چگونگى ظهور
پـس از تـرسـيـم نـكـاتـى در مـورد يـاران خاص امام مهدى عليه السلام و برخى صفات و
امتيازات آنان ، اينك به بحث از چگونگى ظهور آن گرامى باز مى گرديم ....|
خـداونـد ايـن شـمـار از شـخصيتها را، تنها بدان جهت به افتخار بزرگ يارى و ياورى آن حـضـرت مفتخر مى سازد كه همگى داراى امتيازات و شايستگيها و صلاحيتهاى بى شمارند، بـه گـونـه اى كـه نـه در روزگـاران و نـسلهاى گذشته نظيرى داشته اند و نه در ميان نسلهاى آينده نظيرى خواهند داشت . اميرمؤ منان عليه السلام در اشاره به شخصيت و امتيازات آنان مى فرمايد: لم يسبقهم الاءولون و لا يدركهم الآخرون .(556) يـعـنـى : آنان در شايستگيها و امتيازات بر اوج رفيعى هستند، نه از نسلهاى گذشته كسى از آنان پيشى گرفته است و نه از آيندگان كسى به مقام والاى آنان مى رسد. بـرخـى از آنـان بـه كـرامـت و مـقـامى مى رسند كه زمين زير پاى آنان بسان طومارى درهم پـيـچـيـده و نـزديـك مـى شود و مسافت طولانى را بصورت اعجازآميزى در مدتى كوتاه مى پيمايند كه امام صادق عليه السلام در مورد آنان مى فرمايد: فيصير اليه اءنصاره من اءطراف الاءرض ، تطوى لهم الاءرض طيا. يـعـنـى (557) : يـاران مهدى عليه السلام از نقاط مختلف زمين بسوى او حركت مى كنند و زمين زير پاى آنان در هم پيچيده و دور، نزديك مى گردد. يك واقعيت ناشناخته گرچه ما بطور دقيق ، چگونگى ( طى الارض ) را نمى دانيم اما اين را مى دانيم كه اين كار شگفت براى برخى از بندگان خدا ميسر است . قرآن شريف در داستان حضرت سليمان عليه السلام و تخت ملكه (سبا ) بدان تصريح مى كند و مى فرمايد: قـال يـا ايـهـا المـلاء اءيـكـم يـاءتـيـنـى بـعـرشـهـا قـل ان يـاءتـونـى مـسـلمـيـن (38 ) قـال عـفـريـت مـن الجـن : انـا آتـيـك بـه قـبـل ان تـقـوم مـن مـقـامـك و انـى عـليـه لقـوى امـيـن (39 ) قـال الذى عـنـده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك ، فلما رآه مستقرا عنده قال : هذا من فضل ربى (40 )....(558) يـعـنـى : سـليـمـان گـفـت : (هـان اى بـزرگـان ! كـدامـيـك از شـمـا تخت او را پيش از آنكه فرمانبردارانه نزد من بيايند، برايم مى آورد؟ ) عـفـريـتـى از جنها گفت : (من پيش از آنكه از جايت برخيزى آن را نزد تو حاضر مى كنم ، چرا كه من بر اين كار هم توانا هستم و هم امين . ) و آن كـس كـه از دانـش كتاب ، بهره اى داشت گفت : (من پيش از آنكه چشم بر هم نهى آن را نزد تو مى آورم . ) و آنـگـاه هـنگامى كه آن تخت را نزد خويش ديد گفت : (اين از فزون بخشى پروردگار من است ... ) ايـن آيـه شريفه به صراحت بيانگر امكان ( طى الارض ) و تحقق آن است ، نشانگر آن است كه تخت ملكه سبا در ظرف كمتر از يك لحظه در برابر سليمان عليه السلام حاضر گـرديد، آن هم از فاصله اى بسيار دور، همچون فاصله (يمن ) در (جزيرة العرب ) تا (اردن ). راسـتـى چـگـونـه مـى تـوان سـريـعـتر از سرعت صوت تخت ملكه سبا را از يمن به اردن انتقال داد؟ روشن است كه معيارهاى مادى و طبيعى در پاسخگويى به اين حقايق ماوراى طبيعى ، ناتوان و نارسايند. 3ـ ايمان استوار و كامل يـاران خـاص حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام از نـظـر مـعـنـويـت و ايـمـان كـامل و استوار نداشتن ذره اى ترديد در دلها و جانها نيز، بى نظيرند. آنان در اوج يقين و اخـلاصـند و بخاطر قوت و استوارى و كمال ايمان به خدا، ذره اى ترس و دلهره در كران تا كران وجودشان نيست چرا كه انسان به هر اندازه كه ايمانش به خدا افزون گردد، به هـمـان انـدازه تـوان و تـلاش و شـهـامـت و شـجـاعـتـش افـزون مـى گـردد. بـه هـمـيـن دليـل اسـت كه ياران آن حضرت به هنگامى كه به ميدان كارزار گام مى سپارند نه كسى تـوان ايـسـتادن در برابر آنان را دارد و نه پديده اى مى تواند مانع اجراى برنامه هاى نـجات بخش و دستورات صادر شده از سوى فرماندهى بلند مرتبه آنان گردد. آنها بر هـر نيرويى كه ميان خود و هدفهاى بلندشان بخواهد مانع ايجاد كند پيروز مى گردند و آن را با قدرت و صلابت عادلانه ، از سر راه عدالت جهانى او، بر مى دارند. 4ـ ويژگى تواضع و فروتنى آنـان قـهـرمانانى فروتن ، متواضع و برخوردار از ارزش اخلاقى و انسانى اند و هرگز مغرور و مست قدرت نمى شوند. آنها به مقام والاى حضرت مهدى عليه السلام آنگونه كه شايسته و بايسته است آگاهى و اعـتـقاد دارند. به همين جهت است كه نه تنها از وجود گرانمايه آن حضرت كه از زين مركب او نـيـز مفتخرانه تبرك مى جويند و آن را مسح مى كنند. چرا كه حضرت مهدى عليه السلام سـرچـشـمـه تـمـامى خوبيها و شايستگى هاست و همه خيرات و بركات از چشمه سار وجود گرانمايه او جارى مى گردد. آنان بسان فداكارانى هوشيار، بر گرد آن سرچشمه بركات و والاييها و ارزشها، حلقه مـى زنـنـد و جـان خـويش را در همه فراز و نشيبها و ميدانهاى جهاد و پيكار عادلانه او، سپر بلاى جان گرامى او مى سازند و دستورات و خواسته هايش را به سرعت برق ، لبيك مى گويند. 5ـ شب زنده داران و نيايشگران ياران آن گرامى عبادت كنندگان خاضع و خاشعند، شبانگاهان را با نماز و نيايش و سوز و گـداز عـارفـانـه و عـاشـقـانه به بارگاه خدا، به سحر مى آورند، در نمازهاى خويش زمزمه هايى بسان زمزمه زنبوران عسل دارند، در ركوع و سجود و قيام و قعودند و روزها در اوج آمـادگـى و شـهـامـت بـر مـركـبـهـاى خـويش ، براى انجام دستورات حضرت مهدى عليه السـلام ايـستاده اند و بى هيچ درنگ و تاءمل و توقف در سريعترين فرصت ممكن دستورات آن حضرت را، اجرا مى كنند. 6ـ در اوج عرفان و آگاهى از ويـژگيهاى آنان ، اوج آگاهى و عمق دانايى و درايت آنهاست ، دلهايشان به نور معرفت درخـشـنـده و نـوربـاران اسـت و از نـادانـى و بـى فـرهنگى و قشريگرى و سطحى نگرى بـدورنـد، چـرا كـه واقـعيتها را به شايستگى مى فهمند و در اوج شناخت ، درايت عرفان و انديشه اند. 7ـ اتحاد و برادرى در رواياتى كه گذشت به اين نكته تصريح شده است كه بيشتر ياران خاص آن حضرت ، در اوج جوانى و نشاط و اقتدار و طراوتند و در ميان آنان چهره هاى سالخورده اندك است ، از ديگر ويژگيهاى آنان ، اين است كه انديشه هايشان متحد و يگانه ، ديدگاهشان همانند، دلهـايـشـان بـه هـم پيوسته و به هم گره خورده است ، نه اختلافى در انديشه و راءى و گـفـتـار آنـان خـواهـى ديـد و نـه در رفـتـارشـان و هـمـگـى بـسـان يـك دل ، يك قلب ، يك مغز و يك زبان هستند. 8ـ نه غرور و مستى و نه احساس ضعف آنان نه به آفت غرور و مستى گرفتار مى شوند و نه از شمار اندك همراهان و پيشتازان در نـخـسـتـين مراحل قيام و ظهور آن حضرت ، احساس وحشت و تنهايى مى كنند. زيرا انسانى كه داراى ارتباط عميق و خالصانه با آفريدگار تواناى هستى است ، با داشتن آن ارتباط و پـيـونـد احـسـاس وحـشت نمى كند و نيز از پيوستن ديگران به راه و رسم نجات بخش و افتخارآفرين خويش و بسيارى همراهان ، شادمان و مغرور نمى گردد. 9ـ در آرزوى انجام وظيفه و شهادت آرزوى بـزرگ يـاران خـاص امـام مـهـدى عـليه السلام به دوش كشيدن بار مسئوليت و به انـجـام رساندن وظايف و جهاد و شهادت در راه خداست . چرا كه معنا و مفهوم حقيقى شهادت را به شايستگى دريافته و ارزش آن در بارگاه خدا را، آنگونه كه بايد، شناخته اند. 10ـ نام مقدس حسين عليه السلام بر لب آنان نام بلند آوازه حسين عليه السلام را بر لب دارند و شعار ويژه آنان ، ( يالثارات الحسين ! )(559) است . آرى ! فـاجـعـه خـونـبـار كـربلا و شهادت حسين عليه السلام بازگشت قرنها و نسلها، نه تنها به بوته فراموشى سپرده نمى شود، بلكه همواره زنده و پرحرارت مى ماند و هر چـه روزگـاران بـر آن بـگـذرد حـرارت و شـور و سـوزش خـويـش را حفظ مى كند چنانكه گويى همين ديروز آرى ! ديروز! رخ داده است . آرى ! كـسـانـى كـه در روز عاشورا، آن جنايات دهشتناك را ببار آوردند همگى در خور سخت تـريـن كـيـفـرهـا هـستند، همانگونه كه از نسلهاى پس از آنان نيز كسانى كه بدان جنايات دمـنـشـانـه راضـى بـاشند در خور شديدترين كيفرهايند. چرا كه رضايت دهندگان به آن جنايات ، خود شريك جنايت و در خور كيفر و نابودى اند. آخـر، انـسان نمايى كه وجدانش راضى شود كه حرمتهاى خدا هتك گردد و خون بزرگترين دوستان خدا، بدست پليدترين مخلوق او به زمين ريخته شود، چنين انسانى زيبنده زندگى و ادامـه حـيـات نـيـسـت ، او مـوجود پليد و پست و متعفنى است كه از پليدى او جامعه انسانى آلوده مـى گـردد و وانـهـادن چـنـيـن مـوجـودى ، جـنـايـتـى نـابخشودنى در حق بشريت است و نـاگـزير بايد چنين جرثومه هاى كثيفى كه از روز شهادت پيشواى شهيدان حضرت حسين عـليـه السـلام تـا امـروز و تـا روز قـيـامـت آن اصـلاحـگـر بـزرگ جـهـانـى تـوليـد مثل و افزون گشته اند نابود گردند. در سـالهـاى اخـير، متاءسفانه از سوى همين عناصر نگون بخت ، هر ساله بيش از يك كتاب در تقدير (يزيد ) همان عنصر پست و بى مقدار و پليدى كه سالار جوانان بهشت را به خـاك و خـون كـشـيـد و فـاجـعـه بـارترين جنايت تاريخ را در مورد خاندان وحى و رسالت مـرتـكـب شـد، نـوشـتـه شده است ، رسواتر اينكه ، يكى از همين قماش تيره بختان ، ورق پاره هاى خويش را، (حقايق عن اميرالمؤ منين يزيد بن معاويه ) نام نهاده است .!!! شـما را بخدا! اين نويسنده سياهكار كه با اين كار زشت خويش ، ارزشهاى انسانى را مسخ نـمـوده و از شـرافـت و ديـانـت ، بـكـلى بـيـگـانـه گـشـتـه و تـا پـسـت تـريـن مراحل بى وجدانى و پستى و شقاوت نزول مى كند، در پى چيست ؟ و چه مى گويد؟! راستى چنين موجود پليدى چه ارزش و كرامتى دارد؟! بجاست در اين مورد روايتى را از هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام بياوريم : سـئل الامـام الرضـا عـليـه السـلام : يـابـن رسـول الله !... مـا تـقـول فـى حـديـث روى عـن الصـادق عـليـه السـلام اءنـه قال : اذا قام القائم قتل ذرارى قتلة الحسين بفعال آبائها؟ فقال عليه السلام : (هو كذلك . ) فقال السائل :قول الله عزوجل :و لا تزر وازرة وزر اخرى ما معناه ؟ قـال عـليـه السـلام : (صـدق الله فى جميع اقواله ، لكن ذرارى قتلة الحسين يرضون اءفـعـال آبـائهـم و يـفـتـخـرون بـهـا و مـن رضـى شـيـئا كـان كـمـن اءتـاه و لو اءن رجـلا قـتـل فـى المـشـرق فـرضـى بـقـتـله رجـل بـالمـغـرب ، لكـان الراضـى عـنـدالله شـريك القـاتـل و انـمـا يـقـتـلهـم القـائم ـ اذا خـرج ـ لرضـاهـم بفعال آبائهم ....(560) يعنى : از امام رضا عليه السلام سؤ ال شده كه : (اى پسر پيامبر! در مورد اين روايت چه مـى فـرمـايـيـد كـه از امـام صـادق عـليـه السـلام آورده انـد كـه : بـه هـنـگـامـى كـه قائم آل مـحمد(ص ) قيام كند، نسل كشندگان حسين عليه السلام را به كيفر جنايت پدرانشان به قتل مى رساند.؟ ) آن حضرت فرمود: (آرى ! روايت درست است و امام مهدى عليه السلام چنين مى كند. ) پرسيده شد: (بنابراين ، آيه شريفه چه مى شود كه مى فرمايد: (و لا تزر وازرة اءخرى . )(561) يعنى : هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد؟ ) فـرمـود: (سـخـن خـدا و آيـه شـريـفـه كـامـلا صـحـيـح اسـت ، امـا بـحـث ايـن اسـت كـه نـسـل كـشـنـدگـان حـسـيـن بـه جـنـايـات وحـشـتـنـاك پـدران خـويـش دل خـوش مـى دارنـد و بـدان مـى بـالنـد و كـسـى كـه بـه كـارى رضـايـت دهـد هـمـانـنـد عامل آن كار است . از اين رو اگر مردى در مشرق بناحق كشته شود و ديگرى در مغرب بر آن رضـايـت دهـد، در پـيـشـگـاه خـدا شـريـك قـتـل اسـت و قـائم آل مـحـمد(ص ) هنگامى كه قيام مى كند آنان را بخاطر رضايتشان به جنايات پدرانشان و افتخار بر آن جنايات به كيفر مى رساند. ) آرى ! يـاران حـضرت مهدى عليه السلام بخاطر اعلام عظمت فاجعه عاشورا كه با گذشت زمـان ، تجديد مى شود و نشانه ها و آثار و ابعاد آن ، با رشد فكرى و آگاهى و افزون گـشـتـن شناخت و بينش بشريت در مورد رخدادها آشكار مى گردد، بنام حسين عليه السلام و عاشوراى او شعار مى دهند و نداى (يالثارت الحسين ! ) را همه جا طنين افكن مى سازند. چـرا كـه اين شعار، هشدارى است به همه پليدان و جنايتكارانى كه بدان فاجعه دلخراش رضـايـت داده و خـانـدان وحـى و رسـالت را بخاطر آن فداكارى بى نظير و دفاع از حق و عـدالت و سـتـم سـتـيـزى ، بـه بـاد نـكـوهـش گـرفـتـنـد و در طـول تـاريـخ از پـليـدان حـق سـتـيـز و سـتمكار، جانبدارى نموده و جنايات آنان را توجيه كردند. آرى ! خواننده گرامى ! از رواياتى كه در مورد ياران مهدى عليه السلام ترسيم گرديد اين نكته استفاده مى شود كه برخى از آنان بوسيله ابرها در روز روشن جابجا شده و به مكه و قرارگاه آن گرامى مرد عصرها و نسلها مى رسند. در ايـن مـورد بـرخـى از نـويـسـنـدگـان مـعـاصـر اظـهار نظر نموده و گفته اند كه منظور از (ابـر ) در ايـنـجـا هـواپـيـمـا مـى بـاشـد، امـا مـا نـمـى تـوانـيـم بـديـن تاءويل بسنده كنيم . چرا كه ممكن است منظور از (ابرها ) همان معناى حقيقى واژه (سحاب ) باشد، زيرا ابرى كه ميليونها تن آب را با خود جابجا مى كند، جابجا ساختن انسانها براى آن چه مشكلى ايجاد مى كند؟ بويژه هنگامى كه بصورت فشرده و توده هاى متراكم و بـاران زا، از زمـيـن اوج مى گيرد و با فاصله بسيار از زمين ، اثر جاذبه زمين نيز ضعيف مى شود. بـه هـر حـال زيـبـنـده اسـت كـه مـا در روايـت از واژه (يـحـمـل ) كـه دلالت بـر جـابـجـا شـدن بـوسـيله ابر است غفلت نورزيم و اين جلمه ، نـشانگر آن است كه برخى از ياران امام مهدى عليه السلام كسانى هستند كه ابر، آنان را جابجا مى كند. و نـيـز از روايـات ، ايـن واقـعيت دريافت مى گردد كه برخى از ياران آن حضرت نيز به هنگامه ظهور و قيام حضرت مهدى عليه السلام در مكه هستند و برخى در شهرها و كشورهاى ديـگـر پـراكـنـده اند كه به هنگام ظهور امام و تصميم بر قيام براى اصلاح جهان ، آنان نيز از شرق و غرب زمين به (مكه ) روى مى آورند. بـرخـى از آنـان بـوسـيـله (ابـرها ) به قرارگاه آن پيشواى بزرگ و نجات بخش مى رسـنـد، بـرخى با (طى الارض ) و پيچيده شدن زمين بر زير پاى آنان و نزديك شدن راه دور بصورت اعجازآميز كه از آن سخن رفت . پـس از تـرسـيـم نـكـاتـى در مـورد يـاران خاص امام مهدى عليه السلام و برخى صفات و امتيازات آنان ، اينك به بحث از چگونگى ظهور آن گرامى باز مى گرديم .... واقـعـيت اين است كه برخى از ياران امام عصر عليه السلام در فرا رسيدن هنگامه ظهور و قـيـام آن گـرامـى ، خـود وارد مـكـه مـى گـردنـد و به جستجوى ياران مى پردازند. در اوج جستجوى آنان از آن گرامى است كه مردى از طرف امام عصر عليه السلام نزد آنان مى آيد و از شمار آنان جويا مى شود كه آنان مى گويند: (ما حدود 40 نفر هستيم . ) فرستاده ويژه امام مهدى عليه السلام از آنان مى پرسد: (اگر شما آن حضرت را ببينيد چگونه خواهيد بود؟ ) پـاسـخ مـى دهند: (بخداى سوگند! اگر به ما فرمان دهد بر ضد كوهها پيكار نماييم ، به همراه او چنين خواهيم نمود. ) و بـا ايـن سـخـن عـمـيـق ، اعـتـقـادشـان بـه امـام مـهـدى عـليـه السـلام و آمـادگـى كامل خويش براى فداكارى در راه اجراى دستورات او را به نمايش مى نهند. آنگاه فرستاده ويژه امام ، شب آينده بسوى همان گروه مى شتابد و مى گويد: (ده نفر از شايستگان خويش را برگزينيد. ) آنان بر مى گزينند و او آنان را براى ديدار آن گرامى مى برد و در شب ديگر به بقيه فرصت مى دهد تا بصورت آشكار با آن حضرت ديدار كنند.(562) و سرانجام آن 313 نفر برگرد وجود مبارك آن خورشيد جهان افروز، در مكه يا اطراف آن ، گـرد مـى آيـنـد و آنـگـاه كـه روز 25 مـاه ذيـحـجـه از راه مى رسد امام مهدى عليه السلام بـزرگـمـردى بنام (نفس زكيه ) را ـ كه در بخش علائم ظهور از او سخن رفت ـ بسوى مـردم مـكـه مـى فـرسـتـد و آنـان او را مـيـان ركـن و مـقـام ، سر مى برند و سرش را بسوى (سفيانى ) در شام ، گسيل مى دارند. پس از اين رخداد است كه حضرت مهدى عليه السلام در روز عاشورا در مسجدالحرام حاضر مى شود و در مقام ابراهيم نماز مى گذارد و در حاليكه يارانش پروانه وار برگرد او مى چرخند، نخستين خطابه جهانى و جاودانه خويش را آغاز مى كند. روايت شده است كه : آن گرامى در آغاز قيام عادلانه جهانيش ، بر ديوار خانه خدا تكيه مى كند و آنگاه سخنرانى تاريخى و جاودانه و دگرگونساز خويش را آغاز مى نمايد. به نظر شما خواننده گرامى ، آن حضرت در آن سخنرانيش چه خواهد فرمود؟ بى ترديد در آغاز سخن پيش از هر چيز لب به ستايش خداى جهان آفرين خواهد گشود و بر پيام آور بزرگ او، حضرت محمد(ص ) و خاندانش درود خواهد فرستاد. آنگاه چه خواهد گفت ؟ بـه بـيان اما باقر عليه السلام گوش جان مى سپاريم تا ما را، از نخستين نطق امام مهدى عليه السلام پس از قيام و آغاز آن آگاه سازد. 1ـ ... و القائم يومئذ بمكة قد اسند ظهره الى البيت الحرام مستجيرا به فينادى ايـهـاالنـاس ! انـا نـسـتـنـصـرالله و مـن اجـابـنـا مـن النـاس فـانـا اهل بيت نبيكم محمد و نحن اولى الناس بالله و بمحمد(ص ). فمن حاجنى فى آدم فانا اولى الناس بآدم و من حاجنى فى نوح فانا اولى بنوح و من حـاجـنـى فـى ابـراهيم فانا اولى الناس بابراهيم و من جاجنى فى محمد(ص ) فانا اولى الناس بمحمد و من حاجنى فى النبيين فانا اولى الناس بالنبيين . اليـس الله يـقـول فـى مـحـكـم كـتـابـه :ان الله اصـطـفـى آدم و نـوحـا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم . فانا بقية من آدم و ذخيرة من نوح و مصطفى من ابراهيم و صفوة من محمد(ص ). اءلا فمن حاجنى فى كتاب الله فانا اولى الناس بكتاب الله . الا و مـن حـاجـنـى فـى سـنـة رسـول الله فـانـا اولى النـاس بـسـنـة رسول الله . فانشد الله من سمع كلامى اليوم . لما ابلغ الشاهد منكم الغائب . و اسـالكـم بـحـق الله و حـق رسـول و بـحـقـى ـ فـان لى عـليـكـم حـق القـربـى مـن رسـول الله ـ الا اعـنـتـمـونـا و مـنـعـتـمـونا ممن يظلمنا، فقد اخفنا و ظلمنا و طردنا من ديارنا و ابـنـائنـا و بـغـى عـليـنـا و دفـعـنـا عـن حـقـنـا و افـتـرى اهل الباطل علينا. فالله الله فينا، لا تخذلونا وانصرونا ينصركم الله تعالى .(563) يعنى : آن اصلاحگر بزرگ جهانى در آغاز قيام عادلانه و سراسرى خويش به فرمان خدا و يارى او، در مسجد الحرام حاضر مى گردد و بر ديوار خانه خدا، تكيه مى كند و پس از سـتـايـش خـدا و نـثار خالصانه ترين و پاكترين درودها بر پيامبر(ص ) و خاندان پاك و پاكيزه اش عليهم السلام جهانيان را مخاطب ساخته و مى فرمايد: (هان اى بشريت ! جهانيان ! مردم روى زمين ! اينك ما از خداى توانا يارى مى طلبيم و تمام ايمان آوردگان به خدا و كسانى را كه نداى جهانى ما را پاسخ مثبت دهند، همه را، براى تحقق اهداف الهى و انسانى خويش به يارى مى خوانيم و همه را به حق و عدالت دعوت مى كنيم . مـردم ! مـا خـانـدان پـيـام آور شـمـا (مـحـمـد ) هـسـتـيـم و شـايـسـتـه تـرين و نزديكترين و سزاوارترين مردم به خدا و پيام آورش . هان اى مردم ! هر كس با من در مورد آدم عليه السلام گفتگو كند من نزديكترين مردم به آدم ، نياى بزرگ بشريت هستم . و هركس در مورد نوح پيامبر، ابراهيم بت شكن و محمد پيامبر عدالت و حريت بحث و گفتگو كـنـد، مـن نـزديـكـتـريـن انـسانها به اين پيامبران بزرگ خدا و پرچمداران قهرمان هدايت و رسالت هستم . آيات خدا در كتاب آسمانيش نمى فرمايد: ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين (33 ) ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم (34 ).(564) يـعـنـى : خـداونـد آدم ، نوح ، خاندان ابراهيم و خاندان عمران را، بر جهانيان برترى داد، فرزندانى بودند كه برخى از نسل برخى ديگر پديدار گشتند و خدا شنوا و داناست . و مـن شـايـسـتـه تـريـن بـاقـى مـانـده از فـرزنـدان آدم و بـهـترين ذخيره از نوح پيامبر و بـرتـريـن بـرگـزيـده از ابـرهـيـم و آخـريـن امـامـان راسـتـيـن از نسل محمد(ص ) پيام آور عدالت و حريت هستم . بـهـوش بـاشـيـد! هـر كس در مورد كتاب خدا گفتگو نمايد و شيفته آن باشد من نزديكترين آنـهـا بـه كـتـاب آسـمـانـى هـسـتـم و هر كس در مورد سنت و روش پيام آور خدا سخن دارد، من نـزديـكـتـريـن و سـزاوارتـريـن فـرد بـه سـنـت و روش پـيـامـبـر و عامل بدان و تحقق بخشنده آرمانهاى والاى قرآن و سنت هستم . از ايـن رو، تـمـامـى كـسـانـى كـه در سـراسـر گيتى ، سخنان مرا مى شنوند، اينك همه را سوگند مى دهم كه شما حاضران و شنوندگان ، پيام مرا به آنانى كه غايب هستند و نمى شنوند برسانيد. و شـمـا را، اى جـهـانـيـان ! به شكوه و حرمت خدا و پيام آورش و به حرمت حق خويش ـ كه حق قـرابـت بـه پـيـامـبـر(ص ) بـاشـد ـ فـراخـوانـده و سـوگند مى دهم كه ما را در راه تحقق بخشيدن به آرمانهاى والاى آسمانى يارى كنيد و از ما و اهداف بلند ما حمايت نموده و از آن دفاع كنيد. در روزگـار گـذشـته ، ستمكاران ما را به جرم دفاع از حق و عدالت مورد تهاجم و تهديد قـرار دادنـد. مـا را از شـهـر و ديـار و خـانـه و خـانـدان خـويـش رانـدنـد. حـقـوق مـا را پايمال ساختند و ميان ما و حق سررشته دارى امور و تدبير شئون دنيا و آخرت جامعه ـ كه خدا آن را به ما سپرده بود ـ جدايى افكندند و بر ما دروغها و بهتانها بستند. ايـنـك خـداى را! خـدا را! در مـورد رعـايـت حـقوق و پذيرش آرمانها و اهداف بلند ما فراموش نكنيد. مـا را در مـيـدان عدالت گسترى و ستم ستيزى تنها وامگذاريد و دست از يارى ما برنداريد تا خدا شما را يارى كند. 2ـ از امـام بـاقـر عـليـه السلام خطبه و پيام جهانى ديگرى از حضرت مهدى عليه السلام روايـت شـده اسـت كه اندك اختلافى در برخى از واژه هاى آن ، با خطبه نخست به چشم مى خورد كه اينگونه آغاز مى گردد. ايها الناس ... من يحاجنى فى موسى فانا اولى الناس بموسى . ايها الناس ... من يحاجنى فى عيسى فانا اولى الناس بعيسى ...(565) يعنى : هان اى مردم ! هر كس در مورد موسى آن پيامبر خدا، با من بحث و گفتگو كند، من نسبت به او از همگان سزاوارتر و نزديكترم . هـان اى مردم ! هر كس درباره عيسى با من بحث و گفتگو نمايد من از همگان به او نزديكترم ... شرحى بر برخى واژه هاى اين پيام جهانى پـيـش از بـحـث در مورد برخى از واژه هاى سخنرانى حضرت مهدى عليه السلام نظر شما خواننده گرامى را به يك نكته ظريف جلب مى كنم و آن اينكه : پيام مبارك آن حضرت در سرآغاز قيام جهانيش خطاب به جامعه جهانى ، سراسر، فرازها و مـفـاهـيـمـى اسـت كـه شـشـمـيـن نـيـاى گـرانـقـدرش حـضـرت بـاقـر عـليـه السـلام ـ 140 سـال پـيـش از ولادت آن گـرامى ـ از آن گزارش كرده است و اين گزارش داراى هر مفهوم و مـعـنـايـى بـاشـد در درجـه نـخست در بردارنده اين پيام است كه : حركت و توقف ، رفتار و گـفـتـار، روش و اسـلوب ، بـرنامه و عملكرد آن عدالت گستر جهانى ، يك رشته گفتار و عـمـلكـرد بـدون بـرنـامـه و مقدمه نيست كه شرايط و موقعيتهاى گوناگون جهانى بر او تـحـمـيـل نـمـايـد، بـلكـه همه آنها امورى است كه طبق برنامه حكيمانه اى از پيش مشخص و برنامه ريزى شده است . در ايـن خـطـبـه سـازنـده ، هـمـه رمـوز و جـوانـب بـلاغـت در زيـبـاتـريـن شـكـل و مـحـتوا، جلوه گر است و در بردارنده نقاط حساس و موضوعات بى نظير پرارجى است كه جز امام راستين كسى نمى تواند آنها را ادعا نمايد. براى نمونه : 1ـ پـيـش از هـر چيز امام مهدى عليه السلام وارد مسجدالحرام مى گردد همان مكان مقدسى كه هـر آن كـس وارد گردد در امن و امان خواهد بود. و بدينسان مركز حركت عادلان و جهانى قيام مباركش ، خانه خدا خواهد گشت . 2ـ آن حـضـرت تـكـيه به ديوار كعبه مى كند و براى ايمنى از شر اشرار و دشمنان حق و عـدالت ، به خانه خدا پناه مى برد. و انبوه انبوه مردم شيفته را كه بر گردش گرد آمده انـد و ياران خاص آن گرامى ، به شمار 313 نفر در ميان آنهاست ، همه را به حضور مى پذيرد. 3ـ در آغـاز سـخـن ، پـيـام جـهانى و جاودانى خويش را به ستايش خدا و ثنا بر ذات اقدس الهـى آغـاز مـى كـنـد و بـر پـيـامبر(ص ) و خاندانش درود مى فرستد و آنگاه با صراحت و روشنى پرده ابهام را كنار مى زند و شخصيت والاى خويش را به همگان معرفى مى كند. 4ـ در بـرخى روايات آمده است كه اولين جمله اى كه بر زبان جارى مى كند اين آيه قرآن است : بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين .(566) و بعد مى فرمايد: اءنا بقية الله و خليفته و حجته عليكم .(567) يعين ، هان اى مردم ! من (بقية الله ) و (خليفه خدا ) و (حجت ) او بر شما هستم . آن گـرامـى ، تـاءويـل آيـه شـريـفـه را يـادآورى مـى كند و آن را بر شخصيت والاى خويش تطبيق مى دهد، چرا كه (بقية ) به مفهوم (باقى مانده از چيزى ) است و امام مهدى عليه السلام آخرين ذخيره و باقى مانده از اولياى خداست كه با فضليت ترين و برترين انسانهاى روى زمين است . نـبـوت و رسالت به آخرين پيامبر خدا، حضرت محمد(ص ) پايان يافت و امامت بوسيله آن گرامى و امامت او پايان مى يابد و امام و پيشواى ديگرى پس از او نيست . آن حضرت ، باقى مانده بندگان خالص و برگزيده اى است كه خداوند او را بر اصلاح بـشـريـت انـتـخـاب فـرمـوده اسـت و او، تـنها باقى مانده بر خطه پيامبران و تداوم بخش راستين و حقيقى راه و روش اوصياى الهى است . در بـرخـى روايـات آمـده اسـت كه سلام و درود گفتن بر امام مهدى عليه السلام به هنگامه زيارت او و يا ديدارش ، بدين صورت است : السلام عليك يا بقية الله فى ارضه !(568) امـام مـهدى عليه السلام همان خليفه باقى مانده اى است كه قرآن شريف به او اشاره دارد. كه : (انى جاعل فى الارض خليفة . )(569) واژه خليفه بر معانى متعددى آمده است از جمله : 1ـ به معناى كسى است كه در كارى به جاى ديگرى قرار گيرد و وظيفه او را انجام دهد. 2ـ به معناى امام راستين و پيشواى والايى است كه برتر از او نيست . 3ـ به معناى بزرگترين فرمانروا، پرشكوه ترين و زمامدار است .(570) بنابراين معانى ، سخن امام عصر عليه السلام در آغاز سخنرانى جاودان و پيام تاريخيش به هنگام ظهور اين مى شود كه : (هـان اى مـردم ! مـن برترين پيشوا و پراقتدارترين زمامدار جهان هستم و صاحب قدرت و شوكت و نيرويى هستم كه هيچ قدرتى جز خدا به پاى آن نمى رسد. ) در قرآن كريم واژه خليفه بسيار بكار رفته است ، از جمله قرآن مى فرمايد: (يا داود! انا جعلناك خليفة فى الارض . )(571) يـعـنـى : اى داود! مـا تـو را در روى زمـين جانشينى ساختيم و تو را به عنوان خليفه خويش برگزيديم تا امور بندگان ما را از جانب ما تدبير نمايى و شئون گوناگون زندگى فردى و اجتماعى آنان را اداره كنى . و نيز گفته شده است معناى آيه شريفه اين است كه : (مـا تـو را جـانـشـيـن پـيـام آوران پـيـشـين قرار داديم تا بشريت را به توحيدگرايى و تقواپيشگى فراخوانى و مقررات زندگى ساز دين خدا را به بندگانش بيان كنى . ) و امـام مهدى عليه السلام نيز خليفه خدا به مفهوم حقيقى و جامع كلمه است و همه معانى واژه خـليـفـه را داراسـت . خـداونـد او را جـانـشـيـن پـيـامـبـر قـرار داده و او برگزيده خداست نه برگزيده مردم . خـدا او را بـه خـلافـت انـتـخاب نموده و از او خواسته است كه براى هدايت انسانها به دين صـحـيـح و سـالم آسمانى و اداره امور بلاد و عباد و اصلاح بشريت و فراهم آوردن تمامى وسـايـل و امـكـانـات نـيـكـى و نـيـكـبـخـتـى بـشـر، قيام كند و جهان را سرشار از امكانات و وسايل مادى و معنوى براى سعادت بشريت سازد. 5ـ (و حجته عليكم ! ) واژه (حـجـة ) كـه امام عصر عليه السلام خود را (حجت خدا ) معرفى مى كند، به مفهوم فـرد يـا چـيـزى است كه بدان استدلال و اتمام حجت مى گردد، از اين رو امام براستى حجت خداست چرا كه خداوند بوسيله امام راستين ، بر بندگانش اتمام حجت مى كند. امير مؤ منان عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: اللهم بلى ! لاتخلوا الارض من قائم لله بحجة ، اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته ....(572) يـعـنـى : آرى ! هـرگـز زمـين ، از وجود گرانمايه اى كه براى خدا به حجت الهى قيام كند خـالى نـمـى مـانـد خـواه ظـاهـر و آشـكـار و يـا تـرسـان و نـهـان تـا دلايل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد.... 6ـ و نيز امام عصر عليه السلام در خطبه اش مى فرمايد: انا نستنصر الله و من اءجابنا من الناس .... آن گرامى با اين جمله ، نخست از سرچشمه قدرتها، آفريدگار جهان ، يارى مى طلبد، از هـمـو كـه همه چيز بدست با كفايت اوست و اوست كه بر هر چيزى تواناست و آنگاه از مردم مى خواهد كه او را در رسيدن به اهداف و آرمانهاى بلند و انسانيش يارى كنند. 7ـ آنـگـاه بـه امـورى كـه اطـاعـت او را بـراى هـمه بشريت واجب مى سازد، مى پردازد و مى فرمايد: انـا اهـل بيت نبيكم محمد صلى الله عليه و آله و نحن اولى الناس بالله و بمحمد صلى الله عليه و آله . بـديـنوسيله ، شدت پيوند خويش به پيام آور خدا، خاطرنشان مى سازد و اين نكته را كه او از خـانـدان پـيـامبر صلى الله عليه و آله است ، همان خاندانى كه خداوند آنها را از همه پليديهاى ظاهر و باطن و مادى و معنوى پاك و پاكيزه ساخته و آنگونه كه مى بايد آنان را تـطـهـيـر فـرمـوده اسـت ، هـمـان خـانـدانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را برابر و هم وزن قرآن شريف قرار داده و فرمود: انـى تـارك فـيـكـم الثـقـليـن كـتـاب الله و عـتـرتـى اهـل بـيـتـى وانـكم لن تضلوا ما ان تمسكتم بهما و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض .(573) يـعـنـى : هـان اى مـردم ! مـن از مـيـان شما مى روم و دو چيز گرانمايه در ميان جامعه شما مى گذارم : يكى قرآن و ديگرى عترت و خاندانم . شـمـا مـردم تـا هـنگامى كه بدين دو مشعل هدايت و وسيله نجات تمسك جوييد گمراه نخواهيد گـشـت و بدانيد كه اين دو، هرگز از هم جدايى پذير نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. 8ـ امـام مـهدى عليه السلام نزديكترين جهانيان به آفريدگار هستى است ، چرا كه تمامى وسايل قرب و نزديك شدن به خدا بطور كامل براى او فراهم است ، او از سويى حجت خدا در زمـيـن اسـت و از دگـر سـو بـرتـريـن عـبادت كنندگان و پرواپيشگان در پيشگاه خدا و عـزيـزتـريـن و پـرشـرافت ترين و گرانمايه ترين انسانهاى عصر خويش در بارگاه خداست . 9ـ آن حـضـرت نـزديـكـتـريـن انسانها به پيامبر گرانقدر اسلام صلى الله عليه و آله و مـحـبوب ترينها نزد اوست ؛ چرا كه او، جانشين ، وصى و وارث او و برترين ، بهترين و بيشترين پيروى از او را در رفتار و عمل دارد، قرآن شريف مى فرمايد: ان اولى النـاس بـابـراهـيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنو والله ولى المؤ منين .(574) يـعنى : بى ترديد نزديكترين مردم به ابراهيم ، كسانى هستند كه او را پيروى نمايند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند و خداوند سررشته دار و دوست ايمان آوردگان است . بـديـنـسـان ، قـرآن شريف روشن مى كند كه اينان كسانى هستند كه حق دارند بگويند: (ما بر دين و راه و رسم توحيدى ابراهيم هستيم . ) و امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد: ان اولى الناس بالاءنبياء اعلمهم بما جاؤ ابه .(575) يـعـنـى : بـى تـرديـد نـزديـكـتـريـن مردم به پيام آوران خدا، داناترينشان به مقررات و برنامه ها و تعاليم آسمانى آنهاست . بـا ايـن آيـه شـريـفـه و روايـت امـيـر مؤ منان عليه السلام معنا و مفهوم سخن امام مهدى عليه السـلام در مـورد اولويـتـش بـه پـيـامبران خدا از آدم گرفته تا نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى ، محمد عليهم السلام و ديگر پيام آوران خدا، روشن مى شود. سـپـس آن گـرامـى بـه ايـن آيـه شـريـفـه بـر حـقـانـيـت خـود اسـتـدلال مـى كـنـد و مـى فـرمـايـد: ان الله اصـطـفـى آدم و نـوحـا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم .(576) يـعـنـى : خـداونـد، آدم ، نـوح ، خـانـدان ابـراهـيـم و عـمـران را بـر جـهـانـيان برترى داد، فرزندانى بودند برخى از نسل برخى ديگر و خدا شنونده و داناست . مـنـظـور از اسـتـدلال بـه ايـن آيـه شـريـفـه ، اسـتـشـهـاد بـه كـلمـه (و آل ابـراهـيـم ) اسـت ، چـرا كـه مـنـظـور از آل ابـراهـيم كسانى هستند كه خداوند آنان را از نـسـل ابـراهـيـم بـه مـقـام والاى پـيـامـبرى برگزيد، آنان پيامبران بزرگى هستند كه از نـسـل ابـراهـيـم انـد و خـانـدان پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام از نسل ابراهيم مى باشند. واژه (اصـطـفـاء ) از (صـفـوه ) مشتق شده است و اين نيكوترين و بهترين گفتار است ، چـرا كـه (صـافـى ) بـه مـفـهـوم پـاك و پـاكـيـزه از شائبه تيرگى ، در پديده ها و ديـدنـيـهـاسـت و خـداونـد خـلوص و پـاكـى ايـن بـنـدگـان بـرگـزيـده و ايـن اهـل بيت پاك و پاكيزه را از هر تباهى و آلودگى به پاكى و خلوص از هر نوع آلودگى و پليدى و تيرگى مثال زده است . ايـن واقـعـيـت نـيـز روشـن است كه پيامبران ، همگى از آدم گرفته تا آخرين پيام آوران خدا حـضـرت مـحمد صلى الله عليه و آله بر راه و رسم واحدى هستند كه آن خط و راه و رسم ، همان خط اسلام و ايمان و توحيد گرايى و طاعت از خداست . در قـرآن كـريـم هـمـه پـيـامـبـران به اين واقعيت پاى فشرده اند كه همگى در يك خط گام سپرده اند كه همان اسلام است ، براى نمونه : 1ـ و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمـن الصـالحـيـن (130 ) اذ قـال له ربـه : اسـلم ، قـال : اسـلمـت لرب العـالمـيـن (131 ) و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب : يا بنى ان الله اصـطـفـى لكم الدين فلا تموتن الا و اءنتم مسلمون (132 ) ام كنتم شهداء اذ حضر يـعقوب الموت ، اذ قال لبنيه : ما تعبدون من بعدى ؟ قالوا: نعبد الهك واله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، الها واحدا و نحن له مسلمون . (133 )(577) يـعـنـى : و كـيـسـت كـه از آيـيـن ابـراهيم روى گرداند جز آن كس كه خويشتن را تباه كند؟ و براستى كه او را در دنيا برگزيديم و او در سراى آخرت از شايستگان است . هنگامى كه پروردگارش به او گفت : (اسلام بياور! ) او گفت : (براى پروردگار جهانيان اسلام آوردم . ) 2ـ قـل امـنـا بـالله و مـا انـزل عـليـنـا و مـا انـزل عـلى ابـراهـيـم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاءسباط و ما اوتى موسى و عيسى والنبيون من ربهم ، لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون .(578) يـعـنـى : بـگـو بـه خـدا و آنـچـه بـر مـا و ابـراهـيـم و اسـمـاعـيـل و اسـحـاق و يـعقوب و فرزندان او و نيز آنچه بر موسى و عيسى و ديگر پيام آوران خـدا از جـانـب پروردگارشان فرو فرستاده شده است ايمان آورديم ، ميان هيچ يك از آنان فرقى نمى نهيم و همه فرمانبردار او هستيم . 3ـ و از زبان نوح پيامبر عليه السلام ترسيم مى كند كه : فان توليتم فما من اءجر، ان اجرى الا على الله و امرت ان اكون من المسلمين . يعنى : و اگر روى برتافتيد، من از شما هيچ پاداشى نخواسته ام ، چرا كه پاداش من بر خداست و من فرمان يافته ام كه از تسليم شدگان در برابر حق باشم . 4ـ و از زبان يوسف عليه السلام مى فرمايد: (توفنى مسلما.... )(579) يعنى : مرا مسلمان بميران ... 5ـ و از زبان ابراهيم و اسماعيل آورده است كه : ربنا واجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك ....(580) يعنى : پروردگارا! ما را فرمانبردار خويش ساز و نيز فرزندان ما را... روشـن اسـت كه اسلام مورد نظر در اين آيات ، همان ايمان به خدا و توحيد گرايى و يكتا پـرسـتـى و پيروى كامل از مقررات و احكام خدا و خط پيامبران و پيروى از آنان است و بى ترديد امام مهدى عليه السلام نزديكترين بندگان خدا به اين خط نجات بخش است . 10ـ آن گرانمايه عصرها و نسلها در خطبه اش مى فرمايد: (فانا بقية من آدم . ) توضيح اين جمله در فراز (انا بقية الله )در آغاز خطبه گذشت . 11ـ اما بيان آن حضرت كه فرمود: (و ذخيرة من نوح . ) شـايـد مـنـظـور از (ذخيره ) در اينجا اين باشد كه : نوح پيامبر، همان قهرمان بزرگى اسـت كـه كره زمين را از وجود كافران و شرك گرايان و جنايات آنان پاك كرد، آنگاه كه نيايشگرانه به بارگاه خدا گفت : رب لاتذر على الارش من الكافرين ديارا.(581) يعنى : پروردگارا! ديارى از كافران را بر روى زمين وامگذار.... و خـداونـد دعـاى خـالصـانـه او را بـه هـدف اجـابـت رسـانـد و همه گناهكاران را به امواج خروشان آبها سپرد و تنها ايمان آوردگان به خدا را كه در كشتى نوح و همراه او بودند، نجات داد. پـس از نـوح عليه السلام براى ديگر پيامبران و جانشينان آنان زمينه و فرصتى فراهم نيامد تا زمين را از وجود ظالمان و كافران تطهير كنند، امام امام مهدى عليه السلام قهرمان بـى نـظـيـرى اسـت كـه بـه كـار بـزرگ اصـلاح زمـيـن و زمـان ، بـطـور كـامل و همه جانبه ، قيام مى كند و اين زمانى است كه اسلام ، سراسر گيتى را مى گيرد و در سراسر زمين ، جز اسلام و مسلمانان ، زندگى نمى كنند، چرا كه ديگر جامعه ها و ملتها سرانجام با رشد عقلى و فكرى و فرهنگى كه با قيام آن حضرت نصيب بشريت مى گردد ـ راه خدا پسندانه را بر مى گزينند و بيدادگرانى كه سد راه هدايت مردم باشند، نابود و از سـر راه برداشته مى شوند و در نتيجه ، بر روى زمين ، جز آيين پاك توحيدى حكومت نمى كند و آنگاه است كه اسلام ، دلهاى بشريت را نورباران و انديشه ها و عملكرد آنان را اصلاح مى كند. 12ـ امـام مـهـدى عـليـه السـلام خـطـابـه خويش را ادامه مى دهد و با معرفى بيشتر خود مى فرمايد: الا فمن حاجنى فى كتاب الله فانا اولى الناس بكتاب الله .(582) يـعـنى : هان اى مردم ! كسى كه در مورد قرآن كريم با من بحث و گفتگو نمايد، من بهترين مـردم و نـزديكترينشان به قرآن شريف هستم ، چرا كه من داناترين مردم به مفاهيم و معرف قـرآن شـريـف ، عـارفـتـريـن انـسـانـهـا بـه تـفـسـيـر و تـاءويـل ، نـاسـخ و مـنـسـوخ ، مـحـكـم و مـتـشـابـه ، عـام و خـاص ، حـلال و حـرام ، واجـب و مـسـتـحب ، رموز و اسرار، شگفتيها و نكات ، پندها و مثلهاى و ...كتاب آسمانى هستم . به يك كلام : آن گرامى ، قرآن را همانگونه كه از جانب خدا بر قلب مصفاى پيامبر صلى الله عـليـه و آله فـرود آمـده است ، بدون ذره اى كم و كاست ، دانا و آگاه است و هيچ نيازى بـه ديـدگـاهـهـاى مـفـسـران و قـرائتـهـاى گـونـاگـون يـا مـسـايـل ديـگـر نـدارد، چـرا كـه آن حـضـرت آنـچـه را خـدا اراده فرموده و در آيات آسمانيش گنجانيده ، همه را مى داند. آيا نه اين است كه تفاسير و قرائتها با همه ناسازگار و منظور و مقصود فرو فرستنده قرآن ، در بسيارى از آيات نامشخص است ؟ چـه كسى مى تواند بطور قطع ، تفسير صحيح و مطابق با واقع آيات قرآن را بداند و يـا قـرائت صـحـيـح و درسـتـى را كـه از جـانـب خـدا نازل شده است ، درك كند؟ تـنـهـا اوسـت كـه ايـنها را مى داند، چرا كه او امام معصوم است و بايد هم اينگونه باشد... وگرنه امام معصوم و راستين نيست . به همين جهت است كه اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمود: سـلونى قبل ان تفقدونى ، فو الذى فلق الحبة و براء النسمة لو ساءلتمونى عن آية آيـة ، لاءخـبـر تـكـم بـوقت نزولها وفيم نزلت وانباتكم بناسخها من منسوخها و خاصها من عامها و محكمها من متشابها ومكيها من مدنيها....(583) يـعـنـى : هان اى مردم ! پيش از اينكه مرا از دست بدهيد هر چه مى خواهيد بپرسيد، بخدايى كـه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر از آيه آيه قرآن شريف بپرسيد من شما را از هـنـگـامـه نزول ، مورد فرود، ناسخ و منسوخ ، عام و خاص و محكم و متشابه آن ، باخبر مى سـازم و بـه شـمـا خواهم گفت كه كدامين آيه در مكه و كدامين آيه در مدينه ، فرود آمده است .... (اصبغ بن نباته ) آورده است كه : هنگامى كه اميرمؤ منان عليه السلام وارد كوفه شد، چـهـل بـامـداد در نـمـاز جـمـاعـت سـوره مـبـاركه (اعلى ) را قرائت كرد، برخى از منافقان گـفـتـنـد: (امـيـرمـؤ مـنان گويى سوره ديگرى از قرآن را بخوبى اين سوره نمى تواند بخواند. ) اين بهانه جويى به گوش اميرمؤ منان عليه السلام رسيد و فرمود: ويلهم !! انى لاعرف ناسخه و منسوخه و محكمه و متشابهه و فصله من وصله و حروفه من مـعـانـيـه . والله مـا حـرف نـزل عـلى مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله الا وانـا اءعـرف فيمن انزل وفى اى يوم نزل وفى اى موضع ...(584) يـعـنـى : واى بـر آنـان ! مـن نـاسـخ و مـنـسـوخ ، مـحـكـم و مـتـشـابـه ، فصل و وصل ، واژه ها و مفاهيم و معارف آن را آن گونه كه فرود آمده است ، مى دانم . بخداى سوگند! هيچ حرفى بر محمد صلى الله عليه و آله فرود نيامد جز اينكه من آن را بـخوبى شناختم كه در مورد چه كسى فرو فرستاده شده ، كدامين روز فرود آمده و در چه موقعيت و موضعى نازل گرديده است ... 13ـ امام مهدى عليه السلام پيام خويش را ادامه داده و مى فرمايد: الا ومن حاجنى فى سنة رسول الله فانا اولى الناس بسنة رسول الله . يـعـنـى : بـهـوش بـاشـيد كه اگر كسى بخواهد در مورد سيره و سنت پيامبر با من مجادله نـمـايـد، واقعيت اين است كه من به روش و شيوه صحيح پيامبر و احياى راه و رسم زندگى ساز او از همگان آگاهتر و داناتر و در ميدان عمل بدان عاملتر و پايبندتر هستم . راسـتـى ، بـخـداى سـوگـنـد كه بيشتر سنت پيامبر صلى الله عليه و آله تغيير نموده و بخش مهمى از آن ، دگرگون شده و در ميان برخى مسلمانان كم و زياد گشته است . شـمـا مـحققانه و منصفانه از وضو آغاز كنيد و تا اذان ، نماز، روزه ، زكات ، حج ، و ديگر امور عبادى را بنگريد. بـه قوانين و امور شخصى و فردى ، از نكاح و طلاق گرفته تا ساير معاملات و عقود و حدود و ديات ، همه را به دقت مورد نگرش قرار دهيد تا اين سخن روشن شود. ايـن بـازى بـا سـنـت و روش پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و عامل اين دگرگونيها و تغييرات ، سه گروهند: زمامداران خودكامه ، عالمان جاه طلب و بد رفتار، و ديگر، قانونگذارانى كه قوانين ضد دينى را در جامعه هاى اسلامى وضع و برجاى سنت و روش پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذارند. اگـر بخواهيم بر اين فاجعه غمبار، شرح و تفسيرى بنگاريم هم اسلوب كتاب تغيير مى يابد و هم حجم آن به چندين جلد خواهد رسيد. آرى ! امام مهدى عليه السلام نزديكترين و داناترين مردم به روش و سنت صحيح و مطابق با واقع و دست نخورده پيامبر عليه السلام است ، سيره و اسلوبى كه دست سياست بازان و دغلكاران و عوام فريبان و تزويرگران ، آن را به آفت تحريف معنوى گرفتار نساخته است . آن حـضـرت در دانـش و آگـاهـى عـمـيـق و همه جانبه خويش به سنت و روش و اسلوب پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز به كتابهاى انباشته از روايات و بافته هاى دروغسازان و دروغـپـردازانـى كـه بـه بـهـتـان ، كـارخـانه توليدى و صنعتى ، طبق شرايط سياسى و اجـتـمـاعـى و بـر اساس تمايل جاه طلبان و صاحبان قدرت و امكانات و نياز روز، فرصت طـلبـانـه ، روايـات را مى ساختند و بدون ذره اى پروا از خدا و شرم از پيامبرش ، همه را به ساحت مقدس پيام آورش نسبت مى دادند، اعتماد نمى كند، بلكه به دانش ژرف و گسترده خـويش كه پرتوى از علم خداست و از دانش عميق و آگاهى وسيع پيامبر صلى الله عليه و آله سرچشمه گرفته است ، تكيه دارد. 14ـ آنگاه آن اصلاحگر بزرگ جهانى ، همه بشريت ، بويژه توده هاى انسانى را كه بر گرد خورشيد وجودش گرد آمده اند، سوگند مى دهد و مى فرمايد: (شـمـا را بخداى سوگند و به حق او، كه هر كس پيام مرا مى شنود آن را به كسانى كه حاضر نيستند و نمى شوند همانگونه كه هست ، برساند. ) در حـقـيـقـت اين توده هاى حق طلب مردم در عصر ظهور، بهترين وسيله پيام رسانى هستند كه امام عصر عليه السلام همه حاضران و شنوندگان پيام و خطابه خويش را سوگند مى دهد كـه پـيـام زنـدگـى ساز و بنيادى او را در آغاز قيام جهانيش به كسانى كه غايبند و نمى شنوند ابلاغ كنند. سپس با تاءكيد بدان مى فرمايد: (شـمـا را بـه حـق خـدا و پـيـام آورش كـه حـق عـظيم و بى نظير و بى همانندى بر جامعه انـسـانـى دارد و نيز به حق خويشتن بر شما كه حق (ذوى القربى ) است ، سوگند مى دهـم كـه ما را در راه حق و عدالت و تحقق آرمانهاى والاى الهى و انسانى خويش يارى كنيد و از مـددكـاران ما باشيد و در برابر كسانى كه به ما و اهداف بلند ما ستم روا داشته اند، از اهداف بلند ما دفاع كنيد. ) در ايـن فراز از پيام ، آن گرامى ، از بشريت حقجو و عدالت خواه مى خواهد كه از ياران و مـددكاران او در تحقق بخشيدن به صلح و آزادى جهانى باشند و از آن گرانمايه و اهداف والايش در برابر تجاوزكاران ستم پيشه ، قهرمانانه دفاع كنند. آنـگـاه بـر بـيـدارى كـه در روزگـاران گـذشـتـه بـر خـانـدان وحـى و رسـالت ، بـه دليل ستم ستيزى و عدالت خواهى رفته است ، انگشت مى نهد و مى فرمايد: (در قـرون و اعـصـار گـذشته ، تبهكاران جاه طلب و تشنه قدرت ، ما را تهديد كردند و بر ما ستم روا داشتند و ما را از شهر و ديار و خاندان و فرزندان خويش دور ساختند و بر حـقـوق مـا تـجـاوز كـردنـد و حـقـوق مـا را سـلب و پـايـمـال سـاخـتـنـد و باطل گرايان و فريبكاران به ما دروغها بستند. ) آرى ! ايـنـهـا زنـجيره اى به هم پيوسته از دردها و رنجها و فشارهاى بى رحمانه اى است كـه از رحـلت پـيـشـواى گرانقدر توحيد، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله تاكنون ، بر خاندان عدالت خواه و حق گرايش رفته است . ايـنـك 14 قرن است كه اين زنجير تهديد و ارعاب ، ستم و بيداد، تبعيد و تجاوز، سيطره بـر حـقـوق و امـكـانات خاندان وحى و رسالت و دروغ بستن بر آنان و سوء استفاده از نام مـقدس ، شهرت بلند آوازه ، قداست و شكوه و آبرو و عظمت آنان ، همچنان استمرار داشته و اين خط تباهى و فريب بر ضد اهداف و آرمانهاى والاى آنان ، ادامه دارد. خاندان وحى و رسالت در طول زندگى خويش در جوى لبريز از ارعاب و تهديد و فشار و تبعيد زيستند. آيا نه اين است كه مدينه منوره ، زادگاه و وطن آنان و دوست داشتنى ترين شهرها براى آنان بود؟ چـرا و بـراى چه آنان مجبور به ترك مدينه شده و در روى زمين پراكنده گشته و در ديار غربت به شهادت رسيدند؟ بـرخـى از عـلويـهـا، بـنـاگـزيـر نام خويش را تغيير دادند و نسب پرافتخار خود را نهان كـردنـد تـا دشـمنان آنان را نشناسند و خونشان را بر زمين نريزند و جريان تاكنون به همين روال ادامه يافته است .... خـود وجـود گـرانـمـايـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه هـمـيـن دلايـل از روز شـهادت پدر گرانقدرش حضرت عسكرى عليه السلام تاكنون به امر خدا و خواست او، از نظرها نهان گشته است . گـذشـت كـه : بـه هـنـگـام ظـهـور و آغـاز قـيـام جـهـانـى خويش ، براى نجات بشريت نيز، تـجـاوزكـاران بـر ضـد اهـداف عـادلانه و الهى او اقدام مى كنند و سركرده جنبش ارتجاعى سـفـيـانـى ، سـپـاه خـويـش را بـراى پـيـكـار بـا آن نـجات بخش جهان و انسان ، بسوى او گسيل مى دارد. امـا حـقـوق مـعـنـوى و مـادى خـانـدان پيامبر و اموال و امكانات آنان ، از روزهاى پس از رحلت پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و سـلم تاكنون ، همچنان بدست حكومتهاى حق ستيز و كفر پـيـشـه و زمـامـداران طـغـيـانـگر و در انحصار آنهاست . بوسيله آن ، به بدمستى و شراب خـوارگـى مـى پـردازنـد و بـه فـسق و فجور دست مى يازند و آن ثروت و امكانات را در مـراكـز فـسـاد، گـنـاه و تباهى مصرف مى كنند و سلاحهاى مرگبار، براى به خاك و خون كشيدن بيگناهان مى خزند و آن را وسيله گرم كردن كوره شهوات و جاه طلبيهاى خويش مى سازند. امـا حـقـوق سياسى و معنوى آنان در سررشته دارى امور و تدبير شئون و حكومت و مديريت عـادلانـه و شـايـسـته جامعه ها و تمدنها نيز به گواهى تاريخ ، همچنان بوسيله دشمنان بدانديش و سياهكار آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم مورد انكار قرار گرفته است . جاه طلبان ستمكار، اهل بيت عليهم السلام را از اداره امور جامعه ها و تمدنها بازداشته و از پـرتـوافـكـنـى ايـن مـشعلهاى هدايت و نشر دانش و فرهنگ آنان مانع گشته و از پديد آمدن شـرايـط و جـوى كـه امـامـان نـور عـليـهـم السـلام وظـايف خويش را انجام دهند و بشريت از بركات آنان بهره ورى گردد، همچنان جلوگيرى نمودند. از امام باقر عليه السلام خطبه و پيام ديگرى نيز براى امام مهدى عليه السلام آورده اند كه اندك تفاوتى با خطبه پيشين دارد. آن حـضـرت مى فرمايد: امام هادى ، به هنگامه شامگاهى ، در حالى كه پرچم پيامبر اسلام در دسـت ، پـيـراهـن آن گرامى بر تن ، سلاح ويژه او، نور افشانى و بيان گرم و ديگر ويژگيها و نشانه هاى آن حضرت را به همراه دارد، در مكه ظهور مى كند. نـمـاز عـشـاء را بـه جماعت مى خواند و آنگاه با رساترين صداى نوازش جهانيان را مخاطب ساخته و مى فرمايد: اذكـركـم الله ـ ايـهـا النـاس ـ و مقامكم بين يدى ربكم و قد اكد المحجه و بعث الانبياء و انزل الكتاب . يـامـركـم ان لاتـشـركوا به شيئا و ان تحافظوا على طاعته و طاعه رسوله صلى الله عليه و آله و سلم و ان تحيوا ما احيا القرآن و تميتوا ما امات و تكونوا اعوانا على الهدى و وزراء على التقوى . قـال الدنـيـا قـد دنـا فـنـاؤ هـا و زوالهـا و آذنـت بالوراع و انى ادعوكم الى الله و الى رسـوله صـلى الله عـليـه و آله و سـلم و العـمـل بـكـتـابـه و امـانـه الباطل و احياء السنه ....(585) پاورقي
556- مـعـجـم احـاديـث الامـام المـهـدى عـليـه السـلام ، ج 3، ص 100 بـه نقل از مستدرك حاكم ، ج 4 ص 554 و... 557- مصدر ياد شده ، ج 3، ص 290. 558- سوره نمل ، آيه 38 ـ 40. 559- بحارالانوار، ج 52، ص 307. 560- تـفـسـيـر بـرهـان ، ج 2، ص 418، ذيـل آيـه شريفه و بحارالانوار، ج 45، ص 295. 561- سوره اسراء، آيه 33. 562- غـيـبـت نـعمانى ، باب 30، ص 182 و عقدالدرر، ص 134، باب 5. روايت از امام بـاقـر عـليـه السـلام است كه ما پاره اى از توضيحات بر آن افزوديم . (مؤ لف قدس سره ) 563- غـيـبـت نعمانى ، ص 279، باب 14، روايت 67، بحارالانوار، ج 52، ص 239 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 4، ص 43 از منابع متعدد. 564- سوره آل عمران ، آيه 33 و 34. 565- بحارالانوار، ج 52، ص 315. 566- سوره هود، آيه 86. 567- الفـصـول المـهـمـه ، ابـن صـبـاغ مـالكـى ، فـصـل 12، ص 303، بـحـارالانـوار، ج 52، ص 192 و مـعـجـم احـاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 493. 568- اكمال الدين ، ج 1، ص 653، باب 57 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 493 و ج 5، ص 175. 569- سوره بقره ، آيه 30. 570- مجمع البحرين ، واژه خليفه . 571- سوره ص ، آيه 26. 572- نهج البلاغه ، قصار 147. 573- رجوع شود به : صحيح ترمذى ، ج 5، ص 329، ح 3876، چاپ دارالفكر و ج 2، ص 308، چاپ بولاق مصر، نظم درر السمطين ، ص 231، الدر المنثور، ج 6، ص 7 و 306، ذخائر العقبى ، ص 16، الصواعق المحرقه ، ص 147 و 226 چاپ المحمدية و ص 89، چـاپ مـيمنة مصر، المعجم الصغير، طبرانى ، ج 1، ص 135، اسد الغابة ، ج 2، ص 12، تفسير ابن كثير، ج 4، ص 113، كنز العمال ، ج 1، ص 15، الفتح الكبير نبهانى ، ج 1، ص 451، تـفـسـيـر الخـازن ، ج 1، ص 4، مـصـابـيح السنة بغوى ، ص 206، چاپ الخـيـريـة مـصـر و ج 2، ص 279، چـاپ مـحـمـد عـلى صـبـيـح مـصـر و جـامـع الاصول ابن الاثير، ج 1، ص 187، ح 66. 574- سوره آل عمران ، آيه 68. 575- مـجـمـع البـيـان ، ج 2، ص 458، ذيـل آيـه 68 سـوره آل عمران . 576- سوره آل عمران ، آيه 33. 577- سوره بقره ، آيه 130ـ133. 578- سوره آل عمران ، آيه 84. 579- سوره يوسف ، آيه 101. 580- سوره بقره ، آيه 128. 581- سوره نوح ، آيه 26. 582- معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام )، ج 5، ص 24. 583- بـحـارالانـوار، ج 40، ص 153، بـاب 93 و مـعـجـم احـاديـث الامـام المهدى (عليه السلام )، ج 3، ص 133. 584- بحارالانوار، ج 40، ص 138، باب 93 و بصائر الدرجات ، ج 3، ص 155. 585- عـقـدر الدرر، ص 145، بـاب 7 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ح 3، ص 295. |
|||||