هو المدرك الثار لى يا حسين

بل لك فاصبر لاتعابها(130)
خـداونـد (قائم ) ما پيشواى آن قيام بى نظير، در واپسين حركت تاريخ را، پاداش نيكو ارزانى داد، مردم بر شيوه عادلانه و راه و رسم افتخار آفرين او مى گرايند و او نه تنها خونخواه من كه دادخواه مظلوميت تو نيز خواهد بود. او از اين رو بر رنج و فشار روزگار، در راه حق و عدالت شكيبايى پيشه ساز!
10ـ و نـيـز در آخـريـن لحـظـات زندگى سراسر نور و افتخار و به هنگام وصيت به فرزندش امام حسن عليه السلام از جمله فرمود:
(... حـسـن جان ! آنگاه پيش بيا و بر پيكر من نماز بگذار و هفت تكبير در نماز من بگو! و بـدان كـه چـنين نمازى به هيچ كس جز من و بزرگمردى كه نام بلند آوازه اش (قائم ) و (مـهـدى ) اسـت و از نسل برادرت حسين است و در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان قيام خواهد كرد، روا نيست .(131)
اوست كه با ظهور خويش انحرافات و كجيها، را از دامان حق زدوده و حق را آنگونه كه مورد رضاى خداست برپا خواهد داشت . )(132)
لازم بـه يادآورى است كه روايات رسيده از اميرمؤ منان عليه السلام در مورد حضرت مهدى عـليه السلام بسيار اندك است ، اميد كه در بخشهاى آينده اين كتاب نيز، برخى از آنها را بياوريم .
امام حسن و نويد از حضرت مهدى
امـام حسن عليه السلام فرزند گرانمايه اميرمؤ منان عليه السلام ، سالار جوانان بهشت ، نواده بزرگ پيامبر و يكى از پيشوايان معصوم و گرانقدرى است كه از وجود گرانمايه امام مهدى عليه السلام و ظهور حيات بخش و دگرگونساز او نويد مى دهد.
و اگـر روايـات رسـيده از آن گرامى ، بويژه در مورد حضرت مهدى عليه السلام از نظر شـمـا انـدك اسـت (133) جـاى شـگـفـتـى ندارد، نبايد فراموش كرد كه دوران خلافت آن بـزرگـوار كـه از شـهـادت امـيـرمـؤ مـنـان عليه السلام آغاز گرديد و تا شهادت جانسوز حـضـرتـش ادامـه داشـت بـيـش از ده سـال نـبـود و آن هـم در جـوى مـالامـال از رنـج و انـدوه و نگردانى و فشار، سپرى شد و فرصتى براى حركت فكرى و فرهنگى مورد نظر پيش نيامد.
(مـعـاويه ) فرزند آن زن جگر خواره ، بر كرسى قدرت تكيه زد و شرايط و اوضاع جـارى او را در جـنـگ پـايـان نـاپـذيـر و خـشـونت بار و كور و بى هدفش بر ضد خاندان پـيـامبر، يارى كرد. او در بيت المال مسلمانان را، غاصبانه گشود و بوسيله آن وجدانها را خريد و مزدوران را به خدمت استبداد گرفت ، تا از سويى با روايات دروغين و ساختگى ، نـام نـيـك و بـلنـد آوازه خـانـدان وحـى و رسالت را لكه دار و وجاهت و معنويت آنان را در هم شـكـسـتـه و طـهـارت و قـداسـتـشان را، آلوده سازند، و از دگر سو با سرهم كردن احاديث سـاخـتـگـى بـراى (شـجـره مـلعـونـه ) فـضيلت بتراشند تا بدينوسيله جامه پاكى و شـرافـت بـر اندام پليد امويان بپوشانند و خاندان وحى و رسالت را از صحنه زندگى جامعه ها و هدايت عصرها و نسلها، براى هميشه كنار زنند.
و بـراسـتـى كه در همه ادوار تاريخ ، (زر و سيم ) در زشت جلوه دادن واقعيتها، تحريف حـقـايـق و نـشـر و پـخـش ‍ نـارواهـا، نقش فوق العاده اى داشته است ، بويژه كه با قدرت ظالمانه و خشونت بار نيز همدوش و همراه باشد.
بدينسان مكتب اهل بيت و پيروان آنان در سخت ترين فشار و سركوب و ناامنى و نگردانى ، روزگار مى گذراندند و گردبادهاى سياست ، افكار و آرزوها را درهم مى نورديدند.
حضرت مجتبى عليه السلام در شرايط عجيب و مشكلات سهمگين و رنج و مصائب بسيارى مى زيست با اين وصف چگونه زمان مناسبى براى نشر حقايق و بيان واقعيات مى يافت ؟
و كجا امكانات بدو فرصت مى داد تا از امور عظيمى كه تنها دلهاى آرام آنها را مى پذيرد و تنها افكار و انديشه هاى سالم با آنها انسجام مى يابد، سخن گويد؟
اما با وجودى كه در آن مقطع از تاريخ در مردم گرايش به شنيدن حديث و ضبط آن نبود و هـيـچ اهتمامى به فراگرفتن دانش از سرچشمه پاك و گواراى آن به چشم نمى خورد، با ايـن وصف امام مجتبى عليه السلام نويد و ستايش از دوازدهمين امام نور، حضرت مهدى عليه السـلام را وانـگذاشت و هنگامى كه از سختى شرايط سخن مى گفت با بهره ورى شايسته از فرصت فرمود:
...امـا عـلمـتـم انه ما منا احد الا ويقع فى عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذى يصلى روح الله عـيـسـى بـن مـريـم خـلفه ، فان الله عزوجل يخفى ولادته و يغيب شخصه لثلا يـكـون لاحـدى عـنـقـه بـيـعـة اذا خـرج ذاك التـعـسـع مـن ولد اخـى الحـسـين ، ابن سيدة الاماء، يطيل الله عمره فى غيبة ثم يظهره بقدرته فى صورة شاب ابن دون اربعين سنة ، ذلك ليعلم ان الله على كل شى قدير.(134)
يـعـنـى : مـردم ! آيـا نـمـى دانـسـتيد كه هر كدام از ما خاندان وحى و رسالت تحت سيطره و حـاكـمـيـت طـاغـوت زمـانـش ‍ زنـدگـى مـى كـنـد و بـنـاچـار فـشـار سـتـم بـر او تـحـميل مى گردد جز (قائم ) ما، همو كه روح خدا، عيسى بن مريم ، به امامت او نماز مى گـذارد، چـرا كـه خداوند ولادت او را مخفى و شخصيت او را نهان مى دارد تا هنگامى كه به دستور او ظهور كند، بيعت قدرتمدارى را به گردن نداشته و تحت حاكميت ظالمى زندگى نكند.
او نـهـمـيـن امـام مـعصوم ، از نسل برادرم حسين است و فرزند بهترين زنان . خداوند در پشت پرده غيبت عمر او را به بلنداى آفتاب طولانى مى سازد و آنگاه به قدرت خويش او را در چـهـره جـوانى ، كمتر از چهل سال ظاهر مى سازد تا همگان بدانند كه خداوند بر هر كارى تواناست .
امام حسين و نويد از حضرت مهدى
سرور آزادگان حضرت امام حسين عليه السلام نيز در همان شرايط سخت و دردناكى زيست كـه بـرادر گـرانـمايه اش ‍ حضرت مجتبى عليه السلام قرار داشت ، بلكه مى توان به اطـمـيـنـان گـفـت كـه فـشـار استبداد و ارتجاع روزگار، در دوران امامت آن حضرت به حق و عدالت و طرفداران آن شكننده تر بود.(135)
آن حـضـرت پـس از بـرادرش حدود ده سال زندگى كرد و در آن مدت كوتاه ، رنجها شدت يـافـت و بـلاهـا بيشتر شد و فشار به طول انجاميد و با همه اينها امام حسين عليه السلام فـرصـت را از دسـت نـداد، بـلكـه بـا بـهره ورى از فرصت به ستايش و تمجيد از مصلح بـزرگ جـهـانـى حـضـرت مهدى عليه السلام پرداخت و از وجود گرانمايه و ظهور و نقش ‍ شكوهبارش به مردم ، بشارتها و نويدها داد.
براى نمونه :
لو لم يـبـق مـن الدنـيـا الا يـوم واحـد لطـول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يخرج رجل من ولدى يملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما، كذلك سمعت رسول الله (ص ) يقول (136)
يـعـنى اگر از عمر اين جهان تنها يك روز باقى مانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى سـازد تـا مـردى از فـرزنـدان مـن ظهور كند و جهان را همانگونه كه از ظلم و جور لبريز گـشـتـه اسـت از عـدالت و قسط مالامال سازد. اين واقعيت را من به همين صورت كه گفتم از پيامبر(ص ) شنيده ام .
2ـ و به يكى از مردان قبيله پرآوازه (همدان )فرمود:
قـائم هـذه الامـة هـو تاسع من ولدى و هو صاحب الغيبة و هو الذى يقسم ميزاثه و هى وحى .(137)
يـعـنـى : (قـائم ) ايـن امـت نـهـمـين فرزند از نسل من است . او غيبتى طولانى خواهد داشت و هـمـوسـت كـه در هـمـان حال كه زنده است ، اموال او را ظالمان به عنوان ميراث به ناروا مى برند.(138)
3ـ و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
لو قـام المـهـدى لانـكـره النـاس ، لانـه يـرجـع اليـهـم شـابـا و هـم يـحـسـبـونه شيخا كبيرا.(139)
يـعـنـى : اگـر مهدى عليه السلام ظهور كند و براى اصلاح جهان بپاخيزد مردم او را انكار مـى كـنـنـد و نـمـى شـنـاسـنـد زيـرا مـى پـنـدارنـد كـه او پـيـر و كهنسال است در صورتى كه آن حضرت در اوج جوانى ظهور مى كند.
4ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
مـنا اثنا عشر مهديا اولهم اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و آخرهم التاسع من ولدى ، و هـو الامـام القـائم بـالحـق ، يـحـيـى الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق على الديـن كـله ولو كـره المـشـركون . به غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت فيها على الدين آخرون فيوذون و يقال لهم : متى هذا الوعد؟ ان كنتم صادقين .(140)
يـعـنـى : مـا خـانـدان پـيـامبر دوازده نفر به عنوان مهدى خواهيم داشت كه نخستين آنان على و آخرينشان نهمين امام از نسل من است .
و اوست كه بحق و براى حق ، قيام مى كند و خداوند بوسيله او زمين را پس از آنكه مرده است زنـده مـى سـازد و ديـن حـق را بـر هـمـه عـقايد و مذاهب گرچه شرك گرايان را ناخوش آيد پيروزى كامل مى بخشد.
او غيبتى طولانى خواهد داشت و به دليل آن ، گروهى از مردم راه انحراف و ارتداد در پيش مـى گـيرند و گروهى در دين و آيين توحيدى خويش و ايمان به دوازدهمين امام ثابت قدم و اسـتـوار مـى مـانـنـد و بـخـطـر ايـن ثـبـات و اسـتـوارى در عـقـيـده ، اذيـت و آزارهـا را تحمل مى كنند و به تمسخر، به آنان گفته مى شود:
متى هذا الوعد؟ ان كنتم صادقين (141)
اگر راست مى گوييد اين وعده (و نويد ظهور) كى خواهد بود؟
اما بدانيد كه شكيبايى بر اذيتها و آزارها در عصر غمبار غيبت آن حضرت بسان مجاهدى است كه پيشاروى پيامبر با شمشيرش در حال جهاد و پيكار با كفر و ارتجاع است .
5ـ و نيز آورده است كه مردى بنام عيسى بن خشاب از آن حضرت پرسيد:
(انت صاحب هذا الامر؟ )
قـال : لا... ولكـن صاحب الامر الطريد الشريد، الموتور باءبيه ، المكنى بعمه يضع سيفه على عاتقه ثمانية اشهر.(142)
يعنى : پرسيدم : (سرورم ! آيا شما صاحب الامر هستيد؟ )
فرمود: (نه !... اما صاحب الامر، آن بزرگمرد در نهان است كه دور از نظر است . او انتقام گـيـرنده خون پاك و بناحق ريخته پدر و هم كنيه عموى گرانقدرش اباجعفر است ؛ براى اصلاح جهان (و برانداختن فتنه ها و تباهيها) هشت ماه شمشير بر دوش خواهد بود.
نويد چهارمين امام از حضرت مهدى
از نويد دهندگان به وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام چهارمين امام نور، حضرت سيدالساجدين عليه السلام است .
بـسـيـار و شـايـسـتـه تـعـمق و آگاهى است كه آن حضرت در شرايط و روزگار مرگبار و ظالمانه به اين اصل عقيدتى اشاره فرمود كه قلم از بيان آن ناتواناست .
آن حـضـرت هـم زمـان بـا حادثه خونبار كربلا مى زيست و روز عاشورا پدر گرانمايه ، بستگان و شاخ و برگها و ميوه هاى آن درخت پاك و تناور را در يك روز در راه خدا و اهداف بلند الهى ، از دست داد و امواج غمها و مصائب بزرگ و فاجعه بار، يكى از پى ديگرى ـ در ظرف چند ساعت ـ بر او باريدن كرد و سه بار حكم اعدام آن پيشواى فرزانه از سوى استبداد و ارتجاع اموى صادر شد:
بار اول :
در كربلا، پس از شهادت پدرش حسين عليه السلام (143)
بار دوم :
در كوفه ، در مجلس شوم (عبيدالله )(144)
بار سوم :
در كاخ بيداد دمشق (145) به دستور سردمدار خون آشام اموى ، (يزيد ).
و آنـجـا كـار شـقـاوت به جايى رسيد كه به دستور يزيد، قبرى در محوطه بزرگ كاخ حـفـر كـردنـد تـا پـس از اجـراى حـكـم ظـالمـانـه اعـدام ، پيكر مطهرش را در آنجا، به خاك سـپـارنـد... اما خداى بزرگ آن وجود گرانمايه را از شرارت آن پليدان حفظ كرد و نقشه هاى تبهكارانه آنان را نقش بر آب نمود و او را از مرگ نجات داد.
روز جـمـعه اى از آن روزهاى درد آور كه حضرت سجاد عليه السلام در شام بود، سردمدار پليد اموى ، يزيد، بعنوان امام جمعه به مسجد آمد و چون خود فاقد دين و فرهنگ و ناتوان از انـدرز و ارشـاد امـتـش بـود بـه سـخنورى مزدور، دستور داد تا خطبه هاى نماز جمعه را بجاى او ايراد كند اما محور بحث و چهار چوب خطبه ها را براى او مقرر كرد.
بـه او دسـتـور داد بـه عـنـوان خـطبه هاى نماز جمعه ، اموى زادگان پليد و در صدر آنان مـعـاويـه و يـزيـد را مـورد سـتايش ‍ قرار دهد و برايشان بارانى از فضيلتهاى دروغين و سـاخـتـگـى بـبـاراند و متقابلا خاندان پيامبر(ص ) را با انواع دروغ سازيها و تهمتها با بيشرمانه ترين شيوه ها به بدى ياد كند. و دريغ و درد كه آن سخنور فرومايه و مزدور خواسته و نقش يزيد را به اجرا نهاد و حضرت سجاد عليه السلام نيز به اجبار در مسجد حاضر بود و آن ياوه ها و دروغها را مى شنيد.
درست در اين شرايط دردناك بود كه آن حضرت شجاعانه بپا خاست و جو سكوت و اختناق يزيدى را در هم شكست و به گونه اى كه طنين نداى تكان دهنده و شهامتمندانه اش گوش هـا را پـر و انـبوه نمازگزاران مسجد اموى را بسوى خود متوجه سازد، چون شيرى خشمگين بر سر آن سخنور مزدور خروشيد كه :
و يلك ايها الخاطب ! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق ؟...
يعنى : هان اى خطيب ! واى بر تو... واى ...
خشنودى و رضايت خاطر مخلوقى حقير و ناچيز را به خشم و ناخشنودى آفريدگار بزرگ هستى خريدى ؟...! شعله هاى سوزان آتش پرشراره دوزخ ، جايگاه توست .
و آنگاه كه همه چشمها به او دوخته شد و نفسها براى شنيدن سخنان او در گلوها بند آمد از يـزيـد اجـازه خـواسـت تـا بـر فراز منبر رود و آن مردك پليد و فرومايه ، پس از بهانه تراشيهاى بسيار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.
حضرت زين العابدين عليه السلام بر فراز منبر رفت و پس از مقدمه اى فشرده در اندرز و ارشـاد مردم ، همه را به خود متوجه ساخت و دلها، قلبها، افكار و عواطف مجلس را تسخير كرد و آنگاه با فرزانگى و شهامت بسيار فرمود:
ايهاالناس ! اعطينا ستا و فضلنا بسبع ، اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و اشجاعة و المحبطة فى قلوب المؤ منين و فضلنا بان منا النبى المختار و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله واسد رسوله و منا سبطى هذه الامة و منا مهدى هذه الامة ...(146)
يعنى : هان اى مردم ! خدا به ما شش ويژگى ارزانى داشته و با شش امتياز ما را بر همگان فضيلت و برترى بخشيده است :
خدا، به ما نعمت گرانبهاى دانش ، بردبارى ، سخاوت ، فصاحت ، و شجاعت ، عنايت فرمود و بذر مهر و محبت را بر دلها و قلبهاى با ايمان افشانده است .
و نـيـز ما را با شش ويژگى به ديگر انسانها برترى و فضيلت بخشيده است ، آن شش امتياز اين است كه :
پيامبر برگزيده خدا از ماست و صديق امت اميرمؤ منان ، جعفر طيار، حمزه شير خدا و پيامبر، دو نـواده گـرانـمـايـه پـيـامـبـر حـسـن و حـسـيـن عـليـه السـلام و ديـگـرى (مـهـدى ) آل محمد(ص ) از ما خاندان وحى و رسالت است .
2ـ و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
القـائم مـنـا تخفى ولادته على الناس حتى يقولوا: لم يولد بعد ليخرج حين يخرج و ليس لاحد فى عنقه بيعة (147)
يـعـنـى : (قـائم ) از مـاسـت .ولادت او بـر مردم مخفى مى ماند به گونه اى كه مردم مى گويند: او هنوز بدنيا نيامده است تا بدانگونه ظهور كند و به همانگونه ظهور بيعت هيچ كسى را بر عهده نداشته باشد
3ـ ابـوخالد كابلى كه از ياران امام سجاد است آورده است كه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى از آن جناب پرسيدم كه :
فقلت : ( يابن رسول الله ان ذلك لكائن ؟
فـقـال : اى وربـى ! ان ذلك لمـكتوب عندنا فى الصحيفة التى فيها ذكر المحن التى تجرى علينا بعد رسول الله (ص )
قال ابو خالد: فقلت : يابن رسول الله ثم يكون ماذا؟
قـال عـليـه السـلام : ثـم تـمـتـد الغـيـبـة بـولى الله عزوجل الثانى عشر من اوصياء رسول الله (ص ) و الائمة بعده .
يـا بـا خـالد ان اهـل زمـان غـيـبـتـه القـائليـن بـامـامـتـه و المـنـتـظـريـن ظـهـوره افـضـل مـن اهـل كـل زمـان ، لان الله تـبـارك و تـعـالى اعـطـاهـم مـن العـقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فى ذلك الزمـان بـمـنـزلة المجاهدين بين يدى رسول الله (ص ) بالسيف ، اولئك المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاة الى الله عزوجل سرا وجهرا.(148)
يعنى : پرسيد: (آيا براستى چنين خواهد بود؟ )
فـرمـود: (آرى ! بـه پـروردگـارم سـوگـنـد! ايـن مطلب در صحيفه اى كه نزد ما خاندان پـيـامـبر است و در آن همه رنجهايى كه پس از پيامبر بر ما مى رود نوشته شده است ، اين مطلب نيز به روشنى آمده است )
گفتم : (سرورم ! پس از اينكه آن وجود گرانمايه به قدرت الهى ديده به جهان گشود چه خواهد بود؟ )
فرمود: (آنگاه غيبت دوازدهمين جانشين پيامبر پس از يازده امام ، ادامه خواهد يافت . )
و افـزود: (ابـا خـالد! مـردم عصر غيبت آن حضرت كه به امامت او معتقد و ظهورش را انتظار مـى كـشـنـد از مـردم هـمـه قـرون و اعـصـار بـهترند چرا كه خداوند به آنان خرد و شناخت و بـينشى داده است كه عصر غيبت براى آنان بسان عصر ظهور است . خداوند به آنان پاداش جهادگرانى را مى دهد كه پيشاروى پيامبر با شمشير جهاد كردند، آنان براستى خالصند و شيعيان حقيقى و راستين ما و فراخوان بسوى خدا در آشكار و نهان . )
4ـ و نيز (سعيد بن جبير ) از آن حضرت آورده است كه مى فرمايد:
فـى القـائم مـنـاسـنـن مـن الانـبياء: سنة من انبينا آدم عليه السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من عيسى و سنة من ايوب من محمد(ص ).
فـامـا مـن آدم و نـوح : فـطـول العـمـر. و امـا مـن ابـراهـيـم : فـخـفـاء الولادة و اعتزال الناس .(149)
و اما من ابراهيم : فخفاء الولادة و اعتزال الناس .(150)
و اما من موسى : فالخوف و التقية .(151)
و اما من عيسى : فاختلاف الناس فيه .(152)
و اما من ايوب : فالفرج بعد البلوى .
و اما من محمد(ص ) فالخروج بالسيف
يعنى : در (قائم ) ما سنتهايى از پيامبران بزرگ الهى است . سنت و نشانى از پدرمان آدم ، سـنـت و نـشـانـى از نوح ، سنت و نشانى از ابراهيم ، سنت و نشانى از موسى ، سنت و نشانى از عيسى ، سنت و نشانى از ايوب و سنت و نشانى از محمد(ص ) است .
اما نشان او از آدم و نوح عمر اوست .
و نشان از ابراهيم ، ولادت نهانى و دورى گزيدن از مردم است .
و نشان از موسى ، خوف و تقيه از ستمكاران عنان گسيخته .
و نشان از عيسى ، اختلاف مردم در مورد اوست .
و نشان از ايوب ، گشايش و نجات پس از بلا و گرفتارى است .
و نشان از محمد(ص ) قيام با شمشير عدالت است .
در مورد حضرت مهدى (ص ) از چهارمين امام نور به همين چند روايت بسنده مى شود بدان اميد كه در آينده نيز از آن حضرت رواياتى در اين مورد بياوريم .
امام باقر عليه السلام و نويد از حضرت مهدى عليه السلام
عصر امام باقر عليه السلام نقطه تحول و دگرگونى در فرهنگ اسلامى
از مـحـتـواى كـتـابـهاى تاريخى ، چنين دريافت مى گردد كه عصر امام باقر عليه السلام نقطه تحول و دگرگونى در فرهنگ اسلامى است .
در آن روزگـار، در جـامـعـه ، آگـاهـى و شـوق و كـسـب دانش پديدار شد و بسيارى از دانش طلبان براى تحصيل دانش و كسب بينش ، بويژه فقه ، تفسير و حديث ، بار سفر بسته و بسوى مراكز علمى مى شتافتند. در مردم ، اندكى رشد فكرى و روحيه حقجويى پديد آمد. ديـگـر بـه شـنـيـدن روايـات بـى آنـكـه در مـورد آن تـحـقـيـق و تحليل و پرس و جو شود، اكتفا نمى كردند.
بـديـن جـهـت اسـت كـه مردم براى اندوختن دانش و بهره ورى از كسانى كه ياران پيامبر را ديده بودند، به مدينه روى مى آوردند و از آنان علم و دانش فرا مى گرفتند.
چـه بسيار فقهايى كه از كوفه و ديگر شهرهاى كشور پهناور اسلامى به مدينه هجرت نـمـوده و بـه امـام بـاقـر عـليـه السلام مى پيوستند. از سرچشمه جوشان بينش و دانش او بـهـره هـا مـى گـرفتند و عطش سوزان خويش را از درياى بى كرانه علم و چشمه سارهاى بينش و حكمت آن حضرت برطرف مى ساختند.
عـلوم مـعـارف در ابـعاد گوناگون از سوى امام باقر عليه السلام براى تشنگان دانش و كـمـال مـى جـوشـيـد و دلايـل و بـراهـيـن ، در زمـيـنـه هـاى شـنـاخـت خـدا، عـدل ، پـيـامـبـرشـنـاسـى ، مـعـادشـنـاسـى و... بـويـژه اصل امامت براى آنان باريدن مى كرد و حقيقت براى همه آشكار مى شد.
بـا ايـن بـيـان ، طـبـيـعـى است كه روايات رسيده از امام باقر عليه السلام پيرامون وجود مـبـارك حـضرت مهدى عليه السلام از نظر محتوا و شمار، بسيار مى باشد كه دانشمندان و فـقهايى كه از محضر آن حضرت كسب فيض مى نمودند و از شاگردان برجسته او بودند همه نگاشته اند و چون اين كتاب توان ترسيم همه آنها را ندارد، از اين رو به برخى از آنـهـا بـسنده مى كنيم ، و خاطرنشان مى سازيم كه در بخشهاى آينده كتاب نيز نمونه هاى ديگرى خواهيم آورد همانگونه كه در بخشهاى پيشين به مناسبتهايى گوناگون برخى را آورده ايم .
نمونه هايى از نويد امام باقر عليه السلام
1ـ (ابوحمزه ثمالى ) آورده است كه :
در يكى از روزها در محضر درس امام باقر عليه السلام بودم ، هنگامى كه حاضران رفتند امام باقر عليه السلام فرمود:
يـا ابـا حـمـزة ! مـن المـحـتـوم الذى حـتـمـه الله قـيـام قـائمـنـا، فـمـن شـك فـيـمـا اقول لقى الله و هو به كافر.
ثم قال : باءبى و امى المسمى باسمى و المكنى بكنيتى السابع من بعدى ، بابى من يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.
يا ابا حمزه ! من ادركه فيسلم له وسلم لمحمد و على فقد وجبت له الجنة و من لم يسلم فقد حرم الله عليه الجنة و ماواه الناس و بئس مثوى الظالمين .(153)
يعنى : ابا حمزه ! از رخدادهايى كه خداوند وقوع آن را قطعى ساخته است قيام (قائم ) است .
هر كس در آنچه مى گويم ترديد كند با حال كفر به خدا، او را ملاقات خواهد كرد.
آنگاه افزود: پدرم و مادرم فداى وجود گرانمايه او باد كه همنام و هم كنيه من است و هفتمين امام پس از من .
پـدرم فـداى كـسـى بـاد كـه زمـيـن را لبريز از عدل و داد مى كند همانگونه كه به هنگام ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .
ابا حمزه ! هر كس سعادت ديدار او را داشت و همانگونه كه به پيامبر و على عليه السلام سـلام و درود مـى گـويـد بـه آن حضرت درود گفت و فرمانبردار او گرديد، بهشت بر او واجـب مـى گـردد و هر كس به آن وجود گرانمايه سلام نگفت ، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته و او را در آتش سوزان جاى خواهد داد و چه بدجايى است جايگاه ستمكاران .
2ـ بانوى دانش پژوهى كه به ام هانى شهرت داشت آورده است كه بامدادى بر حضرت باقر وارد شدم و گفتم :
يا سيدى ! آية فى كتاب الله عزوجل عرضت بقلبى فاقلقتنى و اسهرتنى .
قال : فاسالى يا ام هانى ء!
قالت : قلت : قول الله عزوجل : فال اقسم بالخنس # الجوار الكنس .(154)
قـال : نـعـم المـسالة سالتينى يا ام هانى ء! هذا مولود فى آخرالزمان ، هو المهدى منهذه العـتـرة ، تـكـون له حـيـرة و غـيـبة يضل فيها اقوام و يهتدى فيها اقوام ، فياطوبى لك ان ادركتيه ، و يا طوبى لمن ادركه .(155)
يـعـنـى : (سـرورم ! آيـه اى از قـرآن شـريـف ذهـن و فـكـرم را بـخـود مشغول داشته و خوابم را ربوده است . )
فرمود: (كدام آيه ام هانى ؟ بپرس ! )
گـفـتـم (سـرورم ! ايـن آيـه شـريفه كه مى فرمايد: فلا اقسم بالخنس # الجوار الكنس . )(156)
فـرمـود: (بـه ! بـه ! چـه مـسـاءله خـوبـى پـرسـيدى . اين مولود گرانمايه اى است در آخـرالزمـان . او (مـهـدى ) ايـن عـتـرت پاك است . مهدى خاندان وحى و رسالت ، براى او حـيـرتـى اسـت كـه گـروهـى در آن گـمـراه مـى گردند و گروههايى راه حق و هدايت را مى يابند.
خـوشـا بـحـالت اگـر او و زمـان او را درك كـنـى ... و خـوشـا بحال آنكه او را درك خواهند نمود. )
3ـ و نيز ابوجارود از آن حضرت آورده است كه روزى به من فرمود:
يـا ابـا الجـارود! اذا دار الفـلك و قـال النـاس : مـات القـائم او هـلك . باى و اد سلك و قال الطالب : انى يكون ذلك و قد بليت عظامه فعند ذلك فاجوه . فاذا سمعتم به فاتوه و لو حبوا على الثلج .(157)
يـعـنـى : ابـو جـارود! اگـر روزگـارى بـه گـونـه اى بـود كـه مـردم گـفـتـنـد: (قـائم آل مـحـمـد(ص ) از دنيا رفته يا به شهادت رسيده و يا سرنوشت او روشن نيست و ديگرى گفت كه : از كجا چنين چيزى خواهد بود... در همان اوج حيرت و نااميدى و ترديد مردم ، شما بـه ظـهـور او امـيـدوار بـاش و هنگامى كه خبر ظهور او را شنيدى به هر صورت ممكن حتى خزيدن بر روى برف و يخ بسوى او بشتاب !
در ايـنـجـا بـه هـمـيـن مـقدار از روايات رسيده از پنجمين امام نور عليه السلام پيرامون امام عـصـر عـليـه السـلام بـسـنـده مـى نـمـايـيم ، بدان اميد كه در آينده بحث ، برخى ديگر از روايات آن حضرت را در اين مورد بياوريم .
امام صادق عليه السلام و نويد از حضرت مهدى عليه السلام
سخن از امام صادق عليه السلام و نشر و شكوفايى دانش و فرهنگ در آن روزگار، نيازى بـه نـوشـتـن كتاب جداگانه اى دارد چه بسا كه اگر كسى بخواهد همه ابعاد شخصيت آن حضرت و وضعيت كامل عصر او را از نظر سياسى و علمى و شرايط ويژه اى كه در آن زمان به هم آميخته بود، همه را ترسيم نمايد، نيازى به نوشتن دائرة المعارف بزرگى خواهد داشت كه ما در اينجا به گونه اى فشرده بدان شرايط اشاره مى كنيم .
يك فرصت طلايى
درسـت اواسـط حـيـات امام صادق عليه السلام بود كه حكومت بيداد اموى به سرعت رو به اضـمـحـلال و نـابـودى مـى رفـت و رژيـم عـبـاسـى در حـال تـاءسيس و تشكيل بود. پيش از آنكه عباسيان پايه هاى رژيم فريبكارانه خويش را در شـهـرهـا، بـويـژه مـديـنـه مـنـوره اسـتـحـكـام بـخـشـنـد، آن حـضـرت مـجـال و مـيـدان بـسـيـار مـسـاعـد و گـسـتـرده اى بـراى نـشـر عـلوم آل محمد(ص ) يافت و توانست بر فراز منبر نياى بزرگش پيامبر(ص ) برود. بر فراز مـنـبـرى كـه مـيمونها و بوزينه هاى اموى بر روى آن جست و خيز مى نمودند، همانگونه كه پيامبر(ص ) پيش از آن روزگار آن فاجعه را در خواب ديده و قرآن از آن سخن گفته بود.
و مـا جـعـلنـا الرويـا التـى اريـنـاك الا فـتـنـة للناس و الشجرة الملعونة فى القرآن .(158)
دانشگاه جعفرى
اين شجره ملعونه با انهدام رژيم پليد بنى اميه از هم پاشيد و شجره طيبه خاندان وحى و رسالت فرصتى يافت تا ميوه و بهره خويش را به بشريت ارزانى دارد.
امـام صـادق عـليه السلام اندكى آزادى بيان و قلم بدست آورد و شرايط جارى او را يارى كـرد تـا بـر فـراز مـنـبـر پيامبر(ص ) اوج گيرد و در همان مسجد و همان پايگاه توحيد و تـقـوا، فـقـه ، عقايد و ديگر رشته هاى علمى و فكرى را به انبوه دانش دوستان ، تدريس نمايد؛ بگونه اى كه رفته رفته هر روز مجلس درس آن حضرت با حضور چهار هزار نفر فقيه ، محدث ، مفسر و... تشكيل مى گرديد.
از كـسـانـى كـه بـه افـتـخـار كـسـب فـيـض و شـاگـردى آن حـضـرت نايل آمده و خود نيز بارها بدان اعتراف و افتخار هم نموده ، (ابو حنيفه ، نعمان بن ثابت ) است .
او در اشاره به آن دو سال پر افتخار و پربركت محضر امام صادق عليه السلام و بهره ورى از دريـاى ژرف و گـسـتـرده دانـش ، بـيـنـش و مـعـارف آل محمد(ص ) از ششمين امام نور عليه السلام مى گفت :
لو لا السنتان لهلك نعمان (159)
يعنى : اگر آن دو سال شاگردى امام صادق عليه السلام و فرا گرفتن علوم و معارف از آن حضرت بزرگوار نبود، نعمان ، هلاك و گمراه شده بود.
و سـرانـجـام از اين دانشگاه پربركت جعفرى شخصيتهاى بزرگ و شايسته كردار و درست انـديـشـى فـارغ التحصيل شدند كه جهان بشريت بوسيله آنان به شكوه و اقتدار رسيد. شخصيتهايى چون : (جابربن حيان ) نخستين شيميدان جهان عرب و اسلام ، (هشام بن حكم ) و ديگر كسانى كه با بر شمردن نام و نشان آنان بحث طولانى مى شود.
و كـار شـكـوه و عـظـمـت عـلمى و فرهنگى دانشگاه جعفرى به جايى رسيد كه تنها در مسجد جـامـع كوفه نهصد نفر انديشمند و صاحبنظر در عقايد و مذاهب بحث و تدريس و سخنرانى مـى كـردنـد و هـر كـدام هم گفتارشان به سرچشمه هميشه جوشان دانش حضرت امام صادق پيوند داشت .(160)
بـديـنسان امام صادق عليه السلام با اين آمادگى انديشه و فراهم بودن امكانات و زمينه مـسـاعـد فـرصـت مـنـاسـبـى يـافـت تا انگشت روى آن نقطه حساس نهد و نقطه مورد نظر را بفشارد و از امام مهدى عليه السلام سخن گويد و از وجود گرانمايه او براى همه معتقدان و شيفتگانش ، نويدها و بشارتها دهد و بصورتهاى گوناگون از ابعاد مختلف شخصيت و قيام نقش عظيم او... بحث كند.
به همين دليل هم هست كه آن حضرت گاه از نام حضرت مهدى عليه السلام سخن مى گويد و گاه از نسب بلند و پرافتخارش .
گـاه از نـشـانـه هـاى ظـهـور او پـيـام داد و گـاه از دوران حـكـومـت سـراسـر عدل و مهرش و گاه در مورد ديگر مسايل و مطالبى كه در اين جهت دور مى زند.
و اگـر بگوييم كه روايات رسيده از امام صادق عليه السلام در مورد حضرت مهدى عليه السلام از روايات ساير امامان معصوم عليهم السلام بيشتر است ، سخن درست و سنجيده اى گفته ايم .
بـعـبـارت ديـگر: از هيچ يك از امامان اهل بيت عليهم السلام پيرامون امام عصر عليه السلام بـه مـقـدار روايـات رسـيـده از امـام صـادق عـليـه السـلام روايـت ديـده نـشـده اسـت و دليل آن ، همان شرايط مساعد و جو آماده اى بود كه براى آن حضرت فراهم شد.
روشـن اسـت كـه مـا نـمـى تـوانـيـم هـمـه روايات رسيده از آن جناب در مورد امام عصر عليه السـلام را بـه دليـل مـحـتـواى غنى و شمار بسيار آنا در اينجا بياوريم . اين روايت را با رعـايـت تـنـاسـب در بـخشهاى مختلف كتاب خواهيم آورد و در اين بخش بخاطر رعايت اسلوب بحث ، تنها به ترسيم برخى از آنها بسنده مى شود.
نمونه هايى از روايات
1ـ از آن حضرت آورده اند كه مى فرمود:

لكل اناس دولة يرقبونها

و دولتنا فى آخر الدهر تظهر(161)
يـعنى : براى هر گروهى ، دولت و حكومتى است كه انتظارش را مى كشند و حكومت عادلانه و جهانى ما، در آخرالزمان پديدار خواهد شد.
2ـ و نيز آورده اند كه مى فرمود:
مـن اقـر بـجـمـيـع الائمة عليهم السلام و جحد المهدى كان كمن اقر بجميع الانبياء و جحد محمدا(ص ) نبوته .
فقيل له : يابن رسول الله ! فمن المهدى ؟ من ولدك ؟
قـال عـليـه السـلام : الخـامـس مـن ولد السـابـع ، يـغـيـب عـنـكـم شـخـصـه و لا يحل لكم تسميته .(162)
يـعـنـى : هـر كـس بـه هـمـان امامان اهل بيت عليهم السلام ايمان آورد و مهدى آنان را نپذيرد، بسان كسى است كه به همه پيامبران خدا ايمان آورده اما رسالت آخرين آنان محمد(ص ) را انكار كرده باشد.
از او پـرسـيـدنـد: (اى پـسـر پيامبر! مهدى عليه السلام كه از فرزندان شما خواهد بود كيست ؟ )
فـرمود: (پنجمين امام از نسل پسرم (موسى ) است . او از نظرها غايب مى گردد و آوردن صريح نام مقدسش ‍ براى شما روا نيست .
3ـ (ابـو بـصـيـر ) آورده اسـت كـه خـود شـنـيـدم كـه امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فرمود:
ان سـنـن الانـبياء عليه السلام و ما وقع عليهم من الغيبات جارية ـ و فى نسخة : حادثة ـ فى القائم منا اهل بيت حذو النعل ، و القذة بالقذة .
فـقـلت له : يـابـن رسـول الله ! و مـن القـائم مـنـكـم اهل البيت ؟
فـقـال عـليـه السـلام : يـا ابـا بـصـير! هو الخامس من ولد ابنى موسى ، ذلك ابن سيدة الامـاء، يـغـيـب غـيـبـة يـرتـاب فـيـهـا المـبـطـلون ، ثـم يـظـهـره الله عـزوجـل ، فـيـفـتـح عـلى يـديـه مـشـارق الارض و مـغـاربـهـا و ينزل روح الله عيسى بن مريم عليه السلام فيصلى خلفه و تشرق الارض بنور ربها و لا تـبـقـى فـى الارض بـقـعـة عـبـد فـيـهـا غـيـر الله عزوجل الا عبدالله فيها و يكون الدين كله لله و لو كره المشركون .(163)
يـعـنـى : (سـنـتـهـاى جـارى بـر پـيـامـبـران خـدا و در مـسـايـل غـيـبـى ، بـطور كامل و به همان صورت ، در مورد (قائم ) ما خاندان پيامبر، رخ خواهد داد. )
گفتم : (سرورم ! قائم شما خاندان وحى و رسالت كيست ؟ )
فرمود: (او پنجمين امام از نسل پسرم (موسى ) مى باشد و فرزند سالار كنيزان عصر خويش است .
بـراى او غيبتى خواهد بود كه باطل گرايان در موردش ترديد مى كنند. سپس خداوند او را ظـاهـر مـى سازد و به دست تواناى او، شرق و غرب گيتى را مى گشايد. روح خدا، عيسى بـن مـريـم عـليـه السـلام فـرود آمـده و بـه امـامـت او نـمـاز مـى گـذارد و زمـيـن بـه نـور پروردگارش نورباران مى گردد.
در زمـيـن هـيـچ نقطه اى نمى ماند كه در آنجا غير خدا پرستيده شود و دين همه اش از آن خدا مى گردد و گرچه مشركان را خوش نيايد، توحيدگرايى و دين حق ، همه جا سايه گستر و حاكم مى گردد. )
امام كاظم عليه السلام و نويد از حضرت مهدى
شـرايـط حـاكـم بـر زمان حضرت كاظم عليه السلام با شرايط سياسى و اجتماعى عصر پـدر گـرانقدرش بسيار متفاوت بود؛ چرا كه آن حضرت بخش مهمى از زندگى پربركت خـويش را در زندان استبداد و ارتجاع و به دور از مردم سپرى كرد. و در حالى كه رابطه او را بـا جـامـعـه خـويش قطع كرده بودند او در قعر زندانها و زيرزمينهاى تاريك محبوس بـود، در هـمـانـجـا بـه عـبـادت خـدا و راز و نـيـاز با محبوب و معشوق خويش ، روزگار مى گذرانيد.
يـكـى ، دو بـار آن حضرت را از زندان آزاد كردند اما همواره تحت مراقبت شديد امنيتى قرار داشـت تـا بـاز هـم به زندان بيداد باز گردانده شد و سرانجام بوسيله سم غدر و خيانت به شهادت نائل آمد.
با اين بيان ، روشن است كه امكانات و آزادى آن حضرت ، چه اندازه محدود بود و او تا كجا در فشار و تنگنا قرار داشت و طبيعى است كه با اين شرايط وحشتناك نمى تواند در مورد حـضرت مهدى عليه السلام كه رژيم عباسى از نام بلند او در هراس بود ـ بيان مشروح و روايات گوناگونى داشته باشد.
اما آن حضرت با همه محدوديتها، فشارها و فقدان فرصت و امكانات باز هم از حضرت مهدى عـليـه السـلام نـويـد داد و فـرهـنـگهاى حديثى و روايى از سخنان امام كاظم عليه السلام پيرامون محبوب دلها تهى نيست كه ما براى نمونه ، برخى از آنها را ترسيم مى كنيم :
1ـ محمد بن زياد آورده است كه :
از سالارم حضرت كاظم در مورد اين آيه شريفه پرسيدم كه مى فرمايد:
... و اسبغ عليكم نعمة ظاهرة و باطنة ....(164)
يعنى :... و نعمتهاى خويش را چه آشكار و چه پنهانى ، به تمامى بر شما ارزانى داشته است ...
امام كاظم عليه السلام فرمودند:
النعمة الظاهرة : الامام الظاهر و الباطنة : الامام الغائب .
فقلت : و يكون فى الائمة من يغيب ؟
قـال عـليـه السـلام : نـعـم ! يغيب عن ابصار الناس شخصه و لا يغيب عن قلوب المؤ منين ذكره و هو الثانى عشر منا.
يـسـهـل الله له كـل عـسـيـر و يـذلل له كـل صـعـب و يـظـهـر له كـنـوز الارض و يقرب له كـل بـعـيـد و يـبـيـر ـ اى يـهـلك ـ بـه كـل جـبـار عـنـيـد و يـهـلك عـلى يـده كل شيطان مريد.
ذلك ابـن سـيـدة الامـاء الذى تـخـفـى عـلى النـاس ولادتـه و لا يـحـل لهـم تـسـمـيـتـه حـتى يظهره الله عزوجل ، فيلا الارض ‍ قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.(165)
يـعـنى : (محمد! نعمت ظاهرى ، امام راستين است كه آشكار است و نعمت باطنى و نهانى ، امام غائب . )
گفتم : (سرورم ! آيا از امامان دوازده گانه اهل بيت ، كسى هم غائب مى گردد؟ )
فـرمـود: (آرى ! يـكـى از آنـهـا كه وجود گرانمايه اش از برابر ديدگان مردم نهان مى شـود، امـا يـاد و نـام مـقـدسـش از قلبهاى مردم با ايمان غائب نمى گردد. او دوازدهمين ما مى باشد.
خداوند هر كار مشكلى را براى او آسان و هر امر پيچيده و سختى را براى او رام مى سازد.
گـنـجـهـاى زمـيـن را براى او آشكار و هر دورى را برايش نزديك مى كند. هر خودكامه كينه تـوزى را بـوسـيله آن حضرت نابود و هر شيطان سركشى را بدست او به خاك هلاكت مى افكند.
او فـرزنـد سـالار كـنـيـزان عصر خويش است . ولادت او بر مردم مخفى مى ماند و بردن نام گراميش بطور علنى ، ناپسند است تا خداوند او را فرمان ظهور و قيام دهد و آنگاه است كه زمين و زمان را از عدل و داد پر مى سازد، همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است . )
2ـ يونس بن عبدالرحمن آورده است كه :
بر امام هفتم عليه السلام وارد شدم و گفتم :
(يابن رسول الله ! انت القائم بالحق ؟
فقال عليه السلام : انا القائم بالحق و لكن القائم الذى يطهر الارض من اعداء الله و يـمـلاءهـا عـدلا كـمـا مـلئت جـورا هـو الخـمـس مـن ولدى ، له غـيـبـة يطول امدها خوفا على نفسه ، يرتد فيها اقوام و يثبت فيها آخرون ...
طـوبـى ليشعتنا المتمسكين بحبلنا ـ و فى نسخه : بحبنا ـ فى غيبة قائمنا، الثابتين على موالاتنا و البراءة من اعدائنا. اولئك منا و نحن منهم ، قد رضا بنا ائمة و رضينا بهم شيعة و طوبى لهم ، هم ـ و الله ـ معنا فى درجتنا يوم القيامة .(166)
يعنى : (سرورم ! آيا شما قائم به حق هستيد؟ )
فـرمود: (آرى ! من قائم به حق هستم اما آن قائمى كه زمين را از دشمنان خدا پاك مى سازد و آن را هـمـانـگـونـه كـه بـه هـنـگـامـه ظـهـورش از سـتـم و بـيـداد لبـريـز اسـت از عـدل و داد سـرشـار و مـالامـال مـى سـازد، او پـنـجـمـيـن امـام از نسل من است .
او بـه فـرمـان خـدا و براى حفظ جان خويش ، غيبتى طولانى خواهد داشت به گونه اى كه گـروهـهـايـى راه ارتـداد در پيش ‍ مى گيرند و گروهى در دين خدا و اعتقاد به امامت ثابت قدم مى مانند. )
آنـگـاه فـرمود: (خوشا به حال شيعيان ما! آنكه در عصر غيبت قائم ما به ريسمان ولايت و محبت اهل بيت چنگ زده و بر دوستى ما پايدارى نموده و به بيزارى از دشمنان ما استوارند.
آنـان از مـا هـسـتـنـد و مـا از آنـان ، آنـان بـه امـامـت مـا خـشـنـودنـد و مـا بـه پـيـروى آنان از اهل بيت پيامبر خويش .
راسـتـى كـه خـوشـا بـه حـال آنـان ! بخداى سوگند كه آنان در روز رستاخيز با ما و در درجه ما خواهند بود. )
امام رضا عليه السلام و نويد از امام عصر
عـصـر هـشـتـمين امام نور حضرت رضا عليه السلام داراى ويژگيهاى گوناگونى بود و سخن از آن روزگار، نياز به بحث گسترده و كتاب ديگرى دارد.
مـن بـر ايـن انـديـشـه نـيـسـتـم كـه آن روزگـار، روزگـار آزادى كامل براى بيان حقايق و حركت بر اساس عدالت و فضيلت بود آن گرامى مى توانست هر سخن حقى را به زبان آورد يا هر كار شايسته اى را در جهت خدمت حق و مردم ستمديده انجام دهد و نيز بر اين انديشه هم نيستم كه آن حضرت به گونه اى در فشار استبداد بود كه نمى توانست سخنى را از حق و عدالت به زبان آورد، نه ! نه آنگونه بود و نه اينگونه ، بلكه جو حاكم بر عصر و جامعه زمان او، ميان آزادى و استبداد مطلق در نوسان بود.
هـنـگـامـى كـه هارون ، آن عنصر تجاوزكار، مرد و پسرش ماءمون بجاى او قدرت را بدست گـفـت ، بـه ظـاهـر، سـيـاسـت محبت و دوستى با علويها و در صدر آنان حضرت رضا عليه السـلام را در پـيـش گـرفـت و شـرايط سياسى او را ناگزير ساخت كه امام رضا را به ولايت عهدى خويش برگزيند و در كشور پهناور اسلامى بنام آن حضرت سكه بزند و به سخنوران و شاعرانى كه او را مى ستودند، بذل و بخشش نمايد.
و اين فرصت گرانبهايى بود كه حضرت رضا عليه السلام از آن به منظور سخن گفتن از امـام مـهـدى عـليـه السلام و نويد دادن از آن وجود گرانمايه و ظهورش ، به شايستگى بهره گرفت .
براى نمونه :
1ـ هـنـگـامـى كـه (دعـبـل خـزاعـى ) آن شـاعـر انـديـشـمـنـد اهل بيت عليه السلام بر حضرت رضا عليه السلام وارد شد و قصيده معروف خويش را بر او خواند و به اين شعر رسيد كه :

خروج امام لا محالة خارج

يقوم على اسم الله و البركات

يميز فينا كل حق و باطل

و بجزى على النعماء و النقمات
يعنى : قيام شكوهمند امام راستين از خاندان رسالت كه بى ترديد ظهور خواهد نمود و بر اسـاس نـويـدهـايـى كه داده شده است ، در پرتو نام بلند خدا و بركات او اصلاح زمين و زمان بپا خواهد خاست .
او در ميان جامعه ، هر حق و باطل و داد و بيداد را از هم جدا مى سازد و بر نعمت ها و شايسته كرداريها و سپاسگزاريها و نيز بيدادها و ناهنجاريها پاداش و كيفر در خور، خواهد داد.
آرى ! هـنـگـامـى كـه شاعر اين شعر را خواند حضرت رضا عليه السلام بشدت گريست و فرمود:
يـا خـزعـى !... تـطـق روح القـدوس عـلى لسـانـك بـهـذيـن البـيـتـيـن ... فهل تدرى من هذا الامام ؟ و متى يقوم ؟
فـقـال : لا يـا مولاى !... الا انى سمعت بخروج امام منكم يطهر الارض من الفساد و يملاها عدلا كما ملئت جورا.
فـقـال الامـام عليه السلام : يا دعبل !... الامام بعدى : محمد ابنى و بعد محمد ابنه على و بـعـد عـلى ابـنـه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبته ، المطاع فى ظـهـوره ، لو لم يـبـق مـن الدنـيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى خرج فيملا الارض عدلا كما ملئت جورا.
آنگاه حضرت افزودند:
و اما متى ... فاخبار عن الوقت و لقد حدثنى ابى عن ابيه عن آبائه عن على عليه السلام : ان النبى (ص ) قيل له : يا رسول الله ! متى يخرج القائم من ذوريتك ؟
فـقـال (ص ): مـثله مثل الساعة (القيامة ) لا يجليها لوقتها الا هو، ثقلت فى السماوات و الارض ، لا ياءتيكم الا بغتة .(167)
يـعـنـى : (دعبل )! در اين دو بيت ، روح القدوس بر زبانت سخن نهاده است . آيا مى دانى اين امام كيست ؟ و چه زمانى ظهور خواهد كرد؟
(دعـبل ) گفت : (نه سرورم ! جز اينكه از اهل آن شنيده ام كه امامى از شما خاندان وحى و رسـالت قـيـام خـواهـد كـرد و زمـيـن و زمـان را از تـبـاهـى و فـسـاد پـاك كـرده و از عدل و داد لبريز خواهد كرد. )
امـام عـليـه السـلام فـرمود: (دعبل ! امام پس از من پسرم (محمد ) است و پس از او پسرش (عـلى ) و پـس از او پسرش (حسن ) و پس از او پسرش (قائم ) همو كه در غيبتش ديدگان در انتظارند و پس از ظهور مباركش فرمانش را به جان مى خرند.
دعـبـل ! اگـر از عـمر جهان جز يك روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى خـواهـد سـاخـت كـه او ظـهـور كـنـد و زمـيـن را از عـدل و داد پر كند همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .
آنگاه فرمود:
(اما از هنگامه قيام و ظهور مهدى عليه السلام پرسيدى ... پدران گرانقدرم آورده اند كه از پـيـامـبـر گـرامـى (ص ) از هـنـگـامـه قـيـام فـرزنـدش مـهـدى عـليـه السـلام سـؤ ال شد كه فرمود:
داستان قيام و ظهور مهدى عليه السلام مانند داستان برپايى قيامت است كه جز خدا هيچ كس از هنگامه آن آگاه نيست .
اين واقعيت بر آسمانها و زمين گران است و هنگامه ظهور آن حضرت بناگاه به شما خواهد رسيد. )
2ـ ابو الصلت هروى آورده است كه به حضرت رضا گفتم :
(سرورم ! نشانه (قائم ) شما به هنگام ظهور چيست ؟ )
حضرت فرمود:
عـلامـتـه ان يـكون شيخ السن ، شاب المنظر، حتى ان الناظر اليه ليحسبه ابن اربعين سـنـة اودونـهـا و ان مـن عـلامـاتـه ان لا يـهـرم بـمـرور الايـام و الليـالى حتى ياءتيه اجله .(168)
يعنى از نشانه هايش اين است كه با وجود عمر طولانى بصورت جوانى شاداب و پرشكوه ظـاهـر مـى گـردد بـه گـونـه اى كـه هـر كـس بـر او نـظـاره كـنـد او را كـمـتـر از چـهـل سال مى نگرد و از ديگر نشانه هايش اين است كه گذشت روزگار تا آخرين لحظات او را پير نمى سازد.
امام جواد عليه السلام و نويد از حضرت مهدى عليه السلام
بـه دليـل نـزديـكـى دوران زنـدگـى حـضرت جوادالائمه عليه السلام با ولادت امام مهدى عـليـه السـلام حـكـمـت خداوند اقتضا مى كرد كه نويدها و بشارتهاى آن بزرگوار از امام مهدى عليه السلام فراوان باشد، چرا كه عصر آن گرامى با ميلاد محبوب دلها چيزى حدود 50 سـال بـيـشـتـر فاصله نداشت . و نيز انتظار مى رفت كه نويدها در مورد نزديك شدن مـيـلاد پـيـشـوايـى كه قرآن و پيامبر و امامان نور عليهم السلام از آن بشارت داده بودند، بـمـنـظـور آگـاهـى غـفـلت زدگـان ، قـوت قـلب و آرامـش خـاطر مؤ منان ، در گسترده ترين شـكل ممكن صورت گيرد اما دست فريب و خيانت رژيم عباسى حضرت جواد عليه السلام را در بـهـاران جـوانـى و طـراوت و شـكـوفـايـى زنـدگـى در حـالى كـه هـنـوز 25 سال از عمر گرانمايه اش نگذشته بود، بوسيله سم خيانت به شهادت رساند و مانع از اين بشارتها و نويدها در مورد حضرت مهدى عليه السلام شد.
امـام جـواد عليه السلام با سه تن از طاغوتهاى (بنى عباس ) معاصر بود كه هر كدام از آنـها نسبت به وجود گرانمايه آن حضرت قلبى مملو از كينه و خشم داشتند و هر لحظه او را در فـشـار و تـنـگـناى بيشترى قرار مى دادند و براى بدنام ساختن نام نيكو و بلند آوازه اش و بـه مـنـظـور خـامـوش سـاخـتـن نـور وجـودش ، توطئه ها مى چيدند و نقشه ها مى كشيدند، اما با وجود آن موانع و مشكلات كه بر سر راه امام جواد عليه السلام بود باز هم كـتـابـهـاى حـديثى و مجموعه هاى روايى ما، از روايات و نويدهاى رسيده از آن حضرت در مورد وجود گرانمايه امام عصر عليه السلام تهى نيست .
براى نمونه :
1ـ حـضـرت (عـبـدالعـظـيـم حسنى ) آورده است كه : به محضر امام جواد شرفياب شدم و تـصـمـيـم گـرفـتـم كـه از او بـپـرسـم : (آيـا او (قـائم ) آل محمد است يا ديگرى ؟ ) اما پيش از اينكه سخن آغاز نمايم او فرمود:
يـا ابـاالقـاسم ! ان القائم منا هو المهدى ! الذى يجب ان ينتظر فى غيبته و يطاع فى ظهوره و هو الثالث من ولدى .
و الذى بـعـث مـحـمـدا(ص ) بالنبوة و خصنا بالامامة انه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطـول الله ذلك اليـوم حـتـى يـخـرج فـيـه ، فـيـمـلا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.
ان الله تـبـارك و تـعـالى يصلح له امره فى ليلة ، كما اصلح امر كليمه موسى عليه السلام اذ ذهب ليقتبس لاهله نارا فرجع و هو رسول نبى .(169)
يعنى : (قائم ) ما خاندان وحى و رسالت ، حضرت مهدى است ، هموست كه در دوران غيبتش بايد مردم انتظار ظهورش را برند و پس از ظهورش فرمان او را به جان بخرند و سومين فرزند از نسل من است .
بخدايى كه محمد(ص ) را به رسالت برانگيخت و ما را به امامت برگزيد، اگر از عمر ايـن جـهـان تـنـهـا يـك روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى خواهد ساخت تا او ظـهـور نـموده ، جهان را پر از عدل و داد سازد، همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است .
خـداونـد، كـار قـيـام او را در يك شب تاريخى و جاودانه فراهم خواهد ساخت . همانگونه كه كـار رسـالت و نـبـوت مـوسـى بن عمران را به هنگامى كه بسوى آن آتش رفت تا براى خاندان خويش از آن برگيرد، اصلاح فرمود و آن جناب در حالى بازگشت كه به رسالت برانگيخته شده بود. )
افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج .
يعنى : پرفضيلت ترين و برترين اعمال شيعيان و دوستداران ما، انتظار فرج است .
2ـ و نيز از حضرت عبدالعظيم حسنى آورده اند كه :
به امام جواد عليه السلام گفتم :
(سـرورم ! من اميدوارم شما (قائم آل محمد ) باشيد همان اصلاحگر بزرگى كه زمين را لبريز از عدالت و دادگرى خواهد ساخت همانگونه كه در آستانه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است . )
آن حضرت فرمود:
مـا مـنـا الا و هـو قـائم بـاءمـر الله و هـاد الى ديـن الله و لكـن القـائم الذى يطهر الله (عزوجل ) به الارض من اهل الكفر و الجحود و يملاها عدلا و قسطا، هو الذى تخفى عن الناس ولادته ، و يغيب عنهم شخصه و يحرم عليهم تسمته .
و هـو سـمـى رسـول الله و كـنـيـه و هـو الذى تـطـوى له ارض و يذل له كل صعب ...(170)
يـعـنـى : ابـوالقاسم ! همه ما قيام كننده به امر خدا و هدايتگر بسوى دين و آيين راستين او هستيم . اما آن قائمى كه خداوند بدست او زمين را از كفر و شرك و ستم و بيداد پاك و آنگاه از عـدل و داد لبـريـز مـى سـازد، كـسـى اسـت كـه ولادتش از مردم پوشيده مى ماند و وجود گرانمايه اش غايب مى گردد و آوردن نام مقدسش به صراحت تحريم مى شود.
او هـمـنـام و هم كنيه با پيامبر خداست و كسى است كه زمين براى او در هم پيچيده مى شود و هر سختى و مشكلى برايش سهل و آسان مى گردد....
امام هادى عليه السلام و نويد از حضرت مهدى
امام هادى عليه السلام نياى گرانقدر امام عصر عليه السلام است اگر چه تقدير الهى اين بـود كـه فـرزنـدزاده گرانمايه خويش را نبيند چرا كه ولادت حضرت مهدى عليه السلام انـدكـى پـس از شـهـادت نياى بزرگوارش رخ داد(171) اما آن جناب بخاطر آگاهى از نـزديـك شـدن وعـده خـدا در مورد ولادت مهدى نجات بخش ، جو فكرى و فرهنگى و اجتماعى جامعه خويش را براى ميلاد نور آماده و مقدمات را فراهم مى ساخت .
بـه هـمـين جهت است كه مى بينيم آن حضرت از حضورش در ميان مردم به تدريج مى كاهد و گـويـى بر اين راه است كه مى خواهد مردم را رفته رفته براى دوران غيبت امام و زندگى در پس پرده غيبت آماده سازد تا آنان براى غيبت خورشيد جهان افروز آمادگى پيدا كنند.
از اين روست كه در بغداد و مركز كشور پهناور اسلامى براى خويش نمايندگانى بر مى گـزيـنـد تـا آنـان نـقـطـه پـيـونـدى مـيـان امـام مـعـصـوم و جـامـعـه دوسـتـداران عـلاقـمندان اهـل بيت عليهم السلام باشند. امور مالى و مسايل دينى و حقوقى خويش و مشكلاتشان را با آنان در ميان گذارند و آنان پاسخگو باشند....
پاورقي
130- بـحـارالانـوار، ج 44، ص 267، مـنـتـخـب الاثـر، ص 157 بـه نقل از ينابيع المودة ، ص 438.
131- نـمـاز مـيـت پـنـج تـكبير دارد و اضافه بر آن براى كسى جز افراد مخصوصى جايز نيست كه حضرت در اين روايات ، بدان اشاره فرموده است . (مولف رحمة الله ).
132- اثبات الهداة ، ج 3، 560 و بحارالانوار، ج 42، ص 215.
133- در كـتـاب گـرانـقـدر مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام با اينكه كوشش در جـمع آورى تمام احاديث پيرامون حضرت ولى عصر ارواحنا فداه شده ، اما مجموع رواياتى كـه از امـام مـجـتـبـى عـليه السلام وارد شده از مرز ده عدد تجاوز نمى كند. رجوع شود به معجم احاديث الامام المهدى ، ج 3، ص 163.
134- بحارالانوار، ج 51، ص 132.
135- مجموع احاديثى كه از امام حسين عليه السلام پيرامون حضرت مهدى عليه السلام در مـعـجـم احـاديـث الامـام المـهـدى عـليه السلام وارد شده كمتر از ده عدد است . به ج 3، ص 178، مراجعه شود.
136- بحارالانوار، ج 51، ص 133.
137- بحارالانوار، ج 51، ص 133.
138- هـمـدان نـام قـبـيـله اى در يـمـن بـود و مـنـظـور از بـه ارث بـردن اموال او در ايام حياتش اشاره به توطئه ساخته و پرداخته حكومت عباسى و جعفر كذاب است كـه بـه دروغ گـفـتـنـد كـه : (حـضـرت عـسـكرى فرزند ندارد و جعفر وارث اوست و خانه حضرت را مورد هجوم و غارت قرار دادند. )
139- عقدالدرر.
140- اكمال الدين ، ج 1، ص 317.
141- سوره يونس و يس ، آيه 48 و....
142- بحارالانوار، ج 51، ص 120.
143- بحارالانوار، ج 45، ص 61.
144- بحارالانوار، ج 45، ص 117.
145- بحارالانوار، ج 45، ص 168 و 200.
146- بحارالانوار، ج 45، ص 138.
147- بحارالانوار، ج 1، ص 323.
148- بحارالانوار، ج 36، ص 387.
149- سـوره مـريـم ، آيـه 49 و 48. ( و اعتزلكم و ماتدعون من دون الله و ادعو ربى عسى الا اكون بدعاء ربى شقيقا# فلما اعتزلهم و ما يعبدون من دون الله و هبنا له اسحاق و يعقوب ... )
150- سـوره قـصـص ، آيـه 21 و 18. ( فاصبح فى المدينه خائفا يترقب ... فخرج منها منها خائفا يترقب . )
151- سوره مائده ، آيه 17. ( لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم )
152- سوره مائده ، آيه 17. ( لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم . )
سوره مائده ، آيه 73 ( لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثة )
سوره توبه ، آيه 30. ( قالت النصارى : المسيح ابن الله . )
153- بحارالانوار، ج 24، ص 241.
154- سوره تكوير، آيه ، 16 و 17.
155- اكمال الدين ، ج 1، ص 330 و بحارالانوار، ج 51، ص 137.
156- اين آيه شريفه از نظر تاءويل كه روشن است ، اما از نظر تفسير: همانگونه كه ستارگان پس از نهان وناپديد شدن آشكار مى گردند امام عصر نيز پس از غيبت طولانى خويش طلوع خواهد كرد.
قندوزى حنفى در صفحه 515، ينابيع الموده ، مى گويد: (اين آيه شريفه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام نازل شده است . )
157- اكمال الدين ، ج 1، ص 326.
158- سـوره اسراء، آيه 60. در مورد نزول اين آيه شريفه به الدارالمنثور و تفسير طبرى ، ذيل آيه شريفه دجوع شود.
159- التحفة الاثناعشريه ، ص 8.
160- المجالس السنيه ، ج 5، ص 309 و 90.
161- امالى شيخ صدوق ، ص 396، مجلس 64، ح 3، روضة الواعظين ، ج 2، ص 267 و بحارالانوار، ج 51، ص 143.
162- اكمال الدين ، ج 1، ص 333.
163- اكمال الدين ، ج 2، ص 335.
164- سوره لقمان ، آيه 20.
165- بحارالانوار، ج 51، ص 150.
166- بحارالانوار، ج 51، ص 151.
167- اكمال الدين ، ج 2، ص 372 و فرائد السمطين ، ج 3، ص 337.
168- اكمال الدين ج ، 2، ص 652 و بحارالانوار ج 52، ص 285.
169- بحارالانوار، ج 51، ص 156 و اكمال الدين ، ج 2، ص 377.
170- بحارالانوار، ج 51، ص 157 و اكمال الدين ، ج 2، ص 377.
171- امام هادى عليه السلام در ماه رجب سال 254 هجرى بوسيله سم خيانت به شهادت رسـيـد و حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام در شـعـبـات 255 هـجرى جهان را به نور وجودش نورباران ساخت .