هنگامى كه مردم راه و رسم و فرهنگ و معنويت نماز را نابود ساختند و به پوسته آن قناعت و ويـژگـى امـانـت و امـانـتـدارى را ضـايـع سـاخـتـنـد و دروغ پـردازى را روا شـمـردنـد و ربـاخـوارگـى و ربـا را مـبـاح دانستند و رشوه دادند و گرفتند و دين به دنيا فروختند و سـفـيـهـان و كـم خـردان را بـه اداره امـور جـامـعـه گـمـاشـتـنـد و قطع رحم كردند و هواهاى دل را پيروى كردند و ريختن خونها را آسان ساختند.
هـنـگـامـى كـه بـردبـارى ، نـاتـوانـى شـمرده شد و بيدادگرى ، باعث افتخار گرديد و زمـامـداران فـاجـر و بدكار! و وزيران ، ستمكار شدند و ماءموران و مجريان عدالت ، خيانت پـيـشـه ساختند و گويندگان و قاريان قرآن ، به فسق و گناه روى آوردند و شهادتهاى دروغـيـن در جـامـعـه پـديـدار شـد و كـارهـاى زشـت نـاپسند و تهمت تراشيها و گناهكارى و تـجـاوزگـرى عـلنـى گـرديـد، آنـگـاه كه قرآن به صورت زيبايى چاپ و جلد و تزيين گـرديـد و مـسـجـدهـا آراسـتـه شـد و مـنـاره هـا سـر بـه آسـمـان سـايـيـد و اشـرار مـورد تـجـليـل قـرار گـرفـتـنـد و صـفـهاى جماعت فشرده و دلها از هم دور شد و عهدها و پيمانها گـسـسته و آن وعده بزرگ نزديك گرديد و زنان به خاطر حرص به دنيا، در كسب و كار همسران خود شركت كردند و به بازارها و مغازه ها و كارخانه ها سرازير گشتند.
صـداى آواز فاسقان ، همه جا پخش و به گوشها رسيد و هر چه گفتند و خواندند از آنان پـذيرفته شد. رهبرى جامعه ها به دست اراذل واگذاشته شد و با فاجر به خاطر ترس از شرارتش ، مدارا گرديد و دروغ ساز و دروغ پرداز، تصديق و تاءييد شد و خيانتكار، رامين شمرده شد.
هـنـگـامـى كـه كـنيزان آوازه خوان و رقاصه ها و آلات لهو و موسيقى ، بكار گرفته شد و نـسـلهـاى آخـريـن بـه نـسلهاى پيشين نفرين كردند و زنان بر زينها سوار شدند و تلاش كردند خود را شبيه مردان سازند و مردان نيز خود را در ظاهر و اخلاق بسان زنان ساختند و شاهد بى آنكه از او شهادت بخواهند به دادگاه رفت و شهادت داد و ديگرى برخلاف حق و عدالت و بدون آگاهى ، به خاطر رفاقت با كسى ، به نفع او به دروغ گواهى كرد.
آنـگـاه كـه تـفـقـه در ديـن و آموزش علوم دينى ، نه براى خدمت به دين بلكه براى دنيا و قـدرت و ريـاسـت بكار گرفته شد و كار دنيا را بر كار آخرت برگزيدند و با ريا و تظاهر و عوام فريبى به گرگهاى خونخوار، لباس گوسفند آرام پوشاندند،ظاهرهاى مـردم ، آراسـتـه ، امـا دلهـا، عـفـونـت بـارتـر از مردار متعفن و تلختر از گياه تلخ و بدطعم گرديد.
آرى ! در ايـن شـرايط منحط و وخامت بار و گناه آلود جامعه ها و تمدنهاى اسلامى و جهانى است كه دجال ظاهر مى گردد و در آمدن شتاب مى كند....
شرحى كوتاه بر اين روايت
روايـتـى كـه از نـظـرتـان گـذشـت ، بـه بـرخـى از آفـتـهـا و عـوامـل انـحـطـاط و مـفـاسـد اجتماعى كه پيش از واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان در جوامع اسلامى گسترش مى يابد، اشاره دارد:
به وارونه شدن مفاهيم بلند،
به ضعف ابعاد عقيدتى و فكر جامعه ،
به بى اعتنايى و بها ندادن به اصول و ارزشهاى اسلامى ،
به روى آوردن به ارزشهاى پوچ و بدلى و ميان تهى ،
به انحصار قدرت و امكانات توده ها به وسيله زمامداران و گروههاى منحرف ،
بـه سـقـوط ارزشـهـاى واقعى و رواج و گسترش نارواها و ضد ارزشها در كران تا كران جامعه بدون هراس از خدا و بدون حيا و شرم از ديگران ...
آرى ! روايت به اينها اشاره دارد.
روايت امير مؤ منان عليه السلام نشانگر آن است كه : در اين جامعه ها، نماز كه ستون دين و ايـمـان اسـت ، روح و مـغـز و مـحـتـواى خـويـش را از دسـت مى دهد، امانتها ضايع مى گردد و دروغـگـويـى روا مـى شـود و ربـاخـوارگـى و بـهـره كـشـى مـبـاح مـى گـردد و عـناصر و جـريـانـاتـى بـدون داشـتـن صـلاحـيـتها و ويژگيهاى لازم ، قدرت و امكانات جامعه را به انحصار مى گيرند و پيوندهاى خويشاوندى گسسته مى شود.
ريـخـتـن خـون شايستگان و خوبان و ظلم ستيزان آسان مى گردد و ستمكاران به ستم خود فخر مى فروشند و كارهاى زشت ، ميان مقامات و سياستمداران ، رواج و گسترش مى يابد و ظـلم و بـيـداد مـيـان وزيـران و خـيانت ميان ماءموران و جاسوسان ويژه حكومتها و فسق ميان قاريان قرآن و خطبا و گويندگان گسترش مى يابد.
احـتـرام قـرآن در مـيـان اين جامعه ها، به چاپ و جلد رنگين و نفيس قرآن است نه به تلاوت شـايـسـتـه و عمل به دستورات نجات بخش آن رد صحنه زندگى ، صفهاى نماز جماعتها و جـمـعـه هـا فـشـرده اسـت و نـمـازگـزاران بـسـيـار، امـا در هـمـان حال كه جسمها در كنار هم هستند، دلها و قلبها از هم دور و پراكنده اند.
زنـان و دخـتـران بـه بـازارهـا و مـغـازه هـا و كـارگـاهـهـا بـراى بـدسـت آوردن مال و ثروت سرازير مى گردند و نواى شوم فاسقان از رسانه هاى گروهى و... همه جا پـخـش مى گردد و مردم مسخ شده بافته هاى دروغين آنان را بسان وحى آسمانى ، تصديق مى كنند.
رهـبـرى و تـشـكـيـلات سـياسى جامعه به اراذل و عناصر پستى واگذار مى گردد كه به ارزشـهـاى والاى انسانى و شرافت و كرامت ، ايمان ندارند و مردم دربند، از هراس و ترس فاجران و بدكاران ، با آنان نرمش و مدارا مى كنند و به خاطر نرسيدن شرارت آنان به حريم زندگيشان ، به آنها احترام مى نمايند.
صـداى سـاز و آواز خـوانـنـدگـان و رقاصه ها و هنر پيشه ها و مطربها، آميخته به انواع مـوسـيـقـى و تـار و طـنبور، همه جا به آسمان بلند است و از خانه ها، كوچه ها، خيابانها، بـيـابـانـها و دشتها، از وسايل نقليه و حتى در خشكى و دريا و هوا، به وسيله رسانه ها، نوارها و ماهواره ها... گوشها را پر مى كنند.
زنـان بـر مـركـبها و زينها سوار مى گردند و ترديدى نيست نشستن بر اينگونه زينها و ايـنـگونه مركبها به خاطر تماس ‍ خاص بخشى از اندامهاى آنان با زينها، ايجاد هيجانات تـنـد مـى كـنـد كـه ايـنـگـونـه تـهـيـيـج و تـحـريـك ، در سـوار شـدن بـه مـاشـيـنـى و امثال آن نيست .
و نـيـز ژسـت مـردانه گرفتن زنان و پوشيدن لباس آنان كه اينك به نشانه پيشرفت و روشنفكرى و متمدن شدن آنان به خوردشان رفته است .
روايـت نـشانگر آن است كه دختران جوان ، لباس مردان را به تن مى كنند، موهاى خويش را مـردانـه آرايـش مى كنند... از سوى ديگر در ادارات و وزارتخانه ها و ديگر ميدانهاى جامعه استخدام مى گردند.
مردان ، لباس رنگارنگ و خاص زنان به تن مى كنند و گردنبند و زنجير طلا به گردن خـويـش مـى آويـزنـد، انـگـشـتـر طـلا بـه انـگـشـت مـى كـنـنـد و ريـش و سـبـيـل خـويـش را بـه دقـت مـى تراشند و ابروهاى خود را نازك مى كنند و براى طراوت و شادابى چهره و خودنمايى ، انواع پودرها و كرمها را بكار مى گيرند، گويى مى خواهند نـظـرهـا را به خود جلب نمايند و گويى قرارداد فرهنگى براى مبادله ميان زنان و مردان منعقد گرديده است كه مردان زن نما شوند و زنان به عكس .
روايت نشانگر آن است كه در دادگاه ، شاهد و گواه بى آنكه از او بخواهند به دلخواه خود گـواهـى مـى دهـد و ديـگـرى بـه نـفـع دوسـت خـود، بـى آنـكـه حـق و باطل را بشناسد و يا در انديشه باطل باشد، شهادت مى دهد.
و ديگر از رشوه خوارگى ، هديه ها به قاضيان ، حاكمان ، و واسطه ها، براى جلب نظر آنان و ناحق كردن حق و يا به عكس ، سخن مگو!.. اينها ديگر بر كسى پوشيده نمى ماند.
روايـت نـشانگر آن است كه تفقه و آموختن علوم اسلامى براى دنيادارى و دنياطلبى و جاه و مـقـام صـورت مـى گـيرد، نه براى دين و در خدمت دين ، بلكه براى دنيا. برخى دروس و عـلوم ديـنـى را مـى آمـوزند تا فارغ التحصيل گردند، بدان جهت كه پست قضاوت بدست آورند و به حقوق ماهانه و درآمد و رفاه دست يابند و ذره اى به دين ارزشهاى دينى و خدمت به دين ، بها نمى دهند و برايشان اهميتى ندارد.
افـرادى تـظـاهـر بـه ورع و تقوا و شايستگى مى كنند در حالى كه درونهايى شرربار، نـيـتـهايى بد و باطنهاى پليد دارند.هنگامى كه فرصتى برايشان پيش آيد، نه وجدانى دارنـد و نـه عـاطـفه و انسانيت و نه دين و مذهب . بسان گرگ درنده اى هستند كه جز دريدن شكار خويش و خوردن خون آن و قطعه قطعه ساختن اعضاى آن ، چيزى نمى شناسند.
آرى ! خـواننده گرامى اين بود شرح فشرده اى براى برخى از جملات هشدار دهنده اى كه از امـيـر مـؤ مـنـان عـليـه السـلام در ايـن مـورد رسـيده است . رواياتى كه بيانگر اين نوع موضوعات و رخدادهاى منفى و ضد ارزش در ميان جامعه ها و تمدنها باشد بسيار است كه ما به خاطر رعايت اختصار، تنها به يك روايت بسنده نموديم .
نشانه هاى نزديك ظهور
بـخـش دوم ، نـشانه هايى است كه نزديك به ظهور حضرت مهدى عليه السلام پديدار مى گردد و اينها نيز بسيارند. مرحوم شيخ مفيد، در كتاب خويش ، ارشاد، انبوهى از اين نشانه ها و علايم را از روايات صحيح و معتبر از ديدگاه خويش ، به طور فشرده ترسيم نموده است و دو دسته علايم ظهور را كه يك دسته پيش از ظهور و دسته ديگر مقارن و همزمان با ظـهـور آن حـضـرت پـديـدار مـى گـردد، هـمـه را بـه صـورت اجـمال و فشرده آورده است كه ما براى بهره ورى بيشتر شما خواننده عزيز، نخست سخنان او را در ايـن مـورد مـى آوريـم و آنـگـاه بـه شـرح و تـوضـيـح بـرخى واژه ها و كلمات مى پردازيم .
بيان شيخ مفيد
مرحوم شيخ مفيد مى فرمايد: روايت رسيده از پيامبر و خاندان وحى و رسالت عليه السلام بـيـانـگـر عـلايم و نشانه ها و رخدادهايى است كه پيش از قيام حضرت مهدى عليه السلام پديدار مى گردند كه اهم آنها عبارتند از:
جنبش ارتجاعى (سفيانى )،
قتل (سيد حسنى )،
جنگ قدرت (بنى عباس )،
گرفتن خورشيد در نيم روز ماه رمضان ،
گرفتن ماه در آخر ماه رمضان ، بر خلاف عادت ،
شكافته شدن زمين و فرو بردن تجاوزكاران ،
فرو رفتن زمين در مشرق ،
فرو رفتن زمين در مغرب ،
توقف خورشيد به هنگام نيم روز در وسط آسمان ،
طلوع خورشيد از مغرب ،
قتل (نفس زكيه ) پشت دروازه كوفه در زمره هفتاد نفر از شايستگان ،
بريده شدن سر مردى از بنى هاشم ميان ركن و مقام ،
ويران شدن ديوار مسجد كوفه ،
آمدن پرچمهاى سياه از طرف خراسان ،
قيام و جنبش يمنى ،
آشكار شدن مرد مغربى و تصرف شام به وسيله سپاه او،
فرود آمدن تركها در جزيره ،
فرود آمدن روميان در (رمله )،
طلوع ستاره اى درخشان و نورانى بسان ماه و آنگاه انعطاف خاص آن ...،
پديدار شدن سرخى در آسمان و گسترش آن در آفاق آسمان ،
پيدايش ستون آتشى در مشرق به مدت سه تا هفت روز،
قيام امت عرب و بركنار شدن زمامداران عرب به وسيله ملتهاى خويش و بدست گرفتن زمام امور كشورها به وسيله مردم ،
خروج جهان عرب از سيطره عجم ،
كشته شدن رهبر مصر بدست مردم ،
انهدام شام و اختلاف سه جريان سياسى در آن ،
ورود پرچمهاى (قيس ) و (عرب ) به مصر،
و پرچمهاى (كنده ) به خراسان ،
ورود سپاهى از سوى مغرب و رسيدن آنها به دروازه شهر (حيره )،
آمدن پرچمهاى سياه از سوى مشرق ،
شكستن ديوار فرات و جريان يافتن آب در كوچه هاى كوفه ،
خروج 60 پيامبر دروغين ،
خروج دوازده امام دروغين ،
و به آتش كشيده شدن مرد گرانقدرى از بنى عباس بين (جلولاء ) و (خانقين )،
ايجاد پل ارتباط ميان (كرخ ) و بغداد،
وزش بادى سياه در آغاز روز،
زلزله اى كه انبوهى را به زمين فرو مى برد،
ترس و ناامنى فراگيرى كه همه عراق و بغداد را فرا مى گيرد،
مرگ سريع و دردناك و نقص و زيان در اموال و جان و ثمرات ،
آفت ملخ نابهنگام و به هنگام كشاورزى ،
برداشت كم محصولات زراعى ،
جنگ قدرت ميان عجم و خونريزى بسيار در ميان آنان ،
شورش بردگان بر ضد برده داران و كشتن آنان ،
مـسـخ شـدن گـروهـى از بـدعـت گـذران و بـه صـورت مـيمون و خوك در آمدن آنان ، تسلط كشورهاى عقب مانده به كشورهاى زورمند و ثروتمند،
طنين افكن شدن ندايى از آسمان و رسيدن آن به گوش جهانيان به زبانهاى گوناگون ،
پديدار شدن چهره و سنيه اى در كره خورشيد،
زنـده شـدن گـروهـى از مـردگان و بازگشت آنان به دنيا به گونه اى كه مردم آنان را شناخته و با آنان ديدار مى كنند.
و آنـگـاه بـه پايان اين سلسله رخدادهاى شگرف و شگفت و اعجاب انگيز بوسيله 24 روز رگـبـار بـاران پياپى كه زمين را پس از مردنش زنده مى سازد و بركاتش را پديدار مى كند و پس از آن همه آفتها، رنجها و دردها از حق طلبان و حق پذيران و شيعيان حضرت مهدى عـليـه السـلام زايـل مى گردد و آنگاه است كه از ظهور آن گرامى در مكه مكرمه وبيت الله آگاه مى گردند و با شور و شوق و درايت و اخلاص براى يارى او مى شتابند.(411)
نگرشى بر دريافتهاى شيخ مفيد
به باور او، برخى از نشانه هايى را كه مرحوم مفيد از روايت مورد بحث دريافت داشته و آنـهـا را تـلخـيـص نـمـوده اسـت ،تـاكـنـون پديدار گشته و برخى در آينده نزديك يا دور، پديدار خواهد گشت .
برخى از اين نشانه ها نياز به اندكى شرح و توضيح دارد و برخى نيز براى ما روشن نـيـسـت و تـوان تـفسير آنها را نداريم .اينك به خواست خدا و يارى او، به شرح و تفسير آنچه به نظر مى رسد مى پردازيم با اين يادآورى كه هرگز مدعى آن نيستيم كه مفهوم و مقصود اين روايات ، درست همينهايى است كه ما دريافت داشته ايم .
در مـورد سـفـيـانـى و جـنـبش ارتجاعى او و نيز قتل حسنى ، گرفتگى خورشيد و ماه ، فرو رفـتـن زمين ، قتل نفس زكيه و مرد هاشمى ، بزودى بحث خواهد آمد، اما جنگ قدرت بنى عباس چـگـونـه از نـشـانـه هـاى ظـهـور اسـت ؟ بـا ايـنـكـه مـى دانـيـم آنـان بـه ظـاهر حدود 800 سال پيش منقرض شده اند؟
اما توقف خورشيد در آسمان يا طلوع آن از مغرب : اين رخدادى خواهد بود كه دانش جديد در روزگـار ما آن نمى تواند هضم و تحليل كند، اما به نظر ما مى توان گفت خداوند بر هر كـارى تـوانـاسـت و ما براى روايات نيازى به تاءييد و تصديق دانش جديد در اين موارد نداريم .
امـا آمـدن پـرچـمـهـاى سـيـاه از خـراسـان ، نـمـى دانـيـم كـه ايـن عـبـارت اشـاره بـه هـجـوم مـغـول و سـقـوط خـفـت بـار خـلافـت عـبـاسـى اسـت كـه صـدهـا سال قبل به وقوع پيوسته و يا اشاره به رخدادى در آينده است ؟
و خـراسـان نـيز نام منطقه وسيعى است كه شامل بخشى از افغانستان و بخشى از شوروى سابق و شهر مشهد و اطرف آن مى گردد.
امـا خـروج مـرد يـمـنـى و ظـهـور مرد مغربى در مصر: تاريخ بيانگر اين است كه مصريان بارها بر شام سلطه يافته اند و ممكن است بار ديگر اين تسلط تكرار گردد.
امـا سـرخـى مـورد اشاره ، كه در آسمان ظاهر مى گردد: اين رخداد ممكن است انعكاس پرتو خورشيد در افق يا فضا باشد اين از آثار و نشانه هاى خشم خدا بر زمينيان است كه نظير آن در عاشورا و پس از شهادت امام حسين عليه السلام پديدار شده است .
(ابوالعلاء ) در اين مورد مى گويد:
و على الافق من دماء الشهيدين على و نجله ، شاهدان .
بر افق آسمان ، دو شاهد از خون مقدس على عليه السلام و فرزندش موجود است .
امـا آتـشـى كـه بـه صورت ستونى سر به آسمان كشيده : در مشرق پديدار مى گردد و سه يا هفت روز، نمايان است ، شايد از آتشهاى سهمگينى باشد كه پيش از ظهور ظاهر مى گـردد و شـايد هم چاههاى نفتى باشد كه در برخى مناطق طعمه حريق مى گردد و فضا را مـمـلو از آتـش و دود مـى سـازد و سـه يـا هـفـت روز تـلاش بـراى خاموش ساختن آن ادامه مى يابد. (و الله العالم )
امـا قـيـام امـت عـرب و بـركـنـار سـاخـتن زمامداران و به كف گرفتن زمام امور خود در برخى كشورهاى عربى و نيز رهايى عرب از سيطره عجم : اينها امورى است كه شايد رخ داده است و مى دانيم كه (عجم ) در اينجا منظور (فارس ) نيست بلكه غير عرب مى باشد خواه فارس يا ترك يا ديگر ملل .
از ايـنـرو پـس از حـكـومـت امـپـراطـورى بـزرگ عـثـمـانـى بر جهان عرب و بخش عمده اى از كشورهاى مهم آن ، همچون :عراق ، اردن ، فلسطين ، سوريه ، لبنان ، مصر، سودان ، يمن ، حجاز،... و آنگاه سقوط آن امپراطورى بزرگ و رهايى كشورهاى عربى از سيطره عثمانى ، مى توان گفت شايد اين رخداد بزرگ از همان امور است .
اما ويرانى شام و جنگ قدرت ميان سه پرچم و سه جريان ، در صفحات آينده خواهد آمد.
و ورود پـرچـمـهـاى (قـيـس ) و (عـرب ) به مصر: از اخبارى است كه رويدادهاى آينده تاريخ و جامعه ها آن را روشن خواهد ساخت .
امـا ورود سـپـاه از (مـغـرب ) و رسـيـدن آن بـه دروازه (حـيـره ) در عـراق : بـدان دليـل كـه نـمـى دانـيـم مـنظور از مغرب كجاست ، نمى توانيم در مورد سپاه آن نيز كه به سوى عراق خواهد آمد، نظر قطعى بدهيم .
و در مورد آمدن پرچمهاى سياه از جانب مشرق به سوى حيره عراق ، نيز نمى توانيم اظهار نظر كنيم .
امـا شـكـستگى ديواره فرات ، شايد اين شرايط از فرو ريختن آب بند فرات و بالا آمدن آب و طـغـيـان و جـارى شـدن آب در كوچه هاى كوفه پديد آيد، در گذشته نيز بارها چنين حوادثى رخ داده است .
اما ظهور 60 پيامبر دروغين ، اين نشانه نيز تا حدودى رخ داده و شمارى از اين مدعيان دروغ پـرداز، در دو قـرن گـذشـتـه آمده اند فريبكارانى نظير (على محمد باب ) رهبر مسلك بـى اسـاس بـهـايـيـت ، (احمد قاديانى ) رهبر مدام منحرف قاديانى گرى و ديگر دروغ پردازانى كه نيازى به آوردن نام آنان نيست .
امـا بـه آتـش كـشـيـدن شـدن مـرد بـزرگـى از بـنـى عـبـاس ، مـيـان دو نـقطه (خانقين ) و (جـلولاء ) در عراق : در اين مورد اينك چيزى به ذهن نمى رسد، شايد گذشت زمان آن را روشن سازد.
امـا پـلى كـه كـرخ و بـغـداد را بـه هـم پـيـونـد دهـد: دهـهـا سال قبل بنياد گشته و اينك شمار آن پلها به هفت عدد رسيده است .
امـا وزش و ارتـفـاع بـاد سياه در آغاز روز در بغداد: ممكن است ره آورد انفجارهاى مهيب و آتش سوزيهاى بزرگ يا عذاب دردناكى از جانب خدا باشد، همانگونه كه در برخى جامعه ها و تمدنهاى پيشين پديد آمد.
امـا زلزله اى كـه انـبـوهـى را در بـغـداد بـه قـعـر زمـيـن فـرو مـى برد: شايد اشاره به بـمـبـارانـهـاى وحـشـتـناكى باشد كه شهر را به لرزه درمى آورد و ساختمانها را منهدم مى سازد، يا اينكه اشاره به زمين لرزه ها و زلزله هاى واقعى باشد كه هنوز رخ نداده است .
اما هراس و دلهره اى كه عراقيان را در كام خود فرو مى برد: ممكن است اشاره به ديكتاتور وحشتناكى باشد كه اينك حاكم است و كسى از شرارت آن احساس امنيت نمى كند.
اما مرگ دردناك : ممكن است اشاره به اعدامهاى بسيار، كشتارهاى دسته جمعى و... باشد كه هم اكنون بطور مرتب و روزانه ، بلكه هر ساعت ، ادامه دارد.
امـا نـقـص در جـانـها: ممكن است اشاره به جنگ خونبارى باشد كه ميان ايران و عراق و غرب به وقوع پيوست .
امـا كـمـبـود و نـقـص در مـحـصـولات زراعـى و مـيوه جات : ممكن است اشاره به سياست مخرب اصـلاحـات ارضـى بـاشـد كـه شـهـرهـاى سـرسـبـز و خـرم و بـاطـراوت و شاداب را به بيابانهاى خشك و خالى تبديل ساخت .
امـا مـلخ مورد اشاره كه به هنگام يا نابهنگام خواهد آمد و آفت جان زراعت ، محصولات ، دانه ها و غلات خواهد شد، به نظر مى رسد هنوز نيامده باشد.
امـا عـدم رشـد در كـشـت و زرع و سلب بركات از محصولات كشاورزى : ممكن است اشاره به حـشـراتـى بـاشـد كه به صورت آفتى همه چيز را تباه مى كنند يا اشاره به بارانهاى پياپى و بسيارى كه همه چيز را نابود مى سازد.
امـا جـنـگ و جـدال دو دسـتـه از عـجـم : بـراى مـا روشـن نـيـسـت ، چـرا عـجـم شامل همه ملتها و نژادهاى غير عرب مى شود و نه فارس تنها، بنابراين ، نكته مورد نظر اين جمله براى ما مبهم است و خداست كه حقايق امور را مى داند.
اما شورش بردگان بر ضد سردمداران خويش و كشتن آنان : ممكن است اشاره به سركشى و تـمـرد مـيـان طـبـقـات گـونـاگـونـى از مـردم باشد كه رخ داده و رخ خواهد داد؛ از تمرد كـشـاورزان در بـرابـر زمـيـن داران ، انـقـلاب كـارگران بر ضد كارخانه داران ، شورش نـظـامـيـان بـر فـرمـانـدهـان خود كه دستورات آنان را اجرا نمى كنند و سلاحهاى خويش را بـسـوى آنـان نـشـانـه مـى روند و آنان را درو مى كنند و ممكن است اشاره به انقلاب صاحب (زنج ) باشد كه در بصره روى داد.و الله العالم ).
اما به نداى آسمانى كه همه جهانيان آن را مى شنوند اشاره خواهيم كرد.
اما چهره و سينه اى كه در آسمان و خورشيد ظاهر مى گردند: از امور مهم و پيچيده اى هستند كـه در تـفـسـيـر و تحليل آنان نمى توان به پندار و حدس بسنده كرد. اما مردمانى كه از قـبـرهـاى خـويش برمى خيزند، ممكن است اين اشاره به مساءله رجعت باشد كه در اين مورد، روايت مفصلى خواهيم آورد.
اما باران بسيار: در اين مورد نيز در صفحات آينده بحث خواهد شد.
در پـايـان ايـن بـحـث ، بـار ديـگـر يـادآور مـى شـوم كـه آنـچـه در تـفـسـيـر و تـحـليـل سـخـنان شيخ مفيد آورديم ، همه و همه ، چيزهايى است كه برخاسته از ظن است نه يـقـيـن و مـمـكن است اين مجموعه روايات ، اشاره به مفاهيم و معانى ديگرى داشته باشد كه به انديشه ما نرسيده است . (و الله العالم ).
نشانه هايى كه در سال ظهور پديدار مى گردد
الف : نشانه هاى غير قطعى
سـومـيـن و آخـريـن بـخـش ، نـشـانـه هـايـى اسـت كـه در سـال ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام يـا سـال پيش از آن پديدار مى گردد و خاطرنشان ساختيم كه اينها بر دو نوعند:
بخش نخست ، نشانه هاى غير حتمى است ، بدان معنا كه ممكن است پديدار گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غير قطعى است كه ما اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
مردى در تبار پيامبر صلى الله عليه و آله
پديدار شدن پرچم (هاشمى ) از علايم غير قطعى براى ظهور امام مهدى عليه السلام است .
در روايات متعددى ياد و نام (هاشمى ) به ميان آمده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه : او مردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است . در اوج جوانى است و در دست راست او خالى است و از خراسان حركت و جنبش خويش را آغاز مى كند.
ايـن روايـات ، بـيـانـگـر آن اسـت كـه اين جوانمرد، پس از خروج سپاه سفيانى از كوفه و ارتـكـاب فـجـايـع دهـشتناك ، خونريزى بسيار، به اسارت درآوردن بانوان و حركت دادن آنـان بـه سوى شام ، با سپاه خويش به كوفه مى رسد. در اين شرايط و اوضاع مصيبت بـار و دردنـاك درمـى يابد كه سپاه پليد سفيانى از كوفه به سوى شام حركت نموده و اسيران را نيز با خود مى برد.
از سـوى ديـگـر، مرد ظلم ستيز (يمنى ) نيز با سپاه خويش به كوفه مى رسد و هر دو سـپـاه بـا فـرماندهان خويش ‍ بسوى سپاه سفيانى حركت مى كنند و اندكى خارج از كوفه به هم مى رسند. پيكار شديدى ، ميان سپاه سفيانى از يك سو و دو سپاه هاشمى و يمنى از سـوى ديـگـر، آغـاز مـى گـردد و پـس از تـلفـات و ضـايعات بسيارى سرانجام جوانمرد هـاشـمـى و هـم پـيمانش پيروز مى شوند و تمام سپاه سفيانى را درهم مى كوبند و با آزاد ساختن اسيران كوفه به آن شهر باز مى گردند.
روايـات در مـورد ريـشـه و نـسب مرد هاشمى داراى دو پيام است . برخى او را (حسنى ) و بـرخـى (حـسـيـنـى )معرفى مى كند و به نظر نگارنده نيز (حسنى ) است و اين همان كسى است كه برخى روايات از او به (نفس زكيه ) تعبير مى كند.
آرى ! مـشـهـور ايـن اسـت كـه مـردى كـه در مـكـه ، مـيـان ركن و مقام سرش از پيكرش جدا مى گردد، (نفس زكيه ) و از تبار بنى هاشم و حسنى نسب است .
و از مـسـايـل قـطـعى اينكه : او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است . به عقيده خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيت در دلها و يك شخصيت پرنفوذ مردمى است . بجاست رواياتى در اين مورد ترسيم گردد:
1ـ عـبدالله بن مسعود آورده است كه : روزى به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم كه آن حضرت به چهره اى شادمان ما را پذيرفت . در مورد هرچه پرسيديم و نپرسيديم ، سـخـن گـفـت و مـا را بـهـره ور سـاخـت تـا ايـنـكـه در هـمـان حـال كـه او سـخن مى گفت ، گروهى از جوانان بنى هاشم كه حسن و حسين عليه السلام در مـيـان آنـان بـودنـد از آنـجـا گـذشـتـنـد. بـا آمـدن آنـان ، دل و ديده پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان همراه شد و گويى چيزى به ياد آورد كه آثار اندوه و در چهره اش نمايان و سيلاب اشك از ديدگانش فرو ريخت .
پرسيديم : (اى پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتى مى نگريم ، چرا؟ )
فرمود:
انـا اهـل بـيـت ، اخـتـار الله لنـا الاخـره عـلى الدنـيـا، و انـه سـيـلقـى اهل بيتى من بعدى تطريدا وتشريدا، حتى ترفع رايات سود من المشرق ، فيساءلون الحق فـلايـعـطـونـه . فـيـقـاتـلون فـيـنـصـرون ، فـمن اءدركهم منكم او من اعقابكم ، فليات امام اهـل بـيـتـى ، و لو حـبـوا عـلى الثـلج فـانـهـا رايـات هـدى ، يـدفـعـونـهـا الى رجل من اهل بيتى .(412)
مـا خـانـدانـى هـستيم كه خدا آخرت را براى ما برگزيد نه دنيا را و خاندانم پس از من با تبعيد، فشار و آوارگى روبرو مى شوند تا پرچمهاى سياه از سوى مشرق برافراشته شود. آنان در پى حق هستند، اما ستمكاران ، حق آنان را رعايت نمى كنند و در راه حق پيكار مى كنند و پيروز مى گردند.
از ايـن رو، هـر كس از شما و نسلهاى شما، آن پرچمهاى برافراشته را ديد، به سوى امام خـانـدان مـن بـشتابد گرچه بانهايت سختى ؛ چرا كه آنان پرچمهاى هدايت اند و قدرت را به بزرگ مردى از خاندان من ، تسليم مى كنند.
شـايـد بـرخى چنين پندارند كه منظور از پرچمهاى سياه در اين روايت ، پرچمهايى باشد كه به فرماندهى و همراهى (ابو مسلم خراسانى ) و نهضت او بر ضد حكومت سپاه اموى بـرافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالى و ستمكار اموى پايه هاى حكومت عباسيان را در سـال 656 هـجـرى بـنـيـاد كـرد؛ امـا چـنـيـن تصورى درست نيست و اين پرچمهايى كه از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطى به ابومسلم خراسانى ندارد.
مورخ شهير (ابن كثير ) در اين مورد مى نويسد:
(اين پرچمها ارتباطى به نهضت ابومسلم ندارد كه از خراسان برافراشته شد و بدان وسـيـله حـكـومت امويان را برانداخت ، بلكه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است كه به همراه حضرت مهدى عليه السلام برافراشته خواهند شد. )(413)
2ـ ابو طفيل از امير مؤ منان عليه السلام آورده است كه فرمود:
اذا سـمـعـت الرايـات السـود مـقـبـلة مـن خـراسـان . فـكـنـت فـى صـنـدوق مـقـفـل عـليـك ، فـاكـسـر ذلك القـفـل و ذلك الصـنـدوق حـتـى تقتل تحتها فان لم تستطع ، فتدحرج .(414)
هـنـگـامـى كـه شـنـيدى پرچمهاى سياه از خراسان به سوى جهان عرب روى آورده و تو در صـنـدوقـى در بـسـته قرار داشتى ،به هر صورت ممكن ، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قـرارگيرى و اگر نتوانستى در صندوق را بگشايى و روى پاى خود بروى ، همانگونه خود را بغلطان تا به هدف برسى .
و بدينسان مى بينم ، بدان جهت كه پرچمها و دعوتها در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان گـونـاگـون اسـت و از مـيان آنها،تنها پرچم آن جوانمرد هاشمى ، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نيست .
امـيـر مؤ منان عليه السلام در اين سخنان خويش ، توجه مى كنند كه حق طلبان نهايت درجه تلاش و كوشش خويش را براى پيوستن به سپاه (هاشمى ) بكار گيرند.
تـنـزل الرايـات السـود ـ التـى تخرج من خراسان ـ الكوفة ، فاذا ظهر المهدى عليه السلام بمكة بعثت اليه بالبيعه .(415)
پـرچـمـهـايى از خراسان خارج و در كوفه فرود مى آيند و هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام در مكه ظهور فرمود،اينان دست بيعت و اطاعت بسوى او دراز مى كنند.
5ـ اميرمؤ منان عليه السلام در خطبه بيان ، از جمله فرمود:
(مـردى از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش و ايمان و سلاح بـه حـضـرت مـهـدى مـى پـيـونـدد و مـى گـويـد: عموزاده گرانقدر! شايد من از تو براى بـرانـداخـتـن سـتـم و بـيـداد و بـرقـرارى حـق و عـدالت بـرازنـده تر باشم چرا كه من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسين عليه السلام و حسن بزرگ تر است . )
امام مهدى عليه السلام پاسخ مى دهد: (من همان مهدى موعود هستم . مرا نمى شناسى ؟ )
او پـاسـخ مـى دهـد: (آيـا بـر صـداقـت گـفتارت و اطمينان قلبى ما، نشانه يا معجزه و يا علامتى دارى ؟ )
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه پـرنـده اى كـه در هـوا در حـال پـرواز اسـت مـى نگرد و پرنده به اشاره حضرت بر روى كف دست آن گرامى فرود مى آيد و به قدرت آفريدگارش به امامت مهدى عليه السلام گواهى مى دهد.
آنـگاه چوب خشكى را در گوشه اى از زمين خشك غرس مى كند و در دم سبز و پرطراوت مى گردد و به برگ و بار مى نشيند.
پـس تخته سنگى را از صخره اى برمى دارد و آن را به دست تواناى خويش مى فشارد و پودر مى كند و پس از آن خمير مى سازد و بسان شمع نرم مى كند.
و جـوانـمـرد (هـاشـمـى و حـسـنـى ) حـق طـلبانه بپا مى خيزد و مى گويد: (راستى كه پـيـشوايى و كاروانسالارى امت و نجات تمدن و جامعه بشرى در توان تو و زيبنده توست . )
و آنـگـاه هـمـه امـكـانـات را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى كند و سپاه خويش را تحت پرچم مهدى و فرماندهى او قرار مى دهد. )(416)
گرفتن خورشيد و ماه
گـرفـتـن خـورشـيـد و مـاه ، پـديده جديدى نيست ، بلكه سابقه تاريخى آن به ميليونها سال باز مى گردد و شناختن سبب آن نيز اينك منظور ما نيست چرا كه از موضوع بحث كتاب خـارج اسـت . بـلكـه مـنـظـور ايـن است كه گرفتن خورشيد در اواخر ماه قمرى رخ مى دهد و گـرفـتـن مـاه نـيـز در اواسـط مـاه قـمـرى و ايـن مـسـاءله از صـدهـا سال پيش تاكنون مورد اتفاق دانشمندان كيهان شناس و ستاره شناس است .
ايـن مـسـاءله تـا آنجايى در ميان انسانها از قرون و اعصار گذشته تاكنون محسوس بوده است كه از فرود آدم به كره زمين تا كنون ، انسانها در مورد آن اختلاف نداشته اند.
امـام ايـن شـيـوه طـبـيـعـى و عادى در جريان خورشيد و ماه ، كمى پيش از ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام بـه هـم مـى خـورد و در نتيجه ، خورشيد بطور بى سابقه اى در وسط ماه دچار گرفتگى مى شود و ماه برخلاف جريان عادى خويش ، در آخر ماه .
روايات در مورد خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
آيتان بين يدى هذاالامر: خسوف القمر لخمس و كسوف الشمس لخمس عشرة و لم يكن ذلك منذ هبط آدم عليه السلام الى الارض و عند ذلك يسسقط حساب المنجمين .(417)
دو نـشانه جوى اندكى پيش از ظهور مهدى عليه السلام در آسمان رخ مى دهد يكى گرفتن مـاه در 25 مـاه و ديگرى گرفتن خورشيد در 15 ماه و اين دو حادثه جوى از فرود آدم عليه السـلام بـه زمـيـن تـاكـنـون و تـا هـنگام رخداد،بى سابقه و در آن هنگام كه حساب ستاره شناسان و كيهان شناسان به هم مى خورد.
2ـ از (بـدر بن خليل اسدى ) آورده اند كه گفت : نزد حضرت باقر عليه السلام بودم كه از دو نشانه و علامت كه پيش از قيام قائم پديدار مى گردد ياد كرد و فرمود:
(دو نشانه است كه از زمان آدم تاكنون بى سابقه است و تنها پيش از ظهور قائم عليه السلام پديد مى آيد و آن دو عبارتند از: گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه ، در آخر آن ماه . )
مـردى كـه در آنـجـا بـود، گـفـت : (سـرورم !... نه ! خورشيد در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن . )
حـضـرت فـرمـود: آنـچـه تو مى گويى درست است جريان طبيعى اينگونه است ، اما اين دو نـشـانه جوى ظهور مهدى همان است كه گفتم و از زمان آدم تا هنگامه ظهور بى سابقه است . )(418)
روايـت ، بيانگر اين است كه آن مرد به حضرت اعتراض كرد كه : (خورشيد تنها در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن . )
كـه امـام عـليـه السـلام در پاسخ او فرمود: (اين قاعده پيش از ظهور شكسته مى شود تا نشانگر نزديك شدن هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام باشد. )
3ـ و نيز آن حضرت فرمود:
ان بـين يدى هذا الامر انكساف القمر لخمس تبقى و الشمس لخمس عشرة و ذلك فى شهر رمضان و عنده يسقط حساب المنجمين .(419)
پـيـش از ظهور مهدى عليه السلام دو نشانه جوى خواهد بود: يكى گرفتن خورشيد در 15 مـاه رمـضـان و ديگر گرفتن ماه در 25 آن . و آنگاه است كه حساب ستاره شناسان در هم مى ريزد.
آرى ! خواننده گرامى ! پس از ترسيم اين روايات روشن مى شود كه در آستانه ظهور، در مـنـظـومه شمسى ، تغييرى رخ مى دهد به گونه اى كه زمان گرفتن خورشيد و ماه تغيير مى يابد و جريان طبيعى مسير خورشيد و ماه و كره زمين دگرگون مى گردد.
و آنـچـه قـطـعـى و تـرديـد نـاپـذيـر اسـت ايـن اسـت كـه : ايـن تصرفات كار بشر نيست همانگونه كه نمى توان آن را به طبيعت و تصادف نيز، نسبت داد.
و شايسته يادآورى است كه خود وقوع خسوف و كسوف در يك ماه نيز طبيعى به نظر نمى رسد و نگارنده در هيچ كتاب مربوط به كيهان شناسى نديده ام كه گرفتن ماه و خورشيد هر دو در يك ماه اتفاق افتد.
و لازم بـه يـادآورى اسـت كه اين روايات ، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت مرتبط مى دانـد و آنـهـا را از نشانه هاى جوى ظهور اعلان مى كند. دو نشانه آشكار در جهان هستى ، دو نـشـانـه از نـشـانـه هـاى آسمانى كه كسى نمى تواند آنها را ناديده بگيرد و خود را به نادانى ، يا غفلت يا تغافل زند:
(لئلا يكون للناس على الله حجة . )(420)
بارش بسيار باران
هـر انسان با ايمان ، در اين واقعيت ، ذره اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و قوانين طبيعى تنها، هيچ نقش و بهره اى در ريزش باران نخواهند داشت .
قرآن در آيات متعددى به اين واقعيت تصريح مى كند و مى فرمايد:
و هـو الذى ارسـل الريـاح بـشـرا بـيـن يـدى رحـمـتـه و اءنـزلنـا مـن المـسـاء مـاء طهورا.(421)
و اوسـت كـه پـيـشـاپـيـش رحـمت خود، بادها را به مژده دادن فرستاد. و از آسمان آبى پاك نازل ساختيم .
والله الذى اءرسل الرياح فتثير سحابا.(422)
و خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزند.
واءرسلنا السماء عليهم مدرارا.(423)
و بر ايشان از آسمان بارانهاى پياپى فرستاديم .
واءرسلنا الرياح لواقح فاءنزلنا من السماء ماء.(424)
و مـا بـادهـاى آبـسـتـن كـنـنـده را فـرسـتـاديـم پـس از آسـمـان آبـى نازل ساختيم .
و لئن ساءلتهم من نزل من السماء ماء فاءحيى به الاءرض من بعد موتها ليقولن الله .(425)
و اگـر از آنـان بـپـرسـى : (چه كسى از آسمان باران فرستاد و زمين مرده را بدان زنده ساخت ؟ ) خواهند گفت : (خداى يكتا! )
و نزلنا من السماء ماء مباركا فاءنبتنا به جنات وحب الحصيد.(426)
و از آسـمـان آبـى پـربـركـت فـرو فـرسـتـاديـم و بـدان بـاغـهـا و دانـه هاى درو شدنى رويانيديم .
و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به .(427)
و از آسمان براى شما بارانى فرو مى فرستد تا شست و شويتان دهد.
(واءنزلنا من السماء ماء بقدر. )(428)
و از آسمان به اندازه نياز آب فرستاديم .
ايـن آيـات شـريفه ، به روشنى تصريح مى كند كه بادهايى كه ابرها را به حركت مى آورنـد و آنـها را بسوى شرق و غرب و شمال و جنوب مى برند همه اينها تنها به فرمان خدا و خواست و قدرت او انجام مى گيرد.
و نـيـز تـصريح مى كند كه : اندازه و نسبت باران نيز به خواست خدا و طبق برنامه اوست همانگونه كه اين مطلب از آخرين آيه به روشنى دريافت مى گردد.
از ايـن رو بـا تـوجـه بـه ايـن آيات ، به اين آيات ، هيچ ترديدى نمى ماند كه اين رحمت آسـمـانـى هـمـواره بـه دسـتـور خـدا و اذن او بـر زمـيـن و زمـيـنـيـان نازل مى گردد.
گـاهـى ايـن رحـمـت الهـى از بـرخـى شـهـرهـا و كـشـورهـا در بـرخـى سـالهـا بـه دلايـل خـاصـى قـطـع مـى گـردد، به همين جهت است كه در فقه اسلامى در اين شرايط به خـواندن نماز (استسقاء ) يعنى طلب باران از خداى مهربان ، فرمان داده شده و توصيه گـرديـده اسـت كـه بـه هـنـگـام كم شدن نزول باران و خشك شدن نهرها، اين نمازها را با اخلاص ‍ برگزار كنند.
و مـورخـان و مـحـدثـان آورده انـد كـه پـيـامـبـر خدا صلى الله عليه و آله وسلم در شرايط مـشـابـهـى از پـروردگـار خـويـش ، طلب باران و سيراب شدن زمين را نمود و از پى آن ، آسـمـان ابـرى و بارانى گرديد و باران بسيارى باريد و دشتها و دره ها لبريز از آب گرديد.
و نـيـز در روايـات آمـده اسـت كـه : امـيـر مـؤ مـنـان عـليـه السـلام و بـرخـى از امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام نماز استسقاء خوانده اند و با پايان يافتن نماز پراخلاص آنان ، باران باريده است و همه اينها، نشانگر اين واقعيت است كه بارش ‍ باران يا عدم بارش آن ، به خواست و اراده خداست .
از ايـن رو، جـاى شـگـفـتـى ندارد اگر خدا بخواهد رحمت و بخشايش افزونتر خويش را بر زمـيـنـيـان ارزانـى دارد و آسـمـان بـه فرمان او باران بسيارى فرو ريزد كه در سراسر تاريخ انسان جز عصر نوح كه آب همه كره زمين را فراگرفت ،نظير نداشته باشند.
و ريـزش ايـن بـاران بـى سـابقه و بى نظير در همان سالى كه امام عليه السلام در آن ظهور مى كند انجام گيرد.
نـگارنده بطور دقيق به ياد ندارد كه آيا اين عنايت خاص الهى ، ويژه خاورميانه همچون : حجاز، عراق و... است يا همه جهان و تمامى بشريت را در برمى گيرد؟ بدينوسيله اعلاميه هاى جهانى براى نزديك شدن هنگامه ظهور نجات بخش انسانها حضرت مهدى عليه السلام است .
همو كه دوران حكومتش ، دوران تمامى خوبيها، بركتها، شادمانيها و طراوتها، براى زمين و زمان ، گياه و حيوان ، روزگار رفاه ، آسايش ، آزادى و نيك بختى انسان است .
اينك يك روايت از رواياتى كه در بردارنده اين نويد براى مردم روى زمين است ترسيم مى گردد:
امام صادق عليه السلام فرمود:
اذا ان قيامه مطرالناس ... مطرا لم ير مثله .(429)
آنـگـاه كـه هـنگامه قيام او فرا رسد ـ در ماه جمادى و ده روز از ماه رجب ـ بارانى بى همانند بر مردم مى بارد، بارانى كه نظير آن ديده نشده است .
و در بيان مرحوم شيخ مفيد، در مورد نشانه هاى ظهور گذشت كه :
(آنـگـاه ايـن سـلسـله نشانه ها به 24 روز باران پياپى و فراوان پايان مى پذيرد و خداوند بوسيله آن ، زمين را پس از مردنش زنده مى سازد و بركات آن را آشكار مى كند. )
سومين جنگ جهانى
در منابع و كتابهايى كه در دست من بود، هيچ نام و يادى از سومين جنگ جهانى به صراحت به ميان نيامده است .
اما روايات متعددى رسيده است كه به صراحت از نابودى مردم بوسيله گرسنگى و قحطى و بيمارى و قتل و كشتار خبر مى دهد.
آيـا مـعـنـاى ايـنـهـا، همان جنگ جهانى است كه ميليونها انسان را درهم مى نوردد يا اينها چيز ديگرى است ؟
بـهـتـر اسـت ، نـخـسـت بـرخى از آن روايات را بياوريم تا بنگريم كه از آنها چه پيامى دريافت مى گردد.
1ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود:
لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث ويموت ثلث ويبقى ثلث .(430)
مـهـدى ظـهـور نـمـى كـنـد تا اينكه 3/1 مردم كشته شوند و 3/1 آنان بميرند و3/1 باقى بمانند.
2 ـ و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
بـيـن يـدى المـهـدى مـوت اءحـمـر و مـوت اءبـيـض و جراد فى حينه و جراد فى غير حينه كالوان الدم ، فاما الموت الاحمر: فالسيف و اما الموت الابيض : فالطاعون .(431)
پيش از ظهور مهدى مرگ سرخ و مرگ سفيد و آفت ملخهاى خون رنگى ، نابهنگام يا بهنگام خواهد بود.
اما مرگ سرخ عبارت از: شمشير و پيكار است و مرگ سفيد: بلاى دهشتناك طاعون .
3 ـ و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
فـيـقـتـل ـ يـومـئذ مـا بـيـن المـشـرق و المـغـرب ـ ثـلاثـة آلاف اءلف ، يـقـتـل بعضهم بعضا، فيومئذ تاءويل هذه الآية :فمازالت تلك دعواهم حتى جعلناهم حصيدا خامدين بالسيف .(432)
بـه هـنـگـامـه فـرا رسـيدن ظهور مهدى ميان مشرق و مغرب 300 هزار نفر كشته مى شوند، برخى ديگرى را مى كشند و آن روز، تاءويل اين آيه شريفه ، به شمشير است :
فما زالت تلك دعواهم حتى جعلنا هم حصيدا خامدين .(433)
و همواره سخنشان اين بود تا همه را چون كشته و آتش خاموش گشته ، گردانيم .
4 ـ از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
قـدام القـائم مـوتـان : مـوت اءحـمـر و مـوت اءبـيـض ، حـتـى يـذهـب مـن كل سبعة خمسة ، الموت الاحمر: السيف والموت الابيض ، الطاعون .(434)
پيش از آمدن قائم عليه السلام دو مرگ گسترده خواهد بود: مرگ سرخ و مرگ سفيد، تا از هفت بخش از انسانها، پنج بخش آن از ميان برود.
5 ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
لا يكون هذا الامر حتى يذهب ثلثا الناس
فقيل له :فاذا اذهب ثلثا الناس فما يبقى ؟
فقال عليه السلام : (اءما ترضون اءن تكونوا الثلث الباقى .(435)
ظهور آن حضرت فرا نخواهد رسيد تا اينكه 3/2 انسانها از ميان بروند.
گفته شد: (بنابراين ، ديگر چه مى ماند؟ )
فرمود: (آيا راضى نمى شويد، كه شما 2/1 باقى مانده باشد؟ )
ايـنـهـا بـرخـى از روايـاتـى است كه از نابودى صدها يا هزارها يا ميليونها نفر بوسيله كـشـتـار يـا بـيـمـارى طـاعـون و... گزارش مى كند، صرف نظر از سند اين روايات و به فرض صحت سند آنها هيچ كدام به وقوع سومين جنگ جهانى تصريح نمى كند.
آرى ! ممكن است انقلابات داخلى در بسيارى از كشورها پديد آيد و قربانى آنها به صدها ميليون برسد.
و طـاعون نيز از بيماريهاى مرگبارى است كه شبيه بيمارى (وبا ) در سرعت گسترش و تلفات است .
با اين بيان ، قربانيان بسيارند اما به سومين جنگ در آستانه تصريح نشده است .
نشانه هاى پراكنده
در پايان بحث از علايم و نشانه هاى غير قطعى ظهور امام مهدى عليه السلام اينك بخشى از خطبه طولانى (بيان )را كه به امير مؤ منان عليه السلام منسوب است مى آوريم . اين خطبه در بردارنده بحثهاى بسيار و نشانه هاى متعددى از نزديك شدن هنگامه ظهور است .
آورده اند: كه روزى امير مؤ منان عليه السلام بر فراز منبر خطاب به انبوه مردم فرمود:
(هـان اى مـردم ! مـن پـدر مـهدى ، همان قائم نجات بخشى هستم كه واپسين حركت تاريخ ، به فرمان خدا براى اصلاح زمين و زمان بپا مى خيزد. )
(مالك اشتر ) بپا خاست و گفت : (سالار ما! چه زمانى آن قائم شما قيام مى كند؟ )
در پاسخ ضمن بر شمردن نشانه هاى هنگامه قيام و ظهور فرزندش مهدى عليه السلام از جمله فرمود:
(...واى بـر شهر (رى ) و كشتار سهمگين و به اسارت رفتن زنان ، سر بريده شدن كودكان و اعدام مردان و فجايعى كه در آن روى مى دهد.
واى بـر جـزيـره (قيس ) از شرارت عنصر هولناكى كه با سپاه خود در آنجا پياده مى شود، همه ساكنان آنجا را مى كشد يا ترور مى نمايد.
بـهـوش بـاشـيـد واى بـر اهـل بحرين از رخدادهايى كه از هر سو و هر مكانى يكى پس از ديـگرى در آن پديد مى آيد و در نتيجه ، بزرگان و مردان آن كشته مى شوند و كودكانش اسير مى گردند.
در اينجا هفت حادثه ، يكى پس از ديگرى رخ مى دهد:
1 ـ حـادثـه اول ، در جـزيـره اى از آن كـه در شـاخ شـمـالى آن قـرار دارد و (سـمـاهـيـچ )(436) نام دارد.
2 ـ حادثه دوم در نزديكى شاخ شمالى غربى آن .
3 ـ حادثه سوم ميان (ابله )(437)
4 ـ حادثه چهارم ميان كوه بلند و دو بلندى معروف به كوه (حنوه ).
5 ـ سپس به كرخ روى مى آورد....
6 ـ حادثه ششم ميان جنگلها و درختان سدر طرف شط (ماحى ).
7 - و هفتمين و بزرگترين اين رخدادها در نقطه اى بنام (حورتين ). علامت اين رخدادها اين اسـت كـه يـكـى از سـران عـرب در خـانـه اش در سـاحل جزيره كشته مى شود و سرش به دسـتـور حاكم آن جزيره ، بريده مى شود و آنگاه عرب به سوى او يورش مى برند و در نـتـيـجـه ، مـردان كـشـتـه مى شوند و ثروتها به غارت مى رود و از پى اين هرج و مرج و آشفتگيهاست كه عجم بر عرب مى شورد.
بـهوش باشيد! واى بر اهل (خطه ) از رخدادهاى گوناگون و پياپى كه در آن رخ مى دهد.
اوليـن آنـها در (بطحاء ) رخ مى دهد، حادثه دوم در (دبيره ) حادثه سوم در (صفصف )(438)
حـادثـه چـهـارم در سـاحـل آنـجا، پنجم در بازار قصابها، ششم در شاهراه آن ، هفتم در ميان (زرافـه )(439) هـشـتـم در (جـرازه )(440) حـادثـه ديـگـر در (مـدارس ) و ديگرى در (تاروت )(441) .
بـهـوش بـاشـيد! واى بر حال بغداد از مرگ و كشتار و هراسى كه از (رى ) بسوى آن مـتوجه مى گردد و همه اهل آن را فرا مى گيرد، آنگاه كه شمشير در ميان آن فرود مى آيد و آنچه خدا بخواهد كشته مى شود.
و از نـشـانـه هـاى آن ، از جـمـله اين است : آنگاه كه حكومت روم ضعيف گردد و عرب بر آنجا سـيـطـره يابد و فتنه ها بسان راه يافتن مورچه در ميان مردم راه يابند عجم در آن شرايط بر ضد عرب شورش مى كند و بصره را مى گيرد.
بـهـوش بـاشـيد! واى بر فلسطين ، و آنچه از فتنه هاى طاقت فرسا و سهمگين كه در آن واقع مى گردد.
بـهـوش بـاشـيـد! واى بـر جـهانيان و فتنه ها و رنجهايى كه در آن زمان ، همه كشورها از غـرب گـرفته تا مشرق و شمال تا جنوب ، همه جا را مى گيرد، برخى بر برخى مسلط مـى گـردنـد و جـنـگ هاى پايان ناپذير بر جهانيان سايه مى افكند، همه اينها به خاطر عـمـلكـرد ظـالمـانـه خـود مـردم اسـت و پـروردگـارت بـه بـنـدگـانـش سـتـم روا نـمـى دارد. )(442)
اين نيز در سخن مرحوم شيخ مفيد بخش ديگرى از اين نشانه ها از نظرتان گذشت . و اينك به ترسيم علامتهاى قطعى ظهور مى پردازيم .
نشانه هاى قطعى
نـشانه هاى تخلف ناپذير ظهور امام مهدى عليه السلام كه بى هيچ ترديدى مقارن ظهور آن حضرت رخ خواهند داد و ارتباط گسست ناپذيرى با آن دارند، پنج نشانه اند.
بـرخى از اين پنج نشانه ، اندكى پيش از ظهور و برخى چند ماه پس از آمدن آن گرامى و برخى اندكى پيش از قيام نجات بخش و جهانى آن حضرت ، پديدار خواهند شد.
در ايـن مـورد، روايـات بـسـيـارى وارد شده است كه با اندك تفاوت در ترتيب پيدايش اين علايم و نشانه ها، آنها را نشان مى دهد.
مـا نـخست ، برخى از روايات را كه اين علايم پنجگانه را به صورت كوتاه ترسيم مى كـنـد مـى آوريـم ، آنگاه هر كدام از آن نشانه ها را با توضيحى كه در روايات در مورد آن آمده و تفسير مناسبى كه به ذهن مى رسد، ترسيم مى نماييم .
روايات
1 ـ امام صادق عليه السلام در اين مورد فرمود:
خـمـس قـبل قيام القائم عليه السلام : اليمانى و السفانى و المنادى ينادى من السماء و خسف بالبيداء و قتل النفس ‍ الزكية .(443)
پيش از قيام مهدى عليه السلام پنج رخداد بزرگ در پيش خواهد بود:
1 ـ جنبش ترقى خواهانه مرد يمنى ،
2 ـ جنبش ارتجاعى سفيانى ،
3 ـ نداى روح بخش آسمانى ،
4 ـ فرو رفتن زمين ،
5 ـ و قتل نفس زكيه ،
2 ـ و فرمود:
قـبـل قـيـام القـائم خـمـس عـلامـات مـحـتـومـات : اليـمـانـى و السـفـيـانـى و الصـيـحـة و قتل النفس الزكية و الخسف بالبيداء.(444)
پيش از قيام قائم ، پنج علامت و نشانه مهم در پيش خواهد بود:
جـنـبـش مـردم تـرقـى خـواه يـمـنـى ، جـنـبـش ارتـجـاعـى سـفـيـانـى ، نـداى آسـمـانـى ، قتل نفس زكيه و فرو رفتن زمين .
3 ـ و نيز فرمود:
النداء المحتوم و السفيانى من المحتوم و خسف البيداء من المحتوم و اليمانى من المحتوم و قتل الفنس الزكيه من المحتوم .(445)
نـداى آسـمـانـى بـه هـنگامه قيام قائم ، جنبش ارتجاعى سفيانى ، جنبش مترقى مرد يمنى ، فرو رفتن زمين و ديگر، كشته شدن نفس زكيه ، اين پنج نشانه ، از علايم قطعى ظهورند.
1 ـ نداى آسمانى
نـدا، يـا خـروش آسـمـانـى ، از بـارزتـرين نشانه ها و روشنترين علامتها و نيرومندترين دلايل و براهين ، بر ظهور دگرگون ساز و نجات بخش حضرت مهدى عليه السلام است .
ايـن خـروش و نـداى آسمانى ، بسان اعتراف آسمان و آسمانيان به حقانيت قيام قائم عليه السـلام و اثبات واقعيت عظيم و پر شكوهى است كه قرآن شريف و پيامبر گرانقدر اسلام و خاندان پاك و پاكيزه اش از آن نويد داده اند.
روايات رسيده به صراحت بيانگر آن است كه خروش آسمانى از جانب فرشته وحى است و اوست كه نداى قيام قائم عليه السلام را، سر مى دهد.
روشـن اسـت كه منظور از خروش آسمانى نه صداى مهيب رعد يا غرش توپخانه و موشكها يا سلاحهايى از اينگونه است كه ساخته دست انسان و ره آورد انديشه او باشد بلكه اين خروش آسمانى سخنى است پر معنا و روشن كه همگان پيام آن را در مى يابند.
از روايـات خـواهـيم آورد كه طنين آن ندا و اثرگذارى آن در جهانيان به گونه اى است كه هـر آن كـس كـه در خواب است ، وحشت زده بيدار مى گردد و آن كه نشسته است از ترس بپا مى خيزد و ايستاده بى اختيار به زمين مى افتد و بانوان باعفت از سراپرده خويش از خوف و هراس بيرون مى دوند.
بـه عـبـارت ديـگـر: بـه هنگام طنين آن نداى آسمانى ، موج عظيمى از ترس و دلهره جامعه بـشـرى را مـى گـيـرد و از جهان ، قرار و آرامش سلب مى گردد به گونه اى كه هيچ كس نـمـى تـوانـد آن خروش آسمانى را ناديده گرفته يا آن را كوچك شمارد و يا به طبيعت و جـريـانـهـا و رخـدادهاى طبيعى و سازمان باعظمت هستى ، نسبت دهد، چرا كه انسانها آن ندا و پـيـامـش را بـى هـيـچ تـرديـدى ، بـه شايستگى دريافت مى دارند و هر چه هم منحرفان و بيدادگران بخواهند آن را طبق هواهاى خويش توجيه و تفسير نمايند، سودى نمى برند.
اعلاميه جهانى
پاورقي
411- ارشاد مفيد، ص 356 و بحارالانوار، ج 52، ص 220.
412- مستدرك الصحيحين ، ج 4، ص 464، سنن ابن ماجه ، ج 2، ص 1366 باب خروج المهدى عليه السلام و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 1، ص 382.
413- كـلام ابـن كـثـيـر ار سـيـوطـى در كـتـابـش : العـرف الوردى فـى احوال المهدى ، ص 60، آورده است .
414- كـنـزالعـمـال ، ج 6، ص 68 و مـعـجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 79.
415- مـلاحـم ابن طاووس ، ص 104 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 270.
416- الزام الناصب ، ج 2، ص 205، عقد الدرر، ص 97 و معجم احاديث الامام المهدى ، ج 3، ص 97.
417- اكـمال الدين ، ج 2، ص 655 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 251.
418- غـيـبـت نعمانى ، ص 271، غيبت شيخ طوسى ، ص 270، عقدالدرر، ص 65 و 66، سنن دارقطنى ، ج 2، ص 65 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 252.
419- غـيـبت نعمانى ، ص 272، اكمال الدين ، ج 2، ص 655 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 251.
420- سوره نساء، آيه 65.
421- سوره فرقان ، آيه 48.
422- سوره فاطر، آيه 9.
423- سوره انعام ، آيه 6.
424- سوره حجر، آيه 22.
425- سوره عنكبوت ، آيه 63.
426- سوره ق ، آيه 9.
427- سوره انفال ، آيه 11.
428- سوره مومنون ، آيه 18.
429- الزام النـاصـب ، ج 2، ص 159 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 4، ص 79.
430- عـقـدالدرر،ص 63، بـاب 4 و مـعـجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 21 از منابع متعدد.
431- عـقـدالدرر، ص 65، غـيـبـت شـيـخ طـوسـى ، ص 267، غـيـبـت نعمانى ، ص 278، اكـمـال الديـن ، ج 2، ص 655، بحارالانوار، ج 52، ص 207، و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 440.
432- بـحـار الانـوار، ج 52، ص 274. در مـخـتـصـر بـصـائر الدرجـات ص 199 و بحارالانوار، ج 3، ص 84 از حضرت امير عليه السلام آورده كه :
فيقتل يومئذ فيما من المشرق و المغرب ثلاثة آلاف من اليهود و النصارى . )
به هنگام ظهور، سه هزار يهودى و نصارى در شرق و غرب عالم به كام مرگ مى روند.
ظاهرا عدد (سه هزار ) كنايه از كثرت آمار كشته شدگان است به تعيين مقدار آنان .
433- سوره انبيا، آيه 15.
434- اكمال الدين ، ج 2، ص 655، و بحارالانوار، ج 52، ص 207.
435- اكمال الدين ، ج 2، ص 656 و بحارالانوار، ج 52، ص 113 و 207.
436- نام يكى از بلاد بحرين است .
437- (ابـله ) نام محله اى است در چهار فرسخى بصره كه اكنون جز شهر گرديده است .
438- نـام يكى از دره هاى شهر افكان است كه منسوب به يعلى بن محمد است . مراصد اطلاع ، ج 1، ص 100، و ج 2، ص 844.
439- نام محله اى است در شهر لبيد. مراصد اطلاع ، ج 2، ص 661.
440- نـام يـكـى از بـخشهاى بطيحه است كه ميان واسط و بصره قرار گرفته است . مراصد اطلاع ، ج 1، ص 204، و 320.
441- ظـاهـرا صـحـيح آن تاران است كه اسم يكى از جزائر درياى سرخ است . مراصد اطلاع ، ج 1، ص 249.
442- الزام الناصب ، ج 2، ص 189 ـ 191.
443- اكـمال الدين ، صدوق ، ج 2، ص 649، غيبت طوسى ، ص 267، با اندك تفاوت در ترتيب علائم پنجگانه و بحارالانوار، ج 52، ص 203.
444- اكمال الدين ، ج 2، ص 650 و بحار الانوار، ج 52، ص 204.
445- غيبت نعمانى ، ص 252 و 257، و بحارالانوار، ج 52، ص 233.