يعنى : چرا كه فرمان ما بطور ناگهانى فرا مى رسد.
دو واژه (بغتة ) و (فجاة ) هر دو با هم به يك معناست كه عبارت از ناگهانى رسيدن امر است و ظاهر سخن اين است كه منظور از (امر ) در نامه مبارك همان ظهور مبارك اوست .
نـشـانـه هاى قطعى كه پيش از ظهور رخ مى دهد روز ظهور را مشخص نمى سازد و ظهور آن حضرت براى مردم بويژه براى كسانى كه به خاطر بها ندادن به مساءله يا ضعف عقيده بـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام پـيـرامـون وجود گرانمايه او و ظهورش نمى انديشند ناگهانى تر و غافلگير كننده تر خواهد بود.
27ـ حين تنفعه توبة ولا ينجيه من عقابنا ندم على خوبة
يـعنى : در شرايطى كه توبه و بازگشت سودى نمى بخشد و ندامت از گناه گناهكار از كيفر عادلانه ما رهايى نخواهد بخشيد.
(حـوبـه ) بـه مـعـنـاى گناه است و مفهوم فراز فوق اين است كه : انسان هنگامى كه در عـصـر غيبت مرتكب گناهى گردد كه كيفر قانونى بر آن سزاوار شود آنگاه پيش از اينكه گـواه يـا دلايـل ديـگـرى بـر گناه او اقامه گردد خود توبه كند و به بارگاه خدا روى آورد در چـنـيـن شـرايطى حد قانونى از او ساقط مى گردد، اما اگر همچنان در خواب غفلت بـود و تـوبه نكرد تا حضرت مهدى عليه السلام ظهور نمود آنگاه ديگر توبه او باعث سقوط كيفرش نمى گردد و ندامت از گناه او را از كيفرى كه بر او مقرر گشته است رهايى نمى بخشد.
بـراى نـمـونـه : يـك سـارق اگـر پـيش از ظهور امام عليه السلام به راستى توبه كند تـوبـه او پـذيـرفـتـه اسـت ، چرا كه توبه او خالص و از خوف خدا بوده است امام اگر تـوبـه را تـا ظـهـور حـجت خدا به تاءخير افكند آنگاه ديگر توبه اش كيفر قانونى را سـاقـط نـمـى كـنـد و آن حـضـرت حـكـم خـدا را در مـورد او اجرا مى كند، همانگونه كه كيفر قانونى ديگر گناهكاران و مجرمان را در صورتى كه براى آنان ثابت گردد همانگونه كه قرآن ترسيم مى كند و مى فرمايد:
انـمـا جـزاء الذيـن يـحـاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا اءن يقتلوا اءو يـصلبوا، اءو تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا ولهـم فـى الاخـرة عـذاب عـظـيـم الا الذيـن تـابـوا مـن قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان الله غفور رحيم .(349)
مرحوم طبرسى در مجمع البيان ذيل اين آيه شريفه مى گويد: خداوند كسانى را از اجراى حكم استثنا مى كند كه پس ‍ از ارتكاب جرم و پيش از آنكه به دست قانون و عدالت بيفتند خـود از عـمـلكـرد ظـالمـانه خويش ، پشيمان گردند و توبه كنند اما توبه و ندامت پس از گـرفـتار آمدن به دست پيشواى عدالت و امام معصوم عليه السلام و اقامه شدن بينه بر ضد آنان سودى نمى بخشد بلكه بايد كيفر قانونى در مورد آنان اجرا گردد.
و بـه زودى خـواهـد آمـد كـه حـضـرت مهدى عليه السلام با مردم بر اساس دانش و آگاهى خويش بر حوادث و رويدادها معامله خواهد كرد و چون همه امور براى او روشن است در انتظار گـواهـان يـا اقـامـه بـيـنـه نـخـواهـد مـانـد؛ بـلكـه بـراسـاس ‍ حـكـم خـدا عـمـل مـى كـنـد و حـقـايق بر او آشكار مى گردد. و آنجاست كه توبه و پشيمانى از ترس عـدالت و پـيـشـواى عـدالت اسـت نـه از خـوف خـدا و بـه هـمـيـن دليل هم چنين توبه اى حد را ساقط نمى كند.
28ـ والله يلهمك الرشد ويلطف لكم فى التوفيق برحمته .
يـعـنـى : خـداونـد راه رشـد و رسـتـگـارى را بـه شـمـا الهـام بـخـشـد و وسائل نجات و پيروزى را برايتان فراهم آورد.
حضرت مهدى عليه السلام در حق شيعيان خويش دعا مى كند كه خداوند راه رشد و پايدارى و صواب را به آنان الهام فرمايد.
واژه (الهـام ) در جمله امام عليه السلام به مفهوم افكنده شدن مطلبى در انديشه و قلب انسان است درست بسان تلقين .
هنگامى كه گفته شد: اين مطلب در دلم افتاد يعنى : بخاطرم آمد در انديشه ام افكنده شد.
(تـوفـيـق از خـدا ) در نـامـه امـام عليه السلام به معناى فراهم آوردن اسباب به سوى انـجـام كـارهـاى شـايـسـتـه و مطلوب است بنابراين جمله مورد نظر اين مى شود كه خداوند اسباب موفقيت در كارهاى شايسته را براى شما به آسانى فراهم آورد چرا كه انسان به انـجـام كـارهـاى نـيـك و شـايـسـتـه تـوفـيـق مـى يـابـد امـا بـا تـحـمـل سـخـتيها و مشكلات اما گاه همه وسايل و اسباب با همه سهولت و آسانى براى او فراهم مى شود و او براى انجام شايسته امور و كارهاى نيك به پا مى خيزد.
29ـ تـا ايـنجا نامه مبارك به املا امام عليه السلام بود و به خط كاتب آن حضرت . آنگاه خـود آن ، گـرامـى بـه خـط شـريـف و پـربـركـت خـويـش در ذيل نامه اين جملات را نوشت :
(هـان اى بـرادر پر مهر و اخلاص و باصفاى در محبت ما و اى يار باوفاى ما! اين نامه ما به سوى توست خداوند به چشم بيدارش كه هرگز نمى خوابد تو را حفظ كند! اين نامه را نـگـهـدار و آنـچـه را برايت نگاشته ايم به كسى نشان مده و هيچ كسى را از محتواى آن آگاه مساز و آنچه در اين نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خويش بازگو و به خواست خدا پيروان اهل بيت را به عمل بر طبق محتواى آن سفارش كن ! و درود خدا بر محمد و خاندان پاك و پاكيزه اش ‍ باد! )
و سـرانـجـام آن وجـود گـرانـمـايـه : (شـيـخ مـفـيد ) را دعا فرمود كه خدايش او را از همه شرارتها و فتنه ها حفظ كند و بدو دستور داد كه هيچ كس را به خط آن حضرت و كاتب او آگـاه نـسازد و به كسى نشان ندهد بلكه تنها از آن استنساخ كرده و شيعيان و دوستداران پروا پيشه و با ايمان و مورد اعتماد را از آن آگاه سازد.
در ايـن توصيه امام عليه السلام اسرار و حكمتهايى است كه ما نمى توانيم سبب قطعى و دليـل حـقيقى آن را بدانيم كه چرا بايد خط شريف آن حضرت و كاتب ويژه اش از دسترس مردم بدور و جزو اسرار باشد؟
نامه اى ديگر از سوى محبوب دلها
نـامـه اى ديـگـر از حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام در روز پـنـجـشـنـبـه 23 ماه ذيحجه به سال 412 هجرى به (شيخ مفيد ) رسيد كه چنين است :
من عبدالله المرابط فى سبيله الى ملهم الحق و دليله .
يـعـنـى : از سوى بنده (برگزيده خدا همو كه مرزبان دين و مقررات الهى است به سوى كـسـى كـه حـقـيـقـت بـه او الهـام شـده و ايـنـك خـود راهـنـمـا و دليل حق و حقيقت است .
(بسم الله الرحمن الرحيم
سلام الله عليك ايها الناصر للحق ، الداعى اليه بكلمة الصدق فانا نحمدالله اليك الذى لا اله الا هـو الهـنـا و اله آبـائنـا الاوليـن و نـساءله الصلاة على سيدنا و مولانا محمد خاتم النبيين و على اهل بيته الطاهرين .
و بـعد!... فقد كنا نظرنا مناجاتك عصمك الله بالسبب الذى وهبه الله لك من اءوليائه و حـرسـك بـه من كيد اءعدائه و شفعنا الان من مستقر لنا ينصب فى شمراخ من بهماء صرنا اليـه آنـفـا مـن غـمـاليـل الجـاءنـا اليه السباريت من الايمان و يوشك اءن يكون هبوطنا الى صحصح من غير بعد من الدهر و لاتطاول من الزمان .
و يـاءتـيـك نـبـاء مـنـا بما يتجدد لنا من حال ، فتعرف بذلك ما تعتمده من الزلفة الينا بالاعمال و الله موفقك لذلك برحمته .
فـلتـكـن حـرسـك الله بـعـيـنـه التـى لا تـنـام اءن تـقـابـل لذلك فـتنة تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لا سترهاب المبطلين يبتهج لدمارها المؤ منون و يحزن لذلك المجرمون .
و آيـة حـركـتـنـا مـن هـذه اللوثـة حـادثـة بـالحـرم المـعـظـم مـن رجـس مـنـافـق مـذمـم مستحل للدم المحرم يعمد بكيده اهل الايمان و لايبلغ بذلك غرضه من الظلم والعدوان لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذى لايحجب عن ملك الارض و السماء.
فلتطمئن بذلك من اءوليائنا القلوب وليثقوا بالكفاية منه و ان راعتهم بهم الخطوب و العاقبة بجميل صنع الله سبحانه تكون حميدة لهم ما اجتنبوا المنهى عنه من الذنوب .
و نـحـن نعهد اليك اءيها الولى المخلص المجاهد فينا الظالمين (ايدك الله بنصره الذى ايد به السلف من اءوليائنا الصالحين ) انه من اتقى ربه من اخوانك فى الدين واخرج مما عليه الى مستحقيه كان آمنا من الفتنة المبطلة و محنها المظلمة المضلة .
و من بخل منهم بما اءعاره الله من نعمه على من امره بصلته فانه يكون خاسرا بذلك لا و لاه و آخرته .
ولو ان اشـيـاعنا وفقهم الله لطاعته ـ على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لمـا تـاءخـر عـنـهـم اليـمـن بـلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا!
فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤ ثره منهم . والله المستعان و هو حسبنا و نعم الوكيل و صلاته على سيدنا البشير النذير محمد و آله الطاهرين و سلم .
و كتب فى غرد شوال سنة اثنتى عشرة و اربعمائة .
رونويسى از دستخط شريف كه درود خدا بر نگارنده آن باد!
هذا كتابنا اليك ايها الولى الملهم للحق العلى باملائنا و خط ثقئنا و خط ثقتنا فاءخفه عـن كـل احـد واطـوه واجـعـل له نـسخة تطلع عليها من تسكن الى امانته من اوليائنا شملهم الله ببركتنا ان شاء الله .
الحمد لله و الصلاة على سيدنا محمد النبى و آله الطاهرين .(350)
بنام خداوند بخشاينده بخشايشگرا
درود خداى بر تو اى يارى رسان حق ! و آنكه با گفتار راستين و شايسته مردم را بسوى حق فرا مى خوانى !
مـا در نـامـه خـويـش بـه سـوى تو خداى جهان آفرين را كه خدايى جز او نيست و خداى ما و خـداى نـيـاكـان (گرانقدر) ما است سپاس مى گذاريم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سـالارمـان مـحـمد صلى الله عليه و آله آخرين پيام آور خدا و خاندان پاك و مطهرش درودى جاودانه مى طلبيم .
و بـعـد! دوست راه يافته به حقيقت ! خداوند بدان وسيله اى كه به سبب دوستان ويژه خود به تو ارزانى داشته است وجودت را حفظ و تو را از نيرنگ دشمنانش حراست فرمايد.
ما ناظر نيايش (عارفانه و راز و نياز پرشور و پراخلاص ) تو با خدا بوديم و از خداى جهان آفرين برآورده شدن آن خواسته ات را خواستيم .
مـا ايـنـك در قـرارگـاه خـويش در مكانى ناشناخته ، بر فراز قله اى سر به آسمان كشيده اقامت گزيده ايم كه به تازگى بخاطر عناصرى بيدادپيشه و بى ايمان بناگزير از مـنـطـقه اى پر دار و درخت بدينجا آمده ايم و به زودى از اينجا نيز به دشتى گسترده كه چـنـدان از آبـادى بـدور نـيـسـت فرود خواهيم آمد و از وضعيت و شرايط آينده خويش ، تو را آگاه خواهيم ساخت تا بدان وسيله در جريان باشى كه بخاطر كارهاى سازنده و شايسته ات نـزد مـا مـقرب هستى و خداوند به مهر و لطف خود تو را به انجام و تدبير اين كارهاى شايسته توفيق ارزانى داشته است .
از ايـن رو تـو كـه خـداى جـهـان آفـريـن با چشم عنايتش كه هرگز آن را خواب نمى گيرد وجـودت را حـفظ كند بايد در برابر فتنه اى كه جان آنان را كه آن را در دلهايشان كشته انـد بـه نـابـودى خـواهـد افـكـنـد بـايـد بـايـسـتـى ! و بـايـد باطل گرايان بدانديش را بترسانى ! چرا كه از سركوبى آنان ايمان آوردگان شادمان و جنايتكاران اندوه زده خواهند شد.
و نـشانه حركت و جنبش ما از اين خانه نشينى و كناره گيرى رخداد مهمى است كه در سرزمين وحـى و رسـالت مـكـه مـعـظـمـه از سوى پليدان نفاق پيشه و نكوهيده رخ خواهد داد از جانب عـنـصرى سفاك كه ريختن خونهاى محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش آهنگ جان ايمان آوردگان خواهد كرد اما به هدف ستمبار و تجاوزكارانه خويش ‍ دست نخواهد يافت چرا كه مـا پـشـت سـر تـوحـيـدگـرايـان شـايـسـتـه كـردار بـوسـيـله نـيايش و راز و نيازى كه از فرمانرواى آسمان و زمين پوشيده نمى ماند آنان را حفاظت و نگهدارى خواهيم كرد.
بـنـابـرايـن قلبهاى دوستان ما به دعاى ما به بارگاه خدا آرامش و اطمينان يابد و آسوده خـاطـر بـاشند كه خداوند آنان را بسنده است و گر چه درگيريهاى هراس انگيزى آنان را بـه دلهـره مـى افكند اما از گزند آن عنصر تبهكار در امان خواهند بود و سرانجام كار با دسـت تـوانـا و ساخت تدبير نيكوى خدا تا هنگامى كه پيروان ما از گناهان دورى گزينند شايسته و نيكو خواهد بود.
هـان اى دوسـت پراخلاص كه همواره در راه ما بر ضد بيدادگران در سنگر جهاد پيكارى ! خـداونـد هـمـانـسان كه دوستان شايسته كردار پيشين ما را تاءييد فرمود، تو نيز تاءييد نـمـايـد! مـا بـه تو اطمينان مى دهيم كه هركس از برادران دينيت ، پرواى پروردگارش را پـيـشـه سـازد و آنـچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند در فتنه نابود كننده و گـرفـتـاريـهـاى تـيـره و تـار و گـمـراهگرانه در امان خواهد بود و هر آن كس كه در دادن نـعـمتهايى كه خداوند به او ارزانى داشته به كسانى كه دستور رسيدگى به آنان داده است بخل ورزد چنين كسى در اين جهان و سراى ديگر با زنده و زيانكار خواهد بود.
دوسـت واقـعـى ! اگـر پـيـروان ما كه خداى آنان را در فرمانبردارى خويش توفيق ارزانى بـدارد بـراسـتـى در راه وفـاى بـه عـهـد و پـيـمـانـى كـه بـر دوش دارنـد هـمـدل و يـكـصـدا بودند هرگز خجستگى ديدار ما از آنان به تاءخير نمى افتاد و سعادت ديـدار مـا ديـدارى بـر اسـاس عـرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما زودتر روزى آنان مى گشت .
از اين رو (بايد بدانند كه ) جز برخى رفتار ناشايسته آنان كه ناخوشايند ما است و آن عـمـلكـرد را زيـبنده اينان نمى دانيم عامل ديگرى ما را از آنان دور نمى دارد. خداوند ما را در يارى بسنده و نيك كار ساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمد صلى الله عليه و آله و خاندان پاكش باد!
(اين نامه در آغاز شوال به سال 412 هجرى نگارش يافت . )
رونويسى از دستخط شريف كه درود خدا بر نگارنده آن باد!
(اين نامه ما بسوى توست اى دوستى كه حقيقت والايى به تو الهام شده كه به املاى ما و خـط يكى از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است پس آن را از همگان پوشيده بدار و آن را پيچيده و به كسى نشان مده و نسخه اى از آن بردار و آن گروه از دوستانى را كه به درسـتـى و امانتداريشان اعتماد دارى بر دريافت آن آگاه ساز كه خداوند به خواست خويش آنان را به بركت ما، مشمول (بركات ) خويش سازد!
سـپـاس از آن خـداى يـكـتـاسـت و درود بـر سالارمان محمد صلى الله عليه و آله پيام آور و خاندان پاك و پاكيزه اش ‍ باد! )
شرح فشرده اى برنامه دوم
اين نامه مبارك نيز همچون نامه پيشين آن حضرت بسوى شيخ مفيد در بردارنده راز و رمزها و كـنـايه هاى بسيارى است كه جز دريافت دارنده آن ديگرى از آنها آگاه نيست و نيز داراى خـبـرهـايـى از رخدادهاى آينده است و واژه هاى ناماءنوسى در آن بكار رفته است كه البته هـمـه ايـن پـيـچـيـدگـيها و روشنگريها و راز و رمزها تنها از بينش و حكمت و عنايت خاص آن گرامى ، سرچشمه گرفته است كه اينك به توضيح فشرده اى از آن مى پردازيم :
1ـ نخست مرقوم مى دارد كه : من عبدالله المرابط فى سبيله
واژه (مـرابـط ) يـعـنـى مراقبت براى حفظ شهر يا كشور و سرزمين از شرارت و تجاوز دشـمن و منظور از (مرز دار ) در اينجا مواضعى است كه دشمن از آنجاها يورش مى برد. و حـدودى كـه مـيـان دو كـشـور و دو قـلمـرو حـكـومـت را از هـم جدا مى كند كه آن را (مرز ) مى گويند.
امـام مـهـدى عـليـه السلام خويشتن را (مرزبان راه خدا ) نام مى نهد چرا كه او بار سنگين حفاظت از دين اسلام را به دوش مى كشد و اسلام واقعى را از تلف شدن و تباهى حراست مى كند.
راسـتى كه اين چه تعبير زيبا و چه بيان شايسته و نيكويى است ! چرا كه مرزبان كسى اسـت كـه هـمـواره در سـنـگر نشسته و بيدار و هوشيار است تا راه را بر كسى كه در نقشه تـجـاوز بـر شـهـر يـا كـشـورى اسـت مـسـدود سـازد و هـنـگـامى كه مردم به كارهاى خويش مـشـغول و سرگرمند و خطرهاى سهمگين را كه متوجه شهر و ديار آنان است نمى شناسند و از آنـهـا بـى خـبرند اين مرزبانهاى غيور و آگاه هستند كه خطرها را شناسايى و دفع مى كنند و آن وجود گرانمايه بزرگ مرزبان دين خداست .
2ـ و مى فرمايد: (الى ملهم الحق ودليله )
واژه (الهام ) را در نامه پيشين امام عليه السلام به (شيخ مفيد ) توضيح داديم .
واژه (دليل ) دو معنا دارد:
1ـ موجودى كه بسوى او راهنمايى و دلالت مى گردد.
2ـ راهنماى بسوى چيزى .
بـه عـبـارت ديـگـر: واژه (دليـل ) گـاه اسـم فـاعـل اسـت و گـاه اسـم مـفـعـول هـر كـدام از ايـن دو مـورد نـظر باشد امام مهدى عليه السلام شيخ مفيد را به عنوان (دليـل حـق ) وصـف مـى كند، همان حقى كه خداوند آن را بر قلب او افكنده و به او الهام فرموده است .
(فقد كنا نظرنا مناجاتك . )
يعنى ما ناظر راز و نيز تو با خدا بوديم .
گـويى (شيخ مفيد ) با نيايش پرشور و خالصانه به بارگاه خدا به وجود گرامى حـضرت مهدى عليه السلام توسل جسته و در فراز و نشيب زندگى و تدبير امور شيعيان امام خويش را مخاطب ساخته كه جواب رسيده است : (ما نداى تو را شنيديم و خواسته ات را دريافتيم . )
آنگاه آن حضرت (شيخ مفيد ) را دعا مى كند و مى فرمايد:
(خداوند به سبب آنچه كه از اولياى خويش به تو ارزانى داشته است وجود تو را حفظ و از نيرنگ دشمنانش تو را حراست فرمايد. )
مـمـكـن اسـت مـنـظـور امام عليه السلام از (سبب ) در اينجا منزلت والا و مقام رفيع و بلند مرتبه اى باشد كه (شيخ مفيد ) به واسطه ايمان اخلاص جهاد و تلاش در راه حق ، نزد حضرت مهدى عليه السلام دارد.
(وشفعنا ذلك )
مـا بـرآورده شدن خواسته ات را از خداى جهان آفرين خواستيم و خداوند اين دعا را در حق ما نيز اجابت فرمود.
3ـ الان من مستقر لنا ينصب فى شمراخ من بهماء
يـعـنـى : ايـنـك مـا در قرارگاه خويش در مكانى ناشناخته بر فراز قله اى سر به آسمان كشيده اقامت گزيده ايم .
بنظر مى رسد در اين فراز از نامه امام عليه السلام كلمه يا جمله اى حذف شده است شايد تقدير آن چنين باشد كه : (الان اين نامه را بسوى تو از قرارگاه خويش مى نگاريم )
يا اين گونه باشد: (اينك ما از قرارگاه خويش .. )
يـا جـمـله اى نـظـيـر دو جـمـله فـوق كـه بـدون آن فـراز مـورد نـظـر كـامـل بنظر نمى رسد و منظور از (مستقر لنا ) خيمه نصب شده يا خانه بنياد گشته بر بلنداى كوهى غيرقابل عبور و نقطه اى است كه راهى براى انسانها بسوى آنجا نيست چرا كـه (شـمراخ ) شانه و بلندترين نقطه كوه سر به آسمان ساييده است و (بهماء ) در اينجا به معنى مكانى است بيراه كه راهى بسوى آن نيست .
4ـ صرنا اليه آنفا من غماليل ، اءلجانا اليه السبايت من الايمان .
يعنى : ما به تازگى بخاطر عناصرى ظالم و بى ايمان ناگزير از منطقه اى پر دار و درخت بدين جا آمده ايم .
ايـن فـراز، نـشـانـگـر آن اسـت كـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام تـازه بـه مـكـان جـديـد انـتـقـال يـافـتـه و پـيـش از ايـن در دشـتـى پـر دار و درخـت بـسـان جنگل بوده و از اينجا نيز بخاطر خشكى و نبودن دار و كشت و زرع و سختى زندگى در چنين جـايـى بـه زودى بـه مـكـان ديـگـرى انـتـقـال مـى يابد و آن حضرت بطور موقت آن منطقه نـاشـنـاخـته و دور از شهرها و مناطق مسكونى را بر اساس وصيت پدر گرانقدرش حضرت عـسـكرى عليه السلام برگزيده است همانگونه كه خود در اين مورد به (ابن مهزيار ) فرمود:
(پـدرم كـه درود خـداى بـر او بـاد از مـن تـعهد گرفت كه به منظور سرى بودن كار و مـصـون مـاندن اقامتگاهم از نقشه هاى مكارانه و رنگارنگ گمراهان و گمراهگران و عناصر سركش امت در دورترين و ناشناخته ترين نقطه زمين وطن گزينم . )(351)
5 ـ و يكون هبوطنا الى صحصح من غير بعد من الدهر.
يـعـنـى : به زودى از اينجا نيز به دشتى گسترده كه از آب و آبادانى بدور نيست فرود خواهيم آمد.
ايـن فـراز، نـشانگر آن است كه درنگ امام عليه السلام در منطقه كوهستانى و ناشناخته اى كـه تـازه در آنـجـا مـسـكـن گـزيـده كوتاه مدت است و به زودى از آنجا به دشتى هموار و گسترده فرود خواهد آمد.
و ياءتيك بنا منا بما يتجدد لنا من حال
از اين جمله دريافت مى گردد كه حضرت مهدى عليه السلام به (شيخ مفيد ) بيش از اين دو نامه مرقوم فرموده است همانگونه كه پيش از اين نيز اين نكته را يادآورى نموديم .
و مـنـظـور فـراز فـوق از نـامـه نـيز اين است كه : (هر چه در مورد تغيير مسكن و زندگى براى ما پيش آمد تو را در جريان قرار خواهيم داد چرا كه تو بخاطر كارهاى شايسته ات نزد ما مقام و منزلت بلندى دارى . )
6ـ فـلتـكـن حـرسـك الله بـعـيـنـه التـى لاتـنـام ان تقابل لذلك فتنة تبسل تفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلين .
يـعـنـى : از اين رو تو كه خدا با چشم عنايتش كه هرگز آن را خواب نمى گيرد وجودت را حـفـظ كـنـد بـايـد در بـرابـر فـتـنـه اى كـه جـان آنـان را كـه بـذر آن را در دل كـشـتـه انـد بـه هـلاكـت خـواهـد افـكـنـد بـايـد مـقـاومـت كـنـى و بـا شـهـامـت و جـراءت باطل گرايان را بترسانى .
در اين فراز از نامه مبارك حضرت مهدى عليه السلام (شيخ مفيد ) را دعا مى كند و از خدا مـى خـواهـد كـه او را از گـرفـتـاريـها و حوادث بد روزگار حراست كند و اين دعا مقدمه اى بـراى تقويت اراده و ثبات قدم و استوارى بخشيدن به اوست تا در برابر موج فتنه اى كـه قـلبـهـاى تـهـى از عـقـيـده صـحـيـح گـروهـى را كـه بـذر بـاطـل در آنـهـا افـشـانـده شـده اسـت آنـهـا را از راه پـخـش امـواج اباطيل و اشاعه دروغ در جامعه به نابودى مى كشد شهامت مندانه مقاومت كند.
ظـاهـر اين است كه : حضرت شيخ مفيد را به مقاومت و ايستادگى در برابر فتنه اى كه در راه اسـت فـرمـان مـى دهـد و بـه او دسـتـور مى دهد كه تدابير لازم را براى اين كار خطير بـيـنـديـشـد تـا بـدانـديـشـان بـدانـنـد كـه مـيدان براى تحرك ارتجاعى آنان خالى نيست قهرمانانى هستند كه در برابر تلاشهاى ارتجاعى و جهنمى آنان ، مقاومت نمايند.
مـمـكـن اسـت مـعـنـاى جـمـله ايـن بـاشـد كـه : (آنـانـى كـه بـذر بـاطـل را در دلهـا مـى افـشـانـنـد، ايـن كـار را تـنـهـا بـراى بـه هـراس ‍ افـكـنـدن باطل گريان نظير خود انجام مى دهند. )
و مـمكن است بيانگر اين مطلب باشد كه : (جنگهاى خونبار داخلى و نژادى كه نقشه اش را گمراهان و گمراهگران كشيده اند در پيش است . )
به هر صورت ما نمى توانيم ماهيت و حقيقت آشوب و فتنه اى را كه امام عليه السلام از آن هـشـدار مـى دهد بخاطر پيچيدگى مطلب و اهمال تاريخ از يادآورى آن بشناسيم . نكته مهم اين است كه : امام مهدى عليه السلام كفايت و كارآيى لازم را در (شيخ مفيد ) يافت و او را فـردى شـناخت كه مى تواند در برابر موج فتنه اى كه براى اجراى نقشه هاى شيطانى بپا خاسته بود ايستادگى كند و با درايت و صلابت جلو آن را بگيرد.
يبتهج لدمارها المؤ منون و يحزن لذلك المجرمون .
يـعـنـى :... چـرا كـه از سـركوبى آنان ايمان آوردگان شادمان و جنايتكاران ، اندوهگين مى گردند.
و سرانجام هم سرنوشت آن تلاشهاى گمراهگرانه شكست بوده به گونه اى كه گويى همان موج فتنه ياران خويش را در هم خواهد نورديد از اين رو بخاطر آن مؤ منان شادمان مى شوند و جنايتكاران بخاطر شكست تلاشهاى منحرفانه خويش اندوهگين خواهند گشت .
7ـ و آيـة حـركـتـنـا مـن هـذه اللوثـة حـادثـة بـالحـرم المـعـظـم ، مـن رجـس مـنـافـق مـذمـم مستحل للدم المحرم يعمد بكيده اهل الايمان و لايبلغ بذلك غرضه من الظلم والعدوان .
يـعـنـى : و نـشـانـه حـركـت مـا از ايـن خـانه نشينى و كناره گيرى ، رخداد مهمى است كه در سـرزمـيـن وحـى و رسـالت مـكه معظمه از سوى نفاق پيشه و نكوهيده اى ، رخ خواهد داد، از سـوى سـفـاكى كه ريختن خونهاى محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش آهنگ جان ايمان آوردگان خواهد كرد اما به هدف ستم بار و تجاوزكارانه خويش نخواهد رسيد.
واژه (لوثـة ) به فتح لام و به معناى خانه نشينى است اما (لوثة ) به ضم لام به معناى سستى و كندى است كه در اينجا سازگار نيست .
مـنـظـور ايـن فـراز از نامه امام عليه السلام اين است كه : نشانه حركت ما از اقامتگاهى كه ايـنـك در آن هـستيم رخداد مهمى است كه در مكه يا مسجدالحرام از سوى پليدى نفاق پيشه و نـكـوهـيـده كـه به ظاهر ادعاى ايمان مى كند و كفر خويش را نهان مى دارد، رخ خواهد داد. از سـوى عـنـصر نكوهيده اى كه مردم او را جز به شرارت ياد نمى كنند خونهاى محترم را مى ريزد و از جارى شدن سيلاب خون بيگناهان پروا ندارد.
مـردم بـا ايمان را هدف مى گيرد و بر ضد آنان توطئه مى چيند، اما نقشه هاى سوء او با شـكـسـت روبـرو گـشـتـه و هـدف زشـت او تـحـقـق نـمـى يـابـد و بـه آرزوى ظـالمـانـه و تجاوزكارانه خويش نمى رسد.
اين نيز يك مشكل تاريخى است كه نمى توانيم به دقت آن را مشخص سازيم كه كدام رخداد در مكه مورد نظر است ؟ را كه در مكه و مسجدالحرام رخدادهاى بسيارى رخ داده است و ما نمى دانـيـم كـه امـام عـليـه السلام بطور دقيق از وقوع كدام يك خبر مى دهد؟ اما بطور قطع مى دانـيـم كـه حـادثـه مـهـمـى در زمـان (شـيـخ مـفـيـد ) رخ داده اسـت و بـه هـمـيـن دليـل آن حـضـرت دسـتـور مـى دهـد كـه براى نابود ساختن توطئه عناصر پليد و از ميان بـرداشـتـن نـقـشـه شـيـطـانـى دشـمـنـان بـه چـاره انـديشى پردازد تدابير لازم را براى رويارويى با آنان بينديشد.
لا ننا من وراء حفظهم بالدعاء الذى لايحجب عن ملك الارض و السماء
يـعـنـى : چـرا كـه ما پشت سر آنان بوسيله نيايش و راز و نيازى كه از فرمانرواى زمين و آسمان پوشيده نمى ماند آنان را حفاظت و نگهدارى مى كنيم .
واژه (الدعـاء ) بـه مـفـهـوم يـارى خـواسـتـن از سـرچـشـمـه قـدرت كامل و مركز همه نيروها و تواناييها و قدرتهاى بى كرانه است .
(دعـا ) يـارى طـلبـيـدن از خـداى تـوانـايـى اسـت كه فرمانرواى آسمانها و زمين و مالك آنـهـاسـت . امـور آنها را آن گونه كه مى خواهد تدبير مى كند و در آنها به گونه اى كه اراده كند، تصرف مى نمايد.
او بـر هر كارى تواناست و به هر چيزى احاطه دارد و از كران تا كران هستى آگاه است و بـه هـمـه امـور بـيـنـاسـت و هـمـه چـيز را مى داند و دعاى حضرت مهدى عليه السلام از ذات لايزال او پوشيده نمى ماند چرا كه هيچ چيزى كه بتواند مانع آن شود و يا دعاى آن وجود گـرانـمـايه را حبس نمايد و نگذارد به هدف اجابت برسد وجود ندارد از اين رو دعايش رد نـمـى شـود بـه آنـجـا كـه بـايـد بـرسـد مـى رسـد و آنـچـه بـايـد بشود مى شود و هيچ حايل و مانعى براى اجابت دعاى حضرتش نيست و خدا نيز فتنه ها را به دعاى آن گرامى و طلب او از خدا برطرف مى سازد.
بـنـابـرايـن حـضـرت مهدى عليه السلام حافظ و نگاهدارنده شيعيان خويش از راه دعاست و اگر دعاى او نباشد زندگى جز اين خواهد بود كه مى نگريم .
خـوانـنـده گـرامـى ! درسـت بـه هـنگامه نگارش اين كتاب انواع مصيبتها و رنجها در بيشتر كشورهاى خاورميانه بر شيعه باريدن نموده است برخى كشته شده و برخى به اسارت رفـتـه انـد گـروهـى بـه زنـدان افـتاده و گروهى از خانه و وطن خويش تبعيد گشته اند خـانـواده هـا از هم پاشيده قبيله ها عشيره ها و فاميلها متفرق شده اند خانه ها منهدم گرديده و اجـسـاد سـوخـتـه اسـت و بـسـيـارى زير فشار پايمال شده و جان داده اند. باغها و زمينها و امـوال و ثـروتـهـا مـصـادره گـرديـده اسـت و شـيـعـه در جوى از فشار و سركوب و اختناق مـرگـبـار روزگـار مـى گـذرانـد شـرايـط بـر ضـد آنـان دگـرگـون گـشته ، از اين رو ثـروتـمـنـدان بـه فـقـر و فلاكت افتاده و عزتمندان به ذلت كشيده شده اند و هاله اى از ترس ، هراس و ذلت و خوارى بر آنان سايه افكنده است .
مـصـائب و اشـك و آه و درد و رنـج به گونه اى است كه قلم از وصف آن ناتوان و زبان از شرح و بيان آن ، عاجز است .
ايـنـك بـا ايـن شرايط تاءسف بار، بايد گفت : (پس اثر دعاى كعبه مقصود و قبله موعود امام عصر عليه السلام كجاست ؟! )
مـن در مـقـام اين نيستم كه عواطف مذهبى فرزندان تشيع را خدشه دار كنم و انگشت روى نقاط ضعف نهم و برخى بپندارند، مى خواهم آنان را شماتت كنم ، نه ! هرگز!
امـا هـمـيـن نـكـتـه را يـادآورى مـى كـنم كه : هر كس اين بخش از كتاب را مطالعه نمود بايد نـگـاهـى بـه جـامـعـه تشيع بيفكند و جامعه را از نظر رفتار و انديشه و عقيده با تعاليم افـتـخار آفرين اسلام مقايسه كند تا ببيند چه فاصله گسترده و دورى عميق و بى كرانه اى ميان اسلام و مسسلمانان است .
آخـر تـشـيـع كـجـا و پـديده برهنگى و بى بندوبارى ، شرابخوارگى و كارهاى زشت ، ربـاخـوارى و زنـا و بى عفتى ، حرام خوارگى از خط خاندان وحى و رسالت كه همان خط اصيل اسلام است ، كجا؟ اين در ميدان عمل !.
ديـگـر از انـحـرافـات عـقـيـدتـى كـه بـسـيـارى ، بـه ويـژه نسل جوان بدان گرفتار است مپرس و مگو...! كه فاجعه ديگرى است ؟
آخـر تـشـيـع كـجـا و مـرام كـفـر و كـمـونـيـسـتى و مادى گرايى ارتجاعى و ديگر احزاب و جـريـانـاتـى كـه بـا راه و رسـم تـوحـيـدگرايانه و انسانى و عادلانه و الهى تشيع در تناقضند، كجا؟
بسيارى از شيعيان ، كسانى هستند كه شيعه به دنيا آمده و به نام ، شيعه هستند، اما نه در راه رسـم و عـمـلكـرد و عـقـيـده و شـيوه زندگى و با اين وصف چگونه دعاى امام مهدى عليه السلام شامل اين چنين شيعيانى خواهد شد؟ چگونه ؟
البـتـه ، مـعـناى سخن من اين نيست كه انحرافات عقيدتى ، اخلاقى و عملى ، آفتى است كه تنها برخى از افراد شيعه بدان گرفتار است ، نه ! هرگز! بلكه انحرافات ، مفاسد و زشـتـيـهـا در ابـعـاد گـونـاگون عقيدتى و اخلاقى و عملى در ميان پيروان ديگر مذاهب به طورى كه ديده ام ، بسيار بيشتر و گسترده تر از چيزى است كه در ميان شيعيان است .
و نـيـز مـفـهـوم گـفـتـارم ايـن نـيـسـت كـه پـيـروان ديگر مذاهب ، نيكوكار و شايسته و بسان فـرشـتـگان از گناه و انحراف پاك و پاكيزه اند، نه ! هرگز! بلكه منظورم اين است كه دعـاى حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام هـنـگـامـى بـدرقـه راه شـيـعـيـان و شامل حال آنان خواهد شد كه از ضد ارزشها و گناهان ، دورى جويند و به ارزشها آراسته گـردنـد و بـه دسـتـورات خـدا، عـمـل نـمـايـنـد، در غـيـر ايـن صـورت ، مـشـمـول دعـاى آن حـجـت خـدا نـبـوده و نـخـواهـنـد بـود، از ايـن رو بـلا نازل مى گردد و شر و فتنه فرا مى رسد.
8ـ فلتطمئن بذلك من اوليائنا القلوب و ليثقوا بالكفاية منه و ان راعتهم بهم الخطوب .
يعنى : بنابراين ، قلبهاى دوستان ما به دعاى ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمينان يافته و آسـوده خاطر باشند كه خدا آنان را بسنده است ، گرچه درگيريهاى هراس انگيزى آنان را به ترس و دلهره افكند.
ايـن فـراز از نـامه مبارك ، بيانگر اين واقعيت است كه دعاى امام مهدى عليه السلام آرامش و اطـمينان بر قلبهاى شيعيان و دوستدارانش همواره فرو مى بارد تا جايى كه آسوده خاطر گـردنـد كـه خـداونـد، خود شر رخدادهاى شرربار و فتنه انگيز را، از آنان دور مى كند و امور آنان را كفايت مى كند، گرچه خطرات سهمگين آنان را بترساند.
والعاقبة ـ بجميل صنع الله سبحانه ـ تكون حميدة لهم ، ما اجتنبوا المنهى عنه من الذنوب .
يـعـنـى : و ايـن بـشـارت و نـويـد سـرور آفـرين كه سرانجام كار آنان به خاطر ساخت و تـدبـيـر نـيـكـوى خـدا بـراى آنان ـ تا هنگامى كه از گناهان و ضد ارزشها دورى جويند ـ شايسته و پسنديده خواهد بود.
9ـ و نحن نعهد اليك ايها الولى المخلص المجاهد فينا الظالمين ـ ايدك الله بنصره الذى ايد به السلف من اوليائنا الصالحين ـ انه من اتقى ربه ....
يـعـنـى : هـان اى دوسـت پـراخـلاص كه همواره در راه ما بر ضد ستمكاران در سنگر جهاد و پـيكارى ! خداوند، همانگونه كه دوستان شايسته كردار پيشين ما را تاءييد فرمود تو را نـيـز تـاءيـيـد نمايد و ما به تو اطمينان مى دهيم كه هر كس از برادران دينيت پرواى خدا، پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حقوق برساند، در فتنه نابود كننده و گرفتاريهاى تيره و تار و گمراهگرانه آن ، در امان خواهد بود.
آنـگـاه حضرت مهدى عليه السلام (شيخ مفيد ) را به دوستى خالص وصف مى فرمايد و او را دوستى پراخلاص ‍ در دوستى و در كارها نام مى نهد.
و مـعـنـاى اخـلاص آن اسـت كـه از هـر شـائبـه اى پـاك و پاكيزه است و هر آنچه مصفا شد و خـالص گـشـت و بـا چيزى آلوده نشد، آن خالص است و عملى خالص ، عملى است كه براى خـدا بـاشـد و انـجـام دهـنـده آن سـتـايـش از كـسـى بـراى عمل خويش ، جز از خدا نخواهد.
از ايـن فـراز نـامـه مـبـارك ، اسـتـفـاده مـى شـود كه (شيخ مفيد ) در راه دفع به شبهات بـاطـل گـرايـان و نـابـود سـاخـتـن فـتـنـه هـا و پـنـدارهـاى بـاطـل آنـان و تـثبيت پايه هاى استوار تشيع و پيكار فكرى و عقيدتى با منحرفان ، به جـهـاد و تلاش بسيارى دست يازيد و كار سترك و قهرمانانه اى كرد كه امام عليه السلام او را (جـهـادگـر در راه تـعـاليم قرآن و اهل بيت و ولايت و امامت ) عنوان مى دهد: (المجاهد فينا.... )
آنگاه او را دعايى مى كند كه كم نظير است و گران سنگ ، مى فرمايد:
(خـداونـد، هـمـانـسـان كـه دوسـتـان شايسته كردار پيشين ما را تاءييد فرمود تو را نيز تاءييد فرمايد. )
به نظر مى رسد كه آن گرامى ، در اينجا به آيه شريفه اشاره دارد كه مى فرمايد:
(و ايد بروح القدس . )(352)
يعنى : ما او را به وسيله روح القدس ، تاءييد كرديم .
(ايدك الله ! ) يعنى : خداوند به يارى خويش ، تو را تقويت كند.
مـمـكـن اسـت منظور آن حضرت از جمله : (بنصره الذى ايد به السلف تقويت روح و جان از راه روح القدس باشد كه خداوند آن را براى برخى از بندگان شايسته كردار گماشته است تا سخن شايسته را بر آنان الهام كند و معانى بلند بر آنان تلقين نمايد و حقايق را بـر زبـانـشـان جارى سازد، همانگونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله به (حسنان بن ثابت ) آن شاعر باايمان و دلسوز فرمود: (تا زمانى كه يارى رسان پيام آسمانى ما باشى ، همواره روح القدس تو را تاءييد خواهد كرد. )
و امـام رضـا عـليـه السـلام بـه دعـبـل فرمود: (دعبل ! روح القدس ، به زبان تو سخن گفته است . )
10ـ نـعـهـد اليك ، انه من اتقى ربه من اخوانك فى الدين و اخرج مما عليه الى مستحقيه ، كان آمنا من الفتنة المبطلة و محنها المظلمة المضلة .
يـعـنـى : مـا بـه تـو اطمينان مى دهيم كه هر كس از برادران دينيت پرواى پروردگارش را پـيـشـه سـازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، از فتنه نابود كننده و گرفتاريهاى تيره و تار و گمراهگرانه آن در امان خواهد بود.
امـام مـهدى عليه السلام در اين فراز از نامه مبارك ، تضمين مى نمايد كه : تقواپيشگان و شـايـسـتـه كـردارانـى كـه حـقـوق مـالى خـويـش هـمـچـون : خـمـس ، زكـات و... را از مـال خـويـش خـارج و به اهل آن مى رسانند، از درد و رنج فتنه نابود كننده ، در امان خواهند بود.
و مـن بخل منهم بما اءعاره الله من نعمته على من امره بصلته فانه يكون خاسرا لاولاه و اخراه .
يعنى : هر آن كس كه در دادن نعمتهايى كه خدا به او ارزانى داشته به كسانى كه دستور صـله رحـم و رسـيـدگـى بـه امـور آنـان را داده اسـت ، بخل ورزد، چنين كسى در اين جهان و سراى آخرت ، زيانكار و بازنده خواهد بود.
در فـراز گـذشته ، امام مهدى عليه السلام تضمين مى كند كه هر كس حقوق مالى خويش را بـپـردازد از انـواع بـلاها، رنجها و سختيها در امان بماند و متقابلا آن گرامى ، كسانى را كه بخل مى ورزند و از پرداخت حقوق مالى خويش ، سرباز مى زنند و از ياد مى برند كه خـداوند اين ثروت و امكانات را به عنوان عاريه و امانت به آنان داده است ، چنين كسانى را هشدار مى دهد.
واژه (عـاريـه ) به معناى چيزى است كه فردى به ديگرى مى سپارد، به شرط اينكه آن را به او بازگرداند از اين رو ثروت و اموالى كه انسان پس از خويش مى گذارد، به مـنـزله عـاريـه و امـانـت اسـت ، چـرا كـه پـس از صـاحـبـش بـه ديـگـرى انتقال مى يابد.
بـه هـر حـال ، مال و ثروتى كه خداوند در اختيار انسان قرار مى دهد، به عنوان (عاريه ) اسـت و هـمـيشه نمى ماند، بلكه زوال پذير است و از دست او خارج مى گردد، از اين رو كسى كه بخل ورزد و حقوق مالى خويش را به كسانى كه استحقاق آن را دارند، نپردازد با خـسارت مالى روبرو مى گردد و ثروتش در دنيا به آفتهايى چون سرقت ، تلف شدن ، سـوخـتـن و يا غرق شدن ، از دستش مى رود و در سراى آخرت نيز زيانكار خواهد بود. چرا كه از پاداش عظيم و ثواب بسيارى كه خدا براى انفاق كنندگان در راه خدا فراهم ساخته است ، نه تنها بى بهره مى گردد، بلكه به خاطر ترك وظيفه و ندادن حقوق مالى خويش به عذاب ، گرفتار خواهد شد.
11ـ و لو اءن اشياعنا ـ و فقهم الله لطاعته ـ على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم ، لما تاءخر عنهم اليمن بلقائنا....
يعنى : اگر پيروان و شيعيان ما كه خدا آنان را در فرمانبردارى خويش توفيق ارزانيشان دارد، بـراسـتـى در راه وفـاى بـه عـهـد و پـيـمـانـى كـه بـر دوش دارنـد، همدل و يكصدا بودند هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تاءخير نمى افتاد.
راسـتـى كـه سخن تاءسف بار و خبر دردناكى است ! به بزرگترين خسارتى اشاره دارد كـه پـيـروان خـانـدان وحـى و رسـالت عليه السلام بويژه ، بدان گرفتار آمده اند و آن خسارت جبران ناپذير و محروميت از افتخار ديدار امام عصر عليه السلام در دوران غم بار غـيبت كبرى است و اين محروميت به دليل نداشتن ويژگيهاى لازم ، از آن جمله همدلى و اتحاد و هماهنگى شيعيان در وفاى به عهد خود با خدا و پيامبر و امامان معصوم عليه السلام است .
به طور دقيق نمى توانيم واژه (وفاى به عهد ) را تفسير كنيم و دريابيم . در مورد آن ديـدگـاهها و تصورات بسيار است ، اما نكته مسلم اين است كه منظور از (وفاى به عهد ) تـعـهـد و پـايـمـردى و اسـتـقـامـت و سـيـر در خـط اسـلام اصيل و راستين ، بدون انحراف است .
اگـر جـامـعـه تـشـيع ، چنين باشد بى هيچ ترديدى راه براى آن گشوده است تا امام زمان خـويـش را بـه صـورت روشن و آشكار و بدون غفلت و نشناختن وجود گرانمايه حضرتش بـه هـنـگـام ديـدار، مـلاقـات كـند نه اينكه همانند بسيارى از ديدارها و كسانى كه به اين افـتـخـار بـزرگ نـايـل آمده اند؛ ديدار به گونه اى صورت گيرد كه آن گرامى را به هـنـگام ملاقات نشناسند، ديدار همراه با نوعى غفلت و بى توجهى و عدم شناخت آن گرامى بـه پـايـان رسـد و آنـگـاه پـس از پـايـان ديـدار، تـازه روشـن شـود كـه دريـغـا! جـمـال دلاراى يـار را ديـده انـد، اما در جوى از غفلت و عدم توجه فكر انديشه و شناخت به موقع .
آرى ! اگـر جـامـعـه تـشـيـع بر راه و رسم و انديشه و عقيده و عملكردى بود كه امام عصر عـليـه السـلام دوسـت دارد و آن را مـى پسندد، بى ترديد همه آنان ، غرق در سعادت و نيك بختى بودند و به افتخار ديدار آن حضرت در اوج معرفت و شناخت وجود گرانمايه اش ، بى هيچ غفلت و بى توجهى نايل مى آمدند و ديدار يار بر اساس عرفان و شناخت ، ميسر مى شد.
12ـ فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤ ثره منهم .
يـعنى : از اين رو (بايد بدانند كه ) برخى رفتار ناشايسته آنان كه ناخوشايند ما است و مـا آن عـمـلكـرد را، زيـبـنـده شـيـعـيـان نـمـى نـگـريـم ، عامل ديگرى ، ما را از آنان دور نمى دارد.
حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه : انـبـوهى از روايات به صراحت ، بيانگر اين مطلب است كه تمامى اعـمال و رفتار مردم ، در عصر هر امام و پيشوايى از پيشوايان معصوم عليه السلام در هر هفته دو بار، در روزهاى پنجشنبه و دوشنبه به امام راستين جامعه ارائه مى شود، از اين رو طـبـيـعـى اسـت كـه امـام عـليـه السـلام نمى پسندند كه شيعه او به هر انحراف و اشتباه و گـنـاهـى آلوده گردد و اين را در شاءن شيعيان نمى نگرد و براى آنان نمى پسندد و همين آلودگـى بـه گـنـاه اسـت كـه تـوفيق تشرف را از آنان سلب و آنان را از افتخار ديدار، محروم مى سازد.
و كتب فى غرة شوال من سنة اثنتى عشرة و اءربعمائة .
نسخة التوقيع باليد العليا، صلوات الله على صاحبها....
يعنى : اين نامه ، در آغاز ماه شوال سال 412 هجرى ، نوشته شده است .
رونويسى است ، از توقيع شريف و دستخط مبارك ، كه درود خدا بر نگارنده آن باد!
اين نامه ما به سوى توست ! هان اى دوستى كه حقيقت والايى به تو الهام گشته كه به امـلاى مـا و خـط يكى از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است . پس آن را از همگان پوشيده دار و آن را پيچيده و به كسى نشان مده و نسخه اى از آن بردار و آن گروه از دوستان ما را كـه بـه درسـتـى و امانتدارى آنان اعتماد دارى ، آنها را از دريافت آن آگاه ساز كه خداوند به خواست خود، آنان را به بركت ما، مشمول بركات خويش سازد.
در ايـن فـرازهاى آخرين ، حضرت مهدى عليه السلام به (شيخ مفيد ) دستور مى دهد كه نـامـه را از هـمـه مـردم نـهـان دارد و آن را جـزو اسرار بداند، تا هيچ كس بر خط امام عليه السـلام و كـاتب او ـ به خاطر اسرار و رموز و حكمتهايى ـ آگاهى نيابد. و نيز دستور مى دهد كه از آن نامه مبارك ، نسخه اى بردارد و تنها هر آنكه (شيخ مفيد ) به امانتدارى او، در مورد اسرار شيعيان اعتماد و اطمينان دارد، بر آن آگاهى يابد.
از اين رو، شايد امام عليه السلام چنين مصلحت مى ديد كه اين امر از غير شيعيان و از استبداد حاكم ، پوشيده بماند.
چه كساني آن حضرت را در دوران غيبت كبرى ديده اند؟
كـسـانـى كه در دوران غيبت طولانى آن حضرت ، به ديدارش مفتخر شده اند، بسيارند. بر شـمـردن نام و نشان همه آنان ممكن نيست ، همانگونه كه برشمردن نام و نشان همه كسانى را كـه كـتـابهاى حديثى و تاريخى به عنوان ديدار كنندگان آن حضرت آورده اند، در اين فرصت ، براى ما مشكل است .
عـلامـه مـجـلسـى رحمة الله در كتاب خويش (353) نام گروهى را كه در غيبت كبرى به ديـدار حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام نـايـل آمده اند، برشمرده است . همانگونه كه مرحوم (نورى ) نيز در كتاب خويش (354) داستان يكصد تن از آنان را كه بدين افتخار، نـايل شده اند آورده و آنگاه از اين يكصد داستان ، 58 سرگذشت ديدار را برگزيده و در كتاب ديگرش كه (جنة الماءوى ) نام دارد، آورده است .
عـلاوه بـر ايـنـها، دانشمندان پيشين و معاصر ما نيز كتابهاى جداگانه اى پيرامون داستان كسانى كه به ديدار آن حضرت مفتخر شده اند، به رشته تحرير در آورده اند.(355)
انـبـوه داستان و سرگذشت كسانى كه در زمان ما به ديدار آن حضرت ، مفتخر شده و نام و داسـتـانـشان را محدثان و مؤ لفان در كتابهاى خود نياورده اند و از آنجايى كه داستانها، نقش بسيارى در گسترش فكر و فرهنگ و آگاهى بخش ‍ و آموزش دارند ما نيز در اين بخش ، از همه نمونه هاى ديدار، ده سرگذشت را برگزيده و به طور فشرده مى آوريم .
لازم بـه يـادآورى اسـت كـه بـسـيـارى از كـسـانـى كـه توفيق ، يارشان گشته و به اين افتخار بزرگ نائل آمده اند به دلايلى ، از جمله :
پرهيز از شهرت ،
مورد اتهام قرار گرفتن ،
بخاطر ترس از حكومتها،
يـا مـسـايـلى نـظـيـر ايـنـهـا، كـسى را از راز ديدار خود آگاه نساخته و سكوت را بر بيان داستان ملاقات خويش ترجيح داده اند و كسانى هم كه داستان ديدارشان به ما رسيده اينان نـيـز به يكى از دو دليل ، آن را به ديگران نقل كرده يا نوشته اند: يا ضرورت آنان را بـه بـيـان داسـتـان ديـدارشـان مـجبور ساخته است و يا احساس تكليف شرعى ، به منظور اثبات حق و استوار ساختن عقيده مردم .
كه ما برخى از نمونه ها را با رعايت اختصار، ترسيم مى نماييم :
1ـ در بحرين
بـحـريـن ، سـرزمينى است كه مردم آن از ديرباز، مذهب شيعه را برگزيده و پيرو خاندان وحى و رسالت بودند.
در قـرن هـفـتـم هـجـرى ، امـيـرى بـر آن حـكـومـت مـى كـرد كـه از دشـمـنـان اهـل بـيـت و از كينه توزترين مخالفان شيعه بشمار مى رفت و وزيرى داشت كه از خودش پليدتر و نسبت به پيروان اهل بيت عليه السلام كينه توزتر بود.
در يكى از روزها، وزير به كاخ امير وارد شد و انارى آورد كه بر روى آن اين عبارت نقش بسته بود:
لا اله الله ، محمد رسول الله صلى الله عليه و آله
ابوبكر و عمر و عثمان و على ، خلفاء رسول الله
امير، انار را گرفت و به دقت نگريست و پنداشت كه اين خطوط و عبارتها به قلم و قدرت الهى روى آن نقش بسته و ساخته دست آن عنصر فريبكار نيست .
وزيـر بـا سـوء اسـتـفـاده از شـگـفـت زدگـى امـيـر گـفـت : (ايـن نـشانه محكم ، روشنگر و دليل نيرومندى بر بى اساس بودن مذهب شيعه است . )
با نقشه كينه توزانه وزير، مقرر شد كه امير، علما و شخصيتهاى برجسته شيعه را فرا خـوانـد و انـار را بـه آنـان نـشـان دهـد، اگـر آنـان از راه و رسـم خـويـش كـه پـيـروى از اهـل بـيـت عـليـه السـلام اسـت دسـت شـسـتـنـد و بـه اهـل سـنـت پـيـوسـتـنـد، آنـان را بـه حـال خـود واگـذارد امـا در صـورت پـافـشـارى بر مذهب شيعه ، آنان را ميان سه كار مخير سازد تا هر كدام را مى خواهند انجام دهند.
بر سر سه راهى سرنوشت
1ـ نـخـسـت اينكه : همانگونه كه غير مسلمانان همچون : يهود، نصارى و مجوسيان جزيه مى پردازند، عمل كنند و به دولت ، جزيه ساليانه بپردازند.
2ـ دوم ايـنـكـه : بـراى آنـچـه بـر روى انـار نـگـاشـتـه شـده اسـت تـوجـيـه قانع كننده و دليل درستى بر بطلانش اقامه كنند.
3ـ و آخرين راه اينكه : حكومت ، مردان آنان را به طور دسته جمعى اعدام نموده و آنان را به اسارت و اموال و ثروتهايشان را به غنيمت برد.
امـيـر، پـيـام رسـانـى را بـه سـوى شـخـصـيـتـهـاى عـلمـى ، اجـتـمـاعـى و مـذهـبـى شـيـعه ، گـسـيـل داشـت و آنـان را گرد آورد. پس از آمدن آنان ، ضمن ارائه انار مورد نظر، همگى را بـر سـر سـه راهى سرنوشت ، مخير ساخت . و آنان را براى پاسخ و تصميم گيرى سه روز مهلت خواستند.
چاره انديشى
شـخـصيتهاى بزرگ شيعه گرد آمدند و براى چاره انديشى و يافتن راه نجات از دامى كه سر راه آنان گسترده شده بود به گفت و شنود نشستند و پس از گفتگوى طولانى ، ده تن از شـايـسـتـگـان و پـارسايان خويش را برگزيدند و آنگاه از ميان آن ده نفر، سه نفر را انـتـخاب كردند و مقرر شد كه هر كدام يكى از شبهاى سه گانه را كه مهلت گرفته اند بـه بـيـابـان روى آورد و در تـاريـكـى شـب ، نيايشگرانه ، خداى خويش را فرا خوانده و حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام را بـراى نـجـات از آن مشكل بزرگ ، به فريادرسى بطلبند.
درخشش خورشيد در شب تار
شب نخست يكى از آنان با قلبى لبريز از ايمان و محبت ، رو به صحرا آورد و عبادت خدا كـرد و فـريادرس طلبيد، اما نه به ديدار حضرت مهدى عليه السلام مفتخر گرديد و نه براى حل مشكل راهى آورد.
شب دوم نيز بسان شب اول ، ديگر رفت و با دست تهى برگشت ....
شـب سـوم و آخـريـن شـب از راه رسـيد و سومين نفر كه پروا پيشه ترين و انديشمندترين آنـان بـود و (مـحـمد بن عيسى ) نام داشت با سر و پاى برهنه و چشمانى اشكبار، روى به بيابان نهاد... و سر به دعا و نيايش و توسل به امام عصر عليه السلام پرداخت .
آن انـديـشـمـند پروا پيشه ، ساعتها در اوج نيايش و راز و نياز بود. با ديدگانى اشكبار سالار خويش را به فريادرسى مى خواند و از آن گرامى مى خواست تا شيعيانش را از آن خطر سهمگين و ورطه هولناك نجات بخشد.
آخـريـن سـاعـتـهـا از راه مـى رسـيـد و او در اوج سـوز و گـداز و شـور و حال بود كه بناگاه كعبه مقصود آمد و با نواى دلنواز خودش ، او را با نام و نشان ندا داد كه :
(اى محمد بن عيسى ! چرا تو را به اين حال و اينگونه مى بينم ؟
چرا سر به بيابان نهاده اى ؟ )
(مـحـمـد بن عيسى ) كه حضرت مهدى عليه السلام را نشناخته بود حاضر نشد خواسته اش را جز به سالار خويش بگويد.
به همين جهت آن گرامى فرمود: (خواسته ات را بگو! من همانم كه در پى او هستى ! صاحب الاءمر! آرى ! همو هستم . )
او گـفـت : (اگـر شـمـا گـرامى باشيد، نياز به بيان نيست از داستان ما باخبرى . ) امام مـهـدى عـليـه السـلام فـرمـود: (آرى ! هـمينگونه است ! براى پاسخ يافتن به آن انار و نوشته روى آن و خنثى ساختن نقشه شرربار كينه توزان بدينجا آمده اى ؟ )
(محمد بن عيسى ) پس از شنيد
اين جملات روح بخش ، روى به سوى آن گرامى كرد و گفت : (آرى ! سرورم ! شما خوب مـى دانـيـد چـه مـشـكـلى بـراى مـا پـيـش آمـده اسـت ، شـمـا امـام راسـتين و پناه ما هستى و بر حـل ايـن مـعـمـا و بـرطرف ساختن اين نقشه شوم دشمن توانايى و مى توانى به آسانى و سرعت اين بلا را از ما برطرف سازى . )
حـضـرت فـرمود: (محمد بن عيسى ! اين وزير كينه توز كه لعنت خدا بر او باد! در خانه اش درخـت انـارى دارد. او پـس از شـكوفه زدن درخت ، هنگامى كه انارهايش شروع به رشد نمود، قالب مخصوصى از گل ، به صورت انار ساخت و آن را به دو نيم كرد و ميان آن را تهى ساخت و در درون هر يك از دو نيم قالب گلى ، واژه هاى مورد نظر خويش را تراشيد و آنـگـاه آن قـالب را بـه صـورت مـحكم و حساب شده اى بر انار كوچك رو به رشد بست . هـنـگـامـى كـه انـار كـوچـك بـزرگ شد به تدريج پوست ظريف آن در درون آن كلمات جاى گرفت و واژه هاى مورد نظر بر پوست انار نگاشته شد.
فـردا هـنگامى كه به سوى امير رفتى ، بگو: (پاسخ آورده ام ! اما تنها در سراى وزير به عرض خواهم رسانيد. )
بـه هـمـراه امير به خانه وزير به مجرد ورود به خانه به سمت راست خود بنگر، اطاقى در آنـجـاسـت كه درهايش بسته است ، بگو: (در درون اين اطاق پاسخ خويش را به عرض خواهم رسانيد. )
وزير از گشودن درب آن اطاق سرباز مى زند، اما تو بايد اصرار كنى كه آنجا گشوده شود و بكوشى همراه وزير وارد اطاق گردى .
پاورقي
349- سوره مائده آيه 33 و 34.
350- بـحـار الانـوار، ج 53، ص 176 و مـعـجم احاديث امام مهدى عليه السلام ، ج 4 ص 462
351- بحارالانوار، ج 53، ص 34.
352- سوره بقره ، آيه 87 و 253.
353- بحارالانوار، ج 52، ص 77 ـ 1.
354- نجم الثاقب ، ص 375، چاپ مسجد مقدس جمكران .
355- براى نمونه : 1ـ تبصرة الولى فيمن راءى القائم المهدى ، سيدهاشم بحرانى 2ـ تـذكرة الطالب فيمن راءى الامام المهدى الغائب ، ميثمى عراقى 3ـ دارالسلام فيمن فاز بـسـلام الامـام ، مـرحـوم نـورى 4ـ بـدائع الكـلام فـيـمـن اجـتـمـع بـالامـام ، سـيـد جـمـال الديـن مـحمد طباطبايى 5ـ البهجة فيمن فاز بلقاء الحجة ، ميرزا محمد نقى الماسى اصفهانى 6ـ العبقرى الحسان ، على اكبر نهاوندى .