بـه احـترام آنان است كه به گناهكاران براى توبه و جبران معاصى ، مهلت مى دهد و در كيفر و عذاب آنان شتاب نمى ورزد.
آنـان كـسـانـى هـسـتند كه نه از (روح القدس ) جدايى دارند و نه (روح القدس ) از آنان جدا مى گردد، نه قرآن از آنان جداپذير است و نه آنان از قرآن .
درود خداى رحمت و مهرش نثار آنان باد!
مرجعيت و رهبرى دينى
بـنـابـر آن چـه مـا تـحـقيق نموده ايم ، به كف گرفتن رهبرى و مرجعيت دينى در دوران غيبت طـولانـى امـام مـهـدى عـليـه السـلام ، بـه دسـت فـقـيـه گـرانقدر شيخ (حسن بن على بن عقيل عمانى ) آغاز گرديده است .(343)
مـرحـوم (سـيـد مـحـمـد مهدى بحر العلوم ) قدس سره در مورد آن شخصيت بزرگ علمى و فقهى مى نويسد:
(او نخستين كسى است كه فقه را دسته بندى و تهذيب كرد و در راه استنباط احكام شرعى از ادله تفصيلى آن ، دست به تلاش و اجتهاد زد و در آغاز غيبت كبرى ، راه را براى تحقيق و تفحص از اصول و فروع و گسترش ‍ بخشيدن بدانها و بنياد پايه هاى آن ، گشود. )
و نـيـز مـى نـويـسـد: (مـوقـعـيـت ايـن عـالم بـزرگ ، در درسـتـكـارى و عـدالت ، عـلم و فـضل ، تخصص در عقايد و فلسفه اسلامى و فقه و فقاهت روشنتر و آشكارتر از آن است كـه نـيـاز به بيان باشد. علما و بزرگان فقه و فقاهت ، به ويژه دو شخصيت گرانقدر عـلم و فـقـه (عـلامـه حـلى ) و (مـحـقـق حـلى ) و عـلمـاى پـس از آن دو بـزرگـوار بـه فـرمـايـشـات مـرحـوم (عـمـانـى ) و فـتـواهـاى او و ثـبـت و نقل آنها، سخت بها مى دادند ).(344)
فـقـيـه بزرگوار مرحوم (عمانى ) در نظر فقها و علماى بزرگ ، مقام و منزلت بسيار والايى دارد و دانشمندان پيشين ما، همچون مرحوم مفيد و طوسى او را ستوده اند.
او در مـوضـوع (امامت ) كتابى بنام (الكر و الفر ) نگاشت و در فقه ، كتابى تحت عـنـوان (المـتـمـسـك بـحـبـل آل الرسـول ) بـه رشـتـه تحرير درآورد كه كتاب قطور و پـرارزشـى بـوده و در آن روزگـاران مـشـهـور بـوده اسـت ، اما متاءسفانه به دست حوادث روزگار از بين رفته و در دسترس ما نيست .
من در كتابهايى كه در اين رابطه در دسترس داشتم تاريخ ولادت و
رحـلت كـرده اسـت چـرا كه او از نظر زمان پيشتر از (ابن جنيد ) بوده است و مى دانيم كه (ابن جنيد ) از استاتيد مرحوم مفيد بوده است .(345)
شـايـد درسـت باشد كه بگوييم : در فاصله ميان رحلت چهارمين سفير خاص حضرت مهدى (ع ) و ظـهـور نـبـوغ مـرحـوم (شـيـخ مفيد ) حلقه هاى مفقوده اى است كه يك سوى آن ، غيبت كبرى است و يك سوى ديگر آن ، روشن نبودن مرجعيت و رهبرى فقها در اين مدت براى امت و جـا نـيـفـتـادن آن اسـت ؛ چـرا كـه رحـلت چـهـارمـيـن سـفـيـر امـام عـصـر(ع ) بـه سـال 329 هـجـرى اتـفـاق افـتـاد و ولادت مـرحـوم مـفـيـد در سال 336 يا 338 هجرى .
بـه هـر حال ، رهبرى فكرى و مرجعيت دينى ، شكل خاص خويش را گرفت و حلقه هاى درس در بغداد تشكيل شد و سالها سپرى گرديد تا ستاره (مفيد ) در بغداد درخشيدن آغاز كرد و او حـوزه عـلمـيـه را پـى ريـخـت . در مـجـلس ‍ درس او، دهـهـا نفر از فضلا حاضر شدند و پـيـشـاپـيـش آنـان ، دو سـيـد گـرانـقـدر (رضـى و مرتضى ) بودند كه هر كدامشان از بارزترين و درخشانترين چهره هاى علمى شناخته شدند.
بزرگ بزرگان
مرحوم (مفيد ) براستى آيه اى از آيات خدا و نابغه اى از نوابغ روزگار و شخصيت كم نظيرى از شخصيتهاى كم نظير جهان هستى بود.
او بـزرگ بزرگان و سرور فقيهان بود كه ويژگيهاى برترى در وجود او گرد آمده و ريـاسـت عـامه به او منتهى شده و همگان در دانش ، فقاهت ، برترى ، ورع ، پرواپيشگى ، پارسايى ، عدالت و بزرگمنشى او، اتفاق نظر داشتند.
بـر ايـن اساسى ، هيچ جاى شگفتى ندارد كه چنين انسان برجسته و والايى را توفيق يار گـردد كـه امـام عـصـر(ع ) نـامه هاى متعددى بر او بنگارد و او به اين افتخار عظيم مفتخر شـود كـه بويژه در سالهاى آخر زندگيش هر سال نامه اى از آن كعبه مقصود و قبله موعود دريافت دارد.
درسـت اسـت كـه در كـتـابـهـاى حـديـثى و رجالى تنها به دو نامه از آن گرامى به مرحوم (مـفـيـد ) مـى رسـيم ، اما از محتواى نامه دوم چنين دريافت مى گردد كه حضرت مهدى (ع ) بـيـش از دو نامه به سوى او فرستاده است كه بزودى شما خواننده گرامى ، اين نكته را خواهى ديد.
و روشـن اسـت كـه هـر كـدام از اين نامه ها، نشان افتخار و مباهات بر سينه آن فقيه و عالم گـرانـقـدر و پـراخـلاص مـى نـهـد و تـاج عـزت و كـرامت و شرافت بر سرش مى گذارد، راستى كه خداوند رحمت خويش را به هر كس كه خواست ، اختصاص مى دهد.
اينك ، متن نخستين نامه مبارك را كه در ماه صفر 410 هجرى به دست شيخ مفيد رسيده است ، مى آوريم و آنگاه به شرح برخى فرازهاى آن مى پردازيم :
للاخ السديد و الولى الرشيد، ابى عبدالله محمد بن محمد بن النعمان اءدام الله اعزازه !
من مستودع العهد الماءخوذ على العباد!
بـه بـرادر استوار و شايسته كردار و دوست رشيد، شيخ مفيد (ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان ) كه خداى عزت او را پايدار سازد!
از سوى همو كه گنجينه عهد و پيمانى است كه خدا از بندگان گرفته !
بسم الله الرحمن الرحيم
امـا بـعد! سلام عليك ايها المخلص فى الدين ، المخصوص فينا باليقين ، فانا نحمد ـ اليـك ـ الله ، الذى لا اله هـو و نـسـاله الصـلاة عـلى سـيـدنـا و مـولانـا و نـبـينا محمد و اله الطاهرين .
و نـعـلمـك ـ ادام الله تـوفـيـقـك لنـصـرة الحـق و اجـزل مـثـوبـتـك عـلى نـطـقـك عـنـا بالصدق ـ: انه قد اءذن لنا فى تشريفك بالمكاتبه و تـكـليـفـك مـا توديه عنا الى موالينا قبلك ـ اءعزهم الله بطاعته و كفاهم المهم برعايته و حراسته ـ
فـقـف ـ امـدك الله بـعـونـه عـلى اءعـدائه المـارقـيـن مـن ديـنـه ـ عـلى مـانـذكـره و اعمل فى تاءديته الى من تسكن اليه ، بما نرسمه ان شاءالله .
نحن و ان كنا ثاوين بمكاننا، النائى عن مساكن الظالمين ، حسب الذى اءراناه الله تعالى لنا من الصلاح ولشعيتنا المؤ منين فى ذلك ما دامت دولة الدنيا للفاسقين .
فـانـا نـحـيـط عـلمـا بـاءبـنـائكـم و لا يـعـزب عـنـاشـى ء مـن اءخـبـاركـم و مـعـرفـتـنـا بالذل الذى اءصابكم ، مذ جنح كثير منكم الى ما كان السلف الصالح عنه شاسعا و نبذوا العهد الماءخوذ وراء ظهورهم كاءنهم لايعلمون .
انـا غـيـر مـهـمـليـن لمـراعـاتـكـم ولا نـاسـيـن لذكـركـم ولو لاذلك لنـزل بـكـم اللاواء واصـطـلمـكـم الاعـداء، فـاتـقـوا الله جـل جـلاله و ظـاهـرونـا عـلى انـتـيـاشكم من فتنة قد اءنافت عليكم ، يهلك فيها من حم اءجله و يـحـمـى عـنها من اءدرك اءمله و هى اءمارة لازوف حركتنا و مباثتكم باءمرنا و نهينا، والله متم نوره ولو كره المشركون .
اعـتـصـمـوا بـالتـقـيـة مـن شـب نـار الجـاهـليـة ، تـحـشـشـهـا عـصـب اءمـويـة يهول بها فرهة مهدية .
اءنـا زعـيـم بـنـجـاة مـن لم يـرم فـيـهـا المـواطـن الخـفـيـة و سـلك فـى الظـعـن مـنـهـا السبل المرضية .
اذا حـل جـمـادى الاولى من سنتكم هذه ، فاعتبروا بما يحدث فيه واستيقظوا من رقدتكم لما يكون فى الذى يليه .
سـتـظـهـر لكـم مـن السـمـاء آيـة جـليـة و مـن الارض مثلها بالسوية و يحدث فى اءرض المشرق ما يحزن و يقلق و يغلب من بعد على العراق طوائف عن الاسلام مراق ، تضيق بسوء فـعـالهـم عـلى اءهـله الارزاق ، ثـم تنفرج الغمة من بعد ببوار طاغوت من الاشرار، ثم يسر بهلاكه المتقون الاخيار.
و يـتـفـق لمريدى الحج من الافاق ما ياءملونه منه ، على توفير عليه منهم و اتفاق ولنا فى تيسير حجهم على الاختيار منهم والوفاق شاءن يظهر على نظام واتساق .
فليعمل كـل امـرى ء مـنـكـم بـمـا يقربه من محبتنا و يتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا، فاءن اءمرنا بغتة فجاءة حين لاتنفعه توبة و لا ينجيه من عقابنا ندم على حوبة .
والله يلهمكم الرشد و يلطف لكم فى التوفيق برحمته .
نسخة التوقيع باليد العليا، على صاحبها السلام .
هذا كتابنا اليك ايها الاخ الولى و المخلص فى ودنا الصفى و الناصر لنا الوفى ، حـرسـك الله بـعـيـنـه التـى لاتـنـام ، فاحتفظ به ، و لا تظهر على خطنا ـ الذى سطرناه بـمـاله ضـمـنـاه ـ اءحـدا، و اءد مـافـيـه الى مـن تـسـكـن اليـه و اؤ ص جـمـاعـتـهـم بالعمل عليه ان شاءالله و صلى الله على محمد و آله الطاهرين (346)
ترجمه :
بنام خداوند بخشاينده بخشايشگر
اما بعد! درود بر تو اى دوست پراخلاص در دين خدا!
اى آنكه در عشق و ايمان به خاندان وحى و رسالت به اوج آگاهى و يقين پركشيده اى ! ما، در نـامـه خـويـش به سوى تو، آفريدگار بى همتايى را كه جز او خدايى نيست ، سپاس گـفـتـه و از بارگاه باعظمت او بر سرور و سالار و پيام آورمان محمد صلى الله عليه و آله وسلم و خاندان گرانقدر و پاك او درود و رحمت جاودانه مى طلبيم .
و بـه تـو كـه خـداوند براى يارى حق توفيقت ارزانى داشته ، پاداشت را بخاطر سخنان جـاودانـه اى كـه بـا صـداقـت از جـانـب مـا مـى گـويـى ، كـامـل و افـزون سازد! اعلام مى داريم كه به ما (از جانب آفريدگار هستى ) اجازه داده شده اسـت كـه تـو را بـه افـتـخـار دريـافـت نـامـه و پـيـام كـتـبـى مـفـتـخـر سـاخـتـه و تـو را مسئول سازيم كه آنچه را به تو مى نگاريم ، همه را به دوستان راستين ما كه در قلمرو پـيـام رسـانـيـت هـسـتـنـد، بـرسـانـى . بـه آن دوسـتـان و شيفتگانى كه خداوند به بركت فـرمـانـبـردارى از حـق ، گـرامـيـشـان بـدارد و در پـرتـو حـراسـت و عـنايت خود به آنان ، كارهايشان را كفايت و مشكلاتشان را مرتفع سازد.
از ايـن رو بـه آنـچه يادآورى كرديم ، آگاه باش كه خداوند با ياريش تو را در برابر دشـمـنـانـش كـه از مـرزهاى دين او بيرون رفته اند، تاءييد فرمايد و نيز در كار بزرگ رسـانيدن آنچه كه به خواست خداوند بر تو يادآورى و ترسيم خواهيم نمود به كسانى كه بدانها اطمينان و اعتماد دارى ، عمل نما!
گـر چـه ، مـا ايـنك آنچه خداوند (بر اساس حكمت خويش ) براى ما و پيروان باايمانمان ، صـلاح انـديشيده است ، تا هنگامى كه حكومت دنيا در دست فاسقان و استبدادگران است ، در مـكـانـى دور از قلمرو بيدادگران سكونت گزيده ايم ، اما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شـمـا بـه خـوبـى آگـاهـيـم . چـيـزى از رخدادهاى زندگى شما بر ما پوشيده نمى ماند و شـرايـط غـمـبـار و دردنـاكـى كـه شـمـا بـدان گـرفتار آمده ايد، آنگونه كه هست براى ما شـناخته شده است ؛ از آن زمانى كه بسيارى از شما به راه و رسم ناپسندى كه پيشينيان شايسته كردارتان از آن دورى مى گزيدند، روى آورده و پيمان فطرت را، به گونه اى پـشـت سر انداختيد كه گويى هرگز بدان آگاه نيستيد... و آنگاه (به كيفر گناهان ) به اين شرايط غمبار و خفت انگيز گرفتار گشتيد.
مـا از سـرپـرسـتـى و رسـيـدگى به امور شما كوتاهى نورزيده و ياد شما را از صفحه خـاطـر خـويـش نـزدوده ايـم ، كـه اگـر جـز ايـن بـود، موج سختيها بر شما فرود مى آمد و دشمنان بدخواه و كينه توز، شما را ريشه كن مى ساختند.
پس پرواى خدا را پيشه سازيد و از (اهداف بلند و آسمانى ) ما پشتيبانى كنيد تا شما را از فتنه اى كه به سويتان روى آورده است و شما اينك در لبه پرتگاه آن قرار گرفته ايـد نـجـات بخشيم . از نگون بختى و فتنه اى كه هر كس مرگش فرا رسيده باشد در آن نابود مى گردد و آن كس كه به آرزوى خويش رسيده باشد، از آن دور مى ماند.
و آن فـتـنـه ، نشانه (اى از نشانه هاى ) نزديك شدن جنبش ماست و پخش نمودن خبر آن به دسـتـور مـا، بوسيله شماست . خداوند نور خود را، گر چه شرك گرايان را، خوش نيايد، كامل خواهد گردانيد.
از بـرافـروخـتـن و شـعله ور ساختن آتش پرشراره جاهليت كه گروههاى اموى مسلك ، آن را برافروخته و گروه هدايت يافتگان را بوسيله آن مى ترسانند، به سپر دفاعى (تقيه ) پـناه برده و بدان چنگ زنيد! من نجات آن كسى را تضمين مى كنم كه در آن فتنه براى خـود، مـوقـعـيـت و جـايـگاهى نجويد و در انتقاد و عيبجويى از آن به راهى خداپسندانه گام سپارد.
از رويـدادى كـه بـه هـنـگـامـه فـرا رسـيـدن جـمـادى الاول امسال روى خواهد داد، عبرت آموزيد و از خواب گرانى كه شما را ربوده است ، براى رخـداد سهمگين از آن بيدار شويد. بزودى نشانه اى روشن از آسمان و نشانه اى روشن از زمين پديدار خواهد گشت .
در شرق عالم ، رويدادهاى اندوهبار و دلهره آور رخ خواهد گشود و آنگاه گروههايى كه از اسـلام بـيـرون رفـتـه اند، بر عراق سلطه خواهند يافت . بر اثر سياست ناهنجار آنان ، مـردم دچـار تـنـگى معيشت و روزى مى شوند و پس از مدتى بر اثر نابودى استبدادگرى بـدكـار، رنـجـهـا و دردها برطرف خواهد شد و آنگاه پرواپيشگان درست انديش و شايسته كردار، از نابودى او شادمان خواهند شد.
مـردمـى كـه از نـقـاط مـخـتـلف كـره زمـيـن بـه زيارت خانه خدا مى روند هر چه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعيت ويژه اى خواهيم داشت كه در پرتو نظم و تدبير و انسجام ، آشكار مى گردد.
از اين رو هر يك از شما بايد با همه وجود و امكانات به كارهايى بپردازيد كه او را به دوسـتـى مـا نـزديـك مـى سـازد و از كـارهـايـى كه ناخوشايند و موجب خشم و ناراحتى ما مى گـردد، بـه شـدت دورى جـويـيـد، چـرا كـه فـرمـان ما بطور ناگهانى فرا مى رسد، در شرايطى كه بازگشت و توبه سودى نبخشيده و پشيمانى از گناه و زشتكارى ، او را از كيفر عادلانه ما، رهايى نخواهد داد.
خـداونـد، راه رشـد و رسـتـگـارى را بـه شـمـايـان الهـام بـخـشـد و وسايل پيروزى به مهر و لطف خويش ، برايتان فراهم آورد.
هـان اى بـرادر پـرمهر و پراخلاص و باصفاى در محبت ! و اى يار و ياور باوفاى ما! اين نامه ما بسوى توست ، خداوند به چشم بيدارش كه هرگز آن را خواب نمى گيرد، تو را حـفظ كند، اين نامه را نگهدار و آنچه را برايت نگاشته ايم به كسى نشان مده و هيچ كسى را از مـحـتـواى آن آگـاه مـسـاز و آنـچـه در ايـن نـامه است تنها به افراد مورد اعتماد خويش ‍ بـازگـو و بـه خـواست خداوند پيروان ما را به عملكرد بر طبق محتواى آن ، سفارش كن و درود خدا بر محمد و خاندان پاك و پاكيزه اش باد!
شرحى كوتاه بر فرازهايى از نامه مبارك
1ـ در نـگـارش نـامـه در آن روزگـارن ، رسم بر اين بود كه نام نگارنده را بر دريافت دارنـده نـامـه ، مـقـدم مـى داشتند و مى نوشتند از: حسن بن حسين ... اما هرگاه مى خواستند از دريـافـت دارنـده نـامـه ، تـجـليـل و احـتـرام شـايـانـى بـه عـمـل آورنـد نـام او را مـقدم مى داشتند و در اين نامه مبارك ، امام عصر عليه السلام نام شيخ (مفيد ) را مقدم داشته و مى نويسد: (للاخ السديد... ) و اين اگر نشانگر چيزى باشد، بى ترديد نشانگر شايسته كردارى و ديندارى واقعى و پرواپيشگى (شيخ مفيد ) است .
هـمـانگونه كه تعبير حضرت مهدى عليه السلام از او، نشانگر درجه والاى شخصيت وصف نـاپـذيـر اوسـت ؛ و چـه پرشكوه است كه انسان به منزلت و مرتبه اى از تقرب به خدا نايل آيد كه امام عصر عليه السلام او را با عنوان (برادر ) مورد عنايت قرار دهد، و اين در حالى است كه مى دانيم آن حضرت جز مرحوم شيخ مفيد، هيچ يك از سفيران خاص ، وكلا و نمايندگان خويش را به چنين عنوان بلندى ، مفتخر نساخته است .
2ـ آنـگـاه مـرحـوم (شـيـخ مـفيد ) را با واژه (سداد ) وصف مى كند و اين واژه ، شايسته كسى است كه در گفتار و عملكرد به راه صواب و استوارى گام سپرده و خطا نرفته است .
3ـ او را بـه عـنـوان (ولاء ) وصف مى كند و مى دانيم كه (ولى ) داراى مفاهيم و معانى متعددى است ، اما مناسبترين معنا و مفهوم در اينجا براى آن يارى و يارى رسانى و تعاون در راه حق است .
4ـ آنـگـاه او را به واژه (رشاد ) وصف مى كند و روشن است كه (رشيد ) انسان بسيار كارآ و پرتجربه اى است كه همه امور و شئون خويش را بدون نياز به كمك و پشتيبانى ديـگـرى ، بـصـورت مـسـتـقـل و بـا حـكـمـت و خـردمـنـدى كامل تدبير مى نمايد.
5 ـ آن گرامى از خود به (گنجينه عهد و پيمانى تعبير مى كند كه خداوند از بندگانش گـرفـتـه است . ) (مستودع ) مكان نگاهدارى و امانتدارى است و عهد و پيمانى كه خدا از بندگانش گرفته دو معنا دارد:
الف : پـيـمـان عـقـلى و فـكـرى ، و مـعـنـاى آن ايـن اسـت كـه عـقـل و خـرد سـالم بـه انـسـان حـكم مى كند كه پيامبران و فرست 0/ادگان خدا را تصديق نـمـايـد و از لوازم ايـن تـصـديـق و گواهى ، ايمان و اعتراف به وجود گرانمايه حضرت مـهـدى (عـليه السلام ) كه پيامبر صلى الله عليه و آله نويد او را داده است . بنابراين ، امـام عـصـر (عـليـه السـلام ) گنجينه عهد و پيمانى است كه خداوند از بندگانش گرفته است .
ب : دومين معناى اين عهد و پيمان ، همان اقرار و اعترافى است كه خداوند در (عالم ذر ) از بندگان خويش ‍ گرفته است و قرآن در مورد آن مى فرمايد:
و اذ اخـذ ربـك مـن بـنـى آدم مـن ظـهورهم ذريتهم و اءشهدهم على اءنفسهم اءلست بربكم ؟ قالوا بلى شهدنا...(347)
در تفسير اين آيه كريمه ، روايات بسيارى از امامان نور (عليهم السلام ) رسيده است كه اين آيه شريفه ، مربوط به (عالم ذر ) است و خداوند از بندگان خويش در آنجا پيمان گـرفـت كـه ايمان به پروردگارى او بياورند و همينگونه به رسالت محمد صلى الله عليه و آله و امامت امامان دوازده گانه اى كه حضرت مهدى (عليه السلام ) آخرين آنان است ، اقرار و اعتراف كنند و ايمان آورند.
در مـورد (عـالم ذر ) در كـتـاب (فاطمه (عليه السلام ) از گاهواره تا شهادت ) كمى بحث كرده ايم .
به هر حال ، هركدام از اين دو معنايى كه براى مستودع العهد الماءخوذ على العباد آمده ، مـورد نظر باشد، حضرت مهدى (عليه السلام ) خود را آخرين امام معصوم و برحقى وصف كرده است كه خدا از بندگان بر امامت او عهد و پيمان گرفته است .
6ـ آن گـرامـى ، خـواهان توفيق براى (شيخ مفيد ) مى گردد، تا حق ، او را يارى كند و مـى فرمايد: (و به تو ـ كه خداوند براى يارى حق ، توفيقت را دوام بخشد و پاداشت را بـخـاطـر سـخنان جاودانه اى كه از جانب ما، با صداقت مى گويى افزون سازد ـ اعلام مى داريـم كـه بـه مـا اجازه داده شده است كه تو را به افتخار دريافت نامه و مكاتبه ، مفتخر سازيم .... )
آرى ! امام عصر (عليه السلام ) براى (شيخ مفيد ) موفقيت مى طلبد.
بسيارى از علما و دانشمندان با وجود داشتن ويژگيها و خصوصيات ضرورى براى تلاش و بهره دهى و ره آورد مفيد و شايسته براى جامعه ، در پرتو كار و كوشش علمى و فكرى و فرهنگى و... خويش ، راه خاموش و گمنامى و كسالت را ترجيح مى دهند و اين جز نداشتن تـوفـيـق از جـانـب خـدا مـفهوم ديگرى ندارد، توفيق است كه سبب اصلى براى انجام خدمات بزرگ عملى و دينى است .
7 ـ در ايـن نامه ، آن وجود گرانمايه از اذن خدا براى مكاتبه با (شيخ مفيد ) سخن دارد، امـا اينكه اين اجازه الهى نگارش نامه به (شيخ مفيد ) چگونه است ، مطلبى است كه جز خـدا و خـود آن حـضـرت ، كسى نمى داند چيست و چگونه است و همه احتمالات و تصورات در اين مساءله ، يك سلسله نظريات شخصى است نه حقايق قطعى .
خداوند به برخى از دوستان خاص خويش اجازه مى دهد تا برخى كارها را انجام دهند، اجازه اى كـه چـگـونـگـى آن بـراى مـا نـاشـنـاخـتـه است و ما نمى توانيم حقيقت رابطه ميان خدا و دوستان خاص او و چگونگى صدور دستورات ، به سوى آنان را درك كنيم .
بـنـابـرايـن ، تنها به سخن آن گرانمايه بسنده مى نماييم كه (شيخ مفيد ) كسى است كـه بـه اذن خدا به افتخار مكاتبه و دريافت نامه از امام عصر (عليه السلام ) مفتخر شده است و اين بهره عظيم و افتخار پرشكوه ، نصيب هر كسى نخواهد شد.
8 ـ و نيز امام عصر (عليه السلام ) به شيخ مفيد مرقوم مى دارد:
...و تكليفك ماتؤ ديه عنا الى موالينا قبلك ...
يـعـنـى : و خداوند اجازه داده است كه ما تو را موظف سازيم كه آنچه به تو مى نويسيم آن را به دوستداران ما كه نزد تو مى باشند برسانى .
در ايـن فـراز نـيـز خداوند به آن گرامى ، اجازه داده است كه (شيخ مفيد ) را موظف سازد كـه رابـط مـيـان امـام عـصـر(ع ) و شـيـعـيـان و دوسـتـداران او، در بـيان دستورات عمومى و آموزشهاى خصوصى باشند.
9ـ امـام عـصـر(ع ) در ايـن فـراز، شـيـعـيـان و دوسـتـداران خـويـش را نـيـز مشمول دعاى خير خود مى سازد و مى فرمايد:
...اعزهم الله بطاعته و كفاهم المهم برعايته لهم و حراسته ...
يـعـنـى : دوسـتـانـى كـه خـداونـد آنـان را در پرتو اطاعت خويش عزت و كرامت بخشد و با حراست و عنايت خويش ‍ كارشان را كفايت و مشكلاتشان را برطرف سازد.
از امام مجتبى (ع ) روايتى آورده اند كه :
... و اذا اردت عـزا بـلا عـشـيـرة و هـيـبـة بـلا سـلطـان ، فـاخـرج مـن ذل معصية الله الى عز طاعته .(348)
يـعـنـى : هـنـگـامى كه عزت ، بدون داشتن عشيره و دار و دسته ، هيبت و شكوه بدون حكومت و رياست خواستى ، راهش ‍ اين است كه از ذلت معصيت و نافرمانى خدا، بپرهيزى و به عزت و سرفرازى اطاعت دستورات او روى آورى .
معنا و مفهوم اين پيام انسانساز اين است كه : اطاعت خدا، عزت آفرين و سعادت ساز است ، هم در دنيا و هم در آخرت . همانگونه كه نافرمانى و عصيان او، ذلت و خفت و خوارى در دنيا و عذاب را در آخرت براى فرد و جامعه در پى دارد.
و آن گرامى بدين دليل است كه از سر مهر و محبت به شيعيانش ، رو به بارگاه خدا آورده و عـزت و سرافرازى در پرتو اطاعت خدا مى طلبد و از خدا مى خواهد كه به آنان توفيق اطـاعـت دهـد تـا در پـرتـو بـنـدگـى خـدا بـه شـكـوه و سـرفـرازى نايل آيند و خداوند در پرتو عنايت خود امور مهم و مشكلات آنان را كفايت و برطرف سازد و از شرارت دشمنان ، آنان را حراست نمايد.
10ـ در فرازى ديگر مى فرمايد: فقف ، امدك الله بعونه ـ على اعدائه المارقين من دينه ـ على مانذكره
واژه (قف ) در اينجا، به معناى (آگاه باش و آنچه را يادآورى مى شويم ، درياب ! ) مى باشد.
امام (ع ) در اين فراز، دعاى ديگرى در حق (شيخ مفيد ) دارد كه آن را ميان واژه (قف ) و كلمه (مانذكره ) قرار داده است .
آن گرامى ، از خداى مى خواهد كه به يارى خويش (شيخ مفيد ) را بر ضد دشمنانش كه از دين خدا خارج گشته اند، مدد رساند.
من فكر نمى كنم كه آن گرامى مرد عصرها، از اين جملات ، نظرش يهود و نصارى باشند و يـا مـشـركـان و كـافـران ، بـلكـه بـه برخى از گروههاى مدعى اسلام نظر دارد كه در پـيشاپيش دشمنان اسلام هستند، زيان آنان بر اسلام و جامعه اسلام ، از مشركان ، بدتر و نـقـش تـخريبى آنان بخاطر ادعاهاى دروغين و رفتار و گفتار ظالمانه و فريبكارانه بنام خدا و دين ، از مشركان بدتر است .
11ـ در فراز ديگرى مى فرمايد: و اعمل فى تاءديته الى من تسكن اليه بما نرسمه ان شاء الله
در اين فراز مبارك ، حضرت مهدى (ع ) به مرحوم (شيخ مفيد ) دستور مى دهد كه اخبار و دسـتـورات و بـرنـامـه هـايى را كه با اين مكاتبات از آن گرامى دريافت مى دارد، همه يا بخشى از آنها را كه صلاح مى داند به شيعيان مورد اعتماد و اطمينان گزارش كند.
12ـ و مى فرمايد:
نـحـن و ان كـنا ثاوين بمكاننا النائى عن مساكن الظالمين ، حسب الذى اراناه الله تعالى لنا من الصلاح .
يـعـنـى : گر چه ما طبق آنچه خداوند (بر اساس حكمت خويش ) براى ما و پيروان ما صلاح انـديـشـيـده اسـت تـا هنگامى كه حاكميت دنيا در دست ستمكاران است ، در مكانى دور از قلمرو بيدادگران ، سكونت گزيده ايم .
در اينجا، آن گرانمايه جهان هستى ، يادآورى مى كند كه طبق فرمان خدا در منطقه اى بدور از قـلمـرو و اسـتـبدادگران بيدادگر مسكن گزيده و اين كار هم از مصالحى است كه خدايش انـديـشـيـده اسـت ؛ چـرا كـه روشن است كه اگر آن گرامى ، ميان مردم به صورت علنى و آشكار زندگى كند، قدرتهاى پوشالى و منحرف براى دستگيرى و به شهادت رسانيدن او از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند كه نمونه آن را از (بنى عباس ) در بحث گذشته ديـديـم كـه چـگـونـه بـراى دسـتـگـيـرى يـا كـشـتـن آن گـرامـى ، مـزدوران خـون آشـام و كـوردل خـويـش را بـه سـامـرا و خـانـه آن حـضـرت ، گسيل داشتند.
13ـ و نـيـز آن گـرامـى يـادآورى مـى كند كه : و لشيعتنا المؤ منين فى ذلك ، ما دامت دولة الدنيا للفاسقين .
اين مصلحت انديشى از جانب خدا به نفع شيعيان ما نيز هست كه امام آنان تا آنگاه كه خدا مى خـواهـد از نظرها غايب باشد، چرا كه ظهور اما پيش از روزى كه خدا معين فرموده است باعث مـى شـود كه شيعيان بر محور وجود او گرد آيند و آنگاه خطر قدرتهاى منحرف و ستمكار روزگـار، آنـان را نـيـز بـگـيـرد و هـمه اهل حق و عدالت پيش از فراهم آمدن شرايط و امكان پـيـريـزى طـبـيعى حق بر باطل در سطح جهانى ، از ميان برداشته شوند. چرا كه نابود ساختن يك گروه گرد آمده در يك نقطه ، براى ستمكاران آسان است .
البـته اين سخن بدين مفهوم نيست كه حضرت مهدى (ع ) از جامعه بريده است و يا اينكه او در شهرها و جامعه ها حضور نمى يابد و يا با كسى كه خود بخواهد ديدار نمى كند، نه ! هـرگـز! بـلكـه مـفـهـوم و مـعـنـاى ايـن سـخـن ايـن اسـت كـه : مـسـكـن و مـحـل زنـدگـى حـضـرت مـهـدى (ع ) و اقـامـتـگـاه او، در مناطقى دور از دسترس طغيانگران و ستمكاران روزگار است و به هنگام ورود به شهرها و اجتماعات مردم ، شناخته نمى شود و به لباس و هيئت خاصى آشكار نمى گردد به گونه اى كه هر كس او را بشناسد، بلكه بـه هـر كـس خـودش اراده فـرمـود خـود را مـى شناساند و به كسى كه دوست نداشت ، نمى شناساند.
آن حـضـرت بـه گـروهـى كـه بـه ديدارش مفتخر شده اند، تصريح كرده است كه هر شب جـمـعـه در كـنار قبر مطهر پيشواى عاشقان و توحيد گرايان حضرت حسين (ع ) حاضر مى گردد و به همين دليل است كه مى فرمايد: (فانا نحيط علما باءنبائكم ... )
ايـن جـمـله ، مـربـوط بـه جـملات پيش است و مفهوم آن اين است كه مى فرمايد: گرچه ما از نـظـر اقـامـتـگـاه و محل زندگى از شما دوريم ، اما از آنچه در اطراف شما مى گذرد و ميان شـمـا رخ مـى دهـد، آگـاه هـسـتـيـم و ذره اى از رخـدادهـا و مسايل و فراز و نشيبهاى زندگى و خوشيها و ناخوشيها و فرمانبردارى و عصيانهاى شما بر ما پوشيده نمى ماند.
و ايـن نـكـتـه روشـن اسـت كـه امـام مـعصوم و گرانقدرى كه ، خداوند، گنجينه عهد و پيمان گـرفـتـه شـده از بـنـدگـان قـرار مـى دهـد، بـنـاگـزيـر بـايـد هـمـه وسايل آگاهى و شناخت و دريافت همه آنچه در جهان هستى رخ مى دهد همه را بايد براى او فـراهـم سـازد و چـنـيـن هـم هـسـت ، گـر چـه مـا از چـگـونـگـى وسـايـل و ابـزارهـاى دريافت آگاهى و اخبار جهانى كه بوسيله آن حضرت بكار گرفته مـى شـود، بى اطلاعيم ، اما در اصل آن ترديد نيست . ممكن است فرشتگان و جنيان و آدميانى بـراى ايـن كـار در خـدمـت او بـاشند و ممكن است ويژگيهاى امامت راستين و خصوصياتى كه خـداونـد بـه امـام مـعـصـوم ارزانـى مـى دارد، هـمه آنها را به گونه اى براى آن گرامى ، فـراهـم آورد كـه بـوسـيـله آنها، همه رخدادهاى مخفى و محرمانه و سرى و فوق سرى حتى نيتها براى آن گرامى ، روشن و آشكار گردد و از همه رخدادها آگاه باشد.
مـا در روزگـار خـويـش مـى بـيـنـيـم كـه حـكـومـتـهـا و دولتـهـاى كـوچـك هـمـه وسـايـل دريـافـت اخبار و اطلاعات همچون : تلفن ، بى سيم ، تلتكس ، رادار و دهها ابزار كـشـف خـبـر را در اخـتـيـار دارنـد و افـراد بـسـيـارى را در شـهـرها و مراكز مهم و جامعه ها و كـشـورهـاى ديـگـر بـصـورت شـبـكـه هـاى عظيمى گسترده اند تا به هر شيوه ممكن ، حتى اسـتـراق سـمـع و... اخـبار سرى را بدست آورند و بگيرند و به مراكز تشكيلاتى خويش مـخـابـره كـنـنـد با اينكه اينان ظالم و ستمكارند و در جهت هواهاى جاه طلبانه خويش ، چنين شقاوتى را مرتكب مى شوند.
ايـنـك چـگـونـه مـى تـوان تـصـور كـرد كـه امام گرانقدر و معصوم و پرشكوهى كه بنده بـرگـزيـده خـدا، امـام مـردم و امـيـن در روى زمـين و حجت بر بندان اوست و خداوند اين مقام و مـوقـعـيـت و مـسـئوليـت خـطـيـر را بـراى او مـقـرر فـرمـوده اسـت بـا ايـن حال امكانات در اختيار او نباشد.
آيـا چـنـيـن انـسـان والا، بـا چـنـيـن مسئوليت و رسالت خطير، زيبنده آن نيست كه خداوند همه وسـايـل و ابزارهاى مادى و معنوى ، طبيعى و ماوراى طبيعى ، همه و همه را در اختيارش قرار دهد؟ تا او از همه رخدادهاى جهان هستى آگاه و به آنچه مى دهد دانا باشد؟
روشن است كه پاسخ مثبت است .
14ـ و مـى فـرمايد: و معرفتنا بالذل الذى اصابكم مذ جنح كثير منكم الى ما كان السلف الصالح عنه شاسعا.
اين فراز، اندكى ابهام دارد و براى ما روشن نيست كه ، اين ذلتى كه جامعه بخاطر روى آوردن بـسـيـارى از مردم به آن عمل ، بدان ذلت گرفتار آمده و گذشتگان شايسته كردار شيعه از آن بركنار بودند، چيست ؟
آن حـضـرت پـرده را از مـاجـرا كـنـار نـمـى زنـد و بـه اجمال و اختصار سخن مى گويد، چرا كه دريافت دارنده نامه مرحوم (شيخ مفيد ) مى داند منظور آن گرامى چيست .
اما از ظاهر اين فراز سخن امام (ع ) اين نكته دريافت مى گردد كه در آن روزگار برخى از مـردم از صـراط مـسـتـقـيـم انـحـراف جـسـتـه بـودنـد و هـمـيـن انـحراف در عقيده و انديشه يا عـمـل و... ثمره اش ذلت و از دست دادن عزت و استقلال و عظمت بود كه بدان گرافتار آمده بودند.
15ـ و مى فرمايد: و نبذوا العهد الماءخوذ و راء ظهورهم ، كانهم لا يعلمون .
در ايـن فـراز نـيـز، مـنـظور از (عهد ماءخوذ ) يا پيمان گرفته شده ، به دقت و روشنى بـراى ما معلوم نيست ، شايد معنا و مفهوم آن اين باشد كه برخى از مردم ، پس از پيش آمدن دوران غـمبار غيبت كبرى و گسستن پيوندهاى عادى و مستقيم ميان شيعيان و حضرت مهدى (ع ) مـتـاءسـفانه در وجود گرانمايه خود امام عصر(ع ) به ترديد گرفتار شدند و افشاندن بـذر شـك و ترديد به ديگر دلها را نيز آغاز كردند و اين ترديد بدان جهت بود كه موج رنـج و فـشـار و مـشكلات از سوى حكومتهاى خودكامه بر آنان وارد آمد و آنان پنداشتند كه اگـر امـام عـصـر(ع ) مـوجـود بـود، ايـن گـرفـتاريها به شيعيان نمى رسيد. به همين جهت حـضـرت مـهـدى (ع ) دليـل ذلتها و گرفتاريها را خاطرنشان مى سازد و بيان مى كند كه شـيـعـيـان از راه درسـت انـحـراف جـستند و با پيمان خويش با خدا و امامان نور(ع ) مخالفت ورزيدند و ره آورد گناهانشان ، گريبانشان را گرفت وگرنه دعا و مهر و محبت و عطوفت آن گرامى ، شامل حال آنان مى گرديد.
16ـ به همين جهت است كه مى فرمايد:
انـا غـيـر مـهـمـليـن لمـراعـاتـكـم و لا نـاسـيـن لذكـركـم ولو لا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء.
يـعـنـى : مـا از سـرپـرسـتى و رسيدگى به امور شما كوتاهى نورزيده و شما را از ياد نـبـرده ايـم كه اگر جز اين بود امواج سختيها بر شما فرود مى آمد و دشمنان كينه توز، شما را ريشه كن مى ساختند.
ايـن فراز، خاطرنشان مى سازد كه اگر سرپرستى حضرت مهدى (ع ) و دعاى آن گرامى در حق شيعيان نبود، كار بر آنان سخت مى شد و رنجها بر آن فشار مى آورد.
حـقـيقت اين است كه : در عصر سياه حكومتهاى منحرف و خودكامه اموى و عباسى و عثمانى و... قـدرتـهـاى مسلط، همواره با شيعه پيكار مى كردند و آنان را مورد تعقيب و سركوب و آزار قـرار مـى دادنـد و اگـر دعـاى خـير امامان نور(ع ) و عنايت حضرت مهدى (ع ) نبود مى بايد يكى از اينان هم باقى نمى ماند و همه پيروان خاندان وحى و رسالت ريشه كن مى شدند.
ايـن معناى (اصطلمكم الاعداء ) مى باشد، يعنى دشمن كينه توز و ظالم شما را ريشه كن مى ساخت .
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : امـام عـصـر(ع ) از راهـهـاى گـونـاگـون و بـا وسايل مختلفى كه براى او فراهم است از شيعيان خويش ‍ دفاع مى كند و با بهره ورى از قدرت طبيعى و ماوراى طبيعى كه بدان مجهز است ، از حقوق آنان حمايت مى نمايد.
فـيـلسـوف شـيـعـه ، مـرحـوم (خـواجـه نصرالدين طوسى ) اين واقعيت را به بهترين و زيباترين وجه بيان مى كند كه مى گويد:
وجوده لطف و تصرفه لطف آخر وعدمه منا.
يـعـنـى : وجـود گـرانـمـاى حضرت مهدى (ع ) لطف بيكران خدا بر مردم است . دخالت او در كارها، لطفى ديگر و سبب غيبت او خود ما هستيم .
در بـخـش آينده ، به نمونه هايى از عنايت آن گرامى به شيعيان و سرپرستى امور آنان بوسيله آن حضرت را، ترسيم خواهيم كرد.
اما يادآورى اين واقعيت لازم است كه حضرت مهدى (ع ) از خط راستين شيعه و شيعيان واقعى دفاع مى كند، اما اگر از نظر عقيدتى و يا عملكرد از راه و رسم خاندان وحى و رسالت و قـرآن شـريـف انـحـراف جـسـتـنـد، ايـنـجـاسـت كـه كـار، شـكـل ديـگـرى پـيـدا مـى كـنـد و عـنـايـت امـام عـصـر(ع ) نـيـز شـامـل حـال آنـان نـمى گردد يا بسيار كم مى شود، همانگونه كه شاهد اين واقعيت بوده و هـسـتـيـم ، چـرا كـه آن گـرامـى ، سـرپـرسـتـى و عـنـايـتـش شامل حال مشروب خواران ، قمار بازان ، بى عفتها، فاسقان و فاجرانى ، نظير اينان نمى شـود و بـه كـسـانـى كـه انـحـراف در انـديـشـه و عـقـيـده داشـتـه باشند و يا در احزاب و سازمانهاى مخالف اسلام و ضد دين وارد گردند، اعتنا نمى كند.
آرى ! بـه اينها بها نمى دهند كه چرا اينان در خط واقعى و سعادت ساز امام عصر(ع ) كه هـمـان خط اسلام و پيامبر و امامان معصوم (ع ) است ، قرار ندارند و روشن است كه شيعه آن گرامى نيستند.
17ـ و نـيـز مى فرمايد: فاتقو الله جل جلاله و ظاهرونا على انتياشكم من فتنة قداءنافت عليكم .
امـام عـصر(ع ) كه تجسم زنده اسلام و نماينده راستين پيامبر و صاحب شريعت و اجداد پاك خويش است ، هرگز با پرده دران و گناهكاران و بى بندوبارانى كه به ارزشهاى والا و مقررات حيات بخش دينى بها نمى دهند، نرمش ‍ نمى كند.
بـه آنـانـى كه ادعاى ديندارى و دين باورى و پيروى از پيامبر و امامان نور(ع ) مى كنند، امـا نـه از اسـتـخـرهاى مختلط روى مى گردانند و نه از مراكز فحشاء و قمار... نه از ربا خـوارگـى اجـتـنـاب مى كند و جهت هميارى و همكارى با ستم و بيداد دست بيعت به استبداد و استعمار مى سپارند و به هر صورتى كه امكان يابند و آنان بخواهند، دستورات آنان را بـكـار مـى بـنـدنـد، چـنانكه گويى نه به حلال و نه به حرام خدا ايمان دارند و نه به پـاكى و پليدى نه به واجبات و تكاليف دينى و نه به مسئوليتهاى انسانى . به نام و ادعا، شيعه هستند اما در عمل و در عقيده ... هرگز!
چـنين شيعه و چنين مسلمانى كه مقررات دينى را سبك شمارد و به ضد ارزشها آلوده گشته و مـحـرمـات را مرتكب شود، به گونه اى كه گويى نه از امت محمد(ص ) است و نه پيرو آيـيـن زنـدگـى ساز و افتخار آفرين او، چنين كسى چه ارزش دارد؟ و چنين جامعه اى ، داراى چه كرامتى است ؟
در بـخـش گـذشـتـه ، نـام بـرخـى از مـنـحرفين را آورديم كه امام عصر(ع ) از آنان ابزار انزجار كرد و آنان را نفرين نمود و به شيعيان دستور داد كه از آنها بيزارى جويند و مى دانـيـم كـه دليـل ايـنـهـا، انـحـرافـات آنـان در عـقـيـده و عمل بود. و اين كيفر همه گناهكاران و آلودگان و منحرفان است .
18ـ در فـراز ديـگرى ، امام عصر(ع ) به دوستداران و پيروان خويش هشدار مى دهد و آنان را از فتنه اى كه سر راه جامعه اسلامى است و يا متوجه (بغداد ) خواهد شد مى ترساند و به آنان دستور مى دهد كه با عمل خويش با آن حضرت ، تعاون و همكارى نمايند تا آنان را از فتنه دهشتناك ، رهايى بخشد.
مـنظور از تعاون و هميارى عملى نيز همان چيزى است كه اميرمؤ منان (ع ) در نامه خويش به (عثمان بن حنيف ) يادآورى مى كند و مى فرمايد:
... ولكن اعينونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد...
يـعـنـى : شما مرا بوسيله پرهيزكارى خويش و تلاش و كوشش و پاكدامنى و استوارى در كارها، يارى كنيد.
اينجا نيز امام عصر(ع ) به شيعيان يادآورى مى كند كه دعا از جانب آن گرامى است و تقوا نـيـز از شـيـعـيـان كـه اگر اين دو باشد، ثمره اش نجات از گرفتاريها و بلاها و فتنه هاست .
امـام ، آن فـتـنـه را تـشـبـيـه به ابرى تيره مى كند كه بر شهرها سايه مى گسترد و از مشرق تا مغرب را تيره و تار مى سازد و مى فرمايد:
(در آن فـتـنـه ، هـر آن كـس كـه عـمـرش بـه سـر آمده ، نابود مى گردد و آن كس كه به آرزوى خويش رسيده باشد، از آن دور مى ماند. آن فتنه ، نشانه (اى از نشانه هاى ) نزديك شدن جنبش ماست . )
(امـاره ) بـه فـتـح هـمـزه ، بـه مـعـناى علامت است و (ازوف ) به ضم همزه به معناى نزديكى است و جمله ، بيانگر اين واقعيت است كه فتنه مورد اشاره ، علامت و نشانه حركت و جنبش ماست .
روشـن اسـت كـه مـنـظـور از جـنـبـش و حـركـت ، در ايـنـجـا ظـهـور نـيـسـت بـلكـه بـه مـعـنـاى انـتـقـال از مـكـانـى بـه مكان ديگر است ، چرا كه پيام رسانى كه اين نامه را به (شيخ مـفـيـد ) رسانيد يادآورى كرد كه اين نامه پرمهر و پرمحتوا را از حجاز آورده است ، از اين رو شايد آن حضرت در نظر داشته است كه اوايل حدوث فتنه مورد اشاره ، از آن منطقه به مكان ديگرى منتقل گردد.
و مى فرمايد: (و مباثتكم بامرنا و نهينا. )
در بـرخـى از نـسـخـه هـاى نامه مبارك (مباينتكم ) آمده كه بعيد بنظر مى رسد، صحيح باشد و آنچه درست تر بنظر مى رسد همان (مباثتكم ) است و معناى آن پخش تعليمات آن حضرت بوسيله شيعيان است .
بـعـبـارت ديـگـر: هـر كـدام از آنـان از سـوى آن حضرت موظفند كه اوامر و نواهى او را به ديگران برساند و اين شايد بدان معنا باشد كه در آينده نزديك و به هنگام فرا رسيدن فتنه مورد اشاره ، تعاليم جديدى را ارسال مى دارد.
19ـ و مى فرمايد:
اعتصموا بالتقية من شب نار المجاهلية .
يعنى : از برافروختن آتش پرشراره جاهليت به سپر دفاعى تقيه پناه برده و بدان چنگ زنيد.
(تقيه ) به مفهوم كتمان عقيده اى است كه بر اساس منطق استوار است ، اما اكثريت با آن مـوافـق نـيـسـتـند و رفتار و گفتارشان مخالف حق است و انسان براى پرهيز از شر آنان ، بدان پناه مى برد. چنين تاكتيكى از ديدگان خرد، پسنديده است و از ديدگاه شريعت نيز در شرايط خاصى واجب مى گردد كه شرايط و چگونگى آن در كتابهاى فقهى آمده است .
امام (ع ) در نامه خويش ، رهروان راه خاندان وحى و رسالت را، به (تقيه ) سفارش مى كـنـد و ايـن چـيـز جـديـدى نـيـسـت . امـامان نور(ع ) نيز شيعيان را در شرايط ويژه اى بدان توصيه مى نمودند و گاه بدان تاءكيد هم مى كردند.
البته ، ممكن است (تقيه ) در اينجا دورى گزيدن از مراكز فتنه و اجتناب از آن مواضع و پـيـش گـرفـتـن اسلوب خاصى در زندگى باشد كه توجه دشمن را جلب نكرده و او را بر ضد شيعه و راه و رسم اهل بيت (ع ) تحريك و بسيج ننمايد.
مـتـاءسفانه اين فراز براى ما در نهايت پيچيدگى و ابهام است و نمى توانيم بطور دقيق دريـابـيـم كـه منظور چيست ؟ بعيد نيست كه استبداد حاكم عباسى در آن روزگاران در نقشه ابليسى درهم كوبيدن شيعيه بوده چرا كه راه و رسم تشيع ، قلب تپنده خط حضرت مهدى (ع ) شـمـرده شـده و حـافـظ مـوجـديـت و كـيـان آن راه بوده و بر خويشتن اعتماد داشته و با حـكـومـتـهـاى ظـالمـانـه و غـيـرقـانـونى همواره مبارزه مى كرده است ، از اين رو آن گرامى ، پـيـروان خـويش را از آن نيتهاى زشت و نقشه هاى جهنمى كه بر ضد آنان و در خفا چيده مى شد، هشدار داده و آنان را به اجتناب از خطر سهمگينى كه تهديدشان مى كرد، امر فرموده است و آن دستور چنگ زدن به تاكتيك تقيه و كتمان عقيده از ستمكاران بوده است .
20ـ و مى فرمايد:
(...تخششها عصب اموية ... )
يـعـنـى : از بـرافـروخـتـن آتـش پـرشـراره جـاهـليت كه گروههاى اموى مسلك آن را بر مى افروزند به سپر دفاعى تقيه چنگ زنيد...
(حش النار ) يعنى : (بر افروخت آتش را ) و ممكن است بدين معنا باشد كه گروه اموى پـرست كه با سوء استفاده از فرصت آتش فتنه جاهليت را بر مى افروزند و آن را شعله ور مى سازند تا بدين وسيله با برانگيختن جنگهاى فرقه اى در ميان مسلمانان شيعيان را نـيـز بـه آفـت تـعـصب گرفتار ساخته و آنان را نيز تحريك نمايند تا در اين فتنه ها و درگيريها وارد سازند گويى هدف آن است كه با برافروختن جنگهاى خانمانسوز فرقه اى ، شـيـعـه را كه در آن زمان گروه تضعيف شده اى بود قربانى آن فتنه ساخته و هيزم جـنگ كنند و بسوزانند و امام عليه السلام از اين نقشه پليد دشمن هشدار و خبر مى دهد و مى فرمايد: انا زعيم بنجاة من لم يرم فيها المواطن الخفية .
واژه (رام ) به معناى حركت سرى است و آن گرامى در نامه اش نجات كسانى را تضمين مـى كـنـد كـه بـه كـارهـاى مـخـفـيـانـه و بـه تـلاش بـر ضـد شـيـعـه و مـذهـب اهل بيت همچون ايجاد رابطه سرى با دشمنان شيعه برنخيزند بلكه در رويارويى با آن حـوادث پـرخـطـرى كه دشمنان نقشه آن را كشيده اند به راه خدا پسندانه و استوراى گام نهند.
آنـگـاه آن حـضـرت از بـحـرانـى كـه در پـيـش اسـت خـبـر مـى دهـد و مـى فـرمـايـد اذا حل جمادى الاولى من سنتكم هذه فاعتبروا بما يحدث فيها.
واژه (عـبـرت ) و اعـتـبـار بـه مـعـنـاى پـندپذيرى است و از (عبور ) مشتق شده است كه انتقال از مكانى به مكان ديگر را نشان مى دهد و در اينجا مفهوم آن اين است كه ذهن انسان از كـارى بـه كـار ديـگـر انـتـقـال يـابـد بـه عـنـوان مـثـال : انـدرز گـرفـتـن از مـرگ يعنى انتقال ذهن انسان از مرگ ديگران به مرگ خويش است و با دين مرگ ديگران مى انديشد كه او نـيـز سـرانجام خواهد مرد يا اينكه فلان ثروتمند دچار فقر گرديد يا قدرتمندى به ذلت گـرفـتـار آمـد و انـسـان بـا ايـن پـنـدپـذيـريـهـا از مـسـايـل و رخـدادها عبرت مى گيرد و تدابير لازم را برى رويارويى با رخدادها اتخاذ مى كـنـد و بـه دنـيـا اعـتـمـاد نمى كند و بدينسان ذهن و انديشه انسان از رخدادها به فرجام و سرنوشت زندگى خويش انتقال مى يابد.
آرى ! حضرت مهدى عليه السلام شيعيان خويش را به عبرت گرفتن از رويدادهايى كه از آنها خبر مى دهد فرا مى خواند و نيازى نيست كه سخن از علم امام عليه السلام و گزارش او از آينده به ميان آيد چرا كه در بحثهاى گذشته از آن سخن گفتيم .
21ـ و مى فرمايد:
واستيقظوا من رقدتكم لمايكون فى الذى يليها.
يعنى : و از خواب گرانى كه شما را ربوده است براى رخداد پس از آن بيدار گرديد.
از ايـن فـراز ايـن حـقـيـقت دريافت مى گردد كه آن روز نوعى خمودى و ناآگاهى بر جامعه حـاكـم بـوده چـنـانـكـه گويى جامعه در خواب غفلت است و فتنه هايى كه در اطراف آن مى گذرد آنها را درك نمى كند.
استظهر لكم من السماء آية جليه و من الارض مثلها بالسوية .
يـعـنـى : بـزودى نـشانه اى روشن از آسمان و نشانه اى روشن از زمين براى شما پديدار خواهد گشت
مـتـاءسـفـانـه تـاريـخ از ثـبـت و نـگـارش حـوادثـى كـه آن سال در جامعه پديدار گشته كوتاهى ورزيده و در تاريخ حوادثى را مى بينيم كه هنگامه وقـوع آنـهـا بـا آن سـال تـطـبـيـق نـمـى كـنـد چـرا كـه تـاريـخ ايـن نـامـه مـبـارك سـال 410 هـجـرى است اما تاريخ رخدادهايى را نشانگر است كه در سالهاى پس از آن رخ داده و تـاريـخ وقوع آنها با اخبارى كه آن گرامى در نامه اش داده است هماهنگى ندارد به عـنـوان مثال : تاريخ ، سقوط ستاره عظيم دنباله دارى را نشان مى دهد كه زمين را با سقوط خـود روشـن سـاخـتـه و صـداى غرش مهيب آن در منطقه شنيده شد و اين نشانى از نشانه هاى آسمان است اما اين رخداد در سال 417 هجرى بود.
و نـيـز نـشـانـگـر آن است كه رخداد بزرگى كه مى توان آن را نشانى در زمين به حساب آورد رخ داد و آن ايـن بـود كـه : آب دجله در عراق بطور بى سابقه اى با سيلابى مهيب ، 21 مـتـر بالا آمد و قسمت بزرگى از بغداد و بخش عظيمى از زمينهاى عراق را غرق كرد اما اين رخداد در تاريخ 401 هجرى بود.
بـسـيار بعيد به نظر مى رسد كه امام عصر عليه السلام در نامه خويش ، پيروان خود را از حـوادث و رخـدادهـايى كه در آن سال رخ خواهد داد هشدار دهد و به آنان دستور دهد كه از حـوادث جـمـادى الاولى و ظهور نشانه هايى از آسمان و زمين عبرت گيرند و آنگاه بگوييم اين حوادث هفت سال بعد پديدار گشت .
واقـعـيـت ايـن اسـت كـه راهـى جـز ايـن نـيـسـت كـه صـادقـانـه بـگـويـيـم : در هـمـان سـال ، حـوادث آسـمـانـى و زمـيـنى رخ داده است ، اما تاريخ از ثبت و نگارش آنها كوتاهى كـرده يا اينكه نوشته اند اما فاصله طولانى زمان و فراز و نشيبها آنها را از بين برده و به دست ما نرسيده است .
22ـ و مى فرمايد:
... و يغلب من بعد على العراق طوائف عن الاسلام مراق
يـعـنـى :... و پـس از آن گـروهـهـايى كه از اسلام بيرون رفته اند بر عراق مسلط خواهند گشت .
واژه (مـراق ) جـمع مارق است . (مرق عن الدين ) يعنى : از دين خارج گرديد. امام مهدى عـليـه السـلام خبر داد كه گروهايى خارج از اسلام يا خارج از تعاليم آن بر عراق چيره خـواهـنـد گـشت و تاريخ نشانگر آن است كه (طغرل بيگ ) اولين پادشاه سلجوقى بر عـراق مـسلط گشت و شرارت خونبار و ويرانگر آن ، دامن شهرها و بندگان خدا را گرفت . سـپـاه او در سـال 447 پـس از پيكارهايى خونين وارد بغداد شد و بر مردم سخت گرفت و آنان را در زندگى و مايحتاج آن تحت فشار قرار داد. قحطى و تورم قيمتها به گونه اى سـرسـام آور پـديـدار شـد و قيمتها بطور جنون آميزى بالا رفت . مرگ و مير بسيار شد و بـيـمـارى مرگبار (وباء ) همه جا را گرفت و سختيها يكى پس ‍ از ديگرى رخ گشود و كار به جايى رسيد كه مردم از دفن مردگان خويش ناتوان شدند.
از ايـن رو، شـايـد مـنـظـور از گـروهـهـاى خـارج از اسـلام كـه بـر بـغـداد مـسـلط مـى گردند (طغرل بيگ ) و سپاهيان تجاوزكار او باشند كه در عراق ، تباهيها پديد آوردند و عـزيـزان آن را بـه ذلت كـشـيدند و آباديها را ويران و نسلها را نابود ساختند و پس از جـارى سـاختن سيلاب خون هتك حرمتها كردند و زشت ترين و بدترين جنايات و فجايع را مـرتـكـب شـده و زنـدگـى اجتماعى اقتصادى و معيشتى را در آن سرزمين به بحرانى جبران ناپذير و فاجعه بار دچار ساختند.
23ـ ثـم تـنـفـرج الغـمـة ـ مـن بـعـد ـ ببوار طاغوت من الاشرار ثم يسر بهلاكه المتقون الاخيار.
يعنى : بعد از مدتى بر اثر نابودى استبدادگرى از اشرار، رنجها و دردها برطرف مى شود و پرواپيشگان شايسته كردار از نابودى او شادمان خواهند شد.
سـرانـجـام طـغـرل تـجـاوزكـار، مـرد و رنـج و بـحـران پس از مرگ او برطرف گرديد و تـقـواپـيـشـگـان بـه مـرگ و هـلاكـت او شـادمـان گـشـتـنـد. مـشـكـلات بـه تـدريـج حل گرديد و گرانى برطرف شد و اوضاع رو به بهبود گذاشت و زندگى سخت و طاقت فرسا، تبديل به زندگى خوب و قابل تحمل گشت .
24ـ ويتفق لمريدى الحج من الافاق ما ياءملونه منه على توفير عليه منهم و اتفاق .
يـعـنى : مردمى كه از نقاط مختلف كره زمين به زيارت خانه خدا مى روند به آرزوهاى خود مى رسند و هر چه بخواهند در دسترس آنان خواهد بود.
پـيـش از صـدور اين نامه مبارك و پس از آن براى مدتى موجى از اضطراب و ناامنى منطقه خاورميانه را فراگرفته بود و از آن جمله : راه كعبه و زيارت خانه خدا و حتى خود (مكه ) بـه آفـت نـاامـنـى دچـار شـده بـود و زائران و حـاجيان و ديگر مردم ، امنيت مالى و جانى نـداشـتـنـد امـا پـس از مـدتـى از ايـن نـامـه مـبـارك اوضـاع بـه حال عادى بازگشت و امنيت و آرامش و ثبات در كشورها و شهرها سايه افكند و اطمينان خاطر و آرامش دل به مردم بازگشت و اينها همه از بركت وجود گرانمايه آن حضرت و نامه مبارك او بود كه بدان تصريح فرموده و مرقوم مى دارد:
و لنا فى تيسير حجهم ـ على الاختيار منهم و الوفاق شان يظهر على نظام واتساق .
يـعـنـى : و مـا در آسان ساختن سفر حج آنان و آرامش اوضاع و امنيت مكه و راههاى آن بر وفق مـرادشـان ، نـقـش خـاصـى خـواهـيم داشت كه در پرتو نظم و تدبير و انسجام ، آشكار مى گردد.
روشـن اسـت كه حضرت مهدى عليه السلام داراى قدرت تصرف و تاءثيرگذارى خاصى در اين جهان هستى است كه در اسلوبهاى گوناگونى مى تواند صورت پذيرد.
(طـبـرى ) در ايـن مـورد آورده اسـت كـه : پـس از اين نامه مبارك ، (محمد بن سبكتكين ) تلاش گسترده و ثمربخشى در تضمين سلامت سفر حج زائران نمود و انسان عادى از كجا مـى تـواند بفهمد كه چه كسى او را به اين كار بزرگ توانا ساخت و بدو دستور داد تا در ايجاد امن و امان و آسايش و آرامش نهايت سرمايه گذارى را انجام دهد؟
25ـ و مرقوم مى فرمايد:
فليعمل كل امرى منكم بما يقربه من محبتنا ويتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا.
يعنى : پس هر كدام از شما بايد با همه وجود و امكانات به كارهايى دست يازيد كه او را بـه دوستى ما نزديك مى سازد و از كارهايى كه ناخوشايند و موجب ناراحتى ما مى گردد، دورى جوييد.
روشـن اسـت كـه آن اعـمـالى كـه انـسـان را بـه خدا نزديك مى سازد همان كارهايى است كه انـسان را به امامان نور عليهم السلام نزديك مى كند و متقابلا كارهايى كه خشم خدا را در پـى دارد، موجب ناخشنودى آنان مى گردد چرا كه آنان دستورات و ارزشهاى الهى را دوست مى دارند و از ضد ارزشها و آنچه را خدا ناپسند شمرده است ، ناخشنود مى گردند و براى آنان ناخوشايند است .
و نيز لازم به يادآورى نيست كه اين پيام سازنده آن حضرت براى همه عصرها و نسلهاست نه براى همان زمان خاص مرحوم (شيخ مفيد ) و دريافت نامه آن حضرت .
26ـ و مرقوم مى دارد:
(فان امرنا بغتة بجاءة . )
پاورقي
343- (عمان ) همان كشورى است كه اينك به سلطنت عمان شهرت دارد.
344- الفوائد الرجاليه ، معروف به رجال بحرالعلوم ، ج 1، ص 220.
345- رجال بحر العلوم ، ج 2، ص 220.
346- احـتجاج طبرسى ، 2، ص 497، بحارالانوار، ج 53، ص 175و معجم احاديث الامام المهدى (ع )، ج 4، ص 460.
347- سوره اعراف ، آيه 172.
348- بحارالانوار، ج 44، ص 139.