رجعت امامان نور
رجـعـت امـامـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام هم در قرآن شريف آمده است و هم در روايات و هم در
زيارتها:|
2ـ و نيز در زيارت حضرت هادى و حضرت عسكرى عليه السلام است كه : ... و ان حـال بـيـنى و بين لقائه الموت الذى جعلته على عبادك حتما و اقدرت به على خليقتك رغما ـ بابعثنى عند خروجه ظاهرا من حفرتى ، مؤ تزرا كفنى ـ حتى اجاهد بين يديه ، فى الصف الذى اثنيت على اهل فى كتابك ، فقلت :كانهم بنيان مرصوص .(755) اللهم ! انى ادين بالرجعة ، بين يدى صاحب هذه البقعة ...(756) يـعـنـى : و اگـر ميان من و امام مهدى عليه السلام و ظهور و ديدارش ، قانون مرگ كه آن را بـصـورت يـك اصل تخلف ناپذير طبيعى بر بندگان مقرر و بر خلاف ميلشان بر آنها مـسـلط سـاخـتـى ، حـائل شـد از بارگاهت مى خواهم كه مرا به هنگام ظهور او از آرامگاهم در حـالى كـه كـفـن خويش را بر شانه و كمر، بسته ام ، برانگيزى ، تا پيشاروى ياران آن حضرت جهاد كنم و از طلايه داران سپاهى باشم كه آنان را در كتاب آسمانى ات ستودى و همانند ديوارى خواندى كه اجزايش را با سرب به هم پيوند داده باشند، مى جنگند. بـار خدايا! من در برابر صاحب اين قبر مقدس و مكان پرشكوه ، به عقيده به رجعت ملتزم مى شوم . 3ـ و نيز در زيارت امام مهدى عليه السلام مى خوانيم كه : ... و ان ادركنى الموت قبل ظهورك ، فاتوسل بك الى الله سبحانه ان يصلى على محمد و آل محمد و ان يجعل لى كرة فى ظهورك و رجعة فى ايامك ... يـعـنـى : سـالار مـن ! اگـر مـرگ ، پـيـش از ظـهـور شـمـا، مـرا دريـابـد بـه شـمـا تـوسـل جـسـتـه و شما را به بارگاه خدا مى برم كه بر محمد و خاندانش درود فرستد. و بار ديگر ما را در عصر ظهور و حكومت عادلانه و شكوهبار شما به دنيا بازگشت دهد... ايـنـهـا بـرخى از رواياتى است كه پيرامون رجعت و بازگشت برخى از مردگان در عصر ظهور وارد شده است . رجـعـت امـامـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام هم در قرآن شريف آمده است و هم در روايات و هم در زيارتها: الف : در قرآن : براى نمونه در قرآن كريم از جمله اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: ان الذين فرض عيك القرآن لرداك الى معاد...(757) يعنى : آن كسى كه قرآن را بر تو فرود فرستاد به يقين تو را به وعده گاهت باز مى گرداند... امام سجاد عليه السلام در تاءويل اين آيه شريفه مى فرمايد: يرجع اليكم نبيكم و اميرالمؤ منين و الائمة .(758) يعنى : پيامبر شما و امير مؤ منان و امامان اهل بيت در عصر ظهور به دنيا باز مى گردند. ب : نمونه هايى از روايات : 1ـ امام صادق عليه السلام فرمود: اول من تنشق الارض عنه و يرجع الى الدنيا: الحسين بن على عليه السلام .(759) يعنى : نخستين كسى كه با شكافته شدن زمين پس از قيامت حضرت مهدى عليه السلام به دنيا باز مى گردد حضرت حسين عليه السلام است . 2ـ و فـرمود (نخستين كسى كه در جريان رجعت به دنيا باز مى گردد حضرت حسين عليه السلام است ، او در دنيا روزگارى طولانى زندگى مى كند... )(760) 3ـ از آن حضرت سؤ ال شد كه : (احق هى ؟ فقال : نعم ! فسئل : من اول من يجرج ؟ قال عليه السلام :... الحسين عليه السلام ... يخرج على اثر القائم . يعنى : ((761) (آيا رجعت واقعيت دارد؟ ) فرمود: (آرى ! ) پرسيدند: (چه كسى نخستين رجعت كننده به خواست خدا خواهد بود؟ ) فرمود: حسين عليه السلام پس از ظهور قائم رجعت مى كند. 4ـ و فرمود: ... و يـقـبل الحسين عليه السلام ... فيدفع اليه القائم عليه السلام الخاتم ، فيكون الحسين هو الذى يلى غسله و كفنه و حنوطه و يواريه فى حفرته .(762) يـعـنـى : حـسـيـن عليه السلام به اراده حكيمانه خدا به دنيا باز مى گردد و حضرت مهدى عليه السلام خاتم سليمان را به همراه زمام امور جامعه به او مى سپارد و او كسى است كه قـائم را پـس از يـك زنـدگـى طـولانـى و شـكـوهـبـار و پـربـركـت كـه از دنـيـا مـى رود، غسل مى دهد و به خاك مى سپارد. 5ـ و نـيـز تـاءويـل آيـه شـريـفـه قـرآن (ثـم رددنا لكم الكرة عليهم . )(763) مى فرمايد: ... خروج الحسين فى سبعين من اصحابه ، عليهم البيض لمذهبة ... يؤ دون الى الناس : ان هـذا الحـسين قد خرج فى اصحابه ، حتى لا يشك المؤ منون فيه ... و الحجة القائم بين اظـهـرهـم ، فـاذا اسـتـقـرت المـعـرفـة فى قلوب المؤ منين انه الحسين ، جاء الحجة الموت ، فـيـكـون الذى يـغـسـله و يكفنه و يحنطه و يلحده فى حفرته : الحسين بن على و لايلى امر الوصى الا الوصى .(764) يعنى : حسين عليه السلام با حدو هفتاد نفر از ياران خويش به خواست خدا به دنيا باز مى گردند. بر اندامشان لباسهاى درخشنده و آراسته و پرارزشى است و به مردم ندا داده مى شـود كـه : (هـان اى مـردم ! اين حسين عليه السلام است كه به دنيا باز گشته است تا مؤ منان در مورد وجود گرانمايه اش در دنيا ترديد به خود راه ندهند... و در هـمانحال حضرت مهدى عليه السلام نيز در ميان ياران حسين و مردم است . آگاه هنگامى كـه عـرفـا و ايمان مردم نسبت به رجعت حضرت حسين عليه السلام استوار گرديد، پايان زنـدگـى امـام مـهـدى عـليـه السـلام فـرا مـى رسـد. و حـسن عليه السلام امور مربوط به غـسـل و نـمـاز و بـه خـاكـسـپارى پيكر پاكش را به عهد مى گيرد. چرا كه پيكر مطهر امام مـعـصـوم عـليـه السـلام را، تـنـهـا هـمـانـنـد او بـايـد غسل و كفن كند و بر پيكر او نماز بگذارد و او را به خاك سپارد. اين بود پرتويى از روايات رسيده در اين مورد. ج : فرازهايى از زيارت نامه ها: زيـارت نـامه هاى رسيده از جنب امامان راستين ، نيز مساءله رجعت را بطور صريح بيان مى كنند، براى نمونه : 1ـ در زيـارت جـامعه كبيره كه از امام هادى عليه السلام رسيده است و بوسيله آن مى توان هر كدام از امامان معصوم عليه السلام را زيارت كرد، آمده است كه : مؤ من بايابكم ، مصدق برجعتكم ، منتظر لامركم ، مرتقب لدولتكم ...(765) يـعـنى : من با بازگشت شما به زندگى اين جهان (پس از ظهور قائم ) ايمان دارم . رجعت شما را تصديق مى كنم و در انتظار فرمان و حكومت و دولت شما هستم ... 2ـ در زيارت امام مهدى عليه السلام آمده است كه : (... و ان رجعتكم حق لاريب فيها... )(766) يعنى :... رجعت شما واقعيتى است كه در آن ترديد راه ندارد. 3ـ و پس از زيارت هر امام معصوم به اين جملات مى رسيم كه : ... و حـشـرنى الله فى زمرتكم ... و مكننى فى دولتكم و احيانى فى رجعتكم و ملكنى فى ايامكم ...(767) يـعنى : خداوند مرا در گروه شما محشور سازد و در دولت شما به من تمكن و اقتدار بخشد و در رجعت شما زندگى مجدد ارزانى دارد و در روزگار پرافتخار حاكميت عادلانه شما مرا بر سرنوشت خويش حاكم سازد. ايـن بـحـث فـشرده اى مساءله (رجعت ) روشن شد كه امام مهدى عليه السلام تدبير امور جـامـعـه را پـس از قـيـام و اصـلاح زمـيـن و زمـان و سـرشـار سـاخـتـن جـهـان از عـدل و داد هـمچنان به كف خواهد داشت تا حضرت حسين عليه السلام رجعت نمايد و زمام امور را به كف باكفايت او بسپارد. بـه هـر حـال بحث از رجعت ، يك بحث طولانى است و برخى از علماى ما در مورد آن كتابهاى مستقلى نوشته اند كه ما براى رعايت اسلوب كتاب ، فشرده اى از آن را گزارش كرديم . مـرحـوم عـلامـه مـجـلسـى در ايـن مـورد سـخـنـى دارد كـه بـه مـنـظـور تكميل بحث ترسيم مى گردد. ايشان پس از بيان نكات ظريفى به عنوان مقدمه بحث مى نويسد: (بـرادر خـوانـنـده ! پـس از ايـنـكـه نـكـاتـى را بـه عـنـوان مـقـدمـه بـحث آوردم و ديدگاه انـديـشمندان و علماى شيعه را در مورد مساءله رجعت كه در همه قرون و اعصار بر آن اتفاق نـظـر دارنـد توضيح دادم ديگر فكر نمى كنم شما در مورد ديدگاه شيعه در مساءله رجعت ترديد نمايى . ديـدگـاهـى كـه از شدت وضوح ، بسان روشنى خورشيد در چاشتگاه است . ديدگاهى كه شـيـعه در شعر و نثر خويش در روزگاران گذشته آن را آورده و در همه قرون گذشته در جـهـت روشـن شـدن آن در بـرابر مخالفان استدلال نموده و مخالفان متعصب و افراطى نيز شيعه را بخاطر اين عقيده اسلامى مورد اهانت و بدگويى قرار داده اند... ) تا آنجايى كه مى نويسد: (... چگونه يك انسان با ايمان مى تواند به درستى ديدگاه امـامـان اهـل بـيـت عـليـه السـلام در مـورد واقعيتى كه در حدود 200 روايت صحيح بصورت مـتـواتـر، آن هـم بوسيله چهل نفر از شخصيتهاى بزرگ و علماى نامدار و مورد اعتماد كه در فراتر از پنجاه كتاب ارزشمند خويش آن را آورده اند، ترديد روا دارد؟ چهره هاى شايسته اى چـون : كـليـنـى ، صدوق ، طوسى ، سيد مرتضى ، نجاشى ، كشى ، عياشى ، على بن ابراهيم ، سليم هلالى ، مفيد، كراجكى ، نعمانى ، سعد بن عبدالله ، صفار، ابن قولويه ، عـلى بـن عـبـدالحـمـيـد، ابـن طـاووس ، مـؤ لف كـتـاب التـنـزيـل و التـحريف ، طبرسى ، ابراهيم بن محمد ثقفى ، محمد بن عباس ، برقى ، ابن شـهـر آشـوب ، حـسـن بـن سـليـمـان ، قـطـب راوندى ، علامه حلى ، سيد بهاءالدين على بن عـبـدالكـريـم ، احـمـد بـن داوود، حـسـن بـن عـلى ، عـلى بـن حـمـزه ، فـضـل بـن شـاذان ، شـهـيـد محمد بن مكى ، حسين بن حمدان ، حسن بن محمد، حسن بن محبوب ، جـعـفـربـن مـحـمـد، طـهـر بـن عـبـدالله ، شـاذان ابـن جـبـرئيـل ، صـاحـب كـتـاب الفـضـائل ، مـؤ لف كـتاب (العتيق )، مؤ لف كتاب (الخطب ) و ديگر نويسندگان و راويان بزرگ و مورد اعتمادى كه كتابهاى آنان نزد ما موجود است و آنان را بطور مشخص نمى شناسيم ... ) راسـتـى اگـر مـسـاءله اى هـمـانـنـد مـسـاءله رجـعـت كـه هـمـه شـيـعـيـان ، نـسـل بـه نـسـل آن را روايـت كـرده انـد مـتواتر نباشد، ديگر در چه چيزى مى توان ادعهاى تواتر نمود؟ بـنـظـر مـى رسـد كـه كـسـى كـه در ايـنـگـونـه مـسـايـل ، تـرديد كند در حقانيت خود امامان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام تـرديد دارد و آنان را نشناخته است . و چون آن ترديد را در ميان شـيـعـه و پـيروان راستين و آگاه آنان نمى تواند آشكار و بى پرده بگويد از اين رو در تخريب عقايد استوار و منطقى پيروان خاندان وحى و رسالت به شگردها روى مى آورد. و سخنانى را به هم مى بافد كه ساده لوحان و انديشه هاى سطحى آنها را باور مى كنند و ترديد افكنى ماديگرايان دست مى يازد. به منظور تاءكيد و استوارى بيشتر بحث باز هم به نام برخى از كتابها و نويسندگان آنـهـا كـه مـسـاءله رجـعـت را طـرح نـمـوده و بـراى اثـبـات آن استدلال كرده و يا به مخالفان آن از راههاى مختلف پاسخ گفته اند اشاره مى رود: 1ـ (احمد بن داود بن سعيد جرجانى . ) مرحوم شيخ طوسى در كتاب خويش (الفهرست ) مى نويسد: (او در اين مورد كتابى دارد كه نامش (المتعه و الرجعه ) مى باشد. ) 2ـ (حسن بن ابى حمزه بطائنى ) (نـجـاشـى ) بـه هنگام برشمارى آثارى از او، از جمله ، كتابى را مى شمارد كه نامش (الرجعة ) مى باشد. 3ـ (فضل بن شاذان نيشابورى . ) شـيـخ طوسى در كتاب مورد اشاره اش و نيز (نجاشى ) مى گويد: (او كتابى دارد كه در اثبات (رجعت ) نوشته است . ) 4ـ مرحوم (صدوق ) (نـجاشى ) ضمن برشمردن كتابها و آثار علمى او، از جمله به كتاب (الرجعة ) او تصريح مى كند. 5ـ (محمد بن مسعود عياشى ) شـيـخ طوسى و نجاشى در فهرست ، به كتاب او اشاره مى كنند كه در مورد رجعت نوشته است . پاورقي
755- سوره صف ، آيه 4. 756- بحارالانوار، ج 102، ص 103. 757- سوره قصص ، آيه 58. 758- تـفـسـيـر بـرهـان ، ج 3، ص 239، ح 2، ذيل آيه شريفه و بحارالانوار، ج 53، ص 32. 759- بحارالانوار، ج 53، ص 39 و مختصر بصائر الدرجات ، 24. 760- بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 54 و مختصر بصائر الدرجات ، ص 18. 761- بحارالانوار، ج 53، ص 39. 762- بحارالانوار، ج 53، ص 103 و مختصر بصائر الدرجات ، ص 48. 763- سوره اسراء، آيه 6. 764- تـفـسـيـر بـرهـان ، ج 2 ص 406، ح 1 و كـافـى ، ج 8 ص 206، ح 250 و بحارالانوار، ج 51، ص 56. 765- بحارالانوار، ج 102، ص 131. 766- بحارالانوار، ج 53، ص 472 و ج 94، ص 3. 767- بحارالانوار، ج 53، ص 92. |
|||||