دوران حكومت درخشان امام مهدى
روشن است كه ما دوران حكومت و سالهاى زمامدارى امام مهدى عليه السلام را تنها مى توانيم
از طـريـق روايـاتـى كـه حـدود آن را بيان مى كند بشناسيم . و روايات رسيده در اين مورد
مختلف است :|
بـا مـراجـعـه بـه كـتابهاى تاريخى مى توان انواع مصائب و سختيهايى را كه بر اينان رفـتـه اسـت ، مـطـالعـه كـرد. و دريافت كه از همان آغاز كار شيعه و تشيع از (سلمان ) گرفته تا (عمار )، (عبدالله بن مسعود )، (ابى ذر غفارى )، (مالك بن نويره ) و... تا ديگران ، همواره زير سهمگين ترين فشارهاى ظالمانه بوده اند. با نگرشى به جنگ جمل ، صفين ، نهروان و يورشهايى كه در زمان عنصر پليد و خودكامه اموى (معاويه ) بر شهرهاى شيعه و خانه ها و شخصيتهاى وارسته و شايسته آن نمودند و تا شهادت امـيـرمـؤ مـنـان عـليـه السـلام و مـسـموم ساختن فرزندش حضرت مجتبى عليه السلام .. تا فاجعه جانسوز كربلا و پيامهاى آن ... و تا شهادت هشت امام خاندان وحى و رسالت پس از امـام حـسـين عليه السلام يكى پس از ديگرى و تا هزاران نمونه ديگر از نمونه هايى كه بـر صـحت و درستى ديدگاه ما دلالت مى كند همه و همه اين واقعيت را نشان مى دهد كه پس از رحلت پيامبر (ص ) تاكنون شيعه همواره هدف تيرهاى ستم قلمهاى مسموم و حكومتهاى خودكامه بوده است . رژيـم امـوى و عـثـمـانـى و ديـگـر رژيـمـهـاى خودكامه و زمامداران ستم و تباهى همه تلاش ارتجاعى خويش را براى از ميان برداشتن شيعه و تشيع بكار گرفتند. فـقـيـهـان بـدانـديـش و وابـسـتـه بـه حـكـومـتـهـا، بـه ريـخـتن خون شيعيان و مباح شمردن مـال و عـرض آنـان فـتـوا دادنـد و فـراتـر از آن بـا صـدور حكم ارتجاعى و ظالمانه بر خـاسـتـه از تـعـصب كور، نسبت كفر و شرك به آنان دادند و انواع تهمتها و دروغها را نثار آنان نمودند. آرى !... شـيـعـه ، ايـن گـونـه زيـر فـشـار بـود و تـنـهـا در زمـان (آل بـويـه ) (حـمـدانـيان )، (فاطميان )، (صفويان ) و... قدرت و نفوذ بدست آورد و اندكى به حق حيات و آزادى دست يافت . امـا ايـن دورانـهـا نـيـز كـوتـاه مـدت بـود و رنـجـهـا پس از انقراض هر يك از اين رژيمهاى چندگانه بار ديگر بر شيعه فرود مى آمد. كتابخانه ها به آتش كشيده مى شد و مسجدها ويـران مـى گـشـت . خـونها بر روى زمين مى ريخت و داراييها غارت و مباح مى شد. ميليونها انـسـان رانـده مـى شـدنـد و يـا از وطـن خـويش به كشورهاى بيگانه بناگزير هجرت مى كردند و آثار و اخبار آنان بريده مى شد و از بين مى رفت . در سايه حكومتهاى غير شيعه ، شيعيان همواره مورد ستم و بدرفتارى ماءموران و حاكمان و امـيـران قـرار مـى گـرفـتـنـد. فـشـار و مـراقـبـت شـديـد، سـانـسـور بـر مـطـبـوعـات ، مـحـافـل و مـجـالس حـسـيـنـى ، مدارس و مساجد، كتابخانه ها و شخصيتهاى بزرگ و متفكران شيعه ، همه و همه از چهره هاى بدرفتارى و رابطه ظالمانه با اين جمعيت است . درسـت بـه هـنـگام نوشتن اين سطور اخبار ناراحت كننده اى از رنجها مصيبتها و فجايعى كه بـر شـيـعـيـان در جـنـوب لبـنـان ، پاكستان ، هند، عراق و ديگر كشورهاى خاورميانه فرو باريده است مى شنويم . زندانها از مردان و زنان و جوانان و سالخوردگان آنان لبريز است . كودكان در زندان ، ديده به جهان مى گشايند و بيماران سالخوردگان در زندان از دنـيـا مـى روند. داراييهاى آنان مصادره و به غارت مى رود و خانه ها با اثاثيه و امكانات موجود با بى رحمى ، ظلم و جور وحشيگرى و خشونت از دست آنان گرفته مى شود. هـر لحـظـه ، گروهى را بسان گوسفند قربانى كه به كشتارگاه مى برند به دارها و چـوبه هاى مرگ مى سپارند و دولتها و رژيمها بر اين همه فجايع و مصائب دهشتناك بى تفاوت نظاره مى كنند. تو گويى بر همه اين بيدادگريها و شقاوتها راضى اند و روى موافق نشان مى دهند. بـه هـر حـال بهتر اين است كه اين سخن تلخ و غمبار و دردآور را كه زندگى را براى هر غـيـرتمند و با وجدانى تلخ و تيره و تار مى سازد، همين جا رها كنم و به بحث بازگردم كه سخن از موقعيت شيعه در عصر امام مهدى عليه السلام بود. موقعيت شيعه لازم به يادآورى است كه : شيعيان و پيروان خاندان وحى و رسالت كه عقيده به امام مهدى عـليـه السلام دارند و او را دوازدهمين امام معصوم مى شناسند هم اكنون شمارشان به صدها مـيـليـون نـفـر مى رسد و اينان به هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام در طليعه ياران او هـسـتـنـد روشـن اسـت كـه شـيعيان در عصر ظهور به اوج اقتدار و شكوه خواهند رسيد. در آن روزگـار نـه حـكـومـت منحرف و بيدادگرى وجود خواهد داشت كه اينان از او بهراسند و نه قدرتى كه از آن در حذر باشند. از ايـن رو اگـر در روح و روان و مـعـنـويـات آنـان دگـرگونى ژرف و مهمى روى دهد، يك پـديـده طـبيعى است و تريدى نيست كه روح در بدن اثر كاملى مى گذارد. از اين رو اگر روح تـوانـمـند و پراقتدار گشت ، جسم نيز نيرومند مى شود. و اگر روح ضعيف و ناتوان بـود جـسـم نـيـز نـاتـوان خـواهـد شـد و بـى تـرديـد شـيـعيان از نظر روحى و معنوى به بالاترين درجه كارآيى و اقتدار و توانايى در تدبير امور و تنظيم شئون جامعه بزرگ انسانى در سراسر گيتى اوج مى گيرند و اين رشد همه جانبه بويژه هنگامى نصيب آنان خـواهـد گـشـت كـه دسـت تـوانمند عنايت امام مهدى عليه السلام بر سر آنان و لطف و مهر او شـامـل حـالشـان باشد. آنگاه است كه اين توانمندى جسمى و روحى و اخلاقى و انسانى در همه ابعاد به بهترين و زيباترين شكل ممكن ، چهره خواهد گشود. اينك نمونه هايى از روايات كه بدين واقعيت اشاره دارد: 1 - امام صادق عليه السلام فرمود: يـكـون شـيـعـتـنـا فـى دولة القـائم عـليـه السـلام سـنـام الارض و حـكـامـهـا، يـعـطـى كل رجل منهم قوة اءربعين رجلا.(715) يعنى : شيعيان ما، در حكومت قائم عليه السلام سروران و زمامداران زمين و فرمانروايان آن هستند و به هر كدام قدرت و نيروى چهل قهرمان داده مى شود. 2 - و نيز فرمود: ان الله نزع الخوف من قلوب شيعتنا و اءسكنه قلوب اءعدائنا، فواحدهم اءمضى من سنان و اءجراء من ليث ، يطعن عدوة بر محه و يضربه بسيفه و يدوسه بقدميه .(716) يـعـنـى : خـداوند خوف و ترس را از قلب شيعيان ما بركنده و آن را در قلب دشمنان ما جاى مى دهد. از اين رو هر كدام از آنان برنده تر از نيزه و پرشهامت تر از شيرند. دشمنان را بـا سـرنـيـزه خـويـش زخـم كـارى مـى زنـنـد و بـوسـيـله شـمـشـيـر از پـاى در مى آورند و پايمال مى سازند. 3 - امام باقر عليه السلام در روايتى پيرامون عصر ظهور فرمود: اذا وقع اءمرنا و خرج مهدينا كان اءاحدهم اءجراء من الليث و امضى من السنان ، يطاء عدوة بقدميه و يقتله بكفيه .(717) يـعـنى : هنگامى كه دوران حكومت ما فرا رسد و مهدى ما قيام كند، پيروان او هر كدام از شير پـر شـهـامـت تـر و جـسـورتـر، از سـرنـيـزه برنده تر و كاراتر است . دشمنان خويش را پايمال مى سازد و از پا در مى آورد. 4 - اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: كـانـى انـظـر الى شـيـعـتـنـا بـمـسجد الكوفة ، قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس القرآن ....(718) يعنى : گويى من به مسجد كوفه مى نگرم كه در آن خيمه ها برافراشته شده و قرآن را به مردم آموزش مى دهند. 5 - امام باقر عليه السلام فرمود: من اءدرك قائم اءهل بيتى ، من ذى عاهة براء و من ذى ضعف قوى . يـعـنـى (719) : هركسى قائم خاندان ما را درك كند، اگر داراى نقص و معلوليت باشد، بـه بـركـت او سـالم مى شود و هر ضعف و ناتوانى داشته باشد برطرف و توانمند مى گردد. 6 ـ و فرمود: ... اذا قام قائمنا، وضع يده على رؤ وس العباد فجمع بها عقولهم .(720) يـعـنـى : هـنـگـامـى كـه قائم ما قيام كند دست تكامل دهنده خويش را بر سر بندگان خدا مى گـذارد و بـه بـركـت آن ، انـديـشـه هـا و عـقـلهـاى آنـان را رشـد و كمال مى بخشد. 7 - و نيز فرمود: ... انـه لو كـان ذلك ـ اى : ظـهـور الامـام المـهـدى ـ اءعـطـى الرجـل مـنـكـم قـوة اءربـعـيـن رجـلا، و جـعـل قـلوبـكـم كـزبـر الحـديـد، لو قـذفـتـم بـهـا الجبال فلقتها و اءنتم قوام الارض و خزانها.(721) يعنى : هنگامى كه او قيام كند به هر كدام از شما پيروان خاندان پيامبر، توانايى و بينش و اقـتـدار چـهل قهرمان ميدان جهاد اعطا مى گردد و دلهايتان بسان قطعات آهنى مى شود كه اگـر بـوسـيـله آنـهـا بـه كـوهـهـا كوبيده شود، متلاشى مى گردند. شمايان در عصر او، تدبيرگر امور و بر پا دارنده زمين و زمان و خزانه دار آن ، خواهيد بود. شرحى بر اين روايات واقـعـيـت ايـن اسـت كـه مـذهـب شـيـعـه در هـمـه اصـول ، پـايه ها، تعاليم و مفاهيم خود، مذهب اسـتـقـلال ، جـديـت ، تـلاش ، فـداكـارى ، نـشـاط و كـوشـش در مـيـدان عـمـل ، در گسترده ترين شكل و حدود است . و غناى فرهنگى و علمى و فكرى آن به گونه اى وصف ناپذير است كه آن را از ديگر مذاهب امتياز مى بخشد. ايـن مـذهـب ، اگـر بـراسـتـى آنـگـونـه كـه مـى بـايـد شـنـاخـتـه شـود و مـورد عـمـل قرار گيرد، بى ترديد ثمرات مثبت آن در بالاترين مرحله و شگفت انگيزترين چهره هـا در كـران تـا كـران جـامـعـه ، جلوه گر مى گردد. ولى با دريغ و تاءسف بسيار بايد اعـلان كـرد كـه ايـن مـواهب و تواناييها و كارآييها و استعدادهايى كه شيعه در همه قرون و اعـصـار از آن بـهـره ور بوده ، همواره با وحشيانه ترين سركوب نه تنها كنار گذاشته شـده و پـايـمال گشته ، بلكه زير فشار استبداد و اختناق ، منجمد گرديده و هرگز ميدان مساعدى براى شكوفايى و شرايط درستى براى ظهور و بروز نيافته است . امـا در هـنگامه ظهور و پس از آن ، اين مواهب آشكار و اين استعدادها و كارآييها رشد مى كند و تلاش و كوششها زنده مى گردد و ابتكارها و ابداعها يكى پس از ديگرى ولادت مى يابد. از ايـن رو، شـگـفـتـى نـدارد كـه شـيـعـيان در عصر حاكميت امام مهدى عليه السلام پرشهامت تـريـنـهـاى روزگـار گـردنـد. چـرا كـه شـجـاعـت آنـان تـحـت رهـبـرى پـيـشـواى تـحـول آفـريـن و پيشتازى كه مى خواهد ريشه هاى ستم و تباهى را، يكسره از بيخ و بن بـركـنـده و عـدالت ، فـضـيـلت ، نـيـك بختى و امنيت را در سراسر گيتى گسترش بخشد، بدانان باز مى گردد. و ايـنجاست كه شيعه در شهامت ، شجاعت ، جسارت و قوت قلب ، از شير، پرشهامت تر مى گردد. و توان و اقتدار روحى و روانى اش در عضلات و سازمان جسم او اثر مى گذارد. و آنـگـاه اسـت كـه دشـمـن حـق سـتـيـز و سـتـمـكـار خـويش را با مشت و لگد نابود مى سازد. هـمـانـگـونـه كـه ديـگـر قـهـرمـانـان توحيد، گاه ناگريز مى شدند كه با يك مشت ، كار بـيـدادگـر و شـرارت پـيـشـه اى را يـكـسـره كـنـنـد: (... فـوكـزه مـوسـى فـقـضى عليه . )(722) آرى ! عـنـاصر ناتوان از شيعيان نيز، چه ناتوان از نظر جسم و چه روح ، در آن شرايط رشد دهنده و تعالى بخش ، همه ضعفها و ناتوانيهايشان به سرعت و قدرت به توانايى ، دلاورى ، قـهـرمـانـى و اقـتدار، تبديل مى گردد و همه بيماريهايشان از بين مى رود و از سلامت و صحت جسم و روان برخوردار مى شوند. در مـورد روايـتـى كـه مـى فـرمـايـد: (امـام مـهدى عليه السلام دست توانمندش را بر سر بـنـدگـان قـرار مـى دهـد و بـه بـركـت آن ، انـديـشـه هـا و عـقـلهـا بـه كمال مى رسد.... ) دو احتمال است : 1 - نخست اينكه : سخن حقيقى باشد و بدين معنا كه آن حضرت پس از ظهور، دست شفابخش امـامـت را بـر سـر هـر كـس كـه اراده فـرمـود بگذارد و آنگاه هم به بركت او، خرد آن فرد، كـامـل و انـديـشـه او از راه اعـجـاز، رشـد كـنـد و بـه عـاليـتـريـن مـدارج كمال و جمال معنوى و روحى اوج گيرد. 2 - دوم اينكه : اين جمله ، رمز و رازى باشد كه بيانگر تصرف آن حجت خدا را در انديشه هـاى مردم است . چنانكه گويى به شستشوى مغزى پرداخته و همه بافته هاى ذلت بار و اثـرات سـوء فـشـارهـا، اختناقها، سادگيها و ناتوانيها را بكلى پاك و پاكيزه بشويد و دور بـريـزد و آنـگـاه با افشاندن بذر دانش و بينش ، نصايح حكيمانه و پند و اندرزهاى رسـا و دانـشـهـاى مـفـيـد و ارزشـهـاى والاى عـقـيـدتـى و اخـلاقـى و... خواسته خويش را كه كمال عقلها و انديشه ها در شيعيان است ، تحقق بخشد. بـه هـر حـال ، جـامـه تـشـيـع در عـصر ظهور در ابعاد فكرى و عقيدتى و فرهنگى ... به تبلور بى نظيرى مفتخر خواهد شد. امام صادق عليه السلام فرمود: ان قـائمنا اذا قام مدالله لشيعتنا فى اءسماعهم و اءبصارهم ، حتى لايكون بينهم و بين القائم بريد يكلمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو فى مكانه .(723) يـعـنـى : هـنـگـامـى كـه قـائم مـا قيام كند، خداوند در دستگاه شنوايى و بينايى شيعيان ما، گـسـتـردگـى و كـشـش ويـژه اى مـى بخشد تا ميان آنان و مهدى ما واسطه و نامه رسان يا فاصله اى نباشد. از ايـن رو آن حـضرت با آنان سخن مى گويد و سخنانش را همگى مى شنوند و در حاليكه او در اقامتگاه خويش است ، جمال دل آراى او را مى نگرند و مى بينند و سخنان روحبخشش را مى شنوند. و نيز فرمود: ان المـؤ مـن فـى زمـان القـائم و هو بالمشرق ليرى اخاه الذى فى المغرب و كذا الذى فى المغرب يرى اءخاه الذى بالمشرق .(724) يعنى : مؤ من در عصر قائم در حاليكه در مشرق است ، برادر خويش را كه در مغرب است مى بيند و همانگونه آنكه در مغرب است برادر مؤ من خويش را در مشرق مى بيند. اين دو روايت را در روزگار ما به ظاهر مى توان به دستگاه تلويزيون انطباق داد. از اين رو مـى تـوان اظـهـار نظر كرد كه امام عصر عليه السلام بر صفحه تلويزيون ظاهر مى گـردد تـا بـدان وسـيـله ، پـيام و ديدگاههاى تربيتى و آموزشهاى اسلامى خويش را به جـهـانيان بيان كند و در نتيجه ، مردم جهان در شرق و غرب زمين ، آن گرامى را در حاليكه در اقـامـتـگـاه خـويـش است ، خواهد ديد و پيام جانبخش او را خواهند شنيد، همانگونه كه اينك كاربرد تلويزيون ، انتقال صدا و تصوير از نقطه اى به ديگر نقاط گيتى است . و نـيـز مـى تـوان گـفـت : شـيـعـيـان كـه در آن روزگـار، جـامـعـه بـزرگ جـهـانـى را تـشـكـيـل مى دهند هر كدام مى توانند ديگرى را بر صفحه تلويزيون بنگرد و سخن او را بشنود. امام باقر عليه السلام فرمود: ... و يخرج الناس خراجهم على رقابهم الى المهدى و يوسع الله على شيعتنا ولو لا ما يدركهم من السعادة لبغوا.(725) يـعـنـى : مـردم ، مـاليـات امـوال و امكانات خويش را خود به دلخواه و افتخار بسوى دولت مـهدى مى برند و خداوند بر شيعيان ما چنان وسعت و بركت و رفاه و امكاناتى ارزانى مى دارد كـه اگـر حـقـيـقـت سـعادت و نيكبختى را نمى فهميدند و به ارزشهاى اخلاقى آراسته نـبـودنـد، مـسـت امـكـانـات مـى شـدنـد و بـه طغيان و تجاوز سر برمى داشتند. اما آنان به دليـل رشـد فـكرى و تكامل عقلى ، خداى را سپاس مى گذارند و به وظايف خويش در نهايت جديت عمل مى كنند. ايـن روايـت ارزنـده ، نـشـانـگـر اوج رشـد فـكـرى و تـكـامـل عـقـلى شـيـعـيـان در عـصـر ظـهـور و ارزيـابـى درسـت رخـدادهـا و دريـافـت و تـحـليـل صـحـيـح و آگـاهـانـه امـور اسـت . و نـيز بيانگر اين نكته دقيق كه آنان با وجود بـرخوردارى از نعمت رفاه و امكانات گسترده و احساس قدرت و شوكت ، نه راه سركشى و طـغـيـانگرى در پيش مى گيرند و نه به آفت سستى و كسالت و عياشى رو مى آورند، با ايـنـكـه طـبيعت انسانهاى ساخته نشده به گونه اى است كه به هنگام احساس قدرت و بى نيازى ، طغيان مى كنند. بـراى نـمـونـه : كـارگـر و كـشـاورز، مـعـمـولا هـنـگـامـى كـه وسـايـل و امـكـانـات زنـدگـى بـطـور گـسترده برايشان فراهم باشد چه بسا كه كار و كـشـاورزى را بـخـاطـر احـسـاس بـى نـيـازى رهـا كـنـنـد و بـا ايـن عـمـل نـاهـنـجـار، نـظـام جـامـعـه را دچـار اخـتـلال سـازنـد. چـرا كـه اگـر صـاحـبـان مـشـاغـل و حـرفـه هـا بـخـاطـر احـسـاس بـى نـيـازى بـه مـنـافـع و درآمـد كـار خويش آن را تـعـطـيـل كـنـنـد، نـظـام اجـتـمـاعـى از هـم مـى پـاشـد.... امـا در عـصـر ظـهـور، بـخـاطـر تـكامل عقلها و رشد افكار و انديشه ها، مردم در شرايطى هستند كه كار را نه بخاطر درآمد و مـنـافـع آن ، بـلكـه بـخاطر احساس مسئوليت ، آن هم در اوج بى نيازى و برخوردارى و رفـاه ، بـه شايستگى انجام مى دهند و اين مفهوم سخن حضرت باقر عليه السلام است كه مى فرمايد: (آنان بخاطر آراستگى به ارزشهاى اخلاقى و بخاطر احساس مسئوليت در برابر جامعه مـتـرقـى خـويـش ، بـا وجود امكانات گسترده زندگى و رفاه و غنا، كار خويش را در نهايت جديت و پشتكار به انجام مى رسانند و هرگز مست قدرت و شوكت و امكانات نمى گردند. روشن است كه ما دوران حكومت و سالهاى زمامدارى امام مهدى عليه السلام را تنها مى توانيم از طـريـق روايـاتـى كـه حـدود آن را بيان مى كند بشناسيم . و روايات رسيده در اين مورد مختلف است : 1 - دسـتـه اى از روايـات ، مـدت حـكـومـت او را، پـس از قـيـام جـهـانـى اش 7 سال عنوان مى سازد. 2 - بـرخـى از روايـات ، ايـن دوران درخـشـان را بـه حـدود 20 سال تعبير مى كند. 3 - دسته سوم از 70 سال سخن مى گويد. 4 - و رواياتى هم هست كه عدد ديگرى را نشان مى دهد. اما به نظر نگارنده ، روايات دسته دوم كه سالهاى حكومت آن حضرت ، پس از قيام براى اصـلاح جـهـان را، حـدود 20 سـال عـنـوان مى كند بيشتر است و بدان دسته بهتر مى توان اعـتـمـاد كـرد. چـرا كـه ايـن گـروه از روايـات از امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام كه خداوند آنان را از هر لغزش و اشتباه و پليدى ، پاك و پاكيزه ساخته ، رسيده است . اينك برخى از آن روايات : 1 - امام صادق عليه السلام در اين مورد فرمود: ملك القائم منا تسع عشرة سنة و اءشهرا.(726) يـعـنـى : حـكـومـت درخـشـان و شـكـوهـبـار قـائم مـا، نـوزده سال و چند ماه خواهد بود. 2 - و در بيان ديگرى مى فرمايد: يملك القائم عليه السلام تسع عشرة سنة و اءشهرا.(727) يـعـنى : قائم عليه السلام حدود نوزده سال و چند ماهى پس از قيام جهانى اش حكومت خواهد كرد. 3 - جـابـر بـن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السلام پرسيد كه : (سرورم ! قائم عـليـه السـلام در روزگـار خـويـش چـه مـدت بـه تـدبير امور و تنظيم شئون امت و حكومت عادلانه جهانى مى پردازد؟ ) حـضـرت فـرمـودنـد: (از روز قـيـام او تـا رحـلتـش ، حـدود نـوزده سال ، فاصله است . )(728) روشن است كه اين روايت با دو روايت رسيده از امام صادق عليه السلام تناقض و تضادى نـدارد. چـرا كـه طـبق رواياتى كه در بخش ظهور آمد، قيام جهانى آن حضرت اندكى پس از ظـهـورش خواهد بود و قيام و ظهورش برخلاف پندار بسيارى در دو مرحله خواهد بود، نه يك مرحله . در ميان عالمان و محدثان شيعه ، اين سخن پيامبر شهرت دارد كه فرمود: ان اءمـر الخـلافـة يـمـلكـه اءحـد عـشـر امـامـا مـن صلب على و فاطمة ، ما منا الا مسموم اءو مقتول .(729) يعنى : خلافت و جانشينى مرا، يازده امام از نسل على و فاطمه به عهده خواهند گرفت . و از مـا نـيـسـت جـز ايـنكه بوسيله سم (خيانت ) يا شمشير بيداد، در راه حق و عدالت به شهادت خواهد رسيد. اين روايت را يكى از ياران و شاگردان امام حسن عليه السلام بدين صورت آورده است كه آن حضرت فرمود: والله لقد عهد الينا رسول الله صلى الله عليه و آله ان هذا الامر يملكه احد عشر اماما مـن ولد عـلى و فـاطـمـة عـليـه السـلام مـا مـنـا الا مـسـمـوم او مقتول .(730) يـعـنى : بخداى سوگند! ما را با پيامبر گرامى عهد و پيمانى است كه خلافت و جانشينى او را يـازده امـام از فـرزنـدان عـلى و فـاطـمـه عـليـه السلام يكى پس از ديگرى به عهده خواهند گرفت . و يادآورى كرد كه : همه ما، مسموم و يا شهيد راه حق و عدالت خواهيم بود. و از امام صادق عليه السلام نيز روايتى در تصديق و تاءييد اين بيان رسيده . اين از نظر روايات ، اما از ديدگاه تاريخ : هـنـگـامـى كـه بـه تاريخ بنگريم مى بينيم ، كتابهاى تاريخى اين روايت را تاءييد مى كـند. چرا كه تاريخ ، بيانگر آن است كه اميرمؤ منان عليه السلام با شمشير به شهادت رسـيـد و امـام حـسـن عـليـه السـلام بـوسـيـله سم خيانت . امام حسين عليه السلام با شمشير استبداد و امام سجاد با سم آن . هـمـيـنـگـونـه كـتـابهاى تاريخى ، گواه اين مطلب است و نيازى به برشمردن امامان نور عليهم السلام يكى پس از ديگرى نمى نگريم كه تا حضرت عسكرى عليه السلام همگى در فـشـار اسـتـبداد حاكم بر عصر و زمانشان بودند و از سوى حكومتهاى بيدادگر (اموى ) و (عباسى ) نقشه خيانتكارانه اى براى شهادت آنان طرح و به اجرا درآمد. نـگـارنـده بـر ايـن بـاور اسـت كـه تـرديـد در ايـن امـور، تـرديـد در حـقـايـق مـسـلم و مـسـايـل قـطـعـى اسـت و هـركـس در ايـنـها ترديد كند به آفت كوته فكرى كه آفتى علاج ناپذير است ، گرفتار است . بازگشت به بحث : امـام مـهـدى عـليـه السلام يكى از امامان راستين و آخرين آنهاست . از اين رو روايت مورد بحث شامل حال آن گرانمايه عصرها و نسلها نيز مى گردد. آن حـضـرت ، طـبـق اين روايت ، بطور طبيعى جهان را بدورد نمى گويد، بلكه با شمشير ستم و يا بوسيله سم خيانت به شهادت مى رسد. نـگـارنـده در مـنـابـع موجود، چيزى كه دلالت بر شهادت آن گرانمايه جهان هستى داشته باشد، جز عبارت (الزام الناصب ) نيافته است . نـويـسـنـده كـتـاب فـوق ، تـحـت عـنـوان : (چـكـيـده اعـتـقـاد بـرخـى از عـلمـا در مـورد (غيبت )، (ظهور ) و (رجعت امامان خاندان وحى و رسالت ) آورده است كه : (بـه عـقـيـده بـرخى از علما، از جمله مسايلى كه شايسته است بدان اعتقاد داشته باشيم ، رجعت آل محمد صلى الله عليه و آله در عصر ظهور است ... ) تـا مـى گـويـد: (... پـس از ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام و گـذشـتـن هـفـتـاد سـال از حـكـومـت عـادلانـه و پـربـركـت او و سـرشـار سـاخـتـن زمـيـن و زمـان از عـدل و داد، پـايـان زنـدگـى سـراسر افتخار او بسر مى رسد. و زنى تبهكار از (بنى تـمـيـم ) كـه بسان مردان مو بر چهره دارد، روزى به هنگام عبور آن حضرت از كوچه با افـكـنـدن تـخـتـه سـنـگـى از پشت بام ، او را به شهادت مى رساند. و حضرت حسين عليه السـلام پـس از رجـعـت بـه دنـيا به همراه ديگر امامان نور عليهم السلام پيكر مطهر او را تجهيز و به خاك مى سپارد.... ) آنـگـاه نـويـسـنـده كـتـاب مـورد اشـاره ، خـاطـر نـشـان مـى سـازد كـه اين جملات از روايات برگرفته شده است . امـا كـاش ايـن عـالم بزرگوار رواياتى را كه اين مطلب از آنها برداشت شده است مى آورد تا چگونگى شهادت آن پيشواى جهانى براى ما روشن مى گشت . و كاش نگارنده اين كتاب ، نام اين دانشمندى را كه فشرده سخن او را آورده است ذكر مى كرد. ... بـه هـر حـال ، بـه نـظـر مـا، ايـن مـطـلب سـربـسـتـه و نـارسـا و بـدون دليـل اسـت ، از ايـن رو پـذيـرفـتـن شـهـادت آن حـضـرت بـديـنـصـورت مشكل است . شـهـادت او بـوسـيـله (سـم ) نـيز در روايات تصريح نشده است ، بنابراين چگونگى رحلت آن گرامى را تنها خدا مى داند و بس . از جـمـله عـقايد شيعه از روزگاران گذشته تاكنون اين بوده است كه پيكر امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمى دهد و جز او بر پيكرش نماز نمى گذارد. ايـن انـديـشـه تـا آنـجـايـى جـا افـتاده و مشهور بود كه (گروه واقفيه ) از اين راه بر درسـتـى شـيـوه خـويـش در عـصـر حـضـرت رضـا عـليـه السـلام اسـتـدلال مى كردند. رهبر اين گروه به هشتمين امام معصوم عليه السلام گفت : (از پدران شـما روايت است كه كار غسل و كفن و نماز امام معصوم را جز امام معصوم انجام نمى دهد، اگر شما امام پس از پدرت حضرت كاظم هستى ، چرا بر پيكر او نماز نخواندى ؟ ) حضرت در پاسخ اين مرد فرمود: (آيا حضرت حسين عليه السلام از نظر شما امام راستين نيست ؟ ) على بن ابى حمزه بطائنى گفت : (چرا! ) فرمود: (پس چه كسى بر او نماز خواند؟ ) پاسخ داد: (حضرت سجاد عليه السلام ! ) حـضـرت رضا فرمود: (امام سجاد كجا بود؟ او كه در زندان دژخيم اموى عبيدالله زندانى بود. ) پـاسـخ داد: (آن حـضـرت در پـرتـو اعـجـاز و قـدرت ويژه امامت از زندان خارج شد و به كربلا آمد و پس از انجام امور بى آنكه زندانبانان بدانند، بازگشت . ) حـضـرت رضـا عـليـه السـلام فـرمـود: (اگـر اين كار بر امام سجاد عليه السلام كه آن روزهـا در زندان و اسارت بود ممكن باشد، پس چرا به امام راستين ديگرى كه در زندان و اسـارت هـم نـبـود مـمكن نباشد كه از مدينه به بغداد بشتابد و بر پيكر مطهر پدر نماز بخواند و آنگاه به مدينه بازگردد؟ )(731) اينجا بود كه رهبر گروه واقفيه بى پاسخ ماند. نگرشى بر اين روايت اين روايت نياز به اندكى شرح و توضيح دارد: پـس از شـهـادت حـضـرت كاظم عليه السلام گروهى در امامت رضا عليه السلام ترديد و تـوقـف كـردنـد. از ايـن رو بدانان (واقفيه ) گفته شد. اين فرقه ، پس از شهادت امام كاظم عليه السلام پديد آمد و پس از اندكى نيز منقرض گرديد. به هر حال منظور اين است كه رهبر گروه (على بن ابى حمزه ) به حضرت رضا عليه السلام مى گويد: (از امامان اهل بيت عليهم السلام روايت است كه : پيكر امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمى دهد و جز او بر آن پيكر مقدس نماز نمى گذارد. ) امـام كـاظم عليه السلام در بغداد و در زندان هارون به شهادت رسيد و فرزندش حضرت رضا عليه السلام در مدينه بود به همين جهت ، رهبر گروه مورد اشاره ، از حضور حضرت رضا عليه السلام در مراسم غسل و نماز بر پيكر پدرش مى پرسد. و آن گـرامـى پـاسـخ مـى دهد: (امام سجاد عليه السلام از طريق اعجاز و قدرت والاى امامت بهره گرفت و از زندان به كربلا رفت .... ) حـضرت مى فرمايد: (شما از كجا مى دانيد كه امام پس از حضرت كاظم عليه السلام نيز در پـرتـو اعـجـاز از مـديـنـه بـه بـغـداد نـيـامـده و مـراسـم مـذهـبـى غسل و نماز بر پيكر پدرش را به عهده نگرفته است ؟ ) و بدينسان رهبر گروه ، بى پاسخ مى ماند. روشـن اسـت كـه مـنـظور از اين روايت ، اين است كه اين عقيده و انديشه كه امام معصوم عليه السلام را جز همانند خويش غسل نمى دهد و بر پيكرش نماز نمى گذارد، يك عقيده ديرينه و مـشـهـور در مـيـان شـيعيان است . و حضرت رضا عليه السلام اين عقيده را ساختگى و بى اسـاس اعـلان نـكـرد بـلكـه آن را تـقـريـر فـرمـود و تـقـريـر آن حـضـرت دليل بر صحت اين انديشه است . بـنـابـراين ، ناگزيرم بپذيريم كه پيكر مطهر امام مهدى عليه السلام را پس از پايان زندگى پرافتخارش امام معصوم و مطهرى غسل خواهد داد و بر آن نماز خواهد گذارد. در بـخـش پـايـانـى ، نـمـونه هايى از روايات را خواهيم آورد كه تصريح مى كند كه امام حـسـيـن عـليـه السـلام نـخـسـتين كسى است كه به دنيا رجعت مى كند و همان گرامى است كه غسل بر پيكر امام مهدى عليه السلام را بر عهده مى گيرد و بر پيكر او نماز مى گذارد. در بخش يازدهم نيز، تحت عنوان : چگونگى بهره ورى از امام غائب عليه السلام روايتى از امام صادق عليه السلام آورديم كه مى فرمايد: لم تـخـل الارض ـ مـنـذ خـلق الله آدم ـ مـن حـجـة لله فـيها، ظاهر مشهور اءو غائب مستور، و لاتخلوا - الى اءن تقوم الساعة ـ من حجة لله فيها و لو لا ذلك لم يعبدالله . يـعـنـى : زمين از روزى كه خداوند آدم را آفريد از حجت خدا خالى نمانده است ـ گاه حجت خدا آشكار و شناخته شده بوده است و گاه نهان و پوشيده از نظرها ـ و همانگونه زمين تا روز رستاخيز، خالى از حجت نخواهد ماند اگر جز اين باشد خداى يكتا پرستش نمى شود. ايـن روايـت خـود از روايـات صـحـيـح و مـتـواتـر اسـت از ايـن رو جـاى ايـن سـؤ ال اسـت كـه : (پـس از پـايـان عمر امام مهدى عليه السلام امام و حجت كيست ؟ ) و راهى جز پذيرش (رجعت ) نمى ماند كه در بخش آينده در اين مورد بحث خواهيم كرد. پـيـش از هـر چـيـز، بـايـد اصـل (رجـعـت ) را شـنـاخـت . بـه هـمـيـن جـهـت ، جـاى ايـن سـؤ ال است كه : (رجعت چيست ؟ ) رجعت بدين مفهوم است كه : امامان خاندان وحى و رسالت عليهم السلام و انبوهى از كسانى كـه جـهـان را بـدورد گـفـتـه انـد، بـار ديگر پس از حضرت مهدى عليه السلام و پيش از شـهـادت او بـه خـواسـت خـدا و اراده حكيمانه او، بدين جهان باز مى گردند و نخستين رجعت كـنـنـده حـضـرت امـام حـسـيـن عـليـه السـلام اسـت و پـس از آن وجـود گرانمايه ، همه امامان اهل بيت عليهم السلام يكى پس از ديگرى . اين فشرده و عصاره بحث (رجعت ). در ايـن مـورد، روايـات بـسـيـارى رسـيده است كه شمار آنها از دهها روايت مى گذرد كه اين روايات اصل (رجعت ) و ابعاد و چگونگى آن را شرح مى دهد. روزگـارى سـپـرى شـده اسـت كـه عـقـيـده بـه (رجـعـت ) گـناهى نابخشودنى و جنايتى غـيـرقـابـل گـذشـت قـلمداد گشته و مخالفان منحرف و تندروى اين عقيده ، به موافقان آن يـورشـهاى بى رحمانه برده و بر ضد اين عقيده تاخت و تازها نموده اند، به گونه اى كه گويى با كفر و ماديگرى مبارزه مى كنند. ايـنـك مـا بـر آنـيـم تا اين انديشه را بر روى ميز تشريح قرار دهيم و از ابعاد و حقيقت آن آگـاه شـويـم و آنـگـاه آن را بـه كـتـاب خـدا و سـنـت پـيـامـبـر و عقل عرضه داريم و بنگريم كه ديدگاه قرآن و سنت و خرد سالم نسبت به اين عقيده چيست ؟ آيا اين انديشه و عقيده چيزى است كه در خور استهزاء و تاخت و تاز است يا نه ؟ نكاتى كه لازم است در اين بخش مورد بحث قرار گيرد عبارتند از: 1 - زنده شدن مردگان در روز رستاخيز 2 ـ آيا پيش از روز رستاخيز خداوند كسى را زنده نموده است ؟ 3 ـ قرآن و مساءله رجعت 4 ـ رجعت در آئينه روايات 5 ـ چه كسانى به دنيا باز مى گردند؟ عـقـيـده بـه رسـتـاخـيـز و زنـده شـدن مـردگـان ، اصـل خـدشـه نـاپـذيـرى اسـت كـه از اصـول ديـن شـمـرده شـده اسـت و تـصـور نمى كنم هيچ فردى ، مسلمان و مؤ من به قرآن و اسـلام بـاشـد و آنـگـاه بـا وجـود صـدهـا آيـه قـرآن و صـدهـا روايـت و دلايل مسلم عقلى ، باز هم به رستاخيز و مساءله معاد ايمان نياورد. ما اينك در انديشه طرح بحث (معاد ) نيستيم بلكه تنها به نكات مهم و خدشه ناپذيرى از آن براى ورود به بحث (رجعت ) اشاره مى كنيم : 1 ـ واقـعـيـت ايـن اسـت كـه تـمـامـى مـسـلمـانـان از هـر مـذهـب و گـروهـى كـه بـاشند، در اين اصـل ، اتـفـاق نظر دارند كه خداوند، تمامى بندگان خويش را از آغاز تا فرجام گيتى ، همه و همه ، حتى جنينهاى سقط شده را، در روز رستاخيز زنده مى سازد. قرآن شريف در اين مورد مى فرمايد: (و حشرناهم فلم نغادر منهم اءحدا. )(732) يعنى : و همه را براى حسابرسى گرد مى آوريم و يك تن از ايشان را رها نخواهيم ساخت . شـايـد بـسـيـارى از ديـن بـاوران و پـيـروان مـذاهـب نـيـز در ايـن اصل با مسلمانان هم عقيده و همگام باشند؛ چرا كه زنده شدن مردگان به فرمان خدا و اراده او در روز رسـتـاخـيـز از ديـدگـاه مـسـلمـانـان از مسايل قطعى و ترديدناپذير است و اگر ديـگـران آن را بـعيد بشمارند هيچ مسلمانى آن را نمى تواند دور از انتظار شمرده و بدان ترديد ورزد. آرى ! مـشـركان و ماديگرايان ، برانگيخته شدن در روز رستاخيز و حساب و كتاب را انكار نموده و مى گويند: اءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما اءانا لمبعوثون .(733) يعنى : آيا هنگامى كه ما مرديم و تبديل به خاك و استخوان شديم ما را زنده خواهند ساخت ؟ مـا در ايـنـجـا، در فـكـر پـاسـخ گفتن به اين پندار ماديگرايان نيستم بلكه تنها اين سؤ ال را طـرح مـى كـنـيـم كـه زنـده شـدگـان مـردگـان در روز رسـتـاخـيـز، يـك اصل قطعى اسلامى است . اينك ، آيا خداوند قبل از رستاخيز نيز كسى را زنده ساخته است ؟ واقـعيت اين است كه : هر كس ايمان به معاد دارد و باور مى كند كه خداوند در روز رستاخيز تـمـامـى انـسـانـهـا را زنـده مـى سـازد، بـر چـنـيـن انـسـان بـا ايـمـانـى ، مشكل نيست كه ايمان بدين واقعيت نيز بياورد كه خداوند بر هركارى تواناست و مى تواند برخى از بندگانش را بيافريند همانگونه كه بر آفرينش دگرباره همگى آنان در روز رستاخيز تواناست . نه خرد و انديشه اين واقعيت را ناممكن مى شمارد و نه كتاب و سنت . قرآن و.... قـرآن بـيـانـگـر ايـن واقـعـيت است كه نه تنها احياى مردگان پيش از معاد ممكن است ، بلكه بـارهـا انـجـام شده است . اينك از آياتى كه براى منصفان بسنده است ، نمونه هايى را مى آوريـم و حـق سـتـيزان هم كه به بيان قرآن : هر آيه و معجزه اى كه بنگرند، بدان ايمان نمى آورند: .... و ان يرو اكل آيه لايؤ منوا بها... )(734) نمونه آيات 1ـ قرآن در اين مورد مى فرمايد: ... و اذ قـتـلتـم فـاراتم فيها و الله ما كنتم تكتمون * فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحيى الله الموتى و يريكم آياته لعلكم تعقلون ..(735) يـعـنـى : و بـه ياد آوريد هنگامى را كه كسى را كشتيد و درباره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد در حالى كه خدا آنچه را پنهان مى كرديد آشكار ساخت . پس گفتيم پاره اى از آن مـقـتـول بـزنـيـد، خـدا مـردگان را اينگونه زنده مى سازد و نشانه هاى قدرت خويش را اينگونه به شما مى نماياند. در آيه شريفه ، روى سخن با بنى اسرائيل است ، چرا كه يكى از آنان در زندگى خويش فـردى از نـزديـكـانـش را كـشـت آنـگـاه پـيكر او را بر سر راه گروهى از گروههاى بنى اسرائيل افكند و سپس همان قاتل فريبكار خودش آمد و خونخواهى نمود. مـردم از مـوسـى پـرسـيـدنـد كـه : (قـاتـل ايـن بـنـده خـدا كـيـسـت كـه در مـورد قاتل آن اختلاف مى كنند؟ ) مـوسـى فـرمـود گـاوى را بـكـشـنـد و بـا جـزئى از اجـزاى آن ، مـقـتـول را بـزنـنـد و آنـگـاه كـه بـه دسـتـور آن حـضـرت عمل كردند مرده زنده شد و قاتل خويش را معرفى كرد و بار ديگر از دنيا رفت . قـرآن پـس از ترسيم اين داستان شنيدنى مى فرمايد: (خداوند اينگونه مردگان را زنده مى سازد. ) از آيـه شـريـفـه ، ايـن واقـعـيـت دريـافـت مـى گـردد كـه خـداونـد، مـقـتـول بنى اسرائيل را در همين جهان و پيش از روز رستاخيز زنده ساخت . اين نمونه اى از رجعت يا بازگشت به دنيا. 2ـ الم تـر الذيـن خـرجـوا مـن ديـارهـم ـ و هـم الوف ـ حـذر المـوت ، فـقـال لهـم الله : مـوتـو اثـم اءحـيـاهـم ، ان الله لذو فضل على الناس لا يشكرون . يعنى : آ(736) يا آن هزاران تن را نديده اى كه از بيم مرگ از خانه هاى خويش بيرون رفـتـنـد؟ سپس خدا به آنان گفت : بميريد! آنگاه همه را زنده ساخت . خداوند به مردم نعمت مى دهد اما بيشتر مردم ، سپاس نعمتهاى خدا را بجا نمى آورند. تفسير آيه : ايـن آيـه شـريفه در مورد گروهى از بنى اسرائيل سخن مى گويد. آنان دسته اى بودند كـه از بـيمارى كشنده طاعون كه در سرزمينشان پديدار شد، از آنجا گريختند. مفسران در شـمـار آنـان بـحـث دارنـد بـرخـى آنـان را سـه هـزار نـفـر آمـار مـى دهـنـد و بـرخـى چهل هزار نفر و برخى ديگر هفتاد هزار.... ايـنـان از وحـشـت بـيـمـارى طـاعـون ، از شهر و ديار خويش گريختند اما خداوند همه آنان و چارپايانشان را كشت ، پيكرهاى آنان از هم گسيخت و اعضا و اندامهايشان متلاشى گشت . روزى پـيـامـبـرى از پـيـامـبـران خـدا از كـنار شهر و ديار و پيكرهاى متلاشى شده آنان مى گـذشـت كـه از خـداى توانا درخواست كرد آنان را زنده سازد و خداوند همه را زنده ساخت ، همانگونه كه آيه شريفه اين مطلب را به صراحت بيان مى كند. 3ـ اءو كـالذى مـر عـلى قـريـة و هـى خـاويـة عـلى عـروشـهـا قـال : اءنـى يـحـيـى هـذه الله بـعـد مـوتـهـا؟ فـاءمـاتـه الله مـاءئة عـام ، ثـم بـعـثـه ، قـال : كـم لبـثـت ؟ قـال : لبـثـت يـومـا اءو بـعـض يـوم . قـال : بـل لبـثـت مـائة عام ، فانظر الى طعامك و شرابك لم بتسنه ، و انظر الى حمارك و لنـجـعـلك آيـة للنـاس و انـظـر الى العـظـام كـيـف نـنـشزها ثم نكسوها لحما، فلما تبين له قال : اءعلم اءن الله على كل شى ء قدير..(737) يـعـنـى : يـا بـه مانند آنكه ـ برخى از مفسرين گفتند مراد عزير بوده ـ به دهكده اى گذر كـرد كه خراب و ويران شده بود، گفت : (به حيرتم كه خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد كرد. ) پـس خـداونـد او را مـى راند و پس از صد سال او را برانگيخت و زنده ساخت و بدو فرمود كه : (چند مدت درنگ نمودى ؟ ) جواب داد: (يك روز يا پاره اى از يك روز. ) خداوند فرمود: (نه چنين است ! بلكه صد سال است ـ كه به خواب مرگ افتادى ـ نظر در طعام و شراب خود بنما ـ مفسرين گفتند طعامش انگور و انجير و شراب آب انگور بود ـ كه هـنـوز تـغـيـيـر نـنـمـوده و الاغ خـود را نـيـز بـنـگـر تـا احوال بر تو معلوم شود و ما تو را حجت براى خلق قرار دهيم كه امر بعثت را انكار نكنند و بنگر در استخوانهاى آن كه چگونه درهمش پيوسته و گوشت بر آن پوشانيم . ) چـون ايـن كـار بـر او روشن و آشكار گرديد گفت : (همانا اكنون به حقيقت و يقين مى دانم كه خداوند بر هر چيز تواناست . ) تفسير آيه مـنـظـور مـا در ايـنـجـا تفسير كامل آيه شريفه نيست بكله ترسيم نمونه هايى است كه طبق تـصـريـح قـرآن خـداونـد بـرخى از بندگانش را پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز زنده ساخته و به اين دنيا باز گردانيده است . طـبـق آيـه شـريفه ، اين پيامبرى از پيامبران خداست كه بر شهر و ديارى كه خانه ها بر سر مردم فرو ريخته و از ساكنانش تهى بوده گذر نموده است . آنـگـاه پـس از تـمـاشـاى اسـتخوانهاى متلاشى شده از خود پرسيده است كه : (براستى خداوند چگونه اين مردگان را زنده خواهد ساخت ؟ ) خـداونـد خـود او را بـه كـام مـرگ فـرسـتـاده و پـس از صـد سـال او را زنـده سـاخـتـه و ندايى از آسمان شنيده است كه : (هان ! بگو چند وقت است كه خفته اى ؟ ) پاسخ داده است كه : (يك روز يا پاره اى از روز. ) چـرا كـه بـامـدادى از دنـيـا رفـتـه بـود و شـامـگـاهـى پـس از يـك صـد سال بار ديگر لباس زندگى پوشيده بود به همين جهت پنداشته بود كه يك روز خفته است يا نصف روز. 4ـ و اذ قلتم يا موسى ! لن نؤ من لك حتى نرى الله جهرة .(738) يعنى : و آنگاه را كه گفتيد: (اى موسى ! ما تا هنگامى كه خدا را به آشكار نبينيم به تو ايـمـان نمى آوريم . ) و همچنانكه مى نگريستيد صاعقه شما را فرا گرفت . پس شما را پس از مردن ، زنده ساختيم شايد سپاسگزار گرديد. اين داستان در دو جاى از قرآن شريف آمده است ، نخست در سوره (بقره ) كه ترجمه شده و ديگر در سوره (نساء ) كه مى فريايد: فقالوا ارنا الله جهرة فاخدتهم الصاعقة بطلمهم .(739) يـعـنـى : پـس گـفـتـنـد: (اى مـوسـى !) خـدا را به آشكار به ما بنماى ـ و بخاطر اين سخن كفرآميزشان ـ صاعقه آنان را فرا گرفت . فشرده داستان اين است كه : يهوديان به حضرت موسى عليه السلام گفتند: (ما به تو و رسـالت تـو ايمان نمى آوريم تا آنگاه كه خدا را بطور آشكار و به چشم خود ببينيم . از اين رو صاعقه آنان را گرفت و در حالى مى نگريستند. آنـگـاه آنان را پس از مرگشان بار ديگر خداى جهان آفرين برانگيخت و هر هفتاد نفر زنده شدند و بار ديگر مدتى طولانى در اين جهان زندگى كردند. ) بـدينسان اين آيه شريفه نشانگر گروهى است كه مردند و بار دگر خدا آنان را پيش از روز قيامت زندگى بخشيد. 5ـ و رسـولا الى بـنـى اسـرائيـل انـى قـد جـئتكم باءية من ربكم انى اخلق لكم من الطين كـهـيـئة الطـيـر، فـانـفـخ فـيه فيكون طيرا باذن الله و ابرى ، الاكمه و الابرص و احيى الموتى باذن الله ...(740) يـعـنـى : و او را بـه رسـالت بـسـوى بـنـى اسـرائيـل مـى فـرسـتـد كـه او بـه آنـان مى گـويـد: (مـن از جـانـب پـروردگـارتـان آمـده ام . مـن بـرايـتـان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم ، پس به اذن خدا پرنده اى مى شود؛ و كور مادر زاد و برص گرفته را شفا مى بخشم و به فرمان خدا مرده را زنده مى كنم ... ) جريان حضرت عيسى عليه السلام و احياى مردگان بدست او در دو سوره از قرآن آمده است : نخست در سوره آل عمران ـ كه ذكر شد ـ و ديگر در سوره مائده كه مى فرمايد: ... و اذ تـخـلق مـن الطـين كهيئة الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى و تبرى ء الاكمه و الابرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى ...(741) يعنى : و آنگاه كه به فرمان من ، از گل چون پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد و كور مادر زاد و پيسى گرفته را به اذن من شفا مى دادى و آنگاه كه مردگان را به اذن من زنده مى ساختى ... در ايـن دو آيه شريفه ، اين واقعيت آمده است كه : حضرت عيس عليه السلام مردگان را به اذن خدا و در پرتو قدرت او زنده مى ساخت تا آنجا كه در تاريخ آمده است كه : (فرزند حـضـرت نـوح عـليـه السـلام سـام را، بـا وجـود گـذشـت قـرنـهـا از مـردنـش ، زنده ساخت . )(742) بـه هـر حـال مـنـظـور از تـرسـيـم ايـن آيات پنجگانه بيان اين واقعيت است كه خداى جهان آفـريـن شـمـارى از مـردگان را به دعاى حضرت عيسى عليه السلام پيش از فرا رسيدن رستاخيز زنده ساخت . آرى ! خـوانـنده گرامى ! اين واقعيت روشن و روشنگر را تنها به عنوان نمونه براى زنده شـدن مـردگـان پـيـش از قيامت و وقوع اين حقيقت ترسيم كرديم و فكر نمى كنيم هيچكس در صراحت آيات پيرامون موضوع مورد بحث بتواند ترديد كند. اينك نگرشى بر روايات رواياتى كه بيانگر زنده شدن مردگان پيش از فرا رسيد رستاخيز باشد، بسيار است و بر سه بخش قابل تقسيم مى باشند: 1ـ انـبـوه روايتى كه از زنده شدن مردگان بدست پيامبران گذشته سخن مى گويد و اين دسته بسيار است . 2ـ دسـته ديگر رواياتى است كه تصريح مى كند كه به دعاى خالصانه پيامبر(ص ) و به دست او مردگانى زنده شدند. 3ـ و رواياتى كه نشانگر آن است كه بر اثر دعاى برخى از امامان معصوم عليهم السلام برخى مردگان زنده شدند، كه ما براى رعايت اختصار، از آوردن نمونه هاى مى گذريم . آرى ! خـوانـنـد عـزيـز! ايـن سـه دسـتـه روايـات هـر كـدام دليل بر امكان رجعت و زنده شدن برخى از مردگان پيش از روز رستاخيز است . هـدف اصـلى مـا از آوردن آيـات شريفه قرآن كه از زنده شدن برخى از مردگان گزارش مـى كـنـد و نـيـز تـرسـيـم دسـته هاى روايات در اين مورد، اين است كه زمينه طرح اين سؤ ال فـراهـم آيـد كـه : (آيـا در قـرآن شـريـف بـر مـسـاءله رجـعـت دليل داريم ؟ ) پاسخ : آرى ! در قـرآن كـريـم آيـات مـتـعـددى اسـت كـه امـامـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام آنـهـا را به مساءله رجعت تفسير كرده اند. و روشن است كه امامان مـعـصـوم عليهم السلام مترجمان و مفسران حقيقى وحى الهى هستند. قرآن در خانه آنان فرود آمده و صاحبان خانه از آنچه در خانه است از همگان آگاهتر و داناترند. پـيـش از آوردن نـمـونه هايى از آيات قرآن در اين مورد، توجه شما خوانند گرامى را به ايـن نـكـتـه مـعـطـوف مـى دارم كـه بـرخـى از دانـشـمـنـدان مـعاصر، 76 آيه از آيات را كه تاءويل به رجعت شده است گرد آورده اند و اينها غير از انبوه روايات در اين مورد است كه از آنها سخن خواهد آمد. و اين مطلب شگفتى هم ندارد چرا كه اصل رجعت از موضوعات عقيدتى است . طبيعى است كه بر آن تاءكيد شده باشد. نمونه هايى از آيات 1ـ (و يوم نحشر من كل امة فوجا )(743) يـعـنـى : و آن روز كـه از هـر امـتـى ، گـروهـى از كسانى را كه آيات ما را دروغ انگاشتند محشور گردانيم . از امـام صـادق عـليـه السـلام روايـات مـتـعـددى در تاءويل اين آيه شريفه در مورد رجعت رسيده است ؛ از جمله اين روايت است كه : مـردى بـه امـا صادق عليه السلام گفت : (اهل سنت مى پندارند كه اين آيه شريفه كه مى فرمايد: (و يوم نحشر من كل امة فوجا ) در مورد روز قيامت است . ) امـام صـادق عـليـه السـلام فـرمـود: (آيـا خـداونـد در روز رستاخيز از هر امتى گروهى را مـحشور مى سازد و بقيه آنان را وا مى گذارد؟ هرگز! اين در مورد رجعت است كه برخى را زنده مى سازد. اين آيه شريفه در مورد قيامت است كه مى فرمايد: وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا.(744) يعنى : و همه آنان را گرد خواهيم آورد و هيچ يك را فروگذار نخواهيم كرد. و نـيـز در مـورد آيـه شـريـفـه (و يـوم نـخـشـر مـن كل امة فوجا. ) فرمود: (هـمـه انسانهاى با ايمانى كه بناحق كشته شده باشند رجعت مى كنند و پس از آن از دنيا مى روند. رجعت براى مؤ منان خالص و نيز كافران محض است . )(745) مـيان سيد اسماعيل حميرى شاعر حقگوى شيعه و (سوارالقاضى ) در مجلس (منصور ) خليفه عباسى ، مناظره ظريفى درگرفت كه خلاصه اى از آن ترسيم مى گردد: قاضى دستگاه خلافت با اشاره به سيد حميرى به خليفه گفت : (اين مرد به رجعت معتقد است . ) سـيد پاسخ داد: (اما در مورد گفتار قاضى ، من به آنچه قرآن شريف بر آن رهنمون است ايمان دارم . و اين است كه مى فرمايد: (و يوم نحشر من كل امة فوجا. ) و در آيه ديگرى مى فرمايد: و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا. از اين دو آيه شريفه دريافت مى شود كه دو حشر و نشر و زنده شدن هست ، يكى از آن دو، عـمـومـى و هـمـگـانـى اسـت و در روز رسـتـاخـيـز اسـت و ديـگـرى خـصـوصى كه همان رجعت گروههايى باشد... كه ما بر آن معتقديم . ) 2ـ انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد.(746) يـعـنـى : مـا پـيـام آوران خـويـش و ايـمـان آورندگان را در زندگى دنيا و در روز قيامت كه شاهدان براى شهادت به پاى مى خيزند يارى مى كنيم . از امـام صـادق عـليـه السـلام در مـورد ايـن آيـه شـريـفـه سـؤ ال شده است كه فرمود: (بـخـداى سـوگـند كه اين يارى رسانى ، در رجعت خواهد بود. آيا نمى دانى كه بيشتر پـيـامـبـران خـدا در دنـيـا بـه پـيـروزى ظـاهـرى نـرسـيـده و بـه شـهـادت نـائل آمـدنـد، هـمـينگونه امامان راستين ؟ با اين بيان اين وعده پيروزى در هنگام رجعت خواهد بود. )(747) 3ـ (ربنا امتنا اثنين و احييتنا اثنين . )(748) يعنى : پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده ساختى ... امام باقر عليه السلام فرمود: اين آيه شريفه مخصوص گروههايى است كه پس از مرگ بار ديگر به همين دنيا رجعت مى كنند. )(749) اين پرتويى كه از آيات شريفه كه امامان اهل بيت عليهم السلام بوسيله آنها بر مساءله رجـعـت اسـتـدلال نموده اند. اين اصل رجعت بصورت سربسته و كلى است كه در اين رابطه توضيحات لازم خواهد آمد. سؤ ال : (آيا در رواياتى دليلى براى رجعت هست ؟ ) جـواب : (آرى ! روايـاتـى كـه از رجـعـت سـخـن مـى گـويـد بـسـيـار اسـت و بـر دو بـخش قابل تقسيم مى باشند: 1ـ رواياتى كه به صراحت از رجعت سخن دارند. 2ـ زيـارتـهـايى كه بوسيله آنها، امامان راستين را زيارت مى كنيم . و نيز دعاهايى كه در مـنـاسـبـتـهـاى گـونـاگـون خـوانـده مـى شود كه از هر دو دسته مى توان بر مساءله رجعت استدلال كرد. روايـات ، كـه دلالتـشـان روشـن اسـت . امـا زيـارتـهـا و دعـاهـا نـيـز بـدان دليـل كـه از ائمـه مـعـصـومين عليهم السلام رسيده است ، درست همانند روايات است و داراى پيام . براى نمونه : 1ـ ماءمون خليفه عباسى از حضرت رضا عليه السلام پرسيد: يا اباالحسن ! ما تقول فى الرجعة ؟ يعنى : در مورد رجعت چه مى فرماييد؟ امام عليه السلام فرمود: انـهـا الحـق ، قـد كـانـت فـى الامـم السـالفـة و نـطـق بـهـا القـرآن و قـد قـال رسـول الله (ص ): يـكـون فـى هـذه الامـة كـل مـا كـان فـى الامـم السـالفـة ، حـذو النعل بالنعل ...(750) يـعـنى : رجعت درست است و در ميان امتهاى پيشين بوده است و قرآن از آن سخن گفته است . و پـيامبر(ص ) فرمود: (در اين امت ، درست همه آنچه در در امتهاى پيشين رخ داده است بى كم و كاست همانگونه رخ خواهد داد. ) 2ـ امام صادق عليه السلام فرمود: ايـام الله ثـلاثـة : يـوم يـقـول القـائم و يـوم الكـرة (اى الرجـعـة ) و يـوم القـيـامـة .(751) يعنى : روزهاى خدا سه روز است : روز قيام قائم ، روز رجعت ، روز رستاخيز. پـس از ايـنـكـه در پـرتـو قـرآن و روايـات و عـقـل ثـابـت گـرديد كه : (رجعت يك واقعيت تـرديـدنـاپـذيـر قـرآنـى و اسـلامـى و عـقـلى اسـت . ) ايـنـكـه جـاى ايـن سـؤ ال است كه : (چه كسانى رجعت خواهند كرد؟ ) پاسخ اين است كه : منظور از رجعت عبارت است از: 1ـ بازگشت امامان معصوم عليهم السلام به دنيا، به اراده حكيمانه خدا. 2ـ زنـده شـدن بـرخـى از مـردگـان به اراده خدا و خروج آنان از قبر به هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام . در مورد بازگشت برخى از مردگان به زندگى دنيا در بحث گذشته اندكى گفتگو شد. 1ـ امام صادق عليه السلام فرمود: ...ان الرجعة ليست بعامة و هى خاصة ، لا يرجع الى الدنيا الا من محض الايمان محضا، او محض الكفر محضا.(752) يـعـنـى : رجـعـت بـراى همه مردم نيست ، بكله براى گروههايى خاص است : مؤ منان خاص و كافران محض . 2ـ مـفـضـل آورده اسـت كـه در حـضـور امـام صـادق عـليـه السـلام از قـائم آل مـحـمـد(ص ) و اصحاب او كه در انتظارش از دنيا مى روند سخن به ميان آمد، آن حضرت فرمود: اذا قـام اتـى المـؤ مـن فى قبره ، فيقال له : يا هذا! انه قد ظهر صاحبك ، فان تشاء ان تلحق به فالحق و ان تشاء ان تقيم فى كرامة ربك فاقم .(753) يـعـنـى : هـنـگـامـى كـه قـائم قـيـام كـنـد فـرسـتـاده اى كـنار قبر مؤ من مى آيد و به او مى گويد: (هان اى بنده خدا! امام تو قيام كرده است . اگر مى خواهى به او بپيوندى بپاخيز و اگـر نـمى خواهى و بر آن هستى كه همچنان در جوار رحمت پروردگارت اقامت گزينى ، همينجا اقامت كن . ) 3ـ و نيز امامان اهل بيت عليهم السلام شيعيان خويش را دستور به دعا و نيايش به بارگاه خدا مى داند تا از خدا بخواهند كه آنان را پس از ظهور حضرت مهدى عليه السلام به دنيا بازگشت دهد تا آنان روزگار مبارك و پرشكوه حكومت او را درك نمايند. آنـان بـه پـيـروان خـويش دعاهاى ارزنده و پرمحتوايى را براى اين خواسته مخصوص مى آمـوخـتند كه براى نمونه به فرازهايى از آنها كه اشاره به رجعت و بازگشت برخى از مردگان به دنيا در عصر ظهور دارد، مى نگريم . 1ـ امام صادق عليه السلام در دعاى عهد كه از آن گرامى روايت شده است مى فرمايد: ...اللهـم ان حـال بـيـنى و بينه (اى الامام المهدى ) الموت ـ الذى جعلته على عبادك حتما مـقضيا ـ فاخرجنى من قبرى مؤ تزرا كفنى ، شاهرا سيفى مجردا قناتى ! ملبيا دعوة الداعى ...(754) يـعـنـى : بـار خـدايـا! اگـر مـيـان من و او، قانون مرگ كه آن را بر بندگانت مقرر داشتى حـائل شـد، مـرا از قبرم بيرون آور در حالى كه كفن خود را بر كمر بسته و با شمشير از نيام كشيده و نيز، برافراشته در شهر و بيابان لبيك گوى او باشم . پاورقي
715- بـحـارالانـوار، ج 52، ص 372 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 4، ص 6. 716- بـحـارالانـوار، ج 52، ص 332، الاخـتـصاص ، ص 8 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 284. 717- بـحـارالانـوار، ج 52، ص 372 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 284. 718- غـيـبـت نـعـمـانـى ، بـاب 21، حـديث 3، ص 317 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 3، ص 126. 719- بحارالانوار، ج 52، ص 335. 720- بـحـارالانـوار، ج 52 و اكـمال الدين ، ص 675 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ج 3، ص 325. 721- بحارالانوار، ج 52، ص 330. 722- سـوره قـصـص ، آيـه 15. يـعـنى : موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت . (بر زمين افتاد و مرد.) 723- كافى ، ج 8، ص 240، خرائج ، ج 2، ص 840 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 4، ص 57. 724- حـق اليـقـيـن ، ج 1، ص 229، بحار الانوار، ج 52، ص 391 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 4، ص 56. 725- بـحـارالانـوار، ج 52، ص 345 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام ، ج 5، ص 29 از منابع متعدد. 726- غيبت نعمانى ، باب 26، ص 331، روايت 2 و بحارالانوار، ج 52، ص 298. 727- غيبت نعمانى ، باب 26، ص 331، روايت 1 و بحارالانوار، ج 52، ص 299. 728- غيبت نعمانى ، باب 26، ص 332 و بحارالانوار، ج 52، ص 298. 729- بحارالانوار، ج 43، ص 363. 730- بحارالانوار، ج 27، ص 217 و كفاية الاثر، ص 226. 731- بحارالانوار، ج 48، ص 269. 732- سوره كهف ، آيه 47. 733- سوره صافات ، آيه 16. 734- سوره انعام ، آيه 25 و سوره اعراف ، آيه 146. 735- سوره بقره ، آيه 73 و 72. 736- سوره بقره ، آيه 243. 737- سوره بقره ، آيه 259. 738- سوره بقره ، آيه 55. 739- سوره نساء، آيه 153. 740- سوره آل عمران ، آيه 49. 741- سوره مائده ، آيه 110. 742- بحارالانوار، ج 14، ص 233. 743- سوره نمل ، آيه 83. 744- سوره كهف ، آيه 47. 745- بحارالانوار، ج 52، ص 326 و تفسير برهان ، ج 3، ص 310. 746- سوره مؤ من ، آيه 51. 747- بحارالانوار، ج 53. 748- سوره مؤ من ، آيه 11. 749- تفسير برهان ، ج 4، ص 93، ح 2. 750- بـحـارالانـوار، ج 53، ص 59 و ج 25، ص 135 و عـيـون اخـبـار الرضـا عـليـه السلام ، ج 2، ص 201 باب 46. 751- بحارالانوار، ج 53، ص 63 و منتخب البصائر، ج 18. 752- بحارالانوار، ج 53، ص 39 و منتخب البصائر، ص 24. 753- حق اليقين شبر، ج 2، ص 14 و بحارالانوار، ج 53، ص 91. 754- بحارالانوار، ج 53، ص 96. |
|||||