، تبديل خواهد شد.
بـراستى آيا اينان ، امامان دوازده گانه اى هستند كه پيامبر نويد آنان را به بشريت داد؟ بايد هزاران بار گفت : (هرگز؟ ) و ميليونها مرتبه پاسخ داد: (نه ! )... هرگز امكان ندارد كه پيامبر پاك و پاكيزه پرشكوه و مقدسى چون محمد(ص ) اين پليدان آلوده و زشت كـردار را بـه نـمـايـندگى خويش برگزيند و اين جنايت كاران فاسق و بدكار را جانشين خويش سازد.
قـداسـت مـنـزلت و عـظمت مقام او بسيار فراتر از اين است كه اين عناصر رياكار و آلوده ، جـانـشـيـن او بـاشـنـد، چـرا كـه پـيـامـبـر گـرامى را جز پاكان و پاكيزگان نمى توانند نمايندگى كنند. تنها كسانى مى توانند او را نمايندگى كنند كه خداوند آنان را به لطف خويش از همه پليديها پاك و آنگونه كه خود مى پسندد پاكيزه ساخته باشد...
كـسـانـى كـه پـاكـتـر از آسـمـان صـاف و نـسـيـم لطـيـف و دل انـگـيـز بـهـارى انـد، بـزرگ مـردانـى كـه شريف ترينهاى روى زمين اند و شايستگان عصرها و نسلها كسانى كه زندگى سراسر افتخار و شكوهشان لبريز از ارزشها و نور بـاران از قـداسـت هـا و فـضـيـلتـها بود به گونه اى كه بر هيچ عيب جويى در سراسر زنـدگـى آنـان نـقـطـه اى بـراى چـون و چرا بود و نه براى استهزا كنندگان بهانه اى براى تمسخر و اشاره و...
انـسـانـهـاى والايى كه نسخه هايى مانند اصل بودند و پيامبر پرشكوه اسلام را در ابعاد گـونـاگـون دانـش و حـكـمـت ، ورع و تـقـوا پـارسـايـى و بـنـدگـى خدا و ديگر صفات و ويژگيهاى برجسته اش ، براستى نمايندگى نمودند.
بزرگ مردانى كه از سرچشمه دانش پيامبر سيراب گشته و از آب گوارا و زندگى بخش حـكـمـت و بـيـنـش او نـوشـيـدنـد و در شـاهـراه هـدايـت او از پـى او گام سپردند. اينانند كه سـزاوارتـرين مردم به او و نزديكترين و عزيزترين انسانها به پيامبرند. اينان خاندان پـاك و اهـل بيت گرامى اويند كه قرآن در آيات بسيارى آنان را ستوده و پيامبر در موارد و مـوقـعـيتهاى گوناگونى آنان را به عنوان جانشينان خويش به مردم معرفى كرد... اما با كسانى كه به جمود فكرى و تعصب كور گرفتارند، چه مى توان كرد؟
بـا كـسـانـى كـه نـه بـه مـنـطـق اسـتـوار، اعـتـراف مـى كـنـنـد و نـه دلايـل مـحـكـم ، سـودشـان مـى بـخـشـد و نـه بـراهـيـن قـانـع كـنـنـده را، بـه دليل مرگ وجدان و مسخ شخصيت ، مى پذيرند؟
و چنانند كه اگر هر نشان حقانيت و معجزه اى بياورى ايمان نمى آورند، با اينان چه بايد كرد؟
حقگرايان
در برابر اين گروه متعصب و گرفتار آفت جمود و افراطكارى ، انبوه انبوه انسانها بوده و هـسـتـنـد كـه وجـدان آنـان آلوده نشده و انديشه و فكرشان از بارورى و بالندگى باز نيايستاده و احساساتشان را از دست نداده اند. در برابر حق و عدلت به هنگامى كه آشكار گـردد خـضـوع مـى كنند و خودپرستى و خود بزرگ بينى را دور مى اندازند و از كسانى نيستند كه مشمول اين آيه قرآن گردند كه مى فرمايد:
اخذته العزه بالاثم .(50)
يعنى : غرور و خودپرستى او را به گناه و بدكارى برانگيزد.
آرى ! انـبوه مردم اينگونه اند، ولى فاجعه بزرگ فاجعه اين گروه متعصب و افراطكار و حـق سـتيز است و اين آفت هستى سوز و انحطاط آفرين است كه از چهارده قرن پيش تاكنون جامعه اسلامى بدان گرفتار است .
بازگشت به بحث
... سـخـن در روايـاتـى بـود كـه از پيامبر گرامى رسيده و بيانگر نام و نشان و شمار و نـسـب امـامـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام اسـت و حـق سـتـيـزان در نـقـشـه تاءويل نارواى اين روايات اند تا به امامان نور تطبيق نكند.
مـا بـر ايـن بـاوريـم كـه روايـات مـورد اشـاره ، هـيـچ نـيـازى بـه تاءويل ندارد چرا كه پيامبر گرامى با اين روايات پرده هاى ابهام را كنار زده و حقيقت را آشـكـار سـاخـتـه و آنـچـه لازم و شـايـسته مى نمود همه را به صراحت بيان فرموده است . هـرگـز از پـيـامبر فرزانه اى ، عاقلانه و حكيمانه نيست كه از امامان پس از خويش مبهم و نامشخص خبر دهد، چرا كه اينگونه سخن گفتن با بلاغت و حكمت ناسازگار است .
و مـطـلب در ايـن مـورد شـرح و تـفـصـيـل مـى طـلبـد، نـه اجـمـال و ابـهام . چرا كه موضوع مورد بحث يك موضوع استراتژيك و در نهايت حساسيت و اهميت است و با سرنوشت اسلام و جامعه اسلامى و رهبرى آن مرتبط است .
نمونه اى از روايات
بـه هـر حـال ايـنك كه بحث به اينجا رسيد لازم است كه برخى از رواياتى كه از پيامبر گـرامـى پيرامون امام مهدى عليه السلام بصورت صريح و روشن آمده است و آنها را تحت عنوان دسته دوم از روايات قرار داديم منعكس گردد. با آگاهى بر اينكه روايت مورد اشاره در كـتـابـهـاى شـيـعـه و اهـل سـنـت بـسـيـار اسـت و بـه دليـل حـجـم آنـهـا بررسى و انعكاس ‍ همه آن روايات امكان پذير نيست و شمارش آنها نيز مشكل است .
عـلامـه و پـژوهشگر پرتلاش معاصر آيت الله (صافى ) ـ دامت بركاته ـ بيش از 80 روايـت از مـنـابع شيعه و سنى از اين دسته روايات آورده است و خاطرنشان ساخته است كه اينها جز شمارى ناچيز نيست . اينك نمونه هاى ديگرى از روايات :
4ـ از سهيل بن سعد انصارى آورده اند كه مى گويد:
از فاطمه عليهاالسلام دخت گرانقدر پيامبر(ص ) در مورد امامان نور پرسيدم ، پاسخ داد: پيامبر خطاب به على عليه السلام در اين مورد فرمود:
(على جان ! تو امام و پيشواى راستين پس از من هستى و نسبت به جامعه با ايمان و مسلمان از خودشان سزاوارتر،
پس از تو فرزندت حسن
و پس از او فرزندت حسين
و پس از او فرزندش على بن الحسين
و پس از او فرزندش محمد باقر
و پس از او فرزندش جعفر صادق
و پس از و فرزندش موسى
و پس از او فرزندش على بن موسى
و پس از او پسرش محمد
و پس از او پسرش على
و پس از او پسرش حسن
كه هر كدام نسبت به دين و دنياى جامعه ، از خود ايمان آورندگان زيبنده ترند.
و آنـگـاه فرزندم مهدى است كه امام جانشين من خواهد بود و نسبت به امور و شئون مؤ منان از خودشان سزاوارتر است . خداوند بوسيله او مشرقها و مغربهاى زمين را فتح مى كند.
آرى عـلى جـان ! ايـنـان امامان راستين و زبانها صداقت و درستى اند. هر كس اينان را يارى كـنـد، پـيـروز و رستگار است و هر كس آنان را در نقش عظيمشان تنها گذارد در سخت ترين شرايط به حال خود واگذاشته مى شود. )(51)
5ـ و نـيـز از سـلمان آورده اند كه : پيامبر گرامى براى ما خطبه خواند و فرمود: (هان اى مـردم ! مـن بـزودى بـسـوى ملكوت پر مى كشم و از ميان شما مى روم . اينك شما را در مورد خاندانم به نيكى سفارش مى كنم .
مـردم ! از بدعت سازى و بدعت پذيرى بر حذر باشيد، چرا كه هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش ‍ دوزخ .
مردم ! هر كس از شمايان ، خورشيد را از دست داد به ماه تمسك جويد و هر كس ماه را از دست داد بـه خورشيد و ماه روى آورد و هر كس آن دو را از دست داد به ستارگان فروزان پس از من .
اين سفارش من بر شماست و از خدا بخشايشگر براى خود و همه شما آمرزش مى طلبم . )
سـلمـان افـزود: هنگامى كه پيامبر(ص ) از منبر فرود آمد، من او را تا خانه بدرقه كردم و گـفـتـم : (اى پيامبر خدا! شما فرموديد: هنگامى كه خورشيد جهان افروز را از دست داديم بـه مـاه تمسك جوييم و هنگامى كه ماه نورافشان را از دست داديم به دو آفتاب و ماه و پس از آن دو به ستارگان فروزان . سؤ ال من اين است كه منظور از خورشيد و ماه و دو آفتاب و ستارگان فروزان چيست ؟ )
پيامبر(ص ) فرمود: (منظور از خورشيد پيامبر شماست و منظور از ماه على عليه السلام و مـنـظـور از دو آفـتـاب و مـاه ، حـسـن و حـسين و منظور از ستارگان فروزان امامان نهگانه از نسل حسين اند.
بـنـابـرايـن هـنـگامى كه مرا از دست داديد به على تمسك جوييد و هنگامى كه ماه را از دست داديـد بـه دو خـورشـيـد و مـاه ، حـسـن و حـسـيـن و پـس از آن دو، بـه امـامـان نـهـگـانـه از نسل حسين عليه السلام يكى پس از ديگرى ... كه آخرين آنها فرزندم مهدى است . )
آنـگـاه فـرمـود: (اينان جانشينان من هستند، پيشوايان درست انديش و نيك كردارى كه شمار آنان به شمار فرزندان يعقوب و حواريون عيسى عليه السلام است . )
سلمان مى فزيد: گفتم : (در اين فرصت ، نام آنان را براى من بيان فرماييد. )
كـه فرمود: (نخستين آنان و سالارشان على است و دو فرزندان او حسن و حسين و آنگاه زين العابدين ، محمد باقر، جعفربن محمد و فرزندش كاظم همنام موسى بن عمران و فرزندش على كه در سرزمين خراسان به شهادت مى رسد. آنگاه فرزندش محمد و ديگر على و حسن و حجت خدا، همو كه در پس پرده غيبت انتظار دريافت فرمان قيام مى كشد....
ايـنـان خاندان من هستند و از خون و گوشت من . دانش آنان دانش من است و فرمانشان فرمان من اسـت . هـر كـس بـا اذيـت و آزار آنـان ، مـرا بـيـازارد، خـداونـد او را بـه شـفـاعـت مـن نائل نخواهد ساخت . )(52)
آرى ! خـوانـنـده گـرامـى ، پـس از ايـن انـبـوه رواياتى كه نه تنها ترسيم همه آنها امكان پـذيـر نـيـسـت ؛ كـه شمارش آنها نيز مشكل مى نمايد، شما به پيام روشن آنها پى خواهيد بـرد و در خـواهـيـد يـافـت كـه پـيـامـبـر گـرامـى بـر ايـن مـوضـوع عقيدتى در مناسبتهاى گـونـاگـون پافشار مى نمود تا حجت را براى مردم تمام كند و آنان در روز رستاخيز در پيشگاه خدا بهانه اى نداشته باشند.
قرآن و نويد از امام مهدي (ع)

قرآن كتاب پرشكوه خداست .
كـتـابـى اسـت كـه نـه كـتـابـهـاى آسـمـانـى پـيـشـيـن آن را خـدشـه دار و باطل مى سازد و نه واقعيتهاى آينده .(62)
بـيانگر هر چيزى است (63) و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در (اين ) كتاب روشن و روشنگر آمده است .(64)
در اين كتاب از هيچ چيز فروگذار نشده (65) ... آخرين پيام آسمان به زمين و زمان است همانگونه كه اسلام ، آخرين دين آسمانى و آخرين برنامه زندگى است .
بـا ايـن وصـف ، آيـا براستى مى توان فكر كرد كه قرآن در مورد اين رخداد بزرگ ، كه عميقترين و وسيعترين دگرگونى حيات انسان شناخته مى شود ساكت باشد؟
و در مورد آن بدون نويد و پيام ؟
ايـن قـرآنـى كـه از چـيـرگـى (روم ) بـر (ايـران ) و از بـرپـايـى دولت غاصب و پوشالى يهود، بر اساس سازش با قدرتهاى مسلط روزگار خبر مى دهد.(66)
ايـن قـرآنـى كـه از آن (يـاجـوج ) و (ماءجوج ) و سرانجام آينده آنها خبر مى دهد، اين قـرآنـى كه از امكان گذشتن از جو و راهيابى انسان به كرات آسمانى گزارش مى كند و مى فرمايد:
يـامـعـشـر الجـن و الانـس ان اسـتـطـعـتـم ان تـنـفـذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا الاتنفذون الا بسلطان ...(67)
يـعـنى : هان اى گروه جن و انس ! اگر مى توانيد كه از كرانه هاى آسمانها و زمين بيرون رويد، بيرون برويد اما بيرون نخواهيد رفت مگر با داشتن قدرت علمى و صنعتى ...
آيـا فـكـر مـى كـنـيـد چنين كتابى از ظهور اصلاحگر بزرگ تاريخ انسانيت و بنياد حكومت جهان گستر و عادلانه او، خبر نمى دهد و در مورد آن ساكت است ؟
هرگز چين نيست ...
قـرن از امـام مـهـدى عـليـه السـلام و بـرپـايـى حـكـومـت مـهـر و عدل او، در موارد متعدد و آيات بسيارى سخن گفته است و از اين حقيقت بزرگ خبر داده است .
و ايـن آيـات بـر شـخـصـيـت گـرانـمـايـه آن حـضـرت و ظـهـور او تاءويل گرديده است . همانگونه كه امامان نور عليه السلام كه قرآن در خانه آنان فرود آمـده اسـت ، بـديـن واقـعـيـت تـصـريـح كـرده انـد و مـى دانـيم كه صاحبان معصوم و مطهر و راستگوى خانه يعنى اهل بيت پيامبر به آنچه در خانه است ، داناتر و آگاه ترند.
نمونه ها

1ـ قرآن در نويدى مى فرمايد:
و نـريـد ان نـمـن عـلى الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و ماهان و جنود هما منهم ما كانوا يحذرون .(68)
يـعـنـى : و مـا اراده كـرديـم بـه كـسـانـى كـه در روى زمين تضعيف شده اند نعمتى گران ، ارزانى داريم و آنان را پيشوايان (راستين ) و آنان را وارثان گردانيم .
و بـه آنـان در زمـيـن اقـتـدار و مـنـزلتـى شـايـسـتـه دهـيـم و از آنان به فرعون و ماهان و سپاهيانشان چيزى را كه از آن مى هراسيدند، نشان دهيم .
امـير مؤ منان عليه السلام در تاءويل اين آيه شريفه مى فرمايد: (دنيا پس از چموشى و سـركـشـى ، بـسـان شـترى كه از دادن شير به دوشنده اش خوددارى مى كند و آن را براى بچه اش نگه مى دارد، به ما روى خواهد آورد. )(69)
سپس به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه :
و نـريـد ان نـمـن عـلى الذيـن اسـتـضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ...
(ابن ابى الحديد ) در اين مورد مى نويسد: (بزرگان دينى و همفكران ما با اين واقعيت تـصـريـح مـى كـنـنـد كـه ايـن بـيـان امـيرمؤ منان عليه السلام نويد از آمدن امام و پيشواى بزرگى است كه فرمانرواى زمين و زمان مى گردد و همه كشورها در قلمرو قدرت او قرار مى گيرند... )(70)
آرى ! سـخـن اميرمؤ منان عليه السلام بيانگر آن است كه دنيا پس از سختى و بيداد بسيار نـسـبـت بـه خـانـدان پيامبر(ص ) سرانجام بسوى آنان روى خواهد آورد. آنان بر كران تا كـران گـيتى حاكم و بر دشمنان كينه توز خويش ‍ پيروز مى گردند. انبوه مشكلاتى كه بـسـان سـنـگـهـا و صـخره ها سر راه نهضت آسمانى عدالت خواهانه و مقدس آنان قرار درد هـمـگى رام و كنار مى رود و دنيا پس از سختى و بدرفتارى با آنان برايشان آسان و پس از تلخى و مرارتش ‍ شيرين و پس از سركشى اش خاضع و پس از گردن فرازيش مطيع و منقاد آنان مى گردد.
و نيز از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود (مستضعفان ياد شده در قرآن كريم كـه خداوند اراده فرموده است آنان را پيشواى مردم روى زمين قرار دهد ما خاندان پيامبريم . خـداونـد سـرانـجـام (مهدى ) اين خانواده را بر مى انگيزد و بوسيله او، آنان را به اوج شـكـوه و عـزت و اقـتـدار مـى رسـانـد و دشـمـنـانـشـان را بـه سـخـتـى ، بـه ذلت مـى كشد. )(71)
سخن كوتاه در تاءويل آيات
ايـنـك كـه سـخـن بـه تـاءويـل آيـات رسـيد مناسب است جهت آگاهى بيشتر شما خوانندگان گرامى ، سخنى در اين مورد ترسيم گردد.
تاءويل
واژه شناسان (تاءويل ) را برگردانيدن واژه و سخن از معناى ظاهرى به معناى حقيقى و باطنى آن ، معنا كرده اند.(72) تاءويل و تعبير خوابها نيز اينگونه است .
بـراى نـمـونـه : حـضرت يوسف عليه السلام در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را مى بيند كه در برابر او سجده مى كنند و آنگاه پس از سالهاى طولانى كه حضرت يعقوب و فـرزنـدانـش به مصر مى روند، آن خواب و معناى حقيقى آن ، روشن مى گردد كه قرآن مى فرمايد:
... هذا تاءويل رؤ ياى من قبل ...(73)
هنگامى كه آنان بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را نزد خويشتن جاى داد و گفت : (اين است تعبير آن خواب من كه اينك پروردگارم آن را تحقق بخشيده است . )
و درسـت هـمـيـن بـيـان در تـاءويـل و تـعـبـيـر خـوابـهـايـى اسـت كـه (يـوسـف ) در تـاءويـل آنـهـا مـى فـرمايد: (غذاى روزانه شما را هنوز نياورده باشند كه من پيش از آن ، شما را از تعبير آن خوابها، چنانكه پروردگارم به من آموخته است ، خبر دهم .... )
اميرمؤ منان عليه السلام در روايت از پيامبر(ص ) در مورد آموزش و فراگيرى دانشش از آن حـضـرت مـى فـرمـايـد: (هـيـچ آيـه اى نـيـسـت جـز ايـنـكـه آن گـرامـى ، مـعـنـاى نـهـان و تاءويل آن را به من آموخت . )(74)
بازگشت به بحث
در آيـه مـورد بحث كه ظاهر سخن از جنايات فرعون است قرآن به اين واقعيت تصريح مى كند كه :
... و نـريـد ان نـمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين .
يـعـنى :... و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمتى گران ارزانى داريم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم .
در ايـنـجـا مـعـنـاى ظـاهـرى ايـن اسـت كـه خـداونـد عـزت و اقـتـدار بـنـى اسـرائيـل را بـه آنـان بـاز پـس مـى دهد و (فرعون ) و (ماهان ) و سپاهيانشان را به بوته هلاكت مى سپارد.
اما معناى نهان آيه شريفه غير از معناى ظاهرى و روشن آن است . آن معنا اين است كه : مقصود از تـضـعـيـف شـدگـان در آيه شريفه ، خاندان پيامبرند. مردم آنان را تضعيف نموده و بر آنان ستم كرده و آنان را به قتل رسانده و رانده و سخت ترين بيدادگرى را در مورد آنان روا داشته اند.
پيامبر گرامى (ص ) در تبيين اين مطلب فرمود:
انتم المستضعفون بعدى (75)
يعنى : شما تضعيف شدگان پس از من هستيد.
و اين واقعيت تاريخى كه پيامبر از آن خبر داد، هيچ نيازى به اثبات ندارد.
تـاريخ اسلامى و روند آن ، به صراحت و با رساترين صداى خويش گواهى مى كند كه مـردم از هـمـان روز رحـلت پـيـامـبـر، خـانـدان او را بـا كمال تاءسف مورد هجوم قرار دادند و آنان را بسختى تضعيف كردند.
اگر شما خواننده عزيز به كتابهايى نظير (مقاتل الطالبين ) مراجعه كنى ، با انواع مصيبتها و رنجها و بيدادگريهايى روبرو مى گردى كه بر خاندان پيامبر باريده است ، چـرا كـه زورمندان و سلطه گران اين نسل پاك و پاكيزه را بشدت تضعيف نمودند و آنچه دلهـاى لبـريـز از كـيـنـه و جـاه طلبى شان خواست ، در دشمنى با آنان انجام دادند و كار بـجـايـى رسـيـد كـه مـردم دنـيـا پـرسـت در راه تـقـرب بـه فرمانروايان و بدست آوردن دل آنـان سـرهـاى مـقـدس ‍ فـرزنـدان پـيـامـبـر(ص ) را بـه حـاكمان هديه بردند،(76) همانگونه كه (جعفر برمكى ) و عنصرى از اين قماش ‍ چنين كردند....
و راستى چه تضعيفى از اين بدتر و ظالمانه تر...؟!!!
امـا اراده خـدا بـر آن قرار گرفت كه بر اين نسل پاك و مظلوم تاريخ و بر رهروان راه و پيروان ستمديده آنان ، كه همواره زير فشار و سركوب و تحقير و ذلت قرار داشته و از سـاده تـريـن حـقـوق بـشـرى نـيـز مـحـروم هـسـتـنـد و زورمـنـدان آزادى و كـرامـت آنـان را پايمال ساخته اند، تفضيل فرموده و حكومت و فرمانروايى زمين و زمان را بر آنان ارزانى دارد. حكومت و اقتدارى كه مرزهاى آن دو اقيانوس منجمد شمالى و جنوبى باشد و همه مناطق گـونـاگـون و مـحـيـطـهـاى بـهـم پـيـوسـتـه مـيـان ايـن دو را شـامـل گـردد. حـكومت منحصر به فرد و بى نظيرى كه بدون هيچ مزاحم و رقيب و مخربى حـكـم رانـد و از اقـتـدار و نـيروى كامل و كارآيى و خلاقيت بى نظيرى براى اداره شايسته خانواده بزرگ بشرى برخوردار باشد و زمين و زمان و دلها را آباد سازد كه در اين مورد بزودى بحث خواهيم كرد...
نكته ديگر
در پـايـان بـحـث ، در مورد آيه 4 و 5 از سوره مباركه قصص ، نكته ديگرى نيز شايسته طرح است و آن اينكه :
مـمـكـن اسـت ايـن تـاءويل و معناى نهان آن از آيه شريفه كه امامان نور عليهم السلام آن را آشـكـار سـاخـتـه انـد از ظـاهـر آيـه نـيـز دريـافـت گردد، چرا كه در صدر آيه 5، دو واژه (نريد ) و (نمن ) بصورت مضارع كه از آينده خبر مى دهد، بكار رفته است .
از آنـجـايـى كـه ايـن آيـات پس از گذشت هزار سال از عصر (موسى ) بر قلب مصفاى پـيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرود آمده است مى توان گفت كه : اگر در مورد بنى اسـرئيـل بـود مـى تـوانـسـت بـصـورت مـاضـى كـه از گـذشـتـه پـيـام دارد، نـازل گـردد، اينگونه : (واردنا ان نمن ) و يا اينگونه : مننا على الذين استضعفوا همانگونه كه در ديگر آيات قرآن بصورت ماضى بكار رفته است .
براى نمونه :
1ـ (لقد من الله على المؤ منين ... )(77)
2ـ (فمن الله عليكم ... )(78)
3ـ (و لقد مننا عليك مرة اخرى )(79)
4ـ و لقد مننا على موسى و هارون (80)
خـداوند در همه اين آيات ، واژه مورد نظر را به صورت ماضى به كار برده است ، اما در آيه مورد بحث بصورت مستقبل (و نريد ان نمن )
آيـا خـود ايـن نـكـتـه ، نـشـانـگـر ايـن واقـعـيـت نـمـى تـوانـد بـاشـد كـه مـعـنـاى نـهـان و تاءويل آيه شريفه را از ظاهر و تفسير آن نيز مى توان دريافت ؟
در آيه بعد نيز همينگونه است : (و نرى فرعون و هامان ... )
و جاى اين سؤ ال كه چرا نفرمود: (و اءورينا فرعون و هامان ؟ )
و نـيـز در واژه هـاى : (نريد ) و (نجعلهم ) و باز (نمكن ) و (نرى )(81) اين واژه هـاى شـشـگـانـه بـصـورت مـسـتقبل آمده اند و نه ماضى ، در صورتى كه مى توانست ماضى باشند.
يك سؤ ال :
مـمـكـن اسـت ايـن سـؤ ال طـرح گـردد كـه : (فـرعون ) و (هامان ) و سپاهيانشان ، هزار سال پيش از نزول قرآن نابود شده اند با اين وصف ، چگونه مى توان آيه مورد بحث را به واپسين حركت تاريخ و آينده جهان تاءويل نمود؟
پاسخ :
پـاسخ اين است كه واژه (فرعون ) در فرهنگ دين و دين شناسان ، به مفهوم خودكامگى و بيدادگرى و تجاوز و خود برتر بينى است و نام همه زمامداران خودكامه و خودپرست و تـجـاوز كـار، (فـرعـون ) مى باشد، چرا كه هر عصر و زمانى را (فرعونى ) خواهد بود و هر جامعه و امتى را فرعونها.
از دو امـام گـرانـقـدر حـضـرت بـاقـر و صـادق عـليـه السـلام در تاءويل آيه مورد بحث روايت كرده اند كه : (در اين آيه شريفه ، منظور از (فرعون ) و (هـامـان ) دو عـنـصـر خـودكامه از قريش اند. خداوند آن دو را به هنگام ظهور مهدى عليه السـلام زنده مى كند و از آنان به خاطر آنچه مرتكب شدند بازخواست مى نمايد و آنان را بـه كـيـفـر جـنـايـتـشـان مـى رسـانـد. و مـنظور از سپاهيان آن دو نيز، پيروان اين دو عنصر خـودكـامه اند، همانانى كه با آن دو همكارى كردند و بر خط آنان گام سپردند و نام آنان را سر زبانها انداختند. )(82)
دومين نويد

و نيز خداوند در قرآن كريم اينگونه از آن حضرت نويد مى دهد:
وعـد الله الذيـن آمـنـوا و عـمـلوا صالحات ليستخفلنهم فى الارض كما استخلف الذين من قـلبـهـم و ليـمـكـنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ...(83)
يـعـنـى : خـدا بـه كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده داده است كه آنان را در روى زمين جانشين ديگران سازد همانگونه كه مردمى را كه پيش از آنان بودند جانشين ديگران كرد و دينشان را ـ كه خود برايشان پسنديده است ـ استوار سازد و وحـشـتشان را به امنيت تبديل كند، تا تنها مرا بپرستند و چيزى را با من شريك نگيرند. و آنان كه از آن پس ، راه كفر و ناسپاسى در پيش گيرند، نافرمانند.
ايـن آيـه شـريـفـه از جـمـله آيـاتـى اسـت كـه بـه آن حـضـرت تاءويل شده است .
معناى آشكار و ظاهر آيه اين است كه ، خداوند:
1ـ آفـريـدگار تواناى هستى به مؤ منان و شايسته كرداران اين امت وعده داده است كه آنان را جانشين ديگران سازد...
طـبيعى است كه انسان بر روى همين سياره خاكى زندگى مى كند و آيه ناظر بر همين زمين اسـت و بـيانگر اين واقعيت است كه خداوند، سرزمين و امكانات كفر پيشگان جهان را به اين شايسته كرداران با ايمان مى دهد، و بدانان شرايط و امكاناتى مى بخشد كه در زمين با قدرت و عدل و داد فرمانروايى كنند، همانگونه كه در گذشته نيز برخى از دوستانش را جانشين دشمنانش ساخته است .
2ـ و نيز به آنان وعده داده است كه قدرت و نيرو و امكاناتى به آنان ارزانى دارد كه دين مورد پسند او را در همه عرصه هاى زندگى پياده كنند و شرايط وحشت بار و هراس انگيز اجـتماعى و روانى خويش را به امنيت و آرامش ‍ تبديل سازند، به گونه اى كه جز از خدا و عدالت نهراسند و هيچ قدرتمدار و زورمندى نتواند بر آنان ، شاخ و شانه بكشد. خداى را بـدون ترس و هراس و بصورت آشكار بپرستند و نداى حق و عدالت را به روشنى و با صداى رسا، طنين افكن سازند.
كوتاه سخن اين كه : با نگرش به ظاهر اين آيه ، خداوند به مؤ منان و شايسته كرداران ايـن امت ، نويد جامعه اى را مى دهد كه از هر پليدى و ناپاكى پيراسته است و به تمامى ارزشـهـا و قـداسـتـهـا و فـضـيـلتـهـا و شـايستگيها آراسته است ، اين معناى ظاهرى اين آيه شريفه .
اين وعده شكوهمند خدا كه سه بار با (لام قسم ) مورد تاءكيد قرار گرفته است و سه بار با (نون تاءكيد )، تاكنون تحقق نيافته است .
چـه زمـانـى مـردم بـا ايـمـان و شـايـسـتـه كـردار تـوانـسـتـنـد بـا اقـتـدار، حـكـومـت مـهـر و عـدل خـويـش را در سـراسـر جـهـان بـرپـا دارنـد و در كـمال آزادى و بدون ترس و دلهره مقررات عادلانه و جانبخش قرآن را در عرصه هاى حيات ، پياده نمايند؟
ايـن مـؤ مـنان شايسته كردارى كه خداوند در آيه مورد بحث اين وعده روح بخش را به آنان مى دهد چه كسانى هستند؟
اگـر شـمـا خـواننده عزيز به تاريخ اسلام و مسلمانان از همان آغاز درخشش انوار نورانى وحـى تـاكـنـون ، مراجعه كنيد، به شايستگى در خواهيد يافت كه اين وعده شكوهبار خدا در ظـرف ايـن هـزار چـهـارصـد سـال تـحـقـق نـيـافـتـه و ايـن نـويـد بـزرگ جـامـه عمل نپوشيده است .
مـن فـكـر نـمـى كـنم كه وجدان هيچ مسلمان آگاه و باانصافى بپذيرد كه منظور از مؤ منان شـايـسـتـه كـردار در ايـن آيـه (امويان ) و (عباسيان ) باشند، چرا كه تاريخ مورد قبول امت اسلام و ملل بيگانه ، گواه است كه (امويان ) و (عباسيان ) در حكومت سياه و وحـشـتـنـاك خود، سهمگين ترين جنايات را مرتكب شدند و خون پاك اولياى خدا را به زمين ريـخـتـنـد، حـرمتها را هتك كردند و كاخهاى ظلم و بيدادشان لبريز از فسق و فجور و ضد ارزش بـود كـه اگـر بـخـواهـيـم آن جـنـايـتـهـا را بطور دقيق شرح دهيم كتاب از اسلوب و موضوع خود خارج خواهد شد.
بـعـلاوه چـه روزگـارى بـراسـتـى ديـن خـدا بـه تـمكن و اقتدار مورد نظر اين آيه مباركه نائل آمد، تا نويد جهان گستر شدن آن تحق يافته باشد همانگونه كه در آيه آمده است :
وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم ...
ايـن صـحـيـح اسـت كـه اسـلام به دليل جامعيت ، محتواى بلند، هماهنگى با فطرت و ديگر ويـژگـيـهـاى خـود و آورنـده و آمـوزگـاران و الگـوهاى حقيقى آن امامان نور عليهم السلام تـاكـنـون بـه مـيـليـونـهـا دل و قـلب راه يافته و آهسته آهسته به راه خود ادامه مى دهد، اما سـوگـمندانه همچنان فاقد يك قدرت منسجم جهانى است ؛ بطورى كه در هر گوشه اى از اين جهان پرآشوب ، هر كس مى تواند به جنگ با آن بر مى خيزد و بر ضد آن و پيروان آن دست به شقاوت مى زند.
بـه (چـين ) يا (شوروى ) يا برخى از كشورهاى افريقايى و اروپايى برويد تا تـرس و هـراسـى را كه بر مسلمانان نجات يافته از تصفيه هاى خونين و ظالمانه سايه افكنده است ، بشناسيد و با ظلم و فشارى كه از هر سو زندگى آنان را احاطه كرده است ، آشنا شويد.(84)
در بـرخـى از كـشـورهـا نـگـاه داشـتـن قـرآن بزرگترين جرم است و نگاه دارنده آن در خور سهمگين ترين كيفرها و سخت ترين شكنجه ها.
ديـگر از دهها ميليون مسلمانى كه تنها به جرم ايمان به اسلام و قرآن كشته شدند چيزى مپرس .
در (چـيـن ) و (شـوروى ) و (يـوگـسـلاوى ) كـشـتـارگاههاى مهيب و رعب آورى برپا گرديد و سيلابى از خون مسلمانان به راه افتاد.
در فـليـپـين هم اكنون نيز مسلمانان از انواع فشار و سركوب و محروميتها رنج مى برند و در (ويـتـنـام ) جـز خـدا نـمـى دانـد كـه چـه شـمـار مـسـلمـانـان بـدسـت كـمـونـيـسـتـهـا قـتـل عـام شـدنـد و از دهـهـا هـزار مـسـجـدى كـه بـه اصـطـبـل و مـحـل نـگـهـدارى سـلاح و (كـنـيـسـه ) و مـيـدان ورزش تبديل شد ديگر مپرس و مگو...
پس چه زمانى نويد و وعده خدا تحقق يافت ؟...
سؤ ال :
مـمـكـن اسـت بـرخـى بـگـويـنـد: (اسـلام در (جـزيـرة العرب ) و كشورهاى خاور ميانه و بـسيارى از ديگر كشورها بويژه در روزگار فتوحات اسلامى تمكن و اقتدار يافت ... آيا اين نوعى تحقق آن نويد نيست ؟ )
پاسخ :
صـحـيـح اسـت كه اسلام در مقاطعى از تاريخ خويش ، در قلمرو محدودى به قدرت رسيد و رهـبرى سياسى و اجتماعى را به كف گرفت ، اما آيا براستى همين حاكميت محدود و مقطعى ، نـويـد مـورد نظر قرآن و تحقق آن وعده شكوهمند خداست ؟ اگر چنين است اين شرايط كه در همان عصر پيامبر تحقق يافت و اسلام بر مدينه و بخشهايى از (جزيرة العرب ) حاكم گـرديـد. بـا ايـن وصف معنا و مفهوم اين نويد شكوهبار قرآنى چه مى تواند باشد كه مى فرمايد:
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملواالصالحات ....
يـعـنـى : خـداونـد به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دهند وعده داده است كه آنان را در روى زمين جانشين سازد...
بـنـظـر مـا، مـعـنـاى واقـعـى ايـن نـويد قرآنى اين است كه روزگارى در پيش است كه بر سراسر گيتى حاكم مى گردد و مسلمانان بدون هيچ هراس و دلهره اى راه و رسم مترقى و شعائر و برنامه هاى انسانساز دينى خود را بر پاى مى دارند و در تمامى مناطق مسكونى و آباد جهان ، تنها اسلام ، تدبير امور و تنظيم شئون بشريت را بدست مى گيرد.
آرى ! اين وعده شكوهبار قرآن است و اين هم تاكنون ، تحقق نيافته است .
معناى اين آيه در پرتو روايات
امـامـان مـعـصـوم و آمـوزگـاران راسـتـيـن قـرآن نـيـز در تـاءويـل آيـه مـورد بـحـث بـر ايـن انـديـشـه رهنمون هستند كه اين وعده پرشكوه خدا تحقق نيافته و به هنگامه ظهور حضرت مهدى عليه السلام تحقق خواهد يافت .
بـزودى در هـمـين كتاب با روايات معتبرى روبرو خواهيد شد كه بطور صريح و بى هيچ ابـهـامـى ايـن آيـه قـرآن را بـر عـصـر ظـهـور آن حـضـرت و حـكـومـت عدل و مهر او منطبق ساخته اند.
براى نمونه :
1ـ از چـهـارمين امام نور عليه السلام آورده اند كه آيه مورد بحث را، تلاوت كرد و فرمود: (بـخـدا سـوگـنـد كـه ايـن مـؤ مـنـان شـايـسـتـه كـردار، شـيـعـيـان مـا اهـل بـيـت هـستند و خداوند اين نويد و وعده شكوهبار را بدست بزرگ مردى از ما تحقق خواهد بـخشيد او مهدى اين امت است و كسى كه پيامبر در مورد او فرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز بـاقـى مـانـده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد ساخت تا مردى از عترت من كه نامش ، نام من است بر جهان حكومت كند و زمين را همانگونه كه به هنگام ظهور او لبريز از ظلم و جور است مالامال از عدل و داد سازد. )(85)
2ـ و از دو امـام مـعـصـوم حضرت باقر و حضرت صادق عليهم السلام نيز همين سخن روايت شده است و آنان نيز درست همين نويد را داده اند.
مـرحـوم (طـبرسى ) پس از نقل اين روايت مى گويد: (منظور از مؤ منان شايسته كردار، پـيـامـبـر و خـانـدان اويـنـد و ايـن آيـه در بـردارنـده نـويـد حـكـومـت عـادلانـه جـهـانـى اهل بيت ، استقرار اقتدار آنان در سراسر گيتى و برچيده شدن وحشت و هراس آنان با ظهور حضرت مهدى عليه السلام است . )
و مـى افـزايـد: (خـاندان پيامبر در مورد اين واقعيت اجماع و اتفاق نظر دارند و روشن است كـه اجـمـاع آنان همانند قرآن حجت است . چرا كه پيامبر گرامى (ص ) فرمود: (مردم ! من از مـيـان شـمـا مـى روم اما دو گوهر گرانبها در ميان شما به يادگار مى گذارم : يكى كتاب خـدا، قـرآن و ديـگـرى خـانـدانـم . و ايـن دو تـا روز رستاخيز و ورود بر من در كنار حوض كوثر، از هم جدايى ناپذيرند. )
آنـگـاه مـى افـزايـد: (نـويـد شـكـوهـمـنـد ايـن آيـه قـرآن نـيـز كـه تـمـكـن و اقـتـدار اهـل بيت و استقرار دين خدا بر روى زمين بوسيله آنان است ، وعده اى است كه تاكنون تحقق نـيـافته است از اين رو آن حضرت در انتظار دريافت فرمان ظهور از جانب خداست ، چرا كه خداوند در وعده اش تخلف نمى ورزد. )(86)
سومين نويد

قرآن در آيه ديگرى مى فرمايد:
و لقـد كـتـبـنـا فـى الزبـور مـن بـعـد الذكـر ان الارض يـرثـهـا عـبـادى الصـالحـون .(87)
ما در زبور (و كتابهاى آسمانى پيشين ) پس از نوشتن در لوح محفوظ، نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث مى برند.
مفسران در تفسير اين آيه ، در معناى (زبور ) و (ذكر ) به توافق نرسيده اند؛ اما اين ديـدگـاهـهـاى مـتـفـاوت ، اخـتـلاف جـوهـرى نـيـسـت ، چرا كه معناى زبور، چه كتاب آسمانى نازل شده بر داود پيامبر باشد يا مقصود از آن جنس ‍ كتابهاى آسمانى مهم نيست همچنانكه معناى (ذكر ) نيز در آيه شريفه (تورات ) باشد يا (قرآن ) يا (لوح محفوظ ) همچنانكه مفسرين گفته اند، به محتواى آيه صدمه اى نمى زند و معناى آيه اينگونه است :
(و ما در كتابهايى كه بر پيامبران فرو فرستاديم يا در (زبور ) كه آن را به داود پـيـامـبـر نـازل ساختيم ، پس از نوشتن در لوح محفوظ يا تورات و يا قرآن ، نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مى برند. )
طبرسى و ديگران در تفسير آيه از پنجمين امام نور عليه السلام آورده اند كه فرمود:
هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان (88)
پاورقي
47- فرائد السمطين ، ج 2، ص 213.
48- ينابيع الموده ، ص 447.
49- ينابيع الموده ، ص 441 و منتخت الاثر، ص 97.
50- سوره بقره ، آيه 206.
51- منتخب الاثر، ص 115، به نقل از كفاية الاثر.
52- فـرائذ السـمـطـيـن ، ج 2، ص 217، شـواهـد التـنـزيـل ، ج 1، ص 59، و ج 2، ص 211، مـعـانـى الاخـبـار صـدوق ، ص 114 و امـالى طـوسـى ، ج 2، ص 131 و مـنـتـخـب الاثـر ص 100 بـه نقل از كفاية الاثر.
53- البـيـان كنجى شافعى ، ص 137، فرائد السمطين ، ج 2، ص 314، عقد الدرر، ص 36 و بحارا لانوار،
54- عـبـاى قـطـوانـى : عـبـاى سـفـيـد رنگى است كه داراى كركهاى كوتاه است . لسان الميزان ، ماده (قطو ).
55- فـرائد اسـمـطـيـن ، ج 2، ص 316، البـيـان كنجى شافعى ، ص 132 و الاربعين حافظ ابونعيم .
56- البرهان المتقى هندى ، ص 99، البيان كنجى شافعى ، ص 117 و بحارالانوار، ج 36، ص 368 و ج 51، ص 90.
57- البـيـان كنجى شافعى ، ص 118، عقد الدرر، ص 34 و بحارالانوار، ج 51، ص 80 ـ 91.
58- اثبات الهداة ، ج 7، ص 45 و منتخب الاثر، ص 479.
مـى دانـيـم كـه (شـيـث ) فـرزنـد حـضـرت آدم و از پيامبران خداست و آنچه در روايت آمده هـمـچون پيراهن ابراهيم و... همه از مواريث پيامبران و امانتهاى نبوت و رسالت ويژگيهاى پيامبران است كه از همه آنان از آدم تا خاتم صلى الله عليه و آله به حضرت مهدى عليه السلام انتقال مى يابد.
59- الزام الناصب ، ج 2، ص 200.
60- عقد الدرر، ص 42 و بحارالانوار، ج 52، ص 287.
61- اكمال الدين ، ج 2، ص 652 و بحارالانوار، ج 52، ص 285.
62- سوره فصلت ، آيه 42.
63- سوره نحل ، آيه 89.
64- سوره انعام ، آيه 59.
65- سوره انعام ، آيه 38.
66- ضـربـت عـليـهـم الذلة ايـن مـا ثـقـفـوا الا بحبل من الله ... سوره آل عمران ، آيه 112.
67- سوره الرحمن ، آيه 34.
68- سوره قصص ، آيه 5 و 6.
69- نهج البلاغه ، قصار 209.
70- شرح ابن ابى الحديد، ج 19، ص 29.
71- بحارالانوار، ج 51، ص 63.
72- مجمع البحرين ، ماده (اول ).
73- سوره يوسف ، آيه 100.
74- بحارالانوار، ج 2، ص 230.
75- واژه (مـسـتـضـعـف ) در مـفـهـوم قـرآنـى : كـسـى اسـت كـه نـيـروهـاى بـالقـوه و بالفعل را بر برازندگى ، تكامل و اقتدار و شكوه داراست اما از سوى استبداد، ارتجاع و استعمار حاكم ، سخت زير فشار است و در همانحال در انديشه گسستن بندهاى اسارت و در انـديـشـه عـدالت و آزادى و تـقواپيشگى نه اينكه به معناى عنصر فاقد قدرت و توان و تحرك و برنامه و هدف باشد.
76- عـن الحـسـيـن (ع ): و مـن هـوان الدنـيـا عـلى الله عـزوجـل ان راءس يـحـيـى بـن زكـريـا اهـدى الى بـغـى مـن بـغـايـا بـنـى اسرائيل . بحارالانوار، ج 14، ص ‍ 175.
77- سوره آل عمران ، آيه 164.
78- سوره نساء، آيه 94.
79- سوره طه ، آيه 37.
80- سوره صافات ، آيه 114.
81- واژه هاى ششگانه مورد اشاره در آيه مورد بحث ، در آيات 5 و 6سوره قصص بكار رفته اند.
82- تفسير برهان ، ذيل آيه 5 از سوره قصص .
83- سوره نور، آيه 55.
84- لازم بـه يـادآوى اسـت كـه ايـن كـتـاب پـيـش از فروپاشى اردوگاه شرق نگارش يافته است .
85- مـجـمـع البـيـان ، ج 7، ص 152، و تـفـسـيـر عـيـاشـى ذيل آيه 154 از سوره نور.
86- مجمع البيان ، ج 7، ص 152.
87- سوره انبياء آيه 105.
88- مجمع البيان ، ذيل آيه شريفه .