يعنى : اينان ياران حضرت مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند. بـه باور ما، موضوعى كه خداى جهان آفرين در (زبور ) و در ذكر نوشته است و آن را با (لقد ) و (ان ) دو بار، سخت ، مورد تاءكيد قرار داده ، شايسته است كه موضوعى بسيار اساسى و حساس در نهايت اهميت باشد.
صـحـيـح اسـت كـه برخى مفسران مقصود از (زمين ) در آيه مباركه را زمين بهشت دانسته و آيـه را ايـنـگـونـه مـعـنـا كرده اند كه : (بندگان شايسته خدا، زمين بهشت را به ارث مى بـرنـد. ) و بـرخـى نـيـز زمـين مورد نظر را همين سياره خاكى دانسته اند كه سرانجام امت مسلمان آن را با فتوحات خويش به ارث مى برند.
امـا ايـن دو ديـدگـاه مـعـنـاى ظـاهـرى آيـه اسـت و مـعـنـاى نـهـان و تاءويل آيه شريفه اين است كه : (بندگان شايسته خدا بر سراسر جهان حكومت عادلانه و انسانى خويش را، برقرار خواهند ساخت . )
مرحوم (شيخ طوسى ) در تفسير آيه شريفه از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه :
ان ذلك وعد الله للمؤ منين بانهم يرثون جميع الارض .(89)
يـعـنـى : اين وعده قطعى خدا بر مؤ منان است كه آنان تمامى زمين و زمان را به ارث خواهند برد.
اين آيه مباركه از نظر معنا، به آيه پيش شباهت دارد كه مى فرمايد:
(ليستخلفنهم فى الارض )
در ايـن دو آيـه ، چـه تـعـبـيـر زيـبـايـى بـه كـار رفـتـه اسـت ، تـعـبـير به (ارث ) و (اسـتخلاف ) كه (ارث ) انتقال ثروت و امكانات از مرده به زنده و (استخلاف )، نيز قرار دادن يكى بجاى ديگرى را مى گويند.
چهارمين نويد

قرآن مى فرمايد:
هـو الذى ارسـل رسـوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون .(90)
اين آيه ، در قرآن شريف سه بار آمده است و دلالت بر حساسيت موضوع مى كند.
آيه داراى تفسير و ظاهرى است و داراى تاءويل و نهانى .
تـفـسـيـر و ظـاهـر آيـه ايـن اسـت كـه : خداوند پيامبرش حضرت محمد(ص ) را به توحيد و تـوحـيدگرايى ، بندگى خدا، پرستش او و دين اسلام فرستاد تا اين دين آسمانى را با قدرت و قوت به همه اديان پيروزى بخشد و سراسر گيتى در قلمرو توحيد و عدالت و تقواى مورد نظر قرآن قرار گيرد.
در آيـه شـريـفـه واژه (ليـظـهره ) در خور تعمق است ، چرا كه (ظهور ) در اينجا به مـعـنـاى بـرتـرى كـامـل و روشـن بـا چـيـرگـى و قـدرت هـمـه جـانـبـه و كامل است كه مى فرمايد:
كيف و ان يظهروا عليكم لايرقبوا فيكم الا و لاذمة .(91)
كـه مـعـنـاى آيـه شريفه اين مى شود: (دين حق ، با اقتدار و شكوه پيش مى رود و بر همه اديـان ، بـرتـرى كامل و پيروزى همه جانبه مى يابد و جهان را در سايه هدايت خويش مى گيرد.
بـا ايـن بـيـان اگـر گـفـتـه شـود كـه ايـن وعـده ، تـحـقـق يـافـتـه و اراده خـداونـد جـامـه عـمـل پـوشيد است ، معناى آيه اين است كه : (خداوند همه دينها و آيينها و كشيهاى منحرف و بـى اساس را بوسيله قرآن و پيامبر، باطل و با آمدن اسلام نفى كرد و هرگونه شرك و انـحـراف و زنـدقـه و پـرستش باطل را مردود شمرد و از صفحه گيتى برانداخت و جهان ، جزيره توحيدگرايى و مهد عدالت و آزادى و تقوا پيشگى گرديد.
ايـن مـعـنـاى ظاهرى آيه ، اما اگر بخواهيم از تاءويل آيه سخن بگوييم و در پرتو معناى نهان او راه جوييم ، بايد بگوييم كه اين وعده قطعى و تخلف ناپذير هنوز تحقق نيافته است .
مـسـلمـانـان هـنـوز شمارشان حدود يك چهارم مردم جهان يا كمتر است و بر كشورهاى اسلامى قـوانـيـن و مقررات غير اسلامى حكومت مى كند و مرامها و كيشهاى ساختگى و دروغين ، آزادانه به حيات خود ادامه مى دهند.
در بـرخـى از كشورها، مسلمانان ، اقليت پايمال شده اى هستند كه فاقد قدرت و امكانات و بـر سـرنـوشـت خـويـش ‍ حـاكـم نـيـسـتـنـد، بـنـابـرايـن پـيـروزى كامل حق بر باطل كجاست ؟
و نـويـد قـطـعى و تخلف ناپذير (ليظهره على الدين كله ) چه زمانى و چگونه تحقق يافته است ؟
در پرتو روايات
پـيـشـوايـان نـور و امـامـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام در مـعـنـاى نـهـان و تـاءويـل آيـه ، رهنمود دارند كه اين مربوط روزگار ظهور امام مهدى عليه السلام است كه بى ترديد تحقق خواهد يافت .
اينك نمونه هايى از روايات در تاءويل آيه شريفه :
1ـ در تـفـسـير آيه مورد بحث ، از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه اين آيه شريفه را تـلاوت كـرد كـه : هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله . آنگاه فرمود: (اظهر ذلك بعد؟ )
قالوا: نعم !
قال عليه السلام : كلا، فوالذين نفسى بيده حتى لاتبقى قرية الا وينادى فيها بشهادة ان لا له الا الله بكرة وعشيا.(92)
فرمودند: (آيا اين نويد پيروزى تحقق يافته است ؟ )
پاسخ دادند: (آرى )
آن حـضـرت فـرمود: (هرگز بخدايى كه جانم در كف قدرت اوست با تحقق اين وعده ، هيچ شهر و ديارى نمى ماند جز اينكه در آن نداى يكتايى و عظمت خدا بامدادان و شامگاهان طنين مى افكند. )
2ـ در تفسير برهان روايت كرده است كه فرمود:
فـلا، والذى نـفـسى بيده حتى لا تبقى قرية الا و نودى فيها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بكرة وعشيا.(93)
يـعـنـى : بخدايى كه جانم در كف قدرت اوست هيچ شهر و ديارى نمى ماند جز اينكه در آن نداى يكتايى خدا و رسالت محمد(ص ) بامدادان و شامگاهان در آن طنين مى افكند.
3ـ و نـيـز از ابـن عـبـاس آورده انـد كـه در مـورد ايـن جـمله از آيه : ليظهره على الذين كله و... گفت :
لايكون ذلك حتى لايبقى يهودى و لا نصرانى و لا صاحب ملة الا صار الى الاسلام ، حتى تـاءمـن الشـاة و الذئب و البـقـرة و الاسـد و الانسان و الحية ، حتى لاتقرض فارة جرابا و حـتـى تـوضـع الجزية و يكسر الصليب و يقتل الخنزير و هو قوله تعالى : ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون و ذلك يكون عند قيام القائم عليه السلام (94)
يـعـنـى : بـخـداى سـوگـنـد چـنـيـن نخواهد شد تا مگر روزگارى كه يهوديان و مسيحيان و پـيـروان ديـگـر مرامها و مسلكها، به اسلام ايمان آورند. گرگ و گوسفند و شير درنده و انـسـان و مـار گـزنده ، نسبت به هم احساس امنيت نمايند، نه گرگ گوسفند را بدرد و نه گـوسـفـنـد از آن بـهـراسـد. روزگـارى كـه ديگر موشى كيسه اى را پاره نكند و فساد و تباهى روى ندهد. زمانى كه جزيه ها الغا گردد و صليبها شكسته شود.
آرى ! اين معناى آيه شريفه است كه مى فرمايد: (ليظهره على الدين كله . )
و آنـگـاه تاءكيد كرد كه اين وعده الهى تنها با قيام حضرت مهدى عليه السلام و استقرار دولت مهر و عدل او در جهان تحقق خواهد يافت .
4ـ و نـيـز از (ابوفضيل ) آورده اند كه : از امام كاظم عليه السلام از مفهوم پيام و معناى آيـه پـرسـيـدند كه مى فرمايد: هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ...
قـال عـليـه السـلام : هـو امـر الله رسوله بالولاية و الوصية . و الولاية هى دين الحق .
قلت : ليظهره على الدين كله ؟
قال عليه السلام : يظهره على جميع الاديان عند قيام القائم عليه السلام (95)
يعنى حضرت فرمودند: (خداوند پيامبر خدا را به ولايت و وصيت و معرفى جانشينان خود، فرمان مى دهد و دين حق در آيه شريفه ، ولايت است ، يعنى ولايت امامان معصوم . )
پرسيدم : (سرورم ! معناى (ليظهره على الدين كله ) چيست ؟ )
فـرمـود: (خـدا ديـن خـويـش را بـا قـيـام (قـائم ) بـر هـمـه كـيـشها و دينها و، پيروزى كامل مى بخشد. )
5ـ (قـنـدوزى حنفى ) از امام صادق عليه السلام در معناى آيه شريفه روايتى آورده است كه مى فرمايد:
والله مـا يـجـى ء تـاءويـلهـا حتى يخرج القائم المهدى عليه السلام فاذا خرج لم يبق مشرك الا كره خروجه و لا يبقى كافر الا قتل ...(96)
يعنى : بخداى سوگند معناى نهان و تاءيل آيه شريفه تحقق نمى يابد، مگر هنگامى كه حـضرت مهدى عليه السلام ظهور كند و هنگامى كه او ظهور كرد بقاياى شرك گرايان از ظهور او ناخرسند مى گردند و كافران حق ستيز به كيفر گناه خود مى رسند...
6ـ مرحوم (علامه مجلسى ) از ابى بصير آورده است كه : از امام صادق عليه السلام در مـورد آيـه شـريفه پرسيدم كه ، هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره عى الدين كله و لوكره المشركون .
قال عليه السلام : و الله ما انزل تاءويلها بعد.
قلت : جعلت فداك و متى انزل ؟
قـال عـليـه السـلام : حـتـى يـقـوم القـائم ان شـاء الله فاذا خرج القائم لم يبق مشرك .(97)
يـعـنـى : حـضـرت فـرمودند: (بخدا سوگند! تاءويل و معناى نهان آن هنوز نيامده و تحقق نيافته است . )
گفتم : (فدايت گردم ! چه زمانى فرود مى آيد؟ )
فـرمـود: (زمـانـى كـه (قـائم آل مـحـمـد(ص )) بـه اراده الهى قيام كند و زمانى كه آن حـضـرت قـيـام كـنـد ديـگـر از شرك و شرك گرايى اثرى نمى ماند و دين حق همه دلها را نورباران مى سازد... )
و بـديـنـسـان بـه هـمـيـن انـدازه ، از آيـاتـى كـه پـيـرامـون وجـود گـرانـمايه آن حضرت تاءويل شده است بسنده مى شود، اما يادآورى مى گردد كه ما تنها شمارى اندك از آيات را ترسيم نموديم چرا كه آيات شريفه قرآن در اين مورد بگونه اى كه در روايات آمده است ، بـسـيـار اسـت و عـلامه معاصر جناب (سيد صادق شيرازى ) در كتاب خويش (المهدى فـى القـرآن ) 106 آيـه ، تـنـهـا از مـصـادر و مـنـابـع اهـل سـنـت در مـورد امـام مـهـدى عـليـه السلام گرد آورده است و اگر ما بخواهيم همه آيات را بياوريم سخن طولانى مى گردد.
نويدهاي پيامبر از حضرت مهدى (ع)
روايـاتـى كـه از پـيـامـبـر گـرامـى در مـورد امام مهدى عليه السلام وارد شده است . بدون تـرديـد بـيـشـتـريـن و بـزرگـتـريـن دسـتـه از روايـات در ايـن مـوضـوع را تـشكيل مى دهد كه برخى از آنها در بخشهاى گذشته ترسيم و برخى ديگر در بخشهاى آيـنـده تـرسـيم خواهد شد. از شگفتيها در اين مورد، اين است كه بيشترين روايات موجود در كـتـابـهـاى اهـل سـنـت پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام ، از خود پيامبر گرامى است و اين روايات نيز با سندهاى متعدد و مضامين و محتواى متنوعى وارد شده است .
ايـن روايات گاهى ضمن گفتارى از امامان دوازده گانه ، نويد حضرت مهدى عليه السلام و ظـهـور عدالت جهانى او را به مسلمانان مى دهد و به صراحت خاطر نشان مى سازد كه او دوازدهمين آنان است .
و گاه از اين حقيقت سخن دارد كه او از فرزندان فاطمه عليهاالسلام است .
گاه بيانگر اين واقعيت مى باشد كه او از نسل سرفراز حسين عليه السلام است .
و گـاه تـرسـيـم گـر ايـن پـيـام اسـت كـه آن وجـود گـرانـمـايـه نـهـمـيـن امـام از نسل حسين عليه السلام مى باشد.
در اين بخش و بخشهاى آينده ، شما خوانندگان عزيز، آگاه خواهيد شد كه پيامبر گرامى هـمـواره در مـنـاسـبـتـهـاى مـخـتـلف و مـوقـعـيتهاى بسيار و شرايط و مكانهاى حساس از وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام خبر مى داد.
و خـود ايـن مـطلب نشانگر اين واقعيت است كه آن حضرت به اين موضوع حساس بالاترين اهميت را مى داد وگرنه اين اهتمام و عنايت به موضوع و تكرار و اصرار و پافشارى در آن چرا؟
بـه هـر حـال روايـات رسـيـده از پـيـامـبـر(ص ) پـيـرامون داوزدهمين امام نور عليه السلام بـراسـتـى بـسـيـار اسـت كـه مـا بـا رعـايـت اسلوب كتاب ، برخى از آنها را برگزيده و ترسيم خواهيم كرد.
براي نمونه
1ـ (سعيد بن جبير ) از (ابن عباس ) و او نيز از پيامبر آورده است كه فرمود:
ان خـلفـائى و اوصـيـائى و حـجج الله على الخلق بعدى لاثناعشر، اولهم اخى و آخرهم ولدى .
قيل : يا رسول الله ! و من اخوك ؟
قال (ص ): على بن اءابى طالب .
قيل : و من ولدك ؟
قـال (ص ): المـهدى الذى يملاها ـ اى يملاءها ـ قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما. و الذى بـعـثـنـى بـالحـق بـشـيـرا لو لم يـبـق مـن الدنـيـا الايـوم واحـد لطـول الله ذلك اليـوم حـتـى يـخـرج فـيـه ولدى المـهـدى ، فـيـنـزل روح الله عـيـسـى بـن مـريـم فـيـصلى خلفه و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب (98)
يعنى : حضرت فرمودند:
(جـانـشـيـنـان مـن و حجت هاى خدا بر مردم پس از من ، دوازده نفرند، نخستين آنان برادر من و آخرين شان فرزندم مى باشد. )
پرسيدند: (برادر شما كيست اى پيامبر خدا؟ )
فرمود: (على بن ابى طالب )
پرسيدند: (فرزندتان كيست ؟ )
فـرمـود: (فـرزنـدم ، مـهـدى اسـت و هـمـو كـه زمـيـن را لبـريـز از عدل و داد مى كند، همانگونه كه از ظلم و بيداد در آستانه ظهور او لبريز شده است .
بخدايى كه مرا بحق و بشارت دهنده برانگيخت اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده بـاشـد، خـداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد ساخت تا فرزندم مهدى عليه السلام در آن روز ظهور كند، آنگاه عيسى بن مريم از آسمان فرود مى آيد و به امامت او، نماز مى گذارد و زمـيـن را به نور پروردگارش نورباران مى گردد و حكومت او به شرق و غرب گيتى گسترش مى يابد و زمين در قلمرو عدالت و قدرت او قرار مى گيرد. )
2. و نـيـز (حـذيـفـه ) از پـيـامـبـر آورده اسـت كـه فـرمـود: المـهـدى رجل من وليد، وجهه كالكوكب الدرى .(99)
يعنى :
مهدى عليه السلام مردى از فرزندان من است و چهره اش بسان ستاره درخشان مى درخشد.
3. و نيز آورده است كه پيامبر(ص ) فرمود:
المهدى رجل من ولدى ، وجهه كالكوكب الدرى اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى ، يـمـلا الارض عـدلا كـمـا مـلئت جـورا يـرضـى فـى خـلافـتـه اهل السماء و الطير فى الجو يملك عشرين سنة .(100)
يعنى :
مهدى عليه السلام مردى از فرزندان من است . چهره اش بسان ستاره نورافشان است و سيما و رنـگ چـهـره او عـربـى و قـامـت دل آرايـش بـرافـراشـتـه اسـت . او جـهـان را لبـريـز از عدل و داد مى كند همانگونه كه پيش از آمدن او پر از بيداد مى گردد. در حكومت او آسمانيان و پـرنـدگـان در فـضـا خـشـنـود مـى گـردنـد و 20 سال حكومت مى كند.
4. و نيز آورده اند كه فرمود:
المـهـدى مـن ولدى ، يـكون له غيبة و حيرة تضل فيها الامم ياتى بذخيره الانبياء فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.(101)
مهدى عليه السلام از فرزندان من است . او غيبت طولانى خواهد داشت و در آن شرايط حيرتى سـايـه خـواهـد افـكند كه امتها، در اين حيرت و سرگردانى گمراه مى شوند. او با ذخاير پـيـامـبـران خـواهـد آمـد و جـهـان را هـمـانگونه كه پيش از ظهورش مملو از ظلم و بيداد است ، لبريز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت .
5. (قندوزى حنفى ) از ابوبصير و او نيز از امام صادق عليه السلام و از پدرانش ، تا از پيامبر آورده اند كه فرمود:
المـهـدى من ولدى ، اسمه اسمى و كنيته كنيتى و هو اشبه الناس بى خلقا و خلقا تكون له غـيـبـة و حـيـرة فـى الامـم حـتـى تـضـل تـضـل الخـلق عـن اديـانـهـم ، فـعـنـد ذلك يقبل كالشهاب الثاقب ، فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا(102)
مـهـدى از فـرزنـدان مـن اسـت ، نـام او نـام مـن و كـنيه او كنيه من مى باشد. و او شبيه ترين انسانها از نظر صورت و سيرت و چهره و اخلاق به من است . او غيبتى طولانى خواهد داشت و امـتـهـا در مـورد او سـرگـردان خـواهـند شد تا آنجايى كه از دين خويش برمى گردند و گـمراه مى شوند آنگاه در آن شرايط است كه آن حضرت بسان ستاره نورافشان به مردم روى مـى آورد و زمـيـن را از عـدالت و قـسـط لبريز مى سازد همانگونه كه از ظلم و بيداد لبريز شده است .
6. مرحوم مجلسى از ابوايوب انصارى آورده است كه پيامبر گرامى در بستر بيمارى به دخت گرانمايه اش فاطمه عليهاالسلام فرمود:
والذى نفسى بيده لابد لهذه الامة من مهدى و هو والله من ولدك .(103)
فـاطـمـه جـان ! بخدايى كه جانم در كف قدرت اوست سوگند كه بى هيچ ترديدى اين امت (مهدى ) دارد و او از فرزندان توست .
7. از اميرمؤ منان عليه السلام روايت شده است كه به پيامبر گرامى (ص ) گفتم :
يا رسول الله ! آمنا ـ آل محمدـ المهدى ام من غيرنا؟
فـقـال رسـول الله (ص ): لا! بـل مـنـا بـنـا بـخـتـم الله الدين كما فتح الله بنا و بنا بـنـقـذون عن الفتنة كما انقذوا من الشرك و بنا يؤ لف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة اخـوانـا كـمـا الف بين قلوبهم بعد عداوة الشرك و بنا بصبحون بعد عداوة الفتنة اخوانا كما اصبحوا بعد عداوة الشرك اخانا.(104)
يعنى : حضرت على عليه السلام پرسيدند:
(مهدى اين امت ، از خاندان محمد(ص ) است يا از ديگران ؟ )
فرمود: (از خاندان ماست . خداوند همانگونه كه دين خود را بوسيله ما آغاز كرد بوسيله ما نـيـز بـه آخـريـن مـرحله اوج مى بخشد و ختم مى كند و همانگونه كه به وسيله ما از شرك نـجـاتـشـان بـخـشـيـد از فـتـنـه ها نجات و رهايى شان مى دهد و همانگونه كه ميان دلهاى مـسـلمانان پس از عداوت و دشمنى ، شرك و كفر، الفت و محبت ايجاد كرد باز هم بوسيله ما الفـت و مـهـر و مـحـبـت ايـجـاد كـرد بـاز هـم بـوسـيـله مـا الفت و مهر و محبت ايجاد مى كند و همانگونه كه پس از عداوت شرك و جاهليت اصل برادرى و اخوت را برقرار ساخت باز هم بوسيله ما با هم پرمهر و برادر مى گردند. )
روشـن اسـت كـه پـرسـش اميرمؤ منان عليه السلام پرسش فردى آگاه و داناست كه براى آگـاهـى و بـيـدارى ديـگـران و بـراى ثـبـت در تـاريـخ يـا بـه مـنـظـور ديـگـرى سـؤ ال مى كند و اينگونه پرس و جو در فرهنگ دين سابقه دارد.
براى نمونه به اين آيه شريفه توجه كنيد كه مى فرمايد:
ما تلك بيمينك يا موسى !؟(105)
و آن چيست كه بدست راست تو است اى موسى ؟
8. و نيز آورده اند كه فرمود:
القائم من ولدى ، اسمه اسمى و كنيته كنيتى و شمائله و سنته سنتى ، يقيم الناس على مـلتـى و شريعتى و يدعوهم الى كتاب الله عزوجل من اطاعه اطاعنى و من عصاه عصانى و من انـكـره فـى غيبته فقد انكرنى و من كذبه فقد كذبنى و من صدقه فقد صدقنى الى الله اشـكوا المكذبين لى فى امره و الجاحدين لقولى فى شاءنه و المضلين لامتى عن طريقته ... و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .(106) (107)
(قائم ) از فرزندان من است . نام او نام من و كنيه او كنيه من و اخلاق او اخلاق من ، سيره و برنامه و روش او، سيره و سنت من است .
او مردم را به راه و رسم من بپا مى دارد و به كتاب خدا فرا مى خواند. هر كس او را فرمان برد مرا فرمان برده است و هركس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى نموده است و هركس او را در دوران غيبتش انكار كند، مرا انكار كرده است و هركس وجود گرانمايه و آمدن او را دروغ پنداشته است و هركس او را گواهى و تصديق نمايد، مرا تصديق كرده است .
من از تكذيب كنندگان خويش در مورد مهدى عليه السلام ،
و انكار كنندگان سخن خود درباره او و گمراهان ،
و گمراه گران امتم از راه و رسم او، به بارگاه خدا شكايت مى برم .
و كـسـانـى كـه سـتـم مـى كـنـنـد بـزودى خـواهند دانست كه به چه جايگاه و مكانى باز مى گردند.
9. و نيز از (ابن عباس ) آورده اند كه پيامبر فرمود:
عـلى بـن ابـى طـالب امـام امـتـى و خـليـفتى عليهم بعدى و من ولده القائم المنتظر الذى يـمـلاء الله عـزوجـل بـه الارض ‍ عـدلا و قـسطا كما ملئت جورا و ظلما. و الذى بعثنى بالحق بـشـيـرا ان الثـابـتـيـن عـلى القـول بـه ـ فـى زمـان غـيـبـتـه ـ لاعـزـ اى اقل واندر ـ من الكبريت الاحمر.
فـقـام اليـه جـابـربـن عـبـدالله الانـصـارى فـقـال : يـا رسول الله ! وللقائم من ولدك غيبة ؟
فـقـال : اى ورب و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين . ) ياجابر! ان هذا الامر مـن امـر الله و سـر مـن سـر الله مـطوى ، ـ اى مستور ـ عن عباده فاياك و الشك فى امر الله فهو كفو.(108)
يعنى حضرت فرمودند:
(عـلى بـن ابـى طـالب پـيشواى بحق امت و جانشين من در ميان مردم است و (قائم ) امت كه زمين را لبريز از عدل و قسط مى سازد همانگونه كه به هنگامه ظهورش لبريز از ظلم و جـور اسـت ، از فـرزنـدان او خـواهـد بـود. سـوگـنـد بـخـدايى كه مرا بحق و نويد رسان بـرانـگـيـخت ثابت قدمان به امامت او در روزگار طولانى غيبتش بسيار اندك اند، از كبريت احمر ناياب تر. )
در اين ميان جابر بن عبدالله انصارى بپاخاست و پرسيد كه : (اى پيامبر خدا آيا (قائم ) كه از فرزندان شماست ، غيبتى طولانى دارد؟ )
پيامبر(ص ) فرمود: (آرى ! به پروردگارم سوگند آرى ! )
و آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود كه :
و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين .(109)
يعنى : و تا خداوند ايمان آورندگان را پاك و پاكيزه و كافران را نابود سازد.
سـپـس افـزودنـد: (هـان اى جـابـر! اين كارى شگفت انگيز از كارهاى خدا و رازى از رازهاى اوسـت كـه از بندگانش ‍ پوشيده است از اين رو از ترديد در كار خدا بپرهيز كه كفر است . )
10. در روايتى طولانى از (ابوسعيد خدرى ) آورده اند كه پيامبر گرامى (ص ) به دخت گرانمايه اش فاطمه عليهاالسلام فرمود:
يا بنية ! انا اعطينا ـ اهل البيت ـ سبعا يعطها احد قبلنا:
1ـ نبينا خير الانبياء و هو بعلك .
2ـ و وصينا خير الاوصياء وهو بعلك .
3ـ و شهيدنا خير الشهداء و هو عم البك حمزة .
4ـ و منا من له جناحان خضيبان يطير بهما فى الجنة و هو ابن عمك جعفر.
5 و 6ـ و مـنـا ـ والله الذى لا اله الا اهـو ـ مـهدى هذه الامة الذى يصلى خلفه خلفه عيسى بن مـريـم ـ ثـم ضـرب بـيـده عـلى مـنـك الحـسـيـن عـليـه السـلام فقال ـ: من هذا ثلاثا ـ اى قال عليه السلام (من هذا ) ثلات مرات ـ
د(110) خـتـرم ! به ما خانواده هفت نعمت ارزانى گرديد كه به هيچ كس ارزانى نگرديد اينها عبارتند از:
1ـ پيامبر اين امت ، بهترين پيامبران است كه پدر توست .
2ـ وصى او بهترين اوصياء است كه همسر تو على عليه السلام است .
3ـ شهيد ما بهترين شهيدان راه خداست كه عموى پدرت (حمزه ) است .
4ـ و آن كـسـى كه به او دو بال خونرنگ داده شد تا بسوى بهشت پر كشد و نيز بوسيله او در بهشت پرواز مى كند از ماست و او پسر عمويت (جعفر طيار ) است .
5 و 6ـ و دو نواده گرانقدر حسن و حسين از ما هستند.
7ـ و بـخـدايـى كـه جز او خدايى نيست سوگند كه مهدى اين امت از ماست . همو كه عيسى بن مريم به امامت او نماز مى گذارد.
آنـگاه پيامبر با دست مبارك بر شانه حسين عليه السلام زد و سه بار فرمود: (مهدى از نسل اين است ، آرى ! اين . )
در كـتـاب يـكـى از عـلمـاى اهـل سنت اين عبارت آمده است كه : آن حضرت دست بر شانه حسين عليه السلام نهاد و فرمود:
من هذا مهدى هذه الامة .(111)
فرود عيسى بن مريم از آسمانها به هنگام ظهور مهدى
11. و نيز جابر بن عبدالله انصارى آورده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
يـنـزل عـيـسـى بـن مـريـم عـليـه السـلام فـيـقـول امـيـرهـم المـهـدى : تعال ! صل بنا. فيقول :
الا، ان بـعـضـكـم عـلى بـعـض امـراء تـكـرمـه مـن الله عزوجل لهذه الامه .(112)
بـه هـنـگـام ظـهـور حـضرت مهدى ، عيسى بن مريم از آسمانها فرود مى آيد. فرزندم مهدى عليه السلام كه سالار مردم است به او مى گويد: (بيا و با ما نماز بگذار!. )
آنـگـاه مـى فـرمـايد: (آگاه باشيد خداوند بخاطر احترام و گرامى داشت اين امت برخى را پيشواى برخى ديگر قرار داد. )
12. حضرت رضا عليه السلام از پدرانش آورده كه پيامبر گرامى فرمود:
مـن احـب ان يـتـمـسـك بـدينى و يركب سفينة النجاة بعدى فليقتد بعلى بن ابى طالب و ليعاد عدوه و ليوال وليه فانه وصيى و خليفتى على امتى فى حياتى و بعد وفاتى و هـو امـام كـل مـسـلم و امـيـر كـل مـؤ مـن بعدى ، قوله قولى و امره امرى و نهيه نهيى و تابعه تابعى و ناصره ناصرى و خاذله خاذلى .
ثم قال (ص ): من فارق عليا بعدى لم يرنى و لم اره يوم القيامة و من خالف عليا حرم الله عـليـه الجـنـة و جـعل ماواه النار و من خذل عليا خذله الله يوم يعرض عليه و من نصر عليا نصره الله يوم يلقاه و لقنه حجته عند المساءلة .
ثـم قـال : الحـسـن و الحـسـيـن امـامـا امـتـى بـعـد ابـيـهـمـا و سـيـدا شـبـاب اهـل الجـنـة ، امـهما سيدة نساء العالمين و ابوهما سيد الوصيين و من ولد الحسين تسعة ائمة ، تـاسـعـهـم القـائم مـن ولدى ، طـاعـتـهم طاعتى و معصيتهم معصيتى . الى الله اشكوا المنكين لفـضـلهم والمضيعين لحرمتهم بعدى و كفى بالله و ليا و ناصرا لعترتى و ائمة امتى و منتقما من الجاحدين حقهم و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .(113)
هـركـس دوسـت دارد به دين من تمسك جويد و پس از من به كشتى نجات اين امت بنشيند بايد به على بن ابى طالب اقتداء كند. با دشمنان او دشمنى ورزد و با دوستانش طرح دوستى ريـزد. چـرا كـه در زنـدگـى من و پس از سفر من به سراى آخرت ، او جانشين من در ميان امت اسـت . او پـس از مـن پـيشوا و امام هر مسلمان راستين و سالار و امير هر انسان با ايمان است . سخن او سخن من و فرمان او فرمان من و هشدار او هشدار من و پيرو او پيرو من و ياور او ياور من است .
آنـگاه فرمود: هركس ، پس از من از على و راه رسم او جدا گردد و از آن دورى گزيند نه من او را در روز رستاخيز خواهم ديد و نه او مرا و هر كس با على مخالفت ورزد خداوند بهشت را بـر او حـرام ساخته و آتش دوزخ را، جايگاه او سازد. و هر كس دست از يارى او بردارد خدا در روز حساب او يارى نخواهد كرد.
و هـركـس عـلى عـليه السلام را يارى رساند خداوند او را در روز قيامت يارى مى كند و به هـنـگـام سـؤ ال و جـواب و مـحـاسـبـه قـيـامـت دليـل و بـرهـان خـويـش را بـر دل و زبان او مى افكند و بدو تلقين مى كند. )
سپس افزود:
(حسن و حسين عليه السلام دو امام و پيشواى امت پس از پدرشان على عليه السلام هستند و دو سالار جوانمردان اهل بهشت .
مادرشان بانوى بانوان جهان است و پدرشان سالار اوصياء.
و از فرزندان حسين امامان نه گانه اى خواهند بود كه نهمين آنان (قائم ) از فرزندان من است . فرمانبردارى از آنان فرمانبردارى از من است و نافرمانيشان نافرمانى من .
از انـكـارگـران فـضـايل و برترى آنان و ضايع كنندگان حرمت و عظمت آنان پس از خود بـه بارگاه خدا شكايت مى برم ، و خدا براى دوستى و يارى خاندانم و پيشوايان دوازده گانه امتم و به منظور انتقام گرفتن از انكارگران حقوق آنان بسنده است .
و ستمكاران بزودى خواهند دانست كه به چه جايگاه و مكانى باز مى گردند. )
13. و نيز آن حضرت در روز غدير در خطبه اش با حضور 120 هزار نفر(114) مسلمان فرمود:
...مـعـاشـر النـاس ! النـور مـن الله عـزوجـل فـى مـسـلوك ، ثـم فـى عـلى ثـم فـى النـسـل مـنـه الى القـائم المـهـدى ، الذى يـاخـذ بـحـق الله و بكل حق هو لنا...(115)
هـان اى مـردم ! ايـن نـور (رسـالت و ولايـت ) از جانب خدا در وجود من راه يافت ، پس از من در وجـود (عـلى بـن ابى طالب ) و نسل سرفراز او تا (قائم )... همو كه حق خدا و ما را از دشمنان حق و فضيلت مى ستاند....
نكته ها
1. در روايـات سـيـزده گـانـه اى كـه تـرسـيـم شـد، بـخـوبى روشن گرديد كه پيامبر گـرامـى بـه مـنـظـور تاءكيد بر اين واقعيت و بخاطر تثبيت اين حقيقت اساسى و عقيدتى ، بخدا سوگند ياد مى كند و بارها مى فرمايد: (و الذى بعثنى بالحق بشيرا )
و مى فرمايد: و الذى نفسى بيده ...
و يا مى فرمايد: منا ـ و الله الذى لا اله الا هو ـ مهدى هذه الامة ...
كه اين سوگندها به منظور استوار ساختن اين واقعيت است .
2. و نـيـز آن پـيـامـبر راستگو و امين ، به اين هم بسنده نمى كند و مى فرمايد: (اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى باشد... ) و بدينوسيله اين واقعيت را مورد تاءييد قرار مى دهد كه اين وعده خدا قطعى و شدنى است و هيچ ترديدى در آن روا نيست گرچه از عمر جهان يك روز بيشتر باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى سازد و بطور قطع امام مهدى عليه السلام ظهور مى كند.
ايـن تعبيرها و اين سوگندها بيانگر نهايت درجه تاءكيد بر اين موضوع حساس و حياتى است كه در اين روايات آمده است .
3. و نيز در روايات ، از نظرتان گذشت كه پيامبر به هنگام سخن گفتن از امام مهدى عليه السلام همواره تاءكيد مى كند كه : (او جهان را از عدالت و قسط لبريز مى سازد پس از آنـكـه از سـتـم و بـيـداد لبـريـز گـرديـد. ) ايـن نـيـز تـاءكـيد بر همين واقعيت قطعى و ترديدناپذير است كه در آينده آن را توضيح خواهيم داد.
4. همواره آمدن دو واژه (ظلم و جور ) در روايات كه : (ملاءت ظلما و جورا ) آمده است ممكن است نشانگر اين نكته باشد كه بسط و گسترش ستم از سوى توده هاى مردم است و رواج و گسترش (جور ) از سوى سردمداران .
و همراه آمدن دو واژه (قسط ) و (عدل ) هم بيانگر اين مطلب ، كه :
تحقق آن شرايط مطلوب پس از ظهور اينگونه است كه : (قسط ) از كارگزاران ، رواج و عـالمـگـير مى گردد و (عدالت ) و (قيام به دادگرى ) از سوى توده هاى مردم تشنه عدالت . كه مى فرمايد: (يملاء الارض قسطا و عدلا ).
5. در روايت آمده است كه اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى .
مـعـنـاى جمله اين است كه : قامت مبارك آن حضرت بسان مردم اردن و لبنان و فلسطين كه از نـسـل يعقوب بودند، قامتى زيبا و متعادل و برافراشته است نه همانند قامت مردم (چين ) و (ژاپن ) و كشورهاى شرق آسيا، كوتاه قامت يا متوسط.
امامان نور و نويد از امام مهدى
در مـجـمـوعـه هـاى رواى و فـرهـنـگـى حـديـثى شيعه همچون : كافى ، بحارالانوار و... با روايـات بـى شـمـارى روبرو مى گرديم كه از امامان معصوم عليهم السلام در موقعيتها و مناسبتهاى گوناگونى در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام آمده است .
آنـان ايـن روايات را در بشارت و نويد از آن حضرت بيان كرده اند. و اين نشانگر اهميت و بـهـاء دادن پـيشوايان راستين اسلام به اين مطلب و بيانگر حساسيت موضوع مورد بحث از ديدگاه آنان است .
يك نكته ظريف قبل از روايات
ما در اينجا از علم و آگاهى امام عليه السلام و چگونگى اخبار او از آينده دور و نزديك سخن نداريم و تنها با طرح يك نكته ظريف و دقيق به مطالعه روايات مورد اشاره مى پردازيم .
نـكـته مورد نظر اين است كه روايات رسيده از پيامبر گرامى (ص ) در مورد آينده به سه دسته قابل تقسيم است :
1ـ دسـتـه نـخـسـت رواياتى است كه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام و مـسـايـل مـربـوط بـه اوسـت كـه شـمـار ايـنها از صدها فراتر است و در كتابهاى شيعه و اهل سنت موجود است .
2ـ دسـتـه دوم روايـاتى است كه از آينده نزديك و دور پس از رحلت پيامبر و نيز از تسلط تبهكارانه رژيم سياهكار اموى و عباسى ، خبر مى دهد.
3ـ دسـتـه سـوم روايـاتـى اسـت كـه از آيـنـده جـهـان و انـسـان و واپـسين حركت تاريخى و دگرگونى اوضاع و احوال در آخر الزمان ، سخن دارد.
اصـل و ريـشـه و سـرچـشمه اين سه دسته از روايات رسيده از پيامبر(ص ) كجاست ؟ و آن حـضـرت اين رخدادهاى دور و نزديك و وقوع آنان را از چه منشاء و منبعى گرفته و خبر مى دهـد؟ هـر پاسخى كه براى اين سؤ ال داده شود درست همين پاسخ مى تواند پاسخ ما به ريـشه و سرچشمه روايات رسيده از امامان معصوم ـ پيرامون آينده جهان و انسان بطور اعم و در مـورد نـويـدهـاى آنـان از وجـود گـرانـمـايه حضرت مهدى عليه السلام بطور اخص ـ باشد و هيچ بحثى هم در اينجا از علم امام معصوم عليه السلام نداريم .
اگر براستى علم پيامبر برخاسته از وحى الهى است ، كه بى ترديد از ديدگاه ما چنين اسـت ، سـرچـشـمه دانشها و علوم امامان نور عليهم السلام نيز نياى گرانقدرشان پيامبر و فـرشـتـه امـين وحى و ذات اقدس الهى است و اين علم و غيب هم نيست چرا كه علم غيب در درجه نخست ويژه خداست و بس .
در مـورد عـلم غيب دانشمندان گذشته و معاصر كتابهاى بسيارى نوشته اند و ما نيز در جلد اول (شـرح نـهـج البـلاغـه ) و نـيـز كـتـاب (فاطمه من المهد الى اللحد ) برخى از روايـت رسـيـده در ايـن مـورد را آورديـم و عـصـاره بـحـث ايـن اسـت كـه : سـرچـشمه دانشها و آگاهيهاى متنوع و گسترده امامان معصوم عليهم السلام گوناگون است از آن جمله :
1ـ برخى از اين علوم و دانشها را از پيامبر گرامى شنيده و آموخته و روايت كرده اند.
2ـ برخى ديگر در كتاب ويژه على عليه السلام و مصحف فاطمه عليهاالسلام آمده است .
3ـ برخى در كتاب خاصى به نام (جفر احمر ) آمده است .
4ـ و بـرخـى ديـگـر از آگاهيهاى شگفت امامان نور، از ويژگيهاى امام معصوم و راستين است كه بحث در اين مورد نياز به فرصت و مجال ديگرى دارد.
اميدوارم خداوند ما را در نگارش كتابى در اين مورد توفيق ارزانى دارد.
بازگشت به بحث
هنگامى كه به مجموعه هاى حديثى كه در برگيرنده روايات خاندان پيامبر است ، مراجعه مـى كـنـيـم بـا انـبوهى از نويدها روبرو مى گرديم كه از همه امامان يازده گانه در مورد دوازدهـمـيـن امـام نـور عـليـه السـلام مـوج مى زند و بيانگر نهايت درجه اهميت و بها دادن آن بزرگ مردان تاريخ به اين موضوع حساس عقيدتى و اسلامى است . اين مطلب بويژه پس از آگـاهـى بـه مـوقـعـيـت هـاى حـسـاس و جـايـگاهها و شرايط بى نظيرى كه امامان راستين پيرامون امام مهدى عليه السلام ، به آگاهى بخشى پرداخته و آن گرانمايه را با نام و نـشـان سـتـوده انـد، روشـنـتـر مـى گـردد و طـبـيـعـى هـم هـسـت كـه امـامـان اهـل بـيـت با وجود شرايط خاص سياسى ـ اجتماعى باز هم با همه امكان و تا سرحد جهاد و فـداكـارى ، در راه اسـتـوارى بـخـشـيـدن بـه ايـن واقـعـيـت اسـاسـى و اصل عقيدتى ، بكوشند.
و اگـر روايـات رسـيـده از آنـان از نـظـر شـمـا و نـيـز از نـظـر روشـن يـا اجـمـال و سربسته بودن ، متفاوت است جاى شگفتى ندارد، چرا كه شرايط حاكم زمان آنان مـخـتـلف بـود و بـه بـرخـى فـرصـت و اجـازه نـمـى داد تـا ايـن اصل عقيدتى و اجتماعى و دينى را بصورت روشنترى بيان كنند و يا بطور گسترده از آن سخن به ميان آورند.
و اينك برخى از آن روايات :
اميرمؤ منان و نويد از حضرت مهدى
امـام امـيـر مـؤ منان عليه السلام دروازه علم و دانش پيامبر و پدر گرانمايه امامان راستين و سالار خاندان پيامبر است .
بيان آن حضرت ميان همه مسلمانان شهرت يافته است كه مى فرمود:
عـلمـنـى رسـول الله (ص ) الف بـاب مـن العـلم ، يـفـتـح لى مـن كل باب الف باب (116)
يـعنى : پيامبر خدا يك هزار باب از علم و دانش را به من آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شود.
آن حـضـرت از رخـدادهـاى فـراوان و قـضـاياى بسيارى پيش از رخ دادن آنها، بطور شگفت انـگـيـزى خبر داد: از استيلاء سردسته پليد اموى معاويه بر كشورهاى اسلامى (117) از شـهـادت امـام حـسـيـن عـليـه السـلام در كـربـلا بـيـسـت سال پيش از فاجعه غمبار عاشورا(118) از سردمداران خودكامه رژيم تبهكار عباسى ، از بـنـاى بـغـداد و از انـقـراض سـلسـله عـبـاسـى بـدسـت مغول و... خبر داد.
براى نمونه :
1ـ از آن حـضـرت آورده انـد كـه فـرمـود: (بـغـداد! و تـو چـه مـى دانـى كـه بغداد چيست ؟ سـرزمينى است با درختان گز، در آنجا بناها و ساختمان هاى پرشكوهى بنياد مى گردد و زرداران و زورمندان در آنجا جاى مى گيرند.
فـرزنـدان (عـبـاس ) آنـجـا را بـه عنوان پايگاه قدرت و وطن خويش بر مى گزينند و مركز زر و زيور و زينت و تجملات خود قرار مى دهند.
پـايـگـاه عـيـاشى و بدمستى و بازى بنى عباس ، مركز بيداد بيدادگران ، پايتخت حكومت ترور و وحشت ، قرارگاه رهبران و زمامداران فاسق و فاجر و وزيران خيانتكار مى گردد.
و فرزندان (ايران ) و (روم ) به اين تبهكاران و رژيم بيدادگر آنان خدمت مى كنند. آنـان مـردم را به هيچ كار شايسته اى فرا نمى خوانند و خود نيز اگر بدان دعوت شوند عمل نمى كنند و نه از هيچ عمل زشت ناپسندى ، اجتناب مى ورزند و نه ديگرى را از آن باز مـى دارنـد. فـسـاد و تـبـاهـى در ميان آنان به گونه اى موج بر مى دارد كه همجنس بازى رايج مى گردد و مردان به مردان و زنان به زنان بسنده مى كنند و در اين شرايط فاجعه بار رژيم عباسى است كه آن اندوه فراگير و آن گريه و حزن طولانى فرا مى رسيد....
واى بـه حـال (بغداد ) و مردم آن از تسلط نژاد ترك ، آنان مردمى چشم تنگ هستند و چهره هايشان گرد و كوچك است . لباسهايشان حرير و چهره كوسه و بى مو هستند.
اينان از همانجا بسوى رژيم عباسى مى تازند كه حكومتشان سرچشمه گرفته ، رهبر اين گـروه مـهـاجـم ، صـدايـش ‍ رسـاسـت و شـجاعت و شهامتش بسيار و همتش بلند است . به هيچ شـهـرى روى نـمـى آورد جـز ايـنكه آن را فتح مى كند. و پرچمى بر ضد او برافراشته نمى گردد، جز اينكه آن را سرنگون مى سازد.
واى بـر كـسـى كـه بـا او دشـمنى ورزد... و همينگونه خواهد بود تا بر همه قلمرو رژيم (عباسى ) سيره يابد )(119)
مـن نـيـازى بـه شـرح ايـن خـطبه نمى بينم بويژه كه خود آن ، مورد نظر نيست بلكه به عـنوان نمونه آمده است ، اما در خطبه نكته ظريفى است كه بدان اشاره مى رود و آن اين است كـه امـيرمؤ منان خبر داد كه حكومت فرزندان عباسى از خراسان طلوع مى كند و از همانجا هم افول و غروب مى نمايد.
و شـگفت اين است كه بعدها روشن شد كه رژيم بنى عباس از خراسان و بدست (ابومسلم خـراسـانـى ) آغـاز گـرديـد و اسـاس آن از آنـجـا تـاءسـيـس شـد و هـجـوم و حـمـله مـغـول نـيـز از هـمانجا شروع شد و همه چيز را با خاك يكسان كرد و خاكستر آن را به باد داد.
اميرمؤ منان عليه السلام ده سال پيش از وقوع ، در اين مورد فرمود:
ياءتى من حيث بداء ملكهم
يعنى : آفت و عامل انحطاط و سقوط بنى عباس ، از همان نقطه طلوعشان خواهد آمد.
و تـاريـخ گـواه اسـت كـه هـمه پيش بينى ها و پيشگويهاى دقيق آن حضرت همانگونه كه فـرمـوده بـود بـه تحقق پيوست . بغداد همانگونه بنياد گرديد و همانگونه شد كه به وصـف آمـده بود. و مغول نيز از سوى خراسان آمدند و در بلاد اسلامى همانگونه كه گفته شد عمل كردند كه (ابن ابى الحديد ) شرح آن را آورده است .
كوتاه سخن اينكه :
امـيـرمؤ منان عليه السلام از رويدادهاى بسيار و فاجعه هاى متعددى خبر داده است كه بيشتر آنها به وقوع پيوسته است .(120)
از جـمـله اخـبار آن حضرت از آينده جهان و انسان ، خبر از امام مهدى عليه السلام است كه در بخش تفسير آيات پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدى آورديم و اينك به برخى ديگر از روايات از آن حضرت توجه كنيد:
1ـ حضرت جواد عليه السلام از پدران گرانقدرش عليه السلام آورده است كه اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:
للقـائم نـا غـيبة امدها طويل كانى بالشيعه يجولون جولان النعم فى غيبته يطلبون المرعى فلا يجدونه .
الا فـمـن ثـبـت مـنـهـم عـلى ديـنـه و لم يـقـس قـلبـه لطول امد امامه فهو معى فى درجتى يوم القيامة .
... ان القـائم مـنـا اذا قـام لمـن يـكـن الاحـد فـى عـنقه بيعة فلذلك تحفى ولادته و يغيب شخصه .(121)
يـعنى : براى (قائم ) ما غيبتى بسيار طولانى است و من شيعيان را مى نگرم كه در غيبت او بسان گله بدون شبان سرگردان دنبال چراگاهند و نمى يابند.
آگـاه بـاشـيـد كـه هـر كـس از ايـنـان بـر ديـن خويشتن استوار باشد و قلبش بخاطر غيبت طولانى آن حضرت سخت نگردد چنين كسى با من است و در قيامت در درجه من .
آنگاه فرمود: قائم از ماست ! هنگامى كه ظهور مى كند بيعت هيچ كس را بر عهده ندارد و به همين جهت ، هم ولادت او در نهان انجام گرفت و از نظر غايب گرديد
2. و نيز حضرت رضا عليه السلام از پدرانش آورده است كه اميرمؤ منان عليه السلام به امام حسين عليه السلام فرمود:
التـاسـع مـن ولدك يـا حـسـيـن ! هـو القـائم بـالحـق ، المـظـهـر للديـن ، البـاسـط للعدل .
قال الحسين عليه السلام : فقلت ، يا اميرالمؤ منين ! و ان ذلك لكائن ؟
فـقـال : اى و الذى بـعـث مـحمدا بالنبوة و اصطفاه على جميع البرية و لكن بعد غيبة و حيرة لا يثبت فيها على دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين ، الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا و كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه .
يـعـنـى : حـسـيـن جان ! نهمين فرزند تو قائم بحق است و آشكار كننده دين و گسترش دهنده عدالت .
امـام حـسـيـن عـليـه السـلام مـى فـرمـايـد: (گفتم : يا اميرمؤ منان ! اين خبر براستى تحقق يافتنى است ؟ )
فرمود: (آرى ! بخدايى كه محمد را فرمان رسالت داد و او را بر همه انسانيت برگزيد ايـن كـار شـدنى است ، اما پس ‍ از غيبت طولانى و سرگردانى و نابسامانى بسيار، مردمى كـه در آن شرايط زندگى مى كنند، جز خالصانى كه در اوج يقين هستند و خدا از آنان به ولايـت مـا پيمان گرفته و در دلهايشان ايمان را مرقوم داشته و به روحى از جانب خويش ‍ آنان را تاءييد فرموده است ؛ جز اينان ، كسى بر دين خويشتن استوار نمى ماند. )
3ـ و نيز مى فرمايد:
فانظروا اهل بيت نبيكم فلئن لبدوا فالبدوا! و ان استنصروكم فانصروهم ! فليفرجن الله الفـتنة برجل منا اهل البيت . باءبى ابن خيرة الاماء، لا يعطيهم الا السيف هرجا و هرجا، موضوعا على عاتقة ثماينة اشهر، حتى تقول قريش ، لوكان هذا من ولد فاطمة لرحمنا.
يغريه الله ببنى امية ـ اى يسلطه الله عليم ـ حتى يجعلهم حطاما و رفاتا ملعونين اينما ثـقـفـوا اخـذوا و قـتـلوا تـقـتـيـلا# سـنـة الله فـى الذيـن خـلوا مـن قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا.(122) (123)
يـعـنـى : بـه خـانـدان پـيامبرتان بنگريد، اگر بپا خاستند، شما نيز بپا خيزيد و اگر يـارى طـلبـيـدنـد آنـان را بـا همه وجود يارى كنيد، خداوند بوسيله مردى گرانمايه از ما اهل بيت پيامبر، فتنه ها و تباهيها را برطرف مى سازد. پدرم ، فداى پسر بهترين كنيزان كـه بـه سـران فـتـنه ها و تاريكيها و بيدادگريها، جز شمشير، حق را به ارمغان نخواهد آورد و شـمـيـشـيـر عـدالتـش هـشـت مـاه بـر دوش اوسـت و پـيـكـار مـى كـنـد تـا عوامل فتنه و تباهى را بر كند... تا آنجا كه قريش ‍ مى گويند (اگر اين مصلح جهانى ، از فرزندان فاطمه عليهاالسلام بود به ما ترحم مى كرد. )
خـداونـد او را بـر رهـروان بنى اميه و بقاياى فكرى آنان اقتدار خواهد بخشيد تا آنان را بـه خـاك و خـاشـاك تـبديل سازد اينان لعنت شدگانند. به هر جا كه يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختى كشته شوند.
(ايـن سـنـت خداست كه در ميان پيشينيان نيز بوده است و در سنت خدا تغييرى نخواهد يافت . )
3ـ و نيز قندوزى حنفى از آن حضرت آورده است كه :
پـس از پـايـان پـيـكـار (نهروان ) سخنرانى كرد و ضمن پيش بينى و خبر از رخدادهاى آينده از جمله قيام حضرت مهدى عليه السلام فرمود:
... ذاك امـر الله و هـو كـائن وقـتـا مريحا. فيا ابن خيرة الاماء! متى تنتظر؟ ابشر بنصر قريب من رب رحيم . فبابى و امى عدة قليلة اسماؤ هم فى الارض مجهولة ...(124)
يعنى : اين فرمان خداست و در هنگامه مناسب خود بطور قطع روى خواهد داد.
هان اى فرزندان بهترين بانوان ! تاكى براى دريافت فرمان ظهور از جانب خدا، انتظار خواهى كشيد؟
به پيروزى بزرگ و نزديكى از پروردگار بخشايشگر مژده ده .
پدر و مادرم فداى آن گروه كه از نظر شمار اندك اند و در شكوه و عظمت بسيار و نامشان در روى زمين ناشناخته .
4ـ و نيز آورده است كه آن حضرت فرمود:
سياءتى الله بقوم يحبهم الله و يحبونه و يملك من هو بينهم غريب فهو المهدى ، احمر الوجه ، بشعره صهوبة يملا الارض عدلا بلاصعوبة ...(125)
يعنى : بزودى مردمى را مى آورد كه آنان را دوست مى داد و آنان نيز خدا را دوست مى دارند و بـزرگـمردى كه ميان آنان غريب و ناشناخته است فرمانروا و زمامدار امور مى گردد. آن وجـود گـرانـمايه مهدى عليه السلام است كه چهره اش درخشان و گندمگون و موهايش بور است . جهان را به آسانى لبريز از عدل و داد مى كند. او در خردسالى و كودكى از مادر و پدر جدا مى گردد و در رويشگاه و جايگاه تربيت خويش گرامى است .
كـشـورهـاى مـسـلمـان نـشـيـن را با امن و امان فرمانروا مى شود و از پى آنان زمين و زمان در قلمرو قدرت او قرار مى گيرد.
سـخـن او را مـى شـنـونـد و نـسـل جـوان و سالخورده اطاعتش مى كنند و او زمين را لبريز از عدالت مى كند همانسان كه از جور و بيداد لبريز گشته است .
آنـگـاه است كه امامت كامل و خلافتش استوار مى شود. خداوند مردگان را بر مى انگيزد. زمين بـا ظـهـور او آبـاد مـى گـردد و بـه بركت (مهدى ) خويش ، خالص و پاك و شكوفا و پرطراوت مى شود و نهرهاى آن جريان مى يابد. و فتنه ها و تجاوزگريها ريشه كن مى شود و خير و بركتها بسيار مى گردد.
5ـ و نـيـز آورده انـد كـه آن حـضـرت ضـمـن خـطـبـه اى در سـتـايـش پيامبر و امامان نور فرمود:
فـتـن انـوار السماوات و الارض و سفن النجاة و فينا مكنون العلم و الينا مصير الامور و بمهدينا تقطع الحجج فهو خاتم الائمة و منقذ الامة و منتهى النور و غامض السر. فليهنا من استمسك بعروتنا و حشر على محبتنا.(126)
يـعنى : ما پرتو آسمانها و زمين و كشتيهاى نجات هستيم . دانش در ما نهان است و ما گنجينه آنيم و فرجام كارها بسوى ماست و به مهدى ما، حجتها تمام مى گردد.
او آخـريـن امـام معصوم نجات بخش امتها، آخرين نور رسالت و امامت و معماى پيچيده آفرينش اسـت . از ايـن رو كسانى كه به رشته محبت ولايت ما چنگ زده و با عشق ما محشور مى گردند بايد شادمان باشند.
6ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
...يـظـهـر صـاحـب الرايـة المـحـمـديـة و الدولة الاحـمـديـه . القـائم بـالسـيـف و الحال الصادق فى المقال ، يمهد الارض و يحيى السنة و الفرض .
يـعـنـى : (127) (هـان اى مردم بهوش باشيد كه ) پرچمدار پرچم محمدى و فرمانرواى دولت احمدى و قيامگر به شميشير عدالت و راست گفتار و شايسته كردار، خواهد آمد زمين و زمـان را براى برقرارى عدالت و شكوفايى ارزشهاى اسلامى آماده نموده و سنتهاى واجب و مستحب را زنده خواهد ساخت .
7ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
اذا نادى مناد من السماء: ان الحق فى آل محمد. فعند ذلك يظهر المهدى على افواه الناس ، يشربون ذكره ، فلايكون لهم ذكر غيره .
يـعـنـى :(128) آنـگـاه كـه مـنـادى از آسـمـان نـدا دهـد كـه حـق بـا آل محمد است و در راه و رسم آنان ، همان وقت نام مقدس ‍ مهدى عليه السلام بر سر زبانها افـتـاده و نـقـل مـحـافل و مجالس خواهد شد. مردم جام مهر او را مى نوشند و جز او ديگرى را نمى جويند.
8ـ و نـيـز امـام بـاقـر عليه السلام از پدران گرانقدرش عليه السلام آورده است كه : اميرمؤ منان بر فراز منبر فرمود:
(مردم ! در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان گرانمردى از فرزندان من ظهور خواهد كرد.
او چهره اش سفيد و آميخته به سرخى است .
شـكـمش اندك برآمده ، پاهايش قوى و نيرومند وقامتش چهارشانه است و بر پشت دو نشانه دارد: يكى بر روى پوست و به رنگ آن و ديگرى بسان نشانه پيامبر در چهره .
او دو نام دارد، (احمد ) و (محمد ) كه نخستين نام مخفى مى گردد و نام دوم آشكار و علنى .
هنگامى كه پرچمش به اهتزاز در آيد شرق و غرب جهان را روشن مى سازد و دست مباركش را بـر سـر بـنـدگـان خدا مى نهد و به بركت آن قلبهاى ايمان آوردگان از قطعه هاى آهنى سـخـت تـر و مـقـاومـتـر مـى گـردد و خـدا بـه هـر كـدام از آنـان قـدرت و تـوان چهل قهرمان ميدان پيكار را ارزانى مى دارد.
بـا ظهور او موجى از شادى و شور عالم گستر مى گردد بگونه اى كه هيچ مرده اى از مؤ مـنـان نـمـى ماند جز اينكه موج شادى در آرامگاهش قلب او را شادمان مى سازد و مردگان در عالم برزخ به نشان شادمانى به ديدار يكديگر مى شتابند و قيام مهدى عليه السلام را به هم نويد مى دهند. )(129)
9ـ (قندوزى ) اين اشعار را از اميرمؤ منان در اين مورد آورده است كه مى فرمايد:
حسين ! اذا كنت فى بلدة
غريبا فعاشر بآدابها
يعنى : حسين جان به هنگامى كه در شهر و ديار بيگانه اى در آمدى با مردمش براساس راه
و رسم صحيح آن ، معاشرت كن ....
تا اينكه مى گويد:
سقى الله قائمنا صاحب
القامة و الناس فى دابها
پاورقي
89- تفسير تبيان ، ج 7، ص 252.
90- سوره توبه ، آيه 33.
91- سوره توبه ، آيه 8.
92- مجمع البيان ، ج 9 ص 280.
93- تفسير برهان ، ج 4، ص 329.
94- تفسير برهان ، ج 4، ص 329.
95- تفسير برهان ، ج 4، ص 330.
96- المهدى فى القرآن ، ص 62.
97- بحارالانوار، ج 51، ص 60.
98- بحارالانوار، ج 51، ص 71.
99- كنزالعمال ، ج 14، ص 264. (الكوكب الدرى ) يعنى : ستاره بسيار درخشان كه در قرآن كريم نيز آمده است كه : (...كانها كوكب درى ) سوره نور، آيه 35.
100- عـقـدالدرر، ص 13 و مـعـجـم احـاديـث المـهـدى عـليـه السلام ، ج 1، ص 130 به نقل از ده ها مصدر خاصه و عامه .
101- فرائد السمطين ، ج 2، ص 335.
102- اكمال الدين ، ج 1، ص 286،. فرائد السمطين ، ج 2، ص 334. به معجم احاديث المهدى عليه السلام ج 1، ص 258، رجوع شود.
103- بحارالانوار، ج 51، ص 67.
104- بحارالانوار، ج 51، ص 68.
105- سوره طه ، آيه 17.
106- سوره شعراء، آيه 227.
107- بـحـارالانوار، ج 51، ص 73، اكمال الدين ، ج 2، ص 411 و اعلام الورى ، ص 399.
108- بحارالانوار، ج 51، ينابيع المودة ص 494، و فرائد السمطين ، ص 448.
109- سوره آل عمران ، آيه 141.
110- بحارالانوار، ج 51، ينابيع المودة ص 494 و فرائد السمطين ، ص 448.
111- البيان ، كنجى شافعى ، ص 501. به معجم احاديث المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 147، مراجعه شود.
112- منتخب الاثر ص 479 و صحيح مسلم ج 1 ص 63
113- الكمال الدين ، ص 260.
114- تذكره ابن جوزى ، ص 30 و سيره حلبى ، ج 3، ص 257.
115- احتجاج طبرسى ، ج 1، ص 77.
116- بحارالانوار، ج 26، ص 29 و ج 40، ص 128، 131، 151.
117- نهج البلاغه ، خطبه 56، ص 105 و بحارالانوار، ج 41، ص 317.
118- به كتاب بحارالانوار، ج 41، ص 286، 313، 315 و 337 مراجعه شود.
119- سفينة البحار، ج 1، ص 568.
120- مـرحوم مجلسى در بحارالانوار، ج 41، ص 283 ـ 360، بابى در اين مورد باز كرده و 64 روايت از حضرت درباره خبر دادن از آينده آورده است .
121- اكمال الدين صدوق ، ص 303.
122- سوره احزاب ، آيه 60 و 61.
123- نهج البلاغه ، خطبه 100.
124- ينابيع المودة ، ص 512.
125- ينابيع المودة ، ص 467 و معجم احاديث المهدى ، ج 5، ص 91.
126- منتخب الاثار، ص 147، بحارالانوار، ج 57، ص 212 و معجم احاديث المهدى عليه السلام ج 3، ص 54.
127- مـنـتـخـب الاثـر و يـنـابـيـع المـودة به نقل از مروج الذهب ، ج 1، ص 32 و تذكرة الخواص ، ص 128.
128- عـقـدالدرر، ص 52 و مـعـجـم احاديث المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 35 از منابع متعدد خاصه و عامه .
129- اكمال الدين ، ص 653.